رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق درباره با چنین نزدیکی دوریم دور 10 ص

اختصاصی از رزفایل تحقیق درباره با چنین نزدیکی دوریم دور 10 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

با چنین نزدیکی دوریم دور

قتی مترجم کتابی که در تصور خود همواره او را در حال دویدن به سوی حقیقت می بینی اینگونه با تو سخن می گوید که: «... برای اولین بار نزدیکی را خواندم، دلم نمی خواست تمام شود و بعد از خواندنش می خواستم همه را در لذتی که برده ام سهیم کنم.»، از خود می پرسی: این چه کتابی است که اینگونه آن «پری جوینده حقیقت و عرفان» را به وجد آورده است که نمی خواهد فارسی زبانان، بی خبر از لذتی باشند که او خواهان قسمت کردن آن با دیگران است؟ به تعبیر حافظ: در پیالة این کتاب عکس رخ چه یاری را دیده است که نمی خواسته این نظاره به پایان برسد و رنج ترجمه را بر خود هموار کرده است؟ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما

شادمان از حضور بازیگری توانمند در فضای فعالیت های روشنفکری، کتاب را می خری و با ولع آن را می خوانی.

کتاب تمام می شود و تأملات آغاز می شوند. از عنوان کتاب گرفته تا تحلیل های روان پزشکی که از شخصیت بیمار کتاب می توان به عمل آورد ذهن مرا محاصره می کنند.

با خودت می گویی که «حنیف قریشی» چقدر هنرمندانه شخصیت بیمار مردی را در زیر نقاب یک لفاظی روشنفکری پنهان کرده است : شخصیتی که بر این باور است که: « هیچ چیز به اندازة عشق نشاط آور نیست.» اما تمام جستجوهای او برای تجربة عشق در این خلاصه می شود که اعتراف کند: « دامن زن ها مثل پرده های تئاتر، کنجکاوی مرا تحریک می کرد و دلم می خواست بدانم زیر آنها چیست . نوعی چشم انتظاری که امکان رسیدن به آن وجود داشت. و این واسطه ای بود که بتوان به چیز دیگری رسید و این نمونه ای از افکار متعالی من بود. جهان به نظرم دامنی می آمد که می خواهم(2) آن را بالا بزنم . بعدها فکر می کردم که با هر زن می توانم به یک شروع تازه برسم.»(ص 20)

(1) از مولانا

(2) فعل « می خواهم » اگر اشتباه مترجم نباشد، با دیگر فعل ها که به صورت گذشته اند، ناسازگار است. این فعل با سرخوردگی قهرمان داستان سازگار نیست.

اکنون نیز با تمام گشاد دستی در آستانة پیری، همان جائی ست که سالیان پیش بوده است!

با خواندن این جملات عبارتی از شعر« صدای پای آب» سپهری در گوشت زنگ می زند که :

«رفتم رفتم تا زن/ تا چراغ لذت / تا سکوت خواهش/ تا شب خیس محبت رفتم/ عبور باید کرد.»

بخش اصلی سؤالاتی که به ذهن من می آمدند در واقع بازتابی از پرسش هایی بودند که بصورت واگویه های تردید آمیز در کتاب پراکنده اند. این پرسش ها نیازمند تحلیل های روان شناختی و فلسفی اند که مجال دیگری می خواهد و بهتر آن است که با نویسندة اصلی آن« حنیف قریشی» در میان گذاشته شود.

( مگر آنکه مترجم کتاب روزی بخواهند از محتوای کتاب هم دفاع کنند.)

دربارة شیوه ترجمه، و انتشار کتاب و سبک نگارش پرسش هایی هست که آنها را می توان به سه دسته تقسیم کرد:

1) شیوة انتشار کتاب:

(1-1) ناشر کتاب بر خلاف آنچه مرسوم است، عکس مترجم را در پشت جلد و داخل کتاب چاپ کرده اند تا از شهرت سینمای او برای فروش بیشتر رمان «نزدیکی» استفاده کنند و ذهن خریدار را به بازی بگیرند. پسندیده تر بود که عکس مؤلف کتاب را چاپ می کردند و به همان تصویر مترجم که در صفحات آغازین کتاب چاپ شده است، بسنده می شد.

(1-2) مترجم محترم حتما می داند که کلمه (Intimacy) معانی متعددی دارد. از آن میان ،

« رابطه جنسی نا مشروع » با محتوای کتاب تناسب بیشتری دارد. کلمه « نزدیکی» علاوه بر معنای غیر جنسی آن، ضرورتا در روابط جنسی نامشروع اتفاق نمی افتد. ( با توجه به محدودیت فضای فرهنگی کشور، که مترجم را مجبور به انتخاب این معادل کرده است، بهتر بود که در یادداشت خود به این موضوع اشاره می کرد.)

2) محتوای یادداشت مترجم :

(1_2) یادداشت کوتاه خانم کریمی، این تصور را بر می انگیزد که گویی مترجم خود را در کشاکش و فراز و فرودهای کتاب جستجو می کند و چنان تحت تأثیر قرار گرفته است که در عبارتی کوتاه و نامنسجم قصد کرده است« بیانیه ای فلسفی» بنویسد که به گوشه ای از آن اشاره می کنیم:

شاید مترجم توجه نکرده اند که اضطراب (دلهره) در ادبیات اگزیستاسیالیستی بر دو نوع است :

اضطراب گناه:

احساسی که ناشی از ارتکاب گناه، روح یا وجدان یک انسان بیدار یا معتقد به یک مرام را می آزارد.

اضطراب (دلهره) وجودی:

(احساسی که ناشی از درک بی معنایی انسان در هستی است.)

به نظر می رسد که دلهره های شخصیت اصلی« نزدیکی» از نوع اول است. هر چند رگه‌هایی از نوع دیگر اضطراب ، نیز در داستان انعکاس یافته است. اما خانم کریمی تمایل داشته اند که تنها موضوع انتخاب گری در فلسفه اگزیستانسیالیسم را مورد توجه قرار دهند و این حکایت از ضرورت تعمق بیشتر ایشان در این وادی می کند.

شاهد اضطراب گناه بودن«جی» آن است که قهرمان داستان در حسرت « نینا» بودن است و او نتوانسته است جهان فراتر و آن سوی دامن زنان را جستجو کند و هنوز بعد از این همه آشفتگیها در فکر آن است که در آپارتمان « ویکتور » آزادیهای جدیدی را بیابد و می گوید:« ما رستوران ها و میخانه های دلخواه مان را پیدا می کنیم.» (ص 11)

(2-2) باید از مترجم محترم پرسید: آرزوی شاعرانه « کاش وقتی اولین بار دستش را روی شانه ام گذاشت، گریخته بودم...» در ابتدای متنی که با دشوارترین سؤالات فلسفی شروع می شود، چه معنایی دارد؟ آیا احساس عاطفی آکنده از حسرت تجره هاست که بر روان مترجم سایه انداخته است؟غافل از آن که:

می گریزم تا رگم جنبان بود کی فرار از خویشتن آسان بود

(3_2) در عبارت « آیا همانی هستیم که می خواستیم باشیم؟ یا کسی که جامعه ، والد وسنت آن را خواسته و نقش داده اند؟» به نظر می رسد که باید « والدین» آورده می شد. مگر اینکه مقصود خاصی در پی آن بوده است که والد به تنهایی آمده است.

(4_2) منظور از « پالایش جسم» در این عبارت زیر چیست؟

« با پالایش روح و جسم بر مشکلاتش غلبه کند...»


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره با چنین نزدیکی دوریم دور 10 ص

با چنین نزدیکی دوریم دور 10 ص

اختصاصی از رزفایل با چنین نزدیکی دوریم دور 10 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

با چنین نزدیکی دوریم دور

قتی مترجم کتابی که در تصور خود همواره او را در حال دویدن به سوی حقیقت می بینی اینگونه با تو سخن می گوید که: «... برای اولین بار نزدیکی را خواندم، دلم نمی خواست تمام شود و بعد از خواندنش می خواستم همه را در لذتی که برده ام سهیم کنم.»، از خود می پرسی: این چه کتابی است که اینگونه آن «پری جوینده حقیقت و عرفان» را به وجد آورده است که نمی خواهد فارسی زبانان، بی خبر از لذتی باشند که او خواهان قسمت کردن آن با دیگران است؟ به تعبیر حافظ: در پیالة این کتاب عکس رخ چه یاری را دیده است که نمی خواسته این نظاره به پایان برسد و رنج ترجمه را بر خود هموار کرده است؟ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما

شادمان از حضور بازیگری توانمند در فضای فعالیت های روشنفکری، کتاب را می خری و با ولع آن را می خوانی.

کتاب تمام می شود و تأملات آغاز می شوند. از عنوان کتاب گرفته تا تحلیل های روان پزشکی که از شخصیت بیمار کتاب می توان به عمل آورد ذهن مرا محاصره می کنند.

با خودت می گویی که «حنیف قریشی» چقدر هنرمندانه شخصیت بیمار مردی را در زیر نقاب یک لفاظی روشنفکری پنهان کرده است : شخصیتی که بر این باور است که: « هیچ چیز به اندازة عشق نشاط آور نیست.» اما تمام جستجوهای او برای تجربة عشق در این خلاصه می شود که اعتراف کند: « دامن زن ها مثل پرده های تئاتر، کنجکاوی مرا تحریک می کرد و دلم می خواست بدانم زیر آنها چیست . نوعی چشم انتظاری که امکان رسیدن به آن وجود داشت. و این واسطه ای بود که بتوان به چیز دیگری رسید و این نمونه ای از افکار متعالی من بود. جهان به نظرم دامنی می آمد که می خواهم(2) آن را بالا بزنم . بعدها فکر می کردم که با هر زن می توانم به یک شروع تازه برسم.»(ص 20)

(1) از مولانا

(2) فعل « می خواهم » اگر اشتباه مترجم نباشد، با دیگر فعل ها که به صورت گذشته اند، ناسازگار است. این فعل با سرخوردگی قهرمان داستان سازگار نیست.

اکنون نیز با تمام گشاد دستی در آستانة پیری، همان جائی ست که سالیان پیش بوده است!

با خواندن این جملات عبارتی از شعر« صدای پای آب» سپهری در گوشت زنگ می زند که :

«رفتم رفتم تا زن/ تا چراغ لذت / تا سکوت خواهش/ تا شب خیس محبت رفتم/ عبور باید کرد.»

بخش اصلی سؤالاتی که به ذهن من می آمدند در واقع بازتابی از پرسش هایی بودند که بصورت واگویه های تردید آمیز در کتاب پراکنده اند. این پرسش ها نیازمند تحلیل های روان شناختی و فلسفی اند که مجال دیگری می خواهد و بهتر آن است که با نویسندة اصلی آن« حنیف قریشی» در میان گذاشته شود.

( مگر آنکه مترجم کتاب روزی بخواهند از محتوای کتاب هم دفاع کنند.)

دربارة شیوه ترجمه، و انتشار کتاب و سبک نگارش پرسش هایی هست که آنها را می توان به سه دسته تقسیم کرد:

1) شیوة انتشار کتاب:

(1-1) ناشر کتاب بر خلاف آنچه مرسوم است، عکس مترجم را در پشت جلد و داخل کتاب چاپ کرده اند تا از شهرت سینمای او برای فروش بیشتر رمان «نزدیکی» استفاده کنند و ذهن خریدار را به بازی بگیرند. پسندیده تر بود که عکس مؤلف کتاب را چاپ می کردند و به همان تصویر مترجم که در صفحات آغازین کتاب چاپ شده است، بسنده می شد.

(1-2) مترجم محترم حتما می داند که کلمه (Intimacy) معانی متعددی دارد. از آن میان ،

« رابطه جنسی نا مشروع » با محتوای کتاب تناسب بیشتری دارد. کلمه « نزدیکی» علاوه بر معنای غیر جنسی آن، ضرورتا در روابط جنسی نامشروع اتفاق نمی افتد. ( با توجه به محدودیت فضای فرهنگی کشور، که مترجم را مجبور به انتخاب این معادل کرده است، بهتر بود که در یادداشت خود به این موضوع اشاره می کرد.)

2) محتوای یادداشت مترجم :

(1_2) یادداشت کوتاه خانم کریمی، این تصور را بر می انگیزد که گویی مترجم خود را در کشاکش و فراز و فرودهای کتاب جستجو می کند و چنان تحت تأثیر قرار گرفته است که در عبارتی کوتاه و نامنسجم قصد کرده است« بیانیه ای فلسفی» بنویسد که به گوشه ای از آن اشاره می کنیم:

شاید مترجم توجه نکرده اند که اضطراب (دلهره) در ادبیات اگزیستاسیالیستی بر دو نوع است :

اضطراب گناه:

احساسی که ناشی از ارتکاب گناه، روح یا وجدان یک انسان بیدار یا معتقد به یک مرام را می آزارد.

اضطراب (دلهره) وجودی:

(احساسی که ناشی از درک بی معنایی انسان در هستی است.)

به نظر می رسد که دلهره های شخصیت اصلی« نزدیکی» از نوع اول است. هر چند رگه‌هایی از نوع دیگر اضطراب ، نیز در داستان انعکاس یافته است. اما خانم کریمی تمایل داشته اند که تنها موضوع انتخاب گری در فلسفه اگزیستانسیالیسم را مورد توجه قرار دهند و این حکایت از ضرورت تعمق بیشتر ایشان در این وادی می کند.

شاهد اضطراب گناه بودن«جی» آن است که قهرمان داستان در حسرت « نینا» بودن است و او نتوانسته است جهان فراتر و آن سوی دامن زنان را جستجو کند و هنوز بعد از این همه آشفتگیها در فکر آن است که در آپارتمان « ویکتور » آزادیهای جدیدی را بیابد و می گوید:« ما رستوران ها و میخانه های دلخواه مان را پیدا می کنیم.» (ص 11)

(2-2) باید از مترجم محترم پرسید: آرزوی شاعرانه « کاش وقتی اولین بار دستش را روی شانه ام گذاشت، گریخته بودم...» در ابتدای متنی که با دشوارترین سؤالات فلسفی شروع می شود، چه معنایی دارد؟ آیا احساس عاطفی آکنده از حسرت تجره هاست که بر روان مترجم سایه انداخته است؟غافل از آن که:

می گریزم تا رگم جنبان بود کی فرار از خویشتن آسان بود

(3_2) در عبارت « آیا همانی هستیم که می خواستیم باشیم؟ یا کسی که جامعه ، والد وسنت آن را خواسته و نقش داده اند؟» به نظر می رسد که باید « والدین» آورده می شد. مگر اینکه مقصود خاصی در پی آن بوده است که والد به تنهایی آمده است.

(4_2) منظور از « پالایش جسم» در این عبارت زیر چیست؟

« با پالایش روح و جسم بر مشکلاتش غلبه کند...»


دانلود با لینک مستقیم


با چنین نزدیکی دوریم دور 10 ص

با چنین نزدیکی دوریم دور 10 ص

اختصاصی از رزفایل با چنین نزدیکی دوریم دور 10 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

با چنین نزدیکی دوریم دور

قتی مترجم کتابی که در تصور خود همواره او را در حال دویدن به سوی حقیقت می بینی اینگونه با تو سخن می گوید که: «... برای اولین بار نزدیکی را خواندم، دلم نمی خواست تمام شود و بعد از خواندنش می خواستم همه را در لذتی که برده ام سهیم کنم.»، از خود می پرسی: این چه کتابی است که اینگونه آن «پری جوینده حقیقت و عرفان» را به وجد آورده است که نمی خواهد فارسی زبانان، بی خبر از لذتی باشند که او خواهان قسمت کردن آن با دیگران است؟ به تعبیر حافظ: در پیالة این کتاب عکس رخ چه یاری را دیده است که نمی خواسته این نظاره به پایان برسد و رنج ترجمه را بر خود هموار کرده است؟ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما

شادمان از حضور بازیگری توانمند در فضای فعالیت های روشنفکری، کتاب را می خری و با ولع آن را می خوانی.

کتاب تمام می شود و تأملات آغاز می شوند. از عنوان کتاب گرفته تا تحلیل های روان پزشکی که از شخصیت بیمار کتاب می توان به عمل آورد ذهن مرا محاصره می کنند.

با خودت می گویی که «حنیف قریشی» چقدر هنرمندانه شخصیت بیمار مردی را در زیر نقاب یک لفاظی روشنفکری پنهان کرده است : شخصیتی که بر این باور است که: « هیچ چیز به اندازة عشق نشاط آور نیست.» اما تمام جستجوهای او برای تجربة عشق در این خلاصه می شود که اعتراف کند: « دامن زن ها مثل پرده های تئاتر، کنجکاوی مرا تحریک می کرد و دلم می خواست بدانم زیر آنها چیست . نوعی چشم انتظاری که امکان رسیدن به آن وجود داشت. و این واسطه ای بود که بتوان به چیز دیگری رسید و این نمونه ای از افکار متعالی من بود. جهان به نظرم دامنی می آمد که می خواهم(2) آن را بالا بزنم . بعدها فکر می کردم که با هر زن می توانم به یک شروع تازه برسم.»(ص 20)

(1) از مولانا

(2) فعل « می خواهم » اگر اشتباه مترجم نباشد، با دیگر فعل ها که به صورت گذشته اند، ناسازگار است. این فعل با سرخوردگی قهرمان داستان سازگار نیست.

اکنون نیز با تمام گشاد دستی در آستانة پیری، همان جائی ست که سالیان پیش بوده است!

با خواندن این جملات عبارتی از شعر« صدای پای آب» سپهری در گوشت زنگ می زند که :

«رفتم رفتم تا زن/ تا چراغ لذت / تا سکوت خواهش/ تا شب خیس محبت رفتم/ عبور باید کرد.»

بخش اصلی سؤالاتی که به ذهن من می آمدند در واقع بازتابی از پرسش هایی بودند که بصورت واگویه های تردید آمیز در کتاب پراکنده اند. این پرسش ها نیازمند تحلیل های روان شناختی و فلسفی اند که مجال دیگری می خواهد و بهتر آن است که با نویسندة اصلی آن« حنیف قریشی» در میان گذاشته شود.

( مگر آنکه مترجم کتاب روزی بخواهند از محتوای کتاب هم دفاع کنند.)

دربارة شیوه ترجمه، و انتشار کتاب و سبک نگارش پرسش هایی هست که آنها را می توان به سه دسته تقسیم کرد:

1) شیوة انتشار کتاب:

(1-1) ناشر کتاب بر خلاف آنچه مرسوم است، عکس مترجم را در پشت جلد و داخل کتاب چاپ کرده اند تا از شهرت سینمای او برای فروش بیشتر رمان «نزدیکی» استفاده کنند و ذهن خریدار را به بازی بگیرند. پسندیده تر بود که عکس مؤلف کتاب را چاپ می کردند و به همان تصویر مترجم که در صفحات آغازین کتاب چاپ شده است، بسنده می شد.

(1-2) مترجم محترم حتما می داند که کلمه (Intimacy) معانی متعددی دارد. از آن میان ،

« رابطه جنسی نا مشروع » با محتوای کتاب تناسب بیشتری دارد. کلمه « نزدیکی» علاوه بر معنای غیر جنسی آن، ضرورتا در روابط جنسی نامشروع اتفاق نمی افتد. ( با توجه به محدودیت فضای فرهنگی کشور، که مترجم را مجبور به انتخاب این معادل کرده است، بهتر بود که در یادداشت خود به این موضوع اشاره می کرد.)

2) محتوای یادداشت مترجم :

(1_2) یادداشت کوتاه خانم کریمی، این تصور را بر می انگیزد که گویی مترجم خود را در کشاکش و فراز و فرودهای کتاب جستجو می کند و چنان تحت تأثیر قرار گرفته است که در عبارتی کوتاه و نامنسجم قصد کرده است« بیانیه ای فلسفی» بنویسد که به گوشه ای از آن اشاره می کنیم:

شاید مترجم توجه نکرده اند که اضطراب (دلهره) در ادبیات اگزیستاسیالیستی بر دو نوع است :

اضطراب گناه:

احساسی که ناشی از ارتکاب گناه، روح یا وجدان یک انسان بیدار یا معتقد به یک مرام را می آزارد.

اضطراب (دلهره) وجودی:

(احساسی که ناشی از درک بی معنایی انسان در هستی است.)

به نظر می رسد که دلهره های شخصیت اصلی« نزدیکی» از نوع اول است. هر چند رگه‌هایی از نوع دیگر اضطراب ، نیز در داستان انعکاس یافته است. اما خانم کریمی تمایل داشته اند که تنها موضوع انتخاب گری در فلسفه اگزیستانسیالیسم را مورد توجه قرار دهند و این حکایت از ضرورت تعمق بیشتر ایشان در این وادی می کند.

شاهد اضطراب گناه بودن«جی» آن است که قهرمان داستان در حسرت « نینا» بودن است و او نتوانسته است جهان فراتر و آن سوی دامن زنان را جستجو کند و هنوز بعد از این همه آشفتگیها در فکر آن است که در آپارتمان « ویکتور » آزادیهای جدیدی را بیابد و می گوید:« ما رستوران ها و میخانه های دلخواه مان را پیدا می کنیم.» (ص 11)

(2-2) باید از مترجم محترم پرسید: آرزوی شاعرانه « کاش وقتی اولین بار دستش را روی شانه ام گذاشت، گریخته بودم...» در ابتدای متنی که با دشوارترین سؤالات فلسفی شروع می شود، چه معنایی دارد؟ آیا احساس عاطفی آکنده از حسرت تجره هاست که بر روان مترجم سایه انداخته است؟غافل از آن که:

می گریزم تا رگم جنبان بود کی فرار از خویشتن آسان بود

(3_2) در عبارت « آیا همانی هستیم که می خواستیم باشیم؟ یا کسی که جامعه ، والد وسنت آن را خواسته و نقش داده اند؟» به نظر می رسد که باید « والدین» آورده می شد. مگر اینکه مقصود خاصی در پی آن بوده است که والد به تنهایی آمده است.

(4_2) منظور از « پالایش جسم» در این عبارت زیر چیست؟

« با پالایش روح و جسم بر مشکلاتش غلبه کند...»


دانلود با لینک مستقیم


با چنین نزدیکی دوریم دور 10 ص

دانلود مقایسه تطبیقی بین 2001 ادیسه فضایی و چنین گفت زرتشت 12 ص

اختصاصی از رزفایل دانلود مقایسه تطبیقی بین 2001 ادیسه فضایی و چنین گفت زرتشت 12 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 فرمت فایل:  ورد ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ

 


  قسمتی از محتوای متن 

تعداد صفحات : 12 صفحه

مقایسه تطبیقی بین 2001 ادیسه فضایی و چنین گفت زرتشت مقدمه: دغدغه‌ی این نوشتار یافتن روابطی است که اثر کوبریک،2001 ادیسه‌ی فضایی، را درمناسبتش با چنین گفت زرتشت نیچه جای می‌دهد.
دراین راستا از پنجمین نوع از نقد فرامتنیت ژنت، بیش متنیت، استفاده شده است.
ازاین منظرچنین گفت زرتشت نیچه یک بینامتن و یا اگر بخواهیم ازاصطلاح ژنت استفاده کنیم، یک پیش متن برای 2001 ادیسه‌ی فضایی، ساخته‌ی کوبریک است.
کوبریک از رمزگان‌های موجود در ژانرعلمی تخیلی به سوی عناصر با معنایی ازچنین گفت زرتشت حرکت کرده است، به بیان دیگر او با بهره برداری نشانه شناسانه ازساختار پیش متن، و انتقال و جایگشت عناصرآن، به روابط دلالتی جدید دست یافته است.
در میان تمام آثار نیچه، چنین گفت زرتشت، اثری است که بیش از سایرین ازصحنه پردازی‌های ادبی بهره برده است و کوبریک علاوه بر استفاده از صحنه‌ها و واژه‌های کلیدی فلسفه نیچه، به منظور تاکید بیشتر، در موسیقی متن، سمفونی‌ایی از اشتراوس به همین نام را انتخاب کرده است.
نوشتار پیش رو شاید اندکی بازی باوری و بی‌قیدی نیز به همراه داشته باشد زیرا بیش ازآنکه خواست جستجوی حقیقت درمیان باشد، عملی چون نگاه کردن به تصاویر گوناگون است و نه صرفا انطباق آن با نسخه‌ی اصلی.
هدف اصلی از انجام این رویه مواجه کردن دو چهره با هم در دو عرصه‌ی مختلف است، قصد این است تا بار دیگرو البته این بار با واژگان نیچه به تماشای فیلم بنشینیم.
متن: فیلم کوبریک همانند کتاب ازچهار بخش تشکیل شده است که هر کدام از این فصل‌ها مرحله‌ایی از تحول و فرا‌ رفتن انسان را نشان می‌دهد.
فصل اول با عنوان «پیدایش بشر» با نمایش دسته‌ایی ازمیمون‌ها به منزله‌ی نیای انسان آغازمی‌گردد ودرنهایت پس از پیدایی لوح در ماه و گریز فضانوردان از برابر آن خاتمه می‌یابد.
سه فصل بعد تماما مربوط به سفینه ی هال، غلبه‌ی دیو برآن و بازگشتش به زمین است.
اما چرا درفیلم بر پیوستگی میان بشر ابتدایی وفضانورد تاکید شده و هر دو در یک فصل قرار داده شده اند؟
نیچه سه گونه بشررا در کتاب خویش معرفی می‌کند، بوزینه، انسان و ابرانسان.

«من به شما ابر انسان را می‌آموزانم.
.
.
بوزینه در برابرانسان چیست؟
چیزی خنده آور یا چیزی مایه‌ی شرم دردناک.

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقایسه تطبیقی بین 2001 ادیسه فضایی و چنین گفت زرتشت 12 ص

دانلود مقاله مقایسه تطبیقی بین 2001 ادیسه فضایی و چنین گفت زرتشت

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله مقایسه تطبیقی بین 2001 ادیسه فضایی و چنین گفت زرتشت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله مقایسه تطبیقی بین 2001 ادیسه فضایی و چنین گفت زرتشت


دانلود مقاله مقایسه تطبیقی بین 2001 ادیسه فضایی و چنین گفت زرتشت

 

مشخصات این فایل
عنوان: مقایسه تطبیقی بین 2001 ادیسه فضایی و چنین گفت زرتشت
فرمت فایل : word( قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 12

این مقاله درمورد مقایسه تطبیقی بین 2001 ادیسه فضایی و چنین گفت زرتشت می باشد.

خلاصه آنچه در مقاله مقایسه تطبیقی بین 2001 ادیسه فضایی و چنین گفت زرتشت می خوانید :

هال هنگامی که به قصد دیو و فرانک برای نابودی خویش پی می‌برد، از آنها کین گرفته، انتقام می‌ستاند. کین از مفاهیم اساسی در تعریف  اراده‌ی واکنشگر و نفی کننده است و رها شدن از کین به منزله‌ی پلی به سوی ابرانسان است. دشمنی کین با گذرایی زمان است، روح کین ازآنکه نمی‌تواند در برابر گذرایی زمان بایستد با آن دشمنی می‌کند و این دشمنی با هر آنچه از این گذرایی متاثر است نیز می‌باشد وتمام اموری که زمانی و زمینی‌اند باید خوار و نادیده انگاشته شوند برای همین امر مثالی به جای امر زمانی نشانده می‌شود و هر باشنده‌ایی تا نیستی تنزل می‌یابد (فضا نوردانی که به خواب مصنوعی رفته‌اند). هال موجودی مثالی است که چیزی ازاو پنهان نمی‌ماند بر تمام سفینه کنترل دارد و انسان‌ها هدایت خود را به او سپرده‌اند از این رو است که با اراده‌ایی که بر ضد فرمانبرداری باشد و یا همان اراده‌ی معطوف به خودآفرینندگی دشمنی می‌کند. «روح کین دوستان من این است، بهترین چیزی که بشرتا کنون اندیشیده است وهرکجا که رنج درکاربوده است کیفررا نیزدرکارآورده اند.» هال درفیلم روح کین است و دیو تنها زمانی معبری به سوی ابرانسان شد که برهال غلبه نمود. یا امر زمانمند و زمینی را که همان اراده‌ایی است که گذرایی را دیر پا میکند، به جای آن نشاند.
«رستن ازکین پلی است به سوی برترین امید های من ورنگین کمانی از پس توفانهای دراز»
هال دلقک نیزاست، تصویری ناجورو بیشباهت از«اراده ی معطوف به قدرت» نشان دلقک بودن اودردوصحنه تصویرشده است، هنگامیکه فرانک رابه اعماق فضا پرتاب می کند وزمانی که توسط دیوازکار میافتد. صحنهی پرتاب وکشته شدن فرانک برگرفته ازصحنه ی بندبازی کتاب است، بندبازیکه قراراست فاصله ی میان دو برج را طی کند، به دلیل لودگی دلقکی که می خواهد از روی اوبجهد به زمین فرو می افتدوکشته می گردد.
«دراین میان بندبازکارخویش آغاز کرده بوداو ازدریچه ای بیرون آمده بود و بند را می نوردید .... دریچه دیگربارگشوده شد  وکسی با جامه ای رنگارنگ مانند دلقکان بیرون جست... با صدای  هولناکش فریادبرداشت، تو رااینجا میان برج ها چه کار جای تو توی برج است باید آنجا زندانی ات کنند که راه بهتر از خود رابسته ای آنگاه غریوی دیوآسا برکشید وازفرازآن که بر سرراه اش بود جهید. آن دیگری که رقیب را اینگونه پیروزدید...چون گردبای به ژرفا فروافتاد  »

هال خودرابهترازانسانها می داند ومی خواهد هرآن چیزی راکه سد راهش شود را از میان بردارد، خروج فرانک ازکپسول برای تعمیر آنتن، همانند خروج بندباز از برج است ، صحنه به گونه ای است که انگاربرروی بندی نامرئی حرکت می کند و درنهایت نیز توسط کپسول و به فرمان هال به اعماق فضا درمی غلتد. فرانک همان بندبازاست چون مانند شخصیت کتاب تنها کسی است که درراه حرفه ی خود نابود می شود، زرتشت بربالین بندبازمی گوید:
«تو خطرراپیشه ساختی ودراین چیزی نیست که سزاوارسرزنش باشد، حال ازراه پیشه ات فنا می شوی ومن تورا درگورخواهم کرد.»
همان گونه که زرتشت بربالین بندبازحاضر می شود واو را بردوش گرفته وبا خود می برد دیو به تعقیب جسم دوست خویش در فضامی رود و اورا از فضا می گیرد. درکتاب، دلقک به نزد زرتشت می آید وازاو می خواهد که از شهرخارج گردد درغیر این صورت او راهم خواهد کشت، هال نیزدیوکه جنازه ی فرانک در دستش بود رابه سفینه راه نمی دهد، زرتشت در نهایت می فهمد که برای پیروزی آموزه هایش به یاران مرده احتیاج ندارد و به این دلیل جسد بندباز را ترک می کند، دیو نیز می داند که با وجود جسد دوستش ورود به سفینه و شکست هال غیر ممکن است برای همین جسم او را در فضا رها می کند.پس از آنکه دیو وارد سفینه می شود و در زمانی که مشغول از مدارخارج کردن هال است، هال کم کم تمام ارزش خود را از دست می دهد و مضحکه وارترانه ی « من نیمه دیوانه ام» را می خواند.

دیو، زرتشت و ابرانسان وانسانی است که می خواهد نابود شود. او قانون شکن و آفریننده است، آموزاننده ی بازگشت جاودان، شیرو کودک است. فراسوی واپسین انسان، انسانی سربر می آورد که می خواهد نابود شود، او آری- گو به ارزش های جدید است و دربازگشت جاودان ابرانسان از او زاده می شود. ابرانسان ازانسانیت معاصر و پیشین فراترمی رود. او هال را که دربردارنده ی همه ی ارزشهای موجود است ازمیان می برد، به توصیه ی او برای صرف نظر کردن ازقصدش بی توجه است زیرا به قیمت نابودی خویش نیزهال را ازمیان خواهد برد. پس از هال در مسیربازگشت جاودان وسفر به بی کرانگی می افتد. در بدو ورودش وارد فضایی به سبک باروک می گردد زیرا«تنها هنرمندان هستند که به ما چشم و گوش عطا کرده اند تا خود را... ساده شده و تغییرشکل یافته بنگریم تا آن قهرمانی را که درشخصیتهای روزمره پنهان است کشف کنیم.» صحنه ی بازگشت دیو به خانه برگرفته از بخشهای سایه، نیم روز و شام آخر است. دراین قسمت دیو در سه زمان نشان داده شده است، بدو ورود که لباس فضا نوردی به تن دارد، دوران پیری که درلباس خانه است و در نهایت دربستر. سایه ی زرتشت در کتاب نشانی از زمان گذشته است و در فیلم به صورت دیو در لباس سفر. زرتشت متوجه می شود که سایه ای از پی اش روان است، یکباره باز می گردد و خود را با سایه ی خویش مواجه می بیند سایه می گوید:
« من آن آواره ام که تا کنون در پس پاشنه ی تو بسی گام زده است همیشه در راه بوده ام اما بی هدف و نیز بی سامان چندان که به راستی ازآن یهودی جاودانه سرگردان چیزی کم ندارم... هان آیا همیشه باید در راه بود؟... بی آرام؟ از جا ی بر کنده؟... کجاست سامان من؟»
 دیو چون آواره ایی لباس فضانوردی بر تن دارد و کپسول سفرش هنوز درگوشه ی اتاق قرار دارد، در مقابل دیو در زمانی دیده می شود که لباس خانه به تن کرده و شام می خورد. در کتاب پس از بخش سایه، نیمروز است یعنی زمانی که سایه ناپدید شده است، «زرتشت دوید ودوید و دیگر کسی را نیافت و تنها بود و دیگر بار خود را یافت و از تنهایی خویش لذت برد و آنرا جرعه جرعه نوشید و به چیزهای خوب اندیشید، ساعتها. اما نزدیک ساعت نیمروز، چون خورشید درست بر فراز سرزرتشت ایستاد، به کهن درختی خم اندرخم و گره درگره رسید» در برابر دیو هنگامی که شام می خورد تصویر درختی قرار دارد که تمثیلی از اراده ی پیروز دیو است.
«ای زرتشت در زمین چیزی شادی بخش  تر از اراده ی سرفرازو نیرومند نمی روید این زیباترین رستنی زمین است چنین درختی تمامی یک چشم انداز را می آراید.»
 در پایان دیو را می بینیم که در بستر مرگ به کودک تبدیل می شود، لوح چون زرتشت به استقبالش می آید وابرانسان ازاو زاده می گردد. در کتاب نیز زرتشت غار خویش را برای جستجوی فرزندانش ترک می‌گوید.
«باری شیر آمده  فرزندان نزدیکند. زرتشت رسیده گشته است. ساعت من فرا رسیده است... چنین گفت زرتشت. وغار خویش را ترک گفت، رخشان نیرومند به سان خورشید بامدادی که از پس کوه های تاریک سربرزند.» 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله مقایسه تطبیقی بین 2001 ادیسه فضایی و چنین گفت زرتشت