رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دوران زندگانی حضرت علی

اختصاصی از رزفایل دوران زندگانی حضرت علی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 8

 

((دوران زندگانی حضرت علی (ع) ))

دوران زندگانی 63 ساله حضرت علی (ع) را می توان به پنج بخش تقسیم کرد :

1-از ولادت تا بعثت پیامبر اکرم (ص)

2-از بعثت تا هجرت

3-از هجرت تا رحلت پیامبر گرامی (ص)

4-از رحلت نبی اکرم (ص) تا خلافت ظاهری

5-از خلافت تا شهادت

از ولادت تا بعثت

حضرت علی (ع) در سال سی ام عام الفیل ( ده سال قبل از بعثت ) در خانه خدا چشم به جهان گشود . پیامبر اکرم (ص) ، علی (ع) را برای تربیت از شش سالگی به منزل خود آورد و هیچ گاه آن حضرت را از خود جدا نکرد. امام (ع) در توصیف این دوران می فرماید :

«... من در آغوش پر مهر او بزرگ شده ام . به هنگام کودکی ، پیامبر مرا به دامان می گرفت ، به سینه می چسبانید و در بستر خویش جای می داد ، بدنش را به بدنم می چسباند و من بوی خوش او را استشمام می کردم ، غذا را می جوید و در دهانم می گذاشت ...»

از بعثت تا هجرت

در این دوره نقش امام (ع) در دو حادثه مهم می درخشد :

نخست اسلام آوردن امام به عنوان اولین مسلمان است که قرآن چنین پیشگامی را می ستاید . و پیامبر اکرم (ص) نیز به چنین سبقتی تصریح می فرماید :

«نخستین کسی که ( در روز رستاخیز ) با من در کنار حوض کوثر ملاقات می کند ، پیشقدم ترین شما در اسلام ، علی بن ابی طالب است.»

دیگری ، خوابیدن حضرت علی (ع) در بستر پیامبر(ص) در « لیله المبیت » است . امام با جانبازی خویش ، جان پیامبر مکرم (ص) را – که دلیران قریش تصمیم داشتند وی را در آن شب بکشند و لذا به خانه او هجوم آورده بودند – حفظ کرد و خطر کرد و خطر ها و پیامدهای آن را بر خویش هموار ساخت.

از هجرت تا رحلت پیامبر (ص)

امین رسول الله (ص) : رسول اکرم (ص) پس از تصمیم بر هجرت به مدینه ، امین تر از علی (ع) برای جانشینی خود در مکه نیافت ، از این رو ، حضرت را مأمور دو کار کرد :

امانت های مردم را – که نزد حضرت بود – به صاحبانش بازگرداند و قرضهایش را ادا کند و دخترش زهرا (ع) و برخی دیگر از زنان را به مدینه آورد.

علی (ع) برای انجام سفارش های پیامبر (ص) سه روز در مکه ماند . سپس به اتفاق همراهان در قبا به پیامبر (ص) ملحق شد.وقتی دیدگان رسول خدا (ص) به علی (ع) افتاد ، دید پاهای آن حضرت در اثر پیاده روی زیاد تاول زده و خون از آن می چکد ، در حالی که اشک از دیدگانش می ریخت ، علی (ع) را در آغوش گرفت و برایش دعا کرد ، سپس از آب دهان مبارک بر پاهای علی (ع) کشید و آثار جراحت بر طرف شد .

برادر رسول خدا (ص) : علی (ع) به خاطر فداکاری ها و جانبازی هایش در راه حق ، چهره ای بی نظیر است .وی بجز غزوه تبوک – که به امر پیامبر در مدینه ماند – در بقیه غزوات حضور فعال داشت و غالبا در اثر ایثار و دلاوری های آن حضرت ، سپاه اسلام بر شرک غلبه می نمود و اگر جانبازی های این پیشتاز اسلام نبود ، چه بسا مشرکان و کفار چراغ رسالت را به آسانی خاموش و پرچم حق را سرنگون می کردند . پیکار های بدر، احد ، خندق ، خیبر و ... یادآور رشادت های مخلصانه آن امام همام است.

جانشینی پیامبر (ص) : پیامبر (ص) از آغاز دعوتش ، ولایت را با توحید و نبوت بیان فرمود و از جانب خدا مأمور بود که ولایت علی (ع) را بر امور دین و دنیای مسلمانان و جانشینی وی را پس از خود ، اعلام نماید. این رسالت بارها توسط آن عزیز اعلام شد که تفصیل آن در زندگی پیغمبر (ص)گذشت.

از رحلت پیامبر تا خلافت ظاهری

سقیفه و غصب خلافت : لحظاتی که علی (ع) مشغول غسل رسول خدا (ص) بود و مسلمانان در انتظار پایان مراسم غسل کفن بودند ، خبر آوردند که جمعیتی از انصار در « سقیفه بنی ساعده » جمع شده و درباره انتخاب خلیفه بحث می کنند . عمر و ابوبکر با نگرانی همراه عبیده وارد سقیفه شدند . عمر خواست زمینه را برای خلافت ابوبکر آماده سازد ولی ابوبکر مانع شد و خود به سخن پرداخت و انصار را به بیعت با عمر و ابوعبیده فرا خواند اما عمر متقابلا ابوبکر را بر خود ترجیح داد و او را شایسته تر دانست.

سرانجام پس از کش مکش های فراوان بین مهاجران و انصار ، کفه ترازو به نفع ابوبکر سنگین و وی با پنج رأی به عنوان خلیفه برگزدیده شد.

عکس العمل امام (ع) : اجتماع سقیفه با بیعت عده ای از انصار و مهاجران با ابوبکر به پایان رسید و برای بیعت عمومی رهسپار مسجد شدند . عمر در بین راه در پیشاپیش جمعیت حرکت می کرد و به هر کسی می رسید ، او را وادار به بیعت با ابوبکر می کرد.

علی (ع) از سر و صدای جمعیت از حادثه مطلع شد و با شنیدن استدلال مهاجران برای شایستگی ابوبکر به خلافت فرمود : اینها به درخت استناد کردند ، ولی میوه و ثمره آن را نابود ساختند .

دومین عکس العمل امام(ع) زمانی بود که عده ای از افراد بیعت کننده با ابوبکر ، دور حضرت و بنی هاشم را در مسجد گرفتند و آنان را تهدید کردند که اگر بیعت نکنید ، با شمشیر درباره شما حکم می کنیم . حضرت در پاسخ فرمود :

«من برای این بیعت سزاوارترم .شما باید بامن بیعت کنید . شما به موجب قرابت با رسول خدا (ص) ، خلافت را از انصار گرفتید ... من نیز با شما چنین استدلال می کنم ... من وصی و وزیر و حامل علم او هستم ... »

سومین عکس العمل آن حضرت خطابه ای است که در برابر انصار و مهاجران ایراد فرمود . این خطبه آنچنان قوی و مستدل بود که جماعتی از انصار گفتند : ای ابوالحسن ! اگر انصار این سخنان را قبل از بیعت با ابوبکر می شنیدند ، حتی دو نفر درباره تو اختلاف نمی کردند( همه تو را به خلافت بر می گزیدند. )

موقعیت حساس :موقعیتی که امام (ع) در آن قرار گرفته بود ، بسیار حساس بود . از یک سو خلافت از مسیر خود بیرون رفته و از دیگر سوی اختلافات بین مسلمانان رایج شده بود و تنها دو راه برای امام وجود داشت : قیام و بازپس گیری حق خود با سکوت برای حفظ اسلام . و امام راه دوم را برگزید راهی که مورد رضایت الهی و تأمین کننده مصالح امت بود ، چرا که با اتخاذ روش نخست اصل اسلام ضربه می


دانلود با لینک مستقیم


دوران زندگانی حضرت علی

مقاله درباره نماز از دیدگاه حضرت علی

اختصاصی از رزفایل مقاله درباره نماز از دیدگاه حضرت علی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله درباره نماز از دیدگاه حضرت علی


مقاله درباره  نماز از دیدگاه حضرت علی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 4

 

نماز از دیدگاه حضرت علی (ع)

نماز ، نخستین حکم الهى بود که پس از بعثت پیامبر (ص) توسط جبرئیل امین از جانب خداوند صادر شد و پیامبر آن را برای امت خود ، مقرر داشت . در قسمت های گذشته گفتیم که على (ع) ، شایسته ترین و عالی ترین شاگرد پیامبر (ص) است که می فرمود نماز ، نور دیده من است . او در تمام دوران حیات پیامبر ، همچون سایه دنبال رسول خدا بود و همه جا پیامبر (ص) را اسوه و مقتداى خویش قرار مى‏ داد . این نوجوان پاک و روشن ضمیر ، همراه پیامبر وضو می گرفت و همین که رسول خدا نماز را بجا می آورد ، او نیز پشت پیامبر خدا به نماز می ایستاد . همراه آنها تنها خدیجه (س) بود که به عنوان اولین زن ایمان آورده ، با پیامبر (ص) نماز جماعت می گزارد . علی (ع ) خود می فرماید : « خدایا من‌ نخستین‌ کسی‌ هستم‌ که‌ به‌ تو روی‌ آورد و دعوت‌ تو را شنید و اجابت‌ کرد . در نماز جز رسول‌ خدا (ص‌) ، کسی بر من پیشی‌ نگرفت ‌. »

على (ع) ، به نماز عشق می ورزید و در حساس ترین لحظات زندگى ، نماز را بر هر کار دیگری ترجیح مى‏ داد . او در مسجد کوفه و در اوج راز و نیاز با خدا بود که شمشیری زهرآگین ، بر سرش فرود آمد . هنگام شهادت ، على (ع) در سجده نماز ، در جمله ای زیبا فرمود : " به خدای کعبه رستگار شدم . "

در نمازم خم ابروى تو با یاد آمد

حالتى رفت که محراب به فریاد آمد

ضرار بن حمزه در یک شب پر ستاره به دنبال امام علی به راه افتاد و آرام آرام او را تعقیب کرد . می دانست امام مثل هر شب ، به باغی می رود و در آنجا به تنهایی ، با خدای خود ، رازگویان ، شب را به صبح می رساند . همیشه عبادت امام علی برای ضرار بن حمزه جالب بود . می خواست بداند کسی که اینگونه مورد توجه خدا و پیامبر است ، چگونه نماز می خواند و عبادت می کند . همه جا آرام بود . مهتاب آنقدر فضا را روشن کرده بود که می شد به راحتی علی (ع) را زیر نظر گرفت . امام را دید که در نقطه ای رو به قبله ایستاد و نماز را آغاز کرد . نمازش آن چنان با شکوه بود که گویی در این دنیا حضور ندارد . او آن چنان غرق در نماز بود که متوجه حضور هیچکس نشد . پس از پایان نماز ، با خضوع و خشوع به حمد و سپاس خداوند پرداخت . ضرار بن حمزه هنوز آنجا بود و با دقت به رفتار علی (ع) می نگریست و صدای نجوای پرسوز و گداز او را می شنید . علی (ع) در فرازی از سخنانش می گفت : « ای دنیا ، دیگر خود را به من نشان مده و این چنین برایم دل فریبی نکن ... خیلی بعید است که بتوانی مرا فریب دهی ، مدت تو بسیار اندک ، ولی خطر تو برای فرزندان آدم بسیار بزرگ و عیش و نوش تو کوتاه است . آه که توشه ام برای آخرت اندک و اندوخته ام برای رفع وحشت راه ، ناچیز است . »

ضرار بن حمزه امام را دید که بی تاب بر زمین افتاد . با نگرانی و به سرعت ، خود را به امام رساند . در همین حال ، امام برخاست و دوباره به نماز ایستاد . رفته رفته ، چشمان ضرار بن حمزه خسته شده بود و دیگر یاریش نمی کرد . او از شدت خستگی ، راه خانه را در پیش گرفت . ولی هنوز امام علی (ع) به عبادت مشغول بود و کسی که شیفته ذات الهی است ، در قاموس او خستگی راه ندارد .

در نهج‌ البلاغه علی (ع) آمده‌ است‌ : « خداوند بندگان‌ مؤمن‌ را با نمازها و زکاتها و روزه‌ های‌ دشوار ، از کبر و خودبینی‌ محافظت‌ و حراست‌ می ‌کند . به‌ پیکر آنان‌ ، آرامش‌ می ‌بخشد ، به‌ دیدگان‌ آنان‌ فروتنی‌ می ‌دهد ، نفس‌ آنان‌ را رام‌ می ‌سازد ، دل‌ های‌ آنان‌ را افتادگی‌ می ‌آموزد و خودپسندی‌ را از وجود آنان‌ دور می ‌کند . »

حضرت‌ علی‌ (ع‌) ضمن‌ تأکید بر امر نماز ، ازجمله عوامل‌ سقوط‌ دوزخیان‌ را بی توجهی به این فریضه بزرگ بر می ‌شمرد و می‌ فرماید :

« مردم‌ ، نماز را برعهده‌ گیرید و آن‌ را حفظ‌ کنید ، زیاد نماز بخوانید و با نماز ، خود را به‌ خدا نزدیک‌ کنید . نماز ، فریضه‌ ای است‌ که‌ در وقتهای‌ خاص‌ بر مؤمنان‌ واجب‌ شده‌ است‌ . آیا به‌ پاسخ‌ دوزخیان‌ گوش‌ فرا نمی ‌دهید آن‌ هنگام‌ که‌ از آن ‌ها پرسیدند : چه‌ چیز شما را به‌ دوزخ‌ کشانده‌ است ‌؟ گفتند : ما از نمازگزاران‌ نبودیم ‌. همانا نماز ، گناهان‌ را چون‌ برگهای‌ پائیزی‌ فرو می‌ ریزد و غل‌ و زنجیر گناهان‌ را از گردن‌ انسانها می‌ گشاید . پیامبر اسلام ‌(ص‌) نماز را به‌ چشمه‌ آب‌ گرمی‌ که‌ بر در ِ خانه مردی‌ جریان‌ داشته‌ باشد ، تشبیه‌ کرد که اگر روزی‌ پنج‌ بار خود را در آن‌ شستشو دهد ، هرگز چرک‌ و آلودگی‌ در بدن‌ او نمی ماند . »

علی (ع) ، بهترین‌ و نزدیکترین‌ راههایی‌ را که‌ انسان‌ را به‌ خالق‌ خویش‌ می رساند ، در خطبه‌ یکصد و ده‌ نهج البلاغه بیان‌ کرده ، می فرماید : « بی ‌گمان‌ ، برترین‌ وسیله‌ پیوستگی‌ انسانها به‌ خدای‌ سبحان‌ ، برپا نمودن‌ نماز به‌ عنوان‌ آئین‌ امت است . ‌»

علی (ع) نماز را هنگامی تاثیرگذار و متحول کننده می داند که نمازگزار به اوقات نماز توجه داشته باشد و می فرماید : « نماز را در وقت‌ خودش‌ به‌ جای‌ آر ، نه‌ این‌ که‌ در زمان بیکاری‌ زودتر از وقتش‌ بخوانی‌ و به‌ هنگام‌ درگیری‌ و کار ، آن‌ را تأخیر بیندازی‌ و بدان‌ که‌ تمام‌ کردار خوب تو‌ در گرو نماز است‌ . »

نماز معیار ارزش گذاری‌ سایر اعمال‌ انسان‌ است‌ . شخص‌ نمازگزار علاوه‌ بر خویشتن‌ ، باید سایر افراد خانواده‌ را نیز به‌ خواندن‌ نماز تشویق کند . علی (ع) می فرماید :

« همانا کسانی‌ از مؤمنان‌ حق‌ نماز را شناختند که‌ زیور دنیا آنها را از نماز باز‌ ندارد و روشنایی‌ چشمشان‌ یعنی‌ اموال‌ و فرزندان‌ ، مانع‌ نماز آنها‌ نشود . خدای‌ سبحان‌ در قرآن می ‌فرماید : مردانی‌ هستند که‌ تجارت‌ و خرید و فروش‌ ، آنان‌ را از یاد خدا و برپا داشتن‌ نماز و پرداخت‌ زکات‌ باز نمی ‌دارد . »

از نگاه علی (ع ) ، همچنانکه جسم به غذا نیازمند است ، روح انسان نیز به غذا نیاز دارد و نماز غذای روح است ، چرا که دل و جان را با خالق یکتا پیوند می دهد و نور حق را در دل شعله ور می سازد . در توصیه های امام علی آمده است : " به‌ کودکان‌ نماز بیاموزید و آنان‌ را در‌ هنگام‌ بلوغ‌ به خاطر ترک‌ نماز مؤاخذه‌ کنید . "

نماز به دلیل آنکه بازدارنده از بدی و زشتی است ، آثار و برکات فراوانی را به همراه دارد . امام علی ‌(ع‌) آن را نشانه ایمان می خواند ، همچنانکه رسول‌ خدا (ص) ، نماز را پرچم‌ و علامت ایمان‌ دانسته است ‌. از نگاه علی (ع) ،‌ نماز فرد را از کبر و غرور پیراسته می سازد و می فرماید : « خداوند برای‌ وارستن‌ از کبر ، نماز / و برای‌ افزایش روزی‌ ، زکات‌ را مقرر کرده‌ است‌ . »

حضرت علی یادآور می شود که اگر نمازگزار بداند هنگام نماز ، چه‌ هاله ‌ای‌ از جلال‌ خداوند او را فرو می ‌پوشاند ، هرگز دوست‌ ندارد که‌ سر از سجده‌‌ بردارد . از نگاه امام‌ علی‌(ع‌) هرکس‌ نماز را با معرفت‌ به‌ حق‌ آن‌ به‌ جای‌ آورد ، آمرزیده‌ می‌ شود


دانلود با لینک مستقیم


مقاله درباره نماز از دیدگاه حضرت علی

مقاله درباره نگاهی ادبی به سوره یوسف (ع)

اختصاصی از رزفایل مقاله درباره نگاهی ادبی به سوره یوسف (ع) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله درباره نگاهی ادبی به سوره یوسف (ع)


مقاله درباره نگاهی ادبی به سوره یوسف (ع)

لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"

 فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 تعداد صفحات:132

فصل اول: کلیات مقدمه بسم‌الله الرحمن الرحیم

«قرآن، نوری است که خاموشی ندارد؛ چراغی است که درخشندگی آن زوال نپذیرد، دریایی است که ژرفای آن درک نشود، راهی است که روندة آن گمراه نگردد، شعله‌ای است که نور آن تاریک نشود، جدا کننده حق و باطلی است که درخشش برهانش خاموش نگردد، بنایی است که ستون‌های آن خراب نشود، شفا دهنده‌ای است که بیماری‌های وحشت انگیز را بزداید، قدرتی است که یاورانش شکست ندارند، و حقی است که یاری کنندگانش مغلوب نشوند.

قرآن، معدن ایمان و اصل آن است، چشمه‌های دانش و دریاهای علوم است، سرچشمة عدالت و نهر جاری عدل است، پایه‌های اسلام و ستون‌های محکم آن است ، نهرهای جاری زلال حقیقت و سرزمین‌های آن است.»[1]

بار دیگر خدای مهربان را شکر می‌گویم که توفیق داد تا مدتی از عمر خود را در کنار قرآن و با قرآن باشیم و خاصعانه در درگاه ربوی‌اش مسئلت دارم که چه در دنیا و چه در آخرت این توفیق را هرگز از من سلب ننماید و قرآن را همواره مونس و یاورم قرار دهد. مجموعة حاضر با نام «نگاهی ادبی به سورة یوسف (ع)» به عنوان پروژه تحقیقاتی پایان دوره چهار ساله تحصیل در رشته تربیت معلم قرآن کریم در دانشکده علوم قرآنی تهران، به رشتة تحریر درآمده است.

حال سؤالاتی که مایلم پاسخ دهم یکی این است که «چرا نگاه ادبی؟» و دیگر اینکه «چرا به سوره یوسف؟»

و اما پاسخ سؤال اول از این قرار است که همانطور که می‌دانیم، قرآن کریم به عنوان آخرین پیام مستقیم خداوند برای بندگان، تنها ریسمان استواری است که می‌توان به آن چنگ آویخت و به کمک آن، در چند روزة زندگانی دنیوی از شر شرارتهای دشمنان بشریت (شیطان و جنودش) جان سالم به در برد و در پناه رحمت الهی قرار گرفت.

کتاب مقدسی که از آن صحبت می‌کنیم، مجموعه‌ای از معانی بلند و مضامین عالی انسان سازی و هدایت آدمی به سوی رسیدن به کمال است و گویندة چنین معانی نورانی، آنها را در قالب لفظ‌های قابل فهم برای بشر درآورده و به او ارزانی داشته است.

برای رسیدن به هر نقطه بلندی، باید از راه مناسب آن عبور نمود. برای فتح هر قله مرتفعی باید دامنه آن کوه را پیمود. برای دستیابی به قلة مفاهیم ارزشمند قرآن نیز راه منطقی و عقلائی آن این است که از دامنة الفاظ قران حرکت نموده و آرام آرام بالا رفت تا به نتیجه مورد نظر رسید. الفاظ و عبارات قرآن به منزله پلکانی است که بدون در نظر داشن آن، تصور رسیدن به بام رفیع مفاهیم قرآنی، ناممکن می‌نماید. لذا اولین گام در راه شناخت قرآن، آشنایی با الفاظ قرآن است. و این آشنایی خود مستلزم آشنایی نسبتاً کامل با زبان عربی است. چرا که قرآن کریم «بلسانٍ عربیٍ مبینِ» آموختن این زبان و درک مقتضیات آن، یکی از ضرورتهای اجتناب ناپذیر است.

اینجانب سعی کرده‌ام با نگاه به قرآن کریم از زوایه ادبیات، تا حدودی اولین گام خود را در راه انس با قرآن بردارم. و چنان که ذکر شد، استدلالم این است که چگونه می‌توان ادعای «فهم» قرآن را داشت در حالیکه ذهن با فضای ادبیات عرب بیگانه باشد؟!

و این پاسخ به کسانی است که آموختن قواعد ابتدایی زبان عربی را برای آشنایی با قرآن، امری بیهوده و راهی فرعی تصور می‌کنند و بدون جدی گرفتن صرف و نحو، اهتمام خویش را صرف آموختن اقوال تفسیری مفسران کرده‌اند. غافل از اینکه همان مفسرانی که اینان اکنون نظراتشان را مطالعه کرده و فرا می‌گیرند، روزگاری با همین قواعد به ظاهر سادة اعلال ، دست و پنجه نرم کرده‌اند و یا اینکه مدتها از عمر خود را صرف کرده‌اند تا مثلاً اعراب محلی جملات را بشناسند و خلاصه هر کس در رابطه با علوم مختلف قرآنی، به نوعی صاحب نظر شده است، مطمئناً زمانی در قواعد ادبیات و بلاغت عربی، استخوان خرد کرده است.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله درباره نگاهی ادبی به سوره یوسف (ع)

امام رضا (ع) و بنی عباس 33 ص

اختصاصی از رزفایل امام رضا (ع) و بنی عباس 33 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 37

 

امام رضا (ع) و بنی عباس :

تاکنون اجمالاً با نحوه پیدایش ساسله ای بنام بنی العباس آشنا شدیم و دانستیم که اینان انسانهای جاه طلب و دنیا پرستی بودند که منافقانه قدرت را بدست گرفته و برای حفظ آن از هیچ جنایت و خیانتی خودداری نکرده و علیرغم اینکه خود را پسر عم رسول اکرمو ائمه می دانستند،اما همانند امویان دست به خون پاکترین و شریفترین انسانها همچون ائمه (ع)یا یزید و هزاران بیت المال مسلمانان ،حقوق جامعه را در راه عیش و نوشهای خود و اطرافیان ضایع نمودند.حال باید وارد موضوع اصلی این نوشتار یعنی مسئله ولایتعهد حضرت رضا(ع)شویم و ببینیم چگونه از میان سلاله ی خون ریز و سفاکی ،فردی همچون مأمون حاضر می شود خلافت و یا ولایتعهد را در اختیار دشمن و رقیب سرسخت خود قرار دهد.برای تبیین بهتر و جامع تر این موضوع لازم است به روند پیشامدهائی که منجر به قدرت رسیدن مأمون شد،بپردازیم.

امام رضا (ع)در زمان هارون:

هارون فرزند مهدی و پنجمین خلیفه ی عباسی بود که در سال 170 بعد از برادرش هادی بخلافت رسید.قبلاً با رفتار او با امام کاظم (ع) آشنا شدیم.امام رضا (ع) بعد از شهادت امام کاظم آشکارا امامت خود را اعلام نمود و ترس و ملاحظه ای از هارون نداشت ،بطوریکه یاران امام درباره جان ایشان نگران بودند.اما ایشان می فرمدو:هارون هر چه می خواهد تلاش کند او راهی بر من ندارد.

همینطور هم شد،هارون تا آخر نتوانست آسیبی به امام (ع) وارد کند.حتی روزی یحیی بن خالد برمکی به هارون گفت:این فرزند موسی بن جعفر است که نشسته و به تبلیغ خلافت و امامت خود مشغول است .هارون گفت:آیا آنچه با پدرش کردیم برای ما کافی نیست؟آیا می خواهی همه آنان را بکشم؟(1)

از جمله حوادث مهمی که امام رضا (ع)در این دوره با آن مواجه گشت ،جریان اغراض واقضیه بود.اینها عده ای از یاران امام کاظم بودند که عقیده داشتند امامت به موسی بن جعفر (ع)ختم می شود و می گفتند او نمرده بلکه زنده است و دوباره بر می گردد و قائم آل محمد است لذا امامت علی بن موسی را قبول نداشتند.

انگیزه اصلی این انحراف سردمداران اصلی این از علی بن حمزه بطائنی ،زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی .آنان مقادیر زیادی پول وجوهات از امام کاظم در اختیارشان بود اما برای اینکه اینها را نزد خود نگه دارند و تحویل علی بن موسی(ع)ندهند،امامت حضرت را مکر شدند ،امام کاظم برای جلوگیری از این انحراف تلاش زیادی انجام داده بود.بارها همین افراد را حاضر کرد و جانشین خود را مشخص نمود و از آنها برای حضرت رضا(ع) بیعت گرفت.با اینحال چنین اغراض رخ داد و امام رضا نیز سخت با آنها مقابله می کرد.

حادثه مهم دیگر حمله نیروهای هارون به مدینه است.محمد بن جعفر در مدینه بر ضد حکومت عباسیان قیام کرد.هارون سپاهی بفرماندهی جلودی برای سرکوبی او به مدینه روان کرد و به او دستور داد اگر بر محمد بن جعفر دست یافت او را گردن بزند و بر خانه های علویان یورش برده و دارائی و لباس و زیور زنان را غارت کرده و حتی یک جامه برایشان باقی نگذارد .جلودی با سپاهش به خانه امام هشتم هجوم آورد.وقتی امام او را دید فرمود همه زنان در یک خانه جمع شدند و خود بر در خانه ایستاد.جلودی گفت من به دستور هارون باید وارد خانه شوم و لباس زنان را با جواهراتشان در آوردم.امام قول داد این کار را خودم می کنم و پیوسته سوگند می خورد و از او می خواست وارد خانه نشود.جلودی بالاخره آرام شد و موافقت کرد.امام بدرون خانه رفته و دارایی ،اموال و لباس و زیور زنان را جمع کرد و به او داد.

این نمونه ای از رفتار خصومت بار هارون با امام هشتم و علویان می باشد.

جریان جانشینی هارون و سرانجام او:

هارون همواره برای تعیین جانشینی خود متحیر و پریشان بود.او همانند دیگر خلفا دارای زنان و کنیزان متعدد بود و فرزندان زیادی از آنان داشت.برجسته ترین آنان ،مأمون ،امین و مؤتمن بودند.مأمون مقداری از امین بزرگتر بود و علیرغم اینکه فرد باهوش تری بود اما هارون نتوانست او را جانشین خود قرار دهد،زیرا مأمون مادرش ایرانی بود و درباریان و اطرافیان هارون میل نداشتند او بر امین که مادرش عرب بود ترجیح داده شود.بهر حال تعصبات قومی و نژادی هارون را واداشت تا امین را درسال 175

در ولایتعهد شرکت داد تا بعد از این خلیفه باشد و برای آنان در سال 186 در مراسم حج از زعما و برجستگان قوم و مردم بیعت گرفت.و بالاخره در سال 189 نیز برای فرزندش موتمن بیعت گرفت.

عاقبت هارون عازم سفری بدون حج گشت شد.همانطور که قبلاً آوردیم سرزمین خراسان در سقراط امویان و بقدرت رسیدن عباسیان نقش عمده ای داشت.لذا مورد توجه خاص بنی عباس بود و اشخاص برجسته ای بعنوان حاکم آنجا تعیین می شدند.

هارون ابتدا فضل بن یحیی برمکی را که از مقربانش بود حاکم آنجا قرار داده بود.بعد از دو سال علی بن عیسی بن ماهان را ب جای او منصوب کرد.علی خراسان ،سیستان،ماوراءالنهر ،اصفهان و تمام شرق ایران را تحت فرمان داشت.او نسبت به مردم ظلم و جور فراوانی اعمال کرد و با وضع مالیاتهای سنگین و جنایات دیگر به نارضایتی مردم از دستگاه خلافت دامن زد تا اینکه باعث شورشهایی در این مناطق شد.

منجمله طغیان رافع بن لیث بود که از طرف علی بن عیسی حاکم ماوراءالنهر بود.او خلافت هارون را رد کرد و در جنگ با علی او را مکرراً شکست داد.در سال 191 هرثمه بن اعین از طرف هارون بجای علی منصوب شد.هرثمه او را دستگیر و اموال غصبی مردم را به آنها برگرداند اما از مقابله با فتنه ی رافع بن لیث عاجز ماند و از هارون درخواست کمک کرد .آشوبهای دیگری همانند آشوب حمزه بن عبداله در سیستان و آشوب المقنع روی داد که مرتباً به مواضع حاکم منصوب از طرف هارون حمله می کردند و حاکمیت هارون را تهدید می کردند.

هارون بناچار شخصاً برای دفع این شورشها به خراسان عزیمت کرد.امین را بعنوان جانشینی در بغداد گذاشت و مأمون را بهمراه خود برد و دو سیاستمدار معروف یعنی فضل بن ربیع و فضل بن سهل نیز همراه او


دانلود با لینک مستقیم


امام رضا (ع) و بنی عباس 33 ص

تحقیق در مورد حرف ز

اختصاصی از رزفایل تحقیق در مورد حرف ز دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 21

 

امیرالمؤمنین (ع) فرمود : اگر زندگی دنیا با اندیشه و تفکر توأم نَبُوَد ارزشی ندارد .

امام باقر (ع) فرمود : شئون زندگی مردم را همزیستی و آمیزش مردم با یکدیگر سامان می دهد ( ولی بدین گونه ) که چون همزیستی با مردم را در پیمانه ای جای دهی دو سوّمش هشیاری و بیداری باشد و یک سوّمش چشم پوشی و نادیده گرفتن .

از امام عسکری (ع) آمده که اگر همه مردم عاقل بودند دنیا خراب می شد ( و زندگی مختل می ماند ) .

و این حدیث شریف درسی آمزونده در روش زندگی :

از امام باقر (ع) نقل شده که روزی محمد بن علی بن مسلم بن شهاب زهری باحالتی افسرده و دلی آکنده به اندوه بر امام سجّاد (ع) وارد شد ، حضرت از او سبب اندوهش را پرسید ، گفت : یابن رسول الله از حسادتی که این مردم در باره من دارند ، همین مردمی که به آنها نیکیها و احسانها کرده ام و از آنها امید داشتم کهخیر خواه من و در گرفتاریها یار و مددکار من باشند اینقدر مرا آزرده اند که غم و اندوه بر دلم انباشته شده است .

حضرت فرمود : اگر چنانچه زبانت را در اختیار گیری برادرانت را در اختیار خواهی داشت . زهری گفت : یابن رسول الله به زبانم به خود خوش بین مباش   که بسا چیزی بگوئی که آنها از آن بر نجند و تو پنداری که آنها را به پوزش از خود راضی ساختی در صورتی که دل چون بر مد ، نتوان با عذر آن را برگرداند . سپس فرمود : ای زهری هر کسی که عقلش ر احساسش غالب نبود و از احساسش قوی تر نباشد تباهیش آسان ترین چیز خواهد بود . سپس فرمود : مگر تو را چه می شود که همه مسلمانان را به منزله افراد خانواده خویش دانی ، بزرگ سالشان را پدر خود و خردسالانشان را فرزندان و هم سن و سالان با خود را برادر خویش پنداری که در آن صورت خیر آنها را خیر خود خواهی دانست و دگر آنها را نفرین نکنی و روا نداری عیب پنهانی آنها فاش گردد . و اگر احیاناً شیطان تو را فریب داد که خود را از فرد مسلمانی بهتر دانستی ببین اگر او از تو بزرگسال تر می باشد به خود بگو : وی در ایمان و عمل صالح از من سابقه اش بیش است پس او از من بهتر است ، و اگر از تو کم سن و سال تر بود بگو :من در گناه و معصیت خدا از او پیشترم پس ازو از من بهتر است ، و اگر در سن و سال تو بود بگو : من به گناه خویش یقین دارم ولی به گناه او شک دارم ، و اگر دیدی مسلمانان در تو به یده احترام می نگرند و تو را گرامی می دارند بگو این از نیکی و انسانیت خود آنها است ، وارگ جور و جفائی از آنها به تو رسید بگو این بر اثر گناهی است که از من سر زده است ، که اگر روش تو در زندگی این باشد خداوند زندیگ را بر تو آسان کند و دوستانت فراوان و دشمنانت اندک شوند و چون به تو نیکی کنند شادگردی و اگر بدی از آنها به تو رسد افسوس نخوردی .

و بدان که گرامی ترین کس نزد مردم آنها کس است که خیرش به مردم برسد و از آنها چشمداشتی نداشته باشد ، و از او پائین تر کسی است که اگر خیرش به مردم نرسد ولی حتّی در حال نیاز هم از آنها عفت ورزد و دست نیاز به آنها دراز نکند ، که مردم عاشق و دست نیاز به آنها دراز نکند ، که مردم عاشق مالند اگر کسی انها رادر مورد معشوقشان مزاحمت نکند نزد آنها محترم خواهد ، و از او محترم تر آنکه بعلاوه سودش نیز به آنهاب رسد . ( بحار : 78 / 233 و 70 / 173 و 69 / 399 ـ 450 و 77 / 172 و 74 / 176 و 2 / 117 و 1 / 95 و 71 / 229 )

 

زنده :

حی . صاحب جان . « هو الحی » ؛ او ( خدا ) است زنده ( غافر : 65 ) . بر کسی تکیه و اعتماد کن که زنده است و نمی میرد ( فرقان : 58 ) . هر چیز زنده را از آب آفریدیم . (انبیاء : 30 )

 

زنده کردن :

حیات بخشیدن ، به زندگی باز گرداندن ، احیاء . زنده کردن به معنی حقیقی آن ، تنها کار خدا می باشد و به معنی مجازی مکرّر در قرآن به بشر استناد داده شده از جمله « من أحیی نفسا فکانما أحیی الناس جمیعا » و دیگر گفتار نمرود « انا أحیی و أمیت » .

زنده کردن به معنی بازگرداندن به زندگی چند مورد در قرآن کریم آمده از آن جمله : « الم تر الی الذین خرجوا من دیارهم و هم الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احیاهم » . ( بقره : 243 )

مفسّران درباره این قوم اختلاف دارند ؛ برخی گویند گروهی از بنی اسرائیل بودند که سلطانشان به آنها دستور داد به جهاد دشمن روند ، آنها از شهر خود که به نزدیکی واسط عراق بود بیرون شدند سپس از بیم مرگ از رفتن به جنگ پشیمان شده متوفق گشتند ، و این بهانه آوردند که در آنجا که مقصد است بیماری و با افتاده و تا آن بیماری از آن سرزمین نرود ما به آنجا نرویم .

پس خداوند مرگ بر آنان فرستاد که جمعی از آنها بمردند ، آنان چون دیدند مرگ زیاد شد دست جمعی از دیار خود کوچ کردند که از مرگ بگریزند ، چون سلطان چنین دید گفت ای خدای یعقوب و ای اله موسی اکنون سرپیچی بندگانت از فرمان را دیدی آیتی بر آنها بنمایان تا بداند که از تو نتوان گریخت .

خداوند دعای او را مستجاب نمود و همه آنها را با احشام و حیواناتشان یکجا بمیراند .

پس از هشت روز که بدنها باد کرده متعفّن گردیده بود به قولی جمعی دیگر از بلاد مجاور بیامدند و به خاک سپاری آنها پرداختند و چون اجساد زیاد بود گودالها می کندند و گروه گروه در آنها مدفون می ساختند . و به نقلی پیش از دفن ، حزقیل پیغمبر که از آنجا می گذشت اجساد مردگان را این چنین افتاده دیه به شگفت آمده و در این واقعه می اندیشید به وی وحی شد که آیا می خواهی آیتی به تو بنامایانم که چگونه مردگان را زنده می کنم ؟ گفت : آری . همه در دم زنده شدند .

و به قولی آنها قوم حزقیل بودند و به نفرین او بدین سان مرده بودند و پس از هشت روز که وی به دنبال آنها رفت آنان را مرده یافت سخت بگریست و گفت : خداوندا اینها تو را تسبیح و تقدیس می نمودند و من در میان آنها بودم اکنون همه رفتند و من تنها ماندم ! خداوندا به وی وحی نمود که امر زنده شدن آنها را به تو محول ساختم . حزقیل شادمان گشت و گفت : به اذن خدا زنده شوید . پس زنده شدند . و به نقل از امام صادق (ع) آنان دورانی پس از آن زنده ماندند تا به مرگ طبیعی بمردند .

شمار آنها را قرآن « الوف » می گوید .

مفسّران در این شمار اختلاف کرده از ده هزار تا هفتاد هزار گفته اند . ( مجمع البیان )

« الم تر الی الذین حاجّ ابراهیم فی ربّه ... ربّی الذی یحیی و یمیت ... » ؛ ای محمد آیا نمی اندیشی در کار آن نابخرد اسیر طغیان سلطنت ( نمرود ) که با ابراهیم در باره پروردگار خویش به بحث نشست هنگامی که ابراهیم به وی گفت : خدای من کسی است که زنده یم سازد و می میراند ، وی در جواب گفت : من نیز چنین کنم (که یکی را یم کشم و دیگری را از بند رها می سازم ) .   ( بقره : 258 )

مرحوم طبرسی گفته این پس از آن بود که ابرهیم از آتش نجات یافته بود . ابراهیم گفت : خداوند خورشید را از مشرق بیرون آرد تو آن را از مغرب برون آر . نمرود مبهوت ماند که پاسخی نیارست آوردن ولی خداوند ستمگران را هدایت ننماید .

« و اذ قال ابراهیم ربّ ارنی کیف تحیی الموتی ... » ؛ ابراهیم گفت : خداوندا مردگان را چگونه زنده میسازی ؟ فرمود : مگر بدین امر ایمان نداری ؟ گفت : آری ولی میخواهم دلم آرام گیرد ، فرمود : پس چهار پرنده ( از چهار نوع ) بگیر و آنها را قطعه قطعه کن . در حدیث آمده که یعنی آنها را به ده قطعه کن و هر قطعه بر فراز کوهی نه ، سپس آنها را بخوان که شتابان به سوی تو آیند و بدان که خداوند توانا است هیچ چیزی از توان او بیرون نباشد ، حکیم است که هر کار را به حکمت و مصلحت انجام دهد . ( بقره : 260 )

ابراهیم منقارهای آن چهار پرنده بدست گرفت و آنها را به نام ) که گویند خروس و طاووس و کبوتر و زاغ بودند ) بخواند در دم زنده شده به سوی او شتافتند . ( مجمع البیان )

« او کالذی مرّ علی قریة و هی خاویة علی عروشها قال انّی یحیی هذه الله بعد موتها ... » (بقره : 259 ) . یا اگر خواستی ( ای محمّد ) به داستان آن مرد ) که عزیز یا ارمیا پیغمبر بوده ) بیندیش که عبورش به شهری بیفتاد که همه خانه هایش فرو ریته و سکنه آن مرده بودند ( گویند آن شهر بیت المقدّس بود که بخت نصر آن را ویران ساخته و مردمانش را قتل عام کرده بود و به قولی روستائی که به طاعون همه مرده بودند ) وی ( نزد خود ) گفت : چه خوبست بدانم چگونه خداوند اینها را دوباره زنده می سازد . پس خداوند او را میراند و س از صد سال زنده اش ساخت . هاتفی یا ملکی یا پیر کهن سالی او را گفت چندی است که در این بیهُشی بسر می بری ؟ ـ زیرا وی می پنداشت در خواب بوده ـ وی گفت یک روز . و چون به خورشید نگریست که سمت مغربست گفت : بخشی از روز ( زیرا خداوند او را در آغاز زور میرانده و پساز صد سال در پایان روز زنده اش ساخته بود ) آن گوینده به وی گفت : چنان نیست که تو می نداری بلکه صد سال است که تو مرده بودی و اکنون زنده گشته ای . به آب و غذای توشه ات بنگر که هنوز دگرگون نشده ، و از سوئی دراز گوشت را ببین که چگونه استخوانهایش پوسیده گشته تا تو را برای مردمان ( که به زنده کردن ما مردگان را شک دارند) آیتی سازیم . و به استخوانهای ( دراز گوش ) بنگر : گونه آنها را پس از پوسیدگی و فرسودگی گرد آریم و سپس گوشت بر آنها بپوشانیم . و چون بر عزیز یا ارمیا روشن شد که وی مرده بود و سپس زنده گشته گفت : اکنون به حسّ دریافتم که خداوند به هرچیز توانا است . ( مجمع البیان )

« و رسولا الی بنی اسرائیل أنّی قد جئتکم بآیة من ربکم انی اخلق لکم ... و احیی الموتی باذن الله » ( آل عمران : 49 ) . یکی از معجزات عیسی (ع) زنده ساختن مردگان بود که بنی اسرائیل را گفت من به اذن خداوند مردگان را زنده یم کنم .

گفته شده که وی چهار مرده را زنده نمود ؛ عاذر که دوست او بود و سه روز از مرگش گذشته بود به اتّفاق خواهرش به مزارش رفت و از خدا خواست او را زنده کند ، وی زنده سر از قبر بر آورد و دورانی زنده بود که فرزندی از او بوجود آمد . و دیگر فرزند آن پیرزن که عیسی را بر او رحم آمده و زنده اش ساخت ، سوّم سام بن نوح ( به « سام » رجوع شود ) چهارم دختر عاشر . ( مجمع البیان )

 

زنده ماندن :

از امام صادق (ع) آمده که هر آنکس به زنده ماندن دل بسته باشد خوار گردد . (بحار : 6 / 128)

 

زندیق :

منکر خدا یا قائل به دوگانگی مانند مجوس . معرّب زندی یعنی کسی که معتقد به کتاب زند زردشت باشد .

 

زندیه :

سلسله ای از پادشاهان ایران که از سال 1164 تا 1209 هجری در بیشتر ممالک ایران سلطنت نمودنداولین آنها کریم خان وکیل و واپسین لطفعلی خان . ( ناظم الاطباء )

سلسله از پادشاهان که مؤسس آن کریم خان زند بود . سلسله مزبور س از قتل نادرشاه از 1162 تا 1209 هـ ق در فارس و افغان سلطنت کرد و به دست آقا محمد خان منقرض شد . افراد این سلسله از این قرارند :

1 ـ کریم خان . جلوس 1163 هـ ق ـ 1750 م .

2 ـ ابوالفتح . جلوس 1193 هـ ق .

3 ـ علیمراد . جلوس 1193 هـ ق .


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد حرف ز