رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مقاله درباره ولایت

اختصاصی از رزفایل مقاله درباره ولایت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 22

 

درس أوّل : ولایت ، ریشه لغوىّ ، و معنى اصطلاحى آن

أعُوذُ بِاللَهِ مِنَ الشّیْطَانِ الرّجِیمِ

بِسْمِ اللَهِ الرّحْمَنِ الرّحِیمِ

وَ صَلّى اللَهُ عَلَى سَیّدِنَا مُحَمّدٍ وَ ءَالِهِ الطّیّبِینَ الطّاهِرِینَ

وَ لَعْنَةُ اللَهِ عَلَى أعْدَآئِهِم أجْمَعِینَ مِنَ الْأنَ إلَى قِیَامِ یَوْمِ الدّینِ

وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوّةَ إلّا بِاللَهِ الْعَلِىّ الْعَظِیمِ

قَالَ اللَهُ الْحَکِیمُ فِى کِتَابِهِ الْکَرِیمِ : هُنَالِکَ الْوَلَیَةُ لِلّهِ الْحَقّ هُوَ خَیْرٌ ثَوَابًا وَ خَیْرٌ عُقْبًا (1) .

«آنجا ولایت اختصاص به خداوند دارد ، که اوست حقّ ؛ و اوست پاداش و مُزد اختیار شده ، و اوست عاقبتِ اختیار شده و پسندیده و مورد رضا.»

بحث ما إن شآء الله در این روزها پیرامون مسأله ولایت است از نقطه نظر حقیقت ولایت ، و معنى و شقوق و شؤون آن، و ولایت پیغمبران و أئمّه علیهم السّلام ، و ولایت فقیه ، و حدود و ثغور و شرائط و آثار آن ، و بالأخره عمده بحث از جهت شرائط ولایت فقیه و حدود و مشخّصات آن است که بحث إن‏شآءالله به آنجا خاتمه پیدا میکند ؛ و البتّه این مجموعه دوره دوّم از همان بحث «وظیفه فرد مسلمان در إحیاى حکومت إسلام» خواهد بود .

چون سال قبل ، در همین أیّام (بعد از ارتحال رهبر کبیر آیة الله خمینىّ قَدّس اللَهُ نَفسَهُ) مجالسى در همین مکان تشکیل شد و وظیفه فرد مسلمان مشخّص گردید . اینک که در آستانه همان أیّام قرار داریم بعنوان تتمّه همان بحث ، مطالبى بیان مى‏شود . البتّه مطالبى که در سال گذشته ذکر شد قدرى ساده‏تر و بسیط تر بود ، ولى إن شآء الله امسال مطالب را قدرى عمیق تر و استدلالى‏تر بیان مى‏کنیم ؛ البتّه نه چندان عمیق و استدلالى که براى غالب ، قابل فهم نباشد ؛ بلکه همین قدر که از نقطه نظر بحث فقهىّ کافى و وافى باشد . بدین لحاظ بحث را آنقدر گسترش نمى‏دهیم تا به تمام أطراف مسائل و جزئیّات آنها رسیدگى شود ؛ چون آن ، احتیاج به مجالس عدیده‏اى دارد که باید در ضمن آن تحقیقاً یک دوره اجتهاد و تقلید بطور مفصّل و مبسوط گفته شود که حدأقلّ بیشتر از یکسال طول مى‏کشد ؛ ولى إن شآءالله امیدواریم در این دو سه ماه با توجّه پروردگار آن مقدارى که لازمه موضوع باشد و مطلب بدست بیاید بحث کنیم .

وَلَایَت ، أمر بسیار مهمّى است ؛ و حقیقت دین و دنیاى إنسان به آن بستگى دارد ، زیرا از شؤون ولایت ، آمریّت و حکومت بر مسلمانان ، و بلکه بر همه أفراد بشر است . و این یگانه راهى است که تمام سعادتها و شقاوتها ، خیر و شرّ ، و نفع وضَرّ ، و بهشت و دوزخ ، و بالأخره نجات مردم به آن راه بسته است . هر ملّتى به هر کمالى رسیده است ، در أثر ولایت وَلىّ آن قوم بوده ، و هر ملّتى هم که رو به بدبختى و ضلالت رفته ، در أثر ولایت وَلىّ آن قوم بوده است ، که آنها را به سوى آراء و أهواء شخصیّه کشیده ، و از منهاج و صراط مستقیم منع کرده است .

در أخبار از موضوع ولایت ، بحث بسیار زیادى شده است ؛ بلکه اُصولاً باید گفت : ولایت ، تشکیل دهنده مکتب تشیّع است ؛ و أصل مکتب تشیّع بر همین أساس پایه گذارى شده ، و آیات قرآن و أخبار در این مسأله بسیار زیاد است .

اینک بحث ما در امروز ـ إن شآء الله ـ فقط در معنى لُغوى وَلَایَت است ؛ که ولایت در لغت به چه معنى آمده است ؟ و مقصود از ولایت در آیات شریفه چه مى‏باشد؟ یا روایاتى که در آن ، لفظ ولایت یا مُشتقّات آن استعمال شده‏اند ، چه معنى دارند ؟ سپس یک یک از مصادیق ولایت ، و پیاده کردن معنى لغوى آن را در جامعه‏هاى إسلامى از زمان نزول قرآن تا بحال مورد بررسى قرار مى‏دهیم .

بعضى خیال کرده‏اند که وَلَایَت معانى مختلفى دارد ؛ مثلاً گفته‏اند : یکى از معانى آن نُصرت است ؛ إِنّمَا وَلِیّکُمُ اللَهُ وَ رَسُولُهُ (2) یعنى ناصر شما خداست و رسول خدا ؛ یا اینکه گفته‏اند : به معنى مُحبّ است ؛ یا به معنى آزاد کننده ، یا آزاد شده است ؛ یا أقوامى که با إنسان نزدیکى دارند (نزدیکى نَسَبى ، یا زمانى ، یا مکانى) یا دو نفرى که با همدیگر شرکت مى‏کنند هر کدام را ولىّ دیگرى مى‏گویند . و خلاصه در کتب لغت معانى مختلفى ذکر کرده‏اند بطوریکه در «تاج العروس» بیست و یک معنى براى ولایت بیان مى‏کند ، و شواهدش را ذکر مى‏نماید .

حال ما ببینیم آیا واقعاً همینطور است ؟ و این معانى ، معانى مختلفى است براى ولایت ؟ یعنى واضع لغت ، بنحو اشتراک لفظىّ این لفظ را در این معانى مختلف با وضع هاى مختلف وضع کرده‏است ؟ یا اینکه نه ؛ اینطور نیست ؛ بلکه : معنى ولایت یک معنى واحدى است ، و در تمام این موارد با عنایت و قرینه‏اى استعمال شده‏است ؟ بعبارت دیگر : استعمال آن در مصادیق مختلفه غیر موضوعٌ لَه آن مجازىّ مى‏باشد ؟ یا اینکه نه ؟ أصلاً این هم نیست ؛ بلکه وَلَایَت داراى یک معنىِ واحد است ؛ و در تمام این مصادیق و معانى و موارد همان معنى که واضع لغت در نظر گرفته است ، همان مورد نظر بوده‏است منتهى به عنوان خصوصیّت مورد ، مصادیق مختلفى پیدا کرده‏است ، و آنچه که مَحَطّ نظر استعمال است همان معنىِ وضعِ أوّلىّ است ، که این معنىِ اشتراک معنوى مى‏باشد . و بنابراین وَلَایَت یک معنى بیشتر ندارد ؛ و در تمام این مصادیقى که بزرگان از أهل لغت ذکر کرده‏اند ، همان معنى أوّلش مورد نظر و عنایت است ؛ و به عنوان خروج از معنى لغوى و وضعىّ ، یا به عنوان تعدّد وضع ، یا به عنوان اشتراک و کثرت استعمال ؛ هیچکدام از اینها نیست .

در کتب لغت راجع به معنى ولایت بحثهاى مفصّلى آمده‏است ، ولى آنچه را که ما امروز در صدد بیان آن هستیم ، از چند کتاب تجاوز نمى‏کند : «مصباح المُنیر» ، «صحاح اللغة» ، «تاج العروس» و «لسان العرب» که کتابهاى ارزشمندى در لغت محسوب مى‏شوند ؛ بخصوص از سه کتاب «صحاح» و «لسان» و «مصباح» که مرحوم آیة الله بروجردى به آنها اتّکاء داشتند ، و همیشه در دسترس ایشان بود و مورد مطالعه قرار مى‏دادند . و البته از بعضى لغتهاى دیگر مانند : «نهایه» ابن أثیر و «مَجمَع البحرَین» و «مُفردات» راغب هم مطالبى إن شآءالله ذکر مى‏کنیم .

کلمه وِلَایَت که مصدر یا اسم مصدر است با بسیارى از اشتقاقات آن همچون : وَلِىّ و مَوْلَى و والِى و أوْلیاء و مَوَالِى و أوْلَى و تَوَلّى و وَلایت و غیرها در قرآن مجید وارد شده‏است .

و أمّا معنى لغوى آن : در «مصباح المُنیر» گوید : الْوَلْىُ مِثْلُ فَلْسٍ ، به معنىِ قُرب است ؛ و در آن دو لغت است :


دانلود با لینک مستقیم


مقاله درباره ولایت

مقاله درباره معنی

اختصاصی از رزفایل مقاله درباره معنی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 3

 

معنی

فرهنگ واژه‌ای است که معانی گوناگونی دارد. برای مثال، در ۱۹۵۲ آلفرد کلوبر(Alfred Kroeber) و کلاید کلاکهون (Clyde Kluckhohn) در کتاب خود به نام فرهنگ: مروری انتقادی بر مفاهیم و تعاریف [۲] Culture: A Critical Review of Concepts and Definition با گردآوری ۱۶۴ تعریف از فرهنگ اظهار کردند که فرهنگ در اغلب موارد به سه برداشت عمده می‌انجامد:

- برترین فضیلت در هنرهای زیبا و امور انسانی که همچنین به فرهنگ عالی شهرت دارد

-الگوی یکپارچه از دانش، عقاید و رفتار بشری که به گنجایش فکری و یادگیری اجتماعی نمادین بستگی دارد

- مجموعه‌ای از گرایش‌ها، ارزش‌ها، اهداف و اعمال مشترک که یک نهاد، سازمان و گروه را مشخص و تعریف می‌کند

هنگامی که این مفهوم برای نخستین بار در سده‌های هیجدهم و نوزدهم میلادی در اروپا به کار گرفته شد، بر فرایند کشت و زرع یا ترویج در کشاورزی و باغبانی دلالت داشت. چراکه نام انگلیسی این کلمه(از کلمه لاتین کالتورا (cultura) از کولر (colere) ریشه گرفته و به معنای کشت کردن، زراعت و ترویج است)[۳] در آغاز سده نوزدهم این مفهوم بر بهبود یا پالایش و تهذیب نفس در افراد به ویژه در حین آموزش استوار بود و سپس در تأمین آرزوهای ملی یا ایده آل‌ها دلالت داشت. در نیمه سده نوزدهم برخی از دانشمندان واژه را برای ارجاع به ظرفیت جهانشمول بشری اطلاق کردند.

در سده بیستم "فرهنگ" به عنوان یک مفهوم محوری وکلیدی در انسان‌شناسی به کار رفت که همه پدیده‌های انسانی را دربر می‌گرفت و صرفاً نتیجه امور ژنتیکی به حساب نمی‌آمد. اصطلاح "فرهنگ" به ویژه در انسان‌شناسی آمریکایی دارای دو معنی بود(۱)ظرفیت و گنجایش تکامل یافته بشر برای دسته بندی و بیان تجربیات به واسطه نمادها و کنش پندارمآبانه و نوآورانه و(۲) راههای مشخصی که مردم براساس آن در نقاط مختلف جهان زندگی و تجربیات خود را به شیوه‌های گوناگون بیان می‌کنند و به شکلی خلاقانه دست به کنش می‌زنند. پس از جنگ جهانی دوم، اصطلاح، اگرچه با معانی مختلف، از اهمیت بیشتری دردیگر رشته‌ها و حوزه‌های علمی مثل جامعه شناسی، مطالعات فرهنگی روانشناسی سازمانی و علوم مدیریتی برخوردار شد.[۴]

گفتمان‌های سده نوزدهم

رمانتیسم انگلیسی

در سده نوزدهم ، انسان گرایانی مانند شاعر و مقاله نویس انگلیسی متیو آرنولد Matthew Arnold (۱۸۲۲-۱۸۸۸) کلمه فرهنگ را برای ارجاع به آرمانهای پالایش شده برای افراد بشر که به بهترین نحو در جهان اندیشیده و گفته شده‌است، به کار برد.این مفهوم از فرهنگ، با مفهوم آلمانی بیلدونگ (bildung) قابل مقایسه‌است: "...فرهنگ جستجوی کمال مطلق از طریق ابزارهای فهم درباره همه چیزهایی است که به انسان بستگی دارد؛ بهترین چیزی که در جهان اندیشیده و گفته شده است".[۵]

در عمل فرهنگ به یک آرمان ممتاز و نخبه گرایانه باز می‌گشت و با فعالیتهایی مانند هنر، موسیقی کلاسیک و آشپزی اشرافی همراه بود.[۶] از آنجا که این اشکال فعالیتها، با زندگی شهری عجین شده بود، فرهنگ با "تمدن"(از ریشه لاتین city civitas,) بازشناسی می‌شد. منظر دیگر، جنبش رومانتیک دربردارنده علاقه به فولکلور یا موسیقی محلی بود که به بازشناسی فرهنگ غیرنخبگان انجامید. این تمایز اغلب به عنوان چیزی تلقی می‌شد که فرهنگ عالی را که عمدتاً به گروه اجتماعی حاکم مربوط است از فرهنگ پست جدا می‌کند. به عبارت دیگر ایده فرهنگ که در اروپای سده هیجدهم و اوایل سده نوزدهم توسعه یافت نابرابری‌هایی را در جوامع اروپایی منعکس می‌کند.[۷]

ماتیو آرنولد، فرهنگ را در مقابل آنارشی یا هرج و مرج قرار می‌دهد. دیگر اروپاییان پیرو فیلسوفانی نظیر توماس هابز و ژان ژاک روسو، فرهنگ را در مقابل وضعیت طبیعی قرار می‌دهند. هابز و روسو عقیده دارند که آمریکایی‌های بومی آن کشور که سرزمینشان به وسیله اروپاییان تسخیر شد، از سده‌های ۱۶ به بعد در وضعیت طبیعی به سر می‌بردند؛ این تضاد در مقایسه "متمدن" و "غیرمتمدن" مطرح شده‌است. براساس این اندیشه، ما می‌توانیم برخی کشورها و ملت‌ها را به عنوان متمدنتر وبرخی از مردم را فرهنگی تر نسبت به دیگران تلقی کنیم. این تقابل به نظریه داروینیسم اجتماعی هربرت اسپنسر و نظریه تحول فرهنگی لوییس هنری مورگان انجامیده‌است. همچنانکه برخی منتقدین بحث کرده‌اند که تمایز میان فرهنگ‌های عالی و پست ناشی از مجادله میان نخبگان و غیرنخبگان اروپایی است، برخی دیگر از آنان استدلال می‌کنند که تمایز میان متمدن و غیر متمدن چیزی جز مجادله میان قدرتهای استعماری اروپایی و مستعمراتشان نیست. دیگر منتقدین سده نوزدهم پیرو روسو این تمایز را میان فرهنگ عالی و پست پذیرفته‌اند، اما همچنین پالایش و پیچیدگی فرهنگ عالی را درنظرگرفته‌اند. آنها این تغییرات را به عنوان توسعه غیرطبیعی، ابهام آفرین و انحراف از وضعیت طبیعی مردم می‌دانند. این منتقدین موسیقی محلی (چنانچه توسط طبقه کارگر ساخته شده باشد)را بیان راستین شکل طبیعی زندگی می‌شناسند، درحالی که موسیقی کلاسیک در مقایسه با طبیعت و زندگی خالص، سطحی و منحط به نظر می‌رسد. به همین سیاق، این دیدگاه، اغلب مردم متکی به فطرت را مردمی غیراهلی تصویر می‌کند که به شکلی اصیل و غیرمصنوعی، ساده و سالم زندگی می‌کنند و به وسیله سیستم سرمایه داری به شدت طبقاتی غرب، دچار انحطاط نشده‌اند.

در سال ۱۸۷۰ ادوارد تایلور (۱۹۱۷-۱۸۳۲) این اندیشه‌های مبتنی بر فرهنگ عالی در برابر پست را برای طرح تئوری تحول مذهب به کار برد. براساس این تئوری، مذهب از شکل چندخدایی به توحید و یکتاپرستی متحول می‌شود.[۸] او در ادامه مطالعات خود، فرهنگ را به عنوان مجموعه گوناگونی از فعالیتهای مشخص کننده انواع اجتماعات انسانی بازتعریف کرد. این دیدگاه راه را برای درک مدرن از فرهنگ هموار کرد.[رومانتیسم آلمانی

فیلسوف آلمانی ایمانوئل کانت (۱۸۰۴- ۱۷۲۴) تعریفی فردگرایانه را از «روشنگری»، شبیه به مفهوم بیلدونگ ارایه داد:«روشنگری، خروج انسان از نابالغی خودانگیخته‌است» [۹]

او بحث کرد که این نابالغی از فقدان فهم ودرک ما ناشی نمی‌شود، بلکه از نبود شوق اندیشیدن مستقل سرچشمه می‌گیرد. برخلاف این جبن فکری، کانت بر: Sapere aude (شجاعت خردمندبودن!) اصرارداشت. درواکنش به کانت، پژوهشگران آلمانی مانند یوهان گاتفرید هردر(۱۸۰۳- ۱۷۴۴) اظهارداشت که آفرینشگری انسان که ضرورتاً غیرقابل پیش بینی ودر اشکالی فوق العاده گوناگون رخ می‌نماید، همانند عقلانیت بشری حائز اهمیت است. افزون براین، هردر شکلی جمعی از بیلدونگ را پیشنهادکرد:«برای هردر، بیلدونگ، کلیت تجربیاتی بود که یک هویت منسجم و احساس سرنوشت مشترک را برای مردم به وجود می‌آورد ».[۱۰]

در ۱۷۹۵ زبان شناس و فیلسوف بزرگ، ویلهلم فون هومبولت (۱۸۳۵- ۱۷۶۷) همگان را به انسان‌شناسی ای فرخواند که می‌توانست علائق کانت و هردر را درهم آمی‌زد. در دوران رومانتیک پژوهشگران آلمانی به ویژه، آنانی که با جنبش‌های ناسیونالیستی سروکار داشتند- مانند مبارزه و ستیز ناسیوناسیت‌ها برای خلق "آلمان" ورای شاه نشین‌های گوناگون و مبارزات ملی گرایان ازطریق اقلیتهای قومی برعلیه امپراطوری اتریش- مجارستان- عقیده‌ای گسترده تر از فرهنگ را به عنوان "دیدگاهی جهانی" ترویج کردند. برمبنای این مکتب فکری، هر گروه قومی یک دیدگاه جهانی مشخص دارد که با دیدگاه جهانی دیگران، قابل مقایسه نیست. باوجود شمولیت بیشتر نسبت به دیدگاههای پیشین، این رهیافت فرهنگی نیز همچنان اجازه می‌داد تا میان فرهنگ‌های "بدوی" و "متمدنانه" تمایز قایل شویم.

در ۱۸۶۰ آدولف باختین (Adolf Bastian) (۱۹۰۵- ۱۸۲۶) برای "یگانگی روحی بشریت" به استدلال می‌پرداخت. او ادعا می‌کرد که مقایسه‌ای علمی از همه جوامع انسانی آشکار خواهد کرد که دیدگاههای جهانی متمایز، دربردارنده عناصر بنیادی یکسانی است. براساس نظرباختین، همه جوامع انسانی در مجموعه‌ای از "ایده‌های اصلی"(Elementargedanken) شریک هستند؛ فرهنگ‌های متفاوت یا "ایده‌های قومی"(Volkergedanken) انطباق محلی این ایده‌های بنیادی هستند.[۱۱] این دیدگاه راه را برای درک و فهم فرهنگ مدرن هموارکرد. فرانز بواس(Franz Boas)(۱۹۴۲- ۱۸۵۸) در این سنت پرورش یافت و هنگامی که آلمان را به سوی ایالات متحده ترک کرد، آن را باخود به این کشور آورد.

گفتمان‌های سده بیستم

انسان‌شناسی آمریکایی

اگرچه انسان شناسان درسراسر جهان به تعریف تیلور از فرهنگ رجوع می‌کنند، در سده بیستم ، "فرهنگ" به مثابه مفهوم محوری و یکسان ساز انسان‌شناسی آمریکایی، پدیدار شد، آنجاکه این مفهوم، عموماً، ما را به ظرفیت جهانشمول انسان به دسته بندی و رمزگذاری تجربیات نمادین و برقراری ارتباط نمادین به واسطه تجربیات اجتماعی رمزگذاری شده، ارجاع می‌دهد. انسان‌شناسی آمریکایی در چهار رشته (یا زمینه) سازماندهی شده‌است که هرکدام نقشی مهم در پژوهش فرهنگی ایفا می‌کند: انیان‌شناسی بیولوژیک، زبان شناسی، انسان‌شناسی فرهنگی و باستان شناسی. پژوهش در این رشته‌ها دراندازه‌های متفاوت، برانسان شناسان دیگر کشورها تأثیر دارد.

فرهنگ ناشی از عوامل زیست‌شناختی ، محیط‌زیستی ، روان‌شناختی و تاریخ بشری است . به دلیل وجود مجموعه سنتها و پیچیدگی‌های روابط انسانی ، حتی چیزهای ساده‌ای که انسان مانند حیوانات به آن نیازمند است در قالب الگوهای فرهنگی درمی‌آید . فرهنگ روش متفاوت زندگی یا طرح زندگی گروهی از مردم است . به عنوان مثال یک ژاپنی گویای یک ملت یا یک جامعه‌است . فرد ژاپنی را می‌توان مستقیما مشاهده کرد ولی فرهنگ ژاپنی انتزاعی است از قواعد مشاهده شده یا روندهای منظم که در شیوه‌های زندگی این مردم وجود دارد[۱۲] .

فرهنگ ایران

/

/

هشت‌بهشت ایرانی

عوامل اصلی شکل گرفتن فرهنگ ایران را می‌توان در امپراتوری پارس‌ها (هخامنشیان)، دوران ساسانیان ، سلطه اعراب، حملات مغول و دوران صفوی جستجو کرد. افغانستان ، تاجیکستان ، ازبکستان ، ترکمنستان ، آذربایجان و حتی ارمنستان و گرجستان و همچنین کردهای عراق و ترکیه و پاکستان همگی کم یا زیاد گوشه‌ای از فرهنگ ایران را به ارث برده‌اند. سرود ملی پاکستان به زبان پارسی است. در مجموع می‌توان عناصر فرهنگ ایرانی را که فراتر از مرزهای جمهوری اسلامی ایران است را به اختصار چنین برشمرد: ۱- زبان پارسی که مهم‌ترین شاخصه فرهنگ ایرانی است. ۲- اعیاد ملی از جمله نوروز و شب یلدا. ۳- شخصیتهای اسطوره‌ای از جمله رستم. ۴- اساطیر تمثیلی همچون دیو، سیمرغ و... ۵- علم و هنر. ۶- معماری ایرانی. ۷- دین اسلام و بخصوص مذهب تشیع .


دانلود با لینک مستقیم


مقاله درباره معنی

مقاله درباره معنی

اختصاصی از رزفایل مقاله درباره معنی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 3

 

معنی

فرهنگ واژه‌ای است که معانی گوناگونی دارد. برای مثال، در ۱۹۵۲ آلفرد کلوبر(Alfred Kroeber) و کلاید کلاکهون (Clyde Kluckhohn) در کتاب خود به نام فرهنگ: مروری انتقادی بر مفاهیم و تعاریف [۲] Culture: A Critical Review of Concepts and Definition با گردآوری ۱۶۴ تعریف از فرهنگ اظهار کردند که فرهنگ در اغلب موارد به سه برداشت عمده می‌انجامد:

- برترین فضیلت در هنرهای زیبا و امور انسانی که همچنین به فرهنگ عالی شهرت دارد

-الگوی یکپارچه از دانش، عقاید و رفتار بشری که به گنجایش فکری و یادگیری اجتماعی نمادین بستگی دارد

- مجموعه‌ای از گرایش‌ها، ارزش‌ها، اهداف و اعمال مشترک که یک نهاد، سازمان و گروه را مشخص و تعریف می‌کند

هنگامی که این مفهوم برای نخستین بار در سده‌های هیجدهم و نوزدهم میلادی در اروپا به کار گرفته شد، بر فرایند کشت و زرع یا ترویج در کشاورزی و باغبانی دلالت داشت. چراکه نام انگلیسی این کلمه(از کلمه لاتین کالتورا (cultura) از کولر (colere) ریشه گرفته و به معنای کشت کردن، زراعت و ترویج است)[۳] در آغاز سده نوزدهم این مفهوم بر بهبود یا پالایش و تهذیب نفس در افراد به ویژه در حین آموزش استوار بود و سپس در تأمین آرزوهای ملی یا ایده آل‌ها دلالت داشت. در نیمه سده نوزدهم برخی از دانشمندان واژه را برای ارجاع به ظرفیت جهانشمول بشری اطلاق کردند.

در سده بیستم "فرهنگ" به عنوان یک مفهوم محوری وکلیدی در انسان‌شناسی به کار رفت که همه پدیده‌های انسانی را دربر می‌گرفت و صرفاً نتیجه امور ژنتیکی به حساب نمی‌آمد. اصطلاح "فرهنگ" به ویژه در انسان‌شناسی آمریکایی دارای دو معنی بود(۱)ظرفیت و گنجایش تکامل یافته بشر برای دسته بندی و بیان تجربیات به واسطه نمادها و کنش پندارمآبانه و نوآورانه و(۲) راههای مشخصی که مردم براساس آن در نقاط مختلف جهان زندگی و تجربیات خود را به شیوه‌های گوناگون بیان می‌کنند و به شکلی خلاقانه دست به کنش می‌زنند. پس از جنگ جهانی دوم، اصطلاح، اگرچه با معانی مختلف، از اهمیت بیشتری دردیگر رشته‌ها و حوزه‌های علمی مثل جامعه شناسی، مطالعات فرهنگی روانشناسی سازمانی و علوم مدیریتی برخوردار شد.[۴]

گفتمان‌های سده نوزدهم

رمانتیسم انگلیسی

در سده نوزدهم ، انسان گرایانی مانند شاعر و مقاله نویس انگلیسی متیو آرنولد Matthew Arnold (۱۸۲۲-۱۸۸۸) کلمه فرهنگ را برای ارجاع به آرمانهای پالایش شده برای افراد بشر که به بهترین نحو در جهان اندیشیده و گفته شده‌است، به کار برد.این مفهوم از فرهنگ، با مفهوم آلمانی بیلدونگ (bildung) قابل مقایسه‌است: "...فرهنگ جستجوی کمال مطلق از طریق ابزارهای فهم درباره همه چیزهایی است که به انسان بستگی دارد؛ بهترین چیزی که در جهان اندیشیده و گفته شده است".[۵]

در عمل فرهنگ به یک آرمان ممتاز و نخبه گرایانه باز می‌گشت و با فعالیتهایی مانند هنر، موسیقی کلاسیک و آشپزی اشرافی همراه بود.[۶] از آنجا که این اشکال فعالیتها، با زندگی شهری عجین شده بود، فرهنگ با "تمدن"(از ریشه لاتین city civitas,) بازشناسی می‌شد. منظر دیگر، جنبش رومانتیک دربردارنده علاقه به فولکلور یا موسیقی محلی بود که به بازشناسی فرهنگ غیرنخبگان انجامید. این تمایز اغلب به عنوان چیزی تلقی می‌شد که فرهنگ عالی را که عمدتاً به گروه اجتماعی حاکم مربوط است از فرهنگ پست جدا می‌کند. به عبارت دیگر ایده فرهنگ که در اروپای سده هیجدهم و اوایل سده نوزدهم توسعه یافت نابرابری‌هایی را در جوامع اروپایی منعکس می‌کند.[۷]

ماتیو آرنولد، فرهنگ را در مقابل آنارشی یا هرج و مرج قرار می‌دهد. دیگر اروپاییان پیرو فیلسوفانی نظیر توماس هابز و ژان ژاک روسو، فرهنگ را در مقابل وضعیت طبیعی قرار می‌دهند. هابز و روسو عقیده دارند که آمریکایی‌های بومی آن کشور که سرزمینشان به وسیله اروپاییان تسخیر شد، از سده‌های ۱۶ به بعد در وضعیت طبیعی به سر می‌بردند؛ این تضاد در مقایسه "متمدن" و "غیرمتمدن" مطرح شده‌است. براساس این اندیشه، ما می‌توانیم برخی کشورها و ملت‌ها را به عنوان متمدنتر وبرخی از مردم را فرهنگی تر نسبت به دیگران تلقی کنیم. این تقابل به نظریه داروینیسم اجتماعی هربرت اسپنسر و نظریه تحول فرهنگی لوییس هنری مورگان انجامیده‌است. همچنانکه برخی منتقدین بحث کرده‌اند که تمایز میان فرهنگ‌های عالی و پست ناشی از مجادله میان نخبگان و غیرنخبگان اروپایی است، برخی دیگر از آنان استدلال می‌کنند که تمایز میان متمدن و غیر متمدن چیزی جز مجادله میان قدرتهای استعماری اروپایی و مستعمراتشان نیست. دیگر منتقدین سده نوزدهم پیرو روسو این تمایز را میان فرهنگ عالی و پست پذیرفته‌اند، اما همچنین پالایش و پیچیدگی فرهنگ عالی را درنظرگرفته‌اند. آنها این تغییرات را به عنوان توسعه غیرطبیعی، ابهام آفرین و انحراف از وضعیت طبیعی مردم می‌دانند. این منتقدین موسیقی محلی (چنانچه توسط طبقه کارگر ساخته شده باشد)را بیان راستین شکل طبیعی زندگی می‌شناسند، درحالی که موسیقی کلاسیک در مقایسه با طبیعت و زندگی خالص، سطحی و منحط به نظر می‌رسد. به همین سیاق، این دیدگاه، اغلب مردم متکی به فطرت را مردمی غیراهلی تصویر می‌کند که به شکلی اصیل و غیرمصنوعی، ساده و سالم زندگی می‌کنند و به وسیله سیستم سرمایه داری به شدت طبقاتی غرب، دچار انحطاط نشده‌اند.

در سال ۱۸۷۰ ادوارد تایلور (۱۹۱۷-۱۸۳۲) این اندیشه‌های مبتنی بر فرهنگ عالی در برابر پست را برای طرح تئوری تحول مذهب به کار برد. براساس این تئوری، مذهب از شکل چندخدایی به توحید و یکتاپرستی متحول می‌شود.[۸] او در ادامه مطالعات خود، فرهنگ را به عنوان مجموعه گوناگونی از فعالیتهای مشخص کننده انواع اجتماعات انسانی بازتعریف کرد. این دیدگاه راه را برای درک مدرن از فرهنگ هموار کرد.[رومانتیسم آلمانی

فیلسوف آلمانی ایمانوئل کانت (۱۸۰۴- ۱۷۲۴) تعریفی فردگرایانه را از «روشنگری»، شبیه به مفهوم بیلدونگ ارایه داد:«روشنگری، خروج انسان از نابالغی خودانگیخته‌است» [۹]

او بحث کرد که این نابالغی از فقدان فهم ودرک ما ناشی نمی‌شود، بلکه از نبود شوق اندیشیدن مستقل سرچشمه می‌گیرد. برخلاف این جبن فکری، کانت بر: Sapere aude (شجاعت خردمندبودن!) اصرارداشت. درواکنش به کانت، پژوهشگران آلمانی مانند یوهان گاتفرید هردر(۱۸۰۳- ۱۷۴۴) اظهارداشت که آفرینشگری انسان که ضرورتاً غیرقابل پیش بینی ودر اشکالی فوق العاده گوناگون رخ می‌نماید، همانند عقلانیت بشری حائز اهمیت است. افزون براین، هردر شکلی جمعی از بیلدونگ را پیشنهادکرد:«برای هردر، بیلدونگ، کلیت تجربیاتی بود که یک هویت منسجم و احساس سرنوشت مشترک را برای مردم به وجود می‌آورد ».[۱۰]

در ۱۷۹۵ زبان شناس و فیلسوف بزرگ، ویلهلم فون هومبولت (۱۸۳۵- ۱۷۶۷) همگان را به انسان‌شناسی ای فرخواند که می‌توانست علائق کانت و هردر را درهم آمی‌زد. در دوران رومانتیک پژوهشگران آلمانی به ویژه، آنانی که با جنبش‌های ناسیونالیستی سروکار داشتند- مانند مبارزه و ستیز ناسیوناسیت‌ها برای خلق "آلمان" ورای شاه نشین‌های گوناگون و مبارزات ملی گرایان ازطریق اقلیتهای قومی برعلیه امپراطوری اتریش- مجارستان- عقیده‌ای گسترده تر از فرهنگ را به عنوان "دیدگاهی جهانی" ترویج کردند. برمبنای این مکتب فکری، هر گروه قومی یک دیدگاه جهانی مشخص دارد که با دیدگاه جهانی دیگران، قابل مقایسه نیست. باوجود شمولیت بیشتر نسبت به دیدگاههای پیشین، این رهیافت فرهنگی نیز همچنان اجازه می‌داد تا میان فرهنگ‌های "بدوی" و "متمدنانه" تمایز قایل شویم.

در ۱۸۶۰ آدولف باختین (Adolf Bastian) (۱۹۰۵- ۱۸۲۶) برای "یگانگی روحی بشریت" به استدلال می‌پرداخت. او ادعا می‌کرد که مقایسه‌ای علمی از همه جوامع انسانی آشکار خواهد کرد که دیدگاههای جهانی متمایز، دربردارنده عناصر بنیادی یکسانی است. براساس نظرباختین، همه جوامع انسانی در مجموعه‌ای از "ایده‌های اصلی"(Elementargedanken) شریک هستند؛ فرهنگ‌های متفاوت یا "ایده‌های قومی"(Volkergedanken) انطباق محلی این ایده‌های بنیادی هستند.[۱۱] این دیدگاه راه را برای درک و فهم فرهنگ مدرن هموارکرد. فرانز بواس(Franz Boas)(۱۹۴۲- ۱۸۵۸) در این سنت پرورش یافت و هنگامی که آلمان را به سوی ایالات متحده ترک کرد، آن را باخود به این کشور آورد.

گفتمان‌های سده بیستم

انسان‌شناسی آمریکایی

اگرچه انسان شناسان درسراسر جهان به تعریف تیلور از فرهنگ رجوع می‌کنند، در سده بیستم ، "فرهنگ" به مثابه مفهوم محوری و یکسان ساز انسان‌شناسی آمریکایی، پدیدار شد، آنجاکه این مفهوم، عموماً، ما را به ظرفیت جهانشمول انسان به دسته بندی و رمزگذاری تجربیات نمادین و برقراری ارتباط نمادین به واسطه تجربیات اجتماعی رمزگذاری شده، ارجاع می‌دهد. انسان‌شناسی آمریکایی در چهار رشته (یا زمینه) سازماندهی شده‌است که هرکدام نقشی مهم در پژوهش فرهنگی ایفا می‌کند: انیان‌شناسی بیولوژیک، زبان شناسی، انسان‌شناسی فرهنگی و باستان شناسی. پژوهش در این رشته‌ها دراندازه‌های متفاوت، برانسان شناسان دیگر کشورها تأثیر دارد.

فرهنگ ناشی از عوامل زیست‌شناختی ، محیط‌زیستی ، روان‌شناختی و تاریخ بشری است . به دلیل وجود مجموعه سنتها و پیچیدگی‌های روابط انسانی ، حتی چیزهای ساده‌ای که انسان مانند حیوانات به آن نیازمند است در قالب الگوهای فرهنگی درمی‌آید . فرهنگ روش متفاوت زندگی یا طرح زندگی گروهی از مردم است . به عنوان مثال یک ژاپنی گویای یک ملت یا یک جامعه‌است . فرد ژاپنی را می‌توان مستقیما مشاهده کرد ولی فرهنگ ژاپنی انتزاعی است از قواعد مشاهده شده یا روندهای منظم که در شیوه‌های زندگی این مردم وجود دارد[۱۲] .

فرهنگ ایران

/

/

هشت‌بهشت ایرانی

عوامل اصلی شکل گرفتن فرهنگ ایران را می‌توان در امپراتوری پارس‌ها (هخامنشیان)، دوران ساسانیان ، سلطه اعراب، حملات مغول و دوران صفوی جستجو کرد. افغانستان ، تاجیکستان ، ازبکستان ، ترکمنستان ، آذربایجان و حتی ارمنستان و گرجستان و همچنین کردهای عراق و ترکیه و پاکستان همگی کم یا زیاد گوشه‌ای از فرهنگ ایران را به ارث برده‌اند. سرود ملی پاکستان به زبان پارسی است. در مجموع می‌توان عناصر فرهنگ ایرانی را که فراتر از مرزهای جمهوری اسلامی ایران است را به اختصار چنین برشمرد: ۱- زبان پارسی که مهم‌ترین شاخصه فرهنگ ایرانی است. ۲- اعیاد ملی از جمله نوروز و شب یلدا. ۳- شخصیتهای اسطوره‌ای از جمله رستم. ۴- اساطیر تمثیلی همچون دیو، سیمرغ و... ۵- علم و هنر. ۶- معماری ایرانی. ۷- دین اسلام و بخصوص مذهب تشیع .


دانلود با لینک مستقیم


مقاله درباره معنی

مقاله درباره یا می دانید معنی لغوی قران چیست

اختصاصی از رزفایل مقاله درباره یا می دانید معنی لغوی قران چیست دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله درباره یا می دانید معنی لغوی قران چیست


مقاله درباره یا می دانید معنی لغوی قران چیست

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

آیا می دانید معنی لغوی آیات قران چیست ؟

قران در اصل مصدر است به معنی خواندن . چنانکه در بعضی ار ایات معنای مصدری مراد است مثل « ان علینا جمعه و قرانه فاذا قراناء فا تبع قرانه » سپس قران علم است ( اسم خاص ) برای کتاب حاضر که بر حخرت رسول ( ص ) نازل شده است به اعتبار انکه خواندنی است . قران کتابی است خواندنی باید انرا خواند و در معانیش دقت و تدبر نمود . بعضی ها قران را در اص به معنب جمع گرفته اند که اصل ( قرء ) به معنی جمع است دز این صورت می توانید بگویید قران یعنی جامع حقایق و فرموده های الهی . و نیز گفته انداز آن جهت قران نامیده می شود که سوره ها را جمع نموده آنها را به یکدیگر می پیوندد .

وَإنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَِلیمٍ.

(ششمین آیه، از سوره نمل: بیست و هفتمین سوره، از قرآن کریم.)

(و حقّاً و حقیقتاً بر تو آیات قرآن، از جانب خداوند حکیم و علیم، إلقآء می‌شود!)

در معنای‌ قرآن‌ و فرقان‌

حضرت آیة الله علّامه طباطبائی قدس الله نفسه در تفسیر فرموده‌اند:قُرْأنْ اسم است برای کتاب الهی به اعتبار آنکه خوانده میشود، و قرآئت میگردد.ومعنای تَلْقِیَه مصدر تَلَقِّی با معنای تلقین نزدیک است. و نکره آوردن حکیم و علیم برای تعظیم‌ است. و تصریح به‌ آنکه ‌این قرآن، از نزد خداوند متعال است؛ برای آنستکه: حجّت برای رسالت باشد؛ و نیز برای تأیید معارفی که گذشت؛ و برای صحّت داستانهای أنبیاء علیهم السلام که بعداً بیان میکند.

و اختصاص دادن نزول را از ناحیه این دو اسم گرامی (حکیم وعلیم) برای آنست که بفهماند: قرآن از منبع و سرچشمه حکمت فرود آمده است. و بنابراین هیچ قدرت علمی و شکننده‌ای نمیتواند آنرا نقض کند و بشکند؛ و هیچ توانی نمیتواند آنرا سُست بنماید. قرآن منبع علم است. نه أخباری که میدهد، تکذیب می‌شود؛ و نه حکم و قضائی را که ‌میآورد، مورد ایراد و تخطئه قرار میگیرد.)[1]

قرآن ازماده‌ قَرَءَ یَقْرَءُ قَرَاءَهً و قُرْأنَاً، یعنی جمع کردن و ضمّ نمودن بعض از چیزی است با بعضی دیگر. و چون در وقت خواندن، انسان حروفات مختلفه را جمع میکند و با ضمّ بعضی به بعضی دیگر، کلمه پیدا می‌شود. و سپس‌ کلام و عبارت پدید می‌آید، لهذا به ‌سخن گفتن و خواندن، قرآئت گویند.

قرآن مصدر از این باب است؛ و عَلَم نهاده‌اند برای کتاب آسمانی مسلمانان که برپیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلم‌ نازل شده است. و بدینجهت قرآن نامیده شده است که: عقآئده حقّه واقعیّه و احکام ‌و مواعظ و قصص در آن جمع شده است.

بعضی از علمآء رضوان الله علیهم گفته‌اند: علّت تسمیه قرآن به قرآن، آنستکه: در میان ‌جمیع ‌کتب آسمانی، قرآن ‌است‌ که‌ در آن‌ ثمره ‌تمام ‌آن کتب، بلکه ثمره ‌جمیع ‌علوم حقّه در آن جمع است؛ و تفصیل هر چیزی را میتوان در آن مشاهده نمود؛ همچنانکه میفرماید:

لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرِةً لِاُولی الْألْبَابِ مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی وَلَکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَهُدیً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤمِنُونَ.[2]

(هرآینه تحقیقاً دربیان قصّه‌ها و داستانهای پیامبران و امّت‌هایشان (همچون یعقوب و یوسف و برادرانش که ‌این سوره از آن بحث دارد) عبرتی است برای اندیشمندان و متفکران. این آیات قرآن، گفتاری ساختگی نیست که من درآوردی باشد؛ و از روی افترآء به خدا نسبت داده شود. بلکه قرآن تصدیق

میکند آنچه راکه درپیش روی آنست (ازکتب سماویّه: تورات و انجیل و غیرهما) و در آن تفصیل و شرح هر چیزی است؛ و هدایت و رحمت است برای گروهی که ایمان میآورند.)

و همچنین قرآن را تبیان و آشکارا کنند و واضح و هویدا سازنده هر چیز شمرده است:

وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبیَاناً لِکُلِّ شَیْیءٍ وَهُدیً وَرَحْمَةً وَیُشْرَی لِلْمُسلِمیْنَ.[3]

(و ای پیامبر! ما بر تو فرو فرستادیم کتاب آسمانی قرآن را که،مبیّن و روشن کننده هر چیزی است؛ و هدایت و رحمت و بشارت است برای مسلمانان!)[4]

شاهد بر گفتار ما آیاتی است در قرآن که ‌بر این معنی دلالت دارد، از قبیل:

لَاتُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ- إنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ- فَإذَاَ قرَأنَاهُ فَاتَّبعْ قُرْآنَهُ- ثُمَّ إنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ.[5]

(ای پیغمبر! زبانت را برای خواندن آیات قرآن، به‌ حرکت در میآور؛ تا برای رساندن آنها را به‌ مردم عجله ‌کنی، و شتاب‌زده باشی! ما برعهده خود گرفته‌ایم که: قرآن را جمع کنیم، و به‌ صورت مجمومه‌ای قابل قرآئت در آوریم پس هنگامیکه آن را گرد آوردیم، و بر تو قرآئت نمودیم؛ در آنوقت از آنچه قرآئت شده است، پیروی کن، و به دنبال آیات قرآئت شده باش- و پس از آن ما برعهده خود گرفته‌ایم که: آنرا واضح و مبیّن ساخته، و بدون إبهام و گرفتگی در آوریم.)[6]

و از قبیل:

وَقُرأنًا فرَفْنَاهُ لِتَقْتَرأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلاً.[7]

 

(و این قرآن را ما جزءجزء، و تکه‌تکه جدای از هم نموده، و به سوی تو فرستادیم، تا آنرا برای مردم به تدریج بخوانی(و با صبر و حوصله و درنگ آنرا تعلیمشان بنمآئی) و ما به ‌تدریج از مقام عالی و شامخی آنرا نزول دادیم[8])

فُرْقَان نیز از اسامی قرآن است ازماده فَرَقَ یَفْرُقُ فَرْقاً وفُرْقَاناً یعنی بین أجزآء آن جدائی انداخت؛ و لهذا در آیه أخیر: وَ قُرْأنَّا فَرَفْنَاهُ دانستیم که: معنایش آنستکه: قرآن را جزءجزء تفضیل داده، و آنرا محکم و متقن ساختیم.[9]

و بنابراین فُرْقَان که مصدر آنست، به معنای فارق و جداکننده بین حقّ و باطل است؛ و چون این کتاب مبین آسمانی کتاب فَصْل است، نه هَزْل. و کتاب حقّ است، نه باطل. بنابراین جداکننده و تمیز دهنده بین حقّ و باطل است.

شَهْرُ رَمَضانْ الَّذِی اُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْأنُ هُدیً لِلنَّاسِ وَ بَیِّنَاتٍ مِنْ الْهُدَیَ وَالفرقانِ.[10]

(روزه واجب در شهر رمضان است؛ آن ماهی که در آن قرآن نازل شده است. قرآن کتاب هدایت و راهنمآئی است برای مردم. و دارای أدلّه واضحه و حُجَج و براهین ساطعه، و دلآءل متقنه‌ای است، از رهبری و هدایت؛ و کتاب جدا کننده بین حقّ و باطل، و تمیز دهنده میان حقیقت و أوهام است.)

فُرْقَان در قرآن مجید در هفت موضع آمده است. و در همه جا به معنای قوّه تشخیص حقّ از باطل، و نور بصیرتی است که‌ برای مؤمنین در أثر تقوی حاصل می‌شود. و قرآن که‌شامل جمیع معارف است أعمِّ از آنچه بر أنبیای سالفه وحی می‌شده، و برای پیامبر ما بیان شده است؛ و أعمِّ از آنچه برخود رسول الله وحی

شده است؛ نیز فرقان است.

و آنچه از روایات آورده از أئمه معصومین صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین استفاده میشود، آنستکه: قرآن به ‌مجموع آیات الهی گفته می‌شود؛ خواه محکم باشد؛ و خواه متشابه؛ و فرقان به‌ خصوص آیات محکم إطلاق میگردد.

درتفسیر نورالثَّقلینْ از اُصول‌ کافی، از علی بن ابراهیم، از پدرش از ابن‌سنان ‌یا غیر او، از کسی که ‌وی را ذکر کرده است، روایت میکند که او گفت:سَألْتُ أبَاعَبْدِاَلله عَلَیْهِ السَّلامُ عَنِ قرآن و الْفُرقَانِ. أ هُمَا شَیْئًانِ أوْ شَیْیءٌ وَاحِدٌ؟!

من از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم از قرآن و فرقان، که ‌آیا آنها دو چیز هستند؛ یا چیز واحدی؟!

فَقَالَ عَلَیْهِ السّلامُ: الْقُرْأنُ جُمْلَةُ الْکِتَابِ؛ وَالْفُرقَانُ الْمُحْکَمُ الْوَاجِبُ الْعَمَلُ بِهِ[11]

حضرت فرمود: قرآن به ‌تمام الهی گویند؛ و فرقان به‌ خصوص محکماتی که ‌عمل بدانها واجب است.

وهمچنین درصحیفه سَّجادیَّه،دردعای ختم قرآن،عرض میکند:

الَّهُمَّ إنَّکَ أعَنْتَنِی عَلَی خَتْمِ کِتَابِکَ الَّذِی أنْزَلْتَهُ نُوراً؛وَجَعَلْتَهُ مُهَیْمِناً عَلَی کلِّ کتابٍ أنْزَلْتَهُ؛وَفَضَّلْتَهُ عَلَی کُلِّ حَدِیثٍ قَصَصْتَهُ! وَفُرْقَاناً فَرَقْتَ بِهِ بَیْنَ حَلَالِکَ وَحَرَامِکَ! وَقُرْأَنَّاأعْرَبْتَ بِهِ عَنْ شَرَائعِ أحْکَامِکَ![12]

(بار پروردگارا! حقّاً تو مرا بر ختم نمودن و به پایان رسانیدن کتاب خودت، کمک نمودی؛ آن کتابی که چون آن را فرو فرستادی، نور بود؛ و آنرا


دانلود با لینک مستقیم


مقاله درباره یا می دانید معنی لغوی قران چیست

توجه به بهداشت روانی به معنی کاستن از بزهکاری است

اختصاصی از رزفایل توجه به بهداشت روانی به معنی کاستن از بزهکاری است دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 11

 

توجه به بهداشت روانی به معنی کاستن از بزهکاری است

دکتر فربد فدایی _ روانپزشک_ استادیار دانشگاه

اندیشمندان ایران و اسلام به تفصیل درباره تاثیر محیط و عوامل اکتسابی, یا فطرت و طبیعت, بر رفتار آدمی سخن گفته اند و با تمثیل و روشهای شبه تجربی به گونه ای جذاب نکات مهمی را عنوان کرده اند.

فردوسی که از گهر و نژاد و هنر می گوید در حقیقت چکیده حکمت باستانی ایران در مورد این واحد زیستی _ روانی_ اجتماعی که انسان می خوانیم به نظم در آورده است.

سعدی نیز مباجثه امروز ما را درباره ژنتیک و محیط عنوان می کند که گاه می سراید:

شگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد

و گاه می گوید:

شمشیر نیک زاهن بدچون کند کسی ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس

امروز می کوشیم بامشاهده دقیق و ترتیب آزمایش به پاسخی برسیم که ادیبان و حکیمان و فیلسوفان گذشته از طریق منطق و جدل و تمثیل و شهود و اشراق در پی آن بوده اند. البته در این راه به پیش رفته ایم اما به پاسخ کامل نرسیده ایم.

می دانیم که مسائل زیست شناختی ممکن است در بزهکاری نقشی داشته باشد. تریزومی xyy, یا صرع, یا نشانگان قطعه پیشانی مغز شاید سبب بزهکاری ناخواسته یی گردد.

دانسته ایم که مسائل روانشناختی هم ممکن است به بزهکاری منجر شود: محیط روانی نامناسب خانه, جو بی اعتمادی و سوء طن, و توهین و تحقیر نسبت به کودک, بزهکار روان _ نژند می سازد.

می دانیم مسائل جامعه شناسی هم از اسباب بزهکاری است: محرومیت, فقر, بی سوادی, کثرت نامتناسب جمعیت, و تبعیض, بزهکار حرفه ای می سازد.

روزگاری بیماری جسمی, داغ ننگ و مایه طرد و سرزنش و محکومیت و مجازات بود. هنوز هم ریشه هایی از این اندیشه باقی است. حتی امروز نیز بیمار جذام و مسلول از بقایای این دیدگاه در رنجند. سپس روزگاری رسید که نه بیماری جسمی, بلکه بیماری روانی موجب قضاوت منفی اخلاقی و مجازات و آزار و شکنجه می شد. تمدن اسلام, رفتار انسانی با بیمار روانی و درمان و نه مجازات او را توصیه کرد. اکنون بیمار روانی را نه به عنوان گناهکار, بلکه بهعنوان بیمار می پذیریم.

اما درباب, بزهکار هنوز همه ما او را بی توجه به ریشه ها و اسباب بزهکاریش, از نظر اخلاقی مورد قضاوت قرار میدهنیم و به کیفر او فرمان میدهیم. حال آنکه بسیاری از بزهکاران, بیمارانی هستند که بزهکاری, نشانه بیماری ایشان است وبرحسب قاعده کلی اسلامی بیمار و نیازمند درمان هستند, ومهم تر از درمان آن است که از این بیماری اجتماعی پیشگیری کنیم.

چگونه از بزهکاری پیشگیری کرد؟ پاسخ به این پرسش در هر عصر برحسب دیدگاه رایج آن عصر و برپایه آگاهی علمی آن دوره متفاوت بوده است.

نخستین اندیشمندان در سپیده دم تاریخ, بیشتر به ذاتی بودن رفتارها, چه خوب و چه شریرانه باور داشتند. این باور در طول زمان به صورت دیدگاهخ پیش ساختگی پرداخت شد. دیدگاهی کگه می پنداشت انسانی کوچک اما کاملاً شکل گرفته در نطفه مرد جای دارد که از هر نظر کامل است و تا هنگام تولد و پس از ان تنها از نظر جثه رشد می کند.

جان لاک, با نفی اعتقاد به ویژگیهای ذاتی, رفتارها را فقط ناشی از یادگیری و تجربه دانست. این دیدگاه با اندیشه آزادیگرایانه و مردگرایانه عصر روشنفکری متناسب بود.

وی می گفت کودکان به طور ذاتی خوب و نه بد هستند. همه برابر زاده می وشند. شرایط, تداعیها, تکرار, تقلید, پاداش, و تنبیه می تواند کودک را نادان و ستیزه جو, یا فرهیخته و نیکوکند.

روسو, که خرمن جنبش رمانتیک را در تاریخ اندیشه ها شعله ور کرد گفت: بگذاریم کودک به گونه یی آزاد استعدادهای فطری خویش را آشکار کند. به آنان بیاموزیم که خود بیندیشند و از تاثیرات مخرب جامعه به دور باشند. آن گاه رفتار بد از آنان نخواهیم دید. بدی و بزه ناشی از محدودیتها و قیدهای اجتماعی است.

داروین لورنتش و تین برگن بر موهبت های ذاتی که در محیط مناسب به صورت رفتارهای سازگارانه در می آید تکیه کرده اند.

فروید ذهنیات و رفتارهای انسان را محصول رشد و تابع قوانین ثابت دانست و رفتارها, از جمله رفتار بزهکارانه را به طور عمده ناشی از انگیزه های ناخودآگاه انگاشت. در پی او گروه عظیمی از جمله اگوست آیکهورن, هیلی, و برونر با دیدی روانکاوانه به تبیین بزهکاری پرداختند.

برحسب نظر آیکهورن, برای یافتن علل بزهکاری نه تنها باید عوامل بر انگیزنده ای را بجوییم که بزهکاری نهفته را آشکار کرده است, بلکه باید دریابیم چه چیزی بزهکاری نهفته را پدید آورده است. طبق نظر او معمولاً کودک با زمینه تکمیل شده برای بزهکاری متولد نمی شود بلکه این زمینه بیشتر به وسیله نخستین تجربیاتی که محیط بر کودک تحمیل می کند تعیین می گردد. کودک در ابتدا موجودی غیر اجتماعی است یعنی ارضای مستقیم غرایز اولیه را بی توجه به جهان پیرامون خویش می طلبد . پرورش درست کودک عبارت است از راهنمایی او از موقعیت غیر اجتماعی به موقعیت اجتماعی. این وظیفه در آغاز به عهده پدر و مادر و سپس آموزگاران است و در عصر ارتباطات. رسانه های گروهی نیز در آن سهیم اند. اما رشد برخی کودکان مسیر دلخواه را دنبال نمی کند, از این رو کودک یاغیر اجتماعی باقی می ماند یا با سرکوبی تمایلات غریزی خویش تظاهر به سازگاری اجتماعی می کند که این وضعیت به بزهکاری نهفته موسوم است.

هیلی و برونر با بررسی زندگی خانوادگی بزهکاران نوجوان در قیاس با نوجوانان غیر بزهکار همان خانواده ها دریافتند بزهکاری نماینده انحراف از جریان رفتار مطلوب اجتماعی است و عامل آن تمایلات ارضاء نشده و در عین حال خنثی شده و محرومیتهایی است که سبب نارضایتی عمیق شده است. بزهکاری در خواسته های ارضاء نشده ریشه دارد و نماینده واکنش به سوائق درونی, افزون بر محرکهای بیرونی است. در مقایسه بزهکاران با خواهران و برادران غیر بزهکارشان آشکار شد که گروه اخیر ناکامیهای یکسان رابا حدت کمتری حس می کنند و عده معدودی هم که ناکامیها را همچون گروه بزهکاران باشدت زیاد حس می کنند روشهای


دانلود با لینک مستقیم


توجه به بهداشت روانی به معنی کاستن از بزهکاری است