رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق درباره منزلت آدم و حواء

اختصاصی از رزفایل تحقیق درباره منزلت آدم و حواء دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 7

 

منزلت آدم و حواء

وجه تسمیه و آغاز آفرینش آن ها

پرستش فرشتگان پیرامون خلقت آن ها

مقصود از آفرینش آدم (ع) جانشینی او در زمین بر گروهی از جنیان است که پیش از اودر آنجا می زیستند و نه این که آفرینش او به جهت سکونت در بهشت باشد. بلی بهتر این می بود که او با عمل خویش باعث نمی گشت تا از بهشت خارج گردد و با عزت و کرامت می زیست و خود و همسرش در خلعت بهشتیان از هدایا و کرنش فرشتگان بهره می جستند.

انسان آفریده شده را ورای سه نیروی «شهوت»، «غضب» و «عقل» می دانستند که دو نیروی اول او را به سمت فساد و خونریزی و نیروی سوم او را به سمت فرمانبرداری و شناخت سوق می داد لکن آن ها فلسفه ی آفرینش انسان را در غالب و اعتبار در نیروی اول محصور ساخته و اصولا اص خلقت او را مقتضی حکمت ندانستند و به اعتبار نیروی عقل نیز خود را بدون آن که در مقام معارضه با مفاسد بدانند شایسته تر از آدم تشخیص دادند و بین گونه از امتیازات و فضیلت های منبعث از دو نیروی دیگر که ممکن بود در خدمتعقل درآید و در مسیر خیر و نیکی پرورش یابد، غافل ماندند. هم چنین آن ها نتوانستند تشخیص دهند که ممکن است ترکیب و جمع بین آحاد و جزئیات بتواند نتیجه مطلوب تری را به ارمغان آورد هم چون از قوه به فعل رسیدن منافع بیشماری که در عالم هستی وجود دارد که خود فلسفه ی اصلی جانشینی انسان در روی زمین است. و نحوه ی تعلیم اسماء به آدم (ع) یا به صورت «آفرینش علمی» که ضروری و لازمه ی خلقت او بوقوع پیوسته و با این که به شکل «القایی رحمانی»م در نفس آدم شکل گرفته است.

از امام صادق (ع) روایتی است که فرمودند: دلیل نامیدن آدم به این اسم بدان خاطر است که اواز ادیم و پوسته و قشر زمین آفریده شده است. و شیخ صدوق عیه الرحمه می فرماید: «ادیم نام چهارمین لایه ی درونی زمین است و آدم ابوالبشر از آن خلق شده است. و از امام صادق (ع) روایتی است که فرمودند: حواء را بدین اسم نامیدند چرا که او از حی یعنی آدم آفریده شده است.

در اصل اشتقاق اسم آدم (ع) اختلاف نظر وجود دارد بعضی گفته انداسمی غیر عربی است و بدون اشتقاق مانند آزر و گروهی معتقدند که آن مشتق از «ادمه» است به معنای گندمگون بودن و بعضی قائلند که مشتق از آدم و به معنای الفت و اتفاق است. اما حواء مشتق از حی یا حیوان است و از اشتقاقات نادر و یا جعلی است مانند لاین و تامر.

از امیرالمومنین (ع) روایتی است که فرموده اند: خداوند تعالی به جبرئیل امین فرمان داد تا از پهنه ی زمین و دشت ها و بلندی های آن چهار نوع گل را فراهم سازد، گل سفید و سرخ و سیاه و خاکی رنگ سپس فرمان داد تا چهار نمونه از آب های زمین یعنی آب گوارا، آب شور، آب تلخ و گنداب را به آن گل ها بیافزاید، آن گاه آب گوارا را در گلوی آدم، آب شور را در چشمان او، آب تلخ را در گوش هایش و آب متعفن را میان بینی او تعبیه و جاری سازد.

در توحید مفضل از قول امام صادق (ع) و در بیان علت این امر آمده است: قرار دادن آب گوارا در حلق آدم بدین جهت بود تا تناول غذا برای او لذت بخش باشد و علت قراردادن آب شور در چشمان آدم برای این بود که باعث بقا و صحت مردمک چشم است و نیز بودن آب تلخ در گوش باعث عدم ورود حشرات به مغز انسان خواهد شد چرا که به محض ورود در میان لایه های آن خواهند مرد و در مواردی نادر نیز خواهند توانست از میان آن عبور کرده و به سیستم عصبی مغز رخنه نمایند.

خداوند در قرآن می فرماید: «و خلق الانسان من عجل» انسان از شتاب آفریده شده است چرا که طبیعت او بدین صورت است و هنگامی که خداوند روح را از سر انگشتان پای آدم در او بدمید و آن روح به زانوی وی رسید، کوشش کرد از جای برخیزد اما نتوانست و خداوند فرمود: «خلق الانسان من عجل» و زن را «امراه» نامیدند چون از «مرء» یعنی مرد و آدم آفریده شده است و نیز زن را «نساء» نامیدند چرا که برای آدم انیس و همدمی غیر حواء وجود نداشت.

«حضرت عبدالعظیم حسنی» روایت می کند که از امام جواد پرسشی پیرامون علت بوی کریه مدفوع انسان نمودم و ایشان پاسخ فرمودند: هنگامی که خداوند آدم را خلق نمود جسمی پاک و طیب داشت و مدت چهل سال فرشتگان الهی برای تکریم به نزد او می آمدند و اظهار می داشتند تو برای ماموریتی خاص آفریده شده ای و ابلیس از دهان او وارد و از دبرش خارج می گشت و بدین جهت است که احشاء انسان کریه و نامطبوع است.

از «طاووس» و «مجاهد» روایت شده است که «ابلیس» قبل از ارتکاب گناه در زمین اقامت داشت و در زمره ی فرشتگان بود و عزراییل نامیده می شد و کلا ملائکه ساکن در روی زمین جن نامیده می شدند و در میان فرشتگان عرصه ی زمین کسی به مرتبه ی علمی او نمی رسید و چون به نافرمانی خداوند برخاست مورد غضب واقع شده و خداوند او را ابلیس نام نهاد و «و کان من الکافرین» چرا که در علم خداوند و از ازل او به این وصف شناخته شد.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره منزلت آدم و حواء

دانلود مقاله کامل درباره نقش‌اندیشه مهدویت در منزلت شیعه

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله کامل درباره نقش‌اندیشه مهدویت در منزلت شیعه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 21

 

نقش‌اندیشه مهدویت در منزلت شیعه

بخش اول:

جاهلیت از گذشته تا حال

هرگاه از جاهلیت سخن به میان می آید‎، چنین به نظر می رسد که جاهلیت مربوط به دوران گذشته بوده و امروز در دوران عقلانیت بشر‏، سخن از آن، سخنی گزاف و خارج از تمدن است. اما با تامل در مفهوم جاهلیت و آنچه که بر بشر امروز می گذرد، روشن می شود که این معضل بزرگ، امروز هم گریبان گیر بشر است.

جاهلیت چیست؟ و آیا با همه تحولات علمی و ترقیات بشر در قرون اخیر، به کارگیری لفظ جاهلیت در مورد انسان عصر حاضر صحیح است؟

جاهلیت نخستین (جاهلیت اُولی به تعبیر قرآن) و جاهلیت نوین (جاهلیت ثانی) به چه معنا است؟ و آثار و علائم جاهلیت دوران ما چیست؟ اینها مسائلی است که باید مورد بررسی قرار گیرد.

جاهلیت از دیدگاه قرآن و روایات

چنانکه اشاره شد قرآن و روایات راجع به جاهلیت، تعاریفی دارند که توجه به آن، بسیاری از حقایق را روشن می سازد.

خداوند در قرآن می فرماید:

اِذ جَعَلَ الذِینَ کَفَرُوا فِی قُلوبِهِم الحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الجَاهِلِیَّة

آنگاه که کافران در دلهای خود تعصب (آنهم) تعصب جاهلی قرار داده‌اند.1

حمیت از ماده «حَمی» به معنای حرارت است و سپس در معنای غضب، و بعد از آن در معنای نخوت و تعصب آمیخته با غضب به کار رفته است. علی(ع) در خطبه قاصعه بارها روی این معنا تکیه کرده است و در مذمت ابلیس که پیشوای مستکبران بود می فرماید:

صَدَّقَهُ بِهِ اَبنَاءُ الحَمیَّةِ وَ اِخوانُ العَصَبِیَّة وَ فَرَسانُ الکِبرِ وَ الجَاهِلِیَّةِ

او را فرزندان نخوت و حمیت و برادران عصبیت و سواران برمرکب کبر و جهالت تصدیق کردند.

و در جای دیگر- در همین خطبه- به هنگامی که مردم را از تعصبات جاهلیت بر حذر می دارد، می فرماید:

شراره های تعصب و کینه های جاهلی را که در قلب دارید خاموش سازید، که این نخوت و حمیت و تعصب ناروا در میان مسلمانان، از القائات و نخوتها و وسوسه های شیطان است.2

در حدیثی از امام علی بن الحسین(ع) آمده که وقتی از حضرت درباره عصبیت سوال کردند، فرمود:‌

تعصبی که موجب گناه است اینست که انسان بَدان قوم خود را از نیکان قوم دیگر برتر بشمرد. ولی دوست داشتن قوم خود، تعصب نیست. تعصب آن است که آنها را در ظلم یاری کند.3

قرآن در بیان داستان شب بعد از جنگ احد و احتمال خطر حمله مشرکین به مدینه و ترس انسانهای منافق و ضعیف الایمان می فرماید:‌

ثُمَّ اَنزَلَ عَلَیکُم مِن بَعدِ الغَمِّ اَمَنَةً نُعاساً یُغشَی طائِفَةٌ مِنکُم وَ طائِفةٌ قَد اَهَمَّتْهُم اَنفُسُهُم یَظُنُّونَ بِاللهِ غَیر الحقِّ ظَنَّ الجَاهِلیةِ

سپس خداوند بعد از آن‌اندوه، آرامشی به صورت خواب سبکی بر شما فرو فرستاد که گروهی از شما را فرا گرفت. گروهی تنها در فکر جان خود بودند و درباره خدا، گمان های ناروا همچون گمان های دوران جاهلیت می بردند.4

آنها در مورد خدا گمان های نادرست همچون گمان های دوران جاهلیت و قبل از اسلام داشتند و در افکار خود احتمال دروغ بودن وعده های پیامبر(ص) را می دادند و به یکدیگر و یا به خویشتن می گفتند: آیا ممکن است با این وضع دلخراشی که می بینیم پیروزی نصیب ما بشود. یعنی بسیار بعید و غیر ممکن است. قرآن در جواب آنها می گوید: بگو همه امور برای خداست.5

قرآن در پیام دیگری اشاره می فرماید:

اَفَحُکمَ الجَاهِلیةِ یَبغُونَ؟ وَ مَن اَحسَنَ مِنَ اللهِ حُکماً لِقومٍ یُوقِنون.

آیا خواستار حکم جاهلیت‌اند؟ برای مردمی که یقین دارند داوریِ هیچ کس از خدا بهتر نیست.6

در کتاب کافی از علی (ع) نقل شده است که فرمودند:

الحُکمُ حُکمان، حُکمُ اللهِ و حُکمُ الجاهِلیةِ فَمَن اَخطَا َحُکمَ اللهِ حَکَمَ بِحُکمِ الجَاهِلیَّةِ

حکم دو گونه بیشتر نیست یا حکم خداست یا حکم جاهلیت و هر کس حکم خدا را رها کند به حکم جاهلیت تن در داده است.7

 از اینجا روشن می شود مسلمانانی که با داشتن احکام آسمانی به دنبال قوانین ساختگی باطل دیگر افتاده‌اند، در حقیقت در مسیر جاهلیت گام نهاده‌اند.8

حضرت علی(ع) می فرماید:

پیامبر گرامی اسلام(ص) بعد از مراسم حج به طرف مدینه حرکت فرمودند، در بین راه ماجرای غدیر خم و خطبه آن حضرت مطرح شد. پیامبر در آن خطبه معروف فرمودند: به خدا قسم خداوند به انبیاء و رسولان در مورد من بشارت داده، من آخرین انبیاء و رسولانم و من حجت خدا بر همه مخلوقات آسمانها و زمینم. هر کس در این موضوع شک کند کافر است، آن هم کفر جاهلیت اول، و کسی که در این گفتارم تردید کند در همه چیز تردید کرده و تردید کننده در آن آتش جهنم است. 9

حارث بن مغیره می گوید به امام صادق(ع) عرض کردم: آیا پیامبر (ص) فرموده‌اند: کسی که بمیرد و امامش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است؟ حضرت فرمودند: آری. پرسیدم آیا جاهلیت جاهلان و سفهاء یا جاهلیتی که امامش را نسناخته؟ حضرت فرمودند: جاهلیت کفر و نفاق و گمراهی.10

پیامبر گرامی اسلام(ص) نگاهی به حضرت علی(ع) نموده و آنگاه فرمودند:

یَا عَلی مَن اَبغَضَکَ اَمَاتَهُ اللهُ مِیتَةً جَاهِلیَِةً وَ حَاسَبَهُ بِمَا عَمِلَ، یَومَ القِیامَةِ

ای علی، کسی که دشمن تو باشد، خداوند او را به مرگ جاهلیت می میراند. و بر اساس آنچه عمل کرده در روز قیامت با او رفتار می شود.11

از رسول گرامی اسلام(ص) نقل شده که فرمودند:

مَن اَنکَرَ القَائِمَ مِن وُلدی فِی زَمانِ غیبتهِ مَاتَ مِیتَةً جاهلیةً

کسی که منکر قائم از فرزندان من در زمان غیبتش بشود به مرگ جاهلیت می میرد.12

در دعای غیبت امام زمان(عج) بعد از درخواست معرفت خدا و پیامبر (ص) و امام و حجت خدا، از خداوند طلب می کنیم:

اَللهُمَ لَا تَمِتنِی مِیتَةً جاهلیةً وَ لا تُزِغ قَلبِی بَعدَ اِذ هَدَیتَنی

خدایا مرا به مرگ جاهلیت نمیران و قلبم را پس از هدایت منحرف مساز.13

مقصود از مرگ جاهلیت در این دعا، عدم معرفت امام زمان(عج) است.

امام صادق (ع) می فرماید:

مَن شَرِبَ مُسکِراً لَم تُقبَل مِنهُ صَلاتُهُ اَربَعینَ یَوماً. فَاِن مَاتَ فِی الاَربعین، مَاتَ مِیتَةً جَاهلیةً وَ اِن تَابَ، تَابَ اللهُ عَلیهِ

کسی که شراب بنوشد، چهل شبانه‌روز نمازش پذیرفته نیست و اگر در این چهل روز بمیرد به مرگ جاهلیت مرده، ولی اگر توبه کند خداوند توبه اش را می پذیرد.14

از مجموع آیات و روایاتی که در این باب ذکر شد می توان مصادیق جاهلیت را در موارد زیر خلاصه نمود:

1- حکم و حکومت ناحق، رفتار خلاف قانون الهی و مبتنی بر هوی و هوس و روی گردانی از دستورات الهی.

2- بی توجهی به وعده های الهی و بد‌اندیشی درباره افعال خداوند.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره نقش‌اندیشه مهدویت در منزلت شیعه

دانلود نقش‌اندیشه مهدویت در منزلت شیعه

اختصاصی از رزفایل دانلود نقش‌اندیشه مهدویت در منزلت شیعه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 فرمت فایل:  ورد ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ

 


  قسمتی از محتوای متن 

تعداد صفحات : 21 صفحه

نقش‌اندیشه مهدویت در منزلت شیعه بخش اول: جاهلیت از گذشته تا حال هرگاه از جاهلیت سخن به میان می آید‎، چنین به نظر می رسد که جاهلیت مربوط به دوران گذشته بوده و امروز در دوران عقلانیت بشر‏، سخن از آن، سخنی گزاف و خارج از تمدن است.
اما با تامل در مفهوم جاهلیت و آنچه که بر بشر امروز می گذرد، روشن می شود که این معضل بزرگ، امروز هم گریبان گیر بشر است.
جاهلیت چیست؟
و آیا با همه تحولات علمی و ترقیات بشر در قرون اخیر، به کارگیری لفظ جاهلیت در مورد انسان عصر حاضر صحیح است؟
جاهلیت نخستین (جاهلیت اُولی به تعبیر قرآن) و جاهلیت نوین (جاهلیت ثانی) به چه معنا است؟
و آثار و علائم جاهلیت دوران ما چیست؟
اینها مسائلی است که باید مورد بررسی قرار گیرد.

جاهلیت از دیدگاه قرآن و روایات چنانکه اشاره شد قرآن و روایات راجع به جاهلیت، تعاریفی دارند که توجه به آن، بسیاری از حقایق را روشن می سازد.
خداوند در قرآن می فرماید: اِذ جَعَلَ الذِینَ کَفَرُوا فِی قُلوبِهِم الحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الجَاهِلِیَّة آنگاه که کافران در دلهای خود تعصب (آنهم) تعصب جاهلی قرار داده‌اند.
1 حمیت از ماده «حَمی» به معنای حرارت است و سپس در معنای غضب، و بعد از آن در معنای نخوت و تعصب آمیخته با غضب به کار رفته است.
علی(ع) در خطبه قاصعه بارها روی این معنا تکیه کرده است و در مذمت ابلیس که پیشوای مستکبران بود می فرماید: صَدَّقَهُ بِهِ اَبنَاءُ الحَمیَّةِ وَ اِخوانُ العَصَبِیَّة وَ فَرَسانُ الکِبرِ وَ الجَاهِلِیَّةِ او را فرزندان نخوت و حمیت و برادران عصبیت و سواران برمرکب کبر و جهالت تصدیق کردند.
و در جای دیگر- در همین خطبه- به هنگامی که مردم را از تعصبات جاهلیت بر حذر می دارد، می فرماید: شراره های تعصب و کینه های جاهلی را که در قلب دارید خاموش سازید، که این نخوت و حمیت و تعصب ناروا در میان مسلمانان، از القائات و نخوتها و وسوسه های شیطان است.
2 در حدیثی از امام علی بن الحسین(ع) آمده که وقتی از حضرت درباره عصبیت سوال کردند، فرمود:‌ تعصبی که موجب گناه است اینست که انسان بَدان قوم خود را از نیکان قوم دیگر برتر بشمرد.
ولی دوست داشتن قوم خود، تعصب نیست.
تعصب آن است که آنها را در ظلم یاری کند.
3 قرآن در بیان داستان شب بعد از جنگ احد و احتمال خطر حمله مشرکین به مدینه و ترس انسانهای منافق و ضعیف الایمان می فرماید:‌ ثُمَّ اَنزَلَ عَلَیکُم مِن بَعدِ الغَمِّ اَمَنَةً نُعاساً یُغشَی طائِفَ


دانلود با لینک مستقیم


دانلود نقش‌اندیشه مهدویت در منزلت شیعه

دانلود تحقیق از شهامت تا شهادت مقام و منزلت امام حسین (ع)

اختصاصی از رزفایل دانلود تحقیق از شهامت تا شهادت مقام و منزلت امام حسین (ع) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق از شهامت تا شهادت مقام و منزلت امام حسین (ع)


دانلود تحقیق از شهامت تا شهادت مقام و منزلت امام حسین (ع)

انسانها تاریخ را بوجود آورده اند اما بسیاری از آنان با گذشت زمان از خاطره ها محو شده اند. در این میان، برخی از آنان به دلیل عظمت و شایستگی، در پیشرفت سایر انسانها کاملا موثر بوده و گذشت زمان آن ها را از یادها نبرده است و در هر زمان چونان خورشید می درخشند و روزگار در کم و کیفیت آنان تأثیر نمی گذارد.

اینان پیامبران، امامان معصوم و یاران و اوصیای به حق هستند که در زندگی کوتاهشان سیره ی گفتاری از خود به یادگار گذاشته اند و الگوی جاودانه ی سعادت بشر هستند.

حکومت پنج ساله ی علی بن ابی طالب (ع) برای آنان که در طول تاریخ به نوعی حاکمیت داشته و یا خواهند داشت اسوه می باشد و حجت را بر آنان تمام کرده است. برای خیرخواهان، صلح و صفای امام حسن (ع) و برای آزاد مردام قیام امام حسن (ع) و در نهایت شهادت مظلومانه ی آن حضرت مهمترین و درخشان ترین حوادث تاریخ اسلام است که در ابعاد گوناگون اثر بسزایی در پیشرفت انسانها و فرهنگ اصیل اسلایم داشته است.

حضرت امام خمینی می فرمایند:

هر چه داریم از حسین (ع) داریم.

اسلام را تا حالایی که شما می بینید سیدالشهداء (ع) نگه داشته است.

همچنین از طرفی دیگر این شهادت مظلومانه و مسأله ی عزاداری در شکل گیری و رواج آداب و رسوم خاص و هنرهای متداول مذهبی، تکیه ها و حسینیه ها اثر مستقیم داشته است و در پیدایش اجتماعات تبلیغاتی، تعذیه و عزاداری و در یک جمله می توان گفت در ادبیات عاشورا نیز چیزی جز جریان کربلا موثر نبوده است.

گفتار گویندگان که در مجالس عزاداری و محافل مختلف در طول زمان عرضه می شود. این گفتارها و نوشتارها با گذشت زمان پیوسته رو به گسترش بوده و در روزگار ما چندین برابر شده است، چرا که خورشید تابان وجود امام حسین را غروبی نیست. آری بانگ «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» در هر زمان و مکان طنین انداز است.

آیا حسین را می شناسید؟

او نوری مطلق بود که بر طالبان حقیقت و پویندگان از سرشاری و  خود ریزش می نمود.

امواج این دریای ژرف و بیکران، توحید و معرفت بود و فراورده های آبهای فراوان آن، حجت و برهان، کشف و شهود و استواری و اتقان (که چون دنیا موج نیرو، و با آن نور علم، روشنی و استیضاح. مینائی و عرفان نمودار می شد و تعنیتش را بر جویندگان راه حق و سالکان در ذات احدیت نشان می داد. حلم و بردباری، صبر و شکیبای، عقل و استقامت در شدائد و مصائب حکم دو کناره و دو ساحل این شط وسیع و دریای عریض بود که حافظ و نگهبان و پاسدار و مرزبان این دریای مواج و پر خروش و سرشار از علمت بود که نمی گذاشت آنها بیرون بریزد و کثرت علم طغیان کند و زمام از دست برود و گفتاری با کلامی را مافوق طاقت اصل عالم بر آنان تحصیل نماید.

و آنچه در زمره ی جواهرات و اشیاء نفیس و در و مرجان و مروارید این دریا به شمار می آید و گوهر گرانبهای حاصل این بحر عشق بود همانا تقوی و طهارت و نور و عرفان بود که بر جهان انسانیت به عنوان صاف ترین ارمغان ملکوتی ارزانی می شد.

شامل 35 صفحه فایل word قابل ویرایش


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق از شهامت تا شهادت مقام و منزلت امام حسین (ع)

دانلودمقاله منزلت على علیه السلام

اختصاصی از رزفایل دانلودمقاله منزلت على علیه السلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

 


على(ع) در کلام خداوند متعال

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:اى على،جبرئیل علیه السلام مرا درباره تو خبرى داد که مایه روشنى چشم و شادى دلم شد،او به من گفت:اى محمد،خداوند به من فرموده :محمد را از سوى من سلام برسان و او را آگاه ساز که على پیشواى هدایت و چراغ تاریکیهاى ضلالت،و حجت بر اهل دنیاست،زیرا او صدیق‏اکبر و فاروق اعظم است (1) ،و من به عزت خویش سوگند خورده‏ام که به آتش نبرم کسى را که او را دوست داشته و تسلیم او و اوصیاى پس از او باشد،و به بهشت در نیاورم کسى را که دست از ولایت و تسلیم در برابر او و اوصیاى پس از او برداشته باشد. (2)
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:جبرئیل علیه السلام نزد من آمد و گفت:اى محمد،پروردگارت تو را به دوستى و ولایت على بن ابى طالب فرمان مى‏دهد. (3)
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:جبرئیل علیه السلام از سوى خداوند برگ سبزى از درخت آس برایم آورد که در آن به رنگ سپید نوشته بود:من دوستى على بن ابى طالب را بر آفریدگانم واجب نمودم،این را از جانب من به آنان برسان. (4)
جبرئیل علیه السلام از میکائیل،او از اسرافیل،او از لوح،او از قلم،او از خداى عز و جل آورده است که:ولایة على بن ابى طالب حصنى،فمن دخل حصنى امن من عذابى«ولایت على بن ابى طالب دژ محکم من است،هر که بدان در آید از عذاب من ایمن باشد». (5)
پى‏نوشتها:
1)یعنى بزرگترین کسى است که اسلام را باور کرده و در قول و عمل راستین‏ترین مردم است و بالاترین کسى است که میان حق و باطل فرق مى‏نهد. (م)
2)بحار الانوار 27/ .113
3)همان 39/ .273
4)همان/ .275
5)همان/ .246
امام على بن ابیطالب علیه السلام ص 116
احمد رحمانى همدانى

 

منزلت على علیه السلام از دیدگاه امام خمینى (ره)
این روز (1) ،روزى است که على بن ابیطالب، سلام الله علیه، که باب وحى و امانتدار وحى بود متولد شد و این روزى است که قرآن کریم و سنت رسول اکرم به ولادت این مولود بزرگ مفسر پیدا کرد و پشتوانه وحى و پشتوانه اسلام به وجود این مبارک مولود قوى شد که اتمام بعثت‏به وجود این مولود بزرگ شد.و باید بگوییم فتح باب وحى و تفسیر وحى و ادامه وحى به وجود مقدس این سرور.و من این روز را که هم روز بعثت است و هم روز ولایت است و هم روز نبوت است و هم روز امامت است، به همه آقایان و همه ملت تبریک عرض مى‏کنم. 28/2/60
ملائکه بالشان را زیر پاى امیر المؤمنین(ع) پهن مى‏کنند،چون مردى است که به درد اسلام مى‏خورد، اسلام را بزرگ مى‏کند، اسلام به واسطه او در دنیا منتشر مى شود و شهرت جهانى پیدا مى‏کند، با زمامدارى آن حضرت جامعه‏اى خوشنام و آزاد و پرحرکت و پر فضیلت‏به وجود مى‏آید. البته ملائکه براى حضرتش خضوع مى‏کنند. و همه براى او خضوع و خشوع مى‏کنند. حتى دشمن در برابر عظمتش تعظیم مى‏کند.
ظل سایه است،سایه همه چیزهایش به ذى ظل است،خودش هیچ ندارد.ظل الله کسى است که تمام حرکاتش به امر خدا باشد،مثل سایه باشد.خودش هیچ،سایه خودش هیچ حرکتى ندارد.ذى ظل هر حکرتى کرد سایه هم همان طور حرکت کند.امیر المؤمنین ظل الله است،پیغمبر اکرم ظل الله است که هیچ حرکتى از خودش ندارد،هر چه هست از خداست. 16/12/57
امیر المؤمنین، سلام الله علیه، چون تمام وجودش فانى در وجود رسول الله است ظل الله است. 16/12/57
پیغمبر اکرم معلم همه بشر است و بعد از او حضرت امیر،سلام الله علیه، باز معلم همه بشر است. آنها معلم همه بشر هستند. 21/3/58
او یک مردى بود که معجزه بود،کسى نمى‏تواند مثل او باشد. 3/5/58
شخصیت این مرد بزرگ که امام امت‏شد،شخصیتى است که در اسلام و قبل از اسلام و بعدها هم کسى مثل او نمى‏تواند سراغ کند. یک موجودى که امور متضاده را در خودش جمع کرده. کسى که جنگجوست اهل عبادت نمى‏شود. کسى که قوه بازو مى‏خواهد داشته باشد اهل زهد نمى‏تواند باشد. کسى که شمشیر مى‏کشد و اشخاصى را که منحرف‏اند درو مى‏کند، این نمى‏تواند که عاطفه و اهل عاطفه آن طور که این شخص داشت، باشد. این شخصیت‏بزرگ امور متضاده را در خودش جمع کرده، در عین حال که روزها روزه، و شب به عبادت مشغول و گفته شده است که شبى هزار مرتبه نماز مى‏خواند و در عین حالى که غذاى او آن طورى که در تاریخ ثبت‏شده است از نان و سرکه و فوقش یت‏یا نمک بیرون نبوده است، در عین حال قدرت بدنى، آن طور قدرت است که، آن طورى که در تاریخ است،آن درى را که از خیبر ایشان کنده است و چندین ذراع دور انداخته است، چهل نفر نمى‏توانستند بلندش کنند.
در شمشیرزنى، شمشیرهایش آن طور بوده است که با یک ضربه از این طرف که مى‏زده دو نیم مى‏کرده است،از این طرف مى‏زده دونیم مى‏کرده،در صورتى که آنهایى که ضربه را مى‏خوردند خود آهنى داشتند، زره آهنى داشتند و گاهى هم دو تا زره به تنشان مى‏کردند. آدمى که با نان و سرکه زندگى مى‏کرده و بسیارى از روزها را روزه مى‏گرفته است و افطار را با چند لقمه نان و نمک یا نان و سرکه افطار مى‏کرده است، جمع کرده است ما بین آن زهد و این قوت بازو و این جمع بین دو امر متضاد است. آدمى که جنگجوست‏به آن طور که جنگویان بزرگ را، دلاوران بزرگ را به هزیمت وا مى‏دارد و مى‏فرماید اگر تمام عرب یک طرف باشند به من هجوم کنند، من پشت نمى‏کنم، این آدم در عطوفت آن طور است که وقتى یک خلخال از پاى یک زن یهودى ربوده‏اند مى‏فرماید که مرگ براى انسان آسان است. قریب به این معانى که در عرفان و علم ماوراى طبیعت آن طور است که نهج البلاغه حکایت مى‏کند از مقام عرفانش. در عین حال شمشیر مى‏کشد و کفار و اخلالگران را از دم شمشیر مى‏گذراند.ما شیعه همچو اعجوبه معجزه‏آسا هستیم.
من مى‏گویم اگر چنانچه پیغمبر اسلام، صلى الله علیه و آله و سلم، غیر از این موجود تربیت نکرده بود، کافى بود برایش. اگر چنانچه پیغمبر اسلام مبعوث شده بود براى اینکه یک همچو موجودى را تحویل جامعه بدهد، این کافى بود. یک همچو موجودى که هیچ سراغ ندارد کسى و بعدها هم سراغ ندارد کسى. امروز روز (2) نصب اوست‏به امامت امت. یک همچو موجودى امام امت است. البته کس دیگر به پاى او نخواهد رسید و بعد از رسول اکرم کسى افضل از او در هیچ معنایى نیست و نخواهد بود. 18/8/58
پیغمبر مى‏خواست همه مردم را على بن ابیطالب کند ولى نمى‏شد، و اگر بعثت هیچ ثمره‏اى نداشت الا وجود على بن ابیطالب و وجود امام زمان، سلام الله علیه،این هم توفیق بسیار بزرگى بود. اگر خداى تبارک و تعالى پیغمبر را بعث مى‏کرد براى ساختن یک چنین انسانهاى کامل، سزاوار بود، لکن آنها مى‏خواستند که همه آن طورى بشوند، آن توفیق حاصل نشد. 20/3/59
در باره شخصیت على بن ابیطالب، از حقیقت ناشناخته او صحبت کنیم، یا با شناخت محجوب و مهجور خود؟ اصلا على(ع) یک بشر ملکى و دنیایى است که ملکیان از او سخن گویند یا یک موجود ملکوتى است که ملکوتیان او را اندازه‏گیرى کنند؟ اهل عرفان در باره او جز با سطح عرفانى خود و فلاسفه و الهیون جز با علوم محدوده خود با چه ابزارى مى‏خواهند به معرفى او بنشینند؟ تا چه حد او را شناخته‏اند تا ما مهجوران را آگاه کنند؟ دانشمندان و اهل فضیلت و عارفان و اهل فلسفه با همه فضایل و با همه دانش ارجمندشان، آنچه از آن جلوه تام حق دریافت کرده‏اند، در حجاب وجود خود و در آینه محدود نفسانیت‏خویش است و مولا غیر از آن است. پس اولى آن است که از این وادى بگذریم و بگوییم على بن ابیطالب فقط بنده خدا بود و این بزرگترین شاخصه اوست که مى‏توان از آن یاد کرد، و پرورش یافته و تربیت‏شده پیامبر عظیم الشان است و این از بزرگترین افتخارات اوست. کدام شخصیت مى‏تواند ادعا کند که عبد الله است و از همه عبودیتها بریده است، جز انبیاى عظام و اولیاى معظم که على(ع) آن عبد وارسته از غیر و پیوسته به دوست که حجب نور و ظلمت را دریده و به تمدن و به معدن عظمت رسیده است، در صف مقدم است. و کدام شخصیت است که مى‏تواند ادعا کند از خردسالى تا آخر عمر رسول اکرم در دامن و پناه و تحت تربیت وحى و حامل آن بوده است جز على بن ابیطالب که وحى و تربیت صاحب وحى در اعماق روح و جان او ریشه دوانده. پس او بحق عبد الله است و پرورش یافته عبد الله اعظم. و اما کتاب نهج البلاغه که نازله روح او، براى تعلیم و تربیت ما خفتگان در بستر منیت و در حجاب خودخواهى خود، معجونى است‏براى شفا و مرهمى است‏براى دردهاى فردى و اجتماعى و مجموعه‏اى است داراى ابعادى به اندازه یک انسان و یک جامعه بزرگ انسانى از زمان صدور آن تا هر چه تاریخ به پیش رود و هرچه جامعه‏ها بوجود آید و دولتها و ملتها متحقق شوند و هر قدر متفکران و فیلسوفان و محققان بیایند و در آن غور کنند و غرق شوند. هان! فیلسوفان و حکمت اندوزان،بیایند و در جملات خطبه اول این کتاب الهى به تحقیق بنشینند و افکار بلند پایه خود را به کار گیرند و با کمک اصحاب معرفت و ارباب عرفان این یک جمله کوتاه را به تفسیر بپردازند و بخواهند به حق وجدان خود را براى درک واقعى آن ارضا کنند به شرط آنکه بیاناتى که در این میدان تاخت و تاز شده است آنان را فریب ندهد و وجدان خود را بدون فهم درست‏بازى ندهند و نگویند و بگذرند،تا میدان دید فرزند وحى را دریافته و به قصور خود و دیگران اعتراف کنند.(569) 27/2/60
صلوات و سلام بى پایان به رسول اعظم که چنین وجود الهى را در پناه خود تربیت فرمود و به کمال لایق انسانیت رسانید.و سلام و دورد بر مولاى ما که نمونه انسان و قرآن ناطق است و تا ابد نام بزرگ او باقى است و خود الگوى انسانیت و مظهر اسم اعظم است. 27/2/60
پى‏نوشتها:
1-سیزدهم رجب المرجب سال 1401 ه.ق.
2-روز عید غدیر خم.
سخنرانى امام مجتبى(ع) بعد از شهادت حضرت على(ع)
در فرداى روز دفن،امام مجتبى در مسجد کوفه در برابر مردم ظاهر شد و سخنرانى مختصرى براى آنها ایراد کرد.فرمود لقد قبض فى هذه اللیلة رجل لم یسبقه الاولون بعمل و لا یدرکه الآخرون بعمل... (1) . در این شب مردى از دنیا رفت که از گذشتگان در عمل بمانند او دیده نشدند و از آیندگان کسى را یاراى همگامى با او در عمل نخواهد بود.
او با رسول خدا و به همراهى او به جهاد پرداخت و با جان خود از او صیانت کرد...از مال دنیا زر و سیمى باقى نگذارد جز هفتصد درهم که با آن مى‏خواست‏خدمتکارى براى خانواده خود اجیر کند و... سخن که بدینجا رسید امام گریست و مردم هم گریستند (2) و تدریجا به خود آمدند که چه گوهر گرانبهائى را از دست دادند.
1- کامل بن اثیر ج 3، ص 16.
2- تاریخ یعقوبى ج 2، ص 190
در مکتب امام على(ع) ص 431
دکتر على قائمى
کلامى از امام حسین علیه السلام
حضرت امام حسین علیه السلام فرمود:از جدم رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود:هر که دوست دارد به سان من زیست کند،و به سان من بمیرد،و به بهشتى که پروردگارم مرا وعده داده در آید،باید على بن ابى طالب و فرزندان و خاندان پاک او را که پس از من پیشوایان هدایت و چراغهاى شبهاى تار ضلالت‏اند،دوست بدارد.زیرا آنان شما را از باب هدایت بیرون نبرده و در باب ضلالت در نمى‏آورند. (1)
پى‏نوشت:
1 مناقب خوارزمى / 208
امام على بن ابیطالب علیه السلام ص 120
احمد رحمانى همدانى
پاره‏اى از فضائل على علیه السلام از زبان بزرگ زنانى«فاطمه»نام
1ـبه روایت عامه
1ـفاطمه صغرى از[پدرش‏]حسین بن على علیه السلام،از[مادرش‏]فاطمه دخت گرامى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم که فرمود:رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به سوى ما بیرون شد و فرمود:همانا خداوند به شما افتخار ورزید و همگى شما را عموما و على را خصوصا آمرزید .من فرستاده خداوند به سوى شمایم.بدون هیچ باکى از قوم خود و بى‏هیچ ملاحظه‏اى درباره رابطه خویشاوندى این سخن گویم،این جبرئیل علیه السلام است که مرا خبر مى‏دهد:نیکبخت به تمام معنا و حق معناى نیکبخت کسى است که على را در حال زندگانى و پس از مرگ من دوست بدارد. (1)
2ـفاطمه دخت حضرت رضا علیه السلام،از فاطمه و زینب و ام کلثوم دختران امام کاظم علیه السلام،از فاطمه دختر امام صادق علیه السلام،از فاطمه و سکینه دختران امام حسین علیه السلام (2) ،از ام کلثوم دختر فاطمه علیها السلام،از حضرت فاطمه علیها السلام که فرمود:آیا سخن رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را در روز غدیر خم فراموش کرده‏اید که فرمود:«هر که‏من مولاى اویم پس على مولاى اوست»؟و سخن او را که فرمود:«تو نسبت به من چون هارون نسبت به موسایى»؟! (3)
2ـبه روایت خاصه
3ـفاطمه دختر حضرت رضا علیه السلام،از فاطمه و زینب و ام کلثوم دختران موسى بن جعفر علیه السلام،از فاطمه دختر امام صادق علیه السلام،از فاطمه دختر امام باقر علیه السلام،از فاطمه دختر امام سجاد علیه السلام،از فاطمه و سکینه دختران امام حسین علیه السلام،از ام کلثوم دختر على علیه السلام،از فاطمه دختر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم که فرمود:از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم که مى‏فرمود:شبى که مرا به معراج بردند به بهشت درآمدم قصرى از در سفید میان تهى دیدم که درى در و یاقوت نشان داشت و بر آن پرده‏اى آویخته بود،سر برداشتم دیدم بر آن در نوشته:«لا اله الا الله،محمد رسول الله،على ولى القوم»،و بر آن پرده نوشته بود:بخ بخ،من مثل شیعة على«به به،کیست مانند شیعه على؟!»در آن قصر وارد شدم،قصرى بود از عقیق سرخ میان تهى،و درى داشت از نقره که با زبرجد سبز زیور شده بود،و بر آن در پرده‏اى آویخته بود،سر برداشتم دیدم بر آن در نوشته است:«محمد رسول الله،على وصى المصطفى» (4) .
تعلیقات:
1ـاسنى المطالب فى مناقب آل أبى طالب/ .66
2ـسند ظاهرا افتادگى دارد،به سند حدیث بعد توجه شود. (م)
3ـاسنى المطالب فى مناقب آل أبى طالب/ .50
4ـبحار الانوار 68/ .76
امام على بن ابیطالب علیه السلام ص 133
احمد رحمانى همدانى
زبان حال یاران على(ع)
زورمندان گویند:
او،دلیرى بى‏همتا بود و مبارزى قلعه گشا،هرگز به دشمن پشت نکرد و هیچگاه حریف را از دست نداد... به هر سو شتافت غلبه نمود.و به هر کس رو آورد چیره شد.گاه به دو شمشیر نبرد مى‏کرد،و زمانى بى‏اسلحه،گردان را به خاک مى‏افکند.چون شیر،هیبت داشت و چون کوه،عظمت.و پهنه میدان،زیر پاى او مى‏لرزید،و صحنه نبرد،در کنار او مى‏خروشید،و در عین حال،چنان بلند همت‏بود که امر مى‏کرد:
«اى سپاهیان!تا دشمن،ستیزه آغاز ننماید،بر او حمله مبرید.»
«و چون درماند و رو به گریز نهد،او را دنبال مکنید.»
«و چون زخمى شد و در افتاد،وى را مکشید.»
«به مال و منال او هم،دیده مدوزید.»
«بر زنان و کودکان خصم،رحمت آرید.»
او چندان عفت داشت که وقتى معاندى در مقام نبرد،دست‏به حیله عاجزانه مى‏زد،و عورت خود ظاهر مى‏ساخت، روى از او بر مى‏تافت.
و به محض اینکه دشمن،راه تسلیم مى‏گرفت،امان و نجات مى‏یافت.
آن بزرگوارى‏یى که او را در باب بیگانگان بود،ما فوق درک انسان بود و نمودار لطف خداى سبحان.
بر همان دشمن که آب را از او منع نموده بود،چون قدرت مى‏یافت،بذل آب مى‏کرد و بر همان مخالف، که وى را به دشنام گرفته بود،چون به درماندگیش پى مى‏برد،مددش مى‏نمود،و راه چاره‏اش مى‏گشود.
ندانم که روح او چه عظمتى داشت،و افق اندیشه وى کجا بود!؟
امیران گویند:
او،امارت بر جانها داشت و نگهبان ارواح و دلها بود.افراد تحت‏حکومت‏خویش را،بزرگ مى‏داشت و از حد مملوک و رعیت،و زیر دست و محکوم،بس بالاتر کشیده،در مرتبه‏«برادر و برابر»مى‏نهاد.
گر چه جاهلان بى‏لیاقت را پاى از گلیم به در مى‏رفت،و باد نخوت و کبر در سر مى‏گرفت،باز او را تغییر روشى،حاصل نمى‏شد،و تحدید قدرتى در کار نمى‏آمد.
آزادى به معنى تمام،در حکومت او بود،و امنیت جانها به مفهوم تام،در امارت وى..تختش،سکوى مسجد بود،و درباره‏اش،پهنه آن،و قراولانش،صحابه با ایمان.
داوران گویند:
داد او،حق دادگرى به کمال داد،و عدل وى،عدل عدالت،به تمام نهاد.در همان جامعه منحرف و منحط که جز هواپرستى و عناد و شهوات،کس را توجهى نبود،و به انصاف و خیر و مصلحت،هیچیک را اعتنائى نه،چندان عدل ورزید که از شدت دادگرى در محراب عبادت کشته شد،و آن آیت‏خدائى،به گاه دعا، غرقه به خون گشت.
چنان پایبند حق بود که به محض ادعاى یهودى،به محضر قاضى مى‏رفت،و چون او را در برابر مدعى، احترامى خاص مى‏نهادند،خشم را مى‏گرفت و از این عدم مساوات،در پیشگاه داد،فریاد مى‏کشید.
به خاطر آنکه گوشوارى،از یک زن غیر مسلمان ربوده شده بود،خوابش نمى‏برد،و راحت نداشت..و براى آنکه برادر معیل او،بیش از حق ناچیز خود،مدد مالى مى‏خواست،داغ بر دستش مى‏نهاد.و بدان جهت که عاملى،تحفه‏اى از کسى پذیرفته بود،نامه‏هاى پر عتاب به وى مى‏فرستاد.
انصاف،که هیچکس مانند او انصاف نداد،و حق عدالت ننهاد.
بینوایان و بى‏کسان گویند:
او،یار ستمدیدگان بود و سرپرست‏بیوه زنان.گاه در قبال دیده‏هاى گریان دو طفل یتیم،زانوانش را رعشه مى‏گرفت و بر خاک مى‏نشست.و زمانى براى نوازش کودکانى دیگر،پشت‏خم کرده،آنان را بر مى‏نهاد و طفلانه سرگرمشان مى‏داشت.
شبها،انبان خواربار به دوش گرفته،و بر زن‏ها،مى‏پیمود و در زوایاى تاریک شهر،در خانه مستمندان مى‏گشود..آرى چنانکه او را نشناسند،محبت مى‏کرد و بدان گونه که نامش ندانند،تفقد مى‏نمود.
آنگاه عاجزان گوشه‏نشین،و بیماران مسکین،پیران بى‏یار،و کسان بى‏غمگسار،زنان بى‏شوهر،و فرزندان بى‏پدر،دانستند که آشنایان که بود.و دوست‏با وفایشان کدام،که شنیدند صوتى آسمانى در فضاى کوفه طنین افکنده مى‏گفت:
«تهدمت و الله ارکان الهدى و انطمست اعلام التقى و انفصمت العروة الوثقى،قتل ابن عم المصطفى، قتل علی المرتضى،قتله اشقى الاشقیاء.»
«به خدا سوگند،پایه‏هاى هدایت فرو ریخت و نشانه‏هاى تقوى محو شد و رشته محکم اتصال خدا و مردم گسیخت،پسر عم پیمبر،على مرتضى،کشته شد.او را تیره بخت‏ترین افراد به قتل رساند.»
زنان گویند:
دخترانى که او پرورد و به دامن اجتماع آورد،سرآمد زنان جهان بوده‏اند و مفخر عالم نسوان،رقیه‏اش را که از بیت‏المال گردن بندى به عاریه مضمونه گرفته بود،مى‏خواست چون راهزنان دست‏برد و خزانه‏دار را به زنجیر و قید سپارد،چرا که بى‏اجازت مؤمنان و یا امیر ایشان،تصرفى در بیت المال شده است،و چرا در آن مجلس که ممکن است دختران فقیر،بى‏گوشواره و زینت‏باشند،دختر او با زیورى جلوه کند،و دل کسى را به یاد فقر برنجاند.
زینبش،آن بود که دو فرزند رشید خویش،در پیش دیده،به راه خدا داد،و خود،ناظر مبارزه آنان علیه سپاه ظلم و بیداد بود،و همان کس است که نقشه وسیع و عمیق سالار شهیدان،حسین علیه السلام را به تمام و کمال،اجرا کرد و«شیر زن کربلا»لقب یافت و بالاخره خصم را آنچنان از پاى در آورد که قوت تدارک مافات برایش نماند.
خطبات او،بدن مردان را مى‏لرزاند و صداها را در گلو خاموش مى‏کرد،زنگ شتران را از نوا مى‏انداخت، و دشمن و دوست را به عظمت نهان خویش،چنان آشنا مى‏کرد که مى‏گفتند:«مگر على علیه السلام دوباره سر از خاک بر گرفته و چنین داد سخن مى‏دهد؟»آرى،خانواده او همه عفیف و مهربان، نوعدوست و خلیق بودند. مگر آنگاه که به شکرانه بهبود حسنین،پدر و مادر،قصد روزه کردند،همه فرزندان و حتى فضه خادمه نیز اقتدا نکردند؟و آنگاه که سه شب،مسکین و یتیم و اسیرى به هنگام افطار،طلب یارى کردند،تنها قرص نانى را که قوت یک شبانه روز هر فرد بود،همه،حتى فضه، نبخشیدند؟!
عجب است که همسر و شریک زندگیش‏«بانوى بانوان جهان‏»و در عصمت و طهارت،بى‏قران بود و دختران وى به پاکى و صفا و علم،و هنر و ادب و ایمان،بهترین دوشیزگان به شمار مى‏رفتند.
دانشمندان گویند:
تنها او بود که‏«سلونی‏»مى‏گفت و چنان که ادعا مى‏کرد،عالمى را به نور دانش خویش روشن مى‏ساخت، هرگز پرسشى را بى‏پاسخ ننهاد،و نهانى نماند که از چهر آن پرده نگشاد،مى‏فرمود: «فو الذی نفسی بیده لا تسالونی فی شی‏ء فیما بینکم و بین الساعة...الا انباتکم‏»
«بدان کس سوگند که جانم در دست اوست،درباره هر چه که از حال تا واپسین لحظه بقاى عالم وجود دارد و خواهد داشت،بپرسید،جواب خواهم داد.»
هر چه از مسائل ریاضى و طبیعى مطرح مى‏کردند،جواب مى‏گفت،و در هر بحث که از ادب و علوم، پیش مى‏کشیدند،در سخن مى‏سفت،و باز مى‏نالید که:
«ان هیهنا لعلما جما» (1)
کنایة از آن که:کسى را نمى‏یابم که از این بحر زخار،نصیبش دهم،و مستعدى نمى‏بینم که از این نج‏سرشار،امانتش نهم.
گرچه اصحاب او،بهترین افراد بودند و اطرافیانش آماده‏ترین کس از نوع آدمیزاد،اما سینه‏اى که وى داشت در وسعت از عالم مى‏گذشت،و آن اندوخته که در آن بود به وفور،از جهان جان،تجاوز مى‏کرد.
به شرحى که درباره‏«طاووس و خفاش‏»داده،توجه نما تا طومار عالمان تشریح درهم پیچى و به اسرار علم لدنى،که بى‏کالبد شکافى و مشاهده دیده،همه چیز دریابد،واقف شوى.
آنگاه از خود بازپرس:
او که در برابر مردمى فاقد علم،این گونه تحلیل مسائل طبیعى کرده است،اگر مستمعى دانشمند مى‏یافت،چه مى‏گفت؟و چه نکته‏ها بیان مى‏داشت؟!
بدانچه درباره آفرینش‏«آسمان و انسان‏»فرموده،امعان نظر کن تا جهان را هزاران برابر از آنچه تصور مى‏کنى،وسیعتر بینى،و جهانیان را میلیونها از این معدود،بیشتر یابى.
آرى،به آن سوى منظومه‏ها نیز دیده معطوف دارى،به موجودات زنده باشعورى که در عوالم بسیار دیگر،به سر مى‏برند،توجه مصروف نمائى،دنیا را بس بزرگ و بى‏حرکت و فعالیت‏بینى،و ابتداى آفرینش را آن سوى وهم و فهم یابى،چنان عظمتى در خلقت ملاحظه کنى که در اعماق ذات خود نیز اثرى از غرور و منیت (و بلکه جرات ابراز وجود) سراغ ننمائى.
آنگاه،وارسته از خویش،محو آفرینش،و واله آفریدگار شوى،و دریابى معنى آنکه درباره‏«آل الله‏»گفتند:
فعظمتم جلاله و اکبرتم شانه و مجدتم کرمه و ادمتم ذکره‏»
شمائید که جلال خدائى را،به عظمت نشان دادید،و کار او را معرفى کردید،بخشش وى را مجد بخشیدید،و یادش را دوام و بقا نهادید.»
و فرمودند:
لولانا لما عرف الله‏»
«اگر ما نبودیم،خدا به درستى شناخته نمى‏شد.»
به هر حال،در ادب او بنگر،در فصاحت کلامش دقت کن،در مضامین بکر او،در تحلیلات روانى وى،در کشف رموز اخلاقى و اجتماعیش،همه و همه اعجاب‏آور است و تمام،شگفت انگیز.
دانشمند عرب گوید:«قواعد زبان ما را او نهاد.»
خردمند دیگر گوید:«در حکمت و دانش را او گشاد.»
حقوقدان گوید:«مشکلات قضا را او شرح داد.» و بالاخره،آن دانشمند مسیحى مى‏گوید:«على علیه السلام جائى را اشغال کرده است که:
یک دانشمند،او را ستاره درخشان علم و ادب مى‏بیند.
و یک نویسنده برجسته،از شیوه نگارش او پیروى مى‏کند.
و یک فقیه،همیشه بر تحقیقات و نظرات وى تکیه‏مى‏نماید.»
علماى اخلاق گویند:
آن تضاد،که در وجود او مى‏بینیم در هیچ آدمى سراغ نداریم،و این جز دلیل بر داشتن روانى ما فوق جانها،و اراده‏اى برتر از همه عزمها نمى‏تواند بود،و الا چگونه ممکن است کسى در نهایت اقتصاد مالى بسر برد،و یک باره زندگى خویش با فقرا تقسیم کند؟
گاه،کسى سنگین‏دل‏ترین جلوه کند و باز،در برابر«طفلى روى زرد»،نرم خوى‏ترین آدمى باشد.همان کسى که کمترین جراحت را بر تن روا ندارد،به گاه جهاد،بر زخمهاى بسیار تن،و بلکه نابودى جان خویش اعتنا نکند.
کجا شنیده‏اید که کسى در خانه،مغموم نشیند،و اشک از دیده‏اش فرو غلطد که:«چرا هفت روز ست‏براى من مهمان نیامده؟مبادا که خدا را ناراضى کرده باشم!»
کیست که تواند در روى سینه خصم هم از بى‏ادبى او در گذرد،و خشم خود فرو خورد و از حدود حق تجاوز نکند؟
کیست که تواند کینه‏توزترین دشمنان خویش را به هنگام غلبه،عفو فرماید؟!
کیست که در مقام حکومت و سلطنت،به دست‏خود،«جو»آسیا کند،کفش خویش را اصلاح نماید،و پیراهنى پوشد که گوید:«بر آن چندان وصله زده‏ام که از وصله کننده آن شرم دارم.»؟
کیست که خوراکش نان جوینى باشد که آنرا به زانو شکند،و به گاه نبرد،با یک دست،در خیبر کند و بر فراز خندق دارد تا سپاهى از آن بگذرد...؟
بیگانگان گویند:
او را همتائى در میان نوابغ جهان و قهرمانان عالم امکان نیست،و آنگاه که اهل تحقیق،وى را با یکایک بزرگان بى‏نظیر دنیا،و فرزندان بى‏مانند اجتماعات،مقایسه کرده‏اند و صفات و اطلاعات و تدابیرش را سنجیده‏اند،چنانش دیده‏اند که با وجود همین دید ظاهر و آشنائى اندک،باز بر آنان رجحان محسوس داشته،و فضل روشنى نسبت‏بدیشان دارا بوده است،و چون برترى وى را در تمام جهات و همه جوانب، منظور نظر ساخته،و در یک آدمى فرض کرده‏اند،قابل تصور و جمع نیافته‏اند.
لذاست که گفته‏اند:«چنان کس که ما شناخته‏ایم،مگر در عالم خیال،رنگ وجود گیرد،و الا از نوع انسان،چنین فضایل،آن هم بدین کمال،صورت نمى‏یابد،و از همه مهم‏تر آنکه جمع آنها در یک فرد، هرگز گرد نمى‏آید.»
فرقه‏اى گویند:
ما در او،آنقدر اثر خدائى یافتیم،و صفات پروردگارى به دست آوردیم که به عاقبت ندانستیم:او خود، خداى بود یا از خدا جداى بود؟!
و مات الشافعی و لیس یدری علی ربه ام ربه الله
شافعى (پیشواى مکتب شافعیان) در حالى بمرد که تحقیق او درباره على علیه السلام نتوانست پاسخگوى آن باشد که:
«خدا پروردگار اوست،یا على؟»
فرقه دیگر گویند:
در او روح الوهیت‏بدمید،و چندان در افزود که کمال ظهور یافت و خدائى گرفت و به ربوبیت پرداخت.
دیگران گویند:
او خود،ابتدا خدا بود و در لباس فردى انسان جلوه کرد،و مدتى دیده‏هاى خلق را نگران و خیره ساخت، و باز پر گرفت و از نظرها محو گردید،و هر گه که پیمبر خاتم به مقام قرب خلاق عالم «قاب قوسین او ادنى‏» مى‏رسید او را نیز حاضر دربار الاهى مى‏دید.و چون طعام بهشتى به عالم معراج پیش آوردند، دست‏خدا هم از آستین به در آمد.اما جز نشان دست على علیه السلام نداشت...به هر حال،خدا بود به جمالى دیگر،و در قالب یک فرد بشر.
اهل طریقت گویند:
او مظهر الله است و رهبر راه.کسوت پیران را او بخشد و طریق سالکان را او گشاید.دستگیر همه، اوست و هر مرشد و مراد،نایب او.رونده،به نور وى راه به حق یابد،و طالب،به عنایت او سوى مقصد شتابد.در چهر او خدا تجلى کند و در جامه او،آفریدگار،خودنمائى نماید.
دل!اگر خداشناسى،همه در رخ على بین به على شناختم من،به خدا قسم،خدا را
هر رشته‏اى از فقر،عاقبت‏بدو پیوندد،و هر سلسله از اهل طریقت،نسبت نهائى به او رساند.
شیعیان گویند:
او،وصى پیامبر گرامى اسلام بود،و همتا و همدوش وى.در امر ابلاغ حق،امام مسلمین و امیر مؤمنین، برگزیده خداى،و به فضل و عصمت و علم،بى‏همتاى.اوصیاى دیگر همه زاده او،واولیاى حق همه فیض داده او...منصب ولایت را نیز دارا بود که خود مقامى الاهى است:
انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون
صاحب ولایت‏بر شما،فقط خدا و رسول اوست و آن کس که در حال رکوع،به مستمند احسان مى‏کند.
او از همه خلق برتر است،و براى رهبرى به حق،شایسته‏تر،محبت‏به او،نمونه ایمان است و اطاعت از او، نشانه ایقان...
هر که او را یار،خدایش مددکار،و هر کس وى را خواستار،پروردگارش به مهر نگهدار.
«اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه،و انصر من نصره،و اخذل من خذله‏» (2) «خداوندا!آن را که دوستش دارد،دوست‏بدار،و آن را که با وى دشمنى کند،دشمن دار!از هر کس که مدافع اوست،دفاع کن،و آن که وى را تنها بگذارد،بى‏کس و یار رها کن!»
اهل دعا گویند:
«هو بشر ملکی،و جسد سماوی،و امر الهی،و روح قدسی،و مقام علی،و نور جلی،و سر خفی‏» (3) «او بشرى فرشته‏خو است،و پیکرى آسمانى و وجودى الاهى،و روانى پاک،و مقامى والا،و پرتوى رخشان،و رازى نهان.»
«هو الناطق بالحکمة و الصواب،هو معدن الحکمة و فصل الخطاب‏» (4)
«او،گویاى حقایق و راستى‏هاست،و منبع علم واقعى و نظرات نهائى (درباره حق و باطل و امور دین و انسان) .»
«هو من عنده علم الکتاب‏» (5)
«او،همان است که،دانش کتاب خدا در سینه اوست.»
«هو الکوکب الدری‏» (6)
«او،ستاره تابان است (براى ماندگان راه) .»
«هو من انجى الله سفینة نوح باسمه و اسم اخیه، حیث التطم الماء حولها و طمى‏» (7) «اوست آن که به نام وى و برادرش (رسول‏خاتم صلى الله علیه و آله و سلم) ،خداوند،کشتى نوح را-آنگاه که موج آب فرو مى‏کوفت و از پهلوها بالا مى‏گرفت-نجات داد.»
«هو من اودع الله قلبه سره‏» (8)
«او کسى است که خدا،راز خویش،در دلش نهاد.»
و باز برتر شناخته و گویند:
«هو دین الله القویم،و صراطه المستقیم‏» (9)
«وجود او،تمام نماى دین پایدار الاهى است،و معرف راه راست و بى‏لغزش خدایى.»
«هو سبیل الله‏» (10)
«او،نمایشگر طریق همگانى خلق است (به سوى خالق) .»
«هو الذکر الحکیم،و الوجه الکریم،و النورالقدیم،امین العلی العظیم‏» (11) «وجود او،یاد آور خداى حکیم است،و جلوه‏گر فضل پروردگار کریم،و جهت نور ازلى و قدیم،و امانتدار دادار بلند جاه عظیم.»
«هو الوسیلة الى الله‏» (12)
«او،مایه وصول به (معرفت و رحمت) خداست.»
«هو باب الله‏» (13)
«او،باب ورود به آستان رحمانى و عنایت‏یزدانى است.»
«و باب حطة الله‏» (14)
«او،باب بخشایش بى‏منتهاست.»
«و فضل الله و رحمته‏» (15)
«وجودش،فضل و رحمت الاهى است.»
«هو حجة الله،و امین الله،و ولی الله‏» (16)
«او،دلیل و راهبر به سوى خداست،و امین به معارف داناى بى‏همتا،او ولایت‏یافته از جانب حق است.»
«هو صفوة الله و خالصة الله،و خاصته‏» (17)
«او،برگزیده و خاص و خالص شده،بهر خداست.» «هو خلیفة الله و سفیر الله‏» (18)
«او،نماینده کمال و صفات جمال الاهى است،و راهدان و رابط دربار یزدانى.»
«یختاره الله فهو ولیه فی سماواته و ارضه‏» (19)
«خدایش،اختیار کرد.پس او ولى شایسته خداوند است،در همه سوى جهان وجود (در آسمان و زمین) . »
و باز برتر:
«هو کلمة الله و حجاب الله‏» (20)
«وجود او،بیانى روشن از خداست،و پرده‏اى است‏بر اسرار الله.»
«هو آیة الله العظمى،و نور الله الانوار،و ضیاؤه الاظهر» (21)
«او،نشان بزرگ حق است،و نور پر فروغ،و روشنى آشکار دادار مطلق.»
«هو سیف الله و اسد الله‏» (22)
«او،شمشیر بران،و شیر یزدان است.» و باز برتر:
«هو وجه الله المضی‏ء،و جنبه القوی‏» (23) «وجود او،روى تابان خدا،و جنب پر توان قادر یکتاست.»
«هو عین الله الناظرة،و لسانه المعبر عنه فی بریته‏» (24)
«او،در میان خلق،چشم ناظر حق،و زبان بیان کننده اوست.»
«و القول عن الله‏» (25) «او،گفته‏اى است‏خدایى.»
«هو ید الله الباسطة،و اذنه الواعیة‏» (26)
«او،دست گشاده پروردگار است،و گوش شنوا و پذیراى آفریدگار.»
و از همه برتر:
«هو اسم الله الرضی‏» (27)
«او،نام پسندیده خداست.» «هو علم الله‏» (28)
«او،علم بى‏کران ایزد است.»
«هو سر الله و موضع سره‏» (29)
«او،راز الاهى و قرارگاه سر خدائى است.»
و بالاخره:
«هو حق الله‏» (30)
«او حق الله است، (یعنى:نمایشگر صفات جلال،و نمودار نیروهاى لا یزال،نماى خواست‏حق متعال،از آفرینش انسان،و سیر او به کمال.»
(چون بیان را قدرت ترجمتى شایسته نبود،دم در کشید و فهم آنها،به اهل آن واگذاشت.)
اهل قرآن گویند:
در کتاب آسمانى،او،گاه به عنوان‏«صاحب ولایت از جانب خداوند»آمده (31) ،گاه به صفت‏«صادق‏»نامیده شده (32) ،در جائى نماینده کمال دین و اتمام نعمت پروردگار بر خلق است (33) ،و به جائى دیگر،معرف طهارت نفس و عصمت‏خانوادگى (34) .
در آیتى او«منذر»است (35) و به دیگر آیه‏«جان پیغمبر» (36) ،به سوئى نمودار«خیر البریة‏»است (37) و سوى دیگر،اصل‏«حبل الله‏». (38)
گاه مودتش تکلیف شده (39) و گاه عظمت ذاتش تشریح گردیده،گه مشترى خاص رضاى خداست و به جان خویش در این معامله بى‏اعتنا (40) ،و گاه نشان دهد که خدا مهرش در دل مؤمنان مى‏نهد (41) .
جائى دیگر،ولایتش را بر پیمبران سلف مسلم مى‏دارد (42) ،در آیه‏اى او را«اذن واعیة‏»خواند چون حقایق را نیکو شنود و هرگز از یاد نبرد (43) و در دیگر آیه،او را براى رسول الله‏«یار خدائى‏»داند (44) ،به سوئى او را بر پیغمبر«حسب من الله‏» (45) شمارد و سوى دیگر،وى را دوستار خدا و نیز محبوب او شناسد (46) ،گاهى نیز «صالح المؤمنین‏» خواند (47) .
و بسیار جا به ذکر صفات و مقامات معنوى وى پردازد،و براى آنان که عاقلند و فهیم،صاحب لب‏اند،و متوسم (یعنى به آثار،دریابند و به نشانه‏ها درک مقصود کنند) بى‏ذکر نام وى،و بدون محدود کردن او در لباس شخص و انسان،این وجود با عظمت و آن عظمت وجودى را معرفى نماید (48) .آرى، (الکنایة ابلغ من التصریح) (49) .
و از همه بالاتر:
آنجا که او را بر امین حق و رسول مطلق‏«شاهد الاهى‏»خواند،و آیت قرآن را (بنا به قرائت و تفسیر معصوم علیه السلام) چنین ارائه نماید که:
افمن کان على بینة من ربه (یعنی:رسول الله) و یتلوه شاهد منه...اماما و رحمة (50) آیا پیغمبرى که از جانب خدا متکى به دلیل روشن ( قرآن) است،و گواهى صادق،و شاهدى بیناى حقایق،و منسوب به خدا (مانند على علیه السلام که با تمام شؤون وجودى،شاهد راستین رسالت است) او را در پى... شایسته پیروى نیست؟آرى.
او را بر«دلیل‏»،دلیل داند،و بر«امین‏»گواه امانت‏شمارد (51) .
واقعا چه مقامى بلند را داراست و علو ذات وى را،حد به کجاست؟!
عابدان گویند:
آن بندگى که او کرد،کى بنده‏اى را ممکن شود؟و آن حال که او را در عبادت بود،جز وى کجا کس را رخ تواند داد؟!

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 202   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله منزلت على علیه السلام