رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود رایگان مبانی فلسفی جاودانگی نزد کانت 19 ص

اختصاصی از رزفایل دانلود رایگان مبانی فلسفی جاودانگی نزد کانت 19 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 19

 

مبانی فلسفی جاودانگی نزد کانت

چکیده

در میان فیلسوفان غربی، کسانی که به جاودانگی انسان معتقدند در حوزه عقل نظری به استدلال و اقامه براهین عقلی پرداخته اند ولی هیوم بر خلاف آنان معتقد بود که اینگونه قضایا، تحلیلی بوده و ارزش معرفتی ندارند و کانت نخستین بار با توجه به مبانی فلسفی خاص خود در مقابل همه این نظریات ایستاد و ثابت کرد که اموری همچون جاودانگی نفس در حوزه عقل نظری امکان اثبات ندارد و همانطور که می توان گزاره هایی برای اثبات این امور بیان کرد همچنین می توان گزاره هایی نیز در رد این موارد اقامه نمود. بنابراین؛ نه قابل اثبات و نه قابل رد می باشند. عقل نظری هیچ راهی برای شناخت چنین اموری ندارد و آنها را باید به حوزه عقل عملی راند، چرا که تنها ضامن الزام آور در امور اخلاقی، پاداش ها وکیفرهای اخروی هستند و در سایه زندگی پس از مرگ و حیات جاودانه است که پاداش و کیفر اخروی توسط خداوند معنا پیدا می کند.

فلاسفه بعد از کانت به شدت تحت تأثیر او قرار گرفتند. به گونه ای که حتی هایدگر که از فیلسوفان اگزیستانسیالیست است با وجود بحث پیرامون مرگ، به طور صریح از جاودانگی و بقای نفس سخنی به میان نیاورده است و باور او به جاودانگی نفس را فقط از مضمون اندیشه ها و سخنان وی می توان یافت.

واژگان کلیدی

جاودانگی، عقل نظری، عقل عملی، ارزشهای اخلاقی، پاداش و کیفر اخروی

از آنجا که بشر ذاتاً از عدم و نابودی گریزان است و به بقا و جاودانگی گرایش دارد، موضوع جاودانگی انسان، همواره فکر اندیشمندان را به خود مشغول کرده است. درباره جاودانگی انسان تا کنون تفسیرهای متفاوتی ارائه شده است ولی بدون تردید بهترین و کاملترین تبیین را وحی الهی ارائه می کند. قرآن کریم و کتاب مقدس در موارد متعددی به مسأله زندگی پس از مرگ انسان پرداخته اند که در اینجا نمونه ای از این آیات و سخنان را می بینیم:

«از این زمین شما را آفریده ایم و به آن شما را بازمی گردانیم و بار دیگر شما را از آن بیرون می آوریم» (قرآن کریم، طه / 55)

«تمام مردگان رستاخیز خواهند کرد. آنانی که نیکو کردند برای رستاخیز حیات و آنانی که بدی کردند برای رستاخیز محکومیت» (کتاب مقدس، انجیل یوحنا، 29/5)

در کنار وحی آسمانی فلاسفه نیز در صدد اثبات جاودانگی انسان بوده اند. گر چه برخی از آنان مرگ را برابر فنا و نابودی او می دانند، ولی جاودانگی انسان از طریق دلایل عقلی فراوانی قابل اثبات می باشد و ما نمونه این براهین را در کتب فلسفی ابن سینا و ملاصدرا می یابیم.

اولین بحثهای فلسفی در مورد جاودانگی را در سخنان فیلسوفان یونان باستان می توان مشاهده کرد که این بحثها جنبه نظری داشته و در حوزه عقل نظری به آن پرداخته می شده است و این روش از فیلسوفان غربی تا عصر کانت نیز ادامه یافته است. کانت نخستین کسی بود که در مقابل همه این استدلالات ایستادگی کرد و به نحو مستدل تلاش کرد که ثابت کند اموری همچون اثبات وجود خدا و اثبات جاودانگی نفس در حوزه عقل نظری امکان پذیر نیست و به همان نسبت که می توان گزاره هایی بر اثبات این امور اقامه نمود، می توان گزاره هایی بر رد این امور اقامه کرد. بنابراین؛ نه قابل اثبات و نه قابل رد و نقض می باشند، لذا هر گونه تلاش جهت اقامه برهان بر له یا علیه این امور بیهوده است.

جاودانگی نزد فیلسوفان پیش از کانت

فیلسوفان یونان باستان

ولی فیلسوفان پیش از کانت به بحثهای نظری پیرامون این امور پرداخته اند. اولین اندیشه فلسفی در یونان باستان به هراکلیتوس بر می گردد. وی معتقد است که مرگ واقعیتی نیست که بتواند از حیات یا وجود جدا شود. نه زندگی مطلق است و نه مرگ. مفهوم مرگ امری نسبی است که فقط تغییر احوال می باشد و نه کون و فساد آن. نه ابدان و نه نفوس ما، حتی لحظه ای امر واحدی نیستند، آنها مداوماً در معرض تغییر و تبدل قطعی اند. چرا که نمی توان در یک رودخانه دو بار قدم گذاشت. رودخانه در حالی که همگی اجزاء و مواد آن (یعنی آب در حال جریان) تبدل یافته است، صورت خود را حفظ می کند. (کاپلستون، 1368، ج 1، ص 51)

هراکلیتوس مرگ را فنا نمی داند بلکه آنرا مرحله ای از زندگی می داند. فیلسوف معاصر هایدگر، نیز همین سخنان را در مورد مرگ و جاودانگی بیان کرده است و از اندیشه هراکلیتوس متأثر شده است.

افلاطون

افلاطون می گوید: «طبیعت هر موجود فانی همواره در این تلاش است که جاویدان بماند و بدین مقصود از راه توالد و تناسل می تواند رسید. بدین سان که همیشه موجودی تازه و جوان بجای موجود پیر بگذارد. چنانکه می دانی ما هر موجود زنده را از کودکی تا پیری همواره همان می شماریم و به یک نام می خوانیم، در حالی که در هیچ آن همان نیست که آنی پیشتر بود، بلکه پیوسته در تغییر و تحول است و مو و گوشت و استخوان و خون و خلاصه تمام تنش دائماً دگرگون می گردد. و این دگرگونی خاص تن نیست، بلکه روح نیز همواره دستخوش آن است.» (افلاطون، 1357، ص 260) در اینجا هم هراکلیتوس و هم افلاطون، به تغییر یا فقدان هویت رودخانه اشاره می نمایند، در حالی که همگی اجزاء و مواد آن (یعنی آب در حال جریان) تبدل یافته و صورت خود را حفظ می کند. هویت رودخانه ثابت باقی می ماند، نه تنها علی رغم این امر که آبهای آن به نحو مداوم در حال تغیر است، بلکه دقیقاً به این دلیل که آنها در حال تغیر و تبدل هستند.

فرقی که میان دو کلمه «علی رغم» و «به دلیل آنکه» است، اساسی می باشد. در مورد اول («علی رغم») ما با وضعی مواجه می شویم که در آن تغیر و تبدل به عنوان امر وهمی اعتبار شده و از این جهت رودخانه را – به نحو ذاتی و اساسی – تحت تأثیر قرار نمی دهد.

در مورد دوم («به دلیل اینکه») نفس تغیر و تبدل به عنوان ذات رودخانه تلقی می شود. تغییر و تبدل فی نفسه رودخانه را آنچنان که هست، می سازد. رودخانه هست از این جهت که تغییر می کند. طبق نظر هراکلیتوس، هویت طرح و نظام که «رودخانه» تمثیل آن است هم در مورد طبیعت به نحو کلی و هم در مورد انسان، صادق است و لذا برای انسان هنگام مرگ با حالت پیش از آن تفاوت زیادی ندارد؛ چرا که ما همیشه در تجربه خود با نوعی مرگ دائم و زندگی مستمر آشنا هستیم.

از سخنان هراکلیتوس بر می آید که جاوانگی امری مسلم است و مرگ چیزی جز تغیر نیست ولی افلاطون علاوه بر این جاودانی را مفهومی بسیار متعالی تر می داند و این از سخنان او در پاسخ به کریتون بدست می آید که پرسید: «اکنون بگو تو را چگونه به خاک بسپاریم؟ گفت: اگر توانستید مرا نگاه دارید و از چنگ شما نگریختم. هر گونه می خواهید به خاک بسپارید. آنگاه لبخندی سرشار از وقار زد و در حالی که به ما می نگریست گفت: دوستان من، نمی توانم کریتون را متقاعد سازم که سقراطی که با شما سخن می گوید و وصیت می کند واقعاً منم. او می پندارد من آن نعشی هستم که به زودی پیش چشم خواهد داشت و می خواهد بداند که مرا چگونه باید به خاک سپرد. اندکی پیش به تفصیل در این باره سخن راندم و گفتم که من پس از نوشیدن زهر در


دانلود با لینک مستقیم


دانلود رایگان مبانی فلسفی جاودانگی نزد کانت 19 ص

دانلود مقاله نظریه اخلاقی کانت

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله نظریه اخلاقی کانت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله نظریه اخلاقی کانت


دانلود مقاله نظریه اخلاقی کانت

پیش از بحث  تفضیلی درباره نظریه اخلاقی کانت، باید به طور خلاصه ببینیم که لیبرالیسم سیاسی او چگونه بن مایه های نظریه اخلاقی وی را در خود جمع می کند. در ابتدا آنچه را کانت از اخلاف فلسفی ماکیاولی آموخته بود بیان می کنیم.

نخست، بنای هنجارهای اخلاقی را نمی توان بر تجربه گذاشت. آنچه تجربه نشان می دهد این است که مردم به همه گونه رفتارها دست زده اند؛ بنابراین، استناد به تجربه صرفاً امکان نظرگاه اخلاقی را از میان خواهد برد. هم در دیباچه بنیادهای مابعدالطبیعه اخلاق (91-387) و هم در نخستین صفحه های بخش دوم آن (12-406)، آنچه کانت محل توجه قرار می دهد، نیاز به یک «فلسفه اخلاقی محض کاملاً منزه از هر چیز تجربی است.»

دوم، نکته حساس و تعیین کننده این است که اخلاق در معرف بحث عمومی واقع شود. در این صورت دید، خواهد شد که اخلاق در اساس عبارت است از شاخصهای ناظر بر عدالت در منع
رویه هایی که دیگران علاً نتوانند بپذیرند، و در بیان هنجارهای سزاور استقرار در مقام قانون، در دولتی که به جمیع شهروندان خود احترام بگذارد. در نتیجه، کانت در بنیادها به موجب نخستین صورت بندی امر مطلق، یعنی فرمول قانون عام، از ما می خواهد با این ملاک ضابطه های اسای اخلاق را بسنجیم که آیا چنین ضابه های پیشنهادی ممکن است به عنوان قوانین عمومی درمورد همه کس عمل کنند یا نه (421-413).

سوم، ضرورت هرگز عذر کافی برای نقض شاخصهای اخلاقی نیست، زیرا این شاخصها عموماً و مطلقاً صدق می کنند. تصادفی نیست که کانت در بنیادها از فرمول قانون عام به منظور سنجش
رویه های پیشنهادی ماکیاولی استفاده می کند (یعنی دروغ گفتن و دادن وعده های دروغ) تا ببیند آیا از نظر اخلاقی پذیرفتنی هستند یا نیستند (مثلاً 3-402 و 422).

و سرانجام، کارآیی و تأثیر، معیار خوبی برای سنجش منش اخلاقی نیست زیرا، چنانکه خود ماکیاولی نیز متوجه بود، از کارآیی و تأثیر می توان در توجیه کارهای خلاف اخلاق نیز استفاده کرد. از این رو، بر حسب تصادف نیست که کانت در بنیادها تأکید می کند که کارآیی و تأثیر جنبه مصلحت بینی و دوراندیشی دارد – یعنی هنجاری بی اعتنا به اخلاق است، نه اخلاقی، و آزمونی برای تشخیص «اراده خیر» نیست .

کانت از نهضت روشن اندیشی {روشنگری} چه آموخت؟ آموخت که پایه کرامت هر کس از زن و مرد و ، بنابراین، بنیادی ترین مرجع در زندگی وی، عقل خود اوست. هر کس دارای این قدرت و اختیار و خودآیینی و، بنابراین، دارای این حق و مسوولیت است که بر خود حاکم باشد و مهار سرنوشت خویش را تا حد ممکن به دست گیرد. در نتیجه، کرامت هر کس از وی انفکاک ناپذیر است و حد و مرزی است در برابر اعمال قدرت قانونمند دولت و دین. این نریه به چشمگیرترین وجه در بنیادها در دومین صورت بندی امر مطلق، یعنی فرمول احترام به کرامت اشخاص، مشاهده می شود.

کانت از فردریک کبیر و پسر او چه آموخت؟ آموخت که ظالمانه است که حکومت جبار با شهروندان خود به عنوان اشیاء محض رفتار کند و بعضی را فضل دهد و بعضی را ندهد، ولی به هر حال از همه برای رسیدن به امیال حکمران استفاده کند. بنابراین، در نخستین صورت بندی امر مطلق اصرار بر این است که قوانین عادلانه باید بدون استشنا شامل همه کس شوند. اینگونه قوانین، دست کم در اصل، جنبه سلبی {یا نهی} دارند، و چنین نیست که برای استفاده ابزاری از مردم به آنان تحمیل گردند، بلکه وضع می شوند تا آزادی همه را حفظ و حراست کنند. چنانکه خواهیم دید، دومین صورت بندی نیز مصر بر این است که با هیچ کس نباید به عنوان وسیله برای رسیدن به هدفهای شخص دیگری رفتار شود.

امر مطلق:

هنجار نهایی اخلاق

اکنون آماده ایم برای بررسی نظریه کانت در کتاب مشهور کوچک او با عنوان رماننده بنیادهای مابعدالطبیعه اخلاق. در دیباچه کتاب، کانت می نویسد قصد عمده من بیان هنجار نهایی اخلاق و دفاع از آن در موظف کردن ما بوده است (392). این قانون را پیشتر به صورت اصل عام عدالت شناخته ایم، ولی در بنیادها کانت مجدد آن می پردازد تا آن را نه تنها بر رفتار، بلکه بر هدفها و انگیزه های ما نیز تطبیق دهد.

همچنین دیده ایم که، بر طبق نظریه سیاسی کانت، مناسبات اشخاص با یکدیگر در وضع طبیعی و نیز در جامعه مدنی، آمیخته به اختلاف و مخالفتهای ناشی از امیال متعارض است. نظیر این کشمکش در باطن هر کس نیز وجود دارد که به صورت تعارض میان عقل و خواهشهای نفسانی به تجربه در می آید. ممکن است نخواهیم از قانون اخلاق اطلاعت کنیم؛ همچنین ممکن است امیالی داشته باشیم – که غالباً داریم – که ترضیه آنها را ترجیح بدهیم.

به این جهت، کلیه قوانین اخلاقی به صورت اموامر به ما جلوه گر می شوند.

بعلاوه، چون هیچ چیز نمی تواند بی اعتنایی ما را به وظایف اخلاقی توجیه کند، بی قید و شرط و مطلقاً به آنها التزام داریم. بنابراین، کانت در بنیادها هنجار نهایی اخلاق را «امر مطلق»
 می خواند

چنین هنجاری یکتاست و وجود بیش از یکی از آن ممکن نیت (421)، ولی کانت سه صورت از آن به شکل سه فرمول ارائه می دهد که هر یک دارای محل تأکید خاص خود است. او صورت اول را ترجیح می دهد، اما معتقد است که تعبیرهای لفظی بدیل احیاناً معنای آن را روشنتر می نمایند و برای ما که خوانندگان او باشیم، متقاعد کننده تر می کنند (7-436).

صورت اول – فرمول خودآیینی یا فرمول قانون عام: «هرگز نباید به شیوه ای عمل کنم که نتوانم همچنین اراده کنم که ضابطه {رفتاری} من به صورت قانون عام درآید» (402).

صورت دوم – فرمول احترام به کرامت اشخاص: «چنان عمل کن که انسان را، خواه شخص خودت و خواه دیگران، همواره غایت بدانی، نه هرگز صرفاً وسیله» (429).

صورت سوم – فرمول قانونگذاری برای جامعه ای اخلاقی: «همه ضابطه های ناشی از قانونگذاری خود ما باید با یک ملکوت امکانی غایات چنان هماهنگ باشند که گویی {آن ملکوت} ملک طبیعت است» (436).

کانت معتقد بود همینکه چگونگی کارکرد امر مطلق به عنوان بالاترین هنجار اخلاق فهمیده شود، استفاده از آن دشواری خاص نخواهد داشت. به نوشته او، قانون اخلاق همه کس را ملزم به اطاعت می کند و، بنابراین، همه کس باید قادر به استفاده از آن باشد (4-403). ما معمولاً در زندگی اخلاقی دو مشکل داریم: یکی تعیین اینکه رویه اخلاقی درست کدام است، و دیگری بهره مندی از نیروی اخلاقی کافی برای رعایت آن. امروز ممکن است برای ما محل بحث باشد که کدام یک از آن دو سخت تر است، ولی کانت اعتقاد راسخ داشت که پرورانیدن منش نیک اخلاقی دشوارتر است. به نوشته او، «بر همه کس بداهتاً روشن است که تکلیف چیست»، حتی بر افراد برخوردار از «عادی ترین هوش».

کانت سرانجام می پرسد: این قانون اخلاق چیست که باعث چنین احترامی می شود که از هر انگیزه دیگری برتر و مهمتر است؟ چون این قانون، قاعده ای برای ارضاء خواهشهای ما نیست، ناگزیر باید قاده ای فقط برای برآوردن متقضیات عقل ما باشد. به همین وجه، چون قاعده ای برای کارآیی در رسیدن به فالن هدف یا «موضوع» مانند خوشبختی نیست، بناچار باید قاعده ای با خصوصیتی ذاتی باشد، بدین معنا که هر کسی که براساس عقل و نه خواهشهای نفسانی عمل کند، می تواند آن را پیش بگیرد و می گیرد(401.421.431).

سپس کانت این هنجار فائق را چنین بیان می کند: «هرگز نباید به شیوه ای عمل کنم که نتوانم همچنین اراده کنم که ضابطه {رفتاری} من به صورت قانون عام درآید.» (402). این، چنانکه دیدیم، نخستین صورت امر مطلق است که داویهای اخلاقی مردم عادی بر آن مبتنی است (403)، و از آن رو به صورت امر به ما جلوه گر می شود که می توانیم از آن سربپیچیم، و به ما فرمان می دهد در اعمالمان مطیع قانون باشیم از این طریق که، نخست، ضابطه ها یا رویه هایی برگزینیم که بتواند برای همه قاعده اخلاقی قرار گیرد، و، دوم، خود نیز دقیقاً و با وظیفه شناسی به آن ضوابط عمل کنیم.

«ضابطه» مطابق معنایی که کانت در پاسخهای دوم و سوم خویش از آن مراد می کند، قاعده ای عملی است مبین نیات شخص ((حاشیه) 400). اما در بنیادها متأسفانه او بحث نمی کند که قواعد چگونه ممکن است عمومیت مختلف داشته باشند. برای فهم اینکه امر مطلق چگونه به عنوان هنار اخلاقی ما عمل می کند، سودمند است بین نظریه اخلاقی و نظریه سیاسی کانت مشابهتی برقرار کنیم. (خود کانت غالباً می گوید صورت بندی و گزینش ضوابط اخلاقی مانند نوعی قانونگذاری است و به وضع قوانین عمومی بی شباهت نیست.

اصل عام عدالت معیار سنجش حقانیت قوانین جامعه است؛ امر مطلق نیز مانند آن، هنجاری شکلی و، بنابراین، هنجاری عام برای سنجش مقبولیت رویه ها از نظر اخلاقی است. اینگونه رویه ها، همانند قوانین ناظر بر عدالت طبیعی در عرصه جامعه، محتوای ماهوی دارند زیرا مربوط می شوند به اقسام کلی اعمالی که هر عاملی، از جمله اشخاص دارای مقامها یا نقشهای موصوف به او صاف کلی، رواست (یا روا نیست) یا باید (یا نباید) در برخی اوضاع موصوف به او صاف کلی، انجام بدهد یا ندهد. بنای نیات بی واسطه و خاص و «ظاهری» ما بر همین گونه رویه ها یا اصول است.

پیشتر دیدیم که قوانین ناظر بر نظم اجتماعی و منطبق با اصل عام عدالت، قوانینی عینی است، یعنی قواعدی که همه کس می تواند بپذیرد و به پیروی از آنها عمل کند. به همین وجه، اگر ضوابط بنیادی ما منطبق با امر مطلق باشد بینانگر رویه ها یا اصول عینی ای خواهد بود که در مورد همه کس صدق می کند. در مقابل، کانت ضابطه ای را «ذهنی» یا «فاعلی» می خواند که تنها در مورد یک تن یا یک فاعل صدق کند. چنین ضابطه ای البته ممکن است مبتنی بر نادانی یا امیال آن شخص باشد ((حاشیه) 420). ولی ظوابط ذهنی را نیز می توان، به شرط انطباق با هنجار عینیت، یعنی امر مطلق، به سطح عینیت ارتقاء داد، ولو خصوصیات مشخصی مانند زمان و مکان و مناسبات شخصی در آنها به حساب گرفته شده باشد ((حاشیه) 420، (حاشیه) 400).

کانت در اینکه «هرگز شناسایی با تجربه آغاز می شود» تردید به خود راه نمی دهد، اما به نظر او، همه شناسایی ما از تجربه برنمی آید. شناسایی می تواند از یکسو فراهم آمده از تأثرهای حسی ما و از سوی دیگر برآیند چیزی باشد که توانایی شناسایی به آن می افزاید. آیا می توان به قلمرو شناسایی مستقل از تجربه و تأثرهای حسی راه یافت؟ این پرسش که از شناسایی پیشینی در برابر شناسایی پسینی – که تجربه سرچشمه آن است – سخن می گوید، از بنیادی ترین مسائل فلسفه نقادی کانت است. مراد از شناسایی پیشینی، مستقل بودن آن از هر گونه تجربه است. در برابر، شناسایی پسینی،  فقط از تجربه فراهم می آید. شناسایی پیشینی آنگاه کانت «محض» است که هیچ گونه مفهوم تجربی در آن به هیچ وجه راه نداشته باشد. پس این قضیه که «هر دگرگونی علتی دارد»، هر چند مستقل از تجربه است، اما از آنجا که «مفهوم دگرگونی» از تجربه به دست می آید، قضیه ای محض نیست.

کانت برای درک تفاوت شناسایی مستقل از تجربه و شناسایی تجربی، معیارهایی ذکر می کند: به نظر او شناسایی تجربی، «جزیی» و «اتفاقی» است. پس از آزمونی تجربی، می توانیم بگوییم آزموده های ما تاکنون و تا آنجا که تجربه کرده ایم این گونه بوده است. پس نمی توان گفت این آزموده ها همواره چنین است و جز این نمی تواند بود. در برابر، شناسایی مستقل از تجربه، با دو معیار «کلیت» و «ضوررت» مشخص می شود. این گونه شناسایی، از آنرو که تجربه هیچگاه وجود یک چیز را به گونه ای دیگر ناممکن نمی داند، دارای «ضرورت» است؛ و از آنرو

شامل 30 صفحه فایل word قابل ویرایش


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله نظریه اخلاقی کانت