رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق درمورد مولوی و استعاره های عشق 10 ص

اختصاصی از رزفایل تحقیق درمورد مولوی و استعاره های عشق 10 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

مولوی و استعاره های عشق

ای عشق تو موزونتری یا باغ و سیبستان تو؟

این شعر با ریتم های موزون و رقصنده ای ادامه می یابد تا از اعمال اعجازآمیز عشق که تلخی را شیرین می کند و هر ذره ای را بحرکت در می آورد و به درختان رقص می آموزد و بدون آن زندگی هیچ لذتی ندارد سخن بگوید :

من آزمودم مدتّی بی تو ندارم لذتّی کی عمر را لذّت بود بی ملح بی پایان تو

رفتم سفر بازآمدم ز آخر بآغاز آمدم در خواب دید این پیر جان صحرای هندوستان تو

هندوستان در اینجا همچنانکه اغلب در ادبیات قرون وسطایی فارسی آمده بمعنای خانه ی ازلی است که روح طی یک رویای سرورانگیز ناگهان آن را بیاد می آورد و این همانجایی است که روح بازگشت بیدرنگ به آن را آرزو می کند و با پاره کردن زنجیرهای مادی همچون پیل از وطن دورمانده ای بسوی جنگل آغازین خود می شتابد . مولوی در اینجا این شعر جذاب و طولانی را که بنظر می آید یکی از اشعار پیشین اوست با پذیرفتن دوباره‌ی عجز و ناتوانی خویش در توصیف قدرت اسرار آمیز عشق که جمع کاملی از اضداد است بپایان می رساند :

از بس که بگشادی تو در در آهن و کوه و حجر

چون مورشد دل رخنه جو در طشت و در پنگان تو

گر تا قیامت بشمرم در شرح رویت قاصرم

پیموده کی تاند شدن ز اسکّره‌ی عمان تو

عشق در چند شعر دیگر بعنوان آینه هر دو جهان تجلّی می کند و انسان نمی تواند از آن دم بزند یعنی از آن سخن بگوید . عشق همچنین می تواند بصورت نیروی صیقل دهنده فولاد وجود (اشیاء تیره و تار و مکدر آفرینش ) جلوه گر شود بطوریکه سراسر جهان سرانجام آینه آن خواهد شد .

مولوی در جایی دیگر عشق را همچون (مصحف ) نسخه ای از قرآن می بیند که عاشق آن در رویاها و آرزوهایش می خواند. عشق نیز همچون لوحی است که او شعرش را از روی آن می‌نویسد یا اینکه او درست مانند قلمی است در میان انگشتان عشق که آنچه را نمی داند می‌نویسد .آیا نام شمس الدین از ازل در دفتر عشق ثبت نبود؟ قامت خمیده عاشق همچون طغرای (امضای شاهانه ) پیچیده ای در منشور (دانشنامه ) عشق است .

اگر چه مولوی اشعار فارسی و عربی بیشماری در ستایش عشق نوشته است اما تکرار چنین ستایش را مجاز و منطقی می داند :

«اگر عشق را با صدهزار زبان ستایش کنم زیبایی و جمال آن در هیچ ظرفی نمی گنجد».

عرفا و شاعران دیگر همانند مولوی عشق را به متابه‌ی عیان و نهان بودن توأمان بدون آغاز و انجام توصیف کرده اند و این بدان سبب است که همچون خدا عشق ابدی است و یا به تعبیر حلاج عشق هستی جوشان و بسیار پویای خداوندی است و همچون خدا بی پایان است . عشق مولانا به شمس نیز بی پایان است بلکه در برسی این عشق هزاران هزار ایوان با چشم اندازهای زیبا وجود دارد که عاشق می تواند (در ورای آن سفر کند ) و هر چه پیش تر می رود سعادت بیشتری نصیب خویش می سازد . وقتی خود عشق سفر آغاز می کند صد ها هزار آسمان و زمین برای سیر و سفر آن تنگ می نماید . عرفا و فلاسفه اشراق عشق را دلیل هر حرکتی می دانند :

اگر و زمین و کوه ها عاشق نبودند چمن بر سینه هاشان نمی روئید ......

این ایده در دیوان شمس و مثنوی معنوی تکرار می شود . مولوی مانند دیگر شاعران عشق را مکررأ با کهربا مقایسه می کند که ذرات خود کاه را بسوی خود می کشد (عشق آنچنان نیرومند است که کوهی بزرگرا بصورت کاهی در می آورد ).

مقایسه ای که در عین حال به گونه های زرد (کاه مانند ) عاشقان لاغر و نذار اشاره دارد . اهن ربا که همچون جذبه‌ی عشق که دلها را بسوی خود می کشد ذرات آهن را جذب می کند تصویر مشترکی از عشق است که حتی در نوشته های فلسفی مانند ابن سینا نیز دیده می شود. چنین چیزی در میان شعرای غیر عارفی همچون نظامی نیز معمول است .

تمایل قبلی مولوی به تصاویری از زندگی روز مره مشهور است . برای مثال اوعشق را همچون مدرسه ای می بیند . در اینجا بر مولوی سبقت گرفته اند . چون صوفیانی (مخصوصأ روزبهان بقلی شیرازی ) از ارزش تحصیلی و آموزشی و عشق انسان صحبت کرده اند که آدمی را برای عشق الهی آماده می سازد : قهرمان به پسر کوچکش شمشیری چوبی می دهد تا روش استفاده مناسب از ان را یادبگیرد و در بزرگی بتواند از سلاح واقعی استفاده کند . مدرسه عشق که در آن روح به کمال می رسد؛ خداوند متعال خود معلّم است و تعلیم دنیوی جهالت و عشق نوعی آتش .عشق گوش آدمی را می گیرد و هر روز صبح او را به این مدرسه می کشاند که نام آن اشاره ای به این سوره از قرآن دارد :الذین یوفون بعهدالله و لا ینقضون المیثاق .(کسانی که به پیمان خداوند وفادرند ومیثاق خویش را نقض نمی کنند ـ سوره رعد آیه 20 ). در این مدرسه حتی به روستائیان که در شعر مولوی معمولأ نمایانگر غرایز اساسی انسان است ـ می آموزند که از روی لوح جهان غیب بخوانند .

آیا این عشق نیست که بخاطر آن آسمانها بهم پیوستند و ستارگان بی نور گشتند و قامت خمیده (دال) بصورت قامت راست (الف) در آمد و بدون عشق (الف) به حالت خمیده و تکیده (دال) تغییر یافت ؟ و بدینگونه عشق هزار نکته ظریف بر سیمای شاعر رسم می کند که دیگر شاعران می توانند آنها را بخوانند.

مولوی زمانی می شنود که عشق او را آتشی خطاب می کند که از طوفان عشق برافروخته است اما تصویر و نماد مورد علاقه وی که از گوی آتشین گرفته شده موقعیت را وارونه جلوه می دهد:

عشق، آتشی است که مرا آب می کند اگر من سنگ سختی باشم

و در آغاز مثنوی اعلام می دارد:

آتش است این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد نیست باد

این در واقع همانگونه که در مورد جوان دولاکروز آتش زنده عشق مصداق دارد ، درباره مولوی نیز صدق می کند . در اینجا تصویر و نماد همانگونه که غالبأ اینچنین است دوگانه می باشد . او با حسرت می گوید:

هزارآتش و دود و غصّه است این که نامش عشق می باشد پس از این

یا اعلام می کند که خورشید و هزاران نفر مانند او بال و پرشان را با عشق دولت (شمس الدین ) می سوزانند، اما همیشه در می یابد که این آتش برای یک عاشق راستین گلستان می شود همچنانکه بر


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد مولوی و استعاره های عشق 10 ص

مقاله غزلـّیات ِ مولوی وباز زائی فرهنگ ایران

اختصاصی از رزفایل مقاله غزلـّیات ِ مولوی وباز زائی فرهنگ ایران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله غزلـّیات ِ مولوی وباز زائی فرهنگ ایران


مقاله غزلـّیات ِ مولوی  وباز زائی فرهنگ ایران

لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"

 فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 تعداد صفحات;84

جـان ِ جـان = بهمن= برهمن

بهمن،جان ناپیدا،درهمه جانهای پیدا

چگونه سرودِعشق،« گیتی» میشود

 درفرهنگ ایران

« بُن کل هستی» ، تبدیل به « بینش » میشود

و این« بُن ُِکل هستی»، درهربینشی،« هست »

وسپس،« بینش»، تبدیل به « زندگی» میشود

واین بُن کل هستی، درجان هرانسانی، هست

 گیتی ، از« بـُـنی نـاپـیـدا »، « پیدا» میشود

وآن« بُن »، خودش را درگیتی میگسترد

به این روند پیدایش، گفته میشد که :

«  بـُن ، سـایـه میـشـود »

 « بُن آفریننده کیهان »

«بُن همیشه حاضرو مقیم وذاتی»

دردرون هرانسانی هست

فلسفه Immanence یا ِزهِشی ( انبثاقی) ایران

برضد فلسفه  Transcendence درادیان نوری است



دانلود با لینک مستقیم


مقاله غزلـّیات ِ مولوی وباز زائی فرهنگ ایران

دانلود تحقیق کامل درباره مقایسه داستان پیرچنگی مولوی با داستان پیررباب نوازعطّارازمثنوی مصیبت نامه 26 ص

اختصاصی از رزفایل دانلود تحقیق کامل درباره مقایسه داستان پیرچنگی مولوی با داستان پیررباب نوازعطّارازمثنوی مصیبت نامه 26 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 26

 

بسم الله الرحمن الرحیم

استاد محترم: آقای دکتر رضا اشرف زاده

نام دانشجو:ایوب گوهری کاهو

دوره کارشناسی ارشد ادبیات

نام مقاله: مقایسه داستان پیرچنگی مولوی

با داستان پیررباب نوازعطّارازمثنوی

مصیبت نامه

سال تحصیلی87-86

فهرست عناوین

درباره عطارنیشابوری........................................................................................................3

آثارعطارنیشابوری.............................................................................................................4

عطاردرعرفان وادب فارسی.................................................................................................5

وفات عطار.......................................................................................................................6

مصیبت نامه......................................................................................................................7

مولوی..............................................................................................................................8

تولد مولوی........................................................................................................................8

آثارمولوی.........................................................................................................................8

درباره مثنوی معنوی............................................................................................................9

داستان پیررباب نواز.....................................................................................................11-10

داستان پیرچنگی...........................................................................................................14-12

سابقه دو داستان پیرچنگی و پیررباب نواز..................................................................................15

هدف داستان.....................................................................................................................15

مقایسه دو داستان...........................................................................................................25-15

منابع و مآخذ......................................................................................................................26

درباره عطارنیشابوری

عطار یکی ازشاعران بزرگ ایران درقرن ششم و اوایل قرن هفتم است که تاریخ دقیق تولد اومانند تاریخ تولد

بسیاری ازنام آوران ادبیات نامعلوم است.

« دولتشاه سمرقندی درتذکرة الشعراء تاریخ تولد عطار را روزششم شعبان سال 513 هجری درقریه کدکن

می نویسد» (عطار / فریدالدین / مقدمه مصیبت نامه / نورانی وصال / صفحه پنج )

« هدایت تاریخ تولد او را در تذکره ریاض العارفین سال 512 می نویسد»

(همان / همان)

«قاضی نورالله شوشتری در مجالس المؤمنین ومحمد دارا شکوه درسفینة الاولیاء تاریخ تولد او را ماه شعبان

سال 513 می نویسند» (همان / همان)

«استاد سعید نفیسی نیز پس ازبحث مستوفایی به دلایلی درست ترین تاریخ را ششم شعبان 530 می نویسد»

(همان / همان)

اما دکتر نورانی وصا ل درپاورقی همان صفحه( صفحه پنج)می نویسد سال 530 نیز از جهاتی که در

حوصله این مقاله بیرون است صحیح به نظر نمی رسد. (همان / همان / پاورقی شماره1 )

« یکی از محققان بزرگ معاصر سال 539 را صحیح ترمیداند»

( اشرف زاده / رضا / شرح گزیده منطق الطیر/ اساطیر1374 / ص8)

آثارعطار نیشابوری

« ارباب تذ کره آثار زیادی به او منسوب می کنند که تا مرز190 اثر میرود. ولی بدون تردید بسیاری

از این تصا نیف از اونبوده وتنها می توان کتبی را که در اشعار او بدان اشارت رفته بطورقطع از اودانست»

(عطار / مقد مه نورانی وصال /2536 / ص ده)

« به هر حال اهمّ کتب او به قرار ذیل است:

اسرارنامه ، الهی نامه ، بلبل نامه ، پند نامه ، خسرونامه ، مختارنامه ، شترنامه ، مصیبت نامه ،منطق

الطیر ، نزهة الاحباب ، دیوان قصاید وغزلیات وبالاخره تذکرة الاولیا » (همان / یازده)

اما دکتر رضا اشرف زاده آثار اورا به قرار ذ یل برمی شمارد:

« منطق الطیریا مقامات طیور، مصیبت نامه ، اسرارنامه ، الهی نامه ـ که این چهار کتاب مثنوی اند ـ

مختارنامه که مجموعه رباعیات است ، دیوان قصاید وغزلیات و کتابی به نثر به نام تذکرة الاولیا »

(اشرف زاده / 1374/ 10)


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درباره مقایسه داستان پیرچنگی مولوی با داستان پیررباب نوازعطّارازمثنوی مصیبت نامه 26 ص

دانلود مقاله کامل درباره مولوی صنم پرست

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله کامل درباره مولوی صنم پرست دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 42

 

منوچهرجمالی

مولوی ِصنم پرست

« بخش دوم »

« صـنم ِ» مـولـوی و حـافـظ

همان

« ایرج » فـردوسـی است

پیدایش ِ سر اندیشه ِ«حکومتِ بدون قدرت»

درفرهنگ ایران= ارکه= ارتاخشتره=اردشیر

ای شادی آن شهری ، کش، « عشق» بوَد، سلطان

هرکوی ، بود بزمی ، هرخانه بود سوری

مولوی

نام دیگرصنم ، « زُون » بود، که نام « خورشید » است

درآلمانی « زونهSonne »، درانگلیسی « سان sun»

درکردی گورانی « سون = پرتو »

«صنم »، هم « ماه» درشب ، و هم« آفتاب» در روزبود

صنم = خورشید= ایرج(اصل مهریاعشق)

درون تست یکی« مه »، کزآسمان، « خورشید »

ندا همی کند ش ، کای َمنـَت ، غلام غلام

زجیب خویش ، بجو« مه » ، چو موسی عمران

نگر به روزن خویش و ، بگو : سلام سلام

دراین ُجستار، بررسی خواهد شد که « صنم » در غزلیات مولوی ، همان « ایرج » در شاهنامه فردوسی است . « ایرج که همان ارتا یا- اِ ر ِ ز- باشد » درشاهنامه ، بیان « پیکریابی ِ مهر» است که بدون آن ، « داد »، که در فریدون، پیکر به خود گرفته ، واقعیت نمی یابد . بدینسان ، « مهر» درفرهنگ سیاسی ایران ، افزوده بر « داد» که درمیان همه ملل باید باشد ، به ویژه ،گوهرحکومت درایران میگردد. « مهر» درفرهنگ ایران ،« طیف همبستگیهاست» ، چه مهربه زندگی درگیتی ، چه مهر میان افراد، چه مهر میان زن ومرد ، وچه مهر اجتماعی ، و چه بستگی میان حکومت ها ، چه بستگی میان ملت ها ، چه همبستگی میان طبقات و اقوام ، همه « مهر» هستند . ازاینرو ، خدای مهر، تنها اصل «عشق میان افراد ، یا فرد وخدا...» نیست ، بلکه به همان اندازه نیز« اصل پیوستگی میان طبقات و اقوام و نژادها و ملتها و امت هاست » . اینست که مهر، گوهر همبستگی های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی نیزهست . دراثر فراموش شدن این برآیند ،از معنای « مهر» ، فرهنگ سیاسی ایران ناشناخته مانده است . داستان ایرج ، استوار براین سراندیشه است که : گوهرهستی حکومت در ایران ، مهر است ، و تا این مهراجتماعی و سیاسی و اقتصادی وحقوقی درحکومت ایران نیست ، ملت ، آن حکومت را ، غاصب و « ناحق وبی اعتبارو اصل قهر» میشمارد. درپیکر « ایرج » ، نشان داده میشود که « مهر» بر « داد » درفرهنگ سیاسی ایران ، اولویت دارد . به عبارت دیگر، در سیاست و اقتصاد و اجتماع ، باید همبستگی و آمیزش ، بر قانون و برحقوق و بر عدالت ، ارجحیت داشته باشد. اینست که پدیده « مهر» درایران ، با مفاهیم « محبت» ، درمسیحیت و اسلام، و «عشق جنسی» یا «عشق الهی » و«عشق افلاطونی » ، اینهمانی ندارد . درشاهنامه ، درپیکر « ایرج » ، مهر میان ملت ها واقوام ، مطرحست . برقرارکردن داد( قانون وحق و عدالت ) میان ملتها ومیان حکومتها ، « بـسـا » نیست، ونیاز به همبستگی و آمیزش (= مهر) میان ملل هست . برادری ملتها واقوام و طبقات وامتها، برپایه « داد= قانون و حقوق و عدالت » ، پایدارنیست ، بلکه باید آنها را به هم بست وبه هم آمیخت . تنها آمیزش ملتها باهمدیگراست که میتواند « داد» را استوار سازد . ازسوئی ، گوهرو بافت ِ حکومت ، نباید قدرت و بیم آوری و ارهاب و انذار، و« جان آزاری » و« خرد آزاری » باشد . درفرهنگ ایران درآغاز ، خورشید ، زن و خانم بود، ودرست نماد چنان« زیبائی » بود که همه را به مهرورزی به خود، میانگیخت . خورشید با مهر، اینهمانی داده میشد .

خورشید و مهر ، هردو « روشنی و پرتو » را « میافشانند » . « افشاندن » ، معنای بسیار ژرفی درفرهنگ ایران دارد . سیمرغ در خودرا افشاندن ، گیتی را میآفریند . خدا ، وجود خود را میافشاند ، و وجود اوست که تبدیل به گیتی میشود . این « جانفشانی ، خویشتن افشانی » ، ازسوئی « مهر» خوانده میشد ، و از سوی دیگر ، « جوانمردی و رادی وایثار » خوانده میشد . جانفشانی خدا ، مهرورزی شمرده میشد . اینست که در ایرج دیده میشود که گوهر « مهر» ، جانفشانی و جوانمردی و رادی و ایثار هست . کسی ، مهر میورزد که درعمل خود ، در اندیشه خود ، در احساسات خود ، در گفتارخود ، زندگی وجان وخرد خود را «بیفشاند » . وارونه الاهان درادیان ابراهیمی که جهان را با امر، فراسوی گوهرخود ، و عاری ازگوهرخود ، خلق میکنند ، همه خدایان ایران ، برپایه جانفشانی ، ازگوهرخود ، گیتی را میافرینند ، واین کاررا ، هنر مهرورزی وجوانمردی و رادی و ایثار می نامند . ازاین رو بود که ماه و خورشید را ، افشاننده میدانستند. دراثر این افشاندن بود که نه تنها « مهرمیورزیدند » ، بلکه اصالت مهرورزی را به همه جانها ، میپراکندند ، و طبعا همه جانها و انسانها ، گوهر یا فطرت « مهرورزی » داشتند . آنها نیز به خورشید ، مهرمیورزیدند . هرکسی خود را میافشاند ، فطرت دیگران را به مهرورزی ، تحول میدهد . خورشید ، دراین راستا و بدین محتوا ، افشاننده ، و« سرچشمه مهرورزی » بود . این رد پا از سوئی در همنامی مهر و خورشید باقی مانده است . خورشید درادبیات ایران ، بنام همان مهر خوانده میشود .

اسدی گوید : بدوگفت جم ، کای بت مهرچهر

( رخسارچون آفتاب،زیبا )


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره مولوی صنم پرست

تحقیق در مورد شرح حال مولوی 10 ص

اختصاصی از رزفایل تحقیق در مورد شرح حال مولوی 10 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

* عنوان مورد بررسی :

 

* زیر نظر استاد محترم :

جناب آقای دانش پژوه

* محقّق و گردآورنده :

بهمن ن‍‍ژادغفار

202

(زمستان1384 )

نام او به اتفّاق تذکره نویسان محمّد و لقب او جلال الدّین است و همه مورّخان او را بدین نام و لقب شناخته اند و او را جز جلال الدّین به لقب خداوندگار نیز می خوانده اند .

« خطاب لفظ خداوندگار گفته ی بهاء ولد است » و در بعضی از شروح مثنوی هم از وی به مولانا خداوندگار تعبیر می شود و احمد افلاکی در روایتی از بهاء ولد نقل می کند « که خداوندگار من از نسل بزرگ است » و اطلاق خداوندگار با عقیده الوهیت بشر که این دسته از صوفیه معتقدند و سلطنت و حکومت ظاهری و باطنی اقطاب نسبت به مریدان خود در اعتقاد همه ی صوفیان تناسب تمام دارد ، چنانکه نظر به همین عقیده بعضی اقطاب ( بعد از عهد مغول ) به آخر و اوّل اسم خود لفظ شاه اضافه کرده اند .

لقب مولوی که از دیر زمان صفویه و دیگران بدین استاد حقیقت بین اختصاص دارد و در زمان خود و وی و حتی در عرف تذکره نویسان قرن نهم شهرت نداشته است و جز عناوین و لقب های خاص او نیست و ظاهراً این لقب از روی عنوان دیگر یعنی مولانای روم گرفته شده است .

در منشا ت قرن ششم ، القاب را ، به مناسبت ذکر جناب و امثال آن پیش از آنها با یای نسبت استعمال کرده اند . مثل جناب اوحدی فاضلی اجلی و تواند بود که اطلاق مولوی هم از این قبیل بوده و به تدریج بدین صورت یعنی با حذف مو صوف به مولانای روم اختصاص یافته است و موید این احتمال آن است که در نفحات الانس این لقب بذین صورت (خدمت مولوی ) بکرات در طی ترجمه ی حال وا به کار رفته و در عنوان ترجمه ی حال وی ، نه در این کتاب نه در منابع قدیمیتر مانند تاریخ گزیده و مناقب العارفین کلمه ی مولوی نیامده است . لیکن شهرت مولوی به مولوی روم ، مسلّم است و به صراحت از گفته ی حمد الله مستوفی و فحوای اطلاقات تذکره نویسان مستفات می شود و در مناقب العارفین هر کجا لفظ (مولانا) ذکر می شود مراد همراهان جلال الدین محمد است .

احمد افلاکی در عنوان او لفظ ( سر الله الاعظم ) آورده ، ولی در ضمن کتاب به هیچ وجه بدین اشاره نکرده است و در ضمن کتب دیگر هم دیده نمی شود .

مولد مولانا شهر بلخ است و ولادتش در ششم ربیع الاول سنه 604 هجری قمری اتفاق افتاد و علّت شهرت او به رومی و مولانای روم همان طول اقامت وی در شهر قونیه که اقامتگاه بیشتر عمر و مدفن اوست بوده است ، چنانکه خود وی نیز همواره خویش را از مردم خراسان شمرده و اهل شهر خود را دوست می داشته و از یاد آنان فارغ دل نبوده است .

نسبش به گفته ی بعضی ، از جانب پدر به ابوبکر صدیق می پیوندد و این را که مولانا در حقّ فرزند معنوی خود حسام الدّین چلپی گوید ؛ دلیل این عقیده توان گرفت چه مسلم است که صدیق در اصطلاح اهل اسلام لقب ابوبکر است و ذیل آن به صراحت می رساند که نسبت حسام الدین به ابوبکر بالاصاله نیست بلکه از جهت انحلال وجود اوست در شخصیّت و وجود مولوی که مربّی و مرشد او زاده ی ابوبکر صدیق است و صرف نظر از این معنی هیچ فایده ای بر ذکر انتساب اصلی حسام الدین به ارمیه و نسبت او از طریق انهلال و قلب عنصر به شیخ مکرّم یعنی ابوبکر مترتب نمی شود .

پدر مولانا محمد بن حسین خطیبی است که به بهاء الدین ولد معروف شده است و او را سلطان العلماء لقب داده اند و پدر او حسین ابن احمد خطیبی به روایت افلاکی از افاضل روزگار و علّامه زمان بود ، چنان که رضی الدین نیشابوری در محضر وی تلمیذ می کرد و مشهور چنان است که مادر بهاء الدین از خاندان خارزمشاهیان بود ، وی معلوم نیست که به کدامیک از سلاطین آن خاندان انتساب داشت . احمد افلاکی او را دخت علا الدین محمد خوارزمشاه عمّ جلال الدین خوارزمشاه و جامی دختر علاء الدین محمد بن خوارزمشاه و امین احمد راضی وی را دخت علاء الدین محمد عمّ سلطان محمد خوارزمشاه می پندارد و این اقوال مورد اشکال است ، چه آنکه علاء الدین محمد خوارزمشاه پدر جلال الدین است نه عمّ او و سلطان تکش جز علاء الدین محمد پادشاه معروف ( متوفی 617 ) فرزند دیگر به نام و لقب نداشته است و نیز جزو فرزندان ایل ارسلان بن اتسز هیچ کس به لقب و نام علاء الدین محمد شناخته نشده و مسلم است که بهاء الدین ولد در هنگام وفات 85 ساله بود . وفات او به روایت امین رازی در سنه ی 628 واقع شده و بنابراین ولادت او مصادف بوده است با سال 543 و در این تاریخ علاء الدین محمد خوارزمشاه به وجود نیامده و پدر او تکش خوارزمشاه نیز قدم در عالم هستی ننهاده بود .

قطع نظر از آن که وصلت اقوام محمد خوارزمشاه با حسین خطیبی که در تاریخ صوفیان و سایر طبقات نام و نشانی ندارد ، به هیچ روی درست نمی آید و چون جامی و امین احمد رازی در شرح حال به روایت کرامت آمیز دور از حقیقت افلاکی نتوان گرفت ، ولی دولتشاه و مولف آتشکده که با منابع دیگر سروکار داشته اند از نسبت بهاء ولد به خوارزمشاهیان به هیچ وجه سخن نرانده و این قضیه را به سکوت گذرانیده اند . لقب مولوی که از دیر دارد و در زمان خود و وی و حتی در عرف تذکره نویسان قرن نهم شهرت نداشته زمان صفویه و دیگران بدین استاد حقیقت بین اختصاص است و جز عناوین و لقب های خاص او نیست و ظاهراً این


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد شرح حال مولوی 10 ص