رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در موردتاریخ پلورالیسم

اختصاصی از رزفایل تحقیق در موردتاریخ پلورالیسم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در موردتاریخ پلورالیسم


تحقیق در موردتاریخ پلورالیسم

فرمت فایل:word(قابل ویرایش )تعداد 39 صحفه

 

 

 

تاریخ پلورالیسم با "عقل سلیم" آغاز میشود. پس از هزاران سال تسلط افکار مذهبی و فلسفی برذهن بشر، عقل سلیم مردم عادی بدون تعصب و پیشداوری های  مذهبی و فلسفی،  کثرت گرا ست، یعنی شناخت بی غرضانه طبیعت و جامعه،  دنیا را انبوهی از گوناگونی و بی مانندی پدیده های منحصر به فرد میبیند.  فعالیت فکری در این شناخت اولیه متوقف نمیشود،  و برای فراهم آوردن نیاز های اولیه،  در برابر خطرات احتمالی،  به جستجو می پردازد. اجتناب از اتفاقات نامطلوب نیاز به توان پیش بینی مسیر آینده پروسه های مختلف دارد. این توان از طریق تشخیص نظم و قاعده در گوناگونی های وقایع جهان حاصل میشود. شکل بدوی این فعالیت دماغی در رفتار حیوانات متفکر بشکل "غریزه" حک شده است،  که از طریق ژنتیک منتقل میشود.   به همین سان اولین کوشش ها برای آفرینش دانش، از طریق صرفنظر کردن از جزئیات،  و چشم پوشی از بی قاعده گی ها،  برای دستیابی به قاعده و نظم انجام شد. هراکلید این تلاش ذهنی را جستجو برای "آنچه در همه چیز مشترک است" نامیده است.

  در فلسفه،  مونیسم بر پلورالیسم تقدم داشته است، چرا که جستجو برای قاعده ها و اشتراک ها منتج به اصول جهانشمول نظیر شبه ماده انتزاعی پلنومplenum  طرح شده  توسط پارمینیدوس Parmenides،  و یا تضاد طرح شده توسط هراکلید انجامید .  در مذاهب، اولین خدایان پلورالیستی بودند،  جرا که بیشتر به عقل سلیم مردم عادی نزدیک بودند،  و نه به انتزاع فلسفی، و هزاران سال طول کشید تا پلی تئیزم (چند خدائی) جای خود را به مونوتئیسم (یکتاپرستی) داد، که در واقع جمع بست نقاط ا شتراک خدایان مختلف در یک خدای انتزاعی بود.  پیشرفت تمدن و علوم، مقارن بود با توسعه اندیشه بشر از پلورالیسم عقل سلیم به مونیسم، و به استثنأ انفصال های مختصر کوتاه مدت، در تاریخ گذشته بشریت، مونیسم غالب بوده است و نه پلورالیسم.

 در واقع در عصر حاضراست که توسعه های های جدید علم عدم تعین indeterminism و پلورالیسم را برای  علوم طبیعی و پیش بینی آینده تقویت کرده است.  پلورایسم امروزاساسأ ادامه کوشش های فلاسفه آنالیتیک در این زمینه نظیر اندیشه های برتراند راسل در قرن بیستم نیست هرچند بظرات فلاسفه ای نظیر نلسون گودمن Nelson Goodman  نویسنده کتاب راه های گوناگون جهانسازی در سالهای اخیرادامه آن سنت است. امروزه دیدگاه پلورالیستی از طرف دانشمندان و فلاسفه علم و دیگر صاحب نظران اندیشهای نو، با افکار بسیارمتفاوتی دنبال میشود، اندیشمندانی نظیر  کارل پاپر، پریگوژین،   دیوید بوهمDavid Bohm ،  و یا متفکرینی نظیر کواینW.V. Quine. 

 عهد باستان

 در یونان باستان امپیدوکلوسEmpedocles اولین فیلسوفی است که به ترویج پلورالیسم می پردازد. در مقایسه با مونیسم هراکلید که آتش رااصل می دانست، امپیدوکلوس ترکیبی ازچهار عنصر تفکر یونان، یعنی زمین، هوا، آتش، و آب را اساسی فرض میکرد و در مقایسه با هراکلید که فقط به ستیز اعتقاد داشت، امپیدوکلوس عشق و ستیز، هر دو را به عنوان توضیح وحدت و جدائی پدیده ها می دانست. ستایش وی از عشق  بمثابه بیان وحدت اولیه،  آرزوی وی برای مونیسم را نشان میداد، هرچند این هرگز به معنی اعتقاد او به این آرزوها بمثابه واقعیت نبود، واقعیتی که وی عکس این نمایلات مونیستی می دید. منطق وی متعینdeterministic  (جبری) نبود و از دیدگاه وی تغییر از طریق هم اتفاق و هم علیت رخ میداد. در اخلاق، عرفان فیثاغورثیان را پذیرفته بود،  و به سبک مذهب اورفیکOrphic دوران ماقبل تمدن یونان باستان،  به معصیت اولیه و تناسخ معتقد بود.

 امپیدوکلوس  درطرح  دو مشخصه پلورالیسم نوآور بود، و آنها عبارت بودند از دفاع وی ازعدم تعینindeterminism  (اختیار) و  دموکراسی.  از آنجا که بیشتر یک نویسنده شاعر مسلک بود، نوشته های سیاسی وی  تتبع اسکولاستیک رساله های سیاسی مونیستی نظیر افلاطون و ارسطو، که البته سالها بعد از وی نوشته شده اند را نداشت.  ناگفته نماند که ارسطو که بعد از افلاطون نوشته،  با وجود  تعلقش به پلورالیسم،  در سیاست متأثر از اقلاطون است و نه از امپیدوکلس. معهذا عمل سیاسی و شعرامپیدوکلس، گرایش پلورالیستها را به دموکراسی، از همان بدو تمدن غرب نشان میدهد.

 پس از امپیدوکلوس،  لوسیپوسLeucippus و دموکریتوسDemocritus قابل ذکرند. آنها سعی کردند که به مصالحه ای میان پلورالیسم و مونیسم دست یابند. مدل آنها از جهان اتمیسم بود. اتمها متفاوت بودند و تعدادشان بی نهایت بود (یعنی گرایشی پلورالیستی)، اما در عین حال جوهراتمها غیر قابل تقسیم فرض میشد،  و اینکه که با یکدیگر از طریق قوانین جبریdeterministic علیت (یعنی گرایشی مونیستی) مربوط میشدند.  این مدل دو هزار سال به عنوان یک تئوری متافیزیکی درباره ساختمان جهان باقی ماند،  تا که علم نو بعد از رنسانس از آن استفاده کرد. 

 فرضیه اتمهای بی نهایت لوسیپوس و دموکریتوس تقریبأ سلف همه مدل های پلورالیستی جهان بوده است، از مونودولوژیmonadology لایبنیتسLeibniz تا مدل اتمی راترفوردRutherford تا اتمیسم منطقی برتراند راسل. همچنین هرچند لوسیپوس و دموکریتوس جبرگرا determinist بودند، نظرات سیاسی شان د رتطابق با پلورالیسم بود، یعنی مدافع دموکراسی بودند. در کیهانشناسی آن ها از ایده کثرت جهان ها دفاع میکردند،  که بعدها اپیکورEpicurus همراه  دیدگاه اختیارindeterminism  ترویج میکرد.  بعدها ارسطو ایده کثرت جهان های آنها را رد کرده و ایده *جهان واحد* را به جای آن نشاند (جالب است که قرن ها بعد، در قرن نهم میلادی، تئوری احتمال اپیکور و نه تئوری چهار علت ارسطو،  در میان معتزله، یعنی پیروان حسن بصری در الهیات اسلامی، پذیرفته شده است).

 پیشرفت تمدن یونان مونیسم پارامیندوس را تقویت کرد.  افلاطون به طور سیستماتیک با پلورالیسم امپیدوکلوس و اتمیست ها در افتاد. پس از اافلاطون، ارسطو هرچند خود پلورالیست بود، بسیاری از انگاره های مونیستی استاد خود افلاطون را در فلسفه خویش حفظ کرد.  از نظر ارسطو "ترتیب دریافت حسیorder of sense" پلورالیستی بود، اما ترتیب بیانorder of explanation مونیستی بود. به عبارت دیگر وقتی از حس به تئوری میرویم، کثرت نقطه شروع است،  اما وقتی جهان را توضیح میدهیم،  ما از تئوری توضیحیexplanatory theory مونیستی شروع میکنیم و به واقعیت تجربی میرسیم. ( نگاه کنید به کتاب سوم  متافیزیک ارسطو که وی این تئوری جالب خود را به شیوه بسیار همه جانبه ای توضیح داده است).

 سقوط تمدن یونان

 تجدید حیات پلورالیسم تا زمان سقوط تمدن یونان اتفاق نیافتاد.  پس از قرن سوم میلادی که مسیحیت امپراطوری روم را فتح کرد، پلورالیسم موقتأ در میان مکاتیب فلسفی بدبینانه کلبیونCynics، شکاکیونSceptics، اپیکوریانEpicureans، و افکارعرفانی رواقیونStoics رشد کرد. معهذا اصالت و ابتکاری در این مکاتیب نبوده،  و بویژه بیگانگی این مکاتیب فلسفی با علم،  بیشتر آنان را تحولی واپسگرا در پلورالیسم کرد تا پیشرفتی ترقی خواهانه.

 کلبیونCynic دستاوردهای تمدن،  نظیر دولت، مالکیت خصوصی، ازدواج، و مذاهب را رد میکردند. در واقع آنان را میتوان پیش کسوتان آنارشیستها قلمداد کرد . آنها سعی در تصحیح نقصان های اجتماعی نه از طریق رفرم داشنتند،  و نه از طریق ارائه آلترناتیو اجتماعی ای که با انقلاب بدست آید.  آلترناتیو آنان "بازگشت به طبیعت" و زندگی نظیر حیوانات بود.  یکی از چهره های برجسته آنان، دیوژانس، حتی به برادری نسل بشر و حیوانات معتقد بود که البته انساندوستانه بود.  خلاصه آنکه رد نظم موجود از طرف اینان ضربه ای بود بر مونیسم، هرچند مکتب فکری شان برای اندیشه و فعالیت فکری کشنده بود.

 شکاکیونSceptics با تردید همه چیز،  تفاوت دانش و جهل را می ستردند، معهذا برروی برخی اصول مونیسم نیز سایه شک می افکندند. کارنیادCarneads  در سال 69 قبل از میلاد،  یکی از شکاکیون بود که به ایده احتمالات به مثابه راهنمای عمل رسیده بود. این از اولین کوشش ها برای طرح تئوری تخمینیconjectural theory بر مبنای دیدگاه فلسفی اختیارindeterminism بود. متأسفانه نظرات وی بعد ها از طرف دیگر فلاسفه شکاکیون دنبال نشد،  چرا که آنان در پی ارائه آلترناتیو در برابر تفسیر مونیستی حقیقت نبودند،  و تنها دلبستگی شان شک درباره همه چیزگذشته بود، و خوشی شان بی اعتبار کردن دست اوردهای علمی بود.

 اپیکورEpicurus پایه گذار مکتب اپیکوریان اساسأ موضوع توجهش اخلاق بود. وی لذت را از دیدگاه عرفانی می ستائید، اما برخلاف رواقیون تنها به زندگی اعتقاد داشت. دفاع وی از آزادی ارادهfree will جنبه پلورالیستی فلسفه اخلاق وی است.  پس از لوسیپوسLeucippus و دموکریتوسDemocritus، اپیکور اولین فیلسوف پلورالیست در فلسفه طبیعی است.  هرچند وی دلبستگی ای به علوم نداشت، ترویج اتمیسم از سوی وی،  با تکیه بر شانس و عدم تعینindeterminism ، مدلی پلورلیستی از جهان را عرضه میکرد. معهذا ارسطو قبل از وی،  برای رد مفهوم دموکریتی کثرت جهان ها و دفاع از اصل *جهان واحد*  کوشش وافری کرده بود،  و بعدها مدل ارسطوئی نه تنها در قرون وسطی، بلکه کماکان همچنان تا عصر حاضر،  با ماست.

 رواقیونStoics با ستایش فضائل شخصی و برابری انسانها،  به طرف پلورالیسم گرایش داشنتد. پلورالیسم آنها بیشتر به پلورالیسم مذهبی شبیه است،  تا به پلورالیسم فلسفی. زینوZeno، پایه گذار این مکتب، خدا را جدا از جهان نمی دانست و در درون ما می دید. این یک دیدگاه وحدت وجودی ( پانته ئیستیpantheism ) بود که ریشه خود را در مذاهب خاورOriental religions داشت. پانته ئیسم از طرف رواقیون توسعه یافته و از طریق آنان وارد رهبانیتmonasticism مسیحی و عرفانmysticism اسلامی شد.  وحدت وجود در رابطه با جلوه های خدا پلورالیستی است، اما در عین حال به خاطر فرض خدای واحد،  دیدگاهی مونیستی است. این فلسفه با ارتقأ انسان به مقام شبه خدائی از طریق تذکیه نفس،  برای ملت ها و افراد ناامید جاذبه داشته است، یعنی برای آنان که به قول برتراند راسل نمی توانستند به پیشرفت در عمل خود در جهان واقعی امیدی داشته باشند. با این همه،  تأکید این تفکر بر روی فرد همواره نوعی پلورالیسم را در میان طرفداران آن باعث شده است.

 قرون وسطی

مسییحیت تمام خدایان مذاهب دیگر را برچید و در نتیجه یکتا پرستی مسیحی جایگزین تمام مذاهب پلورالیستی در اروپا شد. برای بیش از هزار سال، فلسفه به اسکولاستیسم کلیسا محدود شد. همه چیز از آسمان تا زمین کاملأ از طرف خدای قادر مطلق خکمرانی میشدند، واو همه چیز از کوچکترین ذرات تا بزرگترین ستاره ها را تعیین میکرد. پلورالیسم به معنی اخص کلمه در قرون وسطی تحمل نمیشد، اما عناصری از آن در قرون تاریک اندیشی باقی ماندند، و آنهم بیشتر در فلسفه اسلامی.

 سه قرن اول اسلام یعنی قرون ششم تا نهم میلادی چیزی بیش از اسکولاستیسم در دنیای اسلام به وجود نیاورد. دین سالاری ( تئوکراسی) اسلامی بنی امیه و بنی عباس نظیر کلیسای کاتولیک استبدادی بود.  تنها پژوهشهای نجومی از طرف دین سالاران اسلامی تشویق میشد و آنهم به خاطر مبنای نجومی بسیاری از شعائر عبادتی اسلامی. در واقع پس از سقوط خلافت اسلامی  در شاخه شرقی آن (درخراسان و ایران) و شاخه شمالی آن (در اسپانیا)، با تقلیل نفوذ خلافت مرکزی،  و شروع به اصطلاح "رفرمیسم"  و "رنسانس" اسلامی در قرن نهم میلادی ، درخراسان ، ایران و اسپانیا کارهای علمی و فلسفی شکوفا شدند. ابن سینا، عمر خیام، فارابی، ابوریحان بیرونی، ذکریای رازی درخراسان و ایران و اورس (ابن رشد و  دیگران در اسپانیا)  فلاسفه و دانشمندان برجسته این دوران هستند،  که بویژه بر افکار راجر بیکن و اسپینوزا در غرب اثر گذاشتند. در واقع بررسی فلسفه شرق خود مبحثی است جداگانه و وسیع است. اما فقط نگاهی به فلسفه وحدت وجود،  که اساسا در شرق رشد زیادی کرده،  و در پلورالیسم غرب اثر گذاشته،  در اینجا بی مناسبت نیست.

وحدت وجود اسلامی در شرق

 پانته ئیسم یا فلسفه وحدت وجود،  شکلی از عرفان است،  و ادامه فلسفه رواقیون است که  بویژه پس از حمله مغول، در میان اندیشمندان خاور تزدیک رشد کرد.  این بینش  از یک سو،  تلفیقی بود از فلسفه خاور و فلسفه یونان،  و از سوی دیگر، ترکیبی بود از اندیشه  اسلامی و مسیحی . مروجین آن "صوفی" خوانده میشدند، چرا که نظیر رواقیون برای دنیای مادی ارزشی قائل نبودند.  آنها ضد ملا و آخوندبازیsacerdotalism بودند و به همه ادیان به یک اندازه احترام می گذاردند، و اعتقادات خود را یک مذهب جهان وطن می دیدند،  نظیر مانویان قبل از اسلام.  آنها مذهب سنتی را تحقیر میکردند،  و ایده جستجو برای خدا در دل،  و نه در مسجد،  را ترویج میکردند. به خاطر ترس از آزار و ایذای اسلامگرایان، نظرات خود را به شکل استعاره درقالب اشعار بیان میکردند. 

 اشعار صوفیان نمونه هائی از بیان زیبای شاعرانه وحدت وجود است. شاعر برجسته صوفی مسلک  مولوی، در اشعار خود،  با احترام خاصی از فلاسفه مکاتیب مختلف یونان،  از جمله دیوژانس و اتمیستها یاد میکند.  در بسیاری از اشعار وی، او خدا را به نور تشبیه میکند،  که بوسیله اندیشه بشربه فرقه های  مختلف مذهبی انکسار یافته است. این تشبیه شاید بهترین بیان پانته ئیستی توحید،  یعنی خدا ی واحد است، که در عین حال بیان های متعدد دیگرخدا را نیز همراه دارد.  هرچند پانته ئیسم یک پلورالیسم استوار نبود، ترویج مفهوم کثرت گرای بیان خدا از طرف آن،  باعث رشد گرایش پلورالیستی در مذهب و فلسفه در قرون وسطی  در دنیای اسلام شد، و پانته ئیسم حتی بعد ها متفکرین برجسته خردگرای عصر مدرن اروپا،  نظیر لایبنیتس .و اسپینوزا را،  تحت تأثیر قرار داد.

متفکرین پلورالیست قرون وسطی

 در اروپا، راجر بیکن (1214-1292) از امپریسیسم برای دفاع از اصل یکایکیindividuation (تشخیص فرد در جمع) ، یعنی تشخیص اینکه اشیأ جداگانه کیفیت های مختلف دارند، استفاده کرد.  در نتیجه هرچند راجر بیکن مونیست بود، در فلسفه اش نفوذ پلورالیسم هویدا است.

جالب توجه ترین متفکر پلورالیست قرون وسطی ویلیام اوخامWilliam of Ockhams در (1280-1347)  بود، که تکفیر شده و از فرقه فرانسیسکن و کلیسا طرد شد.  او ایده کثرت جهان ها را دلیلی برای قدرت خدا می دانست.  بزرگترین خدمت وی به فلسفه منطق *تیغ اوخامOckham's Razor* است.  ( به تحقیقات مفصل کارل پاپر درباره اوخام رجوع کنید).

 تیغ اوخام که  با عبارت "این بیهوده است که با زیادتر انجام دهیم آنچه قابل انجام با کمتر است" بیان شده،  متد منطقی بسیار سودمند برای دیدگاه  پلورالیستی است. با استفاده از تیغ اوخام میتوان همان تعداد ازعوامل را که *لازم* هستند،  برای هر تحلیل معین برگزید. بنابراین بجای تقلیل پیش گرایانه( اپریوریapriori ) کثرت به یگانگی مونیستی،  از این ابزار برای کار کردن با تعدد می توان بهره گرفت. در نتیجه کار عظیم استفاده از عوامل متعدد در تحلیل، با این روش، با حذف عواملی که تاثیر مساوی دارند،  به ساده کردن کار می انجامد، به جای آنکه تعدد،  باعث نا امیدی از پلورالیسم و پناه بردن به مونیسم شود.  

علاوه بر منطق، اوخام گراییش به پلورالیسم را در مسائل اجتماعی زمان خود نیز نشان داد. وی طرفدار جایگزینی کلیسای دموکراتیک به جای نظام سلسله مراتبی هیرارشی کلیسا بود. 

عصر مدرن

 پایان قرون وسطی مقارن است با رفرماسیون و رنسانس.  رنسانس همانطور که در رساله مونیسم نوشتم،  بیشتر به مونیسم دینامیک گرایش داشت. اما رقرماسیون و ظهور پرتستانیسم در اروپا،  به دیدگاه پلورالیستی یاری رساند. از آنجا که پروتستانیسم به قضاوت فردی استناد میکرد، راه های تازه ای به سوی دیدگاه پلورالیستی،  حتی در درون مذهب مونیستی مسیحیت گشوده شد. تفرقه مذهبی کلیسا و رقابت فرقه های مذهبی برای سالها ادامه یافت،  و پس از جنگهای سی ساله در آلمان، هرجه بیشتر آشکار شد که نه پروتستانیسم،  و نه کاتولیسیسم،  و نه هیچ دکترین مذهبی دیگری نمیتواند برتری کامل بیابد.  این امر باعث شکل گیری بردباری مذهبی از یک سو،  و آزادی علم و فلسفه از پیش داوری های مذهبی از سوی دیگر شد. وقتی که دیگر تعدد حقیقت مذهبی بوجود آمد، علم و فلسفه دیگر به قضاوت مذهبی به عنوان معیار حقیقت در تئوری های خود نیازی نداشنتد، و شروع کردند به نگاه در جاهای دیگر برای تأیید اثبات حقیقت در عرصه های گوناگون پژوهش. 

بردباری مذهبی باعث تقویت دموکراسی در مسائل مذهبی و جداشدن علم و فلسفه ازمذهب  شد،  و تفکر دانشمندان و فلاسفه را از مکاتیب مسیحیت آزاد کرد،  و راسیونالیسم را در اندیشه روشنفکری به پیش برد.  این وضع در طلوع عصر مدرن  به بهترین شکل بوسیله فرانسیس بیکن (1561-1626)  بیان شده که معتقد بود: 

 فلسفه بایستی ار الهیات جدا نگه داشته شود، چرا که الهیات از طریق ایمان دانسته میشود ولی فلسفه به استدلال بستگی دارد. 

نگرش بالا کمابیش اساس نقطه آغازین تمام مکاتیب فلسفی عصر جدید بوده است و باعث نفوذ علم در خردگرائی،  تجربه گرائی و دیگر مکاتیب فلسفی شده است. 

قابل ذکر است که از دیدگاه ارسطو فلسفه *جستجوی حقیقت* بود. اما برای متفکرین قرون وسطی فلسفه جستجو برای حقیقت الهی یا اراده خداوند بود. پس از آنها، فلسفه برای خردگرایان (راسیونالیستها ) خود *استدلال* بود،  یا به عبارت ساده تر *تفسیر* جهان بود. فقط فلاسفه پایان دوران راسیونالیسم نظیر نیچه و مارکس، دیدن فلسفه به عنوان *استدلال* را بی حاصل می دیدند و فلسفه ای را ترویج میکردند که میتوانست *ابزاری* برای تغییر تلقی شود، اما نظر آنان دیگر با آنچه معنای فلسفه از دیدگاه خردگرایان بود متفاوت بود. این است که مارکس از پایان فلسفه گفته و میگوید فلاسفه تا کنون دنیا را تفسیر کرده اند، در صورتیکه مسأله تغییر آن است. من این موضوع را در رساله اندیشه مارکسیستی و مونیسم مفصلأ بحث کرده ام.

 همانگونه که در رساله مونیسم ذکر کردم، علم مدرن قبل از قرن بیستم (مثلأ مدل نیوتونی از جهان)، بیشتر در سازگاری با مونیسم دینامیک بود تا با پلورالیسم. اما توسعه علوم مدرن و رشد فردگرائی درجوامع اروپا، پیشینه خوبی را برای خیزش مجدد پلورالیسم فراهم آوردند.

مثالی ازحوزه  دیدگاه پلورالیستی در پایان قرن شانزدهم را جان دان در مورد بحث کثرت جهان ها نشان داده است. وی که  یک شخصیت ادبی انگلیس درآن زمان بوده، به ایده نعدد جهان ها سمپاتی داشته است.  او رابطه این جدل و نتایج دیگر دیدگاه پلورالیستی را در نقل قول زیر، که در ابتدای رساله ذکر شد، به خوبی نشان داده است.  در واقع حقیقت ارزیابی وی از کثرت گرائی،  درنتایج توسعه پلورالیسم در قرون بعدی در اروپا غیر قابل انکار است،  و بی دلیل نبود که کلیسا با آن در ستیز بود.  وی مینویسد: 

"انسان هائی که  فقط به ذات طبیعت توجه دارند، از این اندیشه به دورند که چیزی مفرد در جهان هست،  چرا که به ندرت فکر میکنند که این جهان در خود مفرد است، اما هر سیاره، هر ستاره، خود جهانی است نظیر این یکی. آنها دلیل برای قبول نه تنها کثرت هر نوع در این جهان، بلکه حتی برای کثرت جهان ها می یابند.  خدا، طبیعت، و منطق بر ضد آن متحدند." ( از جان دانJohn Donne  س. 1572-1631 نقل شده توسط استیو دیکSteven J. Dick  در کتاب کثرت جهانPlurality of Worlds  س1982، صفحه 49.) 

خردگرایان و علوم طبیعی

 دکارت جنبشی را در فلسفه شروع کرد که توسط برخی از پیروانش به پلورالیسم رسید.  اصل cognito ergo sum  وی یعنی "من میاندیشم، پس من هستم"، تنها آغاز سوبژکتیویسم (ذهن گرائی)  نبود. در واقع شک دکارتی اجازه همزمان قبول طرق مختلف اندیشه را میدهد.  فلسفه وی اساس گرائی را به توضیح تخمینیconjectural explanation مسائل ارجحیت میدهد.  درک دترمینیستی (جبری) وی ار قوانین فیزیک،  فلسفه او را ناسازگار با آزادی اراده میکند. اما مدل او از جهان نسبت به بعضی از متفکرین بعدی نظیر نیوتون،  کمتر مونیستی بود. دوالیسم دکارتی فکر و ماده،  راه را هم برای ماتریالیسم مکانیکی،  و هم برای ایده الیسم ذهن گرا ( سوبژکتیو) باز کرد. و جنبه های پلورالیستی اندیشه وی بعد ها توسط اسپینوزا و لایبنیتس توسعه یافتند.  

اسپینوزا اساسأ توجهش به اخلاق بود. در زمینه مسائل علم وی دیدگاه دترمینیسم دکارتی را حمایت میکرد.  او سعی کرد که یک اخلاق خردگرایانه را توسعه دهد. عشق و خوشحالی در زندگی اصول اخلاقی وی بودند. خدای پانته ئیستی وی در همه چیز جهان نمایان بود.  وی از پانته ئیسم ومذاهب گوناگون آموخته بود و این معرفت در رفتار مساوی وی با مذاهب گوناگون هویدا بود.  پلورالیسم وی با مونیسم سازگار بود،  اما نمی توانست در خدمت الهیات سلسله مراتبی کلیسیای کاتولیک قرار گیرد. در فلسفه وی  خدا یکی بود و همه جیز با او در وحدت بود. پلورالیسم اسپینوزا بسیار محدود بود و علاقه وی به وحدت خدا و جهان،  در هر سطر آثار وی نمایان است. معهذا این ها در طرد او و محکوم کردن آثار وی توسط کلیسیای کاتولیک  تأثیری نگذاشت.  

لایبنیتس اولین فیلسوف عصر مدرن بود که در عین تعلق به خردگرائی و علوم طبیعی بسیار مدافع پلورالیسم بود. مدل وی از جهان مونودولوژی بود.  جهان از نظر وی از مجموعه بی نهایت اجزا فکرگونه ای   به نام مونادmonad تشکیل شده است. مونادها عناصر ساده ای هستند که غیر قابل تقسیم و بدون پنجره هستند، یعنی نفوذ متقابلی بین آنها امکان پذیر نیست. مونادها به طور فردی تعریف میشوند و از آزادی اراده برخوردارند، اما حالت اولیه هر موناد هر آنچه در هر زمان برای آن اتفاق افتد را در بر دارد (رجوع کنید به مونودولوژی ترجمه انگلیسیP.H. Hedge ). لایبنیتس خردگرای ثابت قدمی بود و از *تضاد* و "دلیل کافی*،  به مثابه اصول پایه ای منطق خود استفاده میکرد. با استفاده از منطق خویش، پلورالیسم وی به جبرگرائی (دترمینیسم) دیگری منتج شد،  که در واقع همه تغییرات مونادها را در بر میگرفت،  و این در دکترین هارمونی از پیش تعیین شدهpre-established harmony وی  بسط یافته است. 

برخورد لایبنیتس به سوال وحدت خدا،  شباهت و تفاوت وی و اسپینوزا را نشان میدند. او مینویسد "خدا به تنهائی آن وحدت بدوی است، یا جوهر ساده اولیه ای است که از آن همه مونادهای آفریده  یا مشتق شده،  تولید شده اند." در نتیجه بر عکس اسپینوزا،  مونادهای لایبنیتس فقط نشانهای خصلت الهی نبوده،  بلکه محصول آنند. اتحاد را به اینگونه بیان میکند که "در جوهر ساده اولیه بایستی همه خاصیت ها و روابط موجود بوده باشد، هرچند اجزائی نداشته"  این نظر مثل اسپینوزاست که نوشته است "خصلت الهی مطلقأ تعداد بی نهایت از خواص را دارد، که هر یک اساس های بی نهایتی را در انواع*sue genre* به نمود میگذارد."  در نتیخه مونادهای لایبنیتس از نظر فیزیکی در خود پلورالیستی نیستند و این بیانگر گرایشی مونیستی است، اما از نظر روانشناسی آنها کثرت گرا هستند،  اگر که آنها را روح هائی با ادراک حسی و اشتیاق فرض کنیم. با وجود تصویر پانته ئیستی مونادها در رابطه با خدا، خدای لایبنیتس یک روح منفرد نیست و دارای کثرت روانشناسی حواس و تعلقات است. 

لایبنیتس،  دوالیسم دکارتی فکر و بدن را،  با رجوع به کشف ثبات مقدار حرکت conservation of momentum در قیزیک پایان داد ( وی همچنین پایه گذار منطق ریاضی بود). در مقایسه با ثبات مادهconservation of matter ، این قانون جدید،  توضیحی برای اثر متقابل فکر و بدن ارائه میکرد.  ماده انکار شده،  و مدل شبه روانشناسی جهان،  دنیای مادی و غیر مادی را در برمیگرفت.  سیستم لایبنیتس از نگاه خواننده عصر حاضر،  بنظر خیالپردازی میاید،  ولی اگر ما لغت روح را با الکتریسیته تعویض کنیم، دیگر دیدگاه وی آنقدر عجیب هم نیست.  هرچند مدل وی آنگونه که هست،  آنقدر راضی کننده نیست، اما مدل وی باضافه فیزیک کوانتا،  منشأ الهام برای بسیاری از فلاسفه علم در قرن بیستم بوده است (رجوع کنید به مجموعه دانشگاه بوستون درباره فلسفه علم).  متأسفانه دوقرن طول کشید تا فلاسفه به مدل فلسفی لایبنیتس توجه کنند. 

صرف نظر از کمبودهای مونودولوژی، این مدل لایبنیتس اولین کوشش در عصر مدرن برای فرموله کردن مجدد مدل پلورالیستی جهان پس از یونان باستان بوده است.  بویژه تئوری جهان های موازی وی تازه بوسیله متفکرین عصر حاضر دارد بحث میشود. 

لایبنیتس مشاجرات طولانی ای با نیوتون داشت.  تئوری جاذبه نیوتونی جایگزین نئوری جلقهای ( ورتکس)  دکارتی شد و هارمونی جدیدی را در جهان تصویر کرد.  با وجود برخورد تخمینیconjectural نیوتون به حدسیات تئوریک، سیستم وی در برداشت مشهود خود مونیستی است (برای بررسی جامع  نیوتون رجوع کنید به کتاب سحر مجدد جهان نوشته موریس برمنMorris Berman) . 

برای نیوتون همه چیز به دور مرکز جاذبه مچرخید، و دترمینیسم لاپلاس،  نتیجه طبیعی تئوری نیوتون بود،  که مدعی شد شیطانی با دانستن شرایط اولیه و قوانین نیوتون،  میتواند تمام حرکات آینده را پیش بینی کند.  این سیستم با یک خدای جدید کامل شد، نظیر حرکت دهنده بی حرکت در فلسفه ارسطو.  این مدل مکانیکی مبنای دینامیسم مونیستی عصر جدید شد،  که در رساله دیگر بحث کردم. 

لایبنیتس سیستم نیوتونی را یخاطر ضدیت با هارمونی مذهبی مورد حمله قرار داد.  به نظر لایبنیتس، سیستم نیوتون پس از خلق شدن جهان،   نیازی به خدا نداشت، و  معتقد بود فلسفه وی خداپرستانه تر است.  در واقع این اهمیت نیوتون بود که اتفاق گرائی Occasionalism طرفداران دکارت را به دور ریخت،  وقتی که هر حرکت جداگانه از طرف خدا شروع میشد.  

در میان دانشمندان قرن هفدهم، ما نمیتوانیم هیچ دانشمند اصلی پلورالیست دیگری بیابیم. اما در میان دانشمندانی که به پلورالیسم در برخی زمینه های اندیشه شان گرایش داشته اند،  هویگنسC. Huygens شایسته ذکر است. هویگنس برخوردی امپریسیستی به نجوم و فیزیک داشت. جایگاه تئوری احتمالات در اندیشه فلسفی وی برای زمان وی بسیار خارق العاده است. در سال 1698 وی مینویسد: 

"من تمی توانم وانمود کنم که هیچ چیزی را به عنوان حقیقت با یقین بیان میکنم (چرا که آن جنون است)

 ولی فقط حدس محتمل را ارائه میدهم، که حقیقت آن را هر کس آزاد است برای خود ارزیابی کند.

 در نتیجه از آنجا که به اعتراف خود، من هرگز نمیتوانم به یقین دست یابم،  اگر  کسی با افسوس به من

 بگوید که  من وقت خود را بیهوده درپرس و جوی باطل و بی ثمری تلف کرده ام، پاسخ من این است که

 در این صورت وی تمام  فلسفه طبیعت را تحقیر کرده است،  چرا که موضوع همه آن جستجو در درباره

 خصلت همه چیز است:  و دراین چنین مطالعه اصیل

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در موردتاریخ پلورالیسم

تحقیق در موردتاریخ ایران پیش از اسلام

اختصاصی از رزفایل تحقیق در موردتاریخ ایران پیش از اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در موردتاریخ ایران پیش از اسلام


 تحقیق در موردتاریخ ایران پیش از اسلام

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه11

                                                             

فهرست مطالب

تاریخ ایران پیش از اسلام

ایلامیان

 مهاجرت آریائیان به ایران

هخامنشیان

اشکانیان

ساسانیان

 اگر بخواهیم تاریخ ایران پیش از اسلام را بررسی ‌‌کنیم باید از مردمانی که در دوران نوسنگی در فلات ایران زندگی می‌‌کردند نام ببریم. پیش از مهاجرت آریائیان به فلات ایران، اقوامی با تمدن‌های متفاوت در ایران می‌زیستند که آثار زیادی از آنها در نقاط مختلف فلات ایران مانند تمدن جیرفت (در کرمانِ کنونی) و شهر سوخته در سیستان، و تمدن ساکنان تمدن تپه سیلک (در کاشان)، تمدن اورارتو و ماننا (در آذربایجان)، تپه گیان نهاوند و تمدن کاسی‌ها (در لرستان امروز) بجای مانده است. اما تمدن این اقوام کم کم با ورود آریائیان، در فرهنگ و تمدن آنها حل شد.

برای بررسی تاریخ ایران پیش از اسلام باید از دیگر تمدنهای باستانی آسیای غربی نیز نام ببریم. شناخت اوضاع و رابطه این مناطق ایران در رابطه با تمدن‌های دیگر نظیر سومر - اکد، کلده - بابل - آشور، و غیره نیز مهم است.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در موردتاریخ ایران پیش از اسلام