رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد پیامبر و اخلاق

اختصاصی از رزفایل تحقیق در مورد پیامبر و اخلاق دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 34

 

مقدمه

پیامبر و اخلاق

براى خلق و خوى رسول خدا (ص) مى‏باید سهمى اساسى در کار نشر دعوت او در نظر گرفته شود. ویژگیهاى اخلاقى آن حضرت تا اندازه‏اى است که مى‏توان او را یک اسوه تمام عیار اخلاق انسانى در حد بسیار بالا دانست. باید توجه داشت که خلق و خو به مقدار زیادى، خصیصه‏اى فردى و تا اندازه‏اى لطف الهى است. علاوه بر آن باید به این رسالت ویژه رسول خدا (ص) نیز اشاره کرد که «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق‏». جذبه پیامبر (ص) در جذب دوستان فراوان او و نیز عامه مردم مکه و بعدها مدینه، بخوبى در روایات تاریخى منعکس شده است. اما قبل از آن، صراحت قرآن بهترین شاهد این امر است: «و تو راست خلقى عظیم انک لعلى خلق عظیم. به سبب رحمت خداست که تو با آنها این چنین خوشخوى و مهربان هستى، اگر تند خو و سخت دل مى‏بودى از گرد تو پراکنده مى‏شدند.» به همین دلیل است که خداوند از او مى‏خواهد با رویى گشاده پذیراى نومسلمانان باشد: «چون ایمان‏آوردگان به آیات ما، نزد تو آمدند، بگو: سلام بر شما، خدا بر خویش مقرر کرده که شما را رحمت کند» و فرمود: در برابر مؤمنان فروتن باش‏» بیشترین توصیفات موجود از رسول خدا (ص) از امام على علیه السلام یار دیرین آن حضرت است، آن که نگاهى نافذ داشت و دوست و برادر را بهتر از هر کس دیگرى مى‏شناخت: «رسول الله نه زیاده از معمول بلند بود و نه زیاده از معمول کوتاه، بلکه میانه بالا بود. مویش نه بسیار مجعد بود و نه بسیار صاف بى‏شکن، بل چین و شکنى اندک و دلپذیر داشت. چهره‏اش نه لاغر بود و نه فربه بل چهره‏اى مدور داشت با رنگى سفید مایل به سرخى. چشمانش سیاه و مژگانش برگشته بود. درشت استخوان بود و گشاده سینه، بدنش را موى اندک بود و تنها روى سینه‏اش مویى تنگ داشت. دستها و پاهایش زمخت مى‏نمودند با انگشتانى مایل به ستبرى. چون راه مى‏رفت محکم و استوار مى‏رفت و چنان پاى از زمین برمى‏کند که گویى از بلندى به پستى مى‏آمد. چون مى‏خواست به کسى روى کند سر بر نمى‏گردانید که با تمام بدن به سوى او برمى‏گشت. دلیرترین آنها و راستگوترینشان بود و به عهد خود سخت پایبند. از همه مردم زبانش نرمتر بود و در معاشرت از همه بهتر.

بیهقى و شامى و دیگران بسیارى از این قبیل گزارشات را که مربوط به قیافه و قامت رسول خداست گردآورى کرده‏اند که اینجا محل ذکر آنها نیست.

على (ع) در باره خلق اجتماعى او مى‏گوید: «کسى که براى نخستین بار او را مى‏دید، هیبتش او را مى‏گرفت; هر کسى با او معاشرت مى‏کرد دوستى‏اش را به دل مى‏گرفت. آنگاه که به اصحابش مى‏نگریست، لحظات نگاه را به تساوى میانشان تقسیم مى‏کرد; وقتى به کسى دست مى‏داد پیش از او دست خویش را باز نمى‏کشید همچنانچه صورتش را از او برنمى‏گرداند مگر آن که او برگرداند. او چهره‏اى گشاده داشت. تندخو و ملامت‏گر و فحاش و مزاح نبود. سیره او میانه‏روى، سنت او هدایت و رشد، سخنش معیار حق و حکمش عدل بود. یکى دیگر از اصحاب رسول خدا (ص) مى‏گوید: هیچ کس را ندیده که بیش از رسول خدا (ص) بر لبانش تبسم باشد. و ابو سفیان که پس از مسلمان شدن رفتار اصحاب را با رسول خدا (ص) دید گفت: «ما رایت قوما قط اشد حبا اصحابهم من اصحاب محمد له‏»; «تاکنون ندیده بودم که کسانى صاحب خویش را آن اندازه که اصحاب محمد (ص) او را دوست مى‏دارند، دوست داشته باشند.». امام حسین (ع) نیز به نقل از پدرش رفتار رسول خدا (ص) را با مردمى که با او کارى داشتند به خوبى و زیبایى توصیف کرده است که چگونه به مردم نیازمند مى‏رسید و از آنان مى‏خواست تا نیاز کسى را نیز که نمى‏تواند خود را به او برساند، به او برسانند. رسول خدا (ص) جز وقتى را که براى خدا و خانواده گذاشته بود، هیچ چیزى را ذخیره نکرده و همیشه در اختیار مردم بود. آن حضرت دائما در پى تالیف قلوب مردم تلاش مى‏کرد (یؤلفهم و لا ینفرهم). بزرگ هر قومى را آرام مى‏کرد و او را بر آنان سرورى مى‏داد. از احوال اصحاب خویش تفقه مى‏کرد و از آنچه میان مردم مى‏گذشت مى‏پرسید ( یتفقد اصحابه و یسال الناس عما فى الناس). نیکوکارى را تحسین [مى‏کرد و کار زشت را سبک مى‏شمرد. آن حضرت میانه‏روى را حفظ مى‏کرد، از حق ]گویى کوتاهى نمى‏کرد و کوتاهى در حق‏گویى را روا نمى‏شمرد. همراهانش از بهترین مردم بودند و بهترین آنان نزد او، ناصح‏ترینشان بود و برترین آنان نزد او، نیکوکارترین آنها. او جز بر ذکر خدا قیام و قعود نداشت; در مجلسى که مى‏نشست حق همه همنشینان را حفظ مى‏کرد; به گونه‏اى که همنشین او، دوستدارتر از او بر خود نمى‏شناخت (و بر آن بود که پیامبر (ص) نهایت علاقه را بدو داشته و حتى بر دیگران ترجیحش مى‏دهد). باهر کسى که بدو نیازى داشت آنقدر مى‏نشست تا او برخیزد; کسى که چیزى از او مى‏خواست جز با برآوردن نیاز او یا سخنى نیکو، او را باز نمى‏گرداند. او در حق، برابر مردم پدرى مى‏کرد و همه در برابرش در حق بودند; مجلس او مجلس حکمت و حیا و صبر و امانت بود; صدایى از آن بر نمى‏خواست. بر خورد او با مردم نرم و نیکو بود; از آنچه بدان علاقه‏اى نداشت خود را به تغافل مى‏زد; از هیچ کس عیبجویى نکرده و کسى را ملامت نمى‏نمود. رسول خدا نیکوترین مردم، بخشنده‏ترین و شجاع‏ترین آنان بود. یکى از اصحاب گوید: وقتى نزد او از دنیا سخن مى‏گفتیم با ما همراهى مى‏کرد وقتى سخن از آخرت بود در آن باره با ما سخن مى‏گفت و زمانى نیز که سخن از طعام بود چنین مى‏کرد. و عایشه مى‏گفت: «کان خلقه القرآن‏»، و این که هرگاه سخن مى‏گفت تبسم بر لبانش بود. اینها نمونه‏هایى از برخورد رسول خدا (ص) با اطرافیان بود. اکنون مى‏توان آن سخن خداوند را که فرمود: اگر تندخو بودى مردم از گردت پراکنده مى‏شدند، بهتر درک کرد.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد پیامبر و اخلاق

فلسفه اخلاق

اختصاصی از رزفایل فلسفه اخلاق دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 14

 

مقدمه

علم اخلاق مجموعه اصولى معیارى و سنجشى است که شایسته است رفتار انسانها مطابق آن‏ها صورت گیرد و به عبارت دیگر: اصول اخلاقى راه رفتار پسندیده و هدفها و انگیزه‏ها را توضیح و ترسیم مى‏نماید (1) . از اینرو علم اخلاق و به دو بخش اصلى و بنیانى تقسیم مى‏گردد و هرکدام از آن دو آثار و ویژگیهائى دارد که آن دیگرى فاقد آن است.

بخش اول: این که انسانها از نظر اخلاقى چه تکالیفى دارند و چه وظائفى خواه مادى یا معنوى، اجتماعى یا فردى و خا نوادگى و غیر آن در رابطه با سایر انسانها عهده‏دار است و باید انجام دهند و چه چیزهائى را نباید انجام دهند؟

بخش دوم: این که این تکالیف و وظائف را براى چه مقصودى باید انجام دهد یا ندهد؟ و هدف و غایت این وظائف و تکالیف چیست؟

بخش اول در اصطلاح علماء علم اخلاق، اخلاق عملى و بخش دوم را اخلاق نظرى و یا فلسفه اخلاق مى‏نامند. پس فلسفه اخلاق عین علم اخلاق نیست گرچه با آن در رابطه نزدیکى قرار دارد زیرا علم اخلاق عام بوده، شامل هر دو بخش مى‏گردد پس نسبت‏بین آن دو نسبت میان عام و خاص است و فلسفه اخلاق یک بخشى از آن محسوب مى‏گردد. و به عبارت دقیق‏تر مى‏توان گفت نسبت فلسفه اخلاق (یعنى اخلاق نظرى) و اخلاق عملى نسبت میان مبادى و غایت محسوب مى‏گردد از اینرو لازم است قبل از هر چیز از اخلاق نظرى بحث نمود زیرا باید ابتداء غایت را شناخت ‏سپس راه‏هاى وصول به آن را مورد بررسى قرار داد (2) . فلسفه اخلاق از جهت رده‏بندى علوم، داخل در فلسفه نظرى مى‏باشد و فلسفه نظرى عبارت است از برداشت کلى از جهان و رابطه ذهن با خارج و داراى پنج جزء است:

پس هر حکم و اثر و یا ویژگى که فلسفه (به عنوان پدر) دارد در اجزاء آن (به عنوان فرزند) از جمله علم اخلاق و در نتیجه فلسفه اخلاق نیز جارى و سارى است.

اقسام افعال انسا نها

به طور کلى ما مى‏دانیم که افعال انسانها به یک نسق نیست، افعال انسانها سه‏گونه‏اند:

1 - افعال اخلاقى.

2 - افعال طبیعى.

3 - افعال عادى.

نمونه‏هاى عملى و توضیح این سه قسم و موارد آن براى همه ما تا حدودى روشن و واضح است و نیاز به تفصیل زیاد ندارد.

آرى بیان آثار و ویژگى هر یک از اقسام سه‏گانه بالا و بیان فرق بین آنها نیاز به توضیح دارد به این ترتیب که عمل اخلاقى قابل ستایش و تحسین هستند برخلاف عمل عادى بشرى. پس انسانها براى اعمال اخلاقى، ارزش قائل بوده و افعال اخلاقى مثل احسان به مستمندان و محبت‏به غیر و غیر اینها از افعال اخلاقى در وجدان بشرى ارزشمند از نوع ارزشمندى یک کارگر در برابر کارش مثلا نیست زیرا این ارزش، ارزش مادى و سبب استحقاق مبلغى پول یا کالا در مقابل کار کارگر مثلا نیست و ارزش کار اخلاقى فوق این ارزشها بوده، با پول و کالاى مادى قابل مقایسه نمى‏باشد مثل شهادت در راه خدا و نقد جان باختن براى احیاء دین محمدى‏صلى الله علیه وآله از قبیل ارزش مادى نیست، بلکه ارزش معنوى دارد.

حال این سؤال اساسى و منطقى در اینجا مطرح مى‏گردد که پس توجیه این ارزشها چگونه است؟ یعنى با چه فلسفه و یا با چه مکتبى و معیارى (انسانى، دینى یا عقلى و وجدانى) مى‏توانیم این ارزشها را توجیه کنیم؟

قبل از این که پاسخ این سؤال را بررسى کنیم، ناچار باید نمونه‏ها و مثالهائى براى اثبات اخلاقى بودن برخى از افعال و کارهاى انسان‏ها را در اینجا ذکر نمائیم.

الف - عفو و گذشت در انسانها یکى ازاعمال و افعال قابل ستایش و تحسین مى‏باشد یعنى انسانى فرض کنیم که به گردن دیگرى حقى دارد مثلا او را آزرده باشد و یا طلبى از او داشته باشد در این هنگام او مى‏تواند از حق خود نگذرد و مى‏تواند از حق خود بگذرد و او را عفو نماید.

و لذا در دین اسلام و قوانین آن مى‏بینیم که عفو را یکى از صفات حمیده و پسندیده انسانها در رابطه با دیگران به حساب آورده است چنانکه از رسول خداصلى الله علیه وآله چنین نقل شده است:

«ثلاث من مکارم الاخلاق‏» : یصل من قطعک و تعطی من حرمک و تعفو ممن ظلمک‏» (3) . یعنى: سه چیز از اخلاق بزرگوارانه است: یکى اینکه با کسى که با توقطع رابطه کرده است، بپیوندى و به آن که ترا محروم ساخته ببخشى و کسى را که به تو ظلم کرده است، عفو نمائى.

ب - حق‏شناسى و وفادارى یعنى در مقابل احسان کسى به این نحو که او را تا آخر عمر فراموش نکردن و نیکى او را قدردانى نمودن یکى از افعال اخلاقى نیکو و پسندیده انسانى است.

در قرآن مجید در سوره «الرحمن‏» آیه 60 مى‏فرماید:

«هل جزاء الاحسان الا الاحسان‏» یعنى آیا جزاى نیکى جز نیکى است؟

پس نیکى در مقابل نیکى یک اصل اخلاقى فطرى است که قرآن آن را یادآور مى‏شود.

ج - ترحم به حیوانات حتى حیواناتى که پلید هستند و آن پلیدى منافاتى با ترحم به آنها ندارد مثلا سگ به جهت داشتن میکرب در لعاب دهانش یا در همه بدنش و یا به جهات دیگرى مى‏گوئیم که پلید است، باید از آن اجتناب نمود این، منافات ندارد به این که این حیوان قابل ترحم است پس ترحم به حیوان گرسته و یا تشنه جزء افعال اخلاقى انسانها محسوب مى‏شود.

مردى از بیابانى مى‏گذشت‏سگى را دید که از شدت تشنگى زبانش را به خاکهاى نمناک مى‏مالد در آنجا چاه آبى بود مرد کفش خود را به دستار شالى بست و آن را فرستاد به ته چاه و از آن آب کشید و بعد با دست‏خودش آب به این حیوان داد و او را سیراب و از مرگ حتمى نجات داد وحى به پیامبر زمانش رسید که خدا کار این انسان را پاداش مى‏دهد و این عمل نزد خداوند داراى ارزش و بها است (شکرالله له و ادخله الجنة) خداوند از عمل نیک این مرد قدردانى نمود و او را به پاس این عمل اخلاقى و پسندیده به بهشت‏برد.


دانلود با لینک مستقیم


فلسفه اخلاق