رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق درمورد حافظ شیرازی 10 ص

اختصاصی از رزفایل تحقیق درمورد حافظ شیرازی 10 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

حافظ شیرازی

الا ای آهوی وحشی کجایی

الا ای آهوی وحشی کجایی مرا با توست چندین آشنایی

دو تنها و دو سرگردان دو بیکس دد و دامت کمین از پیش و از پس

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم

که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

که خواهد شد بگویید ای رفیقان رفیق بیکسان یار غریبان

مگر خضر مبارک پی درآید ز یمن همتش کاری گشاید

مگر وقت وفا پروردن آمد که فالم لا تذرنی فردا آمد

چنینم هست یاد از پیر دانا فراموشم نشد، هرگز همانا

که روزی رهروی در سرزمینی به لطفش گفت رندی ره‌نشینی

که ای سالک چه در انبانه داری بیا دامی بنه گر دانه داری

جوابش داد گفتا دام دارم ولی سیمرغ می‌باید شکارم

بگفتا چون به دست آری نشانش که از ما بی‌نشان است آشیانش

چو آن سرو روان شد کاروانی چو شاخ سرو می‌کن دیده‌بانی

مده جام می و پای گل از دست ولی غافل مباش از دهر سرمست

لب سر چشمه‌ای و طرف جویی نم اشکی و با خود گفت و گویی

نیاز من چه وزن آرد بدین ساز که خورشید غنی شد کیسه پرداز

به یاد رفتگان و دوستداران موافق گرد با ابر بهاران

چنان بیرحم زد تیغ جدایی که گویی خود نبوده‌ست آشنایی

چو نالان آمدت آب روان پیش مدد بخشش از آب دیده‌ی خویش

نکرد آن همدم دیرین مدارا مسلمانان مسلمانان خدا را

" حافظ " در بلندای اعتراض و اندرز

انسانهای وارسته اززاویه والای دیدگاه خویش نمی توانند هم نوع و بنی آدم را درپستنای خواسته های نفسانی و حضیض حقارت های حیوانی مشاهده نمایند .

با این تعریف ، فریاد اعتراض لسان الغیب رو به سوی اشرف مخلوقات بازتاب طبیعی روح بزرگ انسانی رسته ازبند است انسانی که صفیرنیوش کنگره عرض گشته و خود را مسئول ابلاغ این صفیربه خلق می داند انسانی که ازغبارراه را تا رسیدن به خورشید پشت سرنهاده و دلش کانون انتشار نور به آفاق گشته است .بعد از این ، نور به آفاق دهم از دل خویش

که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد

نوع هر ابلاغ مخاطب خاص خود را می طلبد و شعاع ابلاغ انسانها به یکدیگر بستگی تام به کمال روحی ایشان دارد . یعنی هر چه انسان کامل ترگشت ، مخاطبان وی به موزارات تعدد و کثرت خواهند یافت و آنگاه که ابلاغ گرشخصی یا لقب لسان الغیب باشد طبیعی است که خطاب وی دایره وسیع جهان و جهانیان را شعاع خواهد زد .

در پیامد مطلب مشروح تر درباره رازکلمات بحث خواهد شد اکنون اما جهت آمادگی ذهن بالا شاره باید نوشت رسول مامور ابلاغ است. آن کس که به راز کلمه الله ره یافت مامور ابلاغ کلمه توحید است(پیامبران الهی)؛ و کسانی دیگر که در پرتو رهیافت پیامبران موفق به کشف راز کلماتی دیگر درحیطه همت و استعداد خویش می شوند باید در ابلاغ آن جهد و استقامت می ورزند . که حافظ نبود بر رسول غیر بلاغ .

و خاستگاه فریادهای خواجه محققا دریافت چنین رازی است و اهتمام عظیم وی بر نجات انسان از یوغ تمام اسارتهای مادی و تعلقات خاکی و دنیوی لازمه این دریافت است. ومی بینیم که تهمتنانه و بی محابا نخست آن را که رفتار و کردارشان تاثیر مستقیم در تربیت خلق دارد( دستگاه حکومتی) و سپس وابستگان و کارگزاران حکومت ( قاضی ، فقیه ، محتسب ، شحنه ، مفتی ، عسس ، واعظ و ... ؛ یعنی آنان که بر عمود این خیمه تکیه کرده اند و زیر چتر آن سایبانی برای حشمتها و عشرتها خود یافته اند)، آنگاه مردم تحت نفوذ ایشان (ملت) را در تمام دیوانش با هشدارهای پیامبرانه به هدایت و رهگشایی می نشیند و چراغ تابان شعرش را که شعله از سوی خورشید سوز دارد کار افزار رهایی خلق از چنگال هر چه جز حق است قرار می دهد و دراین راستا حتی از ملامت نمودن صریح و انتقاد کردن بی شایبه ازخویش نیز مستمسکی عاقلانه می سازد تا پذیرش انتقادش بر مذاق کژراهان، تلخ وتند ننمایند. بدینوسیله با قلمداد کردن خویش در زمره و شمار آنان فریادش را سهل و رسا با قوسی آسمانگیر به گوش همگان از عوام وخواص می رساند .

چه بسیار اتفاق افتاده که لسان الغیب بنا به دلایلی نمی توانسته مستقیما شخص و یا جمع مورد نظرش را به شلاق انتقاد بکشد لاجرم خود را نیز در همان طیف و ردیف گنجانده آنگاه بی ترس از هیچ عقوبتی بدین شیوه بخردانه تازیانه غریوش را برگرده کجتابان خونین نموده است ، بدین گونه فشرده و فسرده بانگ اعتراضش را که از رهیابی به راز کلمات ریشه گرفته دلنشین و گوشنواز در زیر گنبد مینا به یادگار نهاده است.

می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب

چون نیک بنگری ، همه تزویر می کنند

*

آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت

حافظ این خرقه پشمینه بیانداز و برو

*

حافظ این خرقه بینداز، مگر جان ببری

کاتش از خرمن سالوس وکرامت برخاست

*


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد حافظ شیرازی 10 ص

حافظ شیراز 10ص

اختصاصی از رزفایل حافظ شیراز 10ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 12

 

حافظ شیرازی

خواجه شمس الدین محمد حافظ به سال 792 هجری قمری در شیراز که خاک عنبر آمیزش عشق می رویاند وباغهای سرو سر به فلک کشیده اش صاحبدلان را درس ایستادگی و آزادگی می داد، دیده به جهان گشود. پدرش کمال الدین از مردم تویسرکان یا بهاءالدین از اهالی کوپایه اصفهان و مادرش زنی با فضیلت از مردم کازرون بود. در دوران جوانی پدرش ملاءعلی جایگاه قدس قدسیان عروج فرمود و سه فرزند و همسر خویش را تنها گذاشت . برادران بر اثر فشار تنگدستی هر یک به دیاری رفتند و محمد با مادر تنهای تنها با بیم و هراس به آینده ای که داشتند می اندیشیدند تا اینکه مادر محمد فرزند کوچک خود را که آن روز از اداره اش ناتوان بود ، امور تربیت و تحصیلش را به آشنایی از اهل راز سپرد، از این زمان فراگیری را در کنار کار و کسب آغاز کرد محمد پس از گذشت زمانی کوتاه خود کوشید کاری مستقل اختیار کند راه زندگی را به تنهایی بپیماید و با سختیها آشنا شود به همین جهت شاگردی دکان نانوایی را اختیار کرد و به شغل خمیر گیری مشغول شد، چون خمیرگیران را رسم بود که از نیمه شب برخیزند و خمیر نان صبحگاهی را فراهم آورند، این سنت برای محمد بسیار فرصت مناسبی بود که ساعات خاص سحرگاهی را درک کند وارفیوضت آن بهره مند گردد، که فرموده اند بیداری سحرگاهی مقدمه بیداری باطنی و بینش روحانی و حرکت ملکوتی و روشنایی معنوی او گردید ، که خود پس از طی مراتب معنوی فرموده است:

«هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود»

رفتن به مکتب

در همان ایام که به خمیرگیری در دکان نانوایی اشتغال داشت رفت و آمد مکتب خانه ای که در جنب محل کسب او بود نظرش را به خود جلب نمود مصمم شد که در کنار دیگران به فراگیری مقدمات علوم رسمی بپردازد . به امید لطف و عنایت الهی به مکتب رفت و شروع به تحصیل علم نمود، از آنروز درآمد روزانه اش را که از خمیرگیری کسب می کرد به چهار قسمت تقسیم نمود ، قسمتی برای معاش مادر، قسمتی برای معلم ، قسمتی برای خود و قسمتی برای فقراء اختصاص داد. در همین ایام نیز قرآن را به خوبی فرا گرفت.

اعتکاف در بقعه بابا کوهی

محمد در رفت و آمد به مکتب متوجه شده بود که در جنب مکتب خانه جوانی دارای ذوق ادبی و قریحه شاعری به بزازی مشغول است ، او می دید که گاهی جوانان شاعر پیشه و ادب دوست در همان مغازه بزازی مجلس شعر و ادب بر پا می دارند ، محمد نیز گاهی به جمع آنان می رفت و شعر سرودن را می آموخت.

این گونه محافل را که هنوز هم در گوشه و کنار شهرها دیده می شود راه و رسم چنین است که سروده های شرکت کنندگان را مورد تشویق و تایید قرار داده ، در بعضی مواقع هم ایرادهای آن را می شمارند و به اصطلاح نکاتی را که شاعر به آن توجه نداشته می پردازند. یک روز محمد سروده خویش را در محفل شاعرانه ای که شرکت می نمود خواند ، حضار پی در پی به خورده گیری پرداختند به حدی با ناراحتی محمد مواجه شدند، عاقبت محمد با گرفتگی محل را ترک گفته با خاطره ای افسرده ، دلی گرفته راه بقعه بابا کوهی را در پیش گرفت . ساعتی در روضه مبارکه آن عارف کامل به راز و نیاز پرداخت ، در همان تضرع و زاری بود که ملهم شدار بعینی در جوار تربت مطهر و مشهد معطر هادی راهی که کاملی واصل بوده استنگاه دارد. از آن پس شبها را در چاهی که به چاه مرتاض علیشاه معروف است یکه و تنها به راز و نیاز به در گاه حضرت بی نیاز مشغول شد. عاقبت نیز دعای آن سوخته دل به هدف اجابت رسید و شاهد مقصود روی نمود. در یکی از شبهای خلوت و عزلت که به حال تضرع و ابتهال به درگاه حضرت ذوالجلال به خواب رفته بود در رویا شاهسواری را دید که از فعل مرکب او تا پایه عرش نور، ارتفاع می گیرد و به شمس الدین محمد می فرماید : « برخیز که مراد تو را دادیم» در این حال لقمه نورانی از دهان مبارک در آورده به دهان شمس الدین محمد گذارده ، می فرماید: « ابواب علوم بر تو گشاده گشت و در فصاحت و بلاغت نادره زمان شدی». شمس الدین محمد خود می گوید : هرگز لقمه ای به این گوارایی و لذت نخورده بودم در آن وقت آن رادمرد مه چون خورشید تابان بود خواست غائب شود، من پیش دویدم تا احوال از او معلوم نمایم که پیر روشن ضمیری به نظرم آمد و از او استفسار نمودم که این بزرگوار که بود و نام مبارکش چیست؟ فرمود،نمی دانی؟ حضرتش ساقی شراب طهور است . همان بزرگواری که پیامبر خدا در شانش فرمود: «انا مدینه العلم و علی بابها». شمس الدین محمد می فرماید: در این اثنا خواستم سر در قدمش نهم و جان نثار مقدمش نمایم که صدای مؤذن هنگام سحر به گوشم رسید و از خواب بیدار شدم ، باطن خود را از برکت آن بزرگوار متجلی یافتم در آن سفیده صبح دلم در موج آمد و این غزل را سرودم:

« دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند»

فردای آن روز به شهر بازگشت ، یاران بر حسب معمول از او شعر خواستند و شمس الدین محمد این غزل را برای آنها خواند ، چون تمام شد گفتند: تاکنون هیچ کس از شعرا به این خوبی شعر نساخته ، چطور از تو قبول کنیم؟ پاسخ داد غزلی مطرح سازید تا من هم بسازم، طرح کردند و شمس الدین محمد ساخت و بسیار خوب شد ، باز هم مطرح نمودند، باز هم گفت که بهتر از آن نبود ، خواجه می فرماید در این موقع پیوسته آیه مبارکه «إنَ اللهَ علی کُل شی ءٍ قدیر» به یادم می آمد.


دانلود با لینک مستقیم


حافظ شیراز 10ص

جزوه مبانی برق دکتر رضا صراف شیرازی دانشگاه صنعتی امیرکبیر

اختصاصی از رزفایل جزوه مبانی برق دکتر رضا صراف شیرازی دانشگاه صنعتی امیرکبیر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

جزوه مبانی برق دکتر رضا صراف شیرازی دانشگاه صنعتی امیرکبیر


جزوه مبانی برق دکتر رضا صراف شیرازی دانشگاه صنعتی امیرکبیر

این جزوه به صورت دستنویس است.

این جزوه درس مبانی برق دکتر رضا صراف شیرازی دانشگاه صنعتی امیرکبیر می باشد که به طور کامل به ارائه مباحث مطرح در این واحد درسی پرداخته است.

درس مبانی برق از جمله دروس رشته مهندسی صنایع در مقطع کارشناسی می باشد. این جزوه در 30 صفحه با کیفیت عالی اسکن شده و امیدواریم در جهت کمک به شما عزیزان مورد استفاده قرار بگیرد.


دانلود با لینک مستقیم


جزوه مبانی برق دکتر رضا صراف شیرازی دانشگاه صنعتی امیرکبیر

آثار سعدی شیرازی

اختصاصی از رزفایل آثار سعدی شیرازی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

آثار سعدی شیرازی


آثار سعدی شیرازی

شامل زندگینامه ، بوستان، گلستان وهزلیات است  وهمچنین ححکایات که به زبان ساده به تحریر درآمده است.


دانلود با لینک مستقیم


آثار سعدی شیرازی

تحقیق و بررسی در مورد حافظ شیرازی

اختصاصی از رزفایل تحقیق و بررسی در مورد حافظ شیرازی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 22

 

به نام خدا

خواجه شمس الدین محمد حافظ به سال 792 هجری قمری در شیراز که خاک عنبر آمیزش عشق می رویاند وباغهای سرو سر به فلک کشیده اش صاحبدلان را درس ایستادگی و آزادگی می داد، دیده به جهان گشود. پدرش کمال الدین از مردم تویسرکان یا بهاءالدین از اهالی کوپایه اصفهان و مادرش زنی با فضیلت از مردم کازرون بود. در دوران جوانی پدرش ملاءعلی جایگاه قدس قدسیان عروج فرمود و سه فرزند و همسر خویش را تنها گذاشت . برادران بر اثر فشار تنگدستی هر یک به دیاری رفتند و محمد با مادر تنهای تنها با بیم و هراس به آینده ای که داشتند می اندیشیدند تا اینکه مادر محمد فرزند کوچک خود را که آن روز از اداره اش ناتوان بود ، امور تربیت و تحصیلش را به آشنایی از اهل راز سپرد، از این زمان فراگیری را در کنار کار و کسب آغاز کرد محمد پس از گذشت زمانی کوتاه خود کوشید کاری مستقل اختیار کند راه زندگی را به تنهایی بپیماید و با سختیها آشنا شود به همین جهت شاگردی دکان نانوایی را اختیار کرد و به شغل خمیر گیری مشغول شد، چون خمیرگیران را رسم بود که از نیمه شب برخیزند و خمیر نان صبحگاهی را فراهم آورند، این سنت برای محمد بسیار فرصت مناسبی بود که ساعات خاص سحرگاهی را درک کند وارفیوضت آن بهره مند گردد، که فرموده اند بیداری سحرگاهی مقدمه بیداری باطنی و بینش روحانی و حرکت ملکوتی و روشنایی معنوی او گردید ، که خود پس از طی مراتب معنوی فرموده است:

«هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود»

رفتن به مکتب

در همان ایام که به خمیرگیری در دکان نانوایی اشتغال داشت رفت و آمد مکتب خانه ای که در جنب محل کسب او بود نظرش را به خود جلب نمود مصمم شد که در کنار دیگران به فراگیری مقدمات علوم رسمی بپردازد . به امید لطف و عنایت الهی به مکتب رفت و شروع به تحصیل علم نمود، از آنروز درآمد روزانه اش را که از خمیرگیری کسب می کرد به چهار قسمت تقسیم نمود ، قسمتی برای معاش مادر، قسمتی برای معلم ، قسمتی برای خود و قسمتی برای فقراء اختصاص داد. در همین ایام نیز قرآن را به خوبی فرا گرفت.

اعتکاف در بقعه بابا کوهی

محمد در رفت و آمد به مکتب متوجه شده بود که در جنب مکتب خانه جوانی دارای ذوق ادبی و قریحه شاعری به بزازی مشغول است ، او می دید که گاهی جوانان شاعر پیشه و ادب دوست در همان مغازه بزازی مجلس شعر و ادب بر پا می دارند ، محمد نیز گاهی به جمع آنان می رفت و شعر سرودن را می آموخت.

این گونه محافل را که هنوز هم در گوشه و کنار شهرها دیده می شود راه و رسم چنین است که سروده های شرکت کنندگان را مورد تشویق و تایید قرار داده ، در بعضی مواقع هم ایرادهای آن را می شمارند و به اصطلاح نکاتی را که شاعر به آن توجه نداشته می پردازند. یک روز محمد سروده خویش را در محفل شاعرانه ای که شرکت می نمود خواند ، حضار پی در پی به خورده گیری پرداختند به حدی با ناراحتی محمد مواجه شدند، عاقبت محمد با گرفتگی محل را ترک گفته با خاطره ای افسرده ، دلی گرفته راه بقعه بابا کوهی را در پیش گرفت . ساعتی در روضه مبارکه آن عارف کامل به راز و نیاز پرداخت ، در همان تضرع و زاری بود که ملهم شدار بعینی در جوار تربت مطهر و مشهد معطر هادی راهی که کاملی واصل بوده استنگاه دارد. از آن پس شبها را در چاهی که به چاه مرتاض علیشاه معروف است یکه و تنها به راز و نیاز به در گاه حضرت بی نیاز مشغول شد. عاقبت نیز دعای آن سوخته دل به هدف اجابت رسید و شاهد مقصود روی نمود. در یکی از شبهای خلوت و عزلت که به حال تضرع و ابتهال به درگاه حضرت ذوالجلال به خواب رفته بود در رویا شاهسواری را دید که از فعل مرکب او تا پایه عرش نور، ارتفاع می گیرد و به شمس الدین محمد می فرماید : « برخیز که مراد تو را دادیم» در این حال لقمه نورانی از دهان مبارک در آورده به دهان شمس الدین محمد گذارده ، می فرماید: « ابواب علوم بر تو گشاده گشت و در فصاحت و بلاغت نادره زمان شدی». شمس الدین محمد خود می گوید : هرگز لقمه ای به این گوارایی و لذت نخورده بودم در آن وقت آن رادمرد مه چون خورشید تابان بود خواست غائب شود، من پیش دویدم تا احوال از او معلوم نمایم که پیر روشن ضمیری به نظرم آمد و از او استفسار نمودم که این بزرگوار که بود و نام مبارکش چیست؟ فرمود،نمی دانی؟ حضرتش ساقی شراب طهور است . همان بزرگواری که پیامبر خدا در شانش فرمود: «انا مدینه العلم و علی بابها». شمس الدین محمد می فرماید: در این اثنا خواستم سر در قدمش نهم و جان نثار مقدمش نمایم که صدای مؤذن هنگام سحر به گوشم رسید و از خواب بیدار شدم ، باطن خود را از برکت آن بزرگوار متجلی یافتم در آن سفیده صبح دلم در موج آمد و این غزل را سرودم:

« دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند»

فردای آن روز به شهر بازگشت ، یاران بر حسب معمول از او شعر خواستند و شمس الدین محمد این غزل را برای آنها خواند ، چون تمام شد گفتند: تاکنون هیچ کس از شعرا به این خوبی شعر نساخته ، چطور از تو قبول کنیم؟ پاسخ داد غزلی مطرح سازید تا من هم بسازم، طرح کردند و شمس الدین محمد ساخت و بسیار خوب شد ، باز هم مطرح نمودند، باز هم گفت که بهتر از آن نبود ، خواجه می فرماید در این موقع پیوسته آیه مبارکه «إنَ اللهَ علی کُل شی ءٍ قدیر» به یادم می آمد.

تکمیل علوم رسمی

پس از این اربعین تصمیم گرفت به تکمیل علوم رسمی بپردازد. به حوضه درس خواجه قوام الدین عبدالله که از بزرگان اهل عرفان و از جهت دانش در زمان خویش سرآمد اقران بود تلمذ نموده ، علوم متنوعه را آموخت . در مراتب عرفان و قرائت قرآن ، نادره زمان بود و تمامی آن کتاب آسمانی را با 14 روایت در حفظ داشته است و آنچه


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی در مورد حافظ شیرازی