رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله هندبال

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله هندبال دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

هندبال
تاریخچه رشته ی هندبال:
- هندبال به عنوان یک ورزش میدانی در اوایل قرن بیستم در اروپا بویژه در آلمان گسترش یافت و برگرفته از مسابقات «راف بال» ‌و «کونیگز برگربال»‌بود.
هندبال با 11 بازیکن در هر تیم برای نخستین بار در بازیهای 1936 برلین در زمین چمن فوتبال برگزار شد. این تنها دوره ای بود که هندبال میدانی در جدول بازیهای المپیک قرار گرفت چون به تدریج هندبال سالنی با حمایت و فشار کشورهای اسکاندیناوی بعد از جنگ جهانی دوم ، جای هندبال میدانی را گرفت.
هندبال سالنی سرانجام در المپیک 1972 مونیخ راهش را به این بازیها گشود. رقابتهای هندبال زنان نیز در دوره بعد و در المپیک 1976 مونترال افزوده شد. از آن زمان تا به امروز ، هندبال یکی از رشته های بسیار پرطرفدار بازیهای المپیک بوده است.
تیم های اروپایی همواره قدرت بلامنازع این رشته در بازیهای المپیک بوده اند. در رقابتهای مردان ، تمامی مدالها به جز یک مدال نقره کره جنوبی در المپیک 1988 سئول ، نصیب اروپایی ها شده است.
تیم زنان کره جنوبی هم تنها تیم غیراروپایی است که موفق به کسب عنوان قهرمانی در رقابتهای زنان شد.
از المپیک 1996 آتلانتا ، دانمارک هر سه مدال طلای مسابقات زنان (1996 آتلانتا ، 2000 سیدنی و 2004 آتن) را بدست آورده است. در المپیک پکن برای اولین بار 12 تیم (به جای 10 تیم) ‌در قسمت زنان رقابت می کنند.
هندبال ورزشی تیمی است که توسط ۷ نفر ( ۶ بازیکن و ۱ دروازه‌بان ) بازی می‌شود. در این ورزش هدف وارد کردن توپ به دروازه حریف است. هندبال شبیه فوتبال است با این تفاوت که بجای پا از دست برای انتقال توپ استفاده می‌شود. این بازی حوالی سال ۱۹۲۰ ایجاد شد.

 

ابعاد زمین هندبال
قوانین
قانون (1) زمین بازی
زمین بازی، محوطه ای است به شکل مستطیل که طول آن 40 و عرض آن 20 متر می باشد. این زمین دارای دو محوطه دروازه و یک محوطه بازی است. دو خط بلند طولی را خطوط کناری و خطوط کوتاه انتهایی را خط دروازه (بین دو پایه دروازه) یا خط بیرونی دروازه (دو طرف دروازه) می نامند.
زمین بازی حداقل باید در طول خطوط کناری، یک متر و در پشت خط بیرونی دروازه، دو متر حریم داشته باشد. وضعیت زمین بازی نباید به صورتی تغییر یابد که باعث کسب آوانتاژ یکی از تیمها شود.
در وسط هر خط دروازه، یک دروازه قرار می گیرد. دروازه ها باید به خوبی در زمین یا دیوار پشت آن نصب شده باشند. ابعاد داخلی هر دروازه 2 متر ارتفاع و 3 متر طول دارد. هر دروازه دارای دو پایه است که به وسیله یک تیر افقی به یکدیگر متصل می شوند. لبه پشتی پایه ها با لبه بیرونی خط دروازه منطبق است. پایه ها و قطعه افقی بالای آنها باید مقطعی به ابعاد 8 سانتیمتر داشته باشند. بخش دروازه که از داخل زمین، نمایان است باید سطوح آن با دو رنگ متفاوت که ضمناً با زمینه پشت دروازه اختلاف واضح داشته باشد، رنگ آمیزی شود. دروازه ها باید مجهز به تور باشند به نحوی که توپ پرتاب شده به دروازه، به سرعت از آن خارج نشود.
کلیه خطوط زمین، جزء قسمتی از منطقه ای است که آن را محدود می کند. خط دروازه ها مابین دو پایه دروازه 8 سانتیمتر و مابقی خطوط 5 سانتیمتر پهنا دارد. خطوط بین دو منطقه مجاور را می توان به وسیله رنگی متفاوت از کفپوش مجاور آن منطقه، جایگزین نمود.
در مقابل هر دروازه، یک محوطه دروازه قرار دارد. محوطه دروازه به وسیله خط محوطه دروازه محدود و معین می شود (خط 6 متر) که به شرح زیر رسم می گردد:
یک خط به طول 3 متر و به فاصله 6 متر موازی و قرینه با خط دورازه در داخل زمین کشیده می شود (از لبه عقبی خط دروازه تا لبه جلویی خط محوطه دروازه) و این خط از هر طرف با یک ربع دایره به شعاع 6 متر (به مرکز زاویه عقب داخلی پایه های دروازه به خط بیرونی دروازه متصل می شود).
خط پرتاب آزاد (9 متر) یک خط مقطّع است که طول هر قطعه و فاصله بین قطعات، 15 سانتیمتر است. این خط به فاصله 3 متر و موازی با خط منطقه دروازه رسم می شود.
خط 7 متر یک متر طول دارد و موازی با خط دورازه رسم می شود. فاصله این خط با لبه پشتی خط دروازه 7 متر است و دقیقاً در مرکز و مقابل دروازه کشیده می شود.
خط محدودیت دروازه بان (4 متر) به طول 15 سانتیمتر و موازی با خط دروازه کشیده می شود و فاصله این خط با لبه پشتی خط دروازه 4 متر و دقیقاً در مرکز و مقابل دروازه قرار دارد.
خط وسط زمین نقاط مرکزی دو خط کناری را به یکدیگر متصل می نماید.
خط منطقه تعویض (بخشی از خط کناری) برای هر تیم به فاصله 5/4 متر از خط وسط تعیین شده است. نقطه انتهایی خط منطقه تعویض به وسیله خط موازی با خط وسط و به طول 15 سانتیمتر به سمت داخل خط کناری و 15 سانتیمتر به سمت خارج خط کناری مشخص می گردد.

 

 

 

قانون (2) وقت بازی، علامت پایانی و تایم اوت
وقت بازی
وقت عادی بازی برای تمامی تیمهایی که 16 سال به بالا دارند در دو نیمه و هر نیمه به مدت 30 دقیقه است که در بین آن 10 دقیقه استراحت داده می شود. وقت عادی بازی برای تیمهای جوانان، دو زمان 25 دقیقه ای برای گروه سنی 12 تا 16 سال و دو وقت 20 دقیقه ای برای گروه سنی 8 تا 12 سال می باشد. در هر دوی این موارد، زمان استراحت 10 دقیقه می باشد.
چنانچه مسابقاتی که برنده آن باید معلوم شود، در پایان وقت عادی، مساوی تمام شود، پس از 5 دقیقه استراحت، بازی در وقت اضافی ادامه خواهد یافت. وقت اضافی شامل دو نیمه 5 دقیقه ای همراه با یک دقیقه استراحت در بین دو نیمه خواهد بود. چنانچه مسابقه پس از وقت اضافی اول مجدداً مساوی شود، پس از 5 دقیقه استراحت، وقت اضافی دوم انجام خواهد شد. این وقت اضافی نیز شامل دو نیمه 5 دقیقه ای همراه با یک دقیقه استراحت بین دو نیمه خواهد بود. در صورتی که مسابقه همچنان مساوی باشد، برنده به وسیله مقررات خاص همان مسابقات، تعیین خواهد شد.

 

علامت پایانی
وقت بازی با سوت داور برای اجرای پرتاب شروع، آغاز می شود. بازی به وسیله علامت پایانی ساعت عمومی یا وقت نگهدار خاتمه می یابد. اگر هیچ نوع علامتی داده نشد، داور برای اعلام پایان وقت، سوت خواهد زد (17:10).
توضیح: در صورتی که ساعت عمومی مجهز به علامت اتوماتیک پایانی در دسترس نباشد، وقت نگهدار از یک ساعت رومیزی با یک کورنومتر استفاده کرده و خاتمه مسابقه را با علامتی که می دهد اعلام خواهد کرد. چنانچه از ساعت اتوماتیک استفاده می شود در صورت امکان باید ترتیبی داده شود تا ساعت از صفر به سمت 30 دقیقه وقت را نشان دهد.
(2:4) خطاها و رفتار خلاف روحیه ورزشی که قبل یا همزمان با اعلام پایان وقت، به وقوع می پیوندد، باید جریمه شود (برای وقت استراحت بین دو نیمه یا پایان مسابقه) حتی اگر به علت همزمانی اعلام پایان وقت و وقوع خطا، نتوان همان موقع خطا را اعلام نمود. داوران فقط پس از آنکه ضرورتاً پرتاب آزاد (به استثنای پرتاب آزاد) یا پرتاب 7 متر اجرا شده و نتیجه بلاواسطه آن به دست آمده باشد مسابقه را پایان خواهند داد.
(2:5) در حالی که پرتاب آزاد یا پرتاب 7 متر در حال اجرا بوده یا قبلاً اجرا شده و توپ در فضا می باشد، اگر علامت پایانی وقت، به صدا درآید (برای وقت استراحت بین دو نیمه یا پایان مسابقه) پرتاب باید تکرار شود. قبل از آنکه داوران، پایان مسابقه را اعلام نمایند باید نتیجه بلاواسطه پرتاب تکرار شده مشخص شود.
در هنگام اجرای پرتاب آزاد یا پرتاب 7 متر با شرایط ذکر شده در قانونهای 5ـ2:4 در صورتی که بازیکنان یا مسؤولین تیم، مرتکب تخلف یا رفتار خارج از روحیه ورزشی گردند با جریمه شخصی روبه رو می شوند. به هر حال تخلف، در خلال اجرای چنین پرتابی نمی تواند منجر به یک پرتاب آزاد در جهت مخالف شود.
چنانچه داوران، متوجه شوند که وقت نگهدار، زودتر از موعد، پایان مسابقه را اعلام کرده است (برای استراحت بین و نیمه و پایان مسابقه) آنها باید بازیکنان را برای ادامه بازی در زمان باقیمانده در زمین نگهدارند. تیمی که در لحظه وقوع زود هنگام بازی، توپ را در اختیار داشته است، در شروع مجدد بازی نیز صاحب توپ خواهد بود. اگر توپ، قبلاً از جریان بازی خارج شده باشد بازی با پرتابی متناسب با آن، با موفقیت ادامه خواهد یافت. اگر توپ در جریان بازی باشد، بازی با یک پرتاب آزاد متناسب با قانون 13:4 الف، ب ادامه خواهد یافت. اگر نیمه اول (یا وقت اضافی) دیرتر از زمان مقرر به پایان برسد، نیمه دوم باید به همان میزان، کاهش یابد. اگر نیمه دوم (یا وقت اضافی) دیرتر از زمان مقرر به پایان برسد، داوران نمی توانند در این وضعیت، تغییری ایجاد نمایند.
تایم اوت
داوران تصمیم می گیرند که وقت بازی چه موقع و برای چه مدت متوقف شود (تایم اوت).
در موارد زیر اعلام تایم اوت الزامی است:
الف) هنگام اعلام دو دقیقه تعلیق، دیسکالیفه یا اکسکلود؛
ب) هنگام اعلام پرتاب 7 متر؛
ج) هنگام اعلام تایم اوت تیمی؛
د) هنگام خطای تعویض با ورود بازیکن اضافی به زمین؛
ه) هنگامی که از سوی وقت نگهدار یا سرپرست فنی سوت زده شود؛
و) هنگام ضرورت مشورت بین داوران، طبق قانون 17:8؛
در وضعیتهای مسلم دیگر و متناسب با موقعیت، می توان به صورت عادی نیز تایم اوت اعلام نمود (توضیحات پیرامون قوانین شماره 2). تخلفات در حال تایم اوت، نتیجه ای مشابه تخلفات در خلال وقت بازی را خواهد داشت (پاراگراف اول 16:3).
در ارتباط با تایم اوت، داوران به وسیله علامتی به وقت نگهدار اعلام خواهند کرد چه زمانی وقت بازی متوقف و چه زمانی مجدداً شروع شود. توقف وقت بازی به وسیله 3 سوت کوتاه و علامت (شماره 16) به وقت نگهدار اطلاع داده خواهد شد. پس از تایم اوت همواره باید شروع مجدد بازی به وسیله سوت اعلام شود.
هر تیم، مجاز به استفاده از یک دقیقه تایم اوت تیمی در هر نیمه از وقت معمول بازی می باشد .
قانون (3) توپ
(3:1) توپ، به شکل کروی و جنس آن از چرم و یا مواد مصنوعی است. سطح توپ نباید براق و لغزنده باشد.
(3:2) اندازه توپ شامل محیط و وزن، در رده های مختلف تیمی به صورت متفاوت به شرح زیر است:
* محیط 60ـ58 سانتیمتر و وزن 475ـ425 گرم (اندازه 3 فدراسیون جهانی هندبال) برای مردان و نوجوانان (بالای 16سال)؛
* محیط 56ـ54 سانتیمتر و وزن 375ـ325 گرم (اندازه 25 فدراسیون جهانی هندبال) برای زنان و دختران جوان (بالای 14 سال) و پسران جوان (16ـ12 سال)؛
*محیط 52ـ50 سانتیمتر و وزن 330ـ290 گرم (اندازه 1 فدراسیون جهانی هندبال) برای دختران جوان (14ـ8 سال) و پسران جوان (12 ـ8 سال).
توضیح: شرایط فنی لازم برای توپهای مورد استفاده در کلیه مسابقات بین المللی رسمی در مقررات توپ فدراسیون جهانی هندبال آمده است. اندازه و وزن توپهای مورد استفاده در مینی هندبال، در این قوانین گنجانده نشده است.
در هر بازی، حداقل باید دو توپ در اختیار باشد. در جریان بازی، توپهای ذخیره باید در نزدیکترین محل به میز وقت نگهدار باشد. این توپها باید شرایط مشروحه در قانون 2ـ3:1 را داشته باشند.
داوران تصمیم می گیرند چه زمانی از توپ ذخیره استفاده شود. در چنین موقعیتی به منظور حداقل توقف اجتناب از اعلام تایم اوت، داوران باید سریعاً توپ ذخیره را وارد بازی نمایند.

 


قانون (4) بازیکنان، ذخیره ها، تجهیزات و وسایل
بازیکنان
یک تیم، شامل 12 بازیکن می باشد. بیش از 7 بازیکن نمی توانند همزمان در داخل زمین باشند، مابقی بازیکنان، ذخیره می باشند. در خلال بازی، همواره تیم باید یک بازیکن داخل زمین خود را به عنوان دروازه بان معین کرده باشد. بازیکنی که به عنوان دروازه بان تعیین شده است می تواند در هر لحظه از بازی به عنوان بازیکن زمین فعالیت نماید؛ همچنین بازیکنان زمین نیز می توانند در هر لحظه از بازی به عنوان دروازه بان فعالیت نمایند . یک تیم در آغاز مسابقه حداقل باید 5 بازیکن در زمین بازی داشته باشد، تعداد اعضا و تیم می تواند در هر لحظه از بازی و همچنین وقت اضافی به 12 نفر برسد. (در مسابقات فدراسیون جهانی هندبال و قاره ای متناسب با مقررات خاص آن مسابقات عمل می شود).
چنانچه در طول مسابقه تعداد بازیکنان یک تیم در زمین از 5 نفر کمتر شود، بازی می تواند ادامه پیدا کند. این بر عهده داوران است که اعلام نمایند تحت چه شرایطی و چه زمانی بازی به صورت قطعی خاتمه یابد.
در جریان بازی، یک تیم اجازه دارد حداکثر از چهار نفر مسؤول استفاده نماید. این مسؤولین نمی توانند در جریان یک دور مسابقه، تعویض شوند و یکی از این نفرات باید به عنوان (سرپرست مسؤول تیم) تعیین شود. فقط این مسؤول مجاز خواهد بود با وقت نگهدار، منشی و در صورت امکان داوران صحبت نماید.
در جریان بازی، مسؤولین تیم به صورت معمول اجازه ورود به زمین را ندارند؛ تخلف از این قانون به عنوان رفتار خارج از روحیه ورزشی جریمه می گردد. مجدداً بازی به وسیله پرتاب آزاد برای تیم مقابل خواهد بود.
بازیکن یا مسؤول تیم در صورتی واجد شرایط بازی است که در آغاز مسابقه حاضر بوده و نام او نیز در برگ مسابقه ثبت شده باشد. بازیکنان و مسؤولین تیم که پس از آغاز بازی حضور می یابند، باید برای شرکت در بازی از وقت نگهدار/ منشی اجازه گرفته و نام آنها در برگ مسابقه ثبت شود. اصولاً بازیکن واجد شرایط بازی، در هر لحظه می تواند از طریق منطقه تعویض تیم خودی وارد زمین شود. بازیکنی که واجد شرایط بازی نیست در صورت ورود به زمین بازی باید دیکالیجه شود. در این شرایط، بازی به وسیله پرتاب آزاد برای تیم مقابل ادامه خواهد یافت.

 

 

 

بازیکنان ذخیره
بازیکنان ذخیره می توانند به صورت مکرر و در هر زمان بدون اطلاع وقت نگهدار/ منشی به زمین بازی وارد شوند، به شرط آنکه بازیکنی که با وی تعویض می شود قبلاً از زمین خارج شده باشد.
بازیکنان همواره باید از منطقه تعویض خودی زمین را ترک یا به آن وارد شوند ؛ در خصوص تعویض دروازه بان هم این شرایط باید رعایت شود.
جریمه خطای تعویض، 2 دقیقه تعلیق برای بازیکن متخلف خواهد بود. اگر بیش از یک نفر از یک تیم به صورت همزمان مرتکب خطای تعویض شوند فقط اولین بازیکنی که مرتکب خطا شده است جریمه می شود. بازی به وسیله پرتاب آزاد برای تیم مقابل ادامه پیدا می کند
چنانچه بازیکنی بدون اینکه تعویضی صورت گیرد به صورت اضافی وارد زمین بازی شود یا اینکه یکی از افراد ذخیره از منطقه تعویض به صورت غیرقانونی در بازی شرکت نماید آن بازیکن باید دو دقیقه تعلیق شود. در این حالت، یک بازیکن دیگر باید زمین را ترک نماید تا در مدت دو دقیقه تیم با نیروی کمتری بازی کند (مسلماً این به غیر از بازیکن اضافی وارد شده است که باید زمین را ترک نماید). چنانچه بازیکنی قبل از پایان دو دقیقه تعلیق خود به زمین وارد شود، باید دو دقیقه دیگر تعلیق شود. این تعلیق، بلافاصله انجام می شود و یک بازیکن دیگر به مدت باقی مانده از دو دقیقه اول باید زمین بازی را ترک نماید. در هر دو حالت فوق، بازی به وسیله پرتاب آزاد برای تیم مقابل ادامه پیدا می کند .
تجهیزات و وسایل
همه بازیکنان یک تیم در زمین، باید لباس مشابه و یکنواخت داشته باشند. ترکیب رنگها و طرح لباس دو تیم باید به صورتی باشد که آنها را کاملاً از یکدیگر متمایز نماید. بازیکنی که به عنوان دروازه بان مورد استفاده قرار می گیرد، باید برای لباس خود از رنگهایی استفاده کند که او را از بازیکنان هر دو تیم و همچنین دروازه بان تیم مقابل متمایز نماید .
شماره بازیکنان در پشت پیراهن باید حداقل 20 سانتیمتر و در جلو، حداقل 10 سانتیمتر ارتفاع داشته باشد. بازیکنان می توانند از شماره های 1 تا 20 استفاده نمایند. زنگ شماره ها باید از رنگ و طرح پیراهن، کاملاً متمایز باشد. کاپیتان هر تیم باید در قسمت بالای بازو دارای بازوبند باشد. این بازوبند باید تقریباً 4 سانتیمتر پهنا داشته باشد و به رنگی متفاوت از لباس بازیکن باشد.
بازیکنان باید از کفش ورزشی استفاده نمایند. پوشیدن و همراه داشتن هر شیئی که برای بازیکنان خطرناک باشد مانند محافظ سر یا صورت، دستبند، ساعت، حلقه، انگشتری، گردن بند یا زنجیر گردن، گوشواره، عینک بدون بند نگهدارنده و یا با قاب سخت و یا هر وسیله خطرناک دیگر ممنوع می باشد؛ استفاده از هر بند به شرطی که از مواد نرم قابل ارتجاع ساخته شده باشد، مجاز است. بازیکنانی که این شرایط را رعایت نکنند تا زمانی که ایراد را رفع نکرده اند مجاز به شرکت در بازی نیستند.
بازیکنانی که خونریزی دارند و یا بدن یا لباس آنها خونی باشد سریعاً و داوطلبانه باید زمین را ترک نمایند (از طریق یک تعویض معمولی)؛ چنین بازیکنانی تا زمانی که خونریزی آنها قطع نشود، زخم آنها پانسمان نشود و بدن و لباس آنها تمیز نشود، نباید به زمین بازی بازگردند. بازیکنی که به توصیه های داوران در ارتباط با موارد یاد شده توجه ننماید، عمل وی به عنوان رفتار خارج از روحیه ورزشی تلقی می گردد.
در هنگام آسیب دیدگی و در خلال تایم اوت، داوران می توانند به دو نفر که واجد شرایط بازی باشند برای امداد و کمک به بازیکن مصدوم تیم خود اجازه ورود به زمین دهند.

 

 

 

قانون (5) دروازه بان
دروازه بان، مجاز است که:
در محوطه دروازه و در حالت دفاعی، توپ را با هر قسمت از بدن لمس نماید.
در داخل محوطه دروازه، همراه با توپ بدون محدودیتهای بازیکنان زمین حرکت نماید. با این وجود دروازه بان مجاز نیست در انجام پرتاب دروازه تأخیر نماید.
هنگامی که توپ را در اختیار ندارد محوطه دروازه را ترک نماید و در بازی شرکت کند در این حالت دروازه بان مشمول مقررات حاکم بر بازیکنان زمین خواهد بود. هنگامی دروازه بان خارج از محوطه دروازه محسوب می شود که با یک قسمت از بدن زمین بازی را در خارج از خط محوطه دروازه لمس نماید.
همراه با توپ از محوطه دروازه خارج شود و در زمین بازی مجدداً با آن بازی کند به شرط آنکه توپ کاملاً در کنترل او نباشد دروازه بان مجاز نمی باشد که:
در حالت دفاع بازیکن مهاجم را به خطر اندازد.
در حالی که توپ را در اختیار دارد از محوطه دروازه خارج شود (پرتاب آزاد تحت قانون 1ـ13 الف اگر که داوران قبلاً برای اجرای پرتاب دروازه، سوت زده باشند، در غیر این صورت پرتاب دروازه تکرار می گردد).
پس از انجام پرتاب دروازه قبل از اینکه سایر بازیکنان، توپ را لمس کنند آن را در زمین بازی مجدداً لمس نماید.
در حالی که داخل محوطه دروازه قرار دارد توپی را که روی زمین خارج از محوطه دروازه ساکن یا در حال غلتیدن است لمس نماید.
توپی را که روی زمین خارج محوطه دروازه ساکن یا در حال غلتیدن است به داخل محوطه دروازه حمل کند.
همراه با توپ از زمین بازی به محوطه دروازه باز گردد.
توپی را که در محوطه دروازه ساکن است یا به سمت زمین بازی در حرکت می باشد با پا یا ساق پایین تر از زانو لمس نماید.
در هنگام اجرای پرتاب 7 متر قبل از اینکه توپ از دست پرتاب کننده رها شود، خط محدودیت دروازه بان (خط 4 متر) و یا امتداد آن را از دو طرف قطع نماید.

توضیح: تا زمانی که یک پای دروازه بان در پشت یا روی خط محدودیت (4 متر) قرار دارد، او می تواند پای دیگر و یا هر قسمت از بدن خود را در فضا حرکت داده و از این خط عبور دهد.
قانون (6) محوطه دروازه
فقط دروازه بان حق ورود به محوطه دروازه را دارد. ورود به محوطه دروازه که شامل خط منطقه دروازه نیز می باشد، زمانی محرز می شود که بازیکن، این محوطه یا خط آن را با هر قسمت از بدن لمس کند.
هنگامی که بازیکن زمین وارد محوطه دروازه شود، تصمیمات زیر اتخاذ می شود:
* پرتاب آزاد هنگامی که بازیکن زمین همراه با توپ وارد محوطه دروازه شود.
* پرتاب آزاد وقتی که بازیکن زمین بدون توپ به محوطه دروازه وارد شود و از این طریق آوانتاژی کسب نماید.
* پرتاب 7 متر هنگامی که بازیکن مدافع وارد محوطه دروازه شود و یک شانس مسلم گل را از بین ببرد.
در موارد زیر بازیکن در ورود به منطقه جریمه نمی شود:
* وقتی بازیکن پس از بازی با توپ به محوطه دروازه وارد شود، ولی با این عمل آوانتاژی را از تیم مقابل سلب ننماید.
* وقتی بازیکن بدون توپ وارد محوطه دروازه شود و با این عمل آوانتاژی کسب نکند.
* وقتی بازیکن مدافع، ضمن حرکت دفاعی یا در دنباله آن به محوطه دروازه وارد شود بدون آنکه آوانتاژی را از تیم مقابل، سلب نماید.
توپ در محوطه دروازه به دورازه بان تعلق دارد.
بازیکن زمین مجاز نیست توپی را که در محوطه دروازه ساکن یا در حال غلتیدن و یا در اختیار دروازه بان است لمس نماید ؛ با این وجود او می تواند با توپی که در فضای محوطه دروازه است بازی کند به استثنای زمانی که پرتاب دروازه اجرا می شود.
دروازه بان باید توپی را که وارد محوطه دروازه می شود به وسیله پرتاب دروازه به بازی برگرداند.
بازی باید ادامه پیدا کند (به وسیله پرتاب دروازه) هرچند بازیکن تیم دفاعی ضمن عمل دفاع، توپ را لمس کرده و این توپ به دروازه بان برسد و یا اینکه در محوطه دروازه متوقف شود.
چنانچه بازیکنی توپ را به محوطه دروازه خودی پرتاب نماید به شرح ذیل اتخاذ تصمیم می شود:
الف) گل، در صورتی که توپ وارد دروازه شود.
ب) پرتاب آزاد، چنانچه توپ در محوطه دروازه متوقف شود یا اینکه دروازه بان توپ را لمس کند و توپ وارد دروازه نشود.
ج) پرتاب اوت، اگر توپ از خط بیرونی دروازه خارج شود.
د) بازی ادامه پیدا می کند اگر توپ بدون آنکه به وسیله دروازه بان لمس شود از محوطه دروازه به زمین بازی برگردد.
با برگشتن توپ از محوطه دروازه به زمین بازی جریان عادی بازی ادامه می یابد.
قانون (7) بازی با توپ، بازی غیرفعال
بازی با توپ
ــ موارد ذیل، مجاز می باشد:
پرتاب کردن، دریافت کردن، متوقف کردن، هُل دادن و یا ضربه زدن به توپ با استفاده از دستها (باز و بسته) بازوها، سر، بالاتنه، رانها و زانوها.
نگهداشتن توپ حداکثر برای مدت 3 ثانیه، همچنین اگر توپ روی زمین باشد.
برداشتن حداکثر سه گام همراه با توپ.
یک گام برداشته شده تلقی می شود، وقتی که:
الف) بازیکن در حالت ایستاده روی دو پا بر روی زمین، توپ را دریافت کند و سپس یک پا را از زمین بردارد و دوباره به زمین بگذارد یا اینکه پا را از یک محل به محل دیگر جا به جا نماید.
ب) فقط یک پای بازیکن با زمین در تماس است و در این حالت، توپ را دریافت می کند و پس از آن پای دیگر خود را بر زمین می گذارد.
ج) بازیکن پس از پرش، فقط با یک پا روی زمین فرود آید. پس از آن روی همان پا لی لی کند یا پای دیگر او با زمین تماس پیدا کند.
د) بازیکن پس از پرش با هر دو پا به صورت همزمان فرود آید و سپس یک پای خود را بلند کرده و مجدداً بر زمین گذارد یا یک پای خود را از محلی به محل دیگر حرکت دهد.
توضیح: اگر یک پا از نقطه ای به نقطه دیگر حرکت داده شود، می توان پای دیگر را تا نزدیک پای اول کشاند (فقط یک گام محسوب می شود).
در حالت ایستاده یا دویدن می توان:
الف) توپ را برای یک مرتبه به زمین زد و مجدداً آن را با یک یا هر دو دست گرفت.
ب) توپ را به صورت مکرّر با یک دست به زمین زد (دریبل) یا آن را به صورت مکرّر با یک دست روی زمین غلتاند و سپس با یک یا هر دو دست آن را گرفت و یا از زمین بلند کرد. از لحظه گرفتن و کنترل توپ با یک یا دو دست، باید ظرف مدت 3 ثانیه و حداکثر پس از 3 گام با آن بازی کرد. زمین زدن یا دریبل کردن از زمانی شروع شده محسوب می شود که بازیکن، توپ را با هریک از قسمتهای بدن خود لمس کرده و به زمین می زند. پس از آنکه توپ با دروازه یا بازیکن دیگری تماس پیدا کرد بازیکن می تواند مجدداً به آن ضربه بزند یا دریبل نماید و یا آن را بگیرد.
توپ را از یک دست به دست دیگر منتقل کرد.
در حالت ایستاده روی دو زانو، نشسته یا درازکش با توپ بازی کرد.
ــ موارد زیر مجاز نمی باشد:
لمس توپ بیش از یک بار مگر در این فاصله توپ با زمین بازیکن دیگر و یا دروازه، تماس پیدا کند.
کورمال کردن توپ، جریمه ندارد.
توضیح: معنی کورمال کردن این است که بازیکن هنگامی که برای گرفتن یا متوقف کردن توپ تلاش می کند نتوانند آن را به کنترل خود درآورد. اگر توپ قبلاً کنترل شده باشد آنگاه بازیکن پس از دریبل یا ضربه زدن به توپ نمی تواند بیش از یک بار توپ را لمس نماید.
لمس کردن توپ با پا و یا هر قسمت، پایین تر از زانو به استثنای وقتی که توپ توسط بازیکن مقابل پرتاب شده باشد.
در صورتی که توپ در زمین بازی، به داوران برخورد نماید بازی ادامه خواهد یافت.
بازی غیر فعال
نگهداشتن توپ در مالکیت تیم، بدون هیچگونه تلاش آشکار و قابل تشخیص برای حمله یا شوت به طرف دروازه، مُجاز نمی باشد. این عمل به عنوان بازی غیرفعال تلقی شده و با پرتاب آزاد علیه تیمی که مالکیت توپ را دارد جریمه می شود. پرتاب آزاد از محلی که توپ در هنگام قطع بازی قرار داشته است انجام می شود.
هنگامی که احتمال گرایش و تمایل به بازی غیر فعال تشخیص داده شود، علامت هشدار دهنده نشان داده می شود. این هشدار به تیم صاحب توپ این فرصت را می دهد که به منظور اجتناب از، از دست دادن توپ، روش حمله خود را تغییر دهد. پس از نشان دادن علامت هشدار دهنده اگر هیچگونه تغییری در روش حمله به وجود نیامد، یا شوت به طرف دروازه انجام نشد، آنگاه یک پرتاب آزاد علیه تیمی که مالکیت توپ را در اختیار دارد، اعلام می شود.
در موقعیتهای قطعی و مسلم، داوران می توانند بدون هیچگونه علامت هشدار دهنده، یک پرتاب آزاد علیه تیم صاحب توپ اعلام نمایند. به عنوان مثال هنگامی که بازیکن تعمداً از تلاش برای استفاده از یک شانس مسلم گل خودداری می نماید.
قانون (8) خطاها و رفتار خارج از روحیه ورزشی
موارد ذیل مُجاز می باشد:
الف) استفاده از دستها و بازوها به منظور سد کردن یا گرفتن توپ؛
ب) استفاده از دست باز به منظور دور کردن توپ از حریف در هر جهت؛
ج) استفاده از بدن برای سد کردن حریف حتی هنگامی که بازیکن مقابل، توپ را در مالکیت خود ندارد؛
د) ایجاد تماس بدنی با حریف از روبه رو به وسیله دستهای خم شده و حفظ این تماس برای کنترل و تعقیب بازیکن مقابل؛
موارد ذیل مُجاز نمی باشد:
الف) کشیدن یا ضربه زدن به توپی که در دست بازیکن مقابل است؛
ب) سد کردن یا هل دادن حریف به وسیله بازوها و دستها یا پاها؛
ج) بغل کردن، گرفتن، هل دادن، دویدن یا پریدن بر روی حریف؛
د) به هر شکل، ممانعت یا به خطر انداختن بازیکن مقابل (با توپ یا بدون توپ) تخلف از قوانین است؛
نقض قانون بالا در مواردی که به صورت کلی و یا انحصاری متوجه بازیکن مقابل است نه توپ، به صورت پیش رونده جریمه خواهد شد. جریمه پیش رونده بدین مفهوم است که پرتاب آزاد یا پرتاب 7 متر برای خطاهای خاصی کافی نیست زیرا تخلفات، معمولاً در اثر تلاش برای به دست آوردن توپ، به وقوع می پیوندد.
هر خطایی که مناسب و درخور تعریف جریمه پیش رونده باشد، مستلزم جریمه شخصی است که با اخطار آغاز شده و روند افزایش و رشد آن جریمه های شدیدتری می باشد. اخطارها و تعلیقهایی که برای دیگر تخلفات، داده می شود نیز باید در جریمه پیش رونده مورد محاسبه قرار گیرد.
حالات و بیانات زبانی و فیزیکی که با روحیه ورزشکاری منافات دارد به عنوان رفتار خارج از روحیه ورزشی تلقی می شود این، هم برای بازیکنان و هم برای مسؤولین تیم چه داخل یا خارج از زمین قابل اجرا می باشد.
بازیکنی که حرکات خطرناک علیه سلامتی حریف که در حال حمله است انجام دهد، باید دیسکالیفه شود ، علی الخصوص اگر مرتکب اعمال ذیل شود:
الف) از بغل یا از پشت زدن یا به عقب کشیدن دست پرتاب کننده بازیکنی که در حال پرتاب یا پاس دادن توپ است.
ب) انجام هرگونه عملی که منجر به ضربه زدن به گردن یا سر حریف گردد.
ج) تعمداً ضربه زدن به بازیکن حریف به وسیله پا یا زانو و یا هر طریق دیگری.
د) هل دادن بازیکن مقابل که در حال دویدن یا پریدن یا حمله است. در هر جهت در حالی که بازیکن مقابل کنترل خود را از دست دهد این موضوع شامل هنگامی که دروازه بان در ارتباط با ضد حمله حریف، محوطه دروازه را ترک می کند نیز می شود.
ه) زدن توپ به سر بازیکن مدافع در هنگام اجرای پرتاب آزاد که به صورت شوت مستقیم به طرف دروازه است، با فرض آنکه بازیکن مدافع قبلاً در حال حرکت نبوده یا به صورت مشابه زدن توپ به سر دروازه بان در هنگام اجرای پرتاب 7 متر با این فرض که دروازه بان قبلاً در حال حرکت نبوده است.
رفتار شدید خارج از روحیه ورزشی به وسیله بازیکن یا مسؤول تیم داخل یا خارج از زمین بازی باید به وسیله دیسکالیفه جریمه شود.
بازیکنی که در جریان بازی مرتکب درگیری بدنی شود، باید اکسکلود شود. درگیری بدنی خارج از جریان بازی به وسیله دیسکالیفه جریمه می شود. مسؤول تیم که مرتکب درگیری بدنی می شود باید دیسکالیفه گردد.
توضیح: درگیری بدنی از لحاظ این قانون به مفهوم برخورد شدید بدنی به صورت تعمدی علیه افراد دیگر می باشد (بازیکن، داور، وقت نگهدار/ منشی، مسؤول تیم، نمایندگان، تماشاگران). به عبارت دیگر آن رفتار یک عکس العمل ساده یا نتیجه یک اشتباه نیست بلکه روشی افراطی می باشد. در این قانون آب دهان انداختن به افراد دیگر معادل درگیری بدنی محسوب می شود.
اگر تخلف علیه قانون 7به صورت مستقیم یا غیرمستقیم باعث توقف بازی و موجب از بین رفتن یک شانس مسلم گل برای تیم مقابل شود منجر به پرتاب 7 متر برای آن تیم می گردد در غیر این صورت این تخلف منجر به یک پرتاب آزاد برای تیم مقابل می شود.
قانون 9 امتیاز گل
هنگامی یک گل، به ثمر می رسد که تمام توپ از عرض خط دروازه عبور نماید، مشروط بر آنکه در هنگام پرتاب یا قبل از آن، پرتاب کننده یا دیگر هم تیمیهای او مرتکب تخلف نشده باشند. داور خط دروازه، به وسیله دو سوت کوتاه و علامت ت شماره 12 به ثمر رسیدن گل را مورد تأیید قرار می دهد. علیرغم خطای مدافع، اگر توپ، وارد دروازه شود این گل مورد قبول خواهد بود چنانچه قبل از عبور کامل توپ از خط دروازه، داور یا وقت نگهدار، بازی را متوقف کند گل، مورد پذیرش نخواهد بود. در صورتی که بازیکنی توپ را به دروازه خودی وارد کند یک گل برای تیم مقابل به حساب خواهد آمد به استثنای زمانی که دروازه بان در حال اجرای پرتاب دروازه باشد.
توضیح: اگر شخصی یا چیزی که حضور آن در زمین بازی مجاز نیست (تماشاچیان و غیره) مانع ورود توپ به دروازه گردند و داوران اعتماد داشته باشند که بدون دخالت آن عامل خارجی توپ وارد دروازه می شد، گل را قبول خواهند کرد.
(گلی که قبلاً مورد قبول واقع شده پس از سوت داور برای اجرای پرتاب شروع، دیگر قابل برگشت و باطل شدن نخواهد بود چنانچه پس از ورود توپ به دروازه، علامت پایان نیمه بازی به صدا درمی آید داوران باید به صورت واضح و روشن نشان دهند که گل مورد قبول بوده ولی به علت پایان وقت پرتاب شروع انجام نخواهد شد.
توضیح: امتیاز گلی که مورد تأیید داوران قرار می گیرد را باید بلافاصله در تابلو امتیازات ثبت نمود.
تیمی که نسبت به تیم مقابل، امتیاز گل بیشتری به ثمر رسانده باشد، برنده مسابقه خواهد بود. اگر هر دو تیم به تعداد برابر، گل به ثمر رسانده باشند یا اینکه هیچ گلی به ثمر نرسیده باشد، بازی مساوی خواهد بود.
قانون 10 پرتاب شروع
در آغاز بازی، تیمی پرتاب شروع را انجام می دهد که در قرعه کشی آغاز بازی، برنده شده و مالکیت توپ را شروع بازی انتخاب کرده باشد. در این صورت، تیم دیگر می تواند زمین را انتخاب نماید. همچنین اگر تیمی که برنده قرعه کشی شده زمین را انتخاب نماید آنگاه تیم دیگر پرتاب شروع را انجام خواهد داد. تیمها در نیمه دوم بازی، زمین را عوض می نمایند. پرتاب شروع در ابتدای نیمه دوم توسط تیمی انجام می شود که پرتاب شروع آغاز بازی را انجام نداده باشد. در آغاز هر دوره وقت اضافی نیز پرتاب سکه جدیدی انجام می شود و کلیه مقررات فوق الذکر تحت همین قانون در وقت اضافی نیز قابل اجرا می باشد.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 60   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله هندبال

دانلود مقاله اوپک و منافع ملی

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله اوپک و منافع ملی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

صورت اولیه مباحث بخشهای سوم و چهارم این گزارش را قبلاً در مقاله¬ای1 برای اولین بار در نشست بین المللی «برخورد اندیشه¬ها»2 با حضور کارشناسان نفت در محل دبیرخانه اوپک در وین ماه مه 1999 مطرح کردم. این مقاله، حاوی همان مباحث با تجدید نظر و نکات دیگری است که در خلال دو سال گذشته در برخی محافل دانشگاهی ارائه شده است. از آقای مهندس ناصر مواهبی از کارشناسان بر جسته نفت، صمیمانه سپاسگذارم که با دقت و حوصله فراوان، متن اولیه این مقاله را ملاحظه کردند و نکته¬های چندی را به نگارنده تذکر دادند. با وجود این، مسئولیت کاستیها و اشتباه¬های موجود البته با اینجانب است. 3
بهمن 1380

 

چکیده
42 سال قبل (1960) اوپک به ابتکار ونزوئلا تأسیس شد. کوشش¬های این کشور در متعاقد کردن ایران و عربستان و عراق در مورد ضرورت تنشکیل این سازمان، بسیار موثر بود. از بدو تأسیس اوپک، به ویژه بعد از افزایش قیمت نفت خام در سال 1974، این سوال همواره برای کارشناسان مسائل نفتی مطرح بوده است که آیا اوپک ابزارهای مناسبی در اختیار دارد تا بتواند بحران¬های حاصل از تغییرات عرضه و قیمت را به نحو مناسبی مدیریت کند؟
پیش فرض ما این است که تأمین امنیت عرضه نفت خام، مهم¬ترین هدف سیاستهای بین المللی انرژی در کشورهای پیشرفته صنعتی است. در این مقاله می¬خواهیم سه نکته زیر را نشان دهیم:
الف ـ بی ثباتی نسبی عرضه و یکنواختی و پایداری نسبی تغییرات تقاضای نفت خام از مهم-ترین خصوصیات بازار جهانی نفت محسوب می¬شود؛ لذا قیمت نفت ماهیتاً بی ثبات است.
ب ـ اوپک تنها نهادی است که می¬تواند بحران¬های ناشی از عرضه و قیمت را در بازار جهانی نفت به نحو موثری مدیریت کند. با وجود این، ساختار بازار جهانی نفت و روابط اوپک و غیر اوپک به نحوی است که نتایج اقدامات اوپک در مدیریت بحران قیمت، معمولاً به نفع مصرف کنندگان بزرگ نفت در کشورهای پیشرفته صنعتی و تولید کنندگان غیر اوپک تمام می¬شود.
ج ـ در وضعیت فعلی و تا آینده قابل پیش بینی، کشورهای بزرگ صنعتی نمی¬توانند بدون اوپک به هدف اصلی خود، یعنی تنوع بخشی به عرضه برای تأمین امنیت عرضه برسند. در این وضعیت، منافع یک عضو اوپک موقعی حداکثر می
¬شود که با بقاء اوپک، از اوپک خارج شود و به گروه غیر اوپک بپیوندد؛ هر چند خروج از اوپک چندان هم ساده نیست.
در این گزارش کوشیده¬ایم با ارائه چارچوبی تحلیلی از جایگاه اوپک در بازار جهانی نفت، سیاستهای این سازمان را در مدیریت بحران عرضه و قیمت ارزیابی کنیم. توجه ما فقط به آن دسته از عوامل بنیادین بازار نفت است که در تمام موقعیتها، نقش کلیدی در تحولات قیمت نفت دارند. بنابراین، نگرش ما در این تحقیق، جنبه تاریخی ندارد؛ زیرا تفسیر برخی رویدادها در بازار نفت مستلزم شناخت اوضاع و احوال حاکم در زمان وقوع آنهاست. با این همه، سعی کرده¬ایم در این چارچوب تحلیلی، روند کلی حاکم بر تحولات بازار جهانی نفت را با توجه به روابط اوپک و غیر اوپک در مدیریت بحران عرضه و قیمت ازریابی کنیم.

 

 

 

1. امنیت عرضه
امنیت عرضه نفت خام از اهم مسائل راهبردی جهان غرب به شمار می¬رود. شاید در کمتر موردی کشورهای پیشرفته صنعتی تا بدین اندازه با یکدیگر به توافق رسیده¬اند و در راه تحقق آن تشریک مساعی نموده¬اند. شرکتهای نفتی بزرگ درر اموری چون کنترل بازارهای فروش فرآورده¬، کسب سهم بیشتر در فعالیتهای اکتشاف و تولید نفت خام در سطح جهانی، کاهش هزینه تولید و رشد کارآیی، با یکدیگر رقابت می¬کنند، اما هنگامی که مسئله امنیت عرضه مطرح می¬شود با یکدیگر اتفاق نظر دارند و می¬کوشند هماهنگی را در تحقق آن اتخاذ کنند. از این رو در سال 1974 و بعد از اولین شوک نفتی، آژانس بین المللی انرژی IEA 4 به منظور تدوین سیاستهای هماهنگ انرژی برای تامین امنیت عرضه و کمک به کشورهای صنعتی پیشرفته، در جهت مقابله با آثار منفی قیمتهای بالاتر نفت خام تاسیس شد.
منظور ما از «امنیت عرضه» در واقع امنیت عرضه انرژی به معنای وسیع کلمه نیست، بلکه امنیت عرضه نفت خام است. می¬دانیم که مصرف کنندگان بزرگ در کشورهای پیشرفته، سیاستهای متعددی را برای تأمین امنیت عرضه انرژی اتخاذ کرده¬اند، مانند افزایش کارآیی انرژی در نظام تولیدات صنعتی، صرفه¬جوییهای مختلف در مصرف انرژی و استفاده از انرژی¬های تجدیدپذیر. همچنین می¬توان از سیاست¬هایی نام برد که به منظور تأمین امنیت عرضه نفت خام اتخاذ شده¬اند، مانند استفاده هرچه بیشتر از گاز طبیعی به عنوان جانشینی برای نفت، استفاده از انرژی¬های هسته¬ای و حتی بهره¬برداری بیش تر از زغال سنگ.
سوال اصلی این است که چرا کشورهای صنعتی پیشرفته در مورد امنیت عرضه نفت خام نگران¬اند؟ به نظر می¬رسد عدم تطبیق توزیع جغرافیایی «ذخایر نفت»5 با حوزه¬های مصرف، سرچشمه نگرانی چندین ساله بازار جهانی نفت در مورد مسئله امنیت عرضه است. سهم بسیار بالایی از ذخایر نفت جهان در کشورهایی قرار دارد که از لحاظ صنعتی پیشرفته نیستند، لذا میزان مصرف نفت خام آنها بسیار ناچیز است. اما اکثر کشورهای صنعتی پیشرفته که وابستگی شدیدی به نفت خام دارند اساساً یا فاقد ذخایر نفت¬اند یا میزان ذخایرشان برای مصارف جاری و آینده آنها کافی نیست. برای تبیین این نکته به جداول شماره 1 و 2 مراجعه می¬کنیم. جدول شماره 1 نشان می¬دهد که نفت خام، عمدتاً در چه حوزه¬هایی مصرف می-شود و جدول شماره 2 مربوط به ذخایر اصلی نفت در جهان است. 6
در تحلیل مسئله امنیت عرضه نفت خام باید سه عامل ذخایر، تولید و مصرف را در ارتباط با یکدیگر مطالعه کرد. ذخایر، توان عرضه در آینده را نشان می¬دهد؛ بنابراین اطمینان از بهره-برداری به موقع ذخایر در آینده از شرایط امنیت عرضه است. سطح تولیدات کاشف از میزان اطمینان به امنیت عرضه بالفعل است، در حالی که سطح مصارف وابستگی به عرضه نفت خام را تعیین می¬کند. از این رو در جداول شماره 1 و 2 مقادیر ذخایر به همراه تولید و مصرف ذکر شده است.
جدول شماره 1ـ ذخایر و تولید در حوزه¬های اصلی مصرف نفت خام
پایان سال 2000 واحد به درصد
ذخایر تولید مصرف
ایالات متحده
اروپا
ژاپن 8/2
9/1
0 8/9
2/9
0 6/25
4/21
2/7
جمع 7/4 19 2/54
OECD 8 1/28 5/62

 

ملاحظه می¬شود که در امریکا به تنهایی بیش از 25 درصد نفت تولیدی جهان را مصرف می¬کند، در حالی که کمتر از 3 درصد ذخایر نفت جهان را دارد. اروپا با کمتر از 2 درصد ذخایر نفت جهان، بیش از 21 درصد مصرف جهانی نفت خام را به خود اختصاص داده است، اما ژاپن با بیش از 7 درصد مصرف نفت خام اساساً فاقد ذخایر نفت است. کشورهای صنعتی OECD با حدود 8 درصد از ذخایر نفت جهان، بیش از 62 درصد نفت خام تولید شده در جهان را مصرف می¬کنند. بنابراین نگرانی مصرف کنندگان بزرگ در کشورهای پیشرفته صنعتی در مورد امنیت عرضه نفت خام در آینده کاملاً منطقی است؛ زیرا عرضه نفت خام در آینده با توجه به حجم ذخایری تعیین می¬شود که خارج از حوزه جغرافیایی آنهاست، بنابراین کشورهای صنعتی پیشرفته در آینده با مسئله بسیار جدی امنیت عرضه رو به رو خواهند شد.
اکنون به بررسی حوزه¬های اصلی ذخایر بزرگ نفت در جدول شماره 2 می¬پردازیم.

 

جدول شماره 2ـ تولید و مصرف در حوزه¬های اصلی ذخایر نفت
پایان سال 2000 واحد به درصد
ذخایر تولید مصرف
اوپک
خاورمیانه
خلیج فارس 8/77
3/65
7/64 5/41
31
5/29 5/6
9/5
2/4

 


کشورهای عضو اوپک با 814 میلیارد ( هزار میلیون ) بشکه 7، حدود 78 درصد ذخایر نفت جهان را که بالغ بر 1046 میلیارد بشکه است به خود اختصاص داده¬اند8 ، در حالی که فقط 5/6 درصد از مصرف جهانی نفت خام به این کشورها مربوط است. در صورت عدم همکاری اوپک در تنظیم بازار، کشورهای صنعتی پیشرفته با مسئله عدم امنیت عرضه بالقوه انرژی در آینده رو به رو خواهند شد. همکاری اوپک در تامین عرضه نفت خام به مقدار کافی برای مصارف آینده، شرط لازم در تحقق امنیت عرضه برای کشورهای صنعتی پیشرفته است.
برای روشن تر شدن بحث، ترکیب کشورهای عضو اوپک را بررسی می¬کنیم. یازده کشور عضو اوپک عبارتند از: عربستان، عراق، امارات، کویت، ایران، ونزوئلا، لیبی، نیجریه، قطر، الجزایر و اندونزی. ذخایر اصلی نفت اوپک در کشورهایی است که در حوزه خلیج فارس قرار دارند. برای تبیین این نکته به جدول شماره 3 مراجعه می¬کنیم. از این جدول می¬توان چند نکته را به شرح زیر استنتاج کرد:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


جدول شماره 3 ـ ذخایر و تولید و مصرف در کشورهای عضو اوپک
پایان سال 2000 واحد به درصد
ردیف ذخایر تولید مصرف
1 عربستان 25 3/12 8/1
2 عراق 8/10 6/3 کمتر از 05/0
3 امارات 3/9 2/3 4/0
4 کویت 2/9 9/2 2/0
5 ایران 6/8 2/5 6/1
6 ونزوئلا 3/7 6/4 6/0
7 لیبی 8/2 2 کمتر از 05/0
8 نیجریه 2/2 9/2 کمتر از 05/0
9 قطر 3/1 1 کمتر از 05/0
10 الجزایر 9/0 9/1 2/0
11 اندونزی 5/0 9/1 5/1
جمع اوپک 8/77 5/41 5/6

 


الف ـ کشورهای عضو اوپک از دیدگاه ذخایر نفت ( توان عرضه نفت در آینده) به سه دسته تقسیم می¬شوند: 1- کشورهای بزرگ ( ردیفهای 1 تا 6) که به ترتیب عبارتند از: عربستان، عراق، امارات، کویت، ایران و ونزوئلا. این کشورها در مجموع 2/70 درصد ذخایر جهانی نفت را در اختیار دارند. 2 ـ کشورهای متوسط که لیبی، نیجریه و قطر را شامل می¬شود. 3 ـ کشورهای کوچک یعنی الجزایر و اندونزی. کشورهای متوسط و کوچک ردیفهای 7 تا11 جدول شماره 3 را تشکیل می¬دهند. کشورهای کوچک و متوسط در مجموع 7/7 درصد ذخایر جهانی نفت را به خود اختصاص داده¬اندو مجموع ذخایر پنج کشور لیبی، نیجریه، قطر، الجزایر و اندونزی کمتر از ذخایر نفت ایران است. از طرف دیگر، ذخایر نفت شش کشور بزرگ اوپک در مجوع بیش از 9 برابر ذخابر نفت کشورهای دسته دوم و سوم، یعنی کشورهای متوسط و کوچک است. در تحلیل جایگاه اوپک در بازار جهانی نفت و ساختار نظام تصمیم گیری و تعیین اهداف این سازمان، نباید این عدم تجانس در ذخایر اعضای اوپک را فراموش کرد.
ب ـ از دیدگاه کشورهای صنعتی وارد کننده نفت خام و شرکتهای نفتی بزرگ بین المللی، مرکز ثقل قدرت در اوپک را باید در کشورهایی جستجو کرد که اولاً دارای ذخایر بزرگ هستند و ثانیاً تولیدات آنها قابل ملاحظه است. از این مجموعه، کشورهایی که مصرف داخلی کمتری دارند از اهمیت بیش تری برخوردارند؛ زیرا با توانایی صادرات بیش تر در آینده، در جایگاه مهمتری از دیدگاه امنیت عرضه نفت خام قرار می¬گیرند. بنابراین، قدرت اوپک به ترتیب در شش کشور عربستان، عراق، امارات، کویت،ایران و ونزوئلا متمرکز است. سهم این کشورها در تولید نفت خام جهان حدود 8/31 درصد است، در حالی که سایر کشورهای عضو اوپک فقط 7/9 درصد از تولید نفت خام جهان را در اختیار دارند.
ج ـ از دیدگاه امنیت عرضه نفت خام در آینده، می¬توان ونزوئلا را از گروه کشورهای قدرتمند اوپک خارج کرد؛ زیرا این کشور در قاره امریکا قرار دارد و ایالات متحده امریکا بزرگ¬ترین بازار صادرات نفت خام این کشور را تشکیل می¬دهد. امریکا با 6/25 درصد مصرف جهانی نفت خام ـ که معادل بیش از 7/18 میلیون بشکه در روز است ـ بزرگ
¬ترین مصرف کننده نفت خام به شمار می¬رود. همچنین این کشور با واردات روزانه حدود 9 میلیون بشکه نفت خام، بزرگترین وارد کننده نفت خام است. بنابراین باید انتظار داشت که امریکا بیش¬ترین نگرانی را در مورد امنیت عرضه نفت در آینده داشته باشد. البته این نگرانی نمی¬تواند به طور جدی و در بلند مدت در مورد واردات از ونزوئلا مطرح باشد؛ زیرا امریکا به دلیل موقعیت جغرافیایی، بهترین بازار صادرات را برای ونزوئلا تشکیل داده است. از سوی دیگر، ساختار سیاسی، تاریخی، فرهنگی و اجتماعی ونزوئلا اساساً با کشورهای عربستان، عراق، امارات، کویت و ایران تفاوت دارد. ونزوئلا مطلقاً متاثر از موقعیت سیاسی خاورمیانه به ویژه مسائل اسرائیل و اعراب نیست؛ از این رو، این کشور را نباید در همان چارچوبی دید که بر مسائل ژئواستراتژیک و امنیتی خلیج فارس حاکم است.
د ـ با توجه به معیار بالا و خرج کردن ونزوئلا از گروه کشورهای دسته اول اوپک، ملاحظه می¬شود که پنج کشور اصلی خلیج فارس یعنی عربستان، عراق، امارات، کویت و ایران جمعاً با در اختیار داشتن 9/62 درصد ذخایر نفت جهان و 2/27 درصد تولید جهانی، بدنه اصلی اوپک را از دیدگاه معیارهای اقتصادی و سیاسی و امنیتی عرضه تشکیل می¬دهند.

 

نتیجه اول
اوپک مجموعه¬ای نامتناجس از کشورهای صادر کننده نفت خام است؛ لذا با مطالعه خصوصیات نفتی هر یک از اعضای آن نمی¬توان به حکم کلی درباره رفتار اوپک به عنوان نهادی تنظیم¬گر در بازار جهانی نفت رسید. با وجود این، پنج کشور اصلی خلیج فارس، یعنی عربستان، عراق، امارات، کویت و ایران با دارا بودن حدود 81 درصد ذخایر اوپک 5/65 درصد تولید این سازمان، مجموعه¬ای نسبتاً متجانس از کشورهای تولید کننده و صادر کننده نفت خام هستند که بدون در نظر گرفتن این مجموعه، نه می-توان اوپک و ساختار آن را شناخت و نه این امکان وجود دارد که بتوان به بررسی بازار جهانی نفت پرداخت و تحولات آتی آن را ارزیابی کرد.

 

1-1. خلیج فارس، خاورمیانه و تجارت جهانی نفت
در مباحث بالا به نقش کلیدی پنج کشور اصلی خلیج فارس اشاره و معلوم شد که این کشورها که از به لحاظ حجم ذخایر و ساختارهای ژئواستراتژیک در بازار نفت تا حدی متجانس هستند. همچنین بر این نکته نیز تاکید شد که بدون در نظر گرفتن رفتار این مجموعه، نمی¬توان تحولات بازار جهانی نفت را درک کرد. سوال این است که در دسته بندی مناطق جغرافیایی جهان برای ارزیابی حجم ذخایر، تولیدات، مصرف، سرمایه¬گذاری و تجارت جهانی نفت خام، چرا سازمان¬های تحلیل¬گر نفتی و موسسات بین المللی انرژی، از حوزه¬¬ای تحت عنوان « پنج کشور اصلی خلیج فارس» نام نمی¬برند؟
سالنامه آماری BP که از معتبرترین اسناد آماری انرژی است، جهان را از به لحاظ جغرافیایی به مناطقی به این شرح تقسیم می¬کند: امریکای شمالی، امریکای مرکزی و جنوبی، اروپا، شوروی سابق، خاورمیانه، افریقا، آسیا و حوزه پاسیفیک، کشورهای OECD، اتحادیه اروپا، اوپک و غیر اوپک. سایر سازمان¬های رسمی و موسسات مطالعاتی انرژی نیز کم و بیش، تقسیم¬بندی¬های مشابهی دارند.
خاورمیانه، نزدیک ترین دسته بندی منطقه¬ای به خلیج فارس است. سالنامه آماری BP، خاورمیانه را متشکل از شبه جزیره عربستان ( عربستان سعودی، کویت، بحرین، قطر، امارات، عمان و یمن) به علاوه ایران، عراق، سوریه، اردن، لبنان و اسرائیل می¬داند. بدین ترتیب، تعریف BP از خاورمیانه، شامل کلیه کشورهای حوزه خلیج فارس، همچنین یمن، سوریه، اردن، لبنان و اسرائیل می¬شود. اما سهم یمن و روسیه از ذخایر نفتی جهان به ترتیب فقط 4/0 درصد و 2/0 درصد است و سهم سایر کشورها، یعنی اردن، لبنان و اسرائیل در مجموع به کمتر از05/0 درصد می¬رسد. برای بررسی جایگاه نفت خلیج فارس در نفت خاورمیانه به جدول شماره 4 مراجعه می¬کنیم. در این جدول، ذخایر، تولید و مصرف در کشورهای خاورمیانه مشخص شده است.
از بررسی جدول شماره 4 می¬توان نتیجه گرفت که از دیدگاه اقتصادی سیاسی نفت، نقش ذخایر و تولید خاورمیانه را در بازار جهانی نفت، صرفاً باید در نقش خلیج فارس دید. ذخایر نفت خلیج فارس، بیش از 99 درصد ذخایر نفت خاورمیانه است و تولید نفت خام در خلیج فارس، بیش از 95 درصد تولید خاورمیانه را تشکیل می¬دهد. از این رو، کاربرد واژه «خاورمیانه» به عنوان یک منطقه جغرافیایی در تحلیل رفتار بازار جهانی نفت نه فقط ما را به حقایق بازار نزدیک نمی
¬کند، چه بسا ابهاماتی را در درک صحیح تحولات نفتی به وجود می¬آورد. احتمالاً می¬توان گفت که این نحوه تقسیم بندی جغرافیایی، آگاهانه اتخاذ شده است تا در بازار جهانی نفت، حساسیت زیادی در مورد جایگاه بسیار مهم خلیج فارس در امنیت عرضه نفت خام، ایجاد نشود.

 

جدول شماره 4ـ ذخایر و تولید و مصرف در کشورهای خاورمیانه
پایان سال 2000 واحد به درصد
نام کشور ذخایر تولید مصرف
عربستان 25 3/12 8/1
عراق 8/10 6/3 کمتر از 05/0
امارات 3/9 2/3 4/0
کویت 2/9 9/2 2/0
ایران 6/8 2/5 6/1
پنج کشور اصلی خلیج فارس 9/62 2/27 4
قطر 3/1 1 کمتر از 05/0
عمان 5/0 3/1 کمتر از 05/0
بحرین کمتر از 05/0 1/0 کمتر از 05/0
خلیج فارس 7/64 6/29 1/4
سوریه 2/0 8/0 کمتر از 05/0
یمن 4/0 6/0 کمتر از 05/0
سایر کشورهای خاورمیانه ( اردن، لبنان و اسرائیل) کمتر از 05/0 کمتر از 05/0 8/1
خاورمیانه 3/65 31 9/5

 

نکته دیگری که از بررسی جدول شماره 4 می¬توان استنتاج کرد این است که از دیدگاه اقتصاد سیاسی نفت، نقش خلیج فارس در بازار جهانی نفت عمدتاً در نقشی که مجموعه پنج کشور اصلی آن یعنی عربستان، عراق، امارات، کویت و ایران ایفا می¬کنند، خلاصه می-شود. ذخایر نفت این پنج کشور در مجموع بیش از 97 درصد ذخایر خلیج فارس را تشکیل می¬دهد. حجم تولیدات نفت خام در این پنج کشور، بالغ بر 92 درصد تولیدات در خلیج فارس است.
نقش خاورمیانه یا خلیج فارس در تحولات بلند مدت بازار جهانی نفت عمدتاً در نقشی خلاصه می¬شود که پنج کشور اصلی خلیج فارس یعنی عربستان، عراق، امارات، کویت و ایران بر عهده دارند. بنابراین، کاربرد واژه«خاورمیانه» در تحلیل مسائل اقتصاد سیاسی نفت و در پیش بینی تحولات بلند مدت بازار جهانی نفت قطعاً موجب خطا در استنتاج خواهد بود. به جای خاورمیانه، باید خلیج فارس و به ویژه پنج کشور اصلی آن در نظر گرفت.
در تحلیل ساختار و سازوکار بازار جهانی نفت مخصوصاً رابطه عرضه و قیمت، امنیت عرضه، سیاستهای بلند مدت شرکتهای نفتی بزرگ و کشورهای صنعتی پیشرفته در قبال تأمین امنیت عرضه نفت خام باید عوامل متعددی را در نظر گرفت، اما مسائل مربوط به نفت پنج کشور اصلی خلیج فارس مانند ذخایر، حجم تولیدات، میزان سرمایه¬گذاریهای خارجی در توسعه ظرفیت تولیدی، رژیمهای حقوقی در قراردادهای اکتشاف و تولید، نظام¬های سیاسی حاکم و حتی جایگاه این کشورها در روابط بین الملل، قطعاً نقش تعیین کننده¬ای در تحولات بازار جهانی نفت دارند.

 

2. تنوع بخشی به عرضه نفت خام برای تأمین امنیت عرضه
در مباحث گذشته دیدیم که بازار جهانی نفت، وابستگی بسیار شدیدی به عرضه بلند مدت نفت خام پنج کشور اصلی حوزه خلیج فارس دارد. بعد از جنگ جهانی دوم، این حقیقت به عنوان مسئله¬ای راهبردی برای طراحان سیاستهای انرژی در کشورهای صنعتی پیشرفته و شرکتهای نفتی بزرگ مطرح شد. دلیل اصلی این امر، وجود زمینه¬های بسیار حساس اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و تاریخی برای ظهور تحولات سیاسی غیر قابل پیش بینی در کشورهای حوزه خلیج فارس است. این امر ممکن است ناشی از عوامل زیر باشد:
الف ـ مسائل عمومی توسعه نیافتگی و رشد جمعیت. ب ـ پیامدهای مسائل اعراب و اسرائیل. ج ـ ساختارهای ناپایدار اقتصادی کشورهای صادر کننده نفت در حوزه خلیج فارس. این ساختارهای ناپایدار، نتیجه مستقیم وابستگی عمیقی است که اقتصاد این کشورها به درآمدهای ارزی حاصل از صادرات نفت خام دارد و این امر، مهم ترین عامل در پیدایش دولتهای ناکارآمد، تخصیص نابهینه منابع تولیدی، اقتصادهای مصرفی و وابسته به واردات، وجود بخش خصوصی متکی به واردات و حمایتهای دولتی، ضعف شدید مبانی دمکراسی، و فقدان عدالت اجتماعی و اقتصادی محسوب می¬شود.
استراتژی مصرف کنندگان بزرگ و شرکتهای نفتی بین المللی در مقابله با احتمال به خطر افتادن امنیت عرضه نفت خام، اتخاذ سیاست تنوع بخشی به عرضه نفت خام بوده است تا بتواند وابستگی شدید خود را در کوتاه مدت و میان مدت به عرضه نفت از خلیج فارس به نحو رضایت بخشی کاهش دهند. با توضیحات مختصری درباره تغیر الگوی توزیع جغرافیایی تولید جهانی نفت بعد از جنگ جهانی دوم، این نکته روشن تر می¬شود.
از تاریخی، تولید و تجارت نفت بعد از انقلاب صنعتی، با تولید نفت خام در سال 1859 در پنسیلوانیا آغاز شد و به سرعت در امریکا گسترش یافت. تا جنگ چهانی دوم، امریکای شمالی و امریکای لاتین تولیدکنندگان اصلی نفت خام در جهان بودند، در حالی که سهم خلیج فارس در تولید جهانی نفت بسیار ناچیز بود. در سال 1940 سهم امریکای شمالی،امریکای لاتین و خلیج فارس در تولید جهانی نفت ـ به استثنای کشورهای کمونیستی ـ به ترتیب 73 درصد، 17 17 درصد و 6 درصد بود.
رشد سریع اقتصادی در کشورهای صنعتی در خلال دو تا سه دهه بعد از جنگ جهانی دوم، موجب افزایش شدید تقاضا برای نفت خام شد. شرکتهای نفتی بزرگ به زودی دریافتند که فقط از طریق افزایش تولید در کشورهایی که ذخایر عظیم نفتی با هزینه¬های پایین تولید دارند ـ یعنی خلیج فارس ـ می¬توان جوابگوی این افزایش شدید در تقاضا بود. از این رو، سهم خلیج فارس در تولید جهانی نفت به استثنای کشورهای کمونیستی، از 6 درصد در سال 1940 به 30 درصد در سال 1960 ( سال تاسیس اوپک ) افزایش یافت؛ حال آنکه سهم امریکای شمالی در همین دوره از 73 درصد به 43 درصد افت کرد. کاهش سهم امریکای شمالی به سبب کاهش تولیدات نبود؛ زیرا تولید نفت در امریکای شمالی از 184 میلیون تن در سال 1940، یعنی حدود 780/3 میلیون بشکه در روز، به دو برابر یعنی 374 میلیون تن یا 685/7 میلیون بشکه در روز در سال 1960 افزایش یافت. علت کاهش سهم امریکای شمالی، افزایش فوق العاده تولید جهانی نفت خام بود که از 253 میلیون تن یعنی حدود 198/5 میلیون بشکه در روز در سال 1940، به 875 میلیون تن یعنی حدود 980/17 میلیون بشکه در روز رسیده بود.
الگوی بالا برای 15 تا 20 سال دیگر کم و بیش ادامه یافت با این تفاوت که سیاستهای تنوع بخشی به منابع عرضه موجب افزایش تولید در حوزه¬های جدید شد. برای مثال، در سال 1975 ( بعد از اولین شوک نفتی)، سهم امریکای شمالی در تولید جهانی نفت ( خازج از حوزه کمونیسم)، علی رغم افزایش تولید به 483 میلیون تن، یعنی حدود 925/9 میلیون بشکه در روز، به 24 درصد کاهش یافت؛ در حالی که سهم خلیج فارس به 47 درصد رسید، اما سهم افریقا که در سال 1940 صفر درصد و در سال 1960 فقط 2 درصد بود، در سال 1975 به 12 درصد افزایش یافت.
سیاست تنوع بخشی به منابع عرضه، بعد از 1975 شدت گرفت و دستاوردهای خوبی داشت. سهم نفت تولید شده در اروپا که در سال 1940 صفر درصد تولید جهانی بود، در سال 1960 به 2 درصد افزایش و در سال 1975 به یک درصد کاهش یافت، و در سال 1990 به 8/6 درصد رسید. با وجود سهم بسیار اندک ذخایر نفت اروپا در مقایس جهانی، سهم نفت تولید شده در اروپا همچنان سیر صعودی داشت و در سال 2000 به 2/9 درصد تولید جهانی رسید. در جهت سیاست تنوع بخشی به منابع عرضه، سهم آسیا ـ پاسیفیک در تولید جهانی نفت از 3 درصد در سال 1960 به 5 درصد در سال 1975 افزایش یافت و با حفظ روند صعودی به 2/10 درصد در سال 1990 و 11 درصد در سال 2000 رسید.
نکته قابل توجه این است که با وجود ذخایر عظیم نفت در خلیج فارس ( خاورمیانه)، سهم این منطقه در تولید جهانی نفت از 47 درصد در سال 1975 به نحو چشمگیری کاهش یافت و به 7/26 درصد در سال 1990 و 30 درصد در سال 2000 رسید. بنابراین می¬توان گفت که سیاست تنوع بخشی به منابع عرضه و کوشش در کاهش یا عدم افزایش وابستگی کشورهای صنعتی به عرضه نفت خام از خلیج فارس تا حد زیادی ثمر بخش بوده است. جدول شماره 5 توفیق سیاست تنوع بخشی به منابع عرضه را نشان می¬دهد.


جدول شماره 5 ـ تنوع بخشی به منابع عرضه
( درصد تولیدات نفت خام)
1940 1960 1975 1990 2000
امریکای شمالی
امریکای لاتین
اروپای غربی
افریقا
آسیا ـ پاسیفیک 73
17
0
0
4 43
21
2
2
3 24
10
1
12
5 7/21
2/7
8/6
1/10
2/10 5/18
10
2/9
5/10
11
خاورمیانه(خلیج فارس) 6 30 47 8/26 30
Source: Petroleom Publishing Co. and BP

 


نتیجه سوم
بهینه سازی نظام تولید نفت خام در بازار جهانی ایجاب می¬کند تولید در حوزه¬هایی متمرکز شود که اولاً حداکثر ذخایر را دارند و ثانیاً هزینه تولید در آنجا پایین تر است. با احتساب هر دو معیار، خلیج فارس و به ویژه پنج کشور اصلی آن، مطلوب ترین حوزه¬های بهره¬برداری نفت خام¬اند. با توجه به ساختارهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در منطقه خاورمیانه که مستقیماً بر اقتصاد سیاسی نفت در پنج کشور اصلی خلیج فارس تاثیر می-گذارد، متاسفانه شرط بهینه سازی اقتصادی در نظام تولید نفت خام، با شرط تامین امنیت عرضه در بلند مدت ناسازگار است. در عمل، شرط تامین امنیت عرضه در بلند مدت در اولویت قرار دارد؛ لذا بازار جهانی نفت با سیستم ناپایدار و بحران زای عرضه مواجه شده است.

 

اکنون به کمک آمارهای موجود به تبیین بیشتراین نکته می¬پردازیم. می¬دانیم که هزینه¬های اکتشاف و تولید نفت خام در کشورهای خلیج فارس، کمترین میزان ممکن در مقایسه با تمام حوزه¬های شناخته شده نفت در جهان است و این هزینه
¬ها از حدود نیم دلار تا 3 دلار در هر بشکه ( بسته به میادین مختلف نفتی در مناطق خشکی و دریا) تغییر می¬کند. اگر این ارقام را با هزینه تولید شده در دریای شمال ( انگلستان و نروژ) مقایسه کنیم ـ که به طور متوسط بیش از 8 دلار است ـ مزیت مطلق اقتصادی بهره¬برداری از میادین خلیج فارس به لحاظ هزینه تولید کاملاً روشن می¬شود. یادآوری این نکته بسیار مفید است که با وجود ساختار پر هزینه تولید در دریای شمال، نروژ در ردیف صادرکنندگان اصلی نفت خام در جهان قرار دارد. در ادامه بحث، توجه خود را صرفاً بر حجم ذخایر متمرکز می¬کنیم.
به جدول شماره 1 بر می¬گردیم. بر اساس این حقیقت که یکی از معیارهای بهینه بودن الگوی جهانی نفت خام، تناسب سطح تولید با حجم ذخایر است 9،فرضیه¬های زیر به دست می¬آید:
فرضیه اول ـ اگر ایالات متحده امریکا با 8/2 درصد ذخایر، حدود 8/9 درصد تولید نفت خام جهان را دارد، از طریق حل یک تناسب ساده می¬توان گفت که برای حفظ تعادل بین ذخایر و تولید، لازم است وضعیت زیر برقرار باشد:
- اوپک باید 5/6 برابر میزان فعلی تولید کند.
- خلیج فارس باید 6/7 برابر میزان فعلی تولید کند.
- پنج کشور اصلی خلیج فارس باید 8 برابر میزان فعلی تولید کنند10.
فرضیه دوم ـ همین استدلال را می¬توان در مورد اروپا به کار برد. اگر اروپا 9/1 درصد ذخایر، 2/9 درصد تولید نفت خام جهان را بر عهده دارد، با توجه به معیار حفظ تناسب تولید به ذخایر، نتایج زیر به دست می¬آید:
- اوپک باید 9 برابر میزان فعلی تولید کند.
- خلیج فارس باید 6/10 برابر میزان فعلی تولید کند.
- پنج کشور اصلی خلیج فارس باید 11 برابر میزان فعلی تولید کنند.
فرضیه سوم ـ به ترتیبی مشابه می¬توان گفت اگر مجموع کشورهای صنعتی OECD با حدود 8 درصد ذخایر، 1/28 درصد تولید نفت خام جهانی را به خود اختصاص داده¬اند، در این صورت:
- اوپک باید 5/6 برابر میزان فعلی تولید کند.
- خلیج فارس باید 7/7 برابر میزان فعلی تولید کند.
- پنج کشور اصلی خلیج فارس باید 1/8 برابر میزان فعلی تولید کنند. 11

 

 

 

نتیجه چهارم
با توجه به معیار هماهنگی حجم ذخایر و تولید، عدم تناسب بسیار جدی بین تولیدات در امریکا، اروپا و OECD با سطح تولیدات در اوپک، خلیج فارس و پنج کشور اصلی خلیح فارس وجود دارد به گونه¬ای که اصلاح این بی-تناسبی، مستلزم کاهش بسیار شدید حجم تولیدات در اروپا، امریکا و به طور کلی کشورهای صنعتی OECD، و همچنین افزایش بسیار شدید تولیدات در اوپک و به ویژه در پنج کشور اصلی خلیج فارس است.

 

آیا این عدم تعادل بین ذخایر و تولید را می¬توان در بین تولیدکنندگان نفت خام در ایالات متحده امریکا، اروپا و به طور کلی OECD ملاحظه کرد؟ بار دیگر با حل چند تناسب ساده می¬توان گفت که اگر امریکا با 8/2 درصد ذخایر، 8/9 درصد تولید جهان را دارد، در این صورت:
- اروپا باید 65/6 درصد تولید جهانی را در اختیار داشته باشد، در حالی که در عمل 2/9 درصد تولید را دارد.
- OECD باید 28 درصد تولید جهانی را در اختیار داشته باشد، در حالی که در عمل 1/28 درصد تولید را دارد.

 

نتیجه پنجم
تناسبی بسیار چشمگیر بین حجم ذخایر و تولیدات نفت خام در حوزه¬های اروپا، امریکا و OECD وجود دارد. مقایسه این تناسب با عدم تناسب بسیار جدی بین تولیدات نفت خام در امریکا، اروپا و OECD با سطح تولیدات در اوپک، خلیج فارس و پنج کشور اصلی خلیج فارس، کاشف از اولویت تامین امنیت عرضه از طریق تنوع بخشی به منابع عرضه برای کاهش وابستگی جهان صنعتی به نفت خلیج فارس است.

 

3. پیامدهای اقتصادی سیاست تنوع بخشی به عرضه نفت خام
در مباحث گذشته دیدیم که برای حفظ امنیت عرضه نفت خام، مصرف کنندگان عمده در کشورهای صنعتی پیشرفته و شرکتهای نفتی بزرگ وابسته به آنها، چاره¬ای جز تنوع بخشی به عرضه نفت خام نداشتند. آنها بدین وسیله وابستگی خود را به عرضه نفت خام از حوزه¬های معین به ویژه از پنج کشور اصلی خلیج فارس کاهش دادند. از دیدگاه تاریخی، سیاست تنوع بخشی به عرضه تا به حال موفق بوده است؛ به گونه¬ای که اکنون طیف وسیعی از میادین نفتی در نقاط مختلف جهان، حتی در اعماق اقیانوس¬ها، به ویژه در غرب افریقا و در مناطق بسیار نامناسب دریایی مانند دریای شمال، بهره¬برداری می¬شود. اکنون به بررسی آثار مختلف اقتصادی این سیاست می¬پردازیم.

 

1-3. گستردگی طیف هزینه¬های تولید
نخست به این نکته اشاره می¬کنیم که توفیق سیاست تنوع بخشی به عرضه، مستلزم بهره-برداری از میادینی است که هزینه
¬های تولید بسیار بالاتری دارند. شرط لازم برای تحقق این امر، افزایش قیمت نفت خام به سطحی است که بتوان علاوه بر تامین هزینه¬های متعارف اکتشاف، تولید، انتقال و جز اینها، سود رقابتی قابل ملاحظه¬ای نیز برای سرمایه¬گذاران و سهامداران ایجاد کرد. از این رو، افزایش شدید قیمت نفت خام در اوایل دهه 1970 زمینه¬های اقتصادی مناسبی فراهم کرد که حوزه¬های مختلف نفتی به ویژه در آبهای سرد دریای شمال که هزینه¬های اکتشاف و تولید بسیار بالایی دارند، به بهره¬برداری برسند.
با توجه به خصوصیات فنی میادین نفتی، می¬توان طیف وسیعی از هزینه¬های تولید را تصور کرد. مسلماً هزینه¬های تولید در کشورهای اصلی خلیج فارس در کرانه پایین این طیف قرار دارد؛ اما کرانه بالای این طیف کدام است؟
میانگین هزینه¬های تولید در نامناسب ترین میادین فعال نفتی، کرانه بالای طیف هزینه است. بنابراین، کرانه بالا تابعی از سهم میادین پرهزینه در تولید جهانی نفت محسوب می¬شود. این سهم، تابعی از الگوی قابل قبول امنیت عرضه در بازار جهانی است. به بیان دیگر، با توجه به معیار امنیت عرضه، دست اندرکاران اصلی بازار جهانی نفت در فرایند تاریخی به تدریج به این نکته پی می¬برند که اختصاص چه سهمی از عرضه و تجارت جهانی نفت اوپک و به ویژه حوزه خلیج فارس، می¬تواند بهینه تلقی شود. با توجه به تغییر در موقعیت¬های سیاسی، ویژگیهای معیار امنیت عرضه نفت خام تغییر پذیر است. از این رو می¬توان گفت که این سهم و در نتیجه، حد بالای طیف هزینه¬های تولید، رقم ثابتی نیست بلکه در میان مدت و بلند مدت تغییر می¬کند؛ هر چند در هر مقطع زمانی می¬توان با توجه به وضعیت موجود، میزان آن را تشخیص داد. سوال این است که این تشخیص چگونه امکان پذیر می¬شود؟
برای پاسخ به این سوال، نخست دوره¬ای را فرض می¬کنیم که بازار جهانی نفت از دیدگاه معیار امنیت عرضه در تعادل است. برای مثال، در سال¬های اخیر، هیچ گونه نگرانی جدی از جانب امنیت عرضه در بازار جهانی نفت احساس نشده است. قبلاً در بحث ساختار عرضه جهانی نفت دیدیم که در پایان سال 2000، سهم اوپک، خلیج فارس و پنج کشور اصلی آن در عرضه جهانی نفت خام به ترتیب 5/41 درصد،6/29 درصد و 2/27 درصد بوده است. اکنون به شاخص بسیار مهم دیگری توجه می¬کنیم، یعنی سهمی که این کشورها در صادرات نفت خام به مصرف¬کنندگان بزرگ در کشورهای صنعتی پیشرفته دارند. می¬دانیم که امنیت عرضه نفت برای کشورهای صنعتی پیشرفته، نوعاً به معنای امنیت واردات نفت خام تلقی می¬شود.
در پایان سال 2000 حجم تولید جهانی نفت خام، حدود 5/74 میلیون بشکه در روز بوده، اما حجم صادرات نفت خام، مجموعاً 2/33 میلیون بشکه در روز گزارش شده است. حجم صادرات نفت خام در واقع معادل واردات نفت خام توسط کشورهای مختلف جهان است که زیر بنای مسئله امنیت عرضه را تشکیل می¬دهد. خلیج فارس با بیش از 16 میلیون بشکه صادرات در روز، حدود نیمی از واردات جهانی نفت خام را تامین می¬کند. امریکا بزرگ ترین مصرف کننده نفت خام جهان است. سهم این کشور از واردات جهانی نفت خام حدود 8/26 درصد است و تولید کنندگان خلیج فارس، حدود 22 درصد این واردات را تامین می¬کنند. سهم اروپای غربی از واردات جهانی نفت خام حدود 2/24 درصد است، اما وابستگی اروپا به نفت خلیج فارس در تامین واردات، حدود 36 درصد است. واردات نفت خام ژاپن حدود 13 درصد واردات جهانی نفت خام را تشکیل می¬دهد و این در حالی است که 78 درصد واردات این کشور از خلیج فارس تامین می¬شود.
وابستگی امریکا به نفت خلیج فارس، کمتر از اروپاست و ژاپن بیش از امریکا و اروپا به نفت خلیج فارس وابستگی دارد. بنابراین، امریکا در سیاست تنوع بخشی به منابع عرضه برای رفع نیازهای خود، به مراتب موفق تر از اروپای غربی بوده است، در حالی که چین با 43 درصد و ژاپن با 78 درصد وابستگی به خلیج فارس، موفقیت چندانی در این مورد نداشته
¬اند. در جدول شماره 6 می¬توان چند نکته به شرح زیر استنتاج کرد:
الف ـ امریکا بیش ترین سهم را در واردات جهانی نفت خام دارد، اما در مقایسه با اروپای غربی، ژاپن و آسیای جنوب شرقی، از کمترین وابستگی به نفت خام وارداتی از خلیج فارس برخوردار است. تریب وابستگی ایالات متحده امریکا به واردات نفت خام از 22 درصد، کانادا 15 درصد، غرب افریقا 12 درصد، مکزیک 12 درصد و اروپای غربی 8 درصد. ملاحظه می¬شود که سیاست امریکا در تنوع بخشی به منابع عرضه نفت خام وارداتی موفق بوده است. به ترتیبی مشابه، وابستگی اروپای غربی به واردات نفت خام از حوزه¬های اصلی تولید عبارت است از: خلیج فارس 36 درصد، روسیه 24 درصد و شمال افریقا 20 درصد.

 

جدول شماره 6 ـ سهم مصرف کنندگان عمده نفت خام در واردات جهانی نفت و سهم خلیج فارس در تامین آن
پایان سال 2000 واحد به درصد
سهم در واردات جهانی نفت خام سهم خلیج فارس در تامین این واردات
ایالات متحده امریکا
اروپای غربی
ژاپن
چین
آسیا ـ پاسفیک ( غیر از چین و ژاپن) 8/26
2/24
13
2/4
5/19 22
36
78
43
74

ب ـ حضور نظامی امریکا در منطقه خلیج فارس و سیاستهای این کشور در تحریمهای اقتصادی به ویژه در سرمایه
¬گذاری در حوزه¬های نفتی ایران و عراق، و نقش مهمی که این کشور در تحولات سیاسی منطقه خاورمیانه و خلیج فارس دارد، عامل مهمی در معاملات امنیت عرضه نفت خام برای اروپای غربی، ژاپن، چین و سایر کشورهای صنعتی آسیا پاسفیک محسوب می¬شود. به عبارت دیگر، امریکا وابستگی نسبی کمتر به نفت خلیج فارس به اروپا، ژاپن و آسیای جنوب شرقی دارد. البته نباید فراموش کرد که وابستگی امریکا به خلیج فارس برای تامین 22 درصد از واردات نفت خام، بسیار چشمگیر است.
اگر فرض کنیم الگوی ارائه شده در جدول شماره 6، که در چند سال گذشته کم و بیش بر نظام تجارت جهانی نفت خام حاکم بوده است، از دیدگاه معیار امنیت عرضه نفت خام مورد قبول کشورهای صنعتی پیشرفته و شرکتهای نفتی بزرگ وابسته به آنها بوده است، می-توان به این سوال پاسخ داد که چه سطحی از هزینه تولید را می¬توان حد بالای طیف هزینه-های تولید دانست؟ متوسط هزینه تولید در میدان¬های پر هزینه¬ای که عملاً بهره¬برداری می-شوند، حد بالای طیف هزینه¬های تولید را تشکیل می¬دهد. حوزه های نفتی دریای شمال معمولاً به عنوان یکی از پرهزینه ترین مناطق تولید نفت خام در جهان به شمار می¬روند. با توجه به این که تولید نفت خام از دریای شمال در سال 2000 رقم بسیار بالایی بوده است12، هزینه تولید در دریای شمال را می¬توان شاخص مناسبی برای حد بالای طیف هزینه تولید در نظر گرفت.
مرکز مطالعات جهانی انرژی CGES13 در لندن ، بررسی جامعی از وضعیت تمام حوزه های نفتی دریای شمال در سال 1998 انجام داده است . یکی از نتایج بدست آمده در این گزارش این است که هزینه تولید در بیش از نیمی از حوزه های نفتی دریای شمال بالاتر از 10 دلار در هر بشکه بوده است. با وجود این، در تحلیل آمارها ی ارائه شده در گزارشهای هزینه تولید باید یه چند نکته¬ زیر توجه کرد :
1. باید دید که هزینه¬ تولید چگونه« تعریف » شده است : زیرا گزارشهای مختلفی که از هزینه های تولید منتشر می¬شود معمولاًمبتنی بر تعاریفی یکسان از هزینه¬ تولید و نحوه¬ محاسبه¬ آن نیست .
2. باید توجه داشت که آیا هزینه های تولید نفت خام با احتساب ارزش گازهای همراه برآورد شده است؟
متأسفانه این گونه اطلاعات را نمی¬توان مستقیماً از گزارشهای منتشر شده به دست آورد . با این همه ، به نظر میرسد حتی با رعایت تعدیلهای مناسب، هزینه¬ تولید در دریای شمال به طور متوسط حدود سه برابر هزینه متوسط تولید در خلیج فارس است.

 


نتیجه¬ ششم
تأمین امنیت عرضه¬ نفت خام در بلند مدت، مستلزم بهره برداری از حوزه هایی است که هزینه های اکتشا ف و تولید بالنسبه بالاتری دارند . از این رو، طیف گسترده¬ هزینه های تولید، مبنای نا پایداری سیستم قیمتهای نفت خام محسوب می¬شود.

 

2-3. افزایش ریسک سرمایه¬گذاری در حوزه¬های پر هزینه
بر اساس افزایش نظریه¬های اقتصادی، سرمایه¬گذاری در اکتشاف و تولید باید در حوزه¬هایی متمرکز شود که حداکثر ذخایر و حداقل هزینه اکتشاف و تولید را دارند. بنابراین، کشورهای حوزه خلیح فارس در اولویت اول قرار می¬گیرند. قبلاً دیدیم که شرکتهای نفتی بزرگ نمی¬خواهند سرمایه¬گذاری در اکتشاف و تولید را عمدتاً به حوزه¬هایی محدود کنند که حداقل هزینه تولید و حداکثر بازدهی را دارند، بلکه در عمل سعی می¬کنند به طور همزمان در مناطقی سرمایه¬گذاری کنند که هزینه¬های تولید بالا و پایین دارند. بدین سبب، بهینه سازی خطر پذیر سرمایه گذاری در نفت، اهمیت ویژه تئوریک و کاربردی دارد، به گونه¬ای که امروزه قلمرو وسیعی از مباحث اقتصاد سیاسی نفت به مدیریت خطرپذیری سرمایه گذاری اختصاص یافته است.
در وضعیتی که تولید در حوزه¬های مختلف نفتی، با هزینه¬های متفاوت تولید، همچنان ادامه دارد، میزان سود سرمایه گذاری در این حوزه¬ها نیز متفاوت خواهد بود. سود در میادینی که هزینه تولید پایین تری دارند، بیش تر از میادینی است که هزینه تولید در آنها بالاتر است. با وجود این، شرکتهای نفتی بزرگ که در حوزه¬های پرهزینه نیز فعال¬اند توانسته اند، با توجه به موارد زیر، از کاهش نرخ سود خود جلوگیری کنند و حتی در برخی موارد به صورت قابل ملاحظه¬ای آن را افزایش دهند:
الف ـ پیشرفت در فن¬آوریهای اکتشاف در خلال 10 تا 15 سال گذشته موجب شده است که هزینه اکتشاف، کاهش چشمگیری داشته باشد.
ب ـ با استفاده از فن¬آوریهای جدید تولید، ضریب بازیافت از میادین نفتی افزایش یافته است.
ج ـ اصلاحات ساختاری در شرکتهای نفتی بزرگ و ادغامهایی که در خلال چند سال گذشته بین این شرکتهای صورت گرفته، زمینه¬های بسیارمناسبی را برای صرفه جویی در هزینه¬های اداری و عملیاتی فراهم کرده است که به موزات افزایش کارآیی در عملکرد این شرکتها، موجب افزایش سود سهام و رونق بازار سرمایه¬گذاری در صنعت نفت، به ویژه در کشورهای پیشرفته صنعتی شده است.
د ـ تبدیل شرکتهای نفتی بزرگ به شرکتهای انرژی از طریق تنوع بخشی به فعالیتها، زمینه-هایی را فراهم کرده است که تولید در حوزه¬های پرهزینه همچنان استمرار داشته باشد. این شرکتها از طریق تنوع بخشی به محصولات خود، موفق شده¬اند با گسترش دامنه عملیات، سودهای کمتر و احیاناً زیانهای کوتاه مدت در شاخه¬هایی از فعالیت خود را از طریق افزایش سود در سایر فعالیتها جبران کنند.

 

نتیجه هفتم
رشد فن¬آوریهای اکتشاف و بهره¬برداری، اصلاحات ساختاری در شرکتهای نفتی بزرگ، ادغام بعضی از شرکتهای نفتی بزرگ در یکدیگر برای صرفه-جویی در هزینه¬ها و بهبود مدیریتهای منطقه¬ای، همچنین تقسیم بازار و ایجاد تنوع بیشتر در تولیدات و تبدیل بعضی از شرکتهای نفتی بزرگ به شرکتهای انرژی موجب شده است که با وجود هزینه¬های بسیار بالای تولید در بسیاری از حوزه¬ها، تمایل به سرمایه¬گذاری و افزایش تولید در حوزه-های غیر اوپک همچنان ادامه یابد.

 

4. تغییر پذیری شدید قیمت به عنوان مهم ترین خصوصیت بازار جهانی نفت
کوشش در تامین امنیت عرضه نفت خام از طریق تنوع بخشی به منابع عرضه و بهره¬برداری همزمان از حوزه¬هایی با هزینه¬های اکتشاف و تولید متفاوت، موجب شده است که قیمت نفت خام به شدت تغییر پذیر شود. شناخت عملکرد بازار جهانی نفت، مستلزم دقت در آثار تغییر پذیری قیمت نفت است. برای تبیین این مسئله، به دو نکته زیر اشاره می
¬کنیم:
الف ـ از دیدگاه فنی، تولید نفت خام مستلزم هزینه¬های بسیار سنگین اکتشاف و بهره¬برداری است. در بازارهای رقابتی، این سرمایه¬گذاریها به شرطی انجام می¬شود که قیمت نفت خام در سطحی باشد که سود قابل قبولی از این فعالیتها حاصل شود. یکی از شروط لازم برای جبران سرمایه¬گذاریهای اولیه و رسیدن به سود رقابتی، این است که بعد از شروع بهره-برداری از مخزن، جریان تولید تا پایان عمر مخزن استمرار داشته باشد.
روش بهینه تولید این نیست که جریان تولید همزمان با کاهش قیمت نفت خام کاهش یابد و یا متوقف شود. به همین دلیل، در سال 1998 که قیمت نفت خام به علت افزایش عرضه کاهش یافت و به کمتر از 10 دلار برای هر بشکه رسیده تولید در اوپک که کم هزینه است و تولید در حوزه¬های پرهزینه، تا آنجا که ممکن بود همچنان ادامه یافت. البته نباید فراموش کرد که استمرار تولید در چنین موقعیتی صرفاً در کوتاه مدت و میان مدت امکان پذیر است، اما در بلند مدت ـ همان گونه که در مباحث آینده اشاره خواهد شد ـ ممکن نخواهد بود. کشورهای عضو اوپک و سایر کشورهای نفتی در حال توسعه، معمولاً تمایل دارند تولید را به هنگام کاهش قیمت افزایش دهند زیرا معمولاً آنچه برای این کشورها اهمیت دارد تامین نیازهای ارزی بودجه است که عمدتاً از درآمدهای ارزی حاصل از صادرات نفت خام تبعیت می¬کند. با کاهش قیمت، باید عرضه نفت خام برای صادرات افزایش یافت تا بدین وسیله درآمدهای ارزی مورد نیاز بودجه تامین گردد؛ هر چند این امر منجر به کاهش بیش تر قی

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله اوپک و منافع ملی

دانلود مقاله جنگ جهانی

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله جنگ جهانی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 جنگ جهانی اول
جنگ جهانی اول (با نام‌های نخستین جنگ جهانی، جنگ بزرگ، جنگ ملت ها و جنگ برای پایان همه جنگ ها نیز شناخته می‌شود) یک نبرد جهانی بود که از ماه اوت ۱۹۱۴ تا نوامبر ۱۹۱۸ رخ داد. بدون هیچ زمینه کشمکشی، سربازان بسیاری برای جنگ تجهیز شدند و مناطق بسیاری درگیر جنگ شدند. پیش از این، هیچ وقت تلفات جنگی به این اندازه زیاد نبود. سلاحهای شیمیایی برای نخستین بار در این جنگ استفاده شدند، برای نخستین بار، به طور انبوه مناطق غیرنظامی از آسمان بمباران شدند و نیز برای نخستین بار در این سده کشتار غیرنظامیان در سطحی گسترده در طول جنگ رخ داد. این جنگ بخاطر شیوه جنگی سنگری نیز معروف است.
جنگ جهانی اول از مهم‌ترین اتفاقات تاریخ بشر است و به طور مستقیم و غیر مستقیم نقش بزرگی در تعیین تاریخ قرن بیستم داشته است. این جنگ پایانی بر نظام‌های سلطنت مطلقه در اروپا را به همراه آورد و باعث انقراض چهار امپراتوری اتریش-مجارستان, آلمان و عثمانی و روسیه تزاری و سلسله‌های هوهنزولرن, هابسبورگ, عثمانی و رمانوف شد. همه این امپراتوری‌ها از زمان جنگ‌های صلیبی بر سر قدرت بودند.
اکثر تاریخ نویسان معتقدند که عدم موفقیت مذاکرات پس از جنگ و "معاهده ورسای" و تحمیل غرامت‌های بسیار به آلمان و دیگر دول شکست خورده باعث رشد فاشیسم در ایتالیا و نازیسم در آلمان و زمینهٔ آغاز جنگ جهانی دوم شد.
این جنگ همچنین کاتالیزوری برای انقلاب روسیه بود که بعدها جهان را تحت تأثیر قرار داد و از چین تا کوبا انقلاب‌های کمونیستی را دامن زد و از طرفی زمینهٔ تبدیل روسیه به یک ابرقدرت جهانی و آغاز جنگ سرد با آمریکا را دربر داشت.
در شرق نابودی امپراتوری عثمانی باعث پیدایش دولت دموکراتیک,سکولار و مدرن جدیدی به نام "ترکیه" شد. در اروپای مرکزی دول جدیدی همچون چکلسواکی و یوگسلاوی زاده شدند و دولت لهستان مجدداً شکل گرفت.
جنگ عظیمی در اروپا بین آلمان، رهبر دول محور، و نیروهای متفقین به رهبری فرانسه و بریتانیا درگرفت. دول محور که عبارت بودند از امپراتوری آلمان به رهبری «قیصر ویلیام دوم» (1941 ـ 1859م)، و امپراتوری اتریش - مجارستان بلغارستان و امپراتوری عثمانی نیز به نفع آنها می‌‌جنگیدند. آلمان تا آن زمان قوی‌ترین قدرت نظامی جنگ محسوب می‌‌شد.
تا مدت هاهیچ یک از دو طرف نتوانستند به پیروزی کامل دست یابند و جنگ تا چهار سال بطول انجامید. پیش از پیروزی متفقین حدود 10 میلیون نفر کشته شدند. پس از پایان این جنگ در سال 1919 و در کنفرانسی در پاریس "معاهده ورسای" امضا شد و غرامت‌های بسیار سنگینی بر بازندگان جنگ تحمیل شد.
آلمان و تحولات اروپا در آستانه جنگ جهانی اول
وحدت آلمان در فاصله سالهای 1848 تا 1871 صورت گرفت و نتیجه جنگهایی بود که ویلهلم اول پادشاه پروس به تحریک بیسمارک با اتریش و فرانسه به راه انداخت. ویلهلم اول، پس از رسیدن به پادشاهی، بیسمارک را به نخست‌وزیری برگزید. اولین جنگ بین پروس و دانمارک بود که علت آن اختلاف بر سر دوک‌نشینهای شلسویگ، هلشتاین، لونبورگ بین پادشاه دانمارک و اتحادیه ایالتهای آلمانی بود. بیسمارک از دولت اتریش دعوت نمود تا با پروس در حل اختلاف بین اتحادیه ایالتهای آلمانی و دانمارک همراهی کند و از آنجا که هر دو کشور از کریستیان پادشاه دانمارک خواستند از انضمام شلسویگ به خاک خود چشم بپوشد، و پادشاه دانمارک به این امر راضی نشد آن دو کشور با 90 هزار سپاه به دانمارک حمله نمودند. سپاهیان کریستیان به علت کمی نیروها شکست خوردند و او درخواست صلح نمود و سرانجام به موجب عهدنامه‌ای که در وین منعقد شد دانمارک رسماً از دوک‌نشینهای سه گانه چشم پوشید. پروس دوک‌نشین لونبورگ را تصرف کرد و اتریش 15 میلیون مارک غرامت از آن دوک‌نشین گرفت و حکومت دو دوک‌نشین دیگر نیز بین دو دولت تقسیم شد.
بیسمارک پس از جنگ دانمارک درصدد بود بین پروس و اتریش نیز جنگی ایجاد کند، ولی برای احتیاط ابتدا با ناپلئون سوم امپراتور فرانسه دوست شد و او را راضی نمود تا در جنگ بین پروس و اتریش بیطرف بماند و سپس با ویکتور امانوئل دوم پادشاه ایتالیا بر ضد اتریش معاهده‌ای منعقد ساخت. پس از آن، اتریش را متهم ساخت که در حکومت هلشتاین از رعایت منافع مشترک دو دولت خودداری نموده است. همچنین موضوع تغییر وضع اتحادیه دولتهای آلمانی را پیش کشید و مجلس اتحادیه ایالتهای آلمانی به اتریش اعلان جنگ داد. جنگ سادو که آلمانیها آن را کونیگراتس می‌گویند نتیجه درگیری بین پروس و اتریش را مشخص نمود. بعد از آن دیگر اتریشیها مقاومت جدی نکردند و در فردای جنگ سادو، فرانسو ژوزف درصدد برآمد با ناپلئون سوم صلح نماید. به موجب معاهده پراگ، ایالات شلسویک هولشتاین، هانور الکنرال، هس و فرانکفورت ضمیمه پروس گردید و پروس، که تا این زمان دو قطعه جداگانه بود، به یک مملکت تبدیل شد. بعد از این، بیسمارک با ممالک واقع در شمال رودماین در مورد تشکیل یک اتحادیه جدید به مذاکره پرداخت و این هیئت به اسم ممالک مجتمعه آلمان شمالی در ماه آوریل 1867 تشکیل گردید که شامل 22 مملکت یعنی تمام ممالک آلمان به جز آلمان جنوبی (ممالک باویر و ورتامبرگ و گراندوشه باد) می‌شد.
جنگ فرانسه با آلمان
بیسمارک پس از غلبه بر اتریش درصدد به راه انداختن جنگ پروس با فرانسه بود. این جنگ دو علت داشت: اولاً اراده بیسمارک در تکمیل وحدت آلمان به وسیله منضم کردن ممالک جنوی به ممالک مجتمعه شمالی که برای موفقیت در این امر لازم بود احساسات ضد پروسی را در ممالک جنوبی به وسیله احساسی قوی‌تر که کینه نسبت به فرانسه (دشمن ارثی) باشد از بین ببرد؛ ثانیاً دولت فرانسه نتوانست در موقع مساعد اقدامات لازم را انجام دهد و تظاهراتی جنگجویانه داشت. دولت فرانسه از بیسمارک قسمتی از اراضی باویر در ساحل رود رن و همچنین شهر مایانس را تقاضا نمود (پنجم اوت 1866) و چون بیسمارک جواب داد که این تقاضا در حکم جنگ است این تقاضا پس گرفته شد؛ ولی طولی نکشید که فرانسه در 20 اوت الحاق فوری لوکزامبورگ و اجازه الحاق بلژیک را در موقع مساعد درخواست نمود و در مقابل: اولاً پروس را آزادی می‌داد که در آلمان جنوبی مثل آلمان شمالی آزادانه عمل کند، ثانیاً حاضر شد با پروس قرارداد تعرضی و تدافعی منعقد نماید. بیسمارک هم پیشنهادهای ناپلئون را فوراً با شاهان باویر و ورتمبرگ اطلاع داد و آنها خشمگین شده و قراردادهای نظامی با ویلهلم اول منعقد ساختند. بدین ترتیب، اهالی ایالتهای جنوبی آلمان هم نسبت به فرانسه بدبین شدند. لوکزامبورگ ملک شخصی پادشاه هلند بود و او راضی شد به 90 میلیون فرانک آن را به فرانسه بفروشد؛ اما این خبر هیجانی در آلمان برانگیخت و بیسمارک پادشاه هلند را مجبور ساخت از فروش لوکزامبورگ خودداری نماید و سرانجام این موضوع در کنفرانس لندن مورد بررسی قرار گرفت. اختلاف دیگر بر سر سلطنت اسپانیا بود که در 1868 نام پرنس لئوپلد پسر عم پادشاه پروس به میان آمد و این امر هم موجب نگرانی فرانسه گردید. سرانجام درروز سه‌شنبه 19 ژوئیه 1870 ناپلئون رسماً به دولت پروس اعلان جنگ داد و در دوم اوت جنگ آغاز شد و تا شش ماه ادامه یافت. در پایان کار فرانسویان شکست خوردند. به موجب عهدنامه فرانکفورت فرانسه مجبور شد آلزاس و لورن را به آلمان واگذار کند، یک میلیارد دلار غرامت بدهد و اجازه دهد آلمان استحکامات مهم فرانسه را تا زمان پرداخت غرامت در تصرف داشته باشد. شکست فرانسه در 1871 موجب تشکیل امپراتوری آلمان گردید، باویر، ورتمبرگ و باد به اتحادیه آلمان شمالی پیوستند و پادشاه پروس ویلهلم اول به مقام امپراتوری رسید. امپراتوری 25 دولت نامتساوی و همچنین سرزمین آلزاس و لورن را که از فرانسه جدا شده بود شامل می‌شد. مجلس امپراتوری (رایشتاگ) با آراء عمومی انتخاب می‌شد و احزاب برجسته آن عبارت بودند از محافظه‌کاران، کاتولیکها، آزادیخواهان و سوسیالیستها. بیسمارک سیاست جهاد برای تمدن را در پیش گرفت و اصلاحاتی انجام داد.
اتفاق امپراتوران سه گانه
دولت آلمان پس از آنکه بر امپراتوریهای اتریش و فرانسه پیروز شد قدرتمندترین دولت اروپا گردید و قوای نظامی آن بر سایر کشورها برتری یافت ولی از انتقام فرانسه بیم داشت و می‌ترسید دول بزرگ اروپا برضد او متحد شوند. به همین علت پس از مصالحه فرانکفورت، با اتریش طرح دوستی ریخت. در سال 1871 در طی ملاقات ویلهلم اول و فرانسوا ژوزف این پیمان محکم شد. سال بعد الکساندر دوم تزار روسیه، که شخصاً به امپراتور آلمان علاقه‌مند بود، با آن دو دولت همراه شد و این پیمان به اتفاق امپراتوران سه‌گانه معروف شد. (اکتبر 1873)
جنگ روسیه و عثمانی
جنگ بین روسیه و عثمانی که در 1877 آغاز شده بود به پایان رسید و روسها در سوم مارس 1878 معاهده سن استفانو را به ترکها تحمیل نمودند. برای رفع اختلاف در این مورد کنگره برلین در ژوئیه 1878 بین کشورهای اروپایی تشکیل شد. تزار نسبت به بیسمارک و روشی که در کنگره اعمال کرده بود خشمگین بود و الکساندر دوم رهبر آلمان را به مانند، یک خائن نگاه می‌کرد و در نتیجه، اتفاق سه امپراتور از بین رفت. همچنین در سال بعد رقابت روسیه و اتریش در بالکان موجب مداخله آلمان شد و چون اتریش از نژاد ژرمن بود آلمان از اتریش طرفداری کرد. از این رو اتحاد سه‌گانه به اتحاد دوگانه تبدیل شد. به موجب این معاهده آلمان و اتریش قبول نمودند که در هنگام لزوم به هم یاری برسانند و هیچ‌گاه جداگانه با دشمن صلح نکنند.
شکل‌گیری اتحاد مثلث
سه سال بعد در سال 1882 پیمان دوجانبه به پیمان سه‌جانبه تبدیل گردید و ایتالیا به آن ملحق شد. براساس مواد محرمانه این پیمان، اگر ایتالیا یا آلمان مورد حمله فرانسه واقع می‌شد هر سه کشور با مهاجم وارد جنگ می‌شدند. ایتالیاییها، که از قدرت دریایی ترس داشتند، اعلام کردند اگر بریتانیا در این حملات شرکت داشته باشد، این پیمان اجرا نشود. چون ایتالیا از تصرف تونس توسط فرانسه در 1881 ناراضی بود و از طرف دیگر آلمان به آن کشور پیشنهاد کرده بود که برای حفظ لیبی کمکش کند در نتیجه، ایتالیا نیز مایل بود که وارد اتحاد با آلمان شود (اکتبر 1881). این اتحاد در ابتدا پنج ساله بود ولی بعداً در سالهای 1887 و 1891 و 1902 و 1912 تجدید شد. در این اتحاد مثلث، آلمان بر دو دولت دیگر مسلط بود و آنها غالباً تابع دستورهای آلمان بودند و در اختلافات بین اتریش و ایتالیا، آلمان همیشه واسطه بود ولی بیشتر از اتریش حمایت می‌نمود. همچنین قراردادهای مخصوصی در مورد طرابلس، آلبانی و مقدونیه و ممالک بالکان بین دولتهای سه‌گانه امضا شد که موجب تحکیم اتحاد مثلث می‌گردید. در بین این سه دولت اختلافاتی هم وجود داشت؛ ایتالیا و اتریش در شبه جزیره بالکان و قسمت شرقی مدیترانه با هم اختلاف داشتند و ایتالیا از اتحاد با اتریش ناراضی بود، ولی چون اتحاد با آلمان را برای جلوگیری از تجاوزات اتریش ضروری می‌دانست مجبور به تحمل بود. در سال 1911، که ایتالیا با عثمانی بر سر طرابلس در حال جنگ بود، این خطر وجود داشت که اتحاد ایتالیا و آلمان از بین برود؛ زیرا آلمان از دربار قسطنطنیه امتیازات خوبی گرفته بود و برای عثمانی اسلحه و مهمات می‌فرستاد. بنابر این در اتحاد مثلث وحدت واقعی بین کشورهای ژرمنی نژاد آلمان و اتریش بود و ایتالیا چندان به حساب نمی‌آمد. ایتالیا هم ظاهراً در اتحاد مثلث بود و از سال 1901در واقع با متحدین نبود و روش خاصی را در پیش گرفت.
مقدمات شکل‌گیری اتفاق مثلث
بعد از کنگره برلین، که روسها از آلمانیها رنجیدند، دولت فرانسه، که منتظر فرصت بود و مایل بود روسیه را به سوی خود جلب کند، از فرصت استفاده نمود؛ ولی تا زمانی که بیسمارک، بر سر کار بود این امر ممکن نشد. در سال 1890، بعد از برکناری بیسمارک سیاست غیرعاقلانه ویلهلم دوم موجب نزدیکی فرانسه و روسیه گردید.
دولت فرانسه به تزار روس وعده کمک مالی داد و تزار هم که برای پیشبرد مقاصد سیاسی خود به سرمایه خارجی نیاز داشت با این امر موافقت نمود و سرانجام در اوت 1891 اتحاد بین دو کشور برقرار گردید. البته بعد از شکست روسیه از ژاپن در 1905 اساس اتحاد فرانسه و روسیه متزلزل شد؛ ولی به هر حال، فرانسه در مقابل اتحاد مثلث به دوستی احتیاج داشت؛ همچنین، علاوه بر نیاز سیاسی، ارتباطات مالی نیز بین دو کشور برقرار شده بود و فرانسه 13 میلیارد فرانک به روسیه وام داده بود. در مه 1903 ادوارد هفتم از پاریس دیدن کرد و در این دیدار از نظر تحسین‌برانگیز مردم انگلیس نسبت به فرانسه و از افتخارات فرانسه در طول سالیان و از دوستی مردم انگلیس و فرانسه سخن گفت. در ماه اوت همان سال رئیس‌جمهوری فرانسه به اتفاق وزیر امور خارجه آن کشور از لندن دیدار کرد و در هفتم آوریل 1904 عهدنامه معروف بین فرانسه و انگلیس به امضا رسید. موارد مورد اختلاف شامل امور مربوط به ماهیگیری در پهنه دریای ارض جدید، مسئله سیام، ماداگاسکار و مهم‌ترین مسئله آزادی عمل فرانسه در مراکش و آزادی فعالیت انگلیس در مصر بود. فرانسه پس از اتحاد با انگلیس به فعالیت در مراکش پرداخت و واکنش آلمان چنین بود که در مارس 1905م ویلهلم دوم در طنجه حضور یافت و نطق مفصلی را در مورد استقلال مراکش بیان نمود، هدف آلمان از این اقدام برهم زدن اتحاد جدید فرانسه و انگلیس بود. برای حل این موضوع در 1906 یک کنفرانس بین‌المللی در الجزیره برگزار شد که در آن انگلیسیها از فرانسویها حمایت کردند و کوشش آلمان برای برهم زدن اتحاد بین انگلیس و فرانسه به نتیجه‌ای نرسید. در 1911 بحران دیگری بر سر مراکش به وجود آمد. یک فروند ناو جنگی آلمانی به نام یوزپلنگ برای حفظ منافع آلمان وارد اغادیر شد و آلمانیها پیشنهاد کردند که اگر کنگوی فرانسه به آنها داده شود آنها دیگر مزاحمتی ایجاد نخواهند کرد و سرانجام آلمانیها توانستند به اراضی کوچکی در افریقا دست یابند.
نزدیکی روس و انگلیس
دولت فرانسه با روسیه دوست بود، انگلیس هم متحد ژاپن به شمار می‌آمد و روس و ژاپن دشمن خطرناک یکدیگر بودند؛ اما منافع روس و انگلیس چنین اقتضا می‌نمود که روس و ژاپن به اتحاد فرانسه و انگلیس وارد شوند؛ ولی بلندپروازی روسها در این تاریخ و قدرت نظامی آن و همچنین نزدیکی امپراتور روس و آلمان که روابط آنها دوستانه بود مانع این کار می‌شد. مشکل اول با شکست روسیه از ژاپن حل شد. اختلافات دیگر روس و انگلیس بر دو مسئله دیگر متمرکز بود: یکی بالکان برای تصرف بغازها و دیگری در ایران که انگلیس دوست داشت این مناطق کاملاً در اختیار خودش باشد. مسئله دیگر که باعث سردی روابط انگلیس و آلمان شده بود برخورد قیصر آلمان در موضوع ترانسوال بود؛ زیرا هنگامی که پل کروگر حاکم ترانسوال می‌خواست به ترانسوال استقلال بدهد و در پی متحدی در برابر سیسیل رودز و انگلیس بود تنها قدرتی را انتخاب نمود که سرزمینهایی در افریقای جنوبی داشت و آن کشور آلمان بود پس از پیروزی بوئرها تلگرافی از سوی قیصر آلمان برای او فرستاده شد با این مضمون: «من دوستانه به شما تبریک می‌گویم که شما بدون دریافت کمک خارجی گروههای مسلح را سرکوب نمودید و توانستید صلح و آرامش را برقرار نمائید» و این برخورد قیصر برای روابط انگلیس و آلمان عواقب جدی داشت؛ زیرا قیصر از کروگر که دشمن انگلیس بود حمایت کرده بود. مسئله دیگر صادرات روزافزون آلمانیها بود زیرا در سال 1895 در انگلیس رساله‌ای تحت عنوان ساخت آلمان منتشر شد که خطر صادرات روزافزون آلمان را برای انگلیس تشریح می‌کرد.

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  16  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله جنگ جهانی

دانلود مقاله شناسایی و طبقه‌بندی خاک

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله شناسایی و طبقه‌بندی خاک دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 


4-1. مقدمه
قبلاً توضیح داده شده است که یک خاک را توسط اجزای مشخصی نظیر شن، ماسه، لای و رس تعیین می‌کردیم. که این اصل بر میانگین اندازه دانه‌ها یا ذرات استوار است.
اکثر خاکهای طبیعی از مخلوط شدن 2 یا چند نوع از آنها ایجاد می‌شوند، که امکان وجود ترکیبات آلی نیز در آنها است.
ذره کوچکتر یک مخلوط خاکی در تعیین خصوصیات خاک نسبت به ذرات بزرگتر برتری دارد به عنوان مثال: ماسه‌های روان، ماسه‌های رسی و غیره.
به خاکی که در حد مقدار مواد ماسه، لای و رس آنها تقریباً برابر باشد لوام (خاک گلدانی) گفته می‌شود.
تفاوت بین خاکی که از دانه‌های درشت و زبر تشکیل شده و خاکی که از دانه‌های ریز تشکیل شده در فصلهای 3 و 1 مطرح شده است.
در این فصل روشهای مشخص برای شناسایی طبیعت انواع خاک، به خوبی روشهای معمول برای دسته‌بندی خاکها همراه با مطالب کمکی مرتبط با موضوع بحث با برخی جزئیات مطرح خواهد شد.

 

2-4. شناسایی خاکها
نحوه تشخیص دانه‌درشت یا دانه‌ریز بودن خاکها به این نحوه است که آیا می‌توان تک‌تک ذرات خاک را با چشم غیرمسلح دید یا نه.
بنابراین اندازه ذرات به خودی خود برای تشخیص میان شن و ماسه کافی به نظر می رسد. اما تشخیص میان لای و رس با این روش عملی نیست.
شناسایی خاکها می‌تواند آسانتر شود اگر شخص بتواند شن را از ماسه و ماسه را از لای و لای را از رس تشخیص دهد. در ادامه روشهای تشخیص آنها خلاصه‌وار آمده است.

 

نحوه تشخیص شن از ماسه
اگر اندازه خاک بین mm75/4 تا mm80 باشد، شن نامیده می‌شود و اگر اندازه ذرات خاک بین mm075/0تا mm75/4 باشد، ماسه نامیده می‌شود. (رجوع به: 1970-1498 دسته‌بندی و شناسایی خاکها برای {مقاصد} مهندسی عمومی).
این محدودیت اگرچه در طبیعت اختیاری هستند ولی پذیرفته شده‌اند. همچنین شکل ذرات نیز دارای اهمیت است و ممکن است با اسامی angular، sub-angular، rounded‌ توصیف شوند. شناسایی شن از ماسه در صورت امکان بهتر است شامل بخش شناسایی ترکیب کانی‌ها نیز باشد.

 

نحوه تشخیص ماسه از لای
ذرات ریز ماسه را نمی‌توان با آزمایش‌های ساده از لای تشخیص داد. لای ممکن است کمی تیره به نظر آید.
به هر حال تفاوت آن دو را با تست پراکندگی (dispersion)* می‌توان فهمید. نحوه تست اینگونه است که یک قاشق پر از نمونه را در یک ظرف شیشه‌ای از آب می‌ریزیم اگر ماده ماسه باشد در یک یا دو دقیقه رسوب می‌کند ولی اگر لای باشد بین 15 دقیقه تا یک ساعت طول می‌کشد تا ته‌نشین شود. سرانجام در هر دوی این موارد چیزی در آب به صورت معلق باقی نمی‌ماند و همه ذرات رسوب می‌کنند.

 

نحوه تشخیص لای از رس
آزمایشهای میکروسکوپی ذرات فقط در لابراتورها امکان‌پذیر است. تعدادی تست ساده برای مواقعی که دسترسی به لابراتورها وجود ندارد طراحی شده است.
1. آزمون لرزش
مقداری از ماده را روی دستمال ریخته و آن را تکان می‌دهیم (می‌لرزانیم) اگر ماده لای باشد آب روی سطح آن قرار می‌گیرد و سطح آن روشن و شفاف می‌شود اگر ماده خمیر مانند شد رطوبت آن دوباره وارد خاک شده و روشنایی سطح آن از بین خواهد رفت.
اگر ماده رس باشد آب نمی‌تواند به راحتی حرکت کند و به همین دلیل تیره و کدر به نظر می‌رسد.
اگر ماده مخلوطی از لای و رس باشد سرعت نسبی پایدار ماندن روشنایی سطح می‌تواند مقدار لای موجود در آن را به صورت تقریبی نشان دهد. این آزمون همچنین با نام dilatancy‌ نیز معروف است.

 

2. آزمون مقاومت
یک کلوخ (briquette) کوچک از ماده را آماده و خشک می‌کنیم سپس سعی می کنیم که آن را بشکنیم، اگر به آسانی شکسته شد، ماده لای است. اگر ماده رس باشد برای شکسته شدن نیروی بیشتری را می‌طلبد. همچنین اگر ماده لای باشد می‌توان در سطح کلوخ ذرات جدا شده ماده را پاک کرد. وقتی خاک مرطوب بین انگشتان فشرده شود رس سطح صابونی مانندی را پدید می‌آورد و لیس است به آرامی خشک می‌شود و ذرات سطح آن به آسانی جدا نمی‌شوند.

 

3. آزمون لوله
تلاش می‌کنیم از خاک مرطوب شده رشته‌ای به قطر حدود mm3 بسازیم. اگر ماده لای باشد این کار امکان‌پذیر نیست و از هم می‌پاشد. اگر ماده رسی باشد چنین رشته‌ای را می‌توان حتی با طول حدود cm30 نیز درست کرد. و حتی می‌توانیم آن را از یک طرف گرفته و بلند کنیم (وزنش را تحمل می‌کند) نام دیگر این آزمون Toughness‌ است.

 

4. آزمون پراکندگی
یک قاشق پر از خاک را در یک ظرف شیشه‌ای پر از آب می‌ریزیم. اگر نمونه لای باشد ذرات در مدت 15 دقیقه تا 1 ساعت ته‌نشین می‌شود. اگر نمونه رسی باشد سوسپانسیونی ایجاد می‌شود که پایداری آن ساعتها و حتی روزها طول می‌کشد و Provided Flocculadion اتفاق نمی‌افتد.
چند نمونه آزمون متنوعی در ادامه معرفی شده است.

 

خاکهای محتوی مواد آلی و رنگ آنها
خاکهای محتوی مواد آلی که مرطوب و تازه باشند معمولاً دارای بوی خاصی هستند که نشانه تجزیه مواد آلی است. و به آسانی با گرما دادن قابل تشخیص است. روش دیگری برای شناسایی این خاکها تیرگی آنها است.

 

آزمون اسیدی
در این تست از هیدروکلریک اسید استفاده می‌کنند و یک بررسی مقدماتی برای وجود کلسیوم کربنات است برای خاکهایی که میزان استحکام و خشکی بالایی دارند، یک واکنش قوی می‌تواند میزان کلسیم کربنات را بهتر مشخص کند (نسبت کلویید رس)

 

آزمون نور
زمانی که یک کلوخ خشک یا نمناک به وسیله چاقو بریده شود اگر سطح آن درخشنده شود نوع آن خاک رسی انعطاف‌پذیر خواهد بود ولی اگر سطح آن مات باشد یا رس انعطاف‌ناپذیر است یا لای. شناختن خاکها نیاز به تجربه قابل ملاحظه‌ای دارد داشتن اطلاعات و آگاهی درباره زمین‌شناسی منطقه در این مرحله می‌تواند بسیار گرانبها باشد.
روشهای شناسایی که در بالا ارائه شد ممکن است در دسته‌بندی مقدماتی خاکها به کار آید در بخشهای بعدی بررسی خواهد شد.

 

3-4. طبقه‌بندی خاک (The Need)
رسوبات طبیعی خاک هرگز از نظر مشخصات اختصاصی همجنس و متشابه نیستند. اختلافات متنوعی در مشخصات و چگونگی رفتار آنها مشاهده شده است. رسوبات که مشخصات تقریباً متشابهی دارند عموماً ممکن است در یک گروه دسته‌بندی شوند.
دسته‌بندی خاکها یک نیاز است زیرا از طریق آن می‌توان درباره مشخصات متوسط یک گروه خاک یا یک نوع خاک نظریه‌هایی را به صورت تقریبی ارائه داد. که در جریان پروژه‌های مهندسی خاک باعث سهولت کارها می‌شوند.
از دیدگاه مهندسی دسته‌بندی خاکها می‌تواند بر اساس تناسب آنها برای استفاده به عنوان ماده‌ای برای پی‌ریزی و یا به عنوان ماده‌ای برای ساخت و ساز صورت گیرد. تفاوتهایی میان نظرات مهندسین در مورد اهمیت دسته‌بندی خاکها و نتایج کلی مشخصات گروه‌ها وجود دارد این تفاوتها به دلیل دیدگاه‌های متفاوت است و نیز در اصل ناشی از مشکلات گروه‌بندی خاکها از دید و نظر شاخه‌های متنوع و مهندسی خاک است بنابراین اجتناب‌ناپذیر است که در هر نوع گروه‌بندی ممکن است مواردی به دلیل قرار گرفتن در مرزهای طبقه‌بندی در بیش از یک گروه قرار گیرند.
به طور مشابه، در یک طبقه‌بندی دیگر از خاکها، یک نوع خاک می‌تواند در گروه کاملاً متفاوتی قرار گیرد. بر این اساس دسته‌بندی صرفاً باید به عنوان یک راهنمای مقدماتی برای چگونگی رفتار با خاک (که نمی‌تواند تنها از دسته‌بندی خاکها به طور کامل پیش‌بینی شود) ایجاد شود.
آزمایشهای مهندسی خاکم مشخص و مهم ضرورتاً باید در ارتباط با استفاده خاک در هر نوع پروژه مهم رهبری شوند. زیر ا خصوصیات متفاوت خاک نسبت به موقعیتهای مختلف باعث ر فتارهای متنوعی می‌شود درک رفتار و واکنش خاک می‌تواند امر بسیار مهمی‌باشد.

 

4-4. دسته‌بندی مهندسی خاکها ـ کیفیت مطلوب
خواسته‌های عمومی یک سیستم ایده‌آل و مؤثر برای گروه‌بندی به ترتیب زیر است:
الف) سیستم باید عملی باشد.
ب) باید ساده باشد و عامل درونی (ذهنی) در درجه‌بندی خاک باید حذف شود.
ج) خصوصیات لحاظ شده باید برای مهندسی معنی‌دار باشد.
د) باید نمایش دقیقی از پیشامدهای احتمالی خاک تحت شرایط خاص را نشان دهد.
هـ)باید بر اساس اصطلاحات عمومی و پذیرفته شده تنظیم شود تا همگان به راحتی آن را بفهمند.
چ) در نحوه دسته‌بندی‌ها باید آزمایشهای عملی نیز تعریف شوند (حداقل چند آزمایش ساده مورد نیاز است).
و) در طبقه‌بندی خاکها مرزهایی که در آنها تغییرات مهم و شناخته‌ شده‌ای اتفاق می‌افتد تا حد امکان باید دقیق و نزدیک به هم طراحی شوند.
ر) در میان مهندسین باید پذیرفته شدنی باشد.
برای یک سیستم دسته‌بندی خاک موارد بالا بلندپروازانه به نظر می‌رسد و نمی‌توان تک‌تک آنها را انتظار داشت. زیرا خاک در طبیعت ماده‌ای پیچیده است و قرار دادن آن در یک گروه زیاد ساده نیست.
بنابراین یک سیستم دسته‌بندی مهندسی خاک احتمالاً فقط برای آن دسته از پروژه‌های مهندسی ژئوتکنیک رضایت‌بخش بوده که به صورت امیدوار کننده‌ای توسعه پیدا کرده‌اند.

 

5-4. سیستم طبقه‌بندی ـ چند مورد عمومی دیگر
تعدادی از سیستم‌های طبقه‌بندی خاک برای اهداف مهندسی تکمیل شده‌اند. تعداد مشخصی از آنها در ارتباط با تناسبشان در پروژه‌های خاص مهندسی خاک به طور مخصوص توسعه پیدا کرده‌اند. (بعضی به صورت مقدماتی در خصوصیات و بعضی نیز به زور کامل‌تر).
تعدادی از دسته‌بندی‌های عمومی که در آینده با جزئیات بیشتری بحث خواهند شد در پائین مرتب شده‌اند.
1. طبقه‌بندی مقدماتی گونه‌های خاک و یا دسته‌بندی توصیفی
2. دسته‌بندی زمین‌شناسی و یا دسته‌بندی بر اساس نژاد
3. دسته‌بندی بر اساس ترکیب و ساختار خاک
4. دسته‌بندی بر اساس اندازه ذرات خاک (بافت و ترکیب).
5. دسته‌بندی بر اساس هم‌شکل بودن
6. سیستم هندسی و استاندارد دسته‌بندی خاک

 

1-5-4. آشنایی با گونه‌های مختلف خاک برای درک اساسی رفتار خاکها ضروری است.
در این قسمت خاکها توصیف می‌شوند ا اسامی:
Boulders, Gravel, Sand, Silt, clay, Rouck flour, Peat, chinaclay, Fill, Bentonite. Black cotton soil's, Boulder clay, caliche, Hardpan, Laterife, Loam, Loess, marl, moorum, Topsoil, Varvedelay.

 

همه این موارد غیر از نه تای اول در بحث 1 شرح داده شده‌اند.
تخته سنها، شنها و ماسه‌ها به گروه خاکهای با ذرات درشت تعلق دارند (با توجه به اندازه ذرات می‌توان آنها را تشخیص داد) بین ذرات آنها جاذبه یا چسبندگی دیده نمی‌شود و ممکن است خاکهای این گروه را بی‌جاذبه یا بدون اثر چسبندگی نیز بنامند. (اندازه ذرات در دستور کاهش قرار دارد).
به خاکهایی لای گفته می‌شود که اندازه ذرات آنها کوچکتر از ماسه باشد. اگر مواد آلی نداشته باشد پودر سنگ نامیده می‌شود و عمدتاً انعطاف‌پذیر نیستند. اگر مرطوب باشد ممکن است کمی اثر انعطاف‌پذیری از خود نشان دهد. و اگر به صورت تخت و پهن باشد ممکن است کمی‌توانایی فشرده شدگی داشته باشد.
لای‌های آلی دارای مقداری از مواد آلی تجزیه نشده هستند. تیره‌رنگ هستند. بوی مخصوص دارند و درجاتی از انعطاف‌پذیری و فشرده شدگی را نیز دارا می‌باشند.
رس از ذراتی تشکیل شده که اندازه آنها از mm002/0 کوچکتر هستند. انعطاف‌پذیری و چسبندگی بالایی دارند. بستگی به میزان انعطافضان ممکن است به نامهای رس لاغر یا رس چاق نیز خوانده شوند. اینها اساساً محصول ثانوی آب و هوا است. از اثر طولانی و مداوم آب روی مواد معدنی سیلیکات ایجاد می‌شود.
سه تا از مواد معدنی عبارتند از کائولینیت، ایلیت، مریلونیت. ماده آلی موجود در رس پیت نام دارد. تشکیل شده از ماده آلی ترکیب شده با کربن با رنگ تیره‌اش تشخیص داده می‌شود. بوی فاسد شدگی می‌دهد. Fibrous nature‌ جاذبه ذرات بسیار پائینی دارد. توانایی فشردگی بالایی دارد و بسیار نایاب است.
chinalclag که kaolin‌ نیز نامیده می‌شود کاملاً سفید رنگ است و در صنعت سرامیک‌سازی کاربرد دارد.

 

2-5-4. دسته‌بندی زمین‌شناسی و یا دسته‌بندی نژادی
خاکها ممکن است بر اساس نژادشان دسته‌بندی شوند. نژاد یک خاک ممکن است بر اساس مواد تشکیل دهنده آن و یا طبق نظر مسئولین بر اساس وضعیت فصلی آن تعیین شود.
بر اساس مواد تشکیل دهنده، خاکها به دو گروه زیر تقسسیم می‌شوند.
1. خاکهای غیر آلی
2. خاکهای آلی

 

1. زندگی گیاهی
خاکهای آلی
2. زندگی حیوانی

 

خاکها به گروه‌های زیر تقسیم می‌شوند.
1. خاکهای ته‌نشین شده
2. خاکهای انتقال یافته {الف) خاکهای رسوبی به وسیله آب، ب) خاکهای aeo line جابجا شده به وسیله باد، پ) خاکهای سرد و منجمد جابجا شده به وسیله کوه‌های یخ، ت) خاکهای ته‌نشین شده در حوضچه‌های آب، ث) خاکهای دریایی}
این موارد در بخش I بررسی شده‌اند. فراتر از دایره زمین‌شناسی، خاکها به وسیله خرد شدن صخره‌ها و تغییرات آب و هوایی تشکیل شده‌اند. بر اثر فشردگی تغییر شکل یافته و بر اثر گرما و فشار اثر چسبندگی پیدا کرده‌اند.

 

3-5-4. دسته‌بندی ساختاری
بستگی به متوسط اندازه ذرات و شرایط شکل‌گیری خاکها و ته‌نشینی در حالت طبیعی ممکن است بر پایه ساختارشان به صورت‌های زیر دسته‌بندی شوند:
1. خاکهایی که از یک نوع ذره تشکیل یافته‌اند.
2. خاکهایی که ساختاری شبیه لانه زنبوری دارند.
3. خاکهایی که ساختار flocculaent دارند.
این موارد نیز همراه با جزئیات در بخش 1 بررسی شده‌اند.

 

4-5-4. دسته‌بندی بافتی یا اندازه ذرات
در این نوع دسته‌بندی، دسته خاکها بر اساس اندازه ذراتشان تعیین می‌شود. گونه‌هایی مانند: شن و ماسه، لای و رس به عنوان شاخص‌هایی برای اندازه ذرات، کاربرد داشته‌اند. چون خاکها مخلوطی از ذرات با اندازه‌های مختلف هستند. بهتر است که آنها را با نامهای به اندازه ماسه، به اندازه لای و غیره بنامیم. تعدادی از این نوع دسته‌بندی قبلاً بررسی شده‌اند ولی معمولاً آنها به شرح زیر است.
1. دفتر ایالات متحده خاکها و جاده‌ها سیستم (PRA) ایالات متحده آمریکا
2. دسته‌بندی بین‌المللی طراحی شده در کنگره بین‌المللی خاک در واشنگتن در سال 1927.
3. انجمن تکنولوژی ماساچوست (MIT) سیستم دسته‌بندی ایالت متحده آمریکا
4. دسته‌بندی استاندارد هندی
این موارد به صورت نموداری در صفحه بعدی نشان داده شده‌اند.
اگر سیستم دسته‌بندی صرفاً بر اساس اندازه ذرات باشد، دسته‌بندی بافتی نامیده می‌شود.
مورد 1 در بالا از این جمله است. نمودار هرمی آن نیز رسم شده است.
هر نوع خاکی که از سه جزء ماسه، لای و رس تشکیل شده باشد رامی‌توان با یک نقطه در نمودار هرمی نشان داد به طو مثال خاکی که از 25 درصد ماسه، 25 درصد لای و 50 درصد رس تشکیل شده باشد را می‌توان با نقطه‌ها نشان داد.
نواحی خاصی بر روی نمودار برای نشان دادن نمونه‌هایی مانند Saud، Silt و clay و Sandy clay و silty clay، Loam، Sandy loam و غیره نشان‌گذاری شده‌اند.
این نقاط به صورت دلخواه انتخاب شده‌اند.
دسته‌بندی بافتی یا دسته‌بندی بر اساس اندازه ذرات، کامل نیست و اطلاعاتی از قبیل انعطاف‌پذیری و استحکام را شامل نمی‌شود.

 

5-5-4. سیستم دسته‌بندی همسان خاکها
این سیستم توسط الف) کازا گراند توسعه پیدا کرد و در سال 1942 توسط هیئت مهندسین ایالات متحده به عنوان دسته‌بندی Airfield‌ مورد پذیرش قرارگرفت. بعدها در سال 1957 برای استفاده دانشگاه اصلاح شد و به نام دسته‌بندی همسان خاکها تغییر نام داد.
در این سیستم (جدول 1-4) خاکها به سه گروه تقسیم‌بندی می‌شوند.
mm 2.0 1.0 0.50 0.25 0.10 0.05 0.005
رس لای خیلی ریز ریز متوسط درشت شن ریز شن
ماسه

 


سیستم طبقه‌بندی اداره خاک U.S.‌ و P.R.A
mm 2.0 1.0 0.5 0.2 0.1 0.05 0.02 0.006 0.002 0.0006 0.0002
خیلی ریز ریز درشت ریز درشت ریز درشت ریز متوسط درشت خیلی درشت شن
رس لای
ماسه

 

طبقه‌بندی جهانی
یک اصطلاح سوئدی است که برای لای یخ زده یا پودر سنگهایی که دارای حالت پلاستیکی اندکی می‌باشد استفاده می‌شود.

 


mm 300 80 20 4.75 2.00 0.425 0.075 0.002
رس لای ریز متوسط درشت ریز درشت سنگ فرش تخته سنگ
ماسه شن

 

طبقه‌بندی I.S. (IS: 1496-1970)
mm 2.0 0.6 0.2 0.06 0.02 0.006 0.002 0.0006 0.0002
ریز متوسط درشت ریز متوسط درشت ریز متوسط درشت شن
رس لای ماسه

 


طبقه‌بندی M.I.T
ساختار 1-4 طبقه‌بندی اندازه دانه‌ها

 

1. بالای 50 درصد ذرات درشت خاک بر روی الک شماره 200 ASTM‌ باقی می‌ماند.
2. بیش از 50 درصد ذرات ریز خاک از الک شماره 200 ASTM‌ می‌گذرد.
3. ترکیبات خاک
اولین و دومین دسته از خاکها ممکن است به واسطه خاصیت شکل‌پذیریشان نسبت به طبقات دیگر متمایز باشند.
سومین دسته ممکن است به آسانی توسط رنگ و بو و ماهیت شناخته شود.
اجزاء هر خاک نشان و علامت مخصوصی دارد.
C: رس S: ماسه O: آی M: لای G: شن Pt: پیت

 

نمودار مثلثی

 

ذرات درشت خاک تقسیم می‌شوند به دانه‌بندی خوب (W) و دانه‌بندی بد (P) و به دو عامل ضریب یکنواختی (Gu) و ضریب خمیدگی (Cc) بستگی دارد.

 

شن خوب دانه‌بندی شده Cu > 4
ماسه خوب دانه‌بندی شده Cu > 6
خاک خوب دانه‌بندی شده 1 تا 3 Cc
ذرات ریز خاک به دو دسته تقسیم می‌شوند
الف) خاصیت پلاستیکی کم (L) که محدوده‌ مایع آنها کمتر از 50% می‌باشد.
ب) خاصیت پلاستیکی زیاد (H) که محدوده مایع آنها بیش از 50% می‌باشد.
به طور کلی توضیح و شناسایی و طبقه‌بندی خاک بر اساس استاندارد هندی برای مهندسی هدفی می‌باشد.
مقررات قابل توجهی در این سیستم در پائین آورده شده است:
خاک به سه قسمت تقسیم می‌شود.
قسمتهای اصلی علائم اختصاری اسم مخصوص ضوابط طبقه‌بندی روش شناسایی
خاک دانه‌درشت GW شن با دانه‌بندی خوب و مخلوط شن و ماسه با درجه خوب یا نه خیلی ریز D60/D10= نزدیک 4 محدوده وسیع در ذرات بزرگ و مقدار قابل توجهی از ذرات با سایز متوسط
بیش از 50% بر روی الک شماره 200 باقی می‌ماند ASIM

 

50% از قسمتهای بزرگ باقی می‌ماند بر روی الک 4 GP شن با دانه‌بندی بد و مخلوط درجه پائین شن و ماسه بدون هیچ ضابطه‌ای برای GW عمدتاً تک سایز یا یک محدوده با همان سایز متوسط
GM شن و لای، مخلوط شن و ماسه، رس حدود (....) نقطه، زیر خط A و شاخص پلاستیکی کمتر از 4 Np (Non Plastic)
شن شسته، شن همراه با خاک Gc شن رسی، مخلوط شن و ماسه و رس
محدوده وسیع در ذرات بزرگ و مقدار قابل توجهی از ذرات با سایز متوسط

 

Sp ماسه بد دانه‌بندی شده و ماسه شنی با درجه پائین بدون ضابطه Sw عمدتاً تک سایز یا یک محدوده با همان سایز متوسط
ماسه شسته، ماسه و خاک SM ماسه و لای، مخلوط ماسه و لای حدود (....) نقطه، زیر خط A شاخص پلاستیکی کمتر از 4 Np (Non plastic)
Sc ماسه رسی، مخلوط ماسه رس حدود (.......) نقطه بالای خط A‌ و شاخص پلاستیکی بالاتر از 7 ذرات پلاستیکی
دانه ریز خاک، 50% یا بیشتر از الک شماره 200ASIM‌ می‌ذرد. روند شناسایی بر تقسیم‌بندی کوچکتر از الک شماره 40 ASIM
لای و رس ML لای غیرآلی، ماسه دانه‌ریز، پودر سنگ لای یا رس با دانه‌های ریز ماسه
کمتر از 50% محدوده مایع VL رس غیرآلی، پلاستیکی کم تا متوسط، شن رسی، مایه رسی، لای رسی.
OL لای آلی، لای رسی آلی، پلاستیکی کم
MH لای غیر آلی، لای الاستیک
لای و رس CH رس غیرآلی با پلاستیکی بالا رس چاق
محدوده مایع بیشتر از 50% OH رس آلی از پلاستیکی متوسط تا زیاد
رس آلی Pt پیت، کود، خاک آلی تشخیص توسط رنگ و بو و ...
نمودار
2. خاکهای دانه‌ریز
بیش از 50% کل مواد با وزنشان کوچکتر از اندازه الک MSI 75 می‌باشند.
3. خاکهای دارای مواد آلی و دیگر مواد مختلف خاک.
این خاکها شامل درصد زیادی از مواد آلی فیبری مثل خاک پیت و ذرات گیاه رستنی می‌باشند. به علاوه، خاکهای خاص شامل سنگال، خاکستر و دیگر مواد غیر خاکی با کمیت‌ کافی در این تقسیم‌بندی قرار دارند.

 

خاکهای ذره درشت
به 2 زیرمجموعه تقسیم می‌شوند.
a) شن و سنگ‌ریزه: بیش از 50% ذرات درشت بیش از 75/4 میلیمتر در اندازه الک است.
b ماسه: بیش از 5% ذرات درشت کوچکتر از 75/4 میلیمتر اندازه الک است.
خاکهای دانه‌ریز به 3 مقوله تقسیم می‌شوند.
a) گل و لای و خاکهای رسی با نفوذ و هماهنگی کمتر: حد مایع کمتر از 35% است.
b) گل و لای و خاکهای رسی با هماهنگی متوسط: حد مایع بیشتر از 35% و کمتر از 50% است.
c) در گل و لای و خاکهای رسی با هماهنگی بالا، حد مایع بزرگتر از H50 است. خاکهای دانه‌درشت در گروه‌های اصلی خاک به بخشهای بیشتری تقسیم می‌شوند. و خاکهای نرم به 9 گروه اصلی خاک تقسیم می‌شوند که خاکهای آلی و دیگر مواد مختلف خاک در یک گروه قرار دارند. زیر تقسیم‌های مختلف، گروه‌ها و نمادها آنها در جدول 2-4 نشان داده شده است.

 

طبقه‌بندی مرزی خاکهای دانه‌درشت
خاکهای دانه‌درشت با 5 تا 12 درصد نرمی که در موارد خط حاشیه بین سنگ‌ریزه‌های تمیز و کثیف یا شن‌ها وجود دارد در نظر گرفته شده‌اند به عنوان مثال Gw-Gc، Sp-SM به طور مشابه موارد خطی هستند که در شن و سنگ‌ریزه‌های کثیف دیده می‌شود که IP‌ بین 4 و 7 است به عنوان مثال GM-Gc یا SM-SC‌ که این احتمال وجود دارد که خط مرزی وجود داشته باشد. قوانین برای طبقه‌بندی درست در اینچنین مواردی طبقه‌بندی غیرپلاستیکی است. به عنوان مثال، شن و سنگ‌ریزه با 10 درصد نرمی Cu، 20، و Cc ،20 و Ip از 1 به Gw-GM‌ تقسیم می‌شوند.

 

تقسیم‌بندی ملاک‌ها برای خاکهای نرم
جدول مربوط به تغییر شکل‌پذیری برای گروه‌بندی خاکهای دانه‌نرم بر اساس تستهای آزمایشگاهی تشکیل اصولی را می‌دهند. گل و لای‌های آلی و خاک رس‌ها متفاوت از خاکهای غیرآلی هستند که در همان مکان قرار دارند و متوسط رنگ و مزه می‌توان تشخیص داد. در مورد هرگونه شک و تردیدی، مواد ممکن است روی گاز خشک شوند و دوباره با آب مخلوط شوند و دوباره در مرز مایع تست شوند. تغییر شکل خاکهای آلی دانه نرم به طور قابل توجهی با گاز کاهش می‌یابد. خشک کردن روی گاز بر مرز مایع خاکهای غیرآلی اثر می‌گذارد. در مرز مایع کاهشی وجود دارد که پی از خشک کردن توسط گاز به مقدار کمتر از مرز مایع می‌رسد و قبل از خشک کردن شناسایی آن مثبت است.

 

طبقه‌بندی مرزی برای خاکهای دانه‌نرم
خاکهای دانه‌نرم کاهش می‌یابند یا از لحاظ عملی روی خط A، 35=Wl خط و 5=Wl هستند و این خطوط اختصاص به طبقه‌بندی مناسب مرزی دارند. خاکهایی در مسیر A‌ یا از لحاظ عملی روی آن دارای اندکی تغییر شکل‌پذیری بین 4 و 7 می‌باشند و به Ml-CL‌ تقسیم می‌شوند.
خاکهای رسی غیرآلی در محیطی با سازگاری بالا هستند. و توسط فشردگی و خواص تورم بالا مشخص می‌شوند. زمانی که در رده تغییر شکل‌پذیری قرار می‌گیرند در بالای خط A قرار دارند. برخی ممکن است در پائین خط A قرار داشته باشند. کائولین به عنوان گل و لای غیرآلی عمل می‌کند و معمولاً در پائین خط A است. و مثل ML، MI، MH گروه‌بندی می‌شود گرچه این خاک رسی از قسمت شنی مواد معدنی است. روش‌های گروه‌بندی برای خاکهای دانه‌درشت و نرم با استفاده از این سیستم ممکن است تشکیل یک نمودار جریان را دهد که در شکل‌های 5-4 و 6-4 نشان داده شده است.

 

تناسب نسبی برای اهداف مهندسی
ویژگی گروه‌های مختلف خاک طوری است که مناسب با مقدار جاده‌ها، خطها هوایی مواد اصلی، زیرگروه هماهنگی و گسترش است. و تجهیزات (از لحاظ کیفی) از وزن خشک واحد، مقدار CBR و واحدهای زیرگروه در جدول مشخص شده است. ویژگی‌ها متناسب با زیرسازی هستند. مقادیر به عنوان ماده تراکم، ویژگی‌های تراکم و موادی برای کنترل شیب و تراوش لازم است. که قابلیت تراوایی و وزن خشک واحد هم مشخص است. ویژگی ها متناسب با کانال، تراکم، قابلیت کارایی و مواد ساختمانی و قدرت و نیروی کششی است که تراکم و اشباع می‌شود و این از لحاظ کیفی بیان شده است. این اطلاعات برای اهداف راهنمایی یا نشان دادن خوب بودن خاک بر اساس IS پیشنهاد شده است. طرح‌های بزرگ و مهم لازم است و تحقیقات عملکرد خاک اول از همه با جزئیات بیان شده‌اند. مقایسه‌ای بین گروه‌بندی مؤسسه استاندارد و گروه‌بندی یکسان وجود دارد که نشان دهنده نکات زیادی از تشابه است که فقط برخی نقاط به ویژه در طبقه‌بندی خاکهای نرم متفاوت هستند.

 

6-4. مثالهای مشخص
مثال 1-+4
2 خاکم S1 و S2 در آزمایشگاه به منظور ثبات آنها آزمایش شدند. اطلاعاتی به صورت زیر موجود است:
s2 خاک s1 خاک s1
20% 18% WP‌ مرز پلاستیک
60% 38% WL‌ مرز مایع
5 10 IF اندکس جریان
50% 40% W‌ مقدار طبیعی رطوبت
a) کدام خاک دارای حالت پلاستیکی بیشتری است؟
b) کدام خاک دارای مواد اصلی بهتری در هنگام آجدار کردن است؟
c) کدام خاک دارای قدرت پایداری بهتری به عنوان عملکرد آب است؟
e) چه مواد آلی در این خاکها وجود دارد؟

 

شکل صفحات 121 و 122

 

مکان این خاکها را روی نمودار تغییرپذیری طراحی کنید و آنها را در گروه مؤسسه استاندارد طبقه‌بندی نمایید.
200= (18-38)=WP-W1=IP برای خاک S1 اندکس تغییرپذیری (a)
40= (20-60)=Wp-Wl=IP برای خاک S2
واضح است که خاک S2 حالت پلاستیکی بیشتری دارد. همان‌طوری که در طبقه‌بندی Burmistef میزان تغییرپذیری گفتیم مرزهای S1 بین تغییر شکل‌پذیری کم تا متوسط و S2 بین تغییرشکل‌پذیری متوسط تا بالا است.
برای خاک IC=S1
برای خاک IC=S2
چون اندکس ثبات برای خاک S1 منفی است روی آجدار بودن می‌باشد. خاک S2‌ احتمالاً دارای ماده پی‌ریزی بهتری است
10= برای خاک S1 IF
5= برای خاک S2 IF
چون اندکی جریان برای خاک S2 کوچکتر از S1‌ است پس 2 دارای قدرت پایداری بهتری به عنوان محتوی آب می‌باشد.
20=10/20=IF/IP= برای خاک S1 IT
8=5/40=برای خاک S2 IT
چون اندکس مقاومت و پایداری برای خاکهای S2 بزرگتر است پس قدرت پایداری بهتری در محدوده پلاستیک می‌باشد. چون تغییر شکل‌پذیری برای هر دو خاک پائین است احتمال وجود مواد آلی کم است.
این نتایج ممکن اشست تقریباً از موارد زیر اثبات شود:
خاکها روی نمودار تغییرشکل‌پذیری که در شکل 7-4 نشان داده شده است علامت‌گذاری شوند.

 

شکل ص 123

 

به ترتیب S1 و S2 در منطقه CI و CH هستند.
مثال 2-4
نمونه خاک دارای مرز مایع 20 درصدی و مرز پلاستیکی 12 درصدی است. اطلاعات زیر از تجزیه و تحلیل الک به دست آمده است.
عبور % اندازه الک
100 میلیمتر 032/2
85 میلیمتر 422/0
38 میلیمتر 075/0
چون بیش از 50% مواد بزرگتر از m75 هستند خاک دانه‌درشت می‌باشد. طبقه بندی خاک تقریباً مطابق با طبقه‌بندی یکسان یا طبقه بندی مؤسسه استاندارد است. 100 درصد مواد از الک 032/2 میلیمتری می‌گذرند مواد 075/0 میلیمتری هم از الک عبور می‌کنند. چون این دانه از این الک می‌گذرند 100 درصد دانه‌درشت از الک عبور می‌کند.
چون بیش از 50% دانه درشت از این الک می‌گذرد به عنوان شن و ماسه گروه‌بندی شده است.
چون بیش از 12 درصد مواد از الک m75 گذشتند باید SM یا SC‌ باشند. هم‌اکنون می‌بینید که اندکس تغییر شکل‌پذیری IP 8=(12-20) است و بزرگتر از 7 می‌باشد. اگر مقدار WL و IP‌ روی نمودار تغییر شکل‌پذیری طراحی شود این نقاط در بالای خط a‌ هستند که روبه کاهش می‌باشند.
بنابراین خاک به عنوان SC در گروه‌بندی مؤسسه استاندارد طبقه‌‌بندی شده است و ممکن است به راحتی بررسی شود.

 

خلاصه نکات مهم
1. روشهای تعمیم یافته شامل شناسایی خاکها در آزمایشگاه و از زمین هستند و به منظور طبقه بندی خاکها در نظر گرفته شده‌اند. و رسوب و ته‌نشین خاک طبیعی به طور گسترده در خواص و عملکرد مهندسی متفاوت است.
2. مشخصه‌های مطلوب طبقه‌بندی خاک از لحاظ مهندسی مبهم است و تقریباً غیر ممکن است که شامل یک سیستم متناسب است.
3. روشهای طبقه‌بندی شامل طبقه‌بندی زمین‌شناسی و توصیفی است و توسط ساختار آن طبقه‌بندی می‌شود.
4. طبقه‌بندی بافتی به عنوان بخشی از سیستم‌های منظم مثل طبقه‌بندی یکسان خاک است.
5. طبقه‌بندی استاندارد هندی خاک شامل شباهتهای زیادی به طبقه بندی یکسان خاک است گرچه در برخی جاها به ویژه با توجه به طبقه‌بندی خاکهای نرم متفاوت است.
6. اندازه ذره یک ملاک اولیه برای طبقه‌بندی خاکهای دانه‌درشت است در حالیکه ویژگی تغییرشکل‌پذیری در نمودار تغییر شکل‌پذیری ملاک اولیه برای طبقه‌بندی خاکهای دانه‌نرم است.

 

5-1. مقدمه
رسوبات خاک طبیعی همواره شامل آب هستند. تحت شرایط خاص، نم خاک یا آب موجود در خاک ساکن نیست یا توانایی حرکت در خاک را دارد. حرکت آب در خام بر روی خواص و رفتار خام، به صورتی نسبتاً قابل ملاحظه تأثیر می‌گذارد. آب خاک می‌تواند در عملیات ساختمانی و عملکرد ساختمان کامل شده نفوذ داشته باشد. آب رسوبی اغلب در طول عملیات ساختمانی مورد توجه قرار می‌گیرد؛ روشی که در آن، حرکت آب در خاک می‌تواند اتفاق بیافتد و در نتیجه، تأثیرات آن جاذبه‌ای قابل توجه در تمرین مهندسی فنی و تخصصی است.

 

5-2. نم خاک و روش‌های وقوع آن
حضور آب در فضاهای خالی یک توده خاک «آب خاک» نامیده می‌شود. بخصوص، اصطلاح نمناک برای مشخص کردن آن بخش از خرده آب سطحی استفاده شده است که فضاهای خالی در خاک بالای بستر آب رسوبی را اشغال می‌کند. آب خاک ممکن است به طور وسیع در سخنرانی به شکل‌های «آب آزاد» یا آب گرانشی یا آب نگاه داشته شده، باشد. اولین نوع برای حرکت در فضای سوراخی ریز در توده خاک، تحت نفوذ جاذبه، آزاد است؛ دومین نوع آن است که در مجاورت سطح دانه‌های خاک با نیروهای خاص جاذبه نگاه داشته می‌شود.

 

5-2-1. آب گرانشی
آب گرانشی، آب موجود در مازاد نمی است که خاک می‌تواند آن را نگه دارد. این آب به صورت یک مایع جابجا می‌شود و به وسیله نیروی گرانشی می‌تواند جریان داشته باشد. آب گرانشی توانایی انتقال فشار هیدولیکی را دارد.
آب گرانشی می‌تواند به اجزای a) آب آزاد (بخش اصلی آب)، b) آب مویینه‌ای تقسیم شود. آب آزاد ممکن است بیشتر متمایز شده باشد به عنوان :
1. آب سطحی آزاد
2. آب رسوبی.
a) آب آزد (بخش اصلی آب): این آب آزاد سطحی ممکن است از نزولات آسمانی، زهاب آب، سیل، برف ذوب شده، آب به دست آمده از عملیات هیدرولیکی خاص، باشد. این آب مفید است وقتی که با یک ساختمان تماس پیدا می‌کند یا وقتی که از هر روشی به آب رسوبی نفوذ می‌کند.
آبشار و زهاب آب نمونه‌های فرساینده‌ای هستند که می‌توانند خاک را بشویند و با خود ببرند و باعث مشکلات خاصی در قدرت و ثبات رشته‌های مهندسی فنی ـ تخصصی شوند. خواص آب آزاد سطحی نظیر آبهای معمولی است.
2. آب رسوبی (ته‌نشین): آب رسوبی، آبی است که منافذ خالی در خاک را تا بستر آب رسوبی پر می‌کند و در داخل آن جابجا می‌شود. این آب تمام منافذ خالی را به طور یکپارچه پر می‌کند. در چنین موردی، گفته می‌شود که خاک اشباع شده است. آب رسوبی از قوانین هیدرولیکی تبعیت می‌کند. سطح بالایی منطقه اشباع کامل خاک، آنچه که در آن آب رسوبی در معرض فشار جو قرار گرفته است، بستر آب رسوبی نامیده می‌شود. بلندی بستر آب رسوبی در یک نقطه داده شده سطح آب رسوبی نامیده می‌شود.
b) آب (رطوبت ) مویینه‌ای: آبی که در یک موقعیت معلق، می‌باشد و به وسیله نیروهای کششی سطح در داخل شکاف‌ها و منافذ اندازه مویینگی در خاک نگه داشته می‌شود، آب مویینه‌ای نامیده می‌شود.
فرضیه مویینگی با تعداد جزئیات در بخش بعد مطالعه خواهد شد.

 

5-2-2. آب نگاه داشته شده
آب نگاه داشته شده،آبی است که در منافذ خاک یا فضاهای خالی خاک، به خاطر نیروهای خاص جاذبه، نگاه داشته می‌شود. این آب می‌تواند بیشتر طبقه‌بندی شود به عنوان
a) آب ساختمانی
b) آب جذب شده.
بعضی اوقات حتی ممکن است گفته شود که آب مویینگی به این طبقه از آب نگاه داشته شده تعلق دارد، زیرا عمل نیروهای مویینگی برای ایفای نقش در این مورد، مورد نیاز خواهد شد.
a) آب ساختمانی: آبی که از لحاظ شیمیایی مانند یک بخش از ساختمان بلوری دانه‌های خاک معدنی، ترکیب شده است، آب ساختمانی نامیده می‌شود. تحت بارگیری که در مهندسی فنی ـ تخصصی با آن برخورد می‌شود، این آب نمی‌تواند با هر وسیله‌ای جدا شود. حتی خشک کردن در دمای 110ـ 105 بر آن تأثیر نمی‌گذارد. زیرا آب ساختمانی به عنوان بخش و قسمتی از دانه‌های خاک مورد توجه قرار گرفته است.
b) آب جذب شده: این آب از
1. نام هیگروسکوپیک
2. نم قشری
تشکیل می‌شود.
1. نام هیگروسکوپیک: خاک‌هایی که کاملاً خشک به نظر می‌رسند، با این حال، شامل قشرهای خیلی نازک نم (رطوبت) در اطراف دانه‌های معدنی خود می‌شود، نم هیگروسکوپیک نامیده می‌شود، که همچنین نم تلاقی یا نم محدود شده سطحی نیز نامیده می‌شود. این شکل از رطوبت در یک ناحیه متراکم است، و سطوح دانه‌های خاص خاک را مانند یک قشر خیلی نازک احاظه می‌کند. ذرات خاک، نم هیگروسکوپیک خود را نه تنها از آب بلکه همچنین از هوای حو به وسیله نیروی فیزیکی جاذبه پیوندهای یونی ارضا شده بر روی سطوحشان استخراج می‌کنند. وزن یک نمونه خشک شده با کوره، وقتی که در معرض جو قرار می‌گیرد، بسته به بیشترین حد میکروسکوپی، تا یک حدی افزایش خواهد یافت، که به ترتیب به دما و رطوبت نسبی هوا، و خصوصیات دانه‌های خاک بستگی دارد. خاک‌های دانه‌درشت و نامرغوب به علت سطح معین پائین یا ظرفیت هر بخش ناحیه سطح، نسبتاً نم هیگروسکپویک کمی دارند. میانگین شن‌های هیگروسکوپی، گل‌ها و خاک رس‌ها، به ترتیب یک درصد، هفت درصد و هفده درصد است؛ ارزش بالای خاک رس‌ها به خاطر اندازه خیلی کوچک دانه‌های آن و در نتیجه سطح معین بالا است. ضخامت لایه جذب شده ممکن است از 200 A تا 30A برای خاک رس‌ها (mm7-10= A 1)تغییر می‌کند. قشر نم هیگروسکوپی مشهور است به اینکه به دانه‌های خاک با نیرویی بسیار زیاد محکم پیوند داده شده است، به بزرگی حدود 10000 اتمسفر، نزدیکتر، نم هیگروسکوپی خاک به طرف سطح بافت خاک جذب می‌شود، و بیشتر متراکم می‌شود. این نیروهای فیزیکی، در این موقع، استوار و محکم می‌شوند تا به صورت الکتریکی ـ شیمیایی در طبیعت باشند.
نم هیگروسکوپیک نه به وسیله جاذبه و نه با نیروهای مویینه‌ای تحت تأثیر قرار نمی‌گیرد و به شکل مایع حرکت نمی‌کند. این نم به طور عادی و معمولی نمی‌تواند تبخیر شود. اگرچه، نم هیگروسکوپیک به وسیله کوره خشک کننده در 110ـ 105 قابل جابجایی است. رطوبت در این شکل خواصی دارد که به طور قابل توجهی با آن دسته از آبهای مایع متفاوت است. نم هیگروسکوپیک چگالی بیشتر، نقطه جوش بالاتر، غلظت بیشتر، کشش سطح بزرگتر، و نقطه انجماد خیلی پائینتر از آب معمولی دارد.
نم هیگروسکوپیک تأثیری آشکار بر روی پیوند و شکل‌گیری خواص یک خاک گل‌آلود دارد؛ این نم، همچنین روی نتایج آزمایش جاذبه خاص بافت خاک تأثیر می گذارد. این مطلب، به خاطر حجم آب جابجا شده‌ای است که به وسیله مقدار نم هیگروسکوپی خیلی پائین است، بنابراین بیشتر به سمت معیارهای بالاتر جاذبه معین هدایت می‌شود تا معیار صحیح. (این اشتباه می‌توانست از 4 درصد تا 8 درصد بسته به هیگروسکوپی ردیف شود.)

 

نم قشری ورقه‌ای
نم قشری به خاطر غلظت بخار آب، روی بافت‌های خاک شکل می‌گیرد. و این وابسته به سطح ذره خاک به عنوان یک ورقه، بالای لایه قشر نم هیگروسکوپیک است. این نم قشری، همچنین به وسیله نیروهای مولکولی با حرارت بالا اما نه به زیادی که در مورد قشر نم هیگروسکپویک وجود دارد، نگاه اشته می‌شود. مهاجرت نم قشری می‌تواند به وسیله به کار بردن یک انرژی پتانسیل خارجی مثل پتانسیل گرمایی الکتریکی القا شود. این مهاجرت، سپس، از نقطه‌های دمال بالاتر/ پتانسیل بالاتر به نقطه‌های دمای پائین‌تر/ پتانسیل پائین‌تر خواهد بود. نم قشری فشار هیدروستاتیک خارجی را از خود عبور نمی‌دهد. نسبتاً به آرامی مهاجرت می‌کند. اگر سطح معین خاک بزرگتر باشد، می‌تواند شامل نم قشری بیشتری شود. وقتی نم قشری نظیر حداکثر نم مولکولی خاک باشد، خاک از حداکثر چسبندگی و ثبات خود برخوردار است.

 

5-3. نول و فشارهای مؤثر
به عنوان یک پیش‌نیاز، بیایید به چیزهایی در مورد فشارهای جوستاتیک نگاه می‌کنیم.

 

5-3-1. فشارهای جوستاتیک
علت فشارهای داخل یک توده خاک بارهای خارجی که مربوط به خاک هستند و همچنین خود وزنی خاک است. الگوی فشارهای به وجود آمده به وسیله بارهای خارجی معمولاً خیلی پیچیده است. اما، در اینجا یک حالت رایج وجود دارد که در آن، خودـ وزنی خاک، الگوی خیلی ساده فشارها را، افزایش می‌دهد و این وقتی است که سطح زمین افقی است و خاک طبیعی در مسیرهای افقی، به طور قابل ملاحظه‌ای تغییر نمی‌کند. این حالت اغلب در مورد رسوب‌های نهشتی وجود دارد. در چنین حالتی، به این فشارها به عنوان فشارهای جوستاتیک، مراجعه می‌شود. به علاوه در این حالت، فشارهای شکسته شده نمی‌توانند روی سطوح عمودی و افقی در داخل توده خاک باشند. بنابراین، فشار جوستاتیک عمودی ممکن است به آسانی با توجه به وزن خاک بالای آن عمق تخمین زده شود. اگر واحد وزن خاک با عمق یکی باشد،
عمق تحت بررسی= Z
واحد وزن خاک=
فشار جوستاتیک عمودی= هرجا
در نتیجه، فشار جوستاتیک عمودی به طور خطی با عمق در این نمونه تغییر می‌کند.

 

نمودار

 


اگرچه مشهور است که بخش وزن خاک به ندرت با عمق یکی است. معمولاً خاک به دلیل فشردگی حاصل از فشارهای جوستاتیک، با عمق فشرده‌تر می‌شود. اگر واحد وزن خاک به طور مداوم تغییر می‌کند می‌تواند به وسیله وسایل انتگرال ارزیابی شود.

اگر خاک لایه لایه شود، با واحد وزن‌های متفاوت برای هر لایه، ممکن است به راحتی به وسیله فشردگی تخمین زده شود:

5-3-2. فشارهای نولی و مؤثر
جلوی فشار کل، هر کدام به خاطر خود ـ وزنی خاک یا به خاطر نیروهای کاربردی خارجی یا به خاطر هردو، در هر نقطه داخل یک توده خاک به وسیله دانه‌های خاک، همچنین به وسیله حضور آب در منافذ یا فضاهای خالی در مورد یک خاک اشباع شده، گرفته می‌شود. (در اینجا منظور از فشار، فشار میکروسکوپی، ناحیه کل/ نیرو؛ فشارهای تلاقی در اتصال‌های بافت به بافت به خاطر ناحیه اتصال خیلی کوچک در ارتباط با برش عرضی خیلی بالا خواهند بود و اینها مناسب این متن نیستند). فشار نولی به عنوان فشار حمل شده توسط منفذ آب تعریف می‌شود و در همه مسیرها، وقتی که در آنجا تعادلی ساکن وجود دارد، یکسان است زیرا آب نمی‌تواند فضا شکسته شده ساکن را جابجا کند. این فشر، همچنین فشار منفذ آب نامیده می‌شود با U‌ نشان داده می‌شود و با در عمق Z‌ زیر بستر آب مساوی خواهد بود:
U=
فشار مؤثر به عنوان تفاوتی بین فشار کلی و فشار نولی تعریف می‌شود، همچنین به آن به عنوان فشار بین دانه‌ای مراجعه می‌شود و نشان داده می‌شود با:

معادله 5-5، تساوی فشار مؤثر است.
فشار مؤثر در کاهش نسبت فضای خالی خاک و در آماده‌سازی قدرت شکننده نفوذ کرده است، در حالیکه فشار نولی هیچ نفوذی روی نسبت فضای خالی ندارد و در آماده‌سازی قدرت شکننده بی‌تأثیر است.
بنابراین اصل فشار مؤثر ممکن است مانند زیر بیان شود:
1. فشار مؤثر با فشار کلی منهای فشار منفذ مساوی است.
2. فشار مؤثر جنبه‌های مشخص رفتار خاک را کنترل می‌کند، بخصوص قابلیت تراکم و قدرت شکننده.
{توجه: آخرین تحقیق روی مفهوم فشار مؤثر دلالت دارد بر اینکه معادله فشار مؤثر، مجبور است که در رابطه با خاکهای اشباع شده و بخصوص پلاستیک، سیستم‌های پراکنده شده مثل مونت موریلونیت با معرفی اصطلاح (A-R) ، اصلاح شود، که در آنجا R‌ مربوط به نیروهای دافعه بین ذرات خاک مجاور به خاطر شارژهای الکتریکی است و A ‌مربوط به نیروهای جاذبه ون در والز در روشی مشابه بیشاپ رات آل، یک معادله فشار مؤثر متفاوت برای خاکهای نسبتاً اشباع شده مطرح کرد. اگرچه، این مفاهیم یک طبیعت پیشرفته نیستند و خارج از محدوده کار حاضر هستند}.
در وضعیتی که بستر آب در سطح زمین هست، شرایط فشار در یک عمق از سطح مانند زیر خواهد بود:

Eq=5.5 با =u

اگر ، وزن بخش غوطه‌ور
بنابراین، فشار مؤثر با مقدار ـ شناور با وزن بخش مؤثر تخمین زده می‌شود.

 

5-4. جریان آب در خاک ـ تراوایی
برای یک مهندس عمران ضروری است که اصول جریان سیال و جریان آب میان خاک را بداند به منظور حل مشکلات شامل،
a) اندازه جریان‌های آب درمیان خاک (برای مثال، تعیین اندازه نشتی یک سد خاکی
b) فشردگی (برای مثال، تعیین اندازه استقرار یک فونداسیون)
c) قدرت (برای مثال، ارزیابی فاکتورهای امنیت یک دیواره).
تأکید در این بحث بر روی نفوذ مایع به خاک که در آن جریان می‌یابد؛ بخصوص روی فشار مؤثر.
خاک وقتی یک ماده جزء به جزء می‌شود، بین بافتهایش فضاهای خالی زیادی دارد، به خاطر شکل نامنظم ذرات مجزا، بنابراین رسوب‌های خاک محیط پرمنفذ هستند. فضاهای خالی مجزا در مونتاژ حوزه‌ها، بدون توجه به نوع واشر غیر ممکن است، بنابراین سخت است که فضاهای خالی مجزا در خاک‌های خشن مثل سنگریزه‌ها، شن‌ها، و حتی گل‌ها تصور شود. به خاطر اینکه خاکها از ذرات بشقابی شکل تشکیل می‌ش

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله شناسایی و طبقه‌بندی خاک