رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله مساله قضا و قدر

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله مساله قضا و قدر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

درآمد
مساله قضا و قدر یکى از مباحث بسیار مهم کلامى است . این مساله با آنچه که امروزه به ((سرنوشت)) معروف است , ارتباط نزدیکى دارد و نه تنها ذهن فیلسوفان و متکلمان را به خود مشغول داشته, بلکه یکى از مسائل اساسى در زندگى هر انسانى است. از این رو, بحث سرنوشت, از دیرزمان, جایگاه خاصى در ادبیات ملل گوناگون داشته و دستمایه شاعران و داستان سرایان و ... براى خلق آثار بزرگ بوده است . البته , طبیعى است که متالهان و خدا باوران مساله سرنوشت را در ارتباط با علم و اراده الهى تفسیر مى کنند, اما ملحدان آن را در چارچوب حتمیت هاى برخاسته از علل و اسباب مادى محصور مى سازند.
به هر ترتیب , اصل مساله قضا و قدر از مسلمات عقاید اسلامى است و چندان در کتاب و سنت فراوان از آن سخن گفته شده که هیچ جاى انکار و اختلافى باقى نمانده است . با این حال, همان گونه که اشاره خواهیم کرد, در تفسیر این اصل مهم اعتقادى بین طوایف مختلف اسلامى, اختلافاتى به چشم مى خورد.

 

معناى قضا و قدر
واژه ((قدر)) به معناى حد و اندازه و مقدار شى است براى واژه ((قضا)) نیز معانى گوناگونى گفته شده است, که در این میان مى توان به حکم , قطعیت و فیصله دادن اشاره کرد.
این دو واژه و برخى مشتقات آن, در آیات و روایات متعددى به کار رفته است که در ادامه , پاره اى از آنها را نقل خواهیم کرد.

 

اقسام قضا و قدر
براى روشن شدن فضاى بحث, مى توان قضا و قدر را به دو دسته تقسیم کرد: قضا و قدر علمى; و قضا و قدر عینى .
همچنین در یک تقسیم بندى دیگر, قضا و قدر در دو دسته فردى و عمومى جاى مى گیرند.
ما بحث را با ((قضا و قدر علمى)) پى مى گیریم و سپس به اقسام دیگر مى پردازیم.

 

قضا و قدر علمى
مقصود از قدر یا تقدیر علمى آن است که خداوند پیش از آفرینش هر شیئى به خصوصیات و حدود و اوصاف آن, علم دارد. این خصوصیات در مجردات, به ویژگیهاى ذاتى و ماهوى آنها مربوط مى شود و در موجودات مادى, علاوه بر ویژگیهاى ذاتى, شامل مختصات زمانى, مکانى, ابعاد, مقادیر و... مى گردد. بنابراین, خدا از ازل مى داند که هر یک از مخلوقات او داراى چه ویژگیها و اوصافى اند.
مقصود از قضاى علمى نیز آن است که خداوند از ضرورت وجود اشیا 1 در ظرف تحفق علل آنها آگاه است; یعنى, خدا از ازل مى داند که هر یک از اشیا در شرایط خاصى و تحت تاثیر اسباب و علل خاصى موجود مى شوند.
بنابراین, مى توان گفت که علم پیشین خداوند به خصوصیات اشیا و ضرورت وجود آنها, همان قدر و قضاى علمى است .
با توجه به تفسیرى که از قضا و قدر علمى ارائه گردید, معلوم مى شود که قضا و قدر (به این معنا) به علم الهى باز مى گردند و از شاخه هاى صفت ((علم)) به شمار مىآیند. بر این اساس, خداوند مى داند که هر شیئى, با چه خصوصیات و اوصافى و در چه شرایطى پا به عرصه وجود مى گذارد و چگونه به هستى خویش ادامه مى دهد و این همان حقیقتى است که گاه از آن به ((سرنوشت)) یاد مى کنند.

 

قضا و قدر عینى
مقصود از قدر عینى, تعیین و تحدید خصوصیات و اوصاف ذاتى و عرضى موجودات از سوى خداوند است و مقصود از قضاى عینى آن است که خداوند ضرورت وجود را به مخلوقات خویش اعطا مى کند و از طریق نظام اسباب و علل, وجود آنها را تعین مى بخشد. 2 به عبارت دیگر, هر موجود ممکن داراى دو جنبه است:
1ـ اصل وجود آن که در نظام على, ضروت و قطعیت یافته است .
2ـ خصوصیات ویژگیها و اوصاف آن.
و مفاد قضا و قدر عینى آن است که این دو جنبه, از سوى خدا و به اراده و مشیت اوست .
با توجه به معناى قضا و قدر عینى, چند نکته روشن مى شود:
1ـ بر خلاف قضا و قدر علمى, قضا و قدر عینى بر وجود اشیا مقدم نیست, بلکه با آن همراه است .
2ـ قضا و قدر عینى از شئون خلق و ایجاد خداوند است و مى توان آن را به صفت ((خالقیت)) باز گرداند.
3ـ تقدیر عینى هر شى بر حسب مرتبه وجود آن متفاوت است بر این اساس, تقدیر مجردات عبارت است از تعیین حدود ذاتى و ماهوى آن, ولى در مادیات, تعیین شرایط زمانى و مکانى و خصوصیات کیفى و کمى و اوصاف عرضى مانند زیبایى, سلامتى و... در حوزه تقدیر قرار مى گیرند.

 

سرنوشت و اختیار
یکى از مهمترین مسائلى که در ارتباط با قضا و قدر مطرح مى شود, نسبت آن با اختیار انسان است. قضا و قدر علمى مقتضى آن است که خداوند از پیش بداند که اعمال آدمى با چه خصوصیاتى و در چه شرایطى واقع مى شوند. همچنین, براساس قضا و قدر عینى, اراده الهى در شکل گیرى اعمال انسان و تعیین یافتن آن دخالت دارد. با توجه به این مطلب, گروهى مى پندارند که قضا و قدر الهى با اختیار انسان ناسازگار است, و لازمه اعتقاد به این اصل آن است که آدمى در پهنه هستى, به جاى بازیگرى, تماشاگرى بى اختیار باشد که صرفاً نظاره گر حوادث و امورى است که از پیش, قلم تقدیر و سرنوشت حتمیت آن را رقم زده است. به این ترتیب, اعتقاد به قضا و قدر به صورت یکى از عوامل جبرگرایى درآمده است و بسیار جاى تعجب است که به رغم تاکید فراوان قرآن بر اختیار و مسئولیت انسانها و پاسخگویى صریح آن به استدلالات جبرگرایانه مشرکان ملاحظه مى کنیم که جمعى از مسلمانان, که گاه آنان را ((قدریه)) مى نامند. 3اعتقاد به قضا و قدر الهى را مستلزم سلب اختیار از انسان دانسته اند.
چکیده پاسخ ما به پندار فوق آن است که قضا و قدر علمى خداوند به افعال انسان, به صورت مطلق, تعلق نمى پذیرد, بلکه متعلق قضا و قدر, عمل انسان با تمام خصوصیات آن است که از جمله مى توان به اختیارى بودن آن و تاثیر اراده و قدرت انسان در وقوع آن اشاره کرد بنابراین, خداوند از ازل مى داند که انسان با بهره گیرى از اختیار خود, اعمال خاصى را انجام مى دهد و بدیهى است که در این صورت, نه تنها علم خداوند و قضا و قدر علمى او با اختیار انسان منافاتى ندارد, بلکه آن را تاکید مى کند. حاصل آنکه, علم خداوند به صدور فعل (معلول) از فاعل (علت) آن, با حفظ تمام خصوصیات موجود در فاعل (علت), تعلق مى پذیرد. بنابراین, اگر فاعلى فاقد شعور و اختیار باشد (مانند آتش که منشا حرارت مى شود), علم الهى به صدور فعل آن به نحو غیر اختیارى تعلق مى پذیرد; یعنى خداوند از ازل مى داند که فلان آتش در زمان و مکان خاصى, به صورت غیر اختیارى منشا ایجاد حرارت مى شود (یا به تعبیر دیگر, فعل ((حرارت)) از او صادر مى شود). اما اگر فاعلى داراى شعور و اختیار باشد (مانند انسان در افعال اختیارى خویش), آنچه از سوى خدا مقدر شده و قضاى الهى به وقوع آن تعلق پذیرفته, آن است که فاعل مذکور با اختیار و گزینش آزاد خویش افعال خود را انجام دهد.
درباره قضا و قدر عینى نیز پاسخ مشابهى وجود دارد: تاثیر قضا و قدر عینى خداوند در وقوع افعال بندگان, به صورت مستقیم و مباشر نیست, بلکه این تاثیر از مسیر اسباب و علل و در چارچوب نظام على عالم تحقق مى پذیرد و از آنجا که اراده انسان یکى از مبادى على افعالى اختیارى اوست, قضا و قدر (در مورد افعال اختیارى) از مجراى اراده و اختیار انسان تاثیر مى گذارد. بنابراین, تعیین خصوصیات افعال اختیارى (تقدیر عینى) و تعین بخشیدن و ایجاب آن (قضاى عینى) به هیچ وجه مستلزم طرد و سلب اختیار نیست, بلکه با آن همراه است و از مجراى آن گذر مى کند.4

 

 

 


قضا و قدر عمومى
آنچه در بالا به آن اشاره شد, قضا و قدرى است که به موجودات خاص تعلق مى پذیرد. امام مى توان قضا و قدر عینى را به معناى دیگرى نیز به کار برد که به قوانین و سنن کلى الهى که درباره افراد و جوامع جریان دارند, اختصاص مى یابد. بر این اساس, خداوند در علم ازلى خویش, سنتهاى خاصى را با ویژگیها و احکام خاص, مقرر فرموده و آن را در پهنه هستى یا در بستر تاریخ و جامعه انسانى جارى ساخته است. براى مثال, قانون عمومى علیت یکى از سنتهاى عام الهى است که متعلق قضا و قدر الهى قرار گرفته است .
قضا و قدر در قرآن و سنت
همانگونه که گفتیم, آیات و روایاتى فراوانى به مساله قضا و قدر پرداخته اند و ما در اینجا, به نقل موارد اندکى اکتفا مى کنیم:
در پاره اى روایات, به معناى ((قضا)) و ((قدر)) اشاره شده است. براى نمونه در حدیثى از امام رضا (ع) آمده است:

 

هى الهندسه و وضع الحدود من البقا و الفنا. و القضا هو الابزام و اقامه العین 5.
قدر عبارت است از اندازه گیرى و تعیین حدود (اشیا) از جهت بقا و فنا, و قضا محکم کردن است و بر پاداش ذات (و ایجاد آن).
در حدیث دیگرى از امام رضا (ع) آمده است که:
هو الهندسه من الطول و العرض و البقا. ثم قال (ع): ان الله اذا شا شیئاً اراده و اذا ازاده قدره و اذا قدره قضاه و اذا قضا امضاه 6.
قدر عبارت است از اندازه گیرى از جهت طول و عرض (اشیا) و (مدت) بقا. پس فرمود: همانا خداوند وقتى چیزى را بخواهد, آن را اراده مى کند و چون آن را اراده کند, مقدر مى گرداند و چون مقدرش گردانید, قضاى الهى به آن تعلق مى پذیرد و در این حال, (اصل وجود و کیفیت اوصاف) آن را امضا مى کند.
در قرآن کریم, آیات فراوانى وجود دارد که از قضا و قدر علمى خداوند حکایت مى کنند در این آیات, معمولاً از علم خداوند با لفظ ((کتاب)) تعبیر شده است. 7.
براى نمونه, آیات زیر را از نظر مى گذارنیم:

 

و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله کتاباً موجلاً (آل عمران: 145)
و هیچ نفسى جز به فرمان خدا نمى میرد. (خداوند مرگ را) به عنوان سرنوشتى معین (مقرر کرده است).

 

و الله خلقکم من تراب ثم من نطفه ثم جعلکم ازواجاً و ما تحمل من انثى ولا تضع الا بعلمه و ما یعمر من معمر ولا ینقص من عمره الا فى کتاب ان ذلک على الله یسیر (فاطر: 11)
و خدا (سست که) شما را از خاکى آفرید, سپس از نطفه اى, آنگاه شما را جفت جفت گردانید, و هیچ موئنثى باردار نمى شود و وضع حمل نمى کند مگر به علم او و هیچ سالخورده اى عمر دراز نمى یابد و از عمرش کاسته نمى شود, مگر آنکه در کتاب (مندرج) است. در حقیقت, این (کار) بر خدا آسان است .
ما اصاب من مصیبه فى الارض ولا فى انفسکم الا فى کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک على الله یسیره (حدید: 22)
هیچ مصیبتى نه در زمین و نه در نفسهاى شما نرسد, مگر آنکه پیش از آنکه آن را پدید آوریم, در کتاب است. این (کار) بر خدا آسان است .
در آیات دیگرى به قضا و قدر عینى خداوند اشاره شده است در بیان قضاى عینى مى توان به آیات زیر استشهاد کرد:

 

فقضاهن سبع سماوات فى یومین و اوحى فى کل سما امرها (فصلت: 12)
پس آنها را (به صورت) هفت آسمان, در دو هنگام مقرر داشت و در هر آسمانى کار (مربوط به) آن را وى فرمود.

 

هو الذى خلقکم من طین ثم قضى اجلاً (انعام: 2)
اوست کسى که شما را از گل آفرید آنگاه مدتى را (براى عمر شما) مقرر داشت.
و اذا قضى امراً فانما یقول له کن فیکون (بقره: 117)
و چون کارى را مقرر کند (و اراده نماید), فقط مى گوید: (موجود) باش. پس (فوراً موجود) مى شود.
آیات زیر نیز بر تقدیر عینى خداوند دلالت دارند:

 

الذى خلق فسوى # والذى قدر فهدى (اعلى: 2 و 3)
همان که آفرید و هماهنگى بخشید و آنکه اندازه گیرى کرد و راه نمود.

 

من نطفه خلقه فقدره (عبس: 19)
او را از نطفه اى آفرید پس او را اندازه گیرى کرد.

 

انا کل شى؟ خلقنا بقدر(قمر: 49)
همانا ما هر چیزى را به اندازه (معین) آفریدیم.
قرآن در مورد قضا و قدر عمومى, به معناى تعیین و اجراى سنن کلى, در آیات متعددى سخن گفته است که به ذکر چند مورد اکتفا مى کنیم:

 

ان الله لایغیر ما بقول حتى یغیروا ما بانفسهم (رعد: 11)
در حقیقت, خدا حال قومى را تغییر نمى دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند.8

 

و اذ تاذن ربکم لئن شکرتم لا زیدنکم و لئن کفرتم ان عذابى لشدیدً (ابراهیم: 7)
و آنگاه که پروردگارتان اعلام کرد که اگر واقعاً سپاسگزارى کنید, (نعمت) شما را افزون خواهم کرد و اگر ناسپاسى نمایید, قطعاً عذاب من سخت خواهد بود.

 

و من یتق الله یجعل له مخرجاً # و یرزقه من حیث لا یحتسب (طلاق: 2 و 3)
و هر کسى از خدا پروا کند, براى او راه بیرون شدنى (از مصائب و سختیها) قرار مى دهد و از جایى که حسابش را نمى کند, به او روزى مى رساند.
مساله قضا و قدر در روایات پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت گرامى (ع) از جهات گوناگونى مورد توجه قرار گرفته است 9 گروهى از روایات بر اهمیت و ضرورت اعتقاد به این اصل تاکید ورزیده اند. براى مثال, از پیامبر خدا (ص) روایت شده است که فرمود:

 

لا یومن عبد حتى یومن باربعه: حتى یشهد ان لااله الاالله وحده لا شریک له, و انى رسول الله بعثنى بالحق و حتى یومن بالبغث بعد الموت و حتى یومن بالقدر 10.
هیچ بنده اى ایمان (حقیقى) نیاورد مگر آنکه به چهار چیز موئمن شود: شهادت بدهد که غیر از خداوند یکتا معبود دیگرى نیست و اینکه من پیامبر خدایم و مرا به حق مبعوث داشته است و به رستاخیز پس از مرگ ایمان آورد و به تقدیر الهى موئمن گردد.
همان گونه که ملاحظه مى شود, پیامبر اکرم (ص) ایمان به تقدیر الهى را در کنار ایمان به توحید و نبوت و معاد آورده است و این مطلب, از اهمیت زاید الوصف این اصل اعتقادى حکایت مى کند. 11
در پاره اى سخنان اهل بیت (ع) نیز بر دشوارى درک حقیقت قضا و قدر تاکید شده است. امیرموئمنان (ع) در پاسخ به کسى که درباره قضا و قدر پرسیده بود, فرمود:
طریق مظلم فلا تسلکوه و بحر عمیق فلا تلجوه و سر الله فلا تتکلفوه 12.
راهى است تاریک, پس در آن گام نزنید و دریایى است ژرف, پس در آن داخل نشوید و سر خداوند است, پس خویش را (براى فهم حقیقت آن) به زحمت نیندازید.
از آنجا که امامان معصوم (ع) خود در روایات دیگرى تا حدى به توضیح و تبیین قضا و قدر پرداخته اند, باید گفت که مقصود امام (ع) آن است که هر چند مى توا برخى جوانب و احکام این بحث را درک کرد, ولى فهم کنه آن ـ به ویژه براى عموم مردم ـ میسر نیست.
در دسته اى از روایات نیز تلازم تقدیر الهى با جبر انگارى و سلب اختیار به شدت رد شده است. در روایتى از رسول اکرم (ص) مى خوانیم:
سیاتى زمان على امتى یوئولون المغاصى بالقضا اولئک بریئون منى و انا منهم برا.13
به زودى زمانى بر امت من خواهد گذشت که گناهان (خود) را با قضا توجیه مى کنند (و آنان را ناشى از تقدیر الهى مى دانند) آنان از من دورند و من نیز از آنان برائت مى جویم.
از امیرموئمنان على (ع) نیز در پاسخ به پرسشى درباره قضا و قدر فرمود:
ولا تقولول وکلهم الله الى انفسهم فتو هنوه ولا تقولوا اجبرهم على المعاصى فتظلموه ولکن قولوا الخیر بتوفیق الله والشر بخذلان الله و کل سابق فى علم الله14.
و نگویید: ((خداوند بندگانش را به حال خودشان واگذاشته است)) زیرا این سخن اهانتى است به خداوند و نگویید: ((آنان را بر انجام گناهان مجبور ساخته است زیرا این سخن, ظلمى است به خداوند. بلکه بگویید: ((خیر و نیکى در اثر توفیق الهى و شر و بدى در اثر سلب توفیق است)). خدا از پیش, همه (اعمال) را مى داند.

 

عقیده شیعه در مورد قضا و قدر
----------------------------------------------------------------

 


قضا و قدر یکی از اعتقادات اصیل اسلامی است که متاسفانه مورد تحریف واقع گردیده و همین معنای تحریفی یکی از عوامل عقب ماندگی مسلمانان بوده است . تصوری که غالب مسلمانان از این مفهوم اعتقادی دارند , آن است که خداوند سرنوشت همه ابنای بشر را از روز نخست معین و مقدر کرده و از این رو انسان ها هیچ راه گریزی از آنچه خدا برایش مقدر ساخته است ، ندارد. آنان بر این باورند که انسان مجبور است همان مسیری را طی کند که خدا برایش مشخص ساخته و بشر در انتخاب و تعیین سرنوشت خویش هیچگونه اختیاری ندارد. او هرچه انجام می دهد ، همان است که خداوند برایش مقدر کرده و اگر کاری را انجام نمی دهد نیز به این خاطر است که خدا آن را برایش مقدر نکرده است .

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  11  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله مساله قضا و قدر

مقاله مقدماتی درباره مساله امامت

اختصاصی از رزفایل مقاله مقدماتی درباره مساله امامت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله مقدماتی درباره مساله امامت


مقاله مقدماتی درباره مساله امامت

بحث ما درباره امامت است.مى‏دانیم که در میان ما شیعیان مساله امامت اهمیت فوق‏العاده‏اى دارد و در میان سایر فرق اسلامى آن قدر براى این مساله اهمیت قائل نیستند.سر مطلب این است که مفهوم امامت در نزد شیعه با مفهوم امامت در نزد سایر فرق اسلامى متفاوت است.البته جهات مشترکى در کار هست ولى یک جهات اختصاصى هم در معتقدات شیعه در باب امامت هست که به همین جهت مساله امامت اهمیت فوق‏العاده‏اى پیدا مى‏کند.مثلا ما شیعیان وقتى که مى‏خواهیم اصول دین را بر طبق مذهب شیعه بیان کنیم مى‏گوییم اصول دین توحید است و نبوت و عدل و امامت و معاد، امامت را جزء اصول دین مى‏شماریم.اهل تسنن هم قائل به نوعى امامت هستند و اساسا منکر امامت به یک معنا نیستند، امامت را به شکل دیگرى قائل‏اند ولى به آن شکلى که قائل هستند، از نظر آنها جزء اصول دین نیست بلکه جزء فروع دین است.

بالاخره ما در مساله امامت اختلاف داریم، آنها قائل به نوعى امامت‏اند و ما قائل به نوعى دیگر.چطور شده است که شیعه امامت را جزء اصول دین مى‏شمارد ولى اهل تسنن از فروع دین مى‏شمارند؟علتش همان است که عرض کردم: مفهوم امامت در شیعه با آنچه که در اهل تسنن هست، متفاوت است.

امامت، استمرار نبوّت و همچون پیامبرى ، لطفى از جانب خداى متعال است. امامت جز با تصریح خداوندى تحقق نمى پذیرد و مردم در تعیین امام معصوم نقشى ندارند. امامت یکى از اصول بنیادى دین است و ایمان راستین جز با باور داشتن به بایستگى آن شکل نمى گیرد.
امام کسى است که خداوند متعال او را ، پس از پیامبر به عنوان هدایتگر بشر برگزیده و باید از هر گناه و ناراستى پاک و معصوم ، و به اذن خدا، از جهان غیب آگاه باشد. امام نمونه کامل انسان و داراى برترین درجه کمال و فضیلت است و از آن جا که به یارى حق، همه گفتارها و رفتارهاى او نشان از راهى خدایى دارد، بر همه مردم پیروى از وى لازم و بایسته است.

 

 

 

 

 

این مقاله به صورت  ورد (docx ) می باشد و تعداد صفحات آن 51صفحه  آماده پرینت می باشد

چیزی که این مقالات را متمایز کرده است آماده پرینت بودن مقالات می باشد تا خریدار از خرید خود راضی باشد

مقالات را با ورژن  office2010  به بالا بازکنید


دانلود با لینک مستقیم


مقاله مقدماتی درباره مساله امامت

تحقیق در مورد تاثیر یک مساله فلسفی بر معماری

اختصاصی از رزفایل تحقیق در مورد تاثیر یک مساله فلسفی بر معماری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد تاثیر یک مساله فلسفی بر معماری


تحقیق در مورد تاثیر یک مساله فلسفی بر معماری

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه11

 

فهرست مطالب

تاثیر یک مساله فلسفی بر معماری ایران

 

فلسفه دکانستراکشن

 

 فلسفه دکانستراکشن در زبان شناسی

 

انسان و فضای معماری

 

در بررسی تأثیر فلسفه بر معماری، نگرش های متفاوتی وجود دارد، بعضی از آنها به معماری به عنوان یک بخش خاص که الزماً با فلسفه ای خاص در هم تنیده است، نگاه می کنند، در این نگرش معماری به عنوان نمود و تجلی یک فلسفه خاص، ظهور پیدا می کند و بیشتر به عنوان " فلسفه معماری " شناخته می شود. اما این مقاله، چنین نگرشی را درست و به حق نمی داند، معماری هیچ گونه فلسفه خاص- تأکید می کنم فلسفه خاص - و جدا از خود فلسفه ندارد. به عبارت دیگر، " فلسفه معماری وجود ندارد". اما این بیان مانع از آن نمی شود که فلسفه با معماری هماهنگ نباشد. در اینجا، تأثیر این دو بر یکدیگر به صورت ساختاری است. تأثیر ساختاری به معنای هماهنگی کلی تمام معارف آدمی با یکدیگر است. به گونه ای که هر کدام از معارف آدمی، می تواند در معرفت دیگر او موثر باشد، هر چند که این تأثیر و چگونگی آن، به صورت نا خود آگاه باشد .معمول است که در نگاه ساختاری، محقق به دنبال یک بسته پیش فرض ها یا زیر ساختار است تا بتوانند بنای معرفت را بر خاک آن زیر ساختار بنا کند.حال این مقاله سعی دارد تا رابطه ی یکی از ارکان اصلی فلسفه را با معماری نشان دهد.این رکن اصلی، نوع نگاه به ابژه، به عنوان موضوع شناخت در هر فلسفه ای است. 

 

یکی از مباحث اصلی فلسفه مسلمانان، چگونگی رابطه بین فاعل شناسا ( سوژه ) با شی مورد شناسایی- ابژه – می باشد. در فلسفه مسلمانان رابطه سوژه با ابژه، در ذیل بحث هستی شناسی قرار می گیرد نه معرفت شناسی، و همینجا است که پل ارتباط بین سوژه و ابژه، به پلی میان " دو هستی " تبدیل می شود، وجود ذهنی و وجود عینی. سوژه، در وجود ذهنی متبلور می شود و ابژه در وجود عینی، و همینجاست که فهم رابطه سوژه و ابژه ، در این مقال ، مهم نشخیص داده شده است زیرا که معماری چیزی نیست جز وجود عینی -خود اثر- یک موجود ذهنی-  نقشه ذهنی بنا-

 

گفتیم که رابطه بین فاعل شناسا با شی مورد شناخت در فلسفه مسلمانان در ذیل بحث هستی شناسی قرار می گیرد بنا براین با ابژه و سوژه فلاسفه غرب تفاوت بنیادی دارد زیرا ابژه و سوژه در فلسفه غرب در دایره هستی شناسی قرار دارد.بنابراین تعبیر سوژه برای وجود ذهنی و ابژه برای وجود عینی با مسامحه است و فقط برای فهم بهتر مساله است.به نوعی تطبیق سهل وار این دو مساله است و الا مساله وجود ذهنی و وجود عینی خاص فلاسفه مسلمان است و مساله سوژه و ابژه خاص فلاسفه مدرن غرب است.

 

مسلمانان در ابتدا ، وجود ذهنی یک پدیده را، قرینه و یکسان با وجود عینی آن دانستند، اما پس از چندی اشکالی در این قاعده عنوان شده که باعث و بانی برکات فلسفی بسیار گشت. حکمای مسلمانان، به تبع ارسطو، متفق القول، علم را از مقولات " کیف نفسانی " می دانستند، اما همانطور که ذکر شد، وجود ذهنی یک پدیده، قرینه و یکسان با وجود عینی آن بود، یعنی اگر پدیده ای در وجود عینی اش " جوهر" باشد، آنگاه در وجود ذهنی اش هم " جوهر" می باشد و به خاطر اینکه از مقوله " علم " است باید " کیف نفسانی " باشد. به گونه ای یک پدیده هم باید " جوهر " باشد و هم " عرض ". حکمای مسلمان برای حل این معضل فلسفی به تکاپو افتادند. " فاضل قوشچی " رابطه بین عالم و معلوم را به گویی

 

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد تاثیر یک مساله فلسفی بر معماری