رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

پایان نامه : فلسفه نوافلاطونی و بررسی آثار رنسانس و نئوکلاسیک‌ها

اختصاصی از رزفایل پایان نامه : فلسفه نوافلاطونی و بررسی آثار رنسانس و نئوکلاسیک‌ها دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایان نامه : فلسفه نوافلاطونی و بررسی آثار رنسانس و نئوکلاسیک‌ها


پایان نامه : فلسفه نوافلاطونی و بررسی آثار رنسانس و نئوکلاسیک‌ها

چکیده : فلسفه‌ی نوافلاطونی، یکی از فلسفه‌ها و ایدئولوژی‌‌های، مهم غربی بوده که تأثیرگذار به عقاید فیلسوفان بعد از خود شده است. بنیانگذار این فلسفه فلوطین به سال (270-330) که در تاریخ فلسفه و زیبایی‌شناسی نقش بسیار مهمی دارد، مفاهیم زیبایی‌شناختی او از وجهه نظر تفسیری غالباً شخصی از فلسفه افلاطون که تمایزی دقیق بین این عالم و عالم بالا قایل می‌شود، بست یافت. امروزه زندگی ما بی‌تاثیر از نوع نگاه افلاطونی نیست، و در واقع یک نگاه ژرف و عمیقی به زندگی دارد که ریشه و اساس تمام تفکرات است تأثیر این فلسفه در مکتب فلسفه هنر اسلامی و تطبیق، تتبع و نوع نگاه این دو فلسفه به زیبایی و هستی و عرفان و چگونگی تاثیر فلسفه‌ی نوافلاطونی بر آثار نقاشان رنسانس که جمله‌ همگی نشان از نوعی شیوه نوین اندیشیدن و استدلال از زندگی دو عالم صغیر و کبیر می‌باشد، پژوهش حاضر به تاریخچه فلسفه‌ی نوافلاطونی و تمام مطالب ذکر شده در فوق می‌پردازد که به صورت کتابخانه‌ای و اینترنتی جمع‌آوری شده است


دانلود با لینک مستقیم


پایان نامه : فلسفه نوافلاطونی و بررسی آثار رنسانس و نئوکلاسیک‌ها

دانلود نمونه سؤال درس کلیات فلسفه اسلامی رشته الهیات-تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی کارشناسی پیام نور

اختصاصی از رزفایل دانلود نمونه سؤال درس کلیات فلسفه اسلامی رشته الهیات-تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی کارشناسی پیام نور دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود نمونه سؤال درس کلیات فلسفه اسلامی رشته الهیات-تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی کارشناسی پیام نور


دانلود نمونه سؤال درس کلیات فلسفه اسلامی رشته الهیات-تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی کارشناسی پیام نور

با سلام

دانشجویان گرامی اگه به دنبال نمونه سؤال ارزان و با کیفیت دوره کارشناسی پیام نور  به همراه پاسخنامه براساس آخرین تغییرات می گردین دانلود بفرمایید.

نمونه سؤالات جمع آوری شده توسط کادری مجرب که همگی اساتید دانشگاه هستند جمع آوری و ارائه گردیده است. این نمونه سؤالات بدون مارک تبلیغاتی می باشند.

شما عزیزان می توانید نمونه سؤالات را به همراه پاسخنامه را دانلود نموده . حتماً برنامه وینرار را بر روی کامپیوترتان نصب بوده باشد یا نصب نمایید، زیرا نمونه سؤالات در یک فایل زیپ می باشند. دانلود و استخراج نمونه سؤالات به همراه پاسخنامه بسیار راحت می باشد.

در این فروشگاه نمونه سؤالات تمامی رشته های کارشناسی به همراه پاسخنامه موجود می باشد که شما می توانید از طریق فهرست سمت راست آن ها را بیابید. ضمناً در صورتی که بخواهید نمونه سؤالات سال های قبل و از چندین دوره استفاده نمایید با شماره تلفن: 09017568099 یا از طریق ایمیل: coffenet.tahrir.moalem@gmail.com  درخواست های خود را برای مدیر فروشگاه ارسال تا در اسرع وقت با شما تماس گرفته شود.

تمامی نمونه سؤالات به همراه پاسخنامه برای هر رشته فقط مبلغ: 650 تومان می باشد که با دانلود فایل مورد نظر می توانید تا سال ها از آن در کامپیوترتان استفاده یا دوستانتان نیز از این فایل استفاده نمایند در صورتی که فقط همان 650 تومان را پرداخت نموده اید. یعنی مزیت دانلود از این فروشگاه: 1- کم هزینه بودن2-جلوگیری از اصراف کاغذ3- با کیفیت بودن4-پرداخت امن این فروشگاه5-دانلود سریع و راحت6-موجود بودن تمامی رشته های کارشناسی پیام نور7- استفاده ی مادام العمر نمونه سؤالات8- پشتیبانی شبانه روزی فروشگاه9- بدون مارک تبلیغاتی


دانلود با لینک مستقیم


دانلود نمونه سؤال درس کلیات فلسفه اسلامی رشته الهیات-تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی کارشناسی پیام نور

دانلود مقاله فلسفه خلقت انسان- سکولاریسم تربیتی

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله فلسفه خلقت انسان- سکولاریسم تربیتی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

پیشگفتار :
گرانیگاه جهان جدید، طرح پرسش ها و آموزه های معرفت شناختی تازه است. اکنون ر آشوبناکی روزگار معاصر بشریت نیازمند به همواره دیگر گونه زیستن، خرد را چراغ افق های تاریک فرداست کرده است. بی تردید، امروزه هر ذهن اندیشنده ژرف کاو، در هر سرزمین و به آیین، با این پرسمان جدی تاریخی رویا رو است:
«ما در کجای جهان ایستاده ایم؟»
با بر آمدن آفتاب درخشنده و فروزنده انقلاب اسلامی در سرزمین ما، هویت فرهنگی و تاریخی ایرانیان، در فصل تازه خویش، طلیعه تمدنی تازه را نوید می دهد که بر بنیاد ایستارها و انگاره های قدسی دین شکل می گیرد.
نیز از این رواست که در بستر این تمدن سازی ایمانی، چالش های مرتبط با عرصه های دین و تدین، دانش و پژوهش، علم و فن آوری و مفاهیم و سازه های سیاسی، و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی، همه و همه، با همراهی بی شماری از پرش های دراز دامن و نفس گیر، در حیات جمعی جامعه ما، به ویژه در میان دانشجویان پرسنده و پژوهنده، بسط یافته اند. ذهن تکاپو گر و فرهیخته دانشجوی معاصر، نیازمند آن است که در فرایند هم ارزی و یا تقابل نهادهای مدرن و ساختار های بر آمده ها با لمایه های تمدن شکوهنمد اسلامی برای انبوه پرسش های خویش پاسخ هایی سخته و سنجیده بیابد.
روشنگران و اندیشه ورزان ما، اکنون و بیش تر و ژرف تراز هر گاه دیگر، باید از بازسنجی دستاوردهای عقلانیت مدرن بپردازند و ایستاده بر سکوی استوار مشرب مشرقی خویش، در باز تولید اندیشه های مینوی و ادبیات معنوی، طرحی نو در اندازند. افسون زدایی از مساحت افق های مادی گرایانه و فرآوری نگره های نو متناسب با شوون حیات امروزین آدمیان، نخستین و بایسته مسئولیت خرد ورزان است.
چونان نهادی بر آمده از متن ناگریز بایسته و ضرورت ها، می کوشد تا به مدد همت بلند ارباب دانش و پژوهش و با هدف بسط و توسعه فیاض دین، نیازهای فکری جوانان دانش پژوه را به فراخور توانمندی های خویش پاسخ گوید و قبسی از مشعله هماره فروزان لماهوت را در پیش چشم های نگرنده و نگران آنان بدارد؛
باشد که این نهال نو، روز ا رزو، برگ و باری تازه گیرد و طراوت و شادابی افرزون تر پذیرد.
سوال از فلسفه خلقت، سوالی ریشه دار است. بشر در طول تاریخ همواره می خواستد تا بداند که از کجا آمده؟ برای چه آمده؟ و به کجا می رود؟ به گفته مولوی.
روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنـم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا یا چه بود دست مراد از این ساختنـم
از کجـــا آمــــده ام، آمــــدنم بهــر چه بود به کجا می روم آخر ننمـــایی وطنم
هر انسانی گهگاه این سوال ها را بر خود طرح می کند و سوالاتی اصلی و اساسی از این ها برای انسان ها در سیر تاریخ مطرح نبوده است. در متون مختلف فرهنگ بشری نیز به صورت های مختلف این سوال ها مطرح شده است:
در اوستا این گونه از فلسفه خلقت سخن به میان آمده است:
ای آفریننده بزرگ و دانا، از راه خرد و بینش و الهام، راز پدید آمدن آفرینش را از روز اول من بیاموز تا حقیقت را به مردم جهان آشکار سازم.
پروردگارا روان آفرینش تو گله مند است. برای چه مرا بیافریدی؟ چه کسی مرا کالبد هستی بخشید؟
ارسطو نیز ضرورت سوال از راز هستی را به این صورت مطرح کرده است.
آن کسی با خود به مبارزه برخاسته است که نمی خواهد بداند از کجا آمده است و چیست آن ایده آل مقدس که بایستی نفس خود را برای رسیدن به آن ایده آل تربیت نماید.
شمس تبریزی نیز به مریدان خود چنین سفارش می کند:
در بند آن باش که من کیم و چه جوهرم؟ و به چه آمدم و به کجا می روم؟ و اصل من از کجا است؟ و این ساعت در چه ام؟ ورودی به چه دارم؟
انگیزه های سوال از فلسفه خلقت :
هم از آن سو جو جواب ای مرتضی کاین سوال آمد از آن سومر ترا
برای شناخت هر موضوعی در ابتدا باید آن را درست و دقیق مطرح کرد، چرا یکی از اشکالات اساسی در شناخت پدیده ها و امور مختلف عدم طرح صحیح آن ها می بخشد. برای شناخت فلسفه خلقت نیز باید در ابتدا علل و انگیزه هایی را که موجب می شوند، انسان از فلسفه حیات سوال کند مورد قرار داد تا به طرح دقیق این موضوع توفیق پیدا کرد.
اگر بگوییم که اکثر آن هایی که درباره فلسفه خلقت و هدف زندگی اندیشیده ایند، ما راه به جایی نبرده اند بیشتر به این سبب بوده که مساله را درست مطرح نکرده اند سخنی به گزاف نگفته ایم. در این جا به بررسی این موضوع می پردازیم که در چه شرایطی سوال از فلسفه خلقت برای انسان ها مطرح می شود و در چه صورتی سوال از آن پاسخ منطقی پیدا می کند؟!
1 ) ناپایداری زندگی: برخی از افراد هنگامی که به نا پایداری و بی بقایی امور زندگی پی می برند؛ سوال از فلسفه خلقت را برای خود مطرح می سازند. اینان آن گاه که در می یابند روزگار غدار است و بی وفا خوشی های زندگی نیز زود گذر است و بی دوام در این اندیشه فرو می روند که فلسفه زندگی چیست؟ و هدف آفریدگار جهان از خلقت این عالم نا پایدار چه بوده است؟
کسانی که بر اثر ملاحظه نا پایداری زندگی به طرح سوال از فلسفه زندگی و خلقت می پردازند، سوالشان اصیل نیست و تنها حالتی گذارا دارد، زیرا در واقع اینان جویای خوشی و شادی های پایدار هستند. بنابراین اگر لذایذ ی بتواند جای خوشی های از دست رفته آن ه را بگیرد دیگر جویای شناخت فلسفه خلقت نخواهند بود.
2 ) معمای بزرگ : سرانجام زندگی آدمی؛ چه به خوشی و شادی بگذرد و چه به ناخوشی و درد و رنج، مرگ است و نیستی.
در دفتر حیات بشر کس نخوانده است جز داستان مرگ حدیث مسلمی
کیست لحظاتی به سرانجام حیات خویش نیاندیشیده باشد و با ترسیم چهره مرگ در ذهن خود از قیافه هولناک آن بر خود نهراسیده باشد؟ کیست که مرگ یاران و دوستان خود را به چشم خوش ندیده باشد؟
کیست که آرزوی زندگی ابدی را در سر نپرورانده باشد؟
آری آن هنگام که آدمی به پایان زندگی خویش می نگرد و به بن بست مرگ برخورد می کند در این اندیشه فرو می رود که هدف از آفرینش عالم و آدم چیست؟
دارنــده چو ترکیب طبـایع آراست بازار چه سبب فکنوش اندر کم و کاست
گر نیک نیامد شکستن از بهر چه بود ور نیـــک نیامد این صور عیب کــراست.
برخی از افراد انسانی در طول زندگی خود نسبت به معمای خلقت بی تفاوت بوده اند، اما وقتی با مرگ یکی از یاران و عزیزان خود مواجه شده اند به ناگاه در این اندیشه فرو رفته اند که فلسفه خلقت چیست؟ سوال اینان از فلسفه زندگی و آفرینش در حقیقت حالتی گذارا داشته که با فراموش کردن مرگ عزیزان خویش، سوال نیز نادیده گرفته می شود.
3 ) شکست در هدف گیری ها: برای گروهی از افراد انسانی هنگامی سوال از هدف آفرینش مطرح می شود که در هدف گیری های خویش با شکست مواجه شده باشند.
گذران زندگی مستلزم آن است که انسان در زندگی هدف هایی نسبی، که در واقع وسیله هستند، برای خود در نظر بگیرد و برای رسیدن به آن ها بکوشد. اما متاسفانه افراد انسانی، به جای آن که چنین هدف های نسبی را به عنوان وسیله ای برای وصول به فلسفه خلقت در نظر گیرند، آن ها را هدف مطلق حیات به حساب آورده، به آن عشق می ورزند و به نا گریز به هنگامی که با شکست مواجه می شوند، حیاتشان رنگ باخته و زندگی چهره ای تیر و تار به خود می گیرد.
چنین افرادی عموماً طالب موقعیتی هستند که هدف گیری کرده اند، نه آن که جویای فلسفه آفرینش باشند. و از همین جا است که اگر پس از شکست در هدف خویش به موقعیت خود دست یابند، هرگز سوال از فلسفه و هدف زندگی را مطرح نخواهد کرد.
4 ) شرایط نامساعد اجتماعی : نابسامانی های زمانه و شرایط نامساعد اجتماعی نیز موجب می شوند تا افرادی که از زندگی خود ناراضی هستند به فکر شان مساله هدف آفرینش و فلسفه زندگی خطور کند. کسی که بر اثر فقر و فلاکت نا گریز است از صبح تا شب کار کند، فردی که از یک زندگی طبیعی محروم است و کل زندگیش کار و کوشش است و رنج و زحمت، آن هم به بهای از دست دادن طعم واقعی زندگی، به ناچار از خود سوال می کند که حاصل این زندگی و هدف آن چیست؟ کسانی هم هستند که می خواهند وضع موجود خود را بهتر سازند ولی چون موفق نمی شوند، به بیهوده بودن زندگی و بی هدفی جهان آفرینش نظر می دهند.
بسیاری از این افراد اگر به زندگی مورد نظر خود دست یابند، دیگر به طرح سوال از فلسفه آفرینش نمی پردازند، چرا که در اینان در واقع طالب تغییر موقعیت زندگی خود بوده، به خواسته خود نرسیده اند، آن را به حساب سوال از فلسفه و هدف زندگی قرار داده اند.
5 ) سوال حقیقی از فلسفه خلقت : سوال گروه های فوق از فلسفه حیات به پاسخ واقعی نمی رسد، چرا که فلسفه زندگی و آفرینش را جدی و دقیق مطرح نمی کنند، بلکه جویای چیزهایی هستند که چون به دست نمی آورند به سراغ فلسفه حیات می روند.
برای طرح صحیح سوال خلقت از افقی بالاتر به حیات نگریست و خود را از قلمرو و حیات مادی بیرون کشاند و مشرف بر زندگی و شوون آن شد.
بسیاری از افراد انسانی فقط به زندگی طبیعی توجه دارند که حاصل جمع خواب و خوراک و ارضای غرایز طبیعی است و بدون توجه به این که هر یک از این امور دارای هدف روشنی است، می خواهند سراغ فلسفه زندگی را از همین حیات طبیعی بگیرند.
طرفداران فلسفه پوچی به همین اشتباه دچار شده اند؛ زیرا اینان فقط به حیات طبیعی نگریسته و می خواهند فلسفه حیات را از همین حیات به دست آورند. و چون برای این حیات نمی توانند فلسفه ای بدست آورند، لذا به نفی زندگی و معناداری حیات می پردازند.
خلاصه برای آن که بتوان به فلسفه زندگی و هدف آفرینش دست یافت، باید خود را از زندگی طبیعی کنار کشیده و از افقی بالاتر به آن نگریست.
تو کز سرای طبیعت نیم روی بیرون کجا به کوی حقیقت گذر توانی کرد
فلسفه آفرینش از دیدگاه عرفان، فلسفه و کلام :
کسانی که مبداً آفرینش اعتقاد دارند، فلسفه آفرینش را با در نظر گرفتن اعتقاد به خداوند مطرح می کنند. اینان می خواهند بدانند که از نقطه نظر حکمت الاهی چه هدفی را باید برای آفرینش انسان در عرصه هستی در نظر گرفت. در این گفتار دیدگاه عرفا و فیلسوفان اسلامی را در این زمینه مطرح می کنیم.
نظریه عرفا :
جمعی از عرفا معتقدند که هدف از خلقت موجودات ظهور و تجلی خود در جهان ممکنات بوده است. چنانکه مولوی می گوید:
چون مـــراد و حکم یــزدان غفور بود در قدمـــت تجــلی و ظهور
بـــی زضــــدی ضد را نتوان نمود و آن شه بـــی مثل را ضدی نبود
پس خلفیه ساخت صاحب سینه ای تابـــود شاهیـــن را آینـــــه ای
جامی نیز در این باره چنین می گوید:
در آن خلوت که هستی بی نشان بود به کنـــج نیستـــی عالــم نهان بود
وجــود ی بـود از نقــش دویی دور ز گفت و گــــوی مایی و تویی دور
وجــود ی مطلــق از قـید مظــاهر بــه نـور خویشتــــن بر خویش ظاهر
دل آرا شــــاهدی در حجلـه غیبت مـنزه دانــش از هـــــر تهمت و عیب
بـــرون زد خیمه زاقلیــم تقــدس تجلی کــــرد در آفـــــاق و انفــس
بـــه هـــر آینــه ای بنمود رویـی به هر جا خواست از غیب گفت و گویی
عرفا بر این عقیده اند که وجود یکی است و این وجود ظاهری دارد و باطنی. باطن این وجود واحد نور است و هر ان چه در این عالم وجود دارد، پرتوی از این نور است. همه آثار موجودات ناشی از این نور است.
ظاهر این وجود، تجلی این نور است. چون این نور اراده کرد که جمال خود را ببیند و صفات خود مشاهده کند، تجلی کرد و در واقع موجودات این عالم مظاهر صفات این نور هستند. این نور هر چند واحد است، اما چون صفات بسیار دارد، کثرات عالم وجود مظاهر وجود این صفات هستند.
در میان مظاهر حق تعالی، عرفا دو مظهر را از همه قوی تر می دانند. یکی انسان کبیراست و دیگری انسان صغیر.
انسان کبیر همان آسمان ها و زمین است و انسان صغیر نیز انسان کامل است. انسان کامل هم زنده و زبده و خلاصه موجودات است. انسان کبیر مظهر قدرت حق تعالی است و انسان صغیر مظهر علم حق تعالی.
حق تعالی به ذات خود صفات و افعال خود را به حکم اولیت و باطنیت مشاهده می کرد، ولی چون خواست که ذات و صفات و افعال خود را به حکم آخریت و ظاهریت مشاهده کند، انسان را خلق کرد، چرا که انسان استعداد وجود ی آن را داشت تا به وسیله آن سر حق برای ظاهر شود.
اگر سوال شود پیش از خلقت عالم و آدم به ذات و صفات خود بصیر آگاه بود، پس چرا دوباره خواست تا خود را به وسیله خلقت انسان مشاهده کند؟ پاسخ ابن عرفی این است که در دیدن دو گونه است:
یکی آن که چیزی ذات خود را در خود ببیند و دیگر آن که ود را در چیز دیگری مشاهده کند که آن چیز مانند آینه باشد تا آن چیز را چنان که هست نشان دهد. بنابراین، حق تعالی انسان را برای آن آفریده تا هر گاه بر وی تجلی کند. ذات و صفات خود را به خود ببیند.
با این بیان عرفا، حق تعالی را بی نیاز از خلق نمی دانند، چرا که عرفا اعتقادند که هم خلق به خدا نیازمند است و هم خدا به خلق. البته نیازمندی خالق به خلق، غیر از نیازمندی خلق به خالق است. خلق از نقطه نظر فقر ذاتی، نیازمند به خلق تعالی است. در حالی که حق تعالی از نظر ذات نیازی ندارد تا به خلق نیازمند باشد. پس ملاک نیازمندی در این جا چیست؟ و اصولاً حق تعالی از چه جهت نیازمند به خلق است؟ پاسخ این عربی این است که حق تعالی چون واجب الوجد است از نظر ذات نیازمند به آفرینش موجودات نیست، بلکه نیاز وی از جهت ظهور و تجلی است. و یعنی از این جهت نیاز به خلق دارد که می خواهد اسماء و صفات خود را در موجودات و اعیان خارجی مشاهده کند. به عبارت دیگر می توان گفت در این جا نیازمندی حق تعالی به خود است نه به دیگری . یعنی او به خودش نیازمند است نه به دیگران، از آنجا که عالم و همه موجودات، فعل حق تعالی به شمار می روند، تجلی حق تعالی در عالم خارج با نیازمندی او به ظهور و تجلی در مواقع نیازمندی او به افعال خود به شمار می رود، نه نیازمندی به غیر.
موجودی هم که شایستگی و استعداد آن را دارد تا حق تعالی در او تجلی کند و اسماء و صفات خود را در آن ببیند انسان کامل است که عرفا از وی به اسامی گوناگون یاد کرده اند. نظیر کون جامع . این کون جامع در واقع آینده ای است که حق تعالی می تواند به وسیله آن ذات و صفات و افعال خود را پس از تجلی در وی مشاهده کند. و در واقع به خاطر همین انسان کامل است که حق تعالی آدم و عالم را آفریده است. عرفا در بحث از تجلی حق تعالی به حدیث قدسی زیر تمسک جسته اند.
کُنت کَنزاً مَخفیاً فَاحبَیت اَن اُعرَف فَخَلَقتُ الخَلق لکیَ اُعرَف
من یک گنج مخفی بودم، خواستم شناخته شوم، مخلوقات را آفریدم.
گنج مخفی بذر پری چاک کرد خــاک را تابان تر از افلاک کرد
گنج مخفی بذر پری جوش کرد خاک را سلطان اطلس بوش کرد
عرفا در تفسیر حدیث فوق مطالب مهمی را بیان داشته اند که طرح آن ها در بحث از فلسفه خلقت ضروری است :
مراد از «کنز مخفی» که در حدیث آمده مقام و مرتبه ای است که در آن اثری از تعیّن و تقید نیست. یعنی لا تعینی محض است. این مرتبه را «مرتبه هویت» نامیده اند. و این هم که در حدیث آمده، کنت کنزاً (من گنج پنهانی بودم) در واقع اشاره ای است به مرتبه هویت که مرتبه لا تعینی و اطلاق ذاتی حق تعالی است.
پس از این مرتبه، ذات حق تعالی برای خودش تجلی پیدا می کند. و به این ترتیب نخستین تعین ذاتی تحقق می یابد. در این مرتبه، ذات حق تعالی کمالات ذاتیه خود را به نحو اجمال و بساطت در خود مشاهده می کند. این مرتبه را عرفا مرتبه / حدیث نام نهاده اند. چون در این مرتبه، صفات و کمالات حق تعالی از یکدیگر تمیز داده نمی شود، یعنی به نحو تفصیل صفات گوناگون خدا مانند علم و قدرت و حیات و سمع مشاهده نمی شود، بلکه به نحو وحدت و بساطت شهود می شود، ذات خداوند کنز مخفی است یعنی مخفی بودن حق تعالی به معنای آن است که صفات و کمالاتش در این زمینه به نحو اجمال است نه به تفصیل.
کلمه «فاحسبت» که در حدیث آمده است، اشاره به مقام و مرتبه ای دارد که از آن به «تجلی عشقی» نام برده شده است. توضیح آن که : چون ذات حق تعالی سراسر کمال است و جمال و کمالات او فوق لایتنا ها است و همچنین حق تعالی مدرک ذات خود است، پس حق تعالی عاشق و محب ذات خود است، چرا که ملاک عشق و ابتهاج ادراک کمالات است و از آن جا که حق تعالی هم دارای کمالات بی نهایت است و هم کمالات خود را درک می کند، پس عشق و ابتهاج وی به ذاتش، فوق هر گونه عشق و ابتهاج است. تا این جا حق تعالی دو تجلی کرده است. یکی تجلی علمی احمالی که در آن تجلی صفات و اسماء خود را به نحو اجمال مشاهده کرده است و دیگری تجلی عشقی که نمایانگر حب ذات او به خویشتن است.
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شده ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود.
پس از این دو تجلی، تجلی سوم تحقق پیدا می کند. یعنی در این مقام، حق تعالی صفات و کمالات خود را به نحو تفصیل مشاهده می کند. به بیان دیگر بر اثر تجلی عشقی، صفات و کمالات خداوند یکدیگر متمایز می شود، به طوری که می توان گفت حق تعالی عالم است. قادر به امر حی است و سمیع – بصیر است و مرید و متکلم . این مقام و مرتبه را مرتبه واحدیت نامیده اند و به اسامی هفت گانه فوق، یعنی عالم و قادر وحی و ... اسماء سبعه یاد کرده اند.
عرفا معتقدند که برای هر اسمی از این اسماء لوازمی است که به آن ها اعیان ثابته گفته می شود. به طور مثال، مفهوم معلوم از لوازم اسم عالم است و مقدور از لوازم اسم قادر و هر یک از این معانی تحت اسم مربوط به خود واقع است.
جمله این اعیان ثابته به وجودی واحد و بسیط در ذات خداوند موجودند. یعنی همه مقدورات و معلومات و مسمومات و ... در ذات خداوند به وجودی واحد موجودند.
خلاصه آن که، حب ذات به ذات (تجلی عشقی) موجب تجلی اسماء و صفات می شود و این تجلی نیز مستلزم اعیان ثابته – که از لوازم آن اسماء به شمار می رود – است. پس از این مرتبه، نوبت به تجلی چهارم می رسد که بر اثر آن، اعیان ثابته در جهان هستی، تحقق عینی پیدا می کند. جمله «فخلقت الخلق» به همین تجلی اشاره دارد.
کلمه خلق نیز در واقع نمایش گر اضافه اشراقیه ذات حق تعالی است. یعنی همه موجودات از مبدا وجود – که ضیامن علی الاطلاق است – صادر شده اند. از آن جا که موجودات وجودی مستقل از خود ندارند و وجود شان عین الربط به حق است جمله «فخلقت الخلق» نشان گر اشراق تجلی وجود حق تعالی است. مراد از جمله لکی اعرف نیز که در پایان حدیث آمده، غایب و هدف خلقت است که همان ظهور و هویدایی ذات مبدا فیاض است. به گفته عارف وارسته آیه الله شاه آبادی :
در بیان جمله لکی اعرف، گوییم نمایت و نتیجه خلقت پرودگار ظهور و هویدایی خودش می باشد و به عبارت دیگر از برای ذات مقدسش دو ظهور و جلوه است : یکی ظهور و جلوه علمی در مرتبه واحدیت به نحو کثرت اسمایی و صفاتی در وحدت حقه حقیقیه وجودیه، و دیگر ظهور و جلوه فعلی پرودگار که عبارت از مشیت و رحمت واسعه او است و او ظهور وحدت کلیه حق است در کثرت تعینات و اسماء ظاهره پرودگار، و مقام «لکی اعرف» همین ظهور ثانوی است. و خلاصه آن که غرض و داعی در ایجاد اولاً و با لذات ظهور و هویدایی ذات مقدسش می باشد و لکن ثانیاً و بالعرض ظهور و تعینات ماهیات ممکنه است که مترتب بر ظهور و هویدایی خودش می باشد.
پس مفاد جمله «فخلقت الخلق لکی اعرف» این است که پس از خلق نمودم ، این که ظاهر و هویدا شوم نه این که کسی مرا بشناسد و معروف احدی شوم . پس باید گفت شناسایی خلق ذات مقدسش را غایب ایجاد و نتیجه خلقت نیست و اگر کسی هم او را نشناسد، هر آینه غایت و مقصود از خلقت و ایجاد حاصل است.

 

نظریه فلاسفه :
فلاسفه اسلامی هدف آفرینش انسان را بر مبنای ضیافت الاهی مطرح می سازد. به این بیان که خدا هستی مطلق و وجود صرف است و از جمیع کمالات وجودی نیز برخوردار است. چنین وجودی منشاء و سر چشمه تمام خیرات و فضایل و کمالات است.
ذات احدیت واجد همه صفات کمالیه است و هیچ نقص و عینی در ذات پاک او راه ندارد. او وجودی بحث و بسیط است که تعدد و ترکب در ذاتش راه ندارد. صفات کمالیه عین ذات او است. صفاتی چون علم، حکمت، قدرت، عدل و ... همه عین ذات او هستند و این صفات هیچ گاه زاید بر ذات او نمی باشند. سر تا سر وجود او علم است و قدرت و در عین حال حکمت است و عدل. وجودی از همان نظر که عین عدل است، از همان نظر هم عین قدرت است و حکمت.
ذات واجب الوجود از آن جهت که کامل و تمام است، فیاض علی الاطلاق است، چرا که لازمه کمال، فیاضیت است و هر موجودی که کامل باشد، فیاض نیز هست و هر وجودی که ناقص باشد از فیض بخش تهی است. بنابراین واجب الوجود که کمال مطلق است و غنی با لذات، فیاض مطلق هم هست. بنابراین فیاضیت مطلقه حق تعالی ایجاب فیض بخشی می کند و جهان آفرینش نیز محصول عالیه فیض او است . بنابراین چون خداوند واجب الوجود است، لازمه واجب الوجود بودن او آن است که همه کمالات را داشته باشد که از جمله کمالات او فیض بخشی است و جهان خلقت نیز نتیجه فیض وجود او است.
دارا بودن همه صفات و کمالات  واجب الوجود = خدا
آفرینش جهان نتیجه صفت فیاضیت  فیض بخشی یکی از کمالات است.
خلاصه آن چه که از مبدا وجود صادر می شود، صدورش بر اساس فیض وجودی آن مبدا است. از آن جا که همه موجودات از ذات احدیت کسب فیض می کنند، هیچ یک از آن ها به هیچ وجهی از وجوه، نه سبب وجود اوست و نه غایب وجود او و نه موجب کمالی برای او است. چرا که در غیر این صورت نمی توان از خدا به عنوان وجودی کامل و مطلق یاد کرد.
همان طور که گفته شد، فیاضیت الاهی لازمه ذات او است و این گونه نیست که خداوند دارای دو وجود باشد. یکی ذات او و دیگری وجودی که منشاء فیض است. بلکه ذات او از آن جهت که ذات است، از همان جهت هم فیاض علی الاطلاق است. بنابراین فاصله و تقدم و تاخیری میان ذات و فیاضیت او وجود ندارد تا بتوان گفت که فیاضیت او همیشگی و قدیم نیست، بلکه از آن جا که ذات خداوندی قدیم است و ازلی فیاضیت او نیز قدیم و ازلی است.

 


پاسخ یک اشکال :
بر نظریه فیاضیت اشکالی مطرح شده که به بررسی آن می پردازیم، اشکال این است که اگر به ضیافیت الاهی اعتقاد پیدا کنیم لازم می آید که جهان آفرینش را قدیم بدانیم نه حادثه، زیرا فیاضیت خداوندی قدیم است . به عبارت دیگر، اگر جهان را حادث بدانیم مساله فیاضیت الاهی منتهی می شود، زیرا این مساله مطرح است که مبدا آفرینش قبل از حدوث جهان چه می کرده و چرا از فیض بخشی محروم بوده است و اگر هم فیاضیت الاهی را قدیم بدانیم لازم می آید که جهان آفرینش قدیم باشد.
اشکال از این جا ناشی شده که اولاً برخی فیاضیت الاهی را مساوی با آفرینش عالم طبیعت می دانند. در صورتی که اگر ما به مساله مراتب وجودی عالم دقت کنیم و جهان طبیعت را مرحله ضعیفی از دیگر عوالم وجود بدانیم ، هیچ گاه این اشکال مطرح نخواهد شد.
توضیح آن که : عالم هستی دارای مراتب وجودی است که مرتبه ما فوق بر مرتبه مادون خود مشرف است و بر آن احاطه وجودی دارد. همچنین هر مرتبه ای نسبت به مرتبه بالای خود محاط بوده و قایم به آن می باشد. در قوس نزول و مراتب وجودی هستی، جهان طبیعت که عالم ناسوت نامیده شده است، پایین ترین مرتبه وجودی را دارا است و همه عالم وجود بر آن احاطه دارند. عالم ناسوت از نظر مرتبه وجودی بسیار ضعیف است، چرا که از قوه و فعل، ماده و صورت تشکیل شده است و مرتبه ای پایین تر از آن متصور نیست. بالاترین مرتبه نیز عالم لاهوت یا الوهیت است که ذات مقدس حق را شامل است و عظیم ترین و کامل ترین عوالم وجودی به شمار می رود. در فاصله میان عالم لاهوت و عالم ناسوت، در منابع دینی و فلسفه اسلامی عوالم دیگری ذکر شده است که عبارتند از :
عالم عقل یا عالم جبروت که مرتبه مادون عالم الوهیت است.
عالم مثال یا عالم ملکوت که مرتبه مادون عالم جبروت و ما فوق عالم ناسوت است. این عالم مانند جهان طبیعت، جسمانی است ولی بر خلاف آن مادی نیست. یعنی دارای جسم است، ولی از قوه حرکت و زمان و مکان مجرد است. این عالم همان گونه که از جنبه جسمانی شبیه عالم طبیعت است از جنبه تجرد شبیه عالم عقل است. بنابراین عوالم وجود را در قوس نزول می توان به صورت زیر ترسیم کرد :
عالم لاهوت (الوهیت)
عالم جبروت (عقل)
عالم ملکوت (مثال)
عالم ناسوت (طبیعت)
به هر جهت منظور از طرح مطالب فوق این است که فیض باری تعالی تنها به عالم طبیعت تعلق پیدا نمی کند تا این اشکال مطرح شود که خداوند قبل از جهان چه می کرده است؟ اصولاً آن هایی که این اشکال را مطرح می سازند، در ابتدا گمان می کنند که هستی منحصر به عالم طبیعت است و سپس نتیجه می گیرند که فیض خداوندی نمی تواند دایمی باشد، در حالی که طبق مطالب فوق هستی منحصر به عالم طبیعت نیست، بلکه هستی دارای مراتببی است که نازل ترین مرتبه آن عالم طبیعت است و غیر از آن عوالم دیگری وجود دارد که فیض الاهی قبل از پیدایش عالم طبیعت به آن عوالم تعلق داشته است.
ثالثاً می دانیم که خداوند واجب الوجود با لذات است و در جای خود اثبات شده که واجب الوجود با لذات، واجب الوجود من جمیع الجهات و الحیثیات است و از جمله جهات و حیثیات وجودی او، فاعلیت او است. بنابراین صدور و افاضه وجود از مبدا وجود واجب و ضروری است. یعنی چون ذاتش ضرورت ازلی دارد، پس ایجاد او هم ضرورت ازلی دارد و اگر چنین نباشد به ناگریز امکان در او راه می یابد. یعنی امکان در جهت فاعلیت او راه پیدا خواهد کرد و امکان در فعل او نیز موجب امکان در ذات او خواهد شد به بیان دیگر، اگر بگوییم حق تعالی از ابتدا فیض بخشی نکرده و بعداً دست به ایجاد زده است، صفت امکان را برای او اثبات کرده ایم، چرا که در این جا خدا را واجب الایجاب ندانسته و سلب فعل از او نیز موجب امکان خواهد شد.
ممکن است در این جا کسی سئوال کند که پس چرا در حدیث آمده : کان اللهَ وَ لَم یَکُن مَعَه شی؛
«خدا بود و با او هیچ نبود»
آیا این حدیث دلالت بر آن دارد که مدت ها خداوند افاضه فیض نکرده است؟ در پاسخ باید گفت که معنای حدیث این نیست، بلکه مراد آن است که غیر از ذات اقدس الاهی چیزی باید گفت که از ذات او ناشی شده است، به بیان دیگر، همه موجودات از او بوده و هیچ موجودی معیت وجودی با او ندارد.
همه موجودات از صفت امکان به معنی الفقر برخوردار بوده و تنها خدا است که قیوم و واجب الوجود است بر همین اساس که وقتی در حضور مبارک امام کاظم (ع) این حدیث خوانده می شود، حضرت می گویند: الان کَماکَان
یعنی حالا هم همین طور است و غیر از ذات اقدس او چیزی وجود ندارد و همه چیز ها از او سر چشمه می گیرند.
دیدگاه ملاصدرا :
ملاصدرا براساس مبانی فلسفی خود موفق شده تا آراء عرفا و فیلسوفان را جمع کند. وی در ابتدا از خداوند با عنوان «فاعل بالتجلی» یاد می کند.
فاعل بالتجلی، فاعلی است که دارای اراده و آگاهی بوده و هم به خودش و هم به فعلش عالم است و از علم به ذاتش نیز فعلش تحقق پیدا می کند. علم به ذاتش، منشاء علم به فعلش می باشد. علم او علم تفضیلی است و از علم به فعلش، خود فعل تحقق پیدا می کند.
برای درک این نوع فاعل می توان نفس انسانی را مثال زد، چرا که نفس انسانی مبدا همه کمالات و افعال بوده و با علم حضوری به خود، علم تفضیلی به کمالات و افعال دارد.
بنابراین در فاعلی بالتجلی:
الف ) فاعل دارای اراده و آگاهی است.
ب ) علم به ذات منشاء علم به فعل می شود و علم به فعل نیز منشاء تحقق خود فعل می گردد.
ج ) منشاء فاعلیت فاعل و انگیزه تحقق فعل صرف علم فاعل به ذاتش می باشد.
د ) علم فاعل به فعلش عین ذاتش می باشد.
هـ ) علم فاعل به فعل هم قبل از تحقق فعل و هم بعد از تحقق آن علم تفضیلی است.
خلاصه ملاصدرا براساس مبانی فلسفی خود به بررسی فاعلیت خداوند پرداخته و به خوبی توانسته اثبات کند که خداوند «فاعل بالتجلی» است. ملاصدرا با طرح قاعده «بسیط الحقیقه کل الحقایق» توانسته نظریه عرفا را که می گویند عالم تجلی وجود حق تعالی است با نظریه فلاسفه که براساس فیاضیت الاهی پیدایش عالم را توجیه می کنند جمع کند. استدلال ملاصدرا را به صورت زیر می توان بیان کرد:
1 ) حق تعالی بالذات، علت العمل اشیاء و مبداً همه حقایق وجودی است.
2 ) حق تعالی به ذات خود عالم است.
3 ) علم تام به علت مستلزم علم تام به معلول است.
4 ) نتیجه آن که: خداوند که علت نامه همه حقایق وجودیه است و علم به ذات خود نیز دارد، نا گریز علم به همه مخلوقات و موجودات که معلومات وی هستند دارد، یعنی علم خداوند به ذات خود، که عین ذاتش می باشد، علم به اشیاء به نحو اکمل و اتم است. و حضور وی نزد ذاتش مساوی است با حضور همه موجودات نزد ذات وی این نکته را نیز باید در نظر داشت که چون حق تعالی وجود صرف و صرف وجود است و از نظر شدت کمالات وجودی فوق الایتناها است و علم وی نیز جزو ذات وی است، یعنی علم وی عین ذاتش می باشد، پس علم حق تعالی، اتم و اکمل علوم و اداراکات است و هیچ مرتبه ای از مراتب علم نیز که کمال محسوب شود، نمی تواند در ذات وی نباشد. در واقع آن ها که علم تفضیلی الاهی را قبل از خلقت برای ذات باری تعالی در نظر نمی گیرند نقصی را نادانسته برای او تصور کرده اند.
به عبارت دیگر، اگر حق تعالی در مرتبه ذاتش و قبل از خلقت به همه اشیاء و مخلوقات و معلومات خود به نحو اتم و اکمل علم ندانسته باشد، در واقع قصور و نقصانی در ذات وی راه یافته است، یعنی جهل و نادانی به ذات او راه پیدا کرده است.
علم حق تعالی به ما سوای خود به صورت، صور مرتسمه در ذات نیست، چنان که بوعلی گمان کرده است، بلکه عبارت است از وجود معانی کثیره علمیه ای که منظور در ذات حق تعالی هستند و طبق اصول چهار گانه فوق نیز، موجودات این معانی کثیره نیز به نحو بساطت و به وجود و حدانی در ذات تعالی است و دیگر در آن مقام اثری از تشخصات و تعینات خاص هر موجودی نیست. یعنی آن که همه موجودات و حقایق وجودیه نزد ذات باری تعالی حضور و انکشاف دارند و حضور آن ها نزد حق تعالی به اتم انحاء حضور و انکشاف است که البته انکشاف حقایق و موجودیت را در مرتبه ذات حق تعالی که بر طبق نظام وجود است، علم بسیط یا علم عنایی یا عنایت الاهیه می گویند.
در واقع چون علم حق تعالی فعلی است، نه انفعالی، یعنی علم وی علت تحقق معلول های خارجی و موجودات است، پس علم وی به نظام اتم اشیاء موجب تحقق آن نظام یعنی عالم هستی است.
هدف آفرینش از دیدگاه قرآن :
در چند آیه از ایات قرآنی به فلسفه خلقت اشاره شده است که به بررسی آن ها می پردازیم.
انّی جاعل فی الاَرض خَلیفَهٌ
همانا من در روی زمین جانشین قرار خواهم داد.
هُوَ الَّذی جَعَلَکُم خَلائف الاَرض
او است خدایی که شما را جانشین روی زمین قرار داد. (انعام 165)
بنابر آیات فوق، که پیرامون خلقت انسان نازل شده، هدف آفرینش انسان خلافت و جانشینی خدا است.
منظور از جانشینی خدا نیز این است که خداوند پرتوی از صفات خود را در درون انسان ها به ودیعه نهاده است که اگر استعدادها به فعلیت برسندف انسان به والاترین مراحل کمال دست خواهد یافت. بنابراین، طبق این آیات، هدف از خلقت، انسان کامل است.
قُل ان صَلاتی و نُسُکی و مَحیای و مَماتی لله رَب العالَمین
بگو؛ نماز و عبادات، زندگی و مرگ من، همه از آن پروردگار جهانیان است.
بنابر آیه فوق، زندگی و عبادت و حتی مرگ یک انسان از آن خدا است. بنابراین انسان باید در تمام حال بندگی خدا را کند.
وَ ما خَلَقت الجن وَ الانس الاّ لیَعبُدوُن .
و من جن و انس را نیافریدم مگر آن که مرا عبادت کنند.
بنابر آیه فوق، هدف خلقت انسان عبادت و بندگی خدا است. یعنی انسان باید تن به بندگی خدا و عبودیت وی داده و جز در برابر او در برابر هیچ کس سر فرود نیاورد. با مطالعه آیه فوق چند نکته قابل ذکر است:
1 ) در این آیه جمله الا لیَعبُدوُن دلالت بر آن دارد که خلق عابد خدا باشند، نه این که او معبود خلق باشد، چرا که می گوید تا مرا بپرستند نه آن که من پرستش شوم.
2 ) عبادت هدف خلقت جن و انس در نظر گرفته شده است نه آن که تنها هدف انسان باشد و این که در آیه در ابتدا جن را مطرح کرده به این جهت است که جن قبل از خلقت انسان بوده است. در سوره حجر آیه 27 در این باره چنین می گوید: «و الجان خلقناه من قبل من نار السموم جن را قبل از این نار سموم و زهر آگین آفرزییم.»
3 ) منظور از عبادت نیز عبادت تکوینی نیست، چرا که همه موجودات جهان آفرینش به زبان تکوین عبادت او را می کنند.
سَبِّح لله ما فی السِّموات وَ ما فی الاَرض و اگر منظور قرآن عبادت تکوینی بود، دیگر نمی بایست فقط از جن و انس نام ببرد.
انّا لله وَ انّا الَیه راجعُون
ما از خداییم و بازگشت ما به سوی او است.
آیه مزبور هم مبدا انسان را خدا می داند و هم مقصد وی را، چه آن که آغازش از خدا است و پایان و سرانجامش نیز به سوی او است. بر طبق این آیه، هدف انسان سیر به سوی خدا است. با دقت در آیه ملاحظه می کنیم که کلمه الیه آورده شده نه فیه تا اشتباهاً مثل بعضی از صوفیه، هدف انسان را فانی شدن در حق تعالی بدانیم آیه می گوید انسان سیر به سوی او دارد. یعنی سیر به سوی کمال بی نهایت، انسان باید با حرکت و شدن های تکاملی خوی، خود را به سوی خدا برساند.
وَ لله مُلک السِّموات وَ الاَرض وَ ما بَینَهُما وَ الَیه المَصیُر
ملک آسمانها و زمین و آن چه در آن است از خداست و همه به سوی او در حرکت هستند.
وَالَی الله المَصیُر
و بازگشت به سوی خداست.
وَالَی الله تُرجَع الاُمُور؛
امور به سوی خدا باز می گردند.
وَالَی الله تَصیرُ الاُمور؛
همه کارها و امور به سوی او در حرکت هستند.
ثُم الی رَبِّکُم تُرجَعُون؛
پس به سو پروردگارتان بازگشت خواهید کرد.
الی الله مَرجَعُکُم؛
بازگشت همه شما به سوی خدا است.
یا اَیُّهَا الانسان اَنَّک کارح الی رَبِّک کَدحاً فَمُلاقیه؛
ای انسان، همانا تو با تلاش ها و شدن ها، رهسپار پیشگاه پروردگارت هستی و به دیدار او نایل خواهی شد.
آیه فوق نیز انسان را کادحی می داند که به سوی مبدا وجود در حرکت و تلاش است.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  41  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله فلسفه خلقت انسان- سکولاریسم تربیتی

دانلود مقاله فلسفه ازدواج در اسلام و مسیحیت

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله فلسفه ازدواج در اسلام و مسیحیت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

مقدمه
نوشتار حاضر نیز با بهره‌گیری از روش تطبیقی، به مقایسه‌ی پدیده‌ای بزرگ و بـرجسته در زنـدگی انسـان یعنـی «ازدواج» در دو دیـن الهی و آسـمانی «اسـلام» و «مسیحیت» می‌پردازد.

 

چکیده:
بهترین راه شناسایی یک پدیده، مطالعه‌ی فرانگر و بررسی در محمل‌های گوناگون است. شناخت همه‌جانبه و کشف فلسفه‌ی ازدواج نیز میسّر نمی‌باشد، مگر در پرتو تطبیق و مقایسه. یکی از ابعاد مؤثر و حایز اهمیت این تطبیق، مقایسه‌ی ازدواج در دو آیین آسمانی اسلام و مسیحیت است. از این رو نوشتار حاضر، به بررسی تطبیقی علل و چرایی، جایگاه و اهداف ازدواج در اسلام و سپس در مسیحیت می‌پردازد و در آخر یافته‌های حاصل را مورد مقایسه قرار می‌دهد. مهمترین دستاورد این تطبیق عبارت است از این‌که هر دو آیین، تنها راه مشروع تأمین نیاز جنسی، ایجاد نسل پاک و تأمین محبت را در پرتو ازدواج و خانواده می‌دانند؛ با این تفاوت اساسی که رهبانیت و تجرد نسبت به ازدواج در آیین مسیحیت از جایگاهی ویژه برخوردار است؛ در حالی که در دین مبین اسلام، تجرد و رهبانیت امری کاملاً مردود است و برخلاف مسیحیت عامل تقرب به خداوند محسوب نمی‌شود؛ بلکه این ازدواج است که زمینه‌ساز تکامل و تقرب الهی خواهد بود.

 

واژگان کلیدی:ازدواج، اسلام، مسیحیت، عزوبت، رهبانیت، خانواده.

 

کلام خداوند و سخن وحی نه تنها با پیام و محتوای عالی و نغز خود راهنمای حق جویان و حقیقت‌طلبان است، بلکه در ارائه‌ی حقایق آیینی و معرفی راه و روش نیز راهنمایی بی‌بدیل و بی‌همتا است. یکی از روش‌های قرآن در اعطای بصیرت و ایجاد بینش، مقایسه‌ی دو سوی موضوعات است. آن‌گاه که قرآن آگاهان را در برابر جاهلان قرار می‌دهد و استفهام معرفتی ارائه می‌نماید، همین شیوه از بصیرت‌آفرینی را به کار می‌گیرد: «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون»(زمر، 9) هم‌چنان‌که با مقایسه‌ی نابینا و بینا و اهل ایمان و عمل صالح با انسان بدکار «و ما یستوی الاعمی و البصیر و الذین امنوا و عملوا الصالحات و لا المسئ» (غافر، 58) روشی دیگر جهت نیل به علم و معرفت را به آدمیان می‌آموزد و در پرتو تطابق و تناظر، حوزه‌های ناگشوده‌ی معرفت را به روی انسان‌ها می‌گشاید.
مطالعه‌ی تطبیقی در کنار دیگر روش‌های مطالعه، از جایگاه ویژه و منحصر به فردی برخوردار است. روی آورد مستقیم در شناخت یک پدیده و بررسی یک مسئله، محقق و مخاطب را از آگاهی نسبت به ابعاد متعدد موضوع محروم کرده و هر دو را به سطحی‌نگری مبتلا می‌نماید و در نهایت به از دست دادن فهم عمیق می‌انجامد ولیکن مطالعه‌ی مقایسه‌ای و تطبیقی، محقق و مخاطب را از حصرگرایی رها ساخته و ابعاد ناپیدای موضوع مورد نظر را در خلال مقایسه فرا روی وی می‌گشاید.

 

روش شناسی تحقیق

 

ـ تعریف مسئله
ـ تحدید دامنه‌ی تطبیق
ـ تبیین دو قطب تطبیق
ـ استقصای وجوه و موارد تمایز و تشابه دو قطب تحقیق در دامنه‌ی تعیین شده
ـ تبیین موارد و مواضع خلاف و وفاق در دو قطب مورد نظر
ـ ریشه یابی موارد وفاق و خلاف

 

بر این اساس، رئوس مباحث مطروحه در این مطالعه را می‌توان این‌گونه طبقه‌بندی نمود:

 

الف- تبیین مسئله

 

چنان‌که واضح است، اسلام و مسیحیت[i] دو دین برجسته‌ی الهی و آسمانی هستند و هر دو مدعی اصلاح و تربیت بشر و هدایت انسان به سمت کمال و تعالی می‌باشند و «ازدواج» نیز یکی از عوامل و شاید برجسته‌ترین و موثر‌ترین عامل در رهسپاری انسان به سوی کمال و تعالی است. لذا این دو آیین آسمانی باید در این مورد سخنی و پیامی برای رهروان خود داشته باشند تا از رهگذر ازدواج صحیح و مناسب، مسیر ترقی و کمال را به روی پیروان خود بگشایند؛ چرا که نمی‌توان دین و مسلکی را یافت که در مورد مؤثرترین عامل سعادت و کمال آدمی، حرف و سخنی نداشته باشد.

 

از این جهت، برای آشنائی همه جانبه با اهداف، جایگاه و فلسفه‌ی ازدواج، بهترین محمل مقایسه ومطالعه‌ی تطبیقی، این دو آئین آسمانی است. برخی از سؤالات مطرح شده در مقام تطبیق، به قرار ذیل است:

 

1- آیا هر دو دین اسلام و مسیحیت به یک اندازه به ازدواج اهمیت می‌دهند؟
2 - آیا هر دو دین از یک دیدگاه به ازدواج نگاه می‌کنند و از آن یک تعریف و جایگاه ارائه می‌دهند؟
3- آیا هر دو دین بر اساس یک راهکار از این عامل برای سعادت بهره می‌گیرند؟
4- آیا هر یک با هدفی خاص به ازدواج روی می‌آورند و هدف مخصوص خویش را تعقیب می‌کنند یا اهداف یکسان و مشترک دارند؟
5- آیا وظایف و کارکردهایی که برای ازدواج بیان می‌شود و از آن انتظار می‌رود، در هر دو دین اسلام و مسیحیت یکسان است یا تفاوت دارد؟

 

ب- تعیین دامنه‌ی بحث در محدوده‌ی تطبیق و مقایسه

 

اسلام و مسیحیت همانند دیگر ادیان الهی، مجموعه‌ای متشکل از عقاید، معارف، احکام و مقرّرات می‌باشند. افزون بر این، هر یک از بخش‌های فوق، خود از قلمرویی وسیع برخوردارند. از آن‌جا که نوشتار حاضر، در صدد انجام یک تحقیق مقایسه‌ای است، در ابتدا باید معین شود که در موضوع مورد بحث، چه بخشی از مباحث ازدواج در اسلام و مسیحیت با هم مقایسه می‌شوند؛ زیرا ازدواج یک موضوع چند بخشی است و باید محدوده‌ی مقایسه در ذیل بحث مشخص شود:

 

ـ آیا احکام ازدواج در این دو دین بررسی می‌شود؟ کدام بخش از احکام؟ احکام عقد یا طلاق و... یا مبانی اعتقادی این دو دین در مورد ازدواج مورد مقایسه قرار می‌گیرد؟ روشن است که تا محدوده مقایسه معین نشود یا مقایسه‌ای اصلاً صورت نمی‌پذیرد و اگر هم ممکن گردد، ثمره علمی در پی نخواهد داشت و به جواب سؤالات و حل مشکل منتهی نخواهد شد.

 

در این نوشتار، منظور از اسلام، همانا قرآن کریم، احادیث و روایات اولیای دین می‌باشد و مقصود از مسیحیت، کتاب مقدس و برداشت‌های مستند به این کتاب است. لذا در بحث حاضر، به مشترکات مسلمانان توجه می‌شود و کمتر به اختلاف مذاهب پرداخته می‌شود؛ همان‌گونه که در مسیحیت نیز به پراکندگی مذاهب و فرق آن توجهی نکرده و به مشترکات پرداخته می‌شود و در صورت اختلاف با مذهبی خاص، موضوع اختلاف به طور دقیق بیان می‌شود.
در این‌جا محور اصلی مقایسه «ازدواج» در اسلام و مسیحیت است که مبتنی بر سه بحث ذیل است:

 

- علل و فلسفه‌ی ازدواج در اسلام و مسیحیت
- اهمیت و جایگاه ازدواج در اسلام و مسیحیت
- اهداف ازدواج در اسلام و مسیحیت

 

در ابتدا توصیف ازدواج در سه محور فوق از دیدگاه اسلام و سپس همان سه محور از دیدگاه مسیحیت مورد بررسی قرار می‌گیرد و سرانجام در مقام تطبیق به محورهای ذیل پرداخته می‌شود:
ـ استقصای نقاط و وجوه اشتراک اسلام و مسیحیت در مورد ازدواج در سه محور معین شده.
ـ استقصای موارد و نقاط افتراق اسلام و مسیحیت در مورد ازدواج در سه محور معین شده.
ـ ریشه‌یابی موارد وفاق و خلاف اسلام و مسیحیت در مورد ازدواج در سه محور فوق، بر اساس مبانی اعتقادی، زمینه‌های تاریخی ادله و روی‌آوردها، روش‌ها و لوازم آن در اسلام و مسیحیت.

 

ازدواج در اسلام

 

الف- فلسفه ازدواج در اسلام
از دیدگاه اسلام، ماهیت ازدواج یک قرارداد و پیمان با شرایطی ویژه است. (رک. نجفی، 1365: ج29، صص8-5) این پیمان و قرارداد افزون بر این‌که از استحکام خاص برخوردار است، «میثاقاً غلیظاً» (نساء، 21) دارای یک ارزش و منزلت الهی و خدایی ویژه می‌باشد و در سطح دیگر قراردادهای اجتماعی قرار نمی‌گیرد تا صرفاً از قواعد عمومی آن قراردادها پیروی کند. شاید بتوان گفت: قویترین پیمان و مقدس‌ترین قرارداد است که آدمی با اعتماد به آن، والدین و خواهر و برادر خود را رها کرده و راضی می‌شود با فردی که شناخت زیادی از وی ندارد، هم پیمان شود و همه‌ی دارایی خود را با او به مشارکت گذارد. گویا به همین جهت است که در روایات از این قرارداد به «قلاده» تعبیر شده و هشدار داده شده است که متوجه باشید عنان اختیار خود را به دست چه کسی می‌دهید. (رک. الحرالعاملی، 1403ق: ج14، ص17) و چه کسی را کنار خود قرار می‌دهید و شریک مال و دین و اسرار خویش می‌سازید. (همان: ص14)

 

اینک باید دید که اسلام این پیمان وثیق را به چه قصدی پی می‌ریزد و بر آن اهتمام می‌ورزد؟ لیکن قبل از بیان علل و فلسفه ازدواج، ذکر یک نکته ضروری است و آن تفاوت «فلسفه و چرایی» با «هدف یا اهداف» است که این دو چه سان در این بحث از یکدیگر منفک شده‌اند؟ مقصود از هدف، وضعیت مطلوبی است که به طور آگاهانه سودمند تشخیص داده شده و برای تحقق آن تلاش می‌شود (اعرافی، 1376: ص5) ولی در «علت یا فلسفه» نسبت به انتخاب آگاهانه، تلاش هدفمند و تأثیر اراده‌ی انسانی در تحقق آن هیچ توجهی نیست؛ یعنی علت وقوع یک پدیده می‌تواند عاملی غیر انسانی باشد؛ ولی اهداف همیشه با اراده نیرویی انسانی و هدفدار محقق می‌شود. در این نوشتار نیـز اهـداف ازدواج با تـلاش انسان‌هـایی که ازدواج نموده‌انـد فـراهم می‌شـود و باید این‌چنین باشد؛ در حالی که وقتی از علل تشریع ازدواج سخن گفته می‌شود، توجهی به اراده‌ی انسانی در تأمین آن‌ها نمی‌باشد؛ به عنوان مثال چه بخواهیم و چه نخواهیم فلسفه‌ی ازدواج، پاسخ به ندای فطرت و تأمین آرامش است.

 

تشریع ازدواج و ترغیب به آن در اسلام، از یک علت و فلسفه‌ی اساسی و از چندین چرایی فرعی و غیر اساسی برخوردار است. بر این اساس، می‌توان این علل را به دو دسته اساسی و فرعی تقسیم نمود:

 

1- علت اساسی تشریع ازدواج

 

علت اساسی تشریع ازدواج، پاسخ به ندای فطرت و نیازهای (روحی، روانی، جسمی) طبیعی انسان است. تمام قوانین و مقرّرات اسلام، از زیر ساخت‌های فطری و طبیعی به ودیعه نهاده شده در نهاد انسان، سرچشمه می‌گیرند. این قوانین و مقرّرات به شکلی برآورنده‌ی نیازها‌ی فطری و طبیعی انسان هستند و در پرتو این قوانین، سلامت و رشد آدمی تضمین می‌شود. فلسفه‌ی اساسی و بنیانی ازدواج همانند تمام احکام و مقرّرات آن، پاسخ به ندای فطرت خداجوی انسان است. ازدواج از این روی در اسلام، تشریع و مورد ترغیب قرار گرفته است که می‌تواند به نیازهای فطری آدمی پاسخ شایسته داده و سلامت و تعالی وی را زمینه‌سازی نماید. لذا افرادی که از ازدواج روی می‌گردانند، در واقع به طور ناخودآگاه با فطرت و طبیعت خود به جنگ برخاسته‌اند. در نتیجه، چون برخلاف فطرت و نیاز طبیعی حرکت می‌کنند، با دشواری و مشکلات فراوان مواجه می‌شوند و از مسیر اعتدال و جاده‌ی تکامل و رشد خارج می‌شوند. (رشید پور، 1376: ص 8)

 

2- علل فرعی تشریع ازدواج

 

- تأمین آرامش روح و روان و سکون دل و جان
از جمله علل ازدواج در دیدگاه اسلام، تأمین آرامش و سکون است. «من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و...» (روم، 21)، «از نشانه‌های خدا این است که از جنس خودتان برای شما همسرانی را آفرید تا در کنار آن‌ها آرامش بیابید.» این آرامش از این‌جا ناشی می‌شود که این دو جنس مکمل یکدیگر و مایه‌ی شکوفایی و نشاط و پرورش یکدیگر می‌باشند. (مکارم شیرازی، 1368: ج16، ص391)

 

- حفظ نوع بشر

 

از دیگر علل تشریع ازدواج در اسلام همانا حفظ نوع بشر در قالب توالد و تناسل سالم و مشروع می‌باشد. این علت تا به آن حد مورد نظر اسلام است که روایات نقل شده از اولیای دین، فرزندآور بودن را از صفات شایسته زنان برای ازدواج می‌شمارد (عندلیب، 1422ق: ج1، ص140) و فرزند داشتن را مایه برکت می‌داند. (کلینی، 1367: ج5، ص474، ح2)

 

- حفظ دین

 

ازدواج نوعی تأثیر در تأمین مصونیت از انحراف‌ها، کژی‌ها و لغزش‌ها دارد و همین حالت موجب فراهم شدن جایگاهی متفاوت با قبل برای شخص مزدوج می‌شود و نوعی، فضیلت، برتری و دوری گزیدن از تخلفات را به همراه دارد و تقید فرد را به فضایل، آداب دینی و معنوی بیشتر می‌سازد. گویا از همین روی اولیای دین می‌فرمایند: «کسی که ازدواج کند، نیمی از دین خود را حفظ نموده است.» (الحر العاملی، 1403ق: ج14، ص5) یا در سخنی نورانی و نغز، پیامبر رحمت(ص) می‌فرمایند: «مردان مجرد را زن دهید تا خدا اخلاقشان را نیک و ارزاقشان را وسیع و جوانمردیشان را زیاد کند.» (مشکینی، 1366: ص14)

 

- رشد شخصیت و احساس مسئولیت اجتماعی

 

مسئولیت‌پذیری و بیرون آمدن از حصار خودبینی و طبیعت فردی و متعهد شدن در برابر دیگران و به دنبال آن فراهم شدن زمینه‌ی رشد اجتماعی، از دیگر علل و فلسفه‌های تشریع ازدواج است. این تأثیر را در هیچ عمل و رفتار فردی و اجتماعی دیگر نمی‌توان سراغ گرفت. انسان تنها در پرتو ازدواج می‌تواند به شخصیت اجتماعی خود دست یابد و پختگی شخصیت پیدا کند. (مکارم شیرازی، 1368: ج14، ص465) ازدواج اولین مرحله‌ی خروج از خود طبیعی فردی و توسعه پیدا کردن شخصیت انسان است. (مطهری، 1362: صص252-251) اگر راهی غیر از این برای رسیدن به این مطلوب وجود داشت، به طور یقین اسلام آن را معرفی می‌نمود. این پختگی جز در پرتو ازدواج و تشکیل خانواده پیدا نمی‌شود.

 

ب- اهمیت و جایگاه ازدواج در اسلام

 

1- محبوبیت ازدواج نزد خداوند
ازدواج از منظر اسلام بسیار پسندیده و مطلوب است و از منظر فقه اسلامی، عملی مستحب و چه بسا مستحب موکد و در برخی موارد واجب شمرده می‌شود (مشکینی، 1366: ص10) و مانند هر عمل مستحب بر انجام آن ثواب و پاداش دنیوی و اخروی مترتب می‌شود؛ چرا که مورد طلب و درخواست الهی واقع شده است: «وانکحوا الایامی منکم و الصالحین من عبادکم و امائکم ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله و الله واسع علیم» (نور، 32) هر عملی که مورد درخواست اولیای دین واقع شود، نشان از فضیلت و رجحان آن عمل در دیدگاه اولیای دین دارد و از مطلوبیت ذاتی آن عمل حکایت می‌کنـد. لذا در منظر اسلام، ازدواج عملی مطلوب درگاه الهی و مستحب موکد شمرده می‌شود و انجام دهنده‌ی آن مستحق ثواب و پاداش الهی است.

 

2- ازدواج، پیمانی مقدس

 

در حالی‌که برای بیان اهمیت ازدواج، مطلوبیت ذاتی و الزام استحبابی آن در اسلام کفایت می‌نماید، اما قداست ویژه آن در بارگاه الهی خود شاهد دیگری بر این اهمیت و جایگاه خاص است. به بیانی دیگر، افزون بر الزام الهی در ازدواج که خود به صورت غیر مستقیم از اهمیت ازدواج حکایت می‌کند، در برابر برخی مکاتب و مذاهب که با نگاهی حیوانی، دنیوی و فرو افتاده به ازدواج می‌نگرند و فضیلت انسانی را در ترک ازدواج می‌جویند، اسلام برای ازدواج جایگاهی قدسی قائل است. اسلام ازدواج را از مجموعه‌ی رفتارهای برخاسته از شهوت و تمایلات حیوانی خارج نموده و در پایگاه قدسی خاص، آن را معرکه‌ی فضیلت‌جویی معرفی می‌نماید و به انسان‌ها توصیه می‌کند که فضائل را در این وادی جستجو کنند. لذا ازدواج را موجب آبادانی خانه‌ها می‌داند و می‌فرماید: هیچ چیزی نزد خدا محبوب‌تر از خانه‌ای که با ازدواج آباد می‌شود، نیست: «ما من شیء احب الی الله من بیت یعمر بالنکاح» (الحرالعاملی، 1403ق: ج14، ص8)

 

افزون بر روش‌های فوق، اسلام در مقام بیان اهمیت ازدواج، از دریچه‌های مختلف به آن نگاه می‌کند و بر اساس نقشی که برای ازدواج قائل است، اهمیت و جایگاه آن را گوشزد می‌نماید. بنابراین، بر پایه نقش‌هایی که اسلام برای ازدواج در نظر گرفته است، اهمیت ازدواج مشخص می‌شود.

 

3- ازدواج، فضیلت بخش عبادت‌ها و اعمال

 

در اسلام، افزون بر این‌که ازدواج خود عملی ارزشمند و مورد پسند خداوند تلقی می‌شود، بلکه موجب ارزشمند‌ی دیگر اعمال و به خصوص عبادات افراد نیز خواهد بود؛ یعنی ازدواج سبب می‌شود عبادت فرد متأهل از فضیلت برتری نسبت به فرد مجرد برخوردار باشد. این برتری گاه بدان مرتبه می‌رسد که هفتاد رکعت نماز انسان مجرد نمی‌تواند با دو رکعت نماز انسان متأهل برابری کند: «رکعتان یصلیهما المتزوج افضل من سبعین رکعة یصلیها اعزب» (همان: ج14، ص6، ح1) و حتی اگر فرد مجرد تمام شب‌ها به نماز و روزها را به روزه مشغول باشد، باز هم نمی‌تواند در فضیلت با دو رکعت نماز شخص متأهل هم‌ترازی کند: «الرکعتان یصلیهما رجل متزوج افضل من رجل اعزب یقوم لیله، و یصوم نهاره...» (همان: ص7، ح4) در برخی تعابیر شخص متأهلی که خوابیده است، فقط به عنوان این‌که متأهل است بر انسان مجردی که روزه‌دار و نمازگزار است، برتری دارد، «المتزوج النائم افضل من الصائم القائم العزب.» (قمی، 1403ق: ج1، ص561)

 

4- ازدواج، مایه برکت و موجب خیر

 

از جمله تعابیر رسا و نغز اسلام در بیان اهمیت ازدواج، همانا بیان ثمرات و فواید مادی و معنوی مترتب بر آن است. با این روش، هم جایگاه ازدواج را نزد خداوند بیان می‌کند و هم انسان‌ها را به انجام آن ترغیب می‌نماید. بر همین اساس، در مکتب اسلام، ازدواج مایه‌ی فزونی رزق و روزی و سبب زیادی ثروت معرفی شده (همان: صص25-24، ح3؛ عندلیب، 1422ق: ص190) و موجب به تاخیر افتادن مرگ و بلندی عمر، دانسته شده است. (مجلسی، 1403ق: ج5، ص311) به هنگام ازدواج ابواب آسمان گشوده و رحمت الهی به زمین فرو می‌ریزد.

 

5- ازدواج، سیره‌ی عملی انبیا و اولیای دین

 

همان‌گونه که در بین انسان‌ها مرسوم است، از جمله راه‌های نشان دادن اهمیت یک عمل و ترغیب مردم به انجام آن به عنوان یک الگوی اجتماعی، انجام آن عمل توسط انسان‌های برجسته و شاخص آن جامعه همانند معلمان، مربیان، متولیان و حاکمان است. در این‌جا هم اسلام برای بیان جایگاه ازدواج و ترغیب مردم به آن، اعلام می‌کند که ازدواج سیره و روش اولیا و انبیا است. اگر شما می‌خواهید در زمره‌ی ائمه هدی و حضرات معصومین(ع) باشید، پس همانند آن‌ها عمل کنید و به آن‌ها تأسی نمایید. از این رو، در دین اسلام، پیامبر این آیین حنیف، به مسلمانان گوشزد می‌نماید که اگر دوست دارید، پیرو سنت و مرام من باشید، ازدواج کنید و توجه داشته باشید که اگر از ازدواج روی گردانید، نمی‌توانید از پیروان آیین من باشید: «فان التزویج سنة رسول الله (ص) فانه کان یقول من کان یحب ان‌یتبع سنتی فان من سنتی التزویج» (الحر العاملی، 1403ق: ج14، ص3، ح6) و در کلامی دیگر با صراحت بیشتر ازدواج را سنت خویش قرار داده و ترک آن را خروج از دایره‌ی سنت نبوی بیان فرموده‌اند: «النکاح سنتی فمن رغب عن سنتی فلیس منی» (مجلسی، 1403ق: ج103، ص220) در برخی تعابیر این اهتمام آن‌قدر شدت پیدا می‌کند که پیامبر خدا می‌فرماید: «هر که می‌خواهد بر فطرت من (دین فطری) باشد، باید طبق سنت من رفتار کند، یکی از سنت‌های من ازدواج است.» (مشکینی، 1366: ص21) گویا ازدواج نکردن برابر با خروج از فطرت و دین رسول خاتم(ص) است.

 

ج- اهداف ازدواج از دیدگاه اسلام

 

اسلام در پرتو تشریع ازدواج، اهداف و انتظاراتی را تعقیب می‌نماید و از مزدوجین نیز توقع و انتظار دارد تا این اهداف را فراهم آورند. به بیانی دیگر، در اسلام افزون بر این‌که ازدواج به خودی خود می‌تواند هدف قرار بگیرد‌‍‍ و به تعبیری مطلوبیت ذاتی دارد، از مطلوبیت غیری نیز برخوردار است و برای رسیدن به اهدافی خاص مورد ترغیب و تشویق قرارگرفته است. از مردان و زنانی که با هم پیمان همسری می‌بندند، می‌خواهد در مسیر این پیمان الهی و آسمانی، به این مقاصد و اهداف لباس تحقق بپوشانند. از دیدگاه اسلام با فراهم آمدن این اهداف، هم زمینه‌ی شکوفایی توان نهفته و استعداد بالقوه در نهاد انسان مهیا می‌شود و هم ذخیره‌ای گران و سرمایه‌ای بی‌پایان و جاودان‌‍ (مانند تربیت نسل پاک و فرزند صالح) به بشریت ارزانی می‌شود. لذا اگر ازدواجی به اهداف بیان شده نرسد یا مسلمانان مزدوج، این اهداف را فراهم نیاورند، نه تنها زمینه‌ی شکوفایی استعداد به ودیعه نهاده را تباه کرده‌اند، بلکه سرمایه‌ای جاودان را برباد داده‌اند؛ در حالی‌که اسلام به هیچ یک از این دو خسران رضایت نمی‌دهد. بر ایـن اسـاس مشاهده می‌شـود، اسـلام در شـرایط انتخاب همسـر، آیین ازدواج و...، توصیه‌هایی را ارائه می‌نماید که تمام این دستورات و توصیه‌ها به منظور رسیدن به این اهداف بیان شده‌اند. شدت اهتمام اسلام به رعایت این دستورات وتوصیه‌ها نشانه‌ی آن است که اسلام هرگز به از دست دادن این اهداف رضایت نمی‌دهد و نمی‌پسندد که ازدواجی انجام پذیرد، ولی اهدافش تأمین نشود.

 

تذکر این نکته خالی از فایده نیست که اسلام با بیان اهداف تعریف شده برای ازدواج، مسلمانان را از برخی اهداف نابجا و ناپسند برحذر می‌دارد و سخت هشدار می‌دهد که مبادا برای رسیدن به اهدافی غیر از آن‌چه بیان شد یا به غرض نیل به اهدافی که با فلسفه و جایگاه ازدواج در تعارض است، به سراغ ازدواج بروند.

 

پس اسلام از ازدواج، اولاً اهدافی خاص و معین را تعقیب می‌نماید و برای نیل به اهداف مطلوب در مراحل مختلف انجام ازدواج تدابیری را اندیشیده است و با توجه به شدت اهتمام به این تدابیر و توصیه‌ها هرگز به از دست دادن این اهداف رضایت نمی‌دهد. ثانیاً، اهداف ناثواب و نابجا را مردود می‌شمارد و مسلمانان را از این گونه ازدواج‌ها که به این نوع اهداف ختم می‌شود، منع می‌کند.

 

در بررسی متون دین اسلام، اهداف ازدواج به دو دسته تقسیم می‌شوند: اهداف مستقیم و بدون واسطه و اهداف غیرمستقیم و با واسطه. اهداف مستقیم ازدواج که در ذیل آن، اهداف غیر مستقیم قرار دارند، به قرار ذیل است:

 


1- تشکیل خانواده

 

از جمله اساسی‌ترین اهداف اسلام از ازدواج، تشکیل خانواده است. اسلام با تعیین این هدف، به مسلمانان این پیام را تفهیم می‌کند که تمام علل و چرایی‌های ازدواج مانند پاسخ به نیاز‌های روحی، روانی، شناختی و جسمی و حفظ نوع بشر و تولید نسل سالم و پاک و... باید در چهارچوبی تعریف شده و در قالب کانونی به نام خانواده تأمین و فراهم شود.

 

پس خانواده آن کانون محبت، عاطفه و لطفی است که با ازدواج پی‌ریزی می‌شود و از محبوب‌ترین و عزیزترین کانون‌ها نزد خداوند است که هرگز بنایی با این جایگاه ویژه و رفیع بنا نشده است: «ما بنی فی الاسلام بناء احب الی الله ـ عزّوجلّ ـ و اعز من التزویج.»

 

اگر ازدواجی انجام پذیرد، ولی به تشکیل این کانون مهر و محبت منتهی نشود و صرفاً عقد و قراری بین دو انسان باشد، چنین ازدواجی شاید از دیدگاه عرفی و حقوقی یک ازدواج صحیح باشد، ولی از دیدگاه اسلام - به ویژه تربیت اسلامی- ازدواجی مطلوب و مورد پسند نیست؛ هر چند به تولید نسل و بر آوردن برخی نیازهای جسمی و... بیانجامد.

 

با این بیان مشخص می‌شود که چرا این هدف از اولین و اساسی‌ترین اهداف ازدواج است؛ چرا که بدون این هدف، تأمین دیگر اهداف، ناممکن است یا به صورت ناقص فراهم می‌شود. اندکی تأمل در این معنا، آن را از اثبات بی‌نیاز می‌سازد. واضح است که اسلام به هیچ یک از این دو رضایت نمی‌دهد.
اسلام، خانواده را به عنوان یک هدف واسطه‌ای در نظر می‌گیرد تا در پرتو آن به اهداف بعدی خود نایل آید. در واقع از دیدگاه اسلام تنها با تشکیل خانواده می‌توان به اهدافی خاص دست یافت و هیچ مسیری برای رسیدن به آن اهداف، جز از طریق خانواده وجود ندارد. به عنوان مثال، تأمین محبت و مودت، یکی از اهداف اسلام از ازدواج است؛ اما این هدف به صرف ازدواج و تنها از طریق این قرارداد و پیمان به دست نمی‌آید. از دیدگاه اسلام، محل ارزانی نمودن محبت و مودت تنها کانون گرم خانواده است. اگر اسلام به محبت فرزندان اهمیت می‌دهد و بوسیدن آنان را موجب رحمت و حسنه می‌شمارد (رک. عندلیب، 1422ق: ج1، ص162، ح342)، آن را در کوچه و برزن نمی‌جوید؛ بلکه در کانون خانواده تعقیب می‌نماید. در این‌جا نکته‌ای اجتماعی قابل ذکر است که اگر اسلام به محبت بر ایتام اهتمام دارد و مسلمانان را به آن ترغیب می‌نماید، هرگز آن را جز از طریق خانواده نمی‌طلبد. هر مسلمانی از نظر اخلاقی، موظف است یتیمی را در خانه و خانواده خود تربیت کند و در خانواده به او محبت نماید؛ نه آن‌که در خیابان با مشاهده‌ی یک یتیم دست ترحم بر سر وی بکشد. بی‌تردید، این شکل یتیم‌نوازی، ضررش بیش از نفع آن است و آن نوازش از صد نیش زبان برای آن یتیم دردناک‌تر است. یتیم‌خانه ساختن، تحفه‌ی فرهنگ غیر اسلامی است که دامن‌گیر مسلمانان شده است.

 

چنان‌که بیان گردید، خانواده خود در پرتو ازدواج تشکیل می‌شود و از جمله اهداف بی‌واسطه ازدواج، تشکیل خانواده است. اما اهداف با واسطه‌ی ازدواج به قرار ذیل است:

 

- محبت و مودت نسبت به همسر و فرزندان

 

قرآن کریم با انتساب «آرامش و سکون» به ازدواج، آن را هدف مستقیم ازدواج بیان می‌نماید: «خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیهاً ...» (روم، 21) بر طبق این معنا، هدف از ایجاد زوجیت با همسرانی از جنس خود، همانا «آرامش و سکون» است؛ ولی آن‌گاه که از«مودت و رحمت» به عنوان اهداف بعدی نام می‌برد، آن‌ها را در یک ظرف ارتباطی می‌جوید و لذا با لفظ «بینکم» این هدف را بیان می‌کند. از این شکل بیان می‌توان به دست آورد که «آرامش و سکون» هدف مستقیم و «محبت و مودت»، هدف غیر مستقیم ازدواج هستند و در یک شکل ارتباطی خاص، به نام خانواده تعقیب می‌شوند. پس «مودت و محبت» نیز از جمله‌ی اهداف ازدواج هستند که در قالب روابط خانوادگی (بینکم) قرار می‌گیرند.

 

اسلام تنها به نیازهای جسمی انسان‌ها توجه ندارد، بلکه به نیازهای روحی، روانی و معنوی انسان‌ها نیز توجه دارد. یکی از این نیازها، نیاز به محبت و مهربانی است. این نیاز را اسلام در خانواده تأمین می‌نماید. لذا از جمله اهداف مستقیم ازدواج، تشکیل خانواده و از جمله اهداف با واسطه‌ی آن، تأمین محبت، مهربانی و مودت همسران و فرزندان نسبت به یکدیگر و دیگران است. این اهداف باید در فضای خانواده فراهم شود. اگر خانواده به بر آوردن این نیاز اقدام نمود، جامعه لبریز محبت می‌شود و هرگز دچار کمبود و کاستی در محبت نخواهد شد و از تمام مفاسد این کاستی در امان خواهد ماند.

 

- تولید مسلمان کارآمد

 

در ابتدا لازم به یادآوری است که پرورش نسل پاک و برخوردار از طهارت، هدف مستقیم ازدواج است و برای رسیدن به آن، ازدواج تنها راه است تا در پرتو عقدی شرعی، نسلی پاک و سالم تولید شود؛ لذا این هدف جزء اهداف مستقیم ازدواج بیان می‌شود. اما اسلام تنها به تولید کمی مسلمانان فارغ از فاکتورهای کیفی بسنده نمی‌کند؛ بلکه درصدد پرورش انسان‌هایی آگاه و کارآمد است و این هدف همانند اهداف پیشین تنها از رهگذر خانواده به دست می‌آید؛ چرا که عواملی بیش از ازدواج در رسیدن به آن نقش دارند و ازدواج تنها زمینه‌ساز آن است. براین اساس مشاهده می‌شود که اسلام برای رسیدن به این هدف، مسئولیت‌های فراوانی را بر عهده‌ی خانواده می‌گذارد. بی‌تردید هر مسئولیت سپاری برای رسیدن به هدفی انجام می‌گیرد. در این‌جا نیز این مسئولیت‌ها به منظور نیل به «تولید نسل آگاه و مسلمان کارآمد»، بر عهده‌ی خانواده نهاده شده است. از جمله‌ی مسئولیت‌های سپرده شده به خانواده، همانا دانش آموختن (نک. عندلیب، 1422ق: ج2، ص31، ح1619)، قرآن آموختن (نک. همان: ج1، ص502، ح1482)، آموزش عقاید، احکام و مقررات دین (نک. همان: ج2، ص29، ح1608)، حرفه‌آموزی (همان: ج2، ص33، ح1628) آموزش آداب و سنن مسلمانی (همان: ج2، ص85، ح1789) و... است. گرچه امروز، برخی از این وظایف را دولت یا نهاد‌های دیگر اجتماعی بر عهده دارند، ولی این موجب سلب مسئولیت از خانواده نمی‌شود. لذا با وجود تعهد این سازمان‌ها و نهادها، در صورت عدم فراهم شدن اهداف فوق، خانواده مسئول شناخته شده و مورد مؤاخذه قرار می‌گیرد. هم‌چنان که اگر این نهاد‌ها آموزش‌های فوق را بر اساس منابع و آموزه‌های اسلام ارائه نکنند، خانواده مسئول خواهد بود. مقصود آن است که این آموزش‌ها به هدف تولید مسلمان آگاه و کارآمد منتهی شود وگرنه ضرورتی برای سنگین ساختن بار مسئولیت خانواده وجود ندارد.
با انجام این مهم، اهداف بعدی همانند: شکوفاسازی استعدادها، ایجاد روحیه‌ی تعاون، همکاری، همدلی و همراهی، تأمین سعادت فردی، پرورش حس مسئولیت‌پذیری، رشد و تکامل شخصیت انسانی، هدایت به حق و حقیقت‌طلبی که خود از اهمیت خاصی در دیدگاه اسلام بر خوردار است، نیز فراهم می‌شود. پس اسلام هیچ هدفی را فراموش نکرده و در پرتو خانواده به تمام اهداف خود از ازدواج دست می‌یابد. به این ترتیب و بر این اساس، جایگاه اهداف و ارتباط و تعامل آن‌ها با یکدیگر و تأثیر و تأثر آن‌ها نیز معین می‌شود که اسلام احساس تعهد را در برابر دین، ارزش‌های دینی و انسانی می‌خواهد، همان‌گونه که رشد و تکامل انسان و شکوفاسازی استعدادها، همدلی و تعاون و... را فارغ از تعهد دینی نمی‌جوید. اسلام اهداف خود را از ازدواج، که همان تربیت انسان کامل کار آمد مسلمان است، در خانواده، آن هم در خانواده‌ای بناشده بر پایه‌ی تعالیم اسلام می‌طلبد.

 

2- پرورش نسل سالم و پاک

 

از جمله اهداف مهم و خطیر اسلام از ازدواج، پرورش نسل سالم و پاک است. اسلام اگر خواهان بنای مدینه‌ی فاضله می‌باشد که این‌گونه نیز هست و اگر در اندیشه سعادت جامعه‌ی انسانی است که این‌چنین می‌باشد و اگر... این مهم جز با تربیت انسان‌های سالم و پاک ممکن نمی‌شود. بنابر اندیشه‌ی اسلام، هرگز بی‌وجود انسان‌های سالم و پاک، نمی‌توان جامعه‌ی پاک بنا نمود و مدینه‌ی فاضله پی‌ریزی کرد و جز از رهگذر ازدواج، نمی‌توان به این آمال رسید. تنها ازدواج مطابق با قوانین و شرایط اسلام است که می‌تواند این انتظار را برآورده سازد.
به منظور رسیدن به این هدف، اسلام شرایط خاصی را برای ازدواج در نظر می‌گیرد. این شرایط بسیار متنوع است؛ چرا که به واسطه‌ی اهمیت این هدف، اسلام حتی شرایط تغذیه، حالات روحی و... موثر را از نظر دور نداشته است؛ لذا به رعایت برخی امور و اجتناب از بـرخی عوامل موثـر دیگر توصیه می‌نماید. (الحر العاملی، 1403ق: ج14، صص50-68) به عنوان نمونه، اسلام از ازدواج با فرد شراب خوار و بد اخلاق، کم خرد و احمق نهی می‌نماید. (همان: صص59-53) قابـل توجه اسـت که در بـرخی از اسناد اسلامی توصیه شده است که اگر با این افراد تن به ازدواج دادید، از آن‌ها بچه‌دار نشوید. (رک. همان: ص57 ، باب 34) این توصیه از طرف منابع اسلامی نشان می‌دهد که این شرایط حداقل به منظور تولد نسل سالم و پاک مورد نظر اسلام قرارگرفته است. هم‌چنان که در برخی اسناد، به این هدف عالی ازدواج توجه صریح شده و به شرافت خانوادگی به عنوان یک شرط اساسی می‌نگرد و می‌فرمایند: «تزوجوا فی الحجر الصالح، فان العرق دساس»، «با خاندانی صالح ازدواج کنید، زیرا عرق (ژن) دساس و بسیار تأثیرگذار است.» (طبرسی، بی‌تا: ج1، باب 8 ، ص373)

 

3- حفظ عفت و حیای فردی و اجتماعی

 

توجه به صفات برجسته‌ی انسانی و زمینه‌سازی به منظور تأمین آن‌ها، از جمله‌ی اهداف مهم و خطیری است که اسلام از طرق مختلف در صدد تأمین آن‌ها است. عفت و حیا از جمله‌ی این صفات می‌باشند که یکی از راه‌های تأمین این صفات و سجایا، ازدواج است. اسلام با تشریع و تبلیغ ازدواج، به دو شکل مسیر نیل به این هدف را هموار می‌سازد: یکی از این جهت که ازدواج را بهترین و طبیعی‌ترین راه تأمین نیازهای جنسی معرفی می‌کند. اسلام با ابراز این اندیشه نه تنها به ازدواج به عنوان عملی پست نگاه نمی‌کند، بلکه آن را عملی با ارزش، مقدس و شایسته‌ی ثواب تلقی می‌نماید و با ارائه‌ی این گونه تلقی از ازدواج، مسیر صحیح پاسخ به نیازهای جنسی را معرفی و ترویج می‌کند تا آدمی را از پرتگاه رفتارهای جنسی بی‌ضابطه دور ساخته و به این نوع رفتار او نظم و قانون بخشد و از رهگذر قانونمندسازی رفتارهای جنسی، عفت و حیا را به جامعه‌ی بشری ارزانی نماید. مسیر دومی که اسلام برای رسیدن به هدف عفت عمومی پیش می‌گیرد، همانا تشریع قوانین خاص در محدوده‌ی درونی ازدواج است. یعنی اگرچه ازدواج را مسیر نیل به عفت و حیا می‌داند، ولی به گونه‌ای ازدواج را ترویج و تشریع نمی‌کند که خود تهدیدی برای عفت اجتماعی محسوب شود و افراد هرزه در قالب ازدواج به اهداف زشت خود برسند و عفت عمومی را به یغما برند. در واقع، اسلام با پیش گرفتن مسیر تعادل نه راه ازدواج صحیح را به روی نیازهای بشر بسته است تا به بیراهه رود و عفت را پایمال سازد و نه با نگاه افراطی به ازدواج، خود ازدواج را وسیله‌ای برای بی عفتی قانونی دیگران قرارداده است تا در قالب ازدواج به اهداف پلید خود برسند.

 

4- تأمین آرامش و سکون دل

 

آرامش بخشیدن به نهاد ناآرام و دل بی‌قرار انسان، نیازمند ارتباط با جنس مخالف است که اسلام آن را با ازدواج برای افراد تأمین می‌نماید. آدمی در مراحل مختلف حیات خود به مرحله‌ای می‌رسد که افزون بر نیازهای جسمی و جنسی، خود را نیازمند ارتباط با جنس مخالف می‌بیند. این نیاز به گونه‌ای است که حتی با ارضای نیاز جنسی هم برطرف نمی‌شود و آدمی حتی در حالی‌که به تمایلات جنسی او پاسخ قانع داده شده است، باز هم احساس کمبود ارتباطی و همنوایی با جنس مخالف را دارد. این نیاز، در برخی مواقع، آن‌قدر شدید می‌شود که تمرکز و آرام و قرار را از دل انسان سلب می‌نماید. تنها عاملی که می‌تواند به این انسان بی‌قرار، آرامش بخشد و وی را به ساحل امن سلامتی روحی و روانی مسکن دهد، ازدواج است. اسلام هم یکی از اهداف ازدواج را پاسخ به این نیاز درونی معرفی می‌نماید و تأمین آن را از جمله‌ی آیات و نشانه‌های خداوند می‌شمارد: «و من ایاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها...» (روم، 21) «از نشانه‌های خداوند این است که همسرانی را از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار هم آرامش یابید.»

 

آرامش و سکون، نیاز همیشگی انسان‌ها است. انسان جز در ظرف روانی آرامش و قرار، قادر به انجام فعالیت نیست و تنها در این صورت می‌تواند به اهداف خویش برسد و حتی وجود خویش را حفظ نماید. چه روی دیگر سکه‌ی آرامش و قرار، اضطراب و آشوب است. دل آشوب‌زده و انسان مبتلا به اضطراب، سلامت خود را در معرض تهدید می‌بیند تا چه رسد که در پی اهداف زندگی خود برآید. آدمی هیچ‌گاه از اضطراب استقبال نکرده و همیشه از آن گریزان است؛ چرا که آن را بزرگ‌ترین تهدید برای خود می‌داند. اسلام با تشریع ازدواج و تأمین آرامش و قرار، بزرگترین خواسته‌ی بشر را به او هدیه داده است. با تأمین «آرامش و سکون»، کلید سلامت روح و روان در اختیار آدمی قرار می‌گیرد و مسیر تکامل و تعالی به روی وی باز می‌شود.

 

اهداف مذموم ازدواج از دیدگاه اسلام

 

اسلام تنها به بیان اهداف مثبت و مورد پذیرش ازدواج نمی‌پردازد، بلکه در کنار بیان اهداف عالی ازدواج، مسلمانان را از ازدواج به منظور رسیدن به برخی اهداف نامناسب و زشت بر حذر می‌دارد. براین اساس، اسلام ازدواج‌هایی را که به منظور کسب مال و ثروت، فخرفروشی، خودنمایی، رسیدن به موقعیت و منزلت اجتماعی و دنیوی و صرفاً ارضای غریزه‌ی جنسی انجام می‌پذیرد، سخت نکوهش می‌نماید. به این ترتیب می‌توان گفت که اسلام تنها با نظر ایجابی به ازدواج نگاه نمی‌کند و تنها به بیان اهداف ایده‌آل ازدواج اکتفا نمی‌نماید، بلکه از ازدواج به قصد رسیدن به اهداف ناپسند و نادرست نیز ممانعت می‌نماید و به مسلمانان توصیه می‌کند که تنها به منظور رسیدن به اهداف مقدس و متعالی بیان شده به سراغ ازدواج بروید و به آن‌ها هشدار می‌دهد که اگر به منظور آن اهداف مطرود ازدواج کنید، به آن اهداف نمی‌رسید و اگر هم آن‌ها تأمین شوند، سعادت‌آفرین نیستند و موجب گرفتاری خواهند بود.

 

ازدواج در مسیحیت
قبل از توصیف و تبیین فلسفه و بیان اهمیت و اهداف ازدواج در آیین مسیحیت، توجه به سه نکته ضرورت دارد:
الف)- در این بررسی، همان‌گونه که در توصیف اسلام گذشت، به نظریه و دیدگاه دینی مسیحیت در خصوص ازدواج به عنوان دین الهی پرداخته می‌شود و به فرهنگ رایج و آداب و رسوم متداول در بین مسیحیان در ازدواج توجه نمی‌شود. به بیان دیگر، آن‌چه در این نوشتار به تطبیق و مقایسه گذارده می‌شود، فرهنگ رایج و آداب و رسوم بومی و اجتماعی متداول و مرسوم در جامعه‌ی مسیحی نیست؛ بلکه آموزه‌های برگرفته از منابع اصیل و متون قابل استناد مسیحیت می‌باشد که با تعالیم برگرفته از متون اسلامی مقایسه می‌شود.
ب)- در این موضوع، مقایسه صرفاً بر مبنای آموزه‌های مستند به متون دینی صورت گرفته و تحلیل تحلیل‌گران و پژوهش‌گران در مورد متون اسلامی و مسیحیت، مبنای تطبیق قرار نگرفته است و بر پایه تحلیل‌های انجام شده تطبیق انجام نمی‌شود؛ لذا تطبیق‌ها بر اساس معارف برگرفته از منابع دینی انجام می‌گیرد.
ج)- در بررسی نظریه اسلام، ابتدا به فلسفه و علل ازدواج پرداخته شد؛ ولی در بررسی دیدگاه مسیحیت، اهمیت و جایگاه ازدواج بر مبحث علل و فلسفه ازدواج مقدم گردید. این اختلاف در بررسی، محصول مقایسه و تطبیق است که جدای از آشنایی با جایگاه ازدواج در مسیحیت نمی‌توان به سراغ علل و فلسفه‌ی آن رفت؛ زیرا در سطور بعدی روشن خواهد شد که مسیحیت بعد از ناتوانی در حفظ طهارت و پاکی، ازدواج را تشریع می‌نماید و ازدواج در این آئین از یک جایگاه دست دومی برخوردار است.

 

الف- اهمیت و جایگاه ازدواج در مسیحیت
1- تقدیس ازدواج
مسیحیت با معرفی ازدواج به عنوان یکی از آیین‌های مقدس و شعائر دینی، جایگاهی خاص برای ازدواج قائل است. در الاهیات مسیحی شعائر دینی آدابی هستند که به واسطه‌ی آن‌ها فیض خداوند از طریق نامرئی به انسان می‌رسد. (مولند، 1381: ص37) نزد مسیحیان شعار مذهبی عبارت است از یک عمل محسوس که به موجب تأسیس الهی‌اش تنها شکل و صورت نیست؛ بلکه چیزی است که در نجات و تقدس انسان اثر دارد. (همان: ص66) هر شعاری یک شکل مرئی و محسوس از فیض نامرئی به شمار می‌رود. مسیحیان کاتولیک رم، هفت شعار را به رسمیت می‌شناسند که ازدواج یکی از آن شعائر است.[ii] آن هفت شعار عبارتند از: تعمید، توبه، تایید (تثبیت ایمان)، عشای ربانی، تدهین نهایی، اعتراف و ازدواج. از بین این گروه شعائر، پنج شعار اول، برای سلامت روح هر فرد مسیحی انجام می‌شود؛ در حالی‌که دو شعار اخیر، یعنی اعتراف و ازدواج برای خدمت به کلیسا و تشکیل خانواده انجام می‌پذیرد. (همان: صص67-66)

 

ازدواج مقدس[iii] تنها شامل تشریفات ازدواج که صرفاً عمل تقدیسی است، نمی‌شود؛ بلکه پیمان میان زن و شوهر و اموری را که ازدواج با آن‌ها تکمیل می‌شود را نیز شامل می‌شود. از نظر تاریخی، مدرک ازدواج به عنوان یک آیین مذهبی، به کتاب مقدس برمی‌گردد که از آن به «سر عظیم» تعبیر می‌کند.[iv] سر عظیم به ارتباط میان زن وشوهر اشاره دارد. زندگی زناشویی صفت شعاری خود را از این عقیده گرفته است که نمونه‌ای زمینی از یک حقیقت آسمانی است. (همان: ص80)

 

بر این اساس، ازدواج در مسیحیت یک پدیده طبیعی و صرفاً عملی دنیوی و انسانی تلقی نمی‌شود؛ بلکه جایگاهی آسمانی و برتر از حیات دنیوی دارد. شاید بتوان گفت که ازدواج در مسیحیت تنها برآورنده نیازهای مادی نیست و به قصد رسیدن به این هدف یا به منظور تأمین اغراض دنیوی ـ تا چه رسد به اهداف غریزی و حیوانی ـ انجام نمی‌پذیرد. البته پروتستان‌ها معتقدند، این شعائر جزء ضمائم گزینشی در زندگی مسیحیـان اسـت که هـر کـس بخواهـد می‌توانـد آن‌ها را بپذیـرد یا رهـا کنـد. چـون پروتستان‌ها به نیت بیش از عمل اهمیت می‌دهند، معتقدند رستگاری موهبتی است که از جانب خداوند اعطا می‌شود نه از راه برگزاری شعائر مقدس مانند ازدواج. (مک‌آفی برون، 1920م: ص285)

 

2- ازدواج اتحادی دایم و ناگسستنی
در مسیحیت، ازدواج نشانه‌ی محبت خداوند به بشریت است و به وسیله‌ی این عمل، زن ومرد اتحادی مقدس و غیر قابل انفصال بر قرار می‌کنند. در واقع، در مسیحیت ازدواج عبارت است از یکی شدن محبت دو شخص که با یکد

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله فلسفه ازدواج در اسلام و مسیحیت

تحقیق در مورد فلسفه ازدواج در اسلام و سایر ادیان الهی

اختصاصی از رزفایل تحقیق در مورد فلسفه ازدواج در اسلام و سایر ادیان الهی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد فلسفه ازدواج در اسلام و سایر ادیان الهی


تحقیق در مورد فلسفه ازدواج در اسلام و سایر ادیان الهی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه27

 

فهرست مطالب

 

فهرست مطالب

 

فلسفه ازدواج در اسلام و سایر ادیان الهی 1

چکیده 1

مقدمه 1

ازدواج در اسلام 2

ب- اهمیت و جایگاه ازدواج در اسلام 3

ج- اهداف ازدواج از دیدگاه اسلام 6

اهداف مذموم ازدواج از دیدگاه اسلام 7

ازدواج در مسیحیت 7

الف- اهمیت و جایگاه ازدواج در مسیحیت 8

ب- فلسفه ازدواج در مسیحیت 12

ج- اهداف ازدواج از دیدگاه مسیحیت 14

وجوه اشتراک اسلام و مسیحیت در ازدواج 16

وجوه افتراق اسلام و مسیحیت در ازدواج 17

اهمیت ازدواج در جامعه یهود 20

اهمیت ازدواج در آیین زرتشتی 21

فهرست منابع: 23


فلسفه ازدواج در اسلام و سایر ادیان الهی چکیده

بهترین راه شناسایی یک پدیده، مطالعه‌ی فرانگر و بررسی در محمل‌های گوناگون است. شناخت همه‌جانبه و کشف فلسفه‌ی ازدواج نیز میسّر نمی‌باشد، مگر در پرتو تطبیق و مقایسه. یکی از ابعاد مؤثر و حایز اهمیت این تطبیق، مقایسه‌ی ازدواج در دو آیین آسمانی اسلام و مسیحیت است. از این رو نوشتار حاضر، به بررسی تطبیقی علل و چرایی، جایگاه و اهداف ازدواج در اسلام و سپس در مسیحیت می‌پردازد و در آخر یافته‌های حاصل را مورد مقایسه قرار می‌دهد. مهمترین دستاورد این تطبیق عبارت است از این‌که هر دو آیین، تنها راه مشروع تأمین نیاز جنسی، ایجاد نسل پاک و تأمین محبت را در پرتو ازدواج و خانواده می‌دانند؛ با این تفاوت اساسی که رهبانیت و تجرد نسبت به ازدواج در آیین مسیحیت از جایگاهی ویژه برخوردار است؛ در حالی که در دین مبین اسلام، تجرد و رهبانیت امری کاملاً مردود است و برخلاف مسیحیت عامل تقرب به خداوند محسوب نمی‌شود؛ بلکه این ازدواج است که زمینه‌ساز تکامل و تقرب الهی خواهد بود.

مقدمه کلام خداوند و سخن وحی نه تنها با پیام و محتوای عالی و نغز خود راهنمای حق جویان و حقیقت‌طلبان است، بلکه در ارائه‌ی حقایق آیینی و معرفی راه و روش نیز راهنمایی بی‌بدیل و بی‌همتا است. یکی از روش‌های قرآن در اعطای بصیرت و ایجاد بینش، مقایسه‌ی دو سوی موضوعات است. آن‌گاه که قرآن آگاهان را در برابر جاهلان قرار می‌دهد و استفهام معرفتی ارائه می‌نماید، همین شیوه از بصیرت‌آفرینی را به کار می‌گیرد: «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون»(زمر، 9) هم‌چنان‌که با مقایسه‌ی نابینا و بینا و اهل ایمان و عمل صالح با انسان بدکار «و ما یستوی الاعمی و البصیر و الذین امنوا و عملوا الصالحات و لا المسئ» (غافر، 58) روشی دیگر جهت نیل به علم و معرفت را به


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد فلسفه ازدواج در اسلام و سایر ادیان الهی