رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق درمورد لوییس بریل

اختصاصی از رزفایل تحقیق درمورد لوییس بریل دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

بنام او

نزد همه بی بصـــــــر شود خارو خجل

  وز کور دلی اسیــــــر مانـــــــد در گـل

بگریز ز تیـــــــرگی روشــــن دل بــاش

چون کوری چشم تو بهتر ز کـوری دل

مقدمه

خطوط بریل و زبانهای نشانه ای مورد استفاده میلیون ها نفر در سطح دنیا و در کلیه سنین می باشند . این خطوط و زبانها نیز ابزار آموزشی و بیان احساس کاربران آنها هستند .

 

تولد

‪ متولد حوالی‌ پاریس‌     لوئیس‌ بریل‌ در 4 ژانویه‌ 1809 دریک‌ روستای‌دور افتاده‌ نزدیک‌ پاریس‌ به‌ نام‌ (کواپوری‌) چشم‌به‌ جهان‌ گشود پدرش‌ (سیمون‌ رن‌ بریل‌) ومادرش‌ (مونیک‌ بریل‌) بود. زندگی‌ مرفه‌ نداشتنداما همه‌ تلاششان‌ درجهت‌ ایجاد یک‌ محیط آرام‌و راحت‌ برای‌ فرزندانشان‌ بود. سیمون‌ در یک‌آهنگری‌ کار می‌کرد و نعل‌ اسب‌ می‌ساخت‌.خانه‌ای‌ سنگی‌ و کوچک‌ در روستا بنا کرده‌ بود وبعد از تولد لوئیس‌ مغازه‌ای‌ محقر در نزدیکی‌خانه‌اش‌ ساخت‌ وبه‌ نعل‌ سازی‌ مشغول‌ شد. اوشبانه‌روز کار می‌کرد تا بتواند خرج‌ خانواده‌اش‌ رادر بیاورد. برای‌ اعضای‌ خانواده‌ غذا وخوراک‌ وپوشاک‌ مناسب‌ تهیه‌ کند. بطور کلی‌ مرد زحمتکش‌و مهربانی‌ بود. مادر لوئیس‌ نیز برای‌ همسایه‌هاخیاطی‌ می‌کرد و به‌ رفوگری‌ می‌پرداخت‌. آنهاخانواده‌ای‌ خوشبخت‌ بودن‌ تا اینکه‌ اتفاقی‌ناگوار زندگی‌ آنان‌ را تیره‌ و تار کرد.     لوئیس‌ سه‌ ساله‌ بود، او روزی‌ در خیابان‌ نزدیک‌خانه‌اش‌ بازی‌ می‌کرد که‌ ناگهان‌ اسب‌ یک‌ درشکه‌رم‌ کرد و او را زیر گرفت‌ و لوئیس‌ به‌ گوشه‌ خیابان‌پرت‌ شد به‌ زمین‌ خورد. بر اثر این‌ تصادف‌، لوئیس‌مدتی‌ بیهوش‌ بود تا اینکه‌ بعد از مداوا و معالجه‌ به‌هوش‌ آمد اما بینایی‌ چشم‌ چپش‌ را از دست‌ داد.و پزشکان‌ اظهار داشتند امکان‌ دارد درطول‌زندگی‌اش‌ بینایی‌ چشم‌ راست‌ خود را نیز به‌ مروراز دست‌ بدهد.

    به‌ هر صورت‌ لوئیس‌ سه‌ ساله‌ نمی‌توانست‌ باچشم‌چپ‌ مشاهده‌ کن‌ و از این‌ نعمت‌ محروم‌ شد.     مدتی‌ ر ا در انزوا به‌ سر برد ولی‌ با محبتهای‌ مادرمهربانش‌ اعتماد به‌ نفس‌ خود را به‌ دست‌ آورد وبار دیگر به‌ جمع‌ دوستانش‌ پیوست‌. لوئیس‌کوچولو علاقه‌ زیادی‌ به‌ کار پدر داشت‌، لذا پیش‌بندچرمی‌به‌ تن‌ می‌کرد و در برابر حرارت‌ آتش‌می‌ایستاد و به‌ کار پدر با دقت‌ تمام‌ خیره‌ می‌شد.درواقع‌ شاگرد پدرش‌ شده‌ بود.     متاسفانه‌ چشم‌ راست‌ وی‌ دچار عفونت‌ شد و به‌یک‌ بیماری‌ چشمی‌ خاصی‌ دچار شد. والدینش‌ اورا به‌ درمانگاه‌ روستایشان‌ بردند، اما پزشک‌دهکده‌ پیشنهاد کرد که‌ هر چه‌ سریعتر لوئیس‌کوچولو را به‌ شهر پاریس‌ ببرند و در یک‌ بیمارستان‌مجهز بستری‌ کنند، اما استطاعت‌ مالی‌ خانواده‌لوئیس‌ اجازه‌ چنین‌ کاری‌ را نمی‌دهد. لوئیس‌شب‌ و روز از درد به‌ خود می‌پیچید و مادر وپدرش‌ در کمال‌ افسوس‌ و تاسف‌ شاهد زجرکشیدن‌ فرزند دلبندشان‌ بودند و کاری‌ از دستشان‌برنمی‌آمد.     کم‌کم‌ فروغ‌ دیدگان‌ لوئیس‌ رو به‌ افول‌ رفت‌ وبینایی‌اش‌ را به‌ طور کامل‌ از دست‌ دادو نابینا شد.لوئیس‌ 5 ساله‌ از اینکه‌ در دنیایی‌ از تاریکی‌ فرورفته‌ بود رنج‌ می‌کشید و دچار افسردگی‌ شدیدشده‌ بود. پدرش‌ برای‌ اینکه‌ او را وارد اجتماع‌کند، از مدیر مدرسه‌ روستا تقاضا کرد که‌ علیرغم‌کوری‌ لوئیس‌، او را در مدرسه‌ ثبت‌ نام‌ کند.     لوئیس‌ به‌ مدرسه‌ رفت‌ اما فقط صدای‌ معلم‌ رامی‌شنید قادر به‌ نوشتن‌ و خواندن‌ نبود. سرودها واشعار را به‌ خوبی‌ حفظ می‌کرد ولی‌ از اینکه‌نمی‌توانست‌ همپای‌ دیگر همکلاسی‌هایش‌ درس‌بیاموزد غصه‌ می‌خورد. او به‌ پدر و مادرش‌می‌گفت‌: می‌دانم‌ آینده‌ام‌ گدایی‌ بر سر خیابان‌هاوکوچه‌ها است‌. زیر او بارها با کورهایی‌ روبه‌ روشده‌ بود که‌ برای‌ امرار معاش‌ گدایی‌ می‌کردند ولوئیس‌ از این‌ مسئله‌ منزجر بود. او اهداف‌ بزرگی‌در سر می‌پروراند درحالیکه‌ کور شده‌ بو و همه‌راهها را برای‌ خودش‌ بسته‌ می‌دید. لوئیس‌ علاقه‌زیادی‌ به‌ تحصیل‌ داشت‌ اما نابینایی‌ سد راه‌ وی‌شده‌ بود. او هر روز از روز گذشته‌ ناامیدتر می‌شدو از دلسوزی‌ها و ترحمهای‌ دیگران‌ نیز خسته‌ ودلشکسته‌ بود.         عملی‌ شدن‌ آرزوهایش‌     پدر لوئیس‌ به‌ یک‌ موسسه‌ خیریه‌ در پاریس‌ نامه‌ای‌نوشت‌ و اوضاع‌ و شرایط خود و پسرش‌ را برای‌آنان‌ شرح‌ داد و از علاقه‌ لوئیس‌ به‌ تحصیل‌ برای‌آنها گفت‌.     پس‌ از یک‌ ماه‌ نامه‌ای‌ از موسسه‌ خیریه‌ به‌ در خانه‌لوئیس‌ آمد که‌ زندگی‌ او را دگرگون‌ ساخت‌. نامه‌حاکی‌ از هزینه‌ تحصیل‌ برای‌ او در مدرسه‌شبانه‌روزی‌ نابینایان‌ درپاریس‌ بود. لوئیس‌ ازخوشحالی‌ فریاد می‌زد و د ر کوچه‌های‌ روستامی‌دوید. او به‌ آرزویش‌ رسیده‌ بود. می‌توانست‌تحصیل‌ کند و گدای‌ سر خیابانها نشود.     او به‌ همراه‌ پدرش‌ به‌ پاریس‌ رفت‌ و در مدرسه‌شبانه‌ روزی‌ مستقر شد. البته‌ محیط خوابگاه‌مدرسه‌ چندان‌ رضایت‌بخش‌ نبود. بوی‌ نم‌ و زباله‌وتعفن‌ فضای‌ خوابگاه‌ را پر کرده‌ بود.     لوئیس‌ به‌ یاد خانه‌ محقر و ساده‌ اما تمیز و پر از مهرو الفت‌ خود در روستا می‌افتاد و اشک‌ از گوشه‌چشمان‌ نابینایش‌ سرازیر می‌شد. چاره‌ای‌ نبود.لوئیس‌ 10 ساله‌ تصمیم‌ گرفته‌ بود با هر گونه‌مشکلات‌ کنار بیاید و به‌ تحصیل‌ بپردازد تا گدانشود.     معلمان‌ رفتار بسیار بدی‌ با دانش‌آموزان‌ داشتند.به‌ آنان‌ توهین‌ می‌کردند و با شلاق‌ کتک‌ می‌زدند.در صورتیکه‌ خطایی‌ از دانش‌آموزان‌ سر می‌زددرزندان‌ انفرادی‌ حبس‌ می‌شد. غذای‌دانش‌آموزان‌ کاسه‌ای‌ آب‌ بی‌ رمق‌ سوپ‌ و تکه‌کوچکی‌ نان‌ بود. البته‌ در آن‌ دوران‌ همه‌ مدارس‌چنین‌ رفتاری‌ را با دانش‌آموزان‌ خود داشتند.تنبیه‌ و ایجاد شرایطی‌ نامطلوب‌ برای‌ آنان‌ مرسوم‌بود. بریل‌ با همه‌ سختیها مبارزه‌ می‌کرد. او بادستهای‌ کوچکش‌ مجبور بود به‌ دوخت‌ دمپایی‌بود. 12 ساله‌ که‌ شد در کارگاه‌ نجاری‌ در مدرسه‌مشغول‌ به‌ کار شد. او در کارها و تحصیل‌ علم‌جدیت‌ نشان‌ می‌داد و هیچگاه‌ شکوه‌ و شکایت‌نمی‌کرد.

    چند دانش‌آموز نابینا که‌ قصد فرار از مدرسه‌ راداشتند، توسط مسئولین‌ مدرسه‌ دستگیر شدندوبرای‌ تنبیه‌ به‌ معادن‌ ذغال‌ سنگ‌ و کارخانه‌های‌کنف‌ بافی‌ فرستاده‌ شدند.     لوئیس‌ دلش‌ به‌ حال‌ آنان‌ می‌سوخت‌ و همیشه‌سعی‌ می‌کرد کاری‌ انجام‌ ندهد که‌ مورد تنبیه‌ قرارگیرد.    لوئیس‌ درمدرسه‌ از طریق‌ لمس‌ حروف‌ برجسته‌خواندن‌ ونوشتن‌ را آموخت‌. البته‌ روش‌ بسیارسختی‌ بود. بچه‌ها مجبور بودند برای‌ نوشتن‌ یک‌خط جمله‌ حروف‌ را پیدا کرده‌ و کنار هم‌ بچینند تاجمله‌ای‌ را بسازند. بریل‌ نوجوان‌ در ذهنش‌ به‌دنبال‌ یافتن‌ راهی‌ ساده‌ برای‌ آموختن‌ و نوشتن‌بود. او اوقات‌ فراغتش‌ را به‌ برنامه‌ریزی‌ و طراحی‌روش‌ و سیستمی‌ و ساده‌ برای‌ نوشتن‌ و خواندن‌می‌گذراند.         ابداع‌ خط     در سال‌ 1822 زمانیکه‌ لوئیس‌ 13 ساله‌ بود بایک‌سرباز به‌ نام‌ (کارل‌ باربیر) در مدرسه‌ آشنا شد. اوروش‌ (نوشتن‌ درشب‌) را ابداع‌ کرده‌ بود که‌توسط ضربه‌هایی‌ که‌ هر کدام‌ معنی‌ خاصی‌داشتند نابینایان‌ قادر به‌ نوشتن‌ جملات‌ بودند این‌روش‌ از روش‌ لمس‌ حروف‌ ساده‌تر بود. اما کامل‌نبود. در واقع‌ جرقه‌ای‌ در ذهن‌ لوئیس‌ زده‌ شد.او به‌ فکر ابداع‌ خطی‌ افتاد که‌ حروفش‌ نقطه‌هایی‌برجسته‌ می‌باشد و نابینایان‌ با لمس‌ کردن‌نقطه‌های‌ برجسته‌ بر روی‌ کاغذ به‌ راحتی‌می‌توانند بخوانند. او بر روی‌ حروف‌ نقطه‌ای‌برجسته‌ شروع‌ به‌ کار کرد تا توانست‌ حروف‌امروزی‌ معروف‌ به‌ بریل‌ را ابداع‌ کند وکدهایی‌ رابرای‌ ریاضیات‌ و موسیقی‌ ترتیب‌ دهد تا نابینایان‌ به‌راحتی‌ بتوانند موسیقی‌ بیاموزند و بنوازند.     در سال‌ 1827 بریل‌ 18 ساله‌ اولین‌ کتابش‌ را به‌چاپ‌ رساند. البته‌ سیستم‌ و خط ابداعی‌ این‌نابینای‌ جوان‌ به‌ سرعت‌ مورد قبول‌ و پذیرش‌همگان‌ واقع‌ نشد و آموزش‌ این‌ خط در مدارس‌بی‌ارزش‌ و مسخره‌ نشان‌ داده‌ شد. اما بریل‌ امیدخود را از دست‌ نداد و به‌ طور پنهانی‌ به‌ دوستان‌نابینایش‌ خط ابداعی‌ خود را آموزش‌ می‌داد.

    بریل‌ شروع‌ به‌ نوشتن‌ کتاب‌هایی‌ به‌ زبان‌ کودکانه‌به‌ خط خود کرد وبه‌ این‌ ترتیب‌ خط بریل‌ را میان‌کودکان‌ نابینا رواج‌ داد.     او با سعی‌ وتلاش‌ توانست‌ معلم‌ مدرسه‌ نابینایان‌شود و به‌ تدریس‌ و آموزش‌ خط خود بپردازد.     کم‌کم‌ خط بریل‌ میان‌ نابینایان‌ گسترش‌ یافت‌.یادگیری‌ این‌ خط بسیار راحت‌ و ساده‌ بود;به‌ ویژه‌کودکان‌ به‌ سرعت‌ این‌ خط را یاد می‌گرفتند ومی‌توانستند کتاب‌ بخوانند گویی‌ بینا شده‌ بودند.     لوئیس‌ بریل‌ مدرسه‌ای‌ ترتیب‌ داد و درمدرسه‌اش‌ به‌ تدریس‌ خط خود پرداخت‌. امامرگ‌ امانش‌ نداد. و در 6 ژانویه‌ سال‌ 1852 درسن‌ 43 سالگی‌ بر اثر بیماری‌ (توبرکولیس‌) چشم‌از جهان‌ فروبست‌. خط بریل‌ تا به‌ امروز مورداستفاده‌ نابینایان‌ در سراسر جهان‌ قرار گرفته‌است‌.     یک‌ قرن‌ بعد از مرگ‌ لوئیس‌ یعنی‌ در سال‌1952، جسد وی‌ را که‌ در دهکده‌اش‌ دفن‌ شده‌بود به‌ پانتئون‌ آرامگاه‌ بزرگان‌ و دانشمندان‌فرانسه‌ انتقال‌ دادند و هر ساله‌ در سال‌ مرگ‌ وی‌مراسم‌ باشکوهی‌ در مزار وی‌ برگزار می‌شود.     چندی‌ پیش‌ سایت‌ جستجوگر Google به‌ مناسبت‌سالگرد بریل‌ در 6 ژانویه‌ لوگویی‌ از خط بریل‌ برصفحه‌ اینترنت‌ منقوش‌ کرد تا همگان‌ به‌ یاد این‌بزرگ‌ مرد دانشمند باشند و از او به‌ خوبی‌ یادکنند

 

اولین عصای سفید

استفاده از عصا بعنوان وسیله کمکی در رفت و آمد نابینایان از قرن ها پیش متداول بوده است، ولی استفاده از عصای سفید بشکل امروزی و بعنوان نمادی برای شناخت نابینایان به بعد از جنگ جهانی اول برمی گردد.

در سال 1921 میلادی یک عکاس اهل شهر بریستول کشور انگلستان با نام جیمز بیگز که در اثر یک سانحه بینایی خود را از دست داد، برای در امان بودن از خطر وسائل نقلیه که در خیابان های اطراف محل زندگی وی در حال رفت و آمد بودند، ابتکار استفاده از عصا به رنگ سفید را که براحتی برای همگان قابل دید باشد را بکار برد. 

پس از آن دو تن از برجسته ترین محققین‌ آمریکایی به نامهای دکتر ناول‌ پری، ریاضیدان و دکتر جاکوپس تن ‌بروک، حقوقدان توانستند قانونی‌ را در پانزدهمین روز از ماه اکتبر به عنوان قانون عصای سفید به تصویب رسانند و این روز را به عنوان روز جهانی نابینایان نامگذاری کنند. در این قانون کلیه حقوق اجتماعی فرد نابینا به عنوان


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد لوییس بریل

لوئیس بریل

اختصاصی از رزفایل لوئیس بریل دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

بنام او

نزد همه بی بصـــــــر شود خارو خجل

  وز کور دلی اسیــــــر مانـــــــد در گـل

بگریز ز تیـــــــرگی روشــــن دل بــاش

چون کوری چشم تو بهتر ز کـوری دل

مقدمه

خطوط بریل و زبانهای نشانه ای مورد استفاده میلیون ها نفر در سطح دنیا و در کلیه سنین می باشند . این خطوط و زبانها نیز ابزار آموزشی و بیان احساس کاربران آنها هستند .

 

تولد

‪ متولد حوالی‌ پاریس‌     لوئیس‌ بریل‌ در 4 ژانویه‌ 1809 دریک‌ روستای‌دور افتاده‌ نزدیک‌ پاریس‌ به‌ نام‌ (کواپوری‌) چشم‌به‌ جهان‌ گشود پدرش‌ (سیمون‌ رن‌ بریل‌) ومادرش‌ (مونیک‌ بریل‌) بود. زندگی‌ مرفه‌ نداشتنداما همه‌ تلاششان‌ درجهت‌ ایجاد یک‌ محیط آرام‌و راحت‌ برای‌ فرزندانشان‌ بود. سیمون‌ در یک‌آهنگری‌ کار می‌کرد و نعل‌ اسب‌ می‌ساخت‌.خانه‌ای‌ سنگی‌ و کوچک‌ در روستا بنا کرده‌ بود وبعد از تولد لوئیس‌ مغازه‌ای‌ محقر در نزدیکی‌خانه‌اش‌ ساخت‌ وبه‌ نعل‌ سازی‌ مشغول‌ شد. اوشبانه‌روز کار می‌کرد تا بتواند خرج‌ خانواده‌اش‌ رادر بیاورد. برای‌ اعضای‌ خانواده‌ غذا وخوراک‌ وپوشاک‌ مناسب‌ تهیه‌ کند. بطور کلی‌ مرد زحمتکش‌و مهربانی‌ بود. مادر لوئیس‌ نیز برای‌ همسایه‌هاخیاطی‌ می‌کرد و به‌ رفوگری‌ می‌پرداخت‌. آنهاخانواده‌ای‌ خوشبخت‌ بودن‌ تا اینکه‌ اتفاقی‌ناگوار زندگی‌ آنان‌ را تیره‌ و تار کرد.     لوئیس‌ سه‌ ساله‌ بود، او روزی‌ در خیابان‌ نزدیک‌خانه‌اش‌ بازی‌ می‌کرد که‌ ناگهان‌ اسب‌ یک‌ درشکه‌رم‌ کرد و او را زیر گرفت‌ و لوئیس‌ به‌ گوشه‌ خیابان‌پرت‌ شد به‌ زمین‌ خورد. بر اثر این‌ تصادف‌، لوئیس‌مدتی‌ بیهوش‌ بود تا اینکه‌ بعد از مداوا و معالجه‌ به‌هوش‌ آمد اما بینایی‌ چشم‌ چپش‌ را از دست‌ داد.و پزشکان‌ اظهار داشتند امکان‌ دارد درطول‌زندگی‌اش‌ بینایی‌ چشم‌ راست‌ خود را نیز به‌ مروراز دست‌ بدهد.

    به‌ هر صورت‌ لوئیس‌ سه‌ ساله‌ نمی‌توانست‌ باچشم‌چپ‌ مشاهده‌ کن‌ و از این‌ نعمت‌ محروم‌ شد.     مدتی‌ ر ا در انزوا به‌ سر برد ولی‌ با محبتهای‌ مادرمهربانش‌ اعتماد به‌ نفس‌ خود را به‌ دست‌ آورد وبار دیگر به‌ جمع‌ دوستانش‌ پیوست‌. لوئیس‌کوچولو علاقه‌ زیادی‌ به‌ کار پدر داشت‌، لذا پیش‌بندچرمی‌به‌ تن‌ می‌کرد و در برابر حرارت‌ آتش‌می‌ایستاد و به‌ کار پدر با دقت‌ تمام‌ خیره‌ می‌شد.درواقع‌ شاگرد پدرش‌ شده‌ بود.     متاسفانه‌ چشم‌ راست‌ وی‌ دچار عفونت‌ شد و به‌یک‌ بیماری‌ چشمی‌ خاصی‌ دچار شد. والدینش‌ اورا به‌ درمانگاه‌ روستایشان‌ بردند، اما پزشک‌دهکده‌ پیشنهاد کرد که‌ هر چه‌ سریعتر لوئیس‌کوچولو را به‌ شهر پاریس‌ ببرند و در یک‌ بیمارستان‌مجهز بستری‌ کنند، اما استطاعت‌ مالی‌ خانواده‌لوئیس‌ اجازه‌ چنین‌ کاری‌ را نمی‌دهد. لوئیس‌شب‌ و روز از درد به‌ خود می‌پیچید و مادر وپدرش‌ در کمال‌ افسوس‌ و تاسف‌ شاهد زجرکشیدن‌ فرزند دلبندشان‌ بودند و کاری‌ از دستشان‌برنمی‌آمد.     کم‌کم‌ فروغ‌ دیدگان‌ لوئیس‌ رو به‌ افول‌ رفت‌ وبینایی‌اش‌ را به‌ طور کامل‌ از دست‌ دادو نابینا شد.لوئیس‌ 5 ساله‌ از اینکه‌ در دنیایی‌ از تاریکی‌ فرورفته‌ بود رنج‌ می‌کشید و دچار افسردگی‌ شدیدشده‌ بود. پدرش‌ برای‌ اینکه‌ او را وارد اجتماع‌کند، از مدیر مدرسه‌ روستا تقاضا کرد که‌ علیرغم‌کوری‌ لوئیس‌، او را در مدرسه‌ ثبت‌ نام‌ کند.     لوئیس‌ به‌ مدرسه‌ رفت‌ اما فقط صدای‌ معلم‌ رامی‌شنید قادر به‌ نوشتن‌ و خواندن‌ نبود. سرودها واشعار را به‌ خوبی‌ حفظ می‌کرد ولی‌ از اینکه‌نمی‌توانست‌ همپای‌ دیگر همکلاسی‌هایش‌ درس‌بیاموزد غصه‌ می‌خورد. او به‌ پدر و مادرش‌می‌گفت‌: می‌دانم‌ آینده‌ام‌ گدایی‌ بر سر خیابان‌هاوکوچه‌ها است‌. زیر او بارها با کورهایی‌ روبه‌ روشده‌ بود که‌ برای‌ امرار معاش‌ گدایی‌ می‌کردند ولوئیس‌ از این‌ مسئله‌ منزجر بود. او اهداف‌ بزرگی‌در سر می‌پروراند درحالیکه‌ کور شده‌ بو و همه‌راهها را برای‌ خودش‌ بسته‌ می‌دید. لوئیس‌ علاقه‌زیادی‌ به‌ تحصیل‌ داشت‌ اما نابینایی‌ سد راه‌ وی‌شده‌ بود. او هر روز از روز گذشته‌ ناامیدتر می‌شدو از دلسوزی‌ها و ترحمهای‌ دیگران‌ نیز خسته‌ ودلشکسته‌ بود.         عملی‌ شدن‌ آرزوهایش‌     پدر لوئیس‌ به‌ یک‌ موسسه‌ خیریه‌ در پاریس‌ نامه‌ای‌نوشت‌ و اوضاع‌ و شرایط خود و پسرش‌ را برای‌آنان‌ شرح‌ داد و از علاقه‌ لوئیس‌ به‌ تحصیل‌ برای‌آنها گفت‌.     پس‌ از یک‌ ماه‌ نامه‌ای‌ از موسسه‌ خیریه‌ به‌ در خانه‌لوئیس‌ آمد که‌ زندگی‌ او را دگرگون‌ ساخت‌. نامه‌حاکی‌ از هزینه‌ تحصیل‌ برای‌ او در مدرسه‌شبانه‌روزی‌ نابینایان‌ درپاریس‌ بود. لوئیس‌ ازخوشحالی‌ فریاد می‌زد و د ر کوچه‌های‌ روستامی‌دوید. او به‌ آرزویش‌ رسیده‌ بود. می‌توانست‌تحصیل‌ کند و گدای‌ سر خیابانها نشود.     او به‌ همراه‌ پدرش‌ به‌ پاریس‌ رفت‌ و در مدرسه‌شبانه‌ روزی‌ مستقر شد. البته‌ محیط خوابگاه‌مدرسه‌ چندان‌ رضایت‌بخش‌ نبود. بوی‌ نم‌ و زباله‌وتعفن‌ فضای‌ خوابگاه‌ را پر کرده‌ بود.     لوئیس‌ به‌ یاد خانه‌ محقر و ساده‌ اما تمیز و پر از مهرو الفت‌ خود در روستا می‌افتاد و اشک‌ از گوشه‌چشمان‌ نابینایش‌ سرازیر می‌شد. چاره‌ای‌ نبود.لوئیس‌ 10 ساله‌ تصمیم‌ گرفته‌ بود با هر گونه‌مشکلات‌ کنار بیاید و به‌ تحصیل‌ بپردازد تا گدانشود.     معلمان‌ رفتار بسیار بدی‌ با دانش‌آموزان‌ داشتند.به‌ آنان‌ توهین‌ می‌کردند و با شلاق‌ کتک‌ می‌زدند.در صورتیکه‌ خطایی‌ از دانش‌آموزان‌ سر می‌زددرزندان‌ انفرادی‌ حبس‌ می‌شد. غذای‌دانش‌آموزان‌ کاسه‌ای‌ آب‌ بی‌ رمق‌ سوپ‌ و تکه‌کوچکی‌ نان‌ بود. البته‌ در آن‌ دوران‌ همه‌ مدارس‌چنین‌ رفتاری‌ را با دانش‌آموزان‌ خود داشتند.تنبیه‌ و ایجاد شرایطی‌ نامطلوب‌ برای‌ آنان‌ مرسوم‌بود. بریل‌ با همه‌ سختیها مبارزه‌ می‌کرد. او بادستهای‌ کوچکش‌ مجبور بود به‌ دوخت‌ دمپایی‌بود. 12 ساله‌ که‌ شد در کارگاه‌ نجاری‌ در مدرسه‌مشغول‌ به‌ کار شد. او در کارها و تحصیل‌ علم‌جدیت‌ نشان‌ می‌داد و هیچگاه‌ شکوه‌ و شکایت‌نمی‌کرد.

    چند دانش‌آموز نابینا که‌ قصد فرار از مدرسه‌ راداشتند، توسط مسئولین‌ مدرسه‌ دستگیر شدندوبرای‌ تنبیه‌ به‌ معادن‌ ذغال‌ سنگ‌ و کارخانه‌های‌کنف‌ بافی‌ فرستاده‌ شدند.     لوئیس‌ دلش‌ به‌ حال‌ آنان‌ می‌سوخت‌ و همیشه‌سعی‌ می‌کرد کاری‌ انجام‌ ندهد که‌ مورد تنبیه‌ قرارگیرد.    لوئیس‌ درمدرسه‌ از طریق‌ لمس‌ حروف‌ برجسته‌خواندن‌ ونوشتن‌ را آموخت‌. البته‌ روش‌ بسیارسختی‌ بود. بچه‌ها مجبور بودند برای‌ نوشتن‌ یک‌خط جمله‌ حروف‌ را پیدا کرده‌ و کنار هم‌ بچینند تاجمله‌ای‌ را بسازند. بریل‌ نوجوان‌ در ذهنش‌ به‌دنبال‌ یافتن‌ راهی‌ ساده‌ برای‌ آموختن‌ و نوشتن‌بود. او اوقات‌ فراغتش‌ را به‌ برنامه‌ریزی‌ و طراحی‌روش‌ و سیستمی‌ و ساده‌ برای‌ نوشتن‌ و خواندن‌می‌گذراند.         ابداع‌ خط     در سال‌ 1822 زمانیکه‌ لوئیس‌ 13 ساله‌ بود بایک‌سرباز به‌ نام‌ (کارل‌ باربیر) در مدرسه‌ آشنا شد. اوروش‌ (نوشتن‌ درشب‌) را ابداع‌ کرده‌ بود که‌توسط ضربه‌هایی‌ که‌ هر کدام‌ معنی‌ خاصی‌داشتند نابینایان‌ قادر به‌ نوشتن‌ جملات‌ بودند این‌روش‌ از روش‌ لمس‌ حروف‌ ساده‌تر بود. اما کامل‌نبود. در واقع‌ جرقه‌ای‌ در ذهن‌ لوئیس‌ زده‌ شد.او به‌ فکر ابداع‌ خطی‌ افتاد که‌ حروفش‌ نقطه‌هایی‌برجسته‌ می‌باشد و نابینایان‌ با لمس‌ کردن‌نقطه‌های‌ برجسته‌ بر روی‌ کاغذ به‌ راحتی‌می‌توانند بخوانند. او بر روی‌ حروف‌ نقطه‌ای‌برجسته‌ شروع‌ به‌ کار کرد تا توانست‌ حروف‌امروزی‌ معروف‌ به‌ بریل‌ را ابداع‌ کند وکدهایی‌ رابرای‌ ریاضیات‌ و موسیقی‌ ترتیب‌ دهد تا نابینایان‌ به‌راحتی‌ بتوانند موسیقی‌ بیاموزند و بنوازند.     در سال‌ 1827 بریل‌ 18 ساله‌ اولین‌ کتابش‌ را به‌چاپ‌ رساند. البته‌ سیستم‌ و خط ابداعی‌ این‌نابینای‌ جوان‌ به‌ سرعت‌ مورد قبول‌ و پذیرش‌همگان‌ واقع‌ نشد و آموزش‌ این‌ خط در مدارس‌بی‌ارزش‌ و مسخره‌ نشان‌ داده‌ شد. اما بریل‌ امیدخود را از دست‌ نداد و به‌ طور پنهانی‌ به‌ دوستان‌نابینایش‌ خط ابداعی‌ خود را آموزش‌ می‌داد.

    بریل‌ شروع‌ به‌ نوشتن‌ کتاب‌هایی‌ به‌ زبان‌ کودکانه‌به‌ خط خود کرد وبه‌ این‌ ترتیب‌ خط بریل‌ را میان‌کودکان‌ نابینا رواج‌ داد.     او با سعی‌ وتلاش‌ توانست‌ معلم‌ مدرسه‌ نابینایان‌شود و به‌ تدریس‌ و آموزش‌ خط خود بپردازد.     کم‌کم‌ خط بریل‌ میان‌ نابینایان‌ گسترش‌ یافت‌.یادگیری‌ این‌ خط بسیار راحت‌ و ساده‌ بود;به‌ ویژه‌کودکان‌ به‌ سرعت‌ این‌ خط را یاد می‌گرفتند ومی‌توانستند کتاب‌ بخوانند گویی‌ بینا شده‌ بودند.     لوئیس‌ بریل‌ مدرسه‌ای‌ ترتیب‌ داد و درمدرسه‌اش‌ به‌ تدریس‌ خط خود پرداخت‌. امامرگ‌ امانش‌ نداد. و در 6 ژانویه‌ سال‌ 1852 درسن‌ 43 سالگی‌ بر اثر بیماری‌ (توبرکولیس‌) چشم‌از جهان‌ فروبست‌. خط بریل‌ تا به‌ امروز مورداستفاده‌ نابینایان‌ در سراسر جهان‌ قرار گرفته‌است‌.     یک‌ قرن‌ بعد از مرگ‌ لوئیس‌ یعنی‌ در سال‌1952، جسد وی‌ را که‌ در دهکده‌اش‌ دفن‌ شده‌بود به‌ پانتئون‌ آرامگاه‌ بزرگان‌ و دانشمندان‌فرانسه‌ انتقال‌ دادند و هر ساله‌ در سال‌ مرگ‌ وی‌مراسم‌ باشکوهی‌ در مزار وی‌ برگزار می‌شود.     چندی‌ پیش‌ سایت‌ جستجوگر Google به‌ مناسبت‌سالگرد بریل‌ در 6 ژانویه‌ لوگویی‌ از خط بریل‌ برصفحه‌ اینترنت‌ منقوش‌ کرد تا همگان‌ به‌ یاد این‌بزرگ‌ مرد دانشمند باشند و از او به‌ خوبی‌ یادکنند

 

اولین عصای سفید

استفاده از عصا بعنوان وسیله کمکی در رفت و آمد نابینایان از قرن ها پیش متداول بوده است، ولی استفاده از عصای سفید بشکل امروزی و بعنوان نمادی برای شناخت نابینایان به بعد از جنگ جهانی اول برمی گردد.

در سال 1921 میلادی یک عکاس اهل شهر بریستول کشور انگلستان با نام جیمز بیگز که در اثر یک سانحه بینایی خود را از دست داد، برای در امان بودن از خطر وسائل نقلیه که در خیابان های اطراف محل زندگی وی در حال رفت و آمد بودند، ابتکار استفاده از عصا به رنگ سفید را که براحتی برای همگان قابل دید باشد را بکار برد. 

پس از آن دو تن از برجسته ترین محققین‌ آمریکایی به نامهای دکتر ناول‌ پری، ریاضیدان و دکتر جاکوپس تن ‌بروک، حقوقدان توانستند قانونی‌ را در پانزدهمین روز از ماه اکتبر به عنوان قانون عصای سفید به تصویب رسانند و این روز را به عنوان روز جهانی نابینایان نامگذاری کنند. در این قانون کلیه حقوق اجتماعی فرد نابینا به عنوان


دانلود با لینک مستقیم


لوئیس بریل

تحقیق و بررسی در مورد تختی

اختصاصی از رزفایل تحقیق و بررسی در مورد تختی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 20

 

او پوریای ولی نبود؛ او مبنا و معنای آزادگی است

 

«او پوریای ولی نبود. او هیچ کس نبود، او خودش بود، بگذار دیگران را به نام او و با حضور او بسنجیم. او مبنا و معنای آزادگی است ... و هرگز به طبقه​ی خود پشت نکرد.» (جلال آل​احمد)

" تودر افسانه​ها جاوید خواهی بود.

زمان - این جاری بی​رحم - هرگز قله​ی بلندت

را نیارد شست.

از این پس راویان قصه​های پهلوانی - این

بهین تاریخ​های زنده​ی هر قوم - نقالان،

تو را در قصه​های خود برای نسل​های بعد

می​گویند.

تواندر سینه​های گرم خواهی زیست،

تو با انبوه پاک مردمان خوب قلب شهر

خواهی ماند.

(م. آزرم)

۱۷ دی ماه مصادف است با سی و پنجمین سالگرد درگذشت زنده یاد جهان پهلوان غلامرضا تختی؛ گروه ورزش خبرگزاری دانشجویان ایران با گرامیداشت یاد و خاطره​ی جاودان این اسوه​ی آزادگی و شرافت، فرازهایی از زندگی پرافتخار او را مرور می​کند.

امروز در نخستین بخش از این گزارش، نگاهی داریم به بخش​هایی از زندگی و موفقیت​های ورزشی شادروان تختی.

غلامرضا تختی در روز پنجم شهریور ماه ۱۳۰۹ در خانواده​ای متوسط و مذهبی در محله​ی خانی آباد تهران به دنیا آمد. " رجب خان" - پدر تختی - غیر از وی دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت که همه​ی آنها از غلامرضا بزرگتر بودند. " حاج قلی"، پدر بزرگ غلامرضا، فروشنده​ی خوار و بار و بنشن بود. از قول رجب خان، تعریف می​کنند که حاج قلی در دکانش بر روی تخت بلندی می​نشست و به همین سبب در میان اهالی خانی آباد به حاج قلی تختی شهرت یافته بود. همین نام بعدها به خانواده​های رجب خان منتقل شد و به " نام خانوادگی" تبدیل شد.

رجب خان با پولی که از ماترک پدرش به دست آورده بود، در محل سابق انبار راه​آهن زمینی خریده و یک یخچال طبیعی احداث کرده بود واز همین راه مخارج زندگی خانواده​ی پرجمعیت خود را تامین می​کرد.

نخستین واقعه​ای که در کودکی غلامرضا روی داد و ضربه​ای بزرگ و فراموش نشدنی بر روح او وارد کرد، آن بود که مرحوم پدرش برای تامین معاش خانواده​ی ناچارشد خانه​ی مسکونی خود را گرو بگذارد.

 

تختی سال​ها بعد در آخرین مصاحبه​ی خود با یادآوری این ماجرای تلخ می​گوید:" یک روز طلبکاران به خانه​ی ما آمدند و اثاثیه​ی خانه و ساکنینش را به کوچه ریختند، ما مجبور شدیم که دو شب را توی کوچه بخوابیم. شب سوم اثاثیه را بردیم به خانه​ی همسایه​ها و دو اتاق اجاره کردیم. چندی بعد روزگار عرصه را بیشتر بر پدرم تنگ کرد تا این که مجبور شد یخچال طبیعی​اش را نیز بفروشد. این حوادث تاثیر فراوانی در روحیه​ی پدرم گذاشت و باعث اختلال روحی او در سال​های آخر عمر شد."

در چنان شرایطی، غلامرضا تنها ۹ سال به تحصیل پرداخت. وی خود می​گوید:" مدت ۹ سال در دبستان و دبیرستان منوچهری که در همان خانی آباد قرار داشت، درس خواندم، ولی تنها خاطره​ای که از دوران تحصیل به یاد دارم، این است که هیچ وقت شاگرد اول نشدم، اما زندگی در میان مردم و برای مردم درس​هایی به من آموخت که فکر می​کنم هرگز نمی توانستم در معتبرترین دانشگاه​ها کسب کنم.

زندگی همچنین به من آموخت که مردم را دوست بدارم و تا آن جا که در حد توانایی من است، به آنان کمک کنم، حال این کمک از چه طریقی و از چه راهی باشد، مهم نیست. هر کس به قدر تواناییش ...."

غلامرضا، ورزش را از نوجوانی آغاز کرد. ورزش ابتدا برای او نوعی تفنن و سرگرمی بود. در همان اوان، خیال قهرمان شدن، مدتی او را به وسوسه انداخت اما از همان نوجوانی که تازه به فکر باشگاه رفتن افتاده بود، اعتقاد داشت که ورزش برای تندرستی و سلامت جان و تن هر دو لازم است.

شادروان تختی در مصاحبه​ای با اشاره به فقر و مشقت زمان نوجوانی​اش می​گوید:" با آن که علاقه​ی فراوانی به ورزش داشتم، مجبور بودم که در جستجوی کاری برآیم. زندگی، نان و آب، لازم داشت. برای مدتی به خوزستان رفتم و در ازای روزی هفت یا هشت تومان، کار کردم. دنیا در حال جنگ (جنگ جهانی دوم)بود، زندگی به سختی می​گذشت."

آشنای حقیقی تختی با ورزش و کشتی در باشگاه " پولاد" آغاز شد. وی که پیش از این گودها و زورخانه​های فراوانی دیده بود و شیفته​ی تواضع و افتادگی پهلوانانی کشتی و ورزشی باستانی شده بود، برای نخستین بار در سال ۱۳۲۹ به باشگاه پولاد (واقع در خیابان شاهپور سابق) رفت و به دلیل علاقه و استعداد وافری که نسبت به کشتی نشان داد مورد توجه مرحوم "حسین رضی زاده"مدیر آن باشگاه قرار گرفت.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی در مورد تختی

تحقیق درمورد حافظ و اشعار او 14 ص

اختصاصی از رزفایل تحقیق درمورد حافظ و اشعار او 14 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 14

 

فهرست مطالب

عنوان صفحه

سخنی کوتاه در مورد حافظ و اشعار او …………………………………………1

شعر حافظ و سبک انتزاعی ……………………………………………………………2

کاربرد واژه های دو یا چند معنایی ( ایهام ) …………….……………………….5

اکسپرسیونیسم انتزاعی …………………………………………………………………12

منابع :

آشنایی با ادبیات کهن

پیشگفتار

در مورد حافظ و اشعار او و همچنین در مورد اندیشه ها و سلوک زندگی اش بسیاری از اساتید بزرگ زبان و ادبیات فارسی و حافظ شناسان بنام کتب و مقالاتی را ارائه داده اند و اشعاری را از جهات مختلف مورد بررسی و تحلیل قرار داده اند ، اینک در هر کتابخانه ای می توان کتابی در مورد این خواجه بلند آوازه شیرازی پیدا کرد.

اما من به عنوان یک هنر جو در زمینه های تجسمی و بصری و علاقه مند به اشعار حافظ به دنبال پیوندی بین اشعار او و سبک های هنری موجود که معمولاً به نقاشی اطلاق می شوند بودم ، چرا که بارها در کتب مختلف با این نکته که اشعار حافظ مجموعه ای از شعر و نقاشی و موسیقی است ، روبرو شدم.

پس از جستجو در کتب ادبی و هنری به این نکته پی بردم که شعر حافظ چه از لحاظ شاعری و چه معنای باطنی می تواند ترجمان برخی از سبکهای هنری باشد که ، نممود و ظهور آنرا به غرب و بخصوص اروپاییان منصوب می دانیم ، البته به هیچ عنوان مقصود این نیست که حافظ را پایه گذار یک سبک یا یک مکتب هنری قلمداد کنیم، بلکه بر این باوریم که با در کنار هم گذاشتن شباهتهای موجود بین اشعار حافظ و برخی از سبک های هنری می توان چهره ای تازه از اشعار حافظ را که تا کنون بر ما پوشیده بود به نمایش گذاشت.

مقاله حاضر مجموعه تلاش و مطالعاتی است که بر پایه کتب هنری موجود و همچنین مقالات و نوشته های فراوان در مورد حافظ گرد آوری شده است.

سخنی کوتاه در مورد حافظ و اشعار او ؛

خواجه شمس الدین محمد شیرازی متخلص به حافظ تولد :‌ 792 ( ه . ق )

همانطور که پیش تر اشاره شد د رمورد حافظ سخن فراوان گفته شده است که در برخی از روایات اکثر حافط شناسان و محققان اتفاق قول داشته و در بعضی دیگر تناقص عقیده .

از جمله موارد مورد تایید عموم صاحب نظران اینکه ‌:« وی در جوانی به کسب علوم و معارف زمان خویش پرداخته و به علم احکام و بلاغت و قواعد و اصول زبان عربی و مسائل عرفانی تسلط کامل پیدا کرد و نیز اینکه حافظ قرآن بوده و به حقایق و معانی عمیق آیات آگاه و آنرا با چهارده روایت حفظ کرد و این خود از کم نظیر ترین شگفتی هاست1 . »

اما مطلبی که در آن تناقض عقیده مشاهده میشود اینکه ، علت تخلص خواجه شمس الدین محمد شیرازیی به حافظ بسیاریی از تذکره نویسان و اندیشمندان این تخلص را بدان سبب دانسته اند که وی حافظ قرآن بوده است ، اما دکتر باستانی پاریزی د رمقاله خود2 علت را چیز دیگری دانسته اند .

، ایشان د رقسمتی از مقاله خود آورده اند که :‌

« چنان به نظر می آید که خوانندگان را د راین زمان ( دربار هنر پرور ملوک سیستان ) به لقب حافظ می خواندند و این لقب دویست سال بعد از مرگ حافظ شیرازی مرسوم بود . البته د راین نکته که حافظ ، حافظ قرآن بوده شکی نیست و از اینکه قرآن را به « چهارده روایت » می خوانده و از این سبب عشق او به فریاد رسیده بود ، انکار نباید کرد . اما اینکه تخلص او تنها به مناسبت « قرآنی که اندر سینه داشته است » انتخاب شده باشد و شهرت او در شیراز بدین نام تنها از این جهت باشد جای گفتگو دارد .

و بازمطلبی که د رآن اتفاق قول است اینکه حافظ هنر مندی است که علاوه بر توانایی د رشعر د رسای رهنرها از جمله موسیقی سر رشته داشته است .

عاشق ورند و نظر بازم ولی گویم فاش تا بدانی که به چندین هزار آراسته ام .

اگر بگویم که « خواجه هنرمندی ماهر است کههنرهای شعر و موسیقی1 را در ابیات خود به هم آمیخته و شعری پدید آورده که هر سه هنر در آن جلوه گر است 2 »

شاید چنین اجازه ای هم داشته باشیم که شعر او را از حیث ظاهر و مضامین و همچنین صنایع ادبی به کار گرفته شده با سبکها و جنبشهای هنری که


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد حافظ و اشعار او 14 ص

دانلود مقاله و تحقیق درباره حضرت آدم و آفرینش او

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله و تحقیق درباره حضرت آدم و آفرینش او دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 20

 

حضرت آدم و آفرینش او

آدم از کلمه ادیم گرفته شده به معنای آفریده شده از سطح زمین

نام حضرت آدم (ع) در9 سوره و 25 آیه قرآن کریم ذکر شده است . پس از آفرینش سایر موجودات ،حکمت الهی اقتضا نمود که اشرف مخلوقاتش را بیافریند . موجودی که نماینده او و صفات او بوده ، مقامش برتر از فرشتگان باشد . به همین منظور خداوند و … به فرشتگان فرمود من در زمین جانشینی قرار میدهم . فرشتگان عرض کردندآیا کسانی را در زمین قرار می دهی که فساد و خونریزی کنند در حالی که ما ترا تسبیح و تقدیس می کنیم . خداوند فرمود : من چیزی ( از اسرار خلقت بشر ) می دانم که شما نمی دانید » فرشتگان گفتند ای خدای پاک و منزه ما جز آنچه تو به ما تعلیم فرمودی نمی توانیم و تو دانا و حکیمی » مُفسران گفتند که چون خالق منّان خواست بشر را بیافریند ، به مقربان بارگاه ربوبی فرمان داد از عنصر خاک سُلاله و خلاصه ای تهیه کنند .

خواوند در حین آفرینش ، به زمین خطاب کرد که در قصد آنم تا از تو مخلوقی بیافرینم ، گروهی از آن اطاعت من می کنند وجمعی عصیان می ورزند ، پیروان و مطیعان داخل بهشت خواهند شد و متخلفان به آتش دوزخ خواهند سوخت . آنگاه به جبرئیل خطاب کرد از تمام روی زمین ومواد وعناصر مشتی بگیر و بیاور اما چون جبرئیل به قصد این کار آمد ، خاک به او گفت پناه می برم به خدا که بیمناکم از مخلوقی که آفریده شود و عصیان نماید . آنگاه خداوند به میکائیل این مأموریت را داد . او نیز دست خالی بازگشت تا اینکه سرانجام عزرائیل مأمور شد به طور حتم خاک را بیاورد و از مشتیخاک برگرفت . پس از چهل صباح ، از سلاله خاک که شامل تمام خواص و الوان بوده ، پیکره آدم عجین و خمیر گردید و موجب شگفتی فرشتگان شد . این پیکره در آستان بهشت بود تا نفخه روح الهی برآن دمیده شد

سرپیچی شیطان از سجده بر آدم (ع)

هنگامی که مراحل خلقت آدم (ع) سپری شد و زمان اجرای فرمان الهی فرا رسید ، تمام فرشتگان امر خداوند را پذیرفتند ولی شیطان با دستور حق مخالفت کرد و از سجده کردن خودداری نمود . سجده ملائکه بر آدم (ع) بر وَجهِ اکرام و تعظیم شأن و تقدّم او بر آنها بود و این طور بود که آدم (ع) را برای آنها قبله قَرار داد شیطان که از طایفة جن بود ولی به دلیل عبادت چند هزار ساله اش ملائکه او را از خود می دانستند ، از فرمان الهی سرپیچی کرد ، چنان که قرآن می فرماید : « خدای متعال به او فرمود چه چیز ترا مانع از سجدة آدم شد که چون ترا امر کردم نافرمانی کردی پاسخ داد که من از او برترم مرا از آتش و او را از خاک آفریده ای » خدا به شیطان فرمود از این مقام فرود آی که ترا نَرسد که بزرگی و نخوت ورزی بیرون شو که تواز زمرة پست ترین فرومایگانی شیطان که دید دیگر راه نجاتی برایش نمانده به مهر و رأفت پروردگار پناه برد و « گفت پروردگارا پس به من تا خلایق ( در روز قیامت ) برانگیخته میشود مهلت ید » و « خدا فرمود البته مهلت خواهی داشت » چون شیطان دانست و یقین کرد که در امان است بار دیگر گفت: «چون مرا گمراه کردی من نیز بندگانت را از راه راست که آ‎ئین تو است گمراه گردانم » . « آنگاه ازپیشروی و پشت سر و از راست و چپ آنان در می آیم تا بیشتر آنان شکر نعمت را به جای نیاورند .» « و خدا به شیطان گفت از این جا بیرون برو که تو از درگاه ما رانده شدی دوزخ را برای تو و هر کس از فرزندان آدم (ع) که از تو پیروی کند پر خواهم کرد .» « و هرگز ترا بر بندگان با خلوص من تسلط نخواهند بود لیکن اقتدار تو بر مردم نادان گمراهیِ است که پیروتو شوند.»

خلقت حوا و وجه تسمیة او

پس از خلقت آدم (ع) ، حکمت الهی اقتضی نمود همسری برایش بیافریند . در روایتی آمده است که چون آدم (ع) وارد بهشت شد ، از تنهایی وحشت نمود ، زیرا


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله و تحقیق درباره حضرت آدم و آفرینش او