رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق و بررسی در مورد چه کسی موبایل دوربین دار را اختراع کرد

اختصاصی از رزفایل تحقیق و بررسی در مورد چه کسی موبایل دوربین دار را اختراع کرد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 1

 

چه کسی موبایل دوربین‌دار را اختراع کرد؟ در منابع مختلف ، مخترع موبایل دوربین‌دار ، فیلیپ کان معرفی شده است.فیلیپ کان در سال 1952 در فرانسه به دنیا آمد. داستان اختراع گوشی موبایل دوربین‌دار به وسیله آقای کان هم شنیدنی و جالب است: در واقع فکر اصلی اختراع موبایل دوربین‌دار نه در اختراع مطالعه به فکر کان رسید و نه در دفتر شرکت استارفیش ، محل چنین فکر بکری اتاق انتظار یک بیمارستان بود! همسر آقای کان -سونیا لی- برای وضع حمل به بیمارستان آمده بود و در حال گذراندن ساعات زایمان خود بود که 18 ساعت به طول کشید ، کان مشغول دلداری دادن همسرش بود ، ولی خانم لی در آن ساعات پردرد حوصله صحبت‌ها و دلسوزی‌های کان را نداشت. پس آقای کان مجبور شد روی یک نیمکت بنشیند و انتظار بکشد. وی لپ‌تاپ ، موبایل و دوربینش را همراه آورده بود. با دیدن تجهیزاتش ناگهان به این فکر افتاد که چقدر مسخره است که برای به اشتراک گذاشتن عکس‌ها با دوستانش مجبور باشد مراحل طولانی گرفتن عکس ، ارسال آن به هارد کامپیوتر و بعد میل کردن عکس‌ها را به دوستانش انجام دهد ،چقدر می‌شد اگر با فشار یک دکمه می‌شد عکس گرفت و همزمان آن را به گوشی موبایل دیگران فرستاد. در همان حال که همسر کان مشغول زایمان بود ، خود وی روی ایده‌اش مشغول کار شد ، سخت‌افزار وسایلش را دستکاری کرد و کدنویسی را هم شروع کرد. وقتی دختر کان به دنیا آمد وی توانست با وسایل دستکاری شده‌اش یک عکس را به صورت بی‌سیم به دوستانش بفرستد.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی در مورد چه کسی موبایل دوربین دار را اختراع کرد

چه کسی پنیرمراجابجاکرد

اختصاصی از رزفایل چه کسی پنیرمراجابجاکرد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

چه کسی پنیرمراجابجاکرد


چه کسی پنیرمراجابجاکرد

چه کسی پنیر مرا برداشته داستانی است درباره تغییر انسانها در محلی به نام هزار توی زندگی ، که برای چهار شخصیت داستان اتفاق می افتد و آنکس که باهوش تر است درهزار تو دنبال پنیر می گردد و با شامه قوی و تشخیص به موقع بوی پنیر سریع تر موفق به خروج از مارپیچ های تونل هزارتو میشود . پنیر نمادی است از آنچه میخواهیم در زندگی خود داشته باشیم اعم از شغل ، پول، رابطه دوستانه ، احترام و ...هزارتو در این داستان نمادی است که انسان وقت خود را در آنجا صرف جستجوی آن چیزی که بدنبالش است می کند . زندگی ما آدمها دائماً در آبهای متلاطم است و همواره با تغییرات مواجه میشویم باید بگونه ای به تغییر نگاه کرد تا در پیچ وخمهای زندگی درجا نزد . این داستان ساده ولی بسیارآموزنده دارای قهرمان هایی است که هرکدام در هزارتو که مسیری پر پیچ و خم با راهروها و اتاقهای تاریک و تو در تو دارد با بن بست هایی مواجه می شوند و جهت کلی را با بو کشیدن (تعقل وتفکر )دنبال میکنند جستجو در یک هزار تو خیلی امن تر از ثابت ماندن در یک ایستگاه است . گرچه بعضی از افراد هرگز تن به تغییر نمی دهند و البته بهای آن را هم می پردازند . و هرکس زحمت سفر را به ذهن خود بدهد تغییر کند می تواند زندگی اقتصادی ، اجتماعی و ... بهتری داشته باشید و شما دست از آنهایی بکش که تغییر ناپذیرند . هزار تو برای آنهایی که راه خود را پیدا کردند اسراری به ارمغان می آورد که به آنها اجازه می دهد از زندگی بهتری لذت ببرند . بعضی چیزها تغییر می کند و بعضی دیگر هرگز! زندگی همین است زندگی به جلو می رود ما هم باید به جلو برویم و در جا نزنیم افراد باید در مسیر تغییر همیشه سعی کنند شادابی و شوخ طبعی خود را حفظ کنند وقتی آدمها ببینند تغییر چگونه می تواند وضع را بهتر کند به ایجاد آن علاقمند می شوند . بنابراین زندگی را نباید تبدیل به پنیر کهنه ای کرد که آنقدر کپک زده شود که دیگر قابل استفاده نباشد پنیر کهنه همان افکار کهنه و پوسیده است . نکته خوب در اینجاست که با حفظ قوانین مفید می توان پیوند با رابطه جدید پیدا کرد و از تغییر واهمه نکرد وقتی فراتر از ترسهایت پیش بروی احساسی آزاد و مفید بودن می کنی. فکر نکن تغییر منجر به چیز بدتری می شود تغییر آگاهانه حتماً منجر به چیزی بهتری می شود زود متوجه تغییرات کوچک شدن به ما کمک می کند تا خود را با تغییرات بزرگ تری که در راهند تطبیق دهیم. تغییر رخ می دهد چه ما بخواهیم چه نه ، انتظار تغییر را داشته باش و روند آن را در نظر بگیر و به سرعت با آن تغییر سازگار شو و بارها و بارها لذت ببر.

اگر تغییر نکنی ممکن است منقرض شوی.


دانلود با لینک مستقیم


چه کسی پنیرمراجابجاکرد

دانلود پاورپوینت فارسی هفتم درس پنجم قلب کوچکم را به چه کسی بدهم - 6 اسلاید

اختصاصی از رزفایل دانلود پاورپوینت فارسی هفتم درس پنجم قلب کوچکم را به چه کسی بدهم - 6 اسلاید دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود پاورپوینت فارسی هفتم درس پنجم قلب کوچکم را به چه کسی بدهم - 6 اسلاید


دانلود پاورپوینت فارسی هفتم درس پنجم قلب کوچکم را به چه کسی بدهم - 6 اسلاید

 

 

 

الف) مفعول: در برخی از جمله های زبان فارسی، برای کامل شدن معنی، علاوه بر نهاد، به بخش دیگری نیاز داریم که با نشانة «را» شناخته می شود.این بخش از جمله را مفعول می نامیم. به جملة زیر دقّت کنیم:

-امین کتاب را خواند.

طبیعی است که اگر بنویسم « امین خواند» بلافاصله با این پرسش روبه رو می شویم که چه چیز را خواند؟پاسخی که به این پرسش می دهیم، همان مفعول جمله است: کتاب را خواند.

مناسب برای معلمان و دانش آموزان و اولیا.

برای دانلود کل پاورپوینت از لینک زیر استفاده کنید:


دانلود با لینک مستقیم


دانلود پاورپوینت فارسی هفتم درس پنجم قلب کوچکم را به چه کسی بدهم - 6 اسلاید

دانلود لالایی محلی کودک که هر کسی را به سال های کودکی خویش می برد

اختصاصی از رزفایل دانلود لالایی محلی کودک که هر کسی را به سال های کودکی خویش می برد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

حوزه پرورشی کودک از جمله مهمترین وظایف پدران و مادران است و هنرمندان بسیاری هم در این عرصه فعالیت کرده اند که نام آن ها در ذیل آمده است.

ایرج طهماسب-حمید جبلی-اکبر عبدی-مرضیه برومند -لیلی رشیدی-امیرحسین صدیق-رضا بابک-رضا فیاضی -محمود بصیری -داریوش فرضیایی -مسلم آقاجان‌زاده -مجید قناد-محمد مسلمی-حمید گلی-علی فروتن-شهرام نیک یار-اردشیر کشاورزی -سید هادی عامری الحسینی-مجید راستی-امیرحسین قهرایی-فهیمه راستکار - بابک بیات -ابراهیم حقیقی -بهمن جلالی -فرزانه کابلی-یغما گلرویی-بامداد جویباری -بهرام دهقانیار -ناصر چشم آذر-فریبرز لاچینی -بهزاد عبدی-حمیدرضا صدری-کیوان جهانشاهی -بهنام صبوحی - شهاب ناظرفصیحی - فرید شب خیز -الهه رضایی -گیتی خامنه -محمد کدخدایی - حسین محب اهری -منوچهر هادی -آتیلا پسیانی - رضا ژیان -حسین پناهی -رضا رویگری -داریوش مودبیان - مهین شهابی -علیرضا خمسه - محسن یوسف بیک -اسداله یکتا -سعید شیخزاد -بیژن بیرنگ -فردوس کاویانی - محمود جعفری - مرتضی ضرابی - فاطمه نقوی -صوفیا محمودی -محمدرضا علیقلی -حسین فردرو -فرهنگ مهرپرور -منوچهر آذری -رضا حسینی -اوستا فروردین -اسداله ایمن -امیر سمواتی -حسین واعظی -فریده رهبر-فرشته مهبان -سیمین قدیری - هنگامه یاشار - ناصر نظر -مسعود نظر -شهرام لاسمی -مجتبی ظریفیان - عمو فلمینگ -عمو سارنگ خدیوی - عمو مهرداد یکتا -عمو ابراهیم شریعتی-عمو شهاب فصیحی -عمو ساسان جمالیان-آزاده پورمختار - آزیتا رضایی -تینا هاشمی -سارا روستاپور -غلامرضا رمضانی -هنگامه مفید -کامبیز صمیم مفخم-دنیا فنی زاده -سیروس حسن پور -آزاده آل ایوب -حسین مزینانی -فاطمه امینی -مهدی صارمی -عادل بزدوده -سپیده اردستانی -آذر اخوت -بهرام شاه محمدلو-نوید محمودی -جواد طالبی-پروانه حاجی مراد -مرجان نامور آزاد -ملیکا زارعی -رامبد جوان -مهدی آژیر- مریم شیرزاد -پرویز ربیعی -محمدرضا هدایتی -محمد بحرانی -نگار استخر کاسب -شیما بخشنده حامد زخمتکش -مرتضی احمدی -فریبا جدی کار -فریبا شاهین مقدم - لیلا حاتمی و . . .


دانلود با لینک مستقیم


دانلود لالایی محلی کودک که هر کسی را به سال های کودکی خویش می برد

دانلود مقاله ملکه تومروس کسی که سر کوروش هخامنشی را برید

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله ملکه تومروس کسی که سر کوروش هخامنشی را برید دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

کوروش پس از فتح بابل ، بر آن شد با توسل به نیروی نظامی اش که فوق العاده نیرومند بود و تاکنون شکستی را تجربه نکرده بود، ماساژت را نیز مغلوب کند. ماساژت ها در شمال شرق ایران(آذربایجان) در کرانه رود آراکس(آراز) در همسایگی قوم ایسه دونر زندگی می کردند. ماساژت ها(آذربایجانیها) بسیار ماجراجو بودند. کوروش به دلائل متعدد به سرزمین ماساژت ها لشکر کشی کرد او انگیزه های گوناگونی برای سرکوب این قوم داشته است . یکی پیشینه او بود.او باور داشت که بیش از یک انسان است . و بیش از همه شانس با او بوده است و در همه جنگ ها با موفقیت به اهداف خود دست یافته است . گفتی است که کوروش علیه هر ملتی اراده به لشکر کشی می کرد ، انصراف او از چنین تصمیی ناممکن بود و کسی نمی توانست او را از انجام این تصمیم باز دارد .
حمله به ماساژت ها(آذربایجان)زمانی صورت گرفت که فرمانروای ماساژتها (آذربایجانیها) فوت کرده بود و همسر او که زنی به نام مومی ریس (تومروس) بود بر آنها حکومت می کرد به روایت هرودوت کوروش فرستاده ای را نزد این زن فرستاد و از او خواستگاری کرده ، تومروس گمان می کرد که کوروش از او خواستگاری نکرده است ، بلکه می خواهد سرزمین آذربایجان را تصاحب کند و بر این اساس به کوروش پاسخ منفی داد. وقتی درخواست کوروش توسط تومروس پذیرفته نشد ، علیه ماساژت ها لشکر کشی کرد.تومروس برای کوروش پیغام فرستاد که به سرزمین خود باز گردد و فکر حمله به سرزمین آنها رااز سر خود بیرون کند . کوروش پس از مذاکره با صاحب منصبان به این نتیچه رسید که در سرزمین ماساژت ها یعنی سرزمین تومروس با آنان روبه رو شود.
در جنگی که صورت گرفت پسر تومروس اسیر شد و تومرس از کوروش درخواست کرد که پسرش را آزاد کند و به محض اینکه کوروش او را آزاد کرد ، پسرش خود کشی کرد.و تومرس همه ی نیروهای جنگجوی آذربایجانی راگرد آورد و به مقابله با کوروش فرستاد.مانند این کشتار تاکنون در میان بربرها(غیریونانی)سابقه نداشته است . جریان این کشتار به این صورت بود که نخست طرفین از دور با کمان به سوی یکدیگر به نبرد پرداختند و کاملا به یکدیگر نزدیک شدند.با این که طرفین زمان درازی با یکدیگر جنگیدند، هیچ کدام از طرفین فرار اختیار نکردند،در پایان این جنگ ماساژت(آذربایجانی)ها پیروز شدند.
در این جنگ بخش عظیمی از سپاه پارسیان نابود شدند ودر حین این جنگ کوروش نیز کشته شد؛ پس از آن که بیست و نه سال پادشاه بود. تومروس مشکی را پر ازخون انسان ها کرد و از میان اجساد کشته شدگان پارسی،جسد کوروش را یافت و سر اورا در این مشک فرو برد و با لحنی سرزنش آمیز چنین گفت: تو پسر مرا از من گرفتی ،از من که هنوز زنده ام و بر تو پیروز شدم .من دستور دادم که تو را با خون سیراب کنند . مرگ کوروش را طبق مدرکی که در دست است ؛ در سال 529 پیش از میلاد می دانند . پیکر او را به پاسارگاد بردند و به دخمه سپردند و مقبره او تا این زمان در آنجا برپاست.
قوم ماد،راه‌اندازی نخستین فرمانروایی آریایی
مادها قوم ایرانی زبان و آریایی تباری هستند که دست کم 1100 سال پیش از زایش مسیح یا بیشتر به بخش های غربی سرزمین بزرگ ایران کهن رفته و به صورت جدی در آنجا ساکن شدند. سرزمین ماد به دو بخش «ماد بزرگ» و «ماد خُرد» یا کوچک بخش بندی می‌شد. ماد کوچک سرزمین کنونی آذربایجان را شمال می‌شد(تنها سرزمین های پایین رود ارس) و ماد بزرگ بخش‌های ری, کردستان (ایران, عراق ترکیه), بخشی از لرستان, همدان, اسپهان و کرمانشاه را شامل می‌شد.

 

همانگونه که در جستار "سگرتی‌های آریایی" آشکار شد پیش از مادها, اقوام دیگر ایرانی‌زبان و آریایی‌تبار چون سگرتی‌ها و پارسیان در این بخش حضور داشته‌اند. در گزارشی که در آن به یورش «شلمانسر سوم» شاه آشور پرداخته شده از «پاسوراها» در کوه‌های کردستان یاد شده است و پس از آن در سنگ‌نبشته‌های دیگر شاهان آشوری از قوم «مادای» یا شده است. آشکار است که این اقوام یعنی سگرتی‌ها و پارس‌ها مدت زمان قابل توجهی را در سرزمین ماد حضور داشته‌اند.
دیااُکو
مادها نزدیک سده‌ی 8 پ.ز. آشکارا مورد تاخت و تاز و غارت‌گری همسایگان آشوری خود بودند ولی این تُرک‌تازی‌ها هیچ‌گاه نتوانست به صورت کامل ایشان را از پای درآورد. این وضعیت بایستگی(لزوم) ایجاد یک دولت توانمند متمرکز و سپاهی سامان داده شده را برای مادها آشکار ساخت و همین انگیزه دلیلی بود بر راه اندازی نخستین فرمانروایی آریایی به دست مادها. باید گوشزد نمود که از دیدگاه گستردگی و دستگاه شاهنشاهی نمی‌توان سخنان هرودت از تاریخ ماد (کتاب یکم, بند 96) را درست دانست. هرودت «دیوکس» را بنیان‌گذار پادشاهی ماد می‌شناساند و راه اندازی گارد شخصی, ساخت شهر و کاخ پادشاهی, برپا ساختن تشریفات درباری و گِرد هَم آوردن ِ قبایل ماد به او منسوب می‌کند.
باید پذیرفت که دیااُکو در واقع یک آشورستیز بود از شمار فراوان. همین آشورستیزی و هم‌پیمانی با دیگر آشورستیزان در درازای تاریخ باعث شده است از دیااُکوی ماد چهره‌ای افسانه‌ای ساخته شود و او را سر دودمان پادشاهی ماد بشناسند. پایتخت او (ایران) را «هگمتانه» (همدان) بازشناسانده‌اند.
فرورتیش / خشتریته
پس از شکست دیااُکو از «سارگُن دوم» شاه آشور, پسر وی «فرائورتس» (فرورتیش) -برپایه‌بازگویی هردوت- به شاهی رسید. در اینجا گواهی هردوت با منابع آشوری نمی‌خواند چرا که منابع آشوری از وی به عنوان فرمانروای ماد یادی نشده و «کشتریتو» ( خشتریته) سرکرده‌ی شورشی یک شهرک ِ کاسی نشین ِ شناسانده می‌شود. او توانست با بهره‌گیری از هم‌کاری و هم‌پیمانی با جنگجویان آریایی تبار مادی, مانایی, کمیری و سکایی در نیمه‌ی سده‌ی هفتم پ.ز. شماری از ایالت های فرمان‌بردار آشور را در شرق تاراج کند. چنین اتحادیه‌ای که از اقوام آریایی تشکیل یافته باشد تا آن روز بی همتا بود و از این دید نخستین به شمار می‌آید. از دید هرودت از زمان فرورتیش پارس‌ها نیز خراج‌گذار مادها شدند و در این اتحادیه شرکت داشتند.
هووخشتره / ایشتوویگو
«هووخشتره» پس از پدرش خشتریته به پادشاهی رسید و کمابیش راه پدر را دنبال کرد و کارهای پیشینیان خود را تکمیل نمود. واپسین پادشاه پادشاه ماد ایشتوویگو (احتمالا آستیاگ) بود که به دست نوه‌ی خود «کورش بزرگ» برکنار شد. مادها در درازای این سال‌ها آرام آرام توانستند پایه‌گذار فرمانروایی آریایی و ایرانی باشند. ایشان با گِردهَم آوردن اقوام آریایی و سپس هم‌کاری و هم‌پیمانی با بابل توانستند به تُرک‌تازی و فرمانروایی هراس‌انگیز آشوریان پایان دهند و این دولت توانمند و با پیشینه را برای همیشه از روزگار بزُدایند. پارسیان که از هر دید با مادها هم‌ریشه و هم‌تبار به شمار می‌آیند احتمالا شمار فراوانی از الگوها و نهادهای شهری‌گری خویش را از مادها آموخته و برگرفته‌اند. پس از برانداخته شدن «آستیاگ» به دست کورش دوم هخامنشی, مادها همچنان جایگاه والای خود را در دستگاه فرمانروایی هخامنشی حفظ کردند.
منشور کورش هخامنشی
منشور کورش هخامنشی، کهن‌ترین بیانیه حقوق بشرِ شناخته شده جهان و سند سربلندی ایرانیان از همزیستی آشتی‌جویانه و گرامیداشتِ باورها و اندیشه‌های همه مردمان تابعه در هنگامه بنیادگذاری نخستین امپراطوری جهان است. دنیای باستان همواره از آتش جنگ‌ها و یورش‌های بی‌پایان در رنج بوده است و کشورهای آشتی‌جو نیز ناچار بوده‌اند تا برای رهایی مردمان خود از تاخت‌و‌تاز‌های همیشگی همسایگان ناآرام، به رویارویی و چیرگی بر آنان بپردازند. اما مهم این است که پیروزمندانِ میدان نبرد و چیره‌شدگان بر شهرها، چگونه با سپاه شکسته و مردم فرودست رفتار می‌کرده‌اند؟‌ تاریخنامه‌های بشری بازگوکننده رفتار نیک کورش بزرگ، پادشاه نیرومندترین کشور آنروز جهان، و کنش‌های ستیزنده دیگر فرمانروایان گیتی بوده است.
جهان امروز، نه با چشمداشت بر خاک سرزمین‌ها، که با تاختن بر اندیشه، باورها، غرور و هویت ملی مردمان، چیرگی بر آنان را در سر می‌پروراند. مردمانی که باورها و هویت ملی و تاریخی خود را به فراموشی سپارند؛ مردمانی که نیازمند دانش و فن‌آوری کشورهای دیگر باشند؛ شکست‌خوردگان جهان امروزند. پیشینیان ما گذشته‌ای سرافرازانه برای ما به ارمغان نهادند. ما برای فرزندان آینده خود چه دستاوردی داریم و برای شکسته نشدن در جهانِ سخت نامهربان امروز، چه راه‌هایی اندیشیده‌ایم؟
در سال 1258 خورشیدی/ 1879 میلادی، به دنبال کاوش‌های گروه انگلیسی در شهر باستانی بـابِـل در میاندورود (بین‌النهرین) استوانه‌ای از گل پخته بدست باستان‌شناسی کـلدانی به نام «هرمز رسـام» پیدا شد که امروزه در موزه بریتانیا در شهر لندن نگهداری می‌شود.
بررسی‌های نخستین نشان می‌داد که گرداگرد این استوانه گِـلین را نوشته‌هایی به خط و زبان بابلی نو (اَکَـدی) در برگرفته است که گمان می‌رفت نبشته‌ای از فرمانروایان آشور و بابِـل باشد. اما بررسی‌های بیشتری که پس از گرته‌برداری و آوانویسی و ترجمه آن انجام شد، نشان داد که این نبشته در سال 538 پیش از میلاد به فرمان کورش بزرگ هخامنشی (550-530 پ‌م.) و به هنگام ورود به شهر بابل نویسانده شده است. از زمان نگارش این فرمان تا به امروز (1384) 2545 سال می‌گذرد.
شکل ظاهری این فرمان، به مانند استوانه‌ای دیده می‌شود که میانه آن قطورتر از دوسوی آنست. انتشار و ثبت فرمان‌ها و یادمان‌های رسمی بر روی استوانه گِلین و نیز بر روی لوحه‌های مسطح، از سابقه‌ای دیرین در ایران و میاندورود برخوردار بوده، که گونه استوانه‌ای آن نسبت به بقیه، پایداری و دوام بیشتری داشته است. بی‌تردید این فرمان در نسخه‌های متعددی برای ارسال به نواحی گوناگون نویسانده شده بوده که امروزه تنها یکی از آنها به دست آمده است.
استوانه کورش آسیب‌هایی جدی به خود دیده است. بسیاری از سطرهای آن از بین رفته و یا بر اثر فرسودگی بیش از اندازه قابل خواندن نیستند. نبشته‌های بخش‌های آسیب‌دیده را تنها با توجه به اندازه فضای خالی و برخی حروف باقی مانده در آن می‌توان تا حدودی بازسازی کرد که در این بازسازی نیز، بی‌گمان احتمال اشتباه‌هایی وجود دارد. بدین لحاظ و نیز به دلیل اینکه در خوانش و ترجمه نبشته‌های بابلی، هنوز نیز اتفاق نظر وجود ندارد؛ متن منشور کورش در ترجمه‌های گوناگون به تفاوت‌هایی دچار آمده است. با این نگرش، هیچیک از ترجمه‌‌های امروزی کتیبه، معادل دقیق معنای عبارت‌های اصلی آنرا ارائه نمی‌کنند. استناد به محتوای کتیبه و به ویژه کلید‌واژه‌ها، می‌بایست با دقت و وسواس بسیاری صورت پذیرد. بی‌تردید استناد به کتیبه هنگامی با اطمینان بیشتری ممکن می‌شود که واژ‌ه یا مفهومی خاص، در بیشتر پژوهش‌ها به گونه کم‌وبیش یکسانی برگردان شده باشند.

 

در دانشگاه «ییل» (Yale) کتیبه کوچک و آسیب‌‌دیده‌ای نگهداری می‌شود که ریشارد بِرگِر در سال 1975 آنرا بخشی گمشده از استوانه کورش دانست. این بخش توسط همو به کتیبه اصلی اضافه گردید و نُه سطر پایانی فعلی آنرا تشکیل می‌دهد .
فرمان کورش بزرگ از زمان پیدایش تا به امروز بارها ترجمه و ویرایش و پژوهش شده است. پیش از همه، جوان پر شور و کاشـف رمز خط میخی فارسی باستان یعنی هنری کِرِسْویک راولینسون در سال 1880 میلادی و بعدها ف. ویسباخ 1890، گ. ریختر 1952، آ. اوپنهایم 1955، و. اِیلرز 1974، ج. هارماتا 1974، پ. بـرگـر 1975، ا. کـورت 1983، پ. لوکوک 1999 و بسیاری دیگر آنرا تکرار و کامل‌تر کردند. متن فارسی ارائه شده در این کتاب نیز با نگرش به پژوهش‌های پیشین و روند بهبود شناخت حروف و واژگان بابلی یا اَکَدی و نیز خوانش‌های تازه‌تر منشور کورش فراهم شده و در زیرنویس‌ها به یادداشت‌های اندکی پرداخته شده است.
ترجمه و انتــشار فرمــان کــورش بــزرگ (کــورش دوم) پــرده از نادانــسته‌های بســیار برداشت و بزودی بعنوان «منشور آزادی» و «نخستین منشور جهانی حقوق بشر» شهرتی عالمگیر یافت و نمایندگان و حقوق‌دانان کشورهای گوناگون جهان در سال 1348 خورشیدی با گردهمایی در کنار آرامگاه کورش در پاسارگاد، از او بنام نخستین بنیاد‌گذار حقوق بشر جهان یاد کردند و او را ستودند. حقوقی که انسانِ امروز پس از دوهزاروپانصد سال در اندیشه ایجاد و فراهم‌سازی آن افتاده است و آرزوی گسترش آنرا در سر می‌پروراند.
(نسخه‌بدلی از منشور کورش به عنوان کهن‌ترین فرمانِ شناخته‌شده تفاهم و همزیستی ملت‌ها در ساختمان سازمان ملل متحد در نیویورک نگهداری می‌شود. این کتیبه در فضای بین تالار اصلی شورای امنیت و تالار قیمومت جای دارد).
چه چیز باعث شده است تا فرمان کورش به این پایه از شهرت برسد؟ پاسخ این پرسش هنگامی دریافته می‌شود که فرمان کورش را با نبشته‌های دیگر فرمانروایان همزمان خود و حکمرانان امروزی به سنجش بگذاریم و بین آنها داوری کنیم.
آشور نصیرپال، پادشاه آشور (884 پ‌م.) در کتیبه خود نوشته است: ‘‘… به فرمان آشور و ایشتار، خدایان بزرگ و حامیان من … ششصد نفر از لشکر دشمن را بدون ملاحظه سر بریدم و سه هزار نفر از اسیران آنان را زنده زنده در آتش سوزاندم … حاکم شهر را به دست خودم زنده پوست کندم و پوستش را به دیوار شهر آویختم … بسیاری را در آتش کباب کردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم، هزاران چشم از کاسه و هزاران زبان از دهان بیرون کشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم."
در‌کتیبه سِـناخِـریب، پادشاه آشور (689 پ‌م.) چنین نوشته شده است: ‘‘… وقتی که شهر بابِـل را تصرف کردم، تمام مردم شهر را به اسارت بردم. خانه‌هایشان را چنان ویران کردم که بصورت تلی از خاک درآمد. همه شهر را چنان آتـش زدم کـه روزهای بسـیار دود آن به آسـمان می‌رفـت. نهـر فـرات را به روی شهر جاری کردم تا آب حتی ویرانه‌ها را نیز با خود ببرد."
در کتیبه آشور بانیپال (645 پ‌م.) پس از تصرف شهر شوش آمده است: ‘‘… من شوش، شهر بزرگ مقدس … را به خواست آشور و ایشتار فتح کردم … من زیگورات شوش را که با آجرهایی از سنگ لاجورد لعاب شده بود، شکستم … معابد عیلام را با خاک یکسان کردم و خـدایـان و الـهه‌هـایشان را به باد یغما دادم. سپاهیان من وارد بیشه‌های مقدسش شدند که هیچ بیگانه‌ای از کنارش نگذشته بود، آنرا دیدند و به آتش کشیدند. من در فاصله یک ماه و بیست و پنج روز راه، سـرزمـین شـوش را تبدیل به یک ویرانه و صحرای لم یزرع کردم … ندای انسانی و … فریادهای شـادی … به دست من از آنجا رخت بربست، خاک آنجا را به تـوبـره کشیدم و به ماران و عـقرب‌ها اجازه دادم آنجا را اشغال کنند."
و در کتیبه نَـبوکَـد نَـصَر دوم، پادشـاه بـابل (565 پ‌م.) آمـده است: ‘‘ … فرمان دادم که صد هزار چشم در آورند و صد هزار ساق پا را بشکنند. هزاران دختر و پسر جوان را در آتش سوزاندم و خـانـه‌ها را چنان ویران کردم که دیگر بانگ زنده‌ای از آنجا برنخیزد."
این رویدادهای غیر انسانی تنها به آن روزگاران تعلق ندارد. امروزه نیز مردمان جهان با چنین ستم‌ها و خشونت‌هایی روبرو هستند. هنوز جنایت‌های آمریکا در ژاپن و ویتنام، فرانسه در الجزایر، ایتالیا در حبشه و لیبی، پرتقال و اسپانیا در آمریکای لاتین، و انگلستان در سراسر جهان، از یادها نرفته‌اند. مردم هرگز فراموش نخواهند کرد که در عراق بمب‌های شیمیایی بر سر مردم بی‌دفاع هلبچه فروریخت و همه آنان از پیر و جوان و زن و کودک به وضعی رقت‌انگیز نابود شدند. در افغانستان و در میان سکوت حیرت‌انگیزِ جهانیان، صدها هزار تن از مردم غیر‌نظامی و بی‌دفاع شهرها قربانی مطامع ابر‌قدرت‌های امروز و گروهای سیاسی کشور می‌شوند، در حالیکه در زندگی روزمره نیز از قحطی و بیماری‌های همه‌گیر، از گرسنگی و وبا و سرما رنج می‌برند. در بوسنی و در کانون اروپای متمدن تنها به انگیزه‌های نژادی مردم و کودکان را بی‌دریغ و دسته‌جمعی به کام مرگ می‌فرستند. در مکه جامه سپید زائران را به سرخی می‌آلایند و جان و مال و ناموس آنان را مباح می‌شمرند.
کشورهای بزرگ و پیشرفته و متمدن جهان، سلاح‌های مرگبار کشتار جمعی و بمب‌های شیمیایی و میکربی خود را دیگر مستقیماً بر کاشانه مردم رها نمی‌کنند، بلکه آنها را به بهایی گزاف در اختیار کشورهایی همچون عراق می‌گذارند تا بر سر جوانان ایران زمین بریزد و آنگاه باز هم به بهای گزاف به درمان زخم‌های آنان بپردازند و از نقض حقوق بشر گلایه کنند و خود را بزرگترین پشتیبان آن بدانند.
اما علیرغم رفتارهای ناپسند پادشاهان آشور و بابل و حکمرانان امروز جهان، کورش پس از ورود به شهر بابل و با دارا بودن هرگونه قدرت‌عملی به عنوان شاه نیرومندترین کشور جهان، نه تنها پادشاه مغلوب را مصلوب نکرد؛ بلکه او را به حاکمیت ناحیه‌ای منصوب، و با مردم شهر نیز چنین رفتار نمود: ‘‘ … آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند … مَردوک (خدای بابلی) دل‌های پاک مردم بابل را متوجه من کرد؛ زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد … نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد. من برای صلح کوشیدم. برده‌داری را برانداختم. به بد‌بختی‌های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. خدای بزرگ از من خرسند شد … فرمان دادم … تمام نیایشگاه‌هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم. اهالی این محل‌ها را گرد آوردم و خانه‌های آنان را که خراب کرده بودند، از نو ساختم. صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم."
کورش پس از ورود به شهر بابل (در کنار رود فرات و در جنوب بغداد امروزی) فرمان آزادی هزاران یهودی را صادر کرد که قریب هفتاد سال در بابل به اسارت گرفته شده بودند. هزاران آوند زرین و سیمین آنان را که پادشاه بابل از ایشان به غنیمت گرفته بود، به آنان بازگرداند و اجازه داد که در سرزمین خود نیایشگاهی بزرگ برای خود بر پای دارند. رفتار کورش با یهودیان موجب کوچ بسیاری از آنان به ایران شد که در درازای بیست و پنج قرن هیچگاه بین آنان و ایرانیان جنگ و خشونت و درگیری رخ نداد و آنان ایران را میهن دوم خود می‌دانسته‌اند. در این باره در باب‌های گوناگون اسفار عَـزرا و اشعیا در کتاب تورات (عهد عتیق)، ضمن نامبر کردن کورش با عنوان «مسیح خداوند» آمده است: ‘‘ خداوند روح کورش پادشاه فارس را برانگیخت تا در تمامی ممالک خود فرمانی صادر کند و بنویسد: کورش پادشاه فارس چنین می‌فرماید که یـهُـوَه/ یـهْـوِه خدای آسمان مرا امر فرموده است که خانه‌ای برای او در اورشلیم که در یهودا است، بنا نمایم. پس کیست از شما از تمامی قوم او که خدایش با وی باشد و به اورشلیم که در یهودا است برود و خانه یـهُـوَه را که خدای حقیقی است در اورشلیم بنا نماید …؟ پس همگی برخاسته و روان شدند تا خانه خداوند را که در اورشــلیم است، بـنا نمایند. ... و کورش پادشاه، ظروف خانه خداوند را که نَـبوکَـد نَـصَـر آنها را از اورشلیم آورده و در خانه خود گذاشته بود، بیرون آورد و به رئیس یهودیان سپرد."
در اینجا مایلم بخصوص به این نکته تاکید کنم که با وجود اینکه منشور کورش بزرگ را «نخستین اعلامیه حقوق بشر» می‌دانند، اما نوآوری چنین فرمانی از کورش نبوده است؛ بلکه این فرمان فرایند فرهنگ ایرانی بوده است. فرهنگی که هرگز دستور به غارت و آدمکشی و ویرانی نداده است. و کورش این رفتار را از مردمان سرزمین خود، از نیاکان خود، از فرهنگ رایج کشورش، در آغوش مهرآمیز مادر و از پرورش او آموخته بوده و بکار بسته است. سرافرازی نخستین بیانیه جهانی حقوق بشر نه تنها برای کورش، بلکه همچنین برای فرهنگ کشوری است که سراسر پهنه پهناور آن از کهن‌ترین روزگاران تابش‌گاهِ اندیشه نیک و کردار نیکی بوده است که امروزه و از پس هزاران سال مردمان جهان در آرزو و آرمان فراهم ساختن آن هستند. منشور کورش هخامنشی ارمغانی است از سرزمین ایران برای جهانی که از جنگ و خشونت خسته است و از آن رنج می‌برد.
«کورش» (در بابلی: ‹کو- رَ – آش›)، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه «بـابِـل» ‹با- بی- لیم›، شاه «سـومـر» ‹شو- مـِ- ری› و «اَکَّـد» ‹اَ‌ک- کـَ- دی- ای›، …
2. ... همه جهان
از اینجا تا پایان سطر نوزدهم، نه از زبان کورش، بلکه به روایت ناظری ناشناخته که می‌تواند نظر اهالی و بزرگان بابل باشد، بازگو می‌شود.
3. ... مرد ناشایستی به فرمانروایی کشورش رسیده بود.
4. او آیین‌های کهن را از میان برد و چیزهای ساختگی بجای آن گذاشت.
5. معبدی بَدلی از نیایشگاه «اِسَـگیلَـه» ‹اِ- سَگ- ایلَـه› برای شهر «اور» ‹او- ریم› و دیگر شهرها ساخت.
(«اِسَـگیـلَـه/ اِزاگیلا» نام نیایشگاه بزرگ «مردوک» یا خدای بزرگ است. این نام شباهت فراوانی با نام نیایشگاه ایرانی «اِزَگین» در «اَرَتَـه» دارد که در حماسه سومری «اِنمِـرکار و فرمانروای اَرَته» بازگو شده است. آقای جهانشاه درخشانی در آریاییان، مردم کاشی و دیگر ایرانیان (تهران، 1382، ص 507)، «اِزَگین» را به معنای «سنگ لاجورد» می‌داند. از سوی دیگر «کاسیان» نیز رنگ آبی را رنگ خداوند بشمار می‌آوردند و «کاشّـو/ کاسّـو»، نام خدای بزرگ آنان به معنای «رنگ آبی» است. امروزه همچنان واژه «کاس» برای رنگ آبی در گویش‌های محلی بکار می‌رود. برای نمونه در گیلان، مردان با چشم آبی را «کـاس آقا» خطاب می‌کنند. همچنین برای آگاهی از پیوند اَرَتَـه با نواحی باستانی حاشیه هلیل‌رود در جنوب جیرفت بنگرید به: مجیدزاده، یوسف، جیرفت کهن‌ترین تمدن شرق، تهران، 1382).
6. او کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از آن نبود ... هر روز کارهایی ناپسند می‌کرد، خشونت و بد‌کرداری.
7. او کارهای ... روزمره را دشوار ساخت. او با مقررات نامناسب در زنـدگی مـردم دخالت می‌کرد. اندوه و غم را در شهرها پراکند. او از پرستش «مَــردوک» ‹اَمَـر- اوتو› خدای بزرگ روی برگرداند.
گمان می‌رود نام «مردوک» با واژه آریایی و اوستایی «اَمِـرِتات» به معنای «جاودانگی/ بی‌مرگی» در پیوند باشد. اما ویژگی‌های دیگر مردوک شباهت‌هایی با «اهورامزدا» دارد و همچون او در سیاره «مشتری» متجلی می‌شده است. همانگونه که مردوک را با نام «اَمَـر- اوتو‌» می‌شناخته‌اند؛ از او با نام آریایی و کاسی «شوگورو» نیز یاد می‌کرده‌اند که به معنای «بزرگترین سرور» بوده و با معنای اهورامزدا (سرور دانا/ سرور خردمند) در پیوند است.
8. او مردم را به سختی معاش دچار کرد. هر روز به شیوه‌ای ساکنان شهر را آزار می‌داد. او با کارهای خشنِ خود مردم را نابود می‌کرد ... همه مردم را.
9. از ناله و دادخواهی مردم، «اِنـلیل/ ایـلّیل» خدای بزرگ (= مردوک) ناراحت شد ... دیگر ایزدان آن سرزمین را ترک کرده بودند. (منظور آبادانی و فراوانی و آرامش
10. مردم از خدای بزرگ می‌خواستند تا به وضع همه باشندگان روی زمین که زندگی و کاشانه‌اشان رو به ویرانی می‌رفت، توجه کند. مردوک خدای بزرگ اراده کرد تا ایزدان به «بابِـل» بازگردند.
11. ساکنان سرزمین «سـومِـر» و «اَکَّـد» مانند مردگان شده بودند. مردوک بسوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.
12. مردوک به دنبال فرمانروایی دادگر در سراسر همه کشورها به جستجو پرداخت. به جستجوی شاهی خوب که او را یاری دهد. آنگاه او نام «کورش» پادشاه «اَنْـشان» ‹اَن- شـَ- اَن› را برخواند. از او بنام پادشاه جهان یاد کرد.
13. او تمام سرزمین «گوتی» ‹کو- تی- ای› را به فرمانبرداری کورش در آورد. همچنین همه مردمان «ماد» ‹اوم- مـان‌مَـن- دَه› را. کـورش با هر « سیاه سر» (همه انـسان‌ها) دادگرانه رفتار کرد.
در تداول، نامِ بابلی «اومان‌منده» را با «ماد» برابر می‌دانند. اما به نظر می‌آید که این نام بر همه یا یکی از اقوام آریایی که در هزاره دوم پیش از میلاد به میاندورود مهاجرت کرده‌ بوده‌اند؛ اطلاق می‌شده است.
14. کورش با راستی و عدالت کشور را اداره می‌کرد. مردوک، خدای بزرگ، با شادی از کردار نیک و اندیشه نیکِ این پشتیبان مردم خرسند بود.
15. او کورش را برانگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد؛ در حالی که خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام برمی‌داشت.
ممکن است منظور دیده شدن سیاره مشتری بوده باشد. در باورهای ایرانی، سیاره مشتری نماد آسمانی اهورامزدا/ مردوک بوده است. نک به: بارتل ل. واندروردن، پیدایش دانش نجوم، ترجمه همایون صنعتی‌زاده، 1372. او حتی منظور از «سپاه پر شمار او» را نیز ستارگان آسمان می‌داند.
16. لشکر پر شمار او که همچون آب رودخانه شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگ‌افزارها در کنار او ره می‌سپردند.
17. مردوک مقدر کرد تا کورش بدون جنگ و خونریزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را از هر بلایی ایمن داشت. او «نَـبـونـید» ‹نـَ- بو- نـَ- اید› شاه را به دست کورش سپرد.
18. مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اَکَّـد و همه فرمانروایان محلی فرمان کورش را پذیرفتند. از پادشاهی او شادمان شدند و با چهره‌های درخشان او را بوسیدند.
19. مردم سروری را شادباش گفتند که به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند. همه ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند.
20. منم «کـورش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَّـد، شاه چهار گوشه جهان.
از اینجا روایت به صیغه اول شخص و از زبان کورش بازگو می‌شود. استرابو نقل می‌کند که «کورش» نامی است که او پس از پادشاهی و با الهام از رود «کُـر» در جنوب پاسارگاد بر خود نهاد. پیش از این، نام او «اَگـرَداتوس Agradatus» اَگـرَداد/ اَگـراداد) بوده است. نک به: جغرافیای استرابو، ترجمه هـ. صنعتی‌زاده، 1382، ص. 319.
21. پسر «کمبوجیه» ‹کـَ- اَم- بو- زی- یه›، شاه بزرگ، شاه «اَنْـشان»، نـوه «کـورش» (کـورش یکم)، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره «چیش‌پیش» ‹شی- ایش- بی- ایش›، شاه بزرگ، شاه اَنشان.
22. از دودمـانی ‌کـه ‌همیشه شـاه بـوده‌اند و فـرمانـروایی‌اش را «بِل/ بعل» ‹بـِ- لو› (خداوند/ = مردوک) و «نَـبـو» ‹نـَ- بو› گرامی می‌دارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛
(«نَـبـو» ایزد نویسندگی و دبیـری بـوده، و نیایشگاه او به نـام «اِزیـدَه» خوانده می‌شده است. ورود کورش «بدون جنگ و پیکار» به بابل، نه تنها در گزارش او، بلکه در متون بابلی همچون «سالنامه نبونید» و نیز در «تواریخ هرودوت» (کتاب یکم) تأیید شده است. برای آگاهی از سالنامه نبونید نگاه کنید به: Hinnz, W., Darios und die Perser, I, 1976, p. 106.).
23. همه مـردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بـابـل بر تخت شهریاری نشستم. مَردوک دل‌های پاک مردم بابل را متوجه من‌کرد، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
پذیرش کورش توسط مردم، در «کورش‌نامه/ سیروپدی» (Curou Paideia) نوشته گزنفون نیز تأیید شده است. گزنفون اظهار می‌دارد که مردمان همه کشورها با رضایت خودشان پادشاهی و اقتدار کورش را پذیرفته بودند (سیروپدی، کتاب یکم.
24. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.
25. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد ... من برای صلح کوشیدم. نَـبونید، مردم درمانده بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شأن آنان نبود.
26. من برده‌داری را برانداختم. به بدبختی‌های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. مردوک از کردار نیک من خشنود شد.
27. او بر من، کورش، که ستایشگر او هستم، بر پسر من «کمبوجیه» و همچنین بر همه سپاهیان من،
28. برکت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مَردوک همه شاهانی که بر اورنگ پادشاهی نشسته‌اند؛
29. و همه پادشاهان سرزمین‌های جهان، از «دریای بالا» تا «دریای پایین» (دریای مدیترانه تا خلیج فارس)، همه مردم سرزمین‌های دوردست، همه پادشاهان «آموری» ‹اَ- مور- ری- ای›، همه چادرنشینان،
30. مـرا خـراج گذاردند و در بـابـل بر من بـوسـه زدنـد. از ... تا «آشـــور» ‹اَش- شور› و «شوش» ‹شو- شَن›.
31. من شهرهای «آگادِه» ‹اَ- گـَ- دِه›، «اِشنونا» ‹اِش- نو- نَک›، «زَمبان» ‹زَ- اَم- بـَ- اَن›، «مِتورنو» ‹مـِ- تور- نو›، «دیر» ‹دِ- ایر›، سرزمین «گوتیان» و شهرهای کهن آنسوی «دجله» ‹ای- دیک- لَت› که ویران شده بود را از نو ساختم.
32. فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی که بسته شده بود را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه‌های خود برگرداندم. خانه‌های ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم.
با اینکه هیچ دلیل قاطعی در زرتشتی بودنِ کورش بزرگ در دست نیست؛ اما او همچون زرتشت به این باور کهن ایرانی پایبند بوده است که هر کس در پرستش خدای خود و انتخاب دین خود آزاد است. افسوس که موبدان زرتشتی عصر ساسانی با سختگیری‌ و خشونت‌های بی‌شمار و اعمال سلیقه‌های شخصی در تحریف آیین زرتشت، به این دستاورد با ارزش فرهنگ ایرانی آسیب زدند.
33. همچنین پیکره خدایان سومر و اَکَّـد را که نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود؛ به خشنودی مَردوک به شادی و خرمی،
34. به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم، بشود که دل‌ها شاد گردد. بشود، خدایانی که آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم،گشایش و بازسازی نیایشگاه‌ها به فرمان کورش، دستکم در یک متن دیگر شناخته شده است. بر این لوح چهار سطری که از «اَرَخ» در میاندورود کشف شده، آمده است: “منم کورش، پسر کمبوجیه، شاه توانمند، آنکه «اِسَـگیلَـه» و «اِزیـدَه» را باز ساخت.”
برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به صفحه 156 مقاله W. Eilers در کتاب‌شناسی.
35. هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: ‘‘به کورش شاه، پادشاهی که ترا گرامی می‌دارد و پسرش کمبوجیه جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’ در باورهای ایرانی، «سرای سپند» یا «اَنَـغْـرَه رَئُـچَـنْـگْـه» (اَنَـغران/ اَنارام) به معنای «روشنایی بی‌پایان و جایگاه خدای بزرگ یا اهورامزدا و بهشت برین است.
36. بی‌گمان در روزهای سازندگی، همگی مردم بابل، پادشاه را گرامی داشتند و من برای همه مردم جامعه‌ای آرام فراهم ساختم. (صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.
37. غاز، دو اردک، ده کبوتر. برای غازها، اردک‌ها و کبوتران…... باروی بزرگ شهر بابل بنام «ایمگور- اِنـلیل» ‹ایم- گور- اِن- لیل› را استوار گردانیدم ...
39. دیوار آجری خندق شهر را،
40. که هیچیک از شاهان پیشین با بردگانِ به بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند؛
41. به انجام رسانیدم.
42. دروازه‌هایی بزرگ برای آنها گذاشتم با درهایی از چوب «سِدر» و روکشی از مفرغ ...
43. کتیبه‌ای از پـادشاهی پیش از من بنام «آشور بانیپال» ‹آش- شور- با- نی- اَپ- لی
45. ... برای همیشه!
کشف راز چندصد ساله داوینچی
بسیاری از هم عصران داوینچی اثر او با نام نبرد انگیاری را یکی از شکاهکار هایش قلمداد می کردند. این نقاشی دیواری از قرن 16 زمانی که دوک مدیسی دستور بازسازی و تزیین مجدد سالن کاخش را داد دیگر هیچ گاه دیده نشد.این نقاشی فرسک که زیر نقاشی دیواری دیگری دفن شده است به کمک موریزینو سرانچی یکی از متخصصان تجزیه و تحلیل آثار هنری به زودی یک بار دیگر در معرض دید مردم قرار خواهد گرفت. دانشمندان به کمک ژنراتور نوترونی و اشعه گاما قادر خواهند بود این شاهکار هنری را از زیر توده های رنگ دیگری که روی آن آمده مشاهده کنند.
دکتر سراسینی 60 ساله بنیانگذار مرکز علوم هنری، باستان شناسی و مردم شناسی دانشگاه کالیفرنیا است. او قصد دارد از معلومات علمی و تکنولوژی های روز برای تجزیه و تحلیل و کشف آثار هنری دوره رنسانس بهره بگیرد.
او اولین کسی بود که حدس زد نبرد انگیاری که تصویر درگیری سربازان فلورنتیاین را در سال 1440 به تصویر کشیده، باید در پشت دیواری پنهان شده باشد. او اولین بار این نظریه را در دهه 1970 مطرح کرد اما به علت دست نداشتن به تکنولوژی پیشرفته مناسب نتوانست نظریه خود را ثابت کند زیرا اثبات این موضوع نیازمند ایجاد سوراخ هایی در دیوار و از بین بردن این دیوار تاریخی پر از تزیینات ارزشمند بود.او از سال 2000 تمام تلاشش را به کار گرفت تا بدون نابود کردن دیوار نظریه خود را ثابت کند. این باستان شناس ابتدا دست به دامان استفاده از رادار شد زیرا فکر می کرد باید فاصله بسیاری کمی بین این دو دیوار وجود داشته باشد. او به کمک مدل های سه بعدی دست به بازسازی دیوار و اتاقی که این دیوار در آن قرار داشت، زد تا دریابد که آیا قطر این دیوار با قطر دیگر دیوارهای اتاق همخوانی دارد یا خیر؟ دانشمندان حدس می زنند که به احتمال زیاد نقاشی داوینچی روی دیوار دیگری قرار نداشته است بلکه روی همان دیواری ترسیم شده که هم اکنون روی آن تزیینات فراوانی وجود دارد. از طرفی واساری معمار و هنرمندی که وظیفه بازسازی سالن کاخ مدیسی را بر عهده داشته یکی از ستایندگان کار داوینچی بوده است. بسیار بعید است که او اقدام به نابودی این دیوار یا اثر این هنرمند کرده باشد. این احتمال هم می رود که او در مقابل شاهکار داوینچی دیوار دیگری ساخته و آن را تزیین کرده باشد زیرا نابودی شاهکار داوینچی کار مشکلی بوده است. هیچ شکی نیست که نبرد انگیاری به طور قطع روزی روی دیوار سالن کاخ مدیسی خودنمایی می کرده است. اما سوالی که چند صد سال ذهن مردم را درگیر کرده این است که چه بلایی بر سر این اثر آمده است.تکنولوژی جدید روز در حفظ میراث های فرهنگی و باستانی نقش مهمی بازی می کند. اگر پیشرفت های علمی روز نبود محال بود کسی بتواند راز چندصدساله این اثر داوینچی را کشف کند. باستان شناسان همچنین به کمک سیستم های ماهوار ه یی در تلاشند بقایای کشتی نوح را هم کشف کنند. هم اکنون گروهی از دانشمندان، تاریخدانان و باستان شناسان دست به دست هم داده اند تا عجایب و شاهکار های هنری گمشده در طول تاریخ را پیدا کنند. بسیاری از این آثار چیزی بیشتر از داستان و اسطوره هستند و در دوره نامعلومی در تاریخ از معرض دید مردم پنهان شده اند. ناپدید شدن این آثار ارزشمند باعث شده دانشمندان و باستان شناسان دست به دست هم بدهند و سعی کنند بسیاری از معماهای هنری را پاسخ دهند.موری کراویتز 75 ساله یکی از دلالان آثار هنری بیش از سه میلیون دلار را صرف یافتن معبد چنگیزخان در مغولستان کرده است. گروهی از سرمایه گذاران هم قصد دارند با پرداخت هزینه های لازم کشتی کلمبیایی را که در سال 1708 در اقیانوس آتلانتیک غرق شد پیدا کرده و آن را از دل دریا خارج کنند. این کشتی حامل محموله های طلا و نقره به ارزشی بالغ بر یک میلیارد دلار است.گروه های رقیب این افراد هم قصد دارند برای اثبات برتری خود نسبت به رقبایشان بقایای هواپیمای املیا ارهارت هوانورد گمشده را پیدا کنند. آنها هم اکنون از تجهیزات مخصوصی بهره گرفته اند که زیر آب حرکت می کند و قدرت تشخیص توده های فلزی را دارد. هم اکنون جام مقدس عیسای مسیح، کشتی نوح، معبد نفرتیتی، تالار آمبر و تمدن گمشده آتلانتیس از دیگر هدف های دانشمندان برای کشف کردن و به چنگ آوردن شان هستند.
۳۱ سال پیش: بزرگترین خودکشی‌ دسته جمعی‌ تاریخ!!!
جیم جونز رهبر یک فرقه مذهبی است که با افکار پوچ و عقب افتاده خود جان مردم را به بازی گرفت. به طور کلی فرقه های مذهبی ایدئولوژیک همواره تلخ ترین صحنه ها را در تاریخ بشر ساخته اند و اکثر اوقات مایه ننگ تاریخ یک کشور بوده اند. جیمز جونز مردی از ایالت ایندیانا با دادن وعده برابری «سیاه» و «سفید» عده ای از مردم را به دنبال خود کشید. دو دلیل زیر بیشترین تاثیر را در اعتماد مردم به حرف های وی داشته است: 1 - دهه شصت و اوایل هفتاد اوج نژادپرستی های امریکا بود 2- مردم از توهمات و عواقب جنگ ویتنام خسته بودند. جونز هم مثل تمامی رهبران مذهبی ایدئولوژیک در جهان در بی هویتی و سردرگمی مردم, خود را مطرح کرد و از خود هویت ساخت و به عبارت دیگر از اب گل آلود ماهی گرفت و خود را عنوان کرد. وعده سرزمین موعود را داد و با سخنرانی در کلیسای خودش (موسوم به معبد مردم) و همین طور در کالیفرنیا تعداد زیادی از مردم را دور خود جمع کرد و حتی در یکی از سخنرانی هایش چنین گفت: "اگر وجود خدا را در من ببینید اشکالی ندارد" و از زاویه ی دیگر می توان چنین دید که کشیش جونز ادعای خدایی می کرده. در سخرانی های بعدی خود قدم های فراتری برداشت و عنوان کرد امریکا دیگر جای ماندن ما نیست و ما باید به سرزمین موعودی مهاجرت کنیم که نه دغدغه ی مالی داشته باشیم و نه از بمب اتمی بترسیم. و در نتیجه یک روز همه را به دور خود جمع کرد و فرمان هجرت داد, هجرت به عمق جنگل های گویانا،(کشوری کوچک در امریکای جنوبی). بلافاصله بعد رفتن به جنگل های گوانا, شهر رویاهای خود و یا همان سرزمین موعود را ساخت و نامش را "جونز تاون" گذاشت . و شروع به فرستادن تصاویر ویدیویی گرفته شده از این شهر به امریکا کرد تا مردم بیشتری را به سمت خود بکشد. هنوز ده الی یازده ماه از ساخته شدن شهر نگذشته بود که گزارشاتی از "جونز تاون" به امریکا رسید که در آن نشان می داد کسانی که قصد خروج از شهر را دارند علاوه بر این که اجازه این کار را دریافت نمی کنند بلکه شکنجه هم می شوند و در ادامه این گزارشات بستگان کسانی که به گوانا رفته بودند دست به دامن مقامات سیاسی امریکا شدند. بعد از این تقاضاهای دسته جمعی دولت امریکا یک سناتور به نام "رایان" به همراه تعدادی از خبرنگاران را به "جونز تاون" فرستاد.

بعد از ورود بی سر و صدای رایان و همراهانش به این شهر عده ا ی نزد رایان رفتند تا مقدمات فرارشان را فراهم کند که این خبر به گوش جونز رسید و بلافاصله دستور قتل آن ها را داد (رایان, خبرنگاران و مراجعه کنندگان به سناتور). سی دقیقه بعد این کشته شدن ها، جونز مردم را جمع کرد و اینچنین گفت: «اول کودکان و بعد خودتان سیانور بخورید تا با هم بمیریم». یک الی دو ساعت بعد از شهر رویاهای جونز 1900 جنازه باقی مانده بود.
مرا تبار خونی گل ها به زیستن متعهد کرده است،تبارخونی گل ها میدانید؟
تاریخچه ی سکه و اسکناس
سکه عبارت از یک قطعه فلز به وزن معین است که روی آن علامت رسمی دولت یا حکومتی که عیار و وزن آن رانشان میدهد نقش گردیده است . سکه از فلزات مختلف ،مانند طلا ، نقره و آلیاژ هایی، مانند برنز ساخته شده که اصول اولیه آن هنوز پس از بیست وهفت قرن همچنان بر جای و استوار است . هرودت، مورخ بزرگ یونانی میگوید:« بطوریکه مشهور است لیدیها اولین مردمی هستند که سکه نقره و طلا ضرب زده اند ». دانشمندان سکه شانس بیشتر نظر هرودت را قبول دارند . کثرت ثروت و تمول بی حساب وفراوانی نقره و طلای پادشاهان لیدی نیز ممکن است عامل مهم اختراع سکه باشد . قدیمترین سکهای لیدی به شکل قطع پهن نامنظمی است از مخلوط طلا ونقره (التروم ) که روی آن شیارهای موازی و پشت سکه چند فرورفتگی حک شده ،گاهی در بعضی از این فرورفتگیها نقش حیوانی که شبیه روباه است دیده می شود ، زیرا در لیدی روباه مظهر با کوس ، یکی از ارباب انواع مورد پرسش مردم ، بوده است .در اژین ، یکی از جزایر یونانی ، ضرابخانه ای دایر و سکه هایی با نقش لاک پشت دریای که مظهر آرتیمیس ، الهه یونان بود ، ضرب گردید . سکه های کرزوس آخرین پادشاه آن سرزمین که به سکه های کرزئید مشهورند ، دارای خصوصیات سکه های استاندارد و واقعی بودند ، این سکه ها از لحاظ وزن ، نقش ، نوع فلز و شکل مانند یک دیگر بوده ،نقش آن در نهایت هنرمندی و زیبایی است . در روی سکه نقش نیم تنه گاومیش و شیر در حال حمله به یکدیگر و در پشت سکه دو مربع فرورفته ، مشاهده میشود . سکه یکی از اختراعات بزرگ و مهم بشر است که بدون وقفه ادامه پیدا کرد و علی رغم فتوحات سیاسی به سرعت به راه خود ادامه داد . کورش درسال 546 ق.م پس از پیروزی کرزوس به علت داشتن افکار بلند نخواست چنین اختراع مفید و گرانبهایی را که وضع اقتصادی آن نواحی را تغییر داده بود ،از میان بردارد و حتی به نظر می رسد در نشرآن سعی نموده است . ضرب سکه های محلی در شهر های ساحلی آسیای صغیر، در تمام دوران سلطنت کورش و کمبوجیه ، ماند گذشته ادامه یافت ، اما سکه هایی که در ضرابخانه سارد ضرب می شد ، سکه های سلطنتی بود ، بنابراین طبیعی است که با بر کناری کرزوس ، ضرب آن سکه ها متوقف شده باشند .در اواسط قرن ششم قبل از میلاد برای اولین بار بر روی سکه تصویر انسان ظاهر شد و حکاکی نیز ، مانند مجسمه سازی و نقاشی مجذوب زیبایی انسان گردید؛ مثلا در یک طرف درهمهای اژینی سرشیر و طرف دیگر آن سر آفرودیت است.
علم سکه شناسی :
سکه شناسی قسمت مهمی از باستان شناسی است که شاهد زنده ای از تمدن دنیای قدیم و ملل مختلف میباشد . علم سکه شناسی توانسته است بزرگترین خدمت را در روشن کردن تاریخ گذشتهبنماید و گوشه های تاریک و مبهم را روشن کند . سکه در هر دوره نمایندة عادات ، آداب، خط ، زبان ، هنر ، مذهب ، تمدن ، ثروت ، ورشکستگی و ارتباطات تجاری هر ملت ومملکتی است ، یعنی منبع اطلاعاتی صحیح و دقیق از دنیای قدیم ، یعنی از دورانی کهآثار هنری ، ابنیه ، معابر و مقابر ویران قدیم را از روی قرنیه به طور ناقص و گاهیبا تصور از آنچه از بنا به جا مانده تعمیر و تا حدی به صورت اصلی درآورند و باحقیقت زمان تطبیق دهند . در این قسمت سکه ، حلال مشکلات شده و کمک شایانی به تاریخهنر دنیای قدیم نموده است .
روی اغلب سکه های یونان صورت خدایان افسانه ایو بناهای تاریخی مانند : کولیزه (محل نمایش جنگ حیوانات وحشی با انسان) یا اکروپلیسآتن (خرابه های آتن که در بلندی روی تخته سنگی عظیم قرار گرفته است) و غیره منقوشگردیده است . این نمونه ها دقیق و ظریف برای بناها و نقص و شکستگی مجسمه ها مطابقاصل بزرگترین کمک و راهنما شده اند . قسمت مهمی از آثار هنری ساسانی که

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله ملکه تومروس کسی که سر کوروش هخامنشی را برید