رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد قران وراه تشخیص هویت انسان

اختصاصی از رزفایل تحقیق در مورد قران وراه تشخیص هویت انسان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد قران وراه تشخیص هویت انسان


تحقیق در مورد قران وراه تشخیص هویت انسان

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه:13

 

  

 فهرست مطالب

 

 

ایحسب الانسان الّن نجمع عظامه ،بلی قادراین علی ان نسوی بنانه ؛

 

یا انسان گمان می کند که استخوانهای اورا جمع نخواهیم کرد،آری ما قادریم که حتی (خطوط سر)انگشتان اورا موزون ومرتب کنم.1

 

 

 

کلمه حسبان از مصدر یحسب به معنی ظن وپندار است. اگر استخوان را به صیغه جمع آورده فرمود انسان گمان کرده ما استخوانهایش را جمع نمی کنیم برای آن بود که کنایه باشد از زنده کردن همه مردگان واستفهام در این آیه توبیخی است . ومعنی آیه روشن است.

 

 

 

بلی ما قادریم آنرا جمع کنیم ،وکلمه (بنان)به معنی اطراف انگشتان وبه قول بعضی خود انگشتان است وتسویه بنان صورتگری آن به همین صورتی است که می بینیم که چه اسرار عظیمی در آن نهفته است،آری هیچ ابزارکاری در عالم نیست که در عین اینکه سنگین ترین وعظیم ترین کارها را انجام می دهد ظریف ترین کار را هم انجام می دهد. اگر باسکول است قیراط نیست ،اگر قیراط است باسکول نیست،اگر بلد وزر است پنس نیست واگرپنس است بلدوزر نیست .

 

 

 

بخلاف انگشتان آدمی که هم بیل وکلنگ را می گیرد وکوه را میکندوهم ریزتراین پیچ ساعت را جابجا می کند. ومعنی آیه این است که آری ما استخوانها را جمع می کنیم در حالی که قادریم حتی انگشتان اورا به همان صورتی که درخلقت اول داشت دوباره صورتگری کنیم.

 

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد قران وراه تشخیص هویت انسان

تحقیق در مورد زندگی نامه قاریان قران مصری

اختصاصی از رزفایل تحقیق در مورد زندگی نامه قاریان قران مصری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد زندگی نامه قاریان قران مصری


تحقیق در مورد زندگی نامه قاریان قران مصری

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه:40

 

 

 

 

 

زندگینامه خود نوشت استاد عبدالباسط

 زندگینامه

نمونه هایی از تلاوت استاد عبدالباسط
 زندگینامه

سفرهای استاد

یک خواب عجیب

استاد محمد محمود طبلاوى

ولادت

 استعداد و شروع شهرت

 ملحق شدن به رادیو

خارج از مصر

دعوت ها و مسافرت ها

ولادت و نسب

 زیارت ازمزار بانو زینب(س)

 

 

 

 

 

 زندگینامه

نمونه هایی از تلاوت استاد عبدالباسط
 زندگینامه

متن حاضر گزیده ویرایش شده ای از یک مصاحبه با استاد عبدالباسط می باشد، که به صورت زندگینامه خود نوشت تنظیم شده است.

من" عبدالباسط محمد عبدالصمد" از قریه ارمنت که حالا مبدل به شهر شده از توابع استان قنا در جنوب مصراست؛ فاصله ارمنت با قاهره تقریباً 700 کیلومترمی باشد. من در سال 1349 هجری قمری،( 1307 هجری شمسی) به دنیا آمدم .

 

در ده سالگی قرآن را حفظ نمودم. عاشق قرآن بودم و از خدا آرزو می کردم که یک قاری مشهور بشوم. من برای شنیدن قرآن، مسافت زیادی را پیاده طی می کردم؛ چون در آن زمان در خانه ها رادیو وجود نداشت و فقط قهوه خانه ها رادیو داشتند.

شیخ رفعت و شیخ شعشاعی- دو نفری که در آن زمان مشهور بودند- در رادیو قرائت قرآن داشتند. شیخ رفعت دو بار در هفته روزهای دوشنبه و جمعه  تلاوت داشت. و ما سه کیلومتر راه را پیاده طی می کردیم تا به صدای شیخ رفعت گوش بسپاریم و برای استفاده از سایر قاریان در جلسات شبانه قرآن شرکت می کردیم . من در مکتبخانه های همان روستا قرآن را حفظ کردم . در آن زمان هنوز روستای ما مبدل به شهر نشده بود.

         من به پدرم گفتم که می خواهم علم قرائات را فرا گیرم و قاری مشهور بشوم. پدرم مرا تشویق کرد. اما برادران بزرگترم به دانشگاه الأزهر رفتند و در علوم دیگری تحصیل کردند.

پدرم می خواست مرا به " طنطا" که ناحیه ای مشهور در علوم قرائات و تعلیم علوم قرآنی بود ببرد، اما شیخی از ناحیه شمال به روستای ما آمد و برای تعلیم علوم قرآنی و قرائات، مردم از او استقبال کردند، که من هم نزد او رفتم و قرائات سبع را یاد گرفتم. او احساس می کرد که من علاقمند هستم و توانایی دارم که قرائات سبع را یاد بگیرم، پس مرا در این امر تشویق می کرد . او قصد آموزش ده قرائت را داشت اما من به فراگیری هفت قرائت قانع بودم . معلم مرا با خود در جلسات شبانه قرآن همراه می برد و تقریباً مرا مثل فرزند خود حساب می کرد.

من قرآن را در ده سالگی و قرائات سبعه را در 12 سالگی و عشره را در 14 سالگی، یعنی همه قرائت های دهگانه را- الحمدلله- آموختم .  

ما علاوه بر حفظ قرآن، در کتاب ها معانی را هم فرا می گرفتیم. چون علم به معانی در رعایت وقف و دیگر قواعد لازم است.

گرچه در مصر دانشکده قرائات قرآنی ایجاد شده ولی هنوز هم چند مکتبخانه در مصر موجود است ولی مسئولین دوباره تشویق  شده اند تا مکتبخانه ها به وضع سابق خود برگردد.

البته مدرسه قرائات هم هست ولی این مخصوص کسانی است که قرآن را حفظ کرده اند و می خواهند قرائت ها را بیاموزند و این مدرسه وابسته دانشکده زبان ادبیات و عرب به دانشگاه الأزهر است. و قرائت های هفتگانه، دهگانه، چهارده گانه، قواعد قرآن و زبان عربی و به طور کلی علوم قرآنی و علوم وابسته به آن در آنجا تدریس می شود.

من تمام وقت خود را صرف قرآن کرده ام و تمام زندگی ام صرف تعلیم قرآن و جلسات دینی شده است. گرایش من بیشتر به قرائت قرآن و برگزاری لیالی قرآنی و دعوت های شخصی از کشورهای اسلامی و ضبط رادیویی و تلویزیونی و... است.

هنگامی که 19 سال داشتم در سال 1951 برای اولین بار به قاهره رفتم. و حافظ قرآن بودم و در منطقه"صعید" شهرتی داشتم.  به مناسبت میلاد پیامبر جشنی برپا بود. بعضی ها مرا می شناختند و تمایل داشتند من در بعضی از این مناسبت ها قرآن بخوانم. اما من به علت غربت، و حضور قاریان معروف تردید داشتم. یکی از علما که مرا می شناخت از من درخواست کرد که ده دقیقه قرآن بخوانم. من پذیرفتم که ده دقیقه قرآن بخوانم اما یک ساعت و نیم طول کشید. سبحان الله . توفیقی از جانب خداوند بود و مسجد پر شد از جمعیت، مرتباً از من می خواستند که باز هم بیشتر بخوانم و من همچنان تلاوت می کردم .

روز بعد باز از من خواستند بخوانم و من هم حاضر شدم. بعضی از مسئولین هم بودند که البته آنها را نمی شناختم. مرا خواستند و گفتند:" اهل کجا هستی"؟

گفتم:" اهل صعید هستم، از روستایی به نام ارمنت."

به من گفتند:" چرا به رادیو نمی آیی شهرت پیدا کنی؟"

گفتم:" من در صعید مشهور هستم."

گفتند:" به جای آن که در یک منطقه مشهور باشی، در همه دنیا شهرت پیدا می کنی."

گفتم که باید با دیگران و از جمله پدر مشورت کنم.

به من گفتند: لازم نیست، توکل بر خدا کن و به رادیو بیا. من نیز چون حس کردم که پیشرفتی برای من  در این کار هست، پذیرفتم . در آن زمان، شیخ الضباع مسئول جلسات قرآنی بود و کتاب هایی در زمینه قرائات و علوم قرآنی نوشته بود، او در علوم قرآنی و قرائت ها مرجع به حساب می آمد. شیخ پس از این که متوجه شد قرائات سبع را حفظ هستم؛ به من تبریک گفت و وعده داد که اوقاتی برای قرائت قرآن در رادیو برایم مشخص کند.

از آن پس هر یک ماه یا هر یک ماه و نیم یک بار، در رادیو تلاوت داشتم . نماز صبح را در مقام حضرت زینب(س) می خواندم و بیرون می رفتم و پیاده تا رادیو که در خیابان علوی بود می رفتم و ساعت 5/6 تا 7 صبح تلاوت قرآن داشتم.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد زندگی نامه قاریان قران مصری

دانلود مقاله شیطان شناسی در قران

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله شیطان شناسی در قران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

مقدّمه :
از آن جا که انسان موجودى است ذاتاً طالب کمال نهایى و سعادت ابدى و همیشه در اندیشه شناخت کمال ابدى و نهایى و راه هاى وصول به آن و نیز شناخت موانع نیل به آن و کیفیت برطرف کردن آن هاست و نیز از آن جا که شیطان را یکى از موانع مهم در راه نیل به کمال نهایى خود مى داند، همیشه سعى دارد تا این موجود پلید را به خوبى شناخته، راه هاى مبارزه با او را نیز بشناسد و از این رو، به لحاظ تاریخى، مسأله شیطان و کیفیت خلقت و فلسفه آفرینش او، برنامه هاى او براى اغواى انسان و دام هاى گسترده و ابزار و وسایل اغواگرى اش، مسأله حزب شیطان و کیفیت مبارزه با آن و مسائل دیگرى از این قبیل همزاد انسان است. همیشه و در هر جا سخن از شیطان بوده، سؤالات متعددى نیز درباره او مطرح مى شده است.

 

آفرینش شیطان
از آیات متعدد قرآن استفاده مى شود که ماده اولیه شیطان "آتش" بوده است; مثلا، در آیه اى مى فرماید: "و اذقلنا للملائکة اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابلیس کانَ من الجنّ ففسق عن امر ربّه." (کهف:5)
چنان که ملاحظه مى شود، این آیه شریفه، ابلیس را از جن مى داند. ابلیس اسم خاص همان شیطانى است که اغواگر حضرت آدم بود و خداى تعالى در قرآن گاهى با عنوان "ابلیس" و گاهى با عنوان "شیطان" از او تعبیر مى کند.
از سوى دیگر، آیاتى خلقت جن را از آتش مى داند: "والجانَّ خلقناه من نار السّموم" (حجر:27); "و خلق الجانّ من مارج من نار" (الرحمن: 15)
خود شیطان هم خلقت خود را از آتش مى داند، آن جا که خداوند از او سؤال مى کند: چه چیزى مانع سجده کردن تو بر آدم شد، گفت: "انا خیرٌ منه خلقتنى من نار و خلقته من طین." (ص: 76) در جاى دیگر، مى گوید: "ءَاسجدُ لمن خلقت طیناً" (اسراء:61)
اما این که منظور از "آتش" همین آتش معمولى است یا آتش دیگرى شبیه این، از قرآن چیزى به دست نمى آید.
ممکن است گفته شود: اصل معناى جنّ ستر و پوشش است و از این رو، به جنین هم "جنین" گفته مى شود; چرا که در پوشش رحم مادر قرار دارد و مستور است. جنیان را هم به دلیل مستور بودنشان "جنّ" گویند.
به بهشت و باغ نیز "جنّت" گویند; چون تحت پوشش شاخه هاى درختان است. بر دیوانگى هم به دلیل مستوربودن عقل و شکوفا نبودن آن "جنون" اطلاق مى شود.
پس با توجه به آنچه گفته شد، مى توان گفت: ملائکه هم جن هستند; زیرا مستور از چشمان هستند و به صرف این که قرآن مى فرماید: کان من الجنّ ففسق عن امرِ ربّه (کهف: 50) نمى توان به وسیله آن اثبات کرد که ابلیس از فرشتگان نبوده; چرا که ممکن است به دلیل مستور بودن فرشتگان، بر ابلیس هم، که از آن ها بوده جن اطلاق شده باشد.
اما چنین برداشتى خلاف ظاهر آیه شریفه است. علاوه بر آن، در هیچ آیه اى واژه "جن" بر ملائکه اطلاق نشده است، بلکه جن در قرآن نام طایفه اى از موجودات مکلّف است که معمولا در برابر "انس" قرار گرفته; مانند: "یا معشر الجنِّ و الانس الَم یأتِکم رسلٌ منکم یقصّون علیکم آیاتىوینذرونکم لقاءَ یومکم هذا"(انعام:130);
"و ما خلقتُ الجنَّ و الانس الاّ لیعبدون" (ذاریات: 56);
"و لقد ذرأنا لجهنم کثیراً من الجنِّ و الانس." (اعراف: 179)
بنا به قول بعضى از مفسّران، گاهى هم "جن" در برابر فرشتگان قرار گرفته است; مانند: "و یومَ نحشرهم جمیعاً ثم نقولُ للملائکةِ هؤلاءِ ایّاکم کانوا یعبدون قالوا سبحانک انت ولیُّنا من دونهم بل کانوا یعبدون الجنِّ." (سبا: 41) از آنچه گفته شد، جواب این سخن هم که "شیطان نخست فرشته بود، ولى پس از امتناع از سجده بر آدم و تمرّد از امر الهى از درگاه احدیت رانده شد و به اضلال و اغواى خلق پرداخت" نیز روشن مى گردد.
آیا ابلیس از فرشتگان بود؟
ممکن است توهّم شود که ابلیس نیز فرشته اى از فرشتگان الهى بوده; زیرا در بعضى از آیات مربوط به سجده فرشتگان بر آدم(علیه السلام) و امتناع ابلیس از سجده بر آن حضرت، فرشتگان مستثنى منه و ابلیس مستثنى قرار گرفته است. علاوه بر این، ابلیس هم نگفت من از فرشتگان نیستم تا سجده کنم وآنگهى، امام على(علیه السلام)مى فرماید: "ما کان اللّه سبحانه لیدخل الجنة بشراً بامر اخرج به منها ملکاً"
جواب این توّهم: اولا، قرآن تصریح دارد که ابلیس از جن است درآن جا که مى فرماید: "کان من الجنّ ففسق عن امر ربّه" (کهف: 50)
ثانیاً، از آن جا که ابلیس مدت طولانى در بین فرشتگان بود، در زمره آن ها درآمده بود، و این که قرآن مى فرماید: "و اذقلنا للملائکةِ اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابلیس" مى تواند از همین مقوله باشد.
ثالثاً،آفرینش شیطان ازآتش است، اماخلقت فرشتگان از نور.
رابعاً، قرآن تصریح دارد به این که فرشتگان نافرمانى خدا نمى کنند: "لا یعصون اللّه ما امرهم" (تحریم: 6); "لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون" (انبیاء:26). اما با وجود این، به تصریح قرآن، شیطان از فرمان خدا سرپیچى کرد: "ابى واستبکر و کان من الکافرین" (بقره: 34); "کان من الجنّ ففسق عن امر ربّه" (کهف: 50); "فسجدوا الاّ ابلیس ابى" (طه: 116); "الاّ ابلیس ابى ان یکون مع الساجدین" (حجر: 30); "الاّ ابلیس استکبرو کان من الکافرین"(ص:74); "انّ الشیطان کان للرّحمن عصّیاً." (مریم: 44)
خامساً، قرآن شیطان را داراى ذریّه مى داند، آن جا که مى فرماید: "واذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابلیس کان من الجن ففسق عن امر ربّه افتتخذونه و ذرّیّته اولیاء من دونی و هم لکم عدوٌ بئس للظالمین بدلا." (کهف: 50) اما چنین چیزى براى فرشتگان ثابت نشده است.
سادساً، قرآن مى فرماید: ملائکه براى کسانى که در زمین هستند از درگاه الهى طلب مغفرت و بخشش مى کنند: "و الملائکةُ یسبّحون بحمد ربّهم و یستغفرون لمن فى الارض و بالاسحار هم یستغفرون" (ذاریات: 18) و در جاى دیگر مى فرماید: "الذین یحملون العرش و من حوله یُسبّحون بحمد ربّهم و یؤمنون به و یستغفرون للّذین آمنوا ربّنا وسعت کلّ شىء و علماً فاغفر للّذین تابوا واتّبعوا سبیلک وقهم عذاب الجحیم." (غافر: 7) ولى در آیات متعددى، شیطان را دشمن آشکار انسان مى داند و انسان را از پى روى او برحذر مى دارد: "و انّ الشیطان للانسان عدوٌ مبینٌ" (یوسف: 5); افتتخذونه و ذرّیّته اولیاء من دونی و هم لکم عدّوٌ." (کهف: 50)

 

فلسفه آفرینش شیطان
چرا خداوند شیطان را آفرید تا هم آدم(علیه السلام) و هم فرزندان او را فریب داده، اغوا کند؟ اگر خلق نمى کرد، مسلّماً هیچ یک از بندگان او معصیت و نافرمانى نمى کردند و به طور کلى، آدمیان از شرّ او در امان بودند. پس چرا او را خلق کرد؟
جواب: اولا، خداوند شیطان را جبراً شیطان (به عنوان موجودى شریر و موذى) نیافرید; بلکه شیطان پس از خلقت آن قدر عبادت خدا را انجام داد که در زمره فرشتگان قرار گرفت. امام على(علیه السلام) در این باره مى فرماید: "واعتبروا بما کان من فعل اللّه بابلیس اذ احبط عمله الطویل و جهده الجهید و قد کان قد عبداللّه ستة آلاف لا یدرى امن سنى الدّنیا امّن سنى الاخرة عن کبر ساعة واحدة فمن ذا بعد ابلیس یسلم عن اللّه بمثل معصیتة."
پس این خود شیطان بود که با اختیارات خود از امر الهى تخلف کرد و از سجده بر آدم امتناع نمود و بدین روى، مطرود رحمت الهى شد.
ثانیاً، خداوند انسان را در برابر فریب ها و اغواگرى هاى شیطان بى دفاع نگذاشته، بلکه او را به نیروهاى عقلانى و وحیانى مسلّح نموده است; از یک سو، به وسیله عقل و از سوى دیگر، از طریق وحى از ترفندهاى شیطانى آگاهى پیدا کرده است.
ثالثاً، وجود شیطان براى انسان به یک لحاظ، نعمت است و نه نقمت; چرا که خود وسیله اى براى پیشرفت و تکامل بشرى است; زیرا اگر انسان با نیروهاى مخالف و بازدارنده از صراط مستقیم به مبارزه برخیزد، مسلّماً در تربیت روح و روان و تکامل معنوى او تأثیر فوق العاده اى خواهد داشت.
از سوى دیگر، یکى از سنّت هاى الهى "امتحان" است; به این معنا که اراده خدا بر این تعلّق گرفته که همه بندگانش را به انحاى گوناگون بیازماید: "احسب النّاسُ ان یترکوا و هم لا یفتنون." (عنکبوت: 2) خلقت شیطان هم خود وسیله اى براى آزمایش انسان هاست; زیرا انسان با توجه به این مسأله سعى مى کند با انواع مکر و حیله هاى او مبارزه کند و با کمک و استمداد از عقل و وحى الهى، در برابر انواع توطئه ها و برنامه ها و نیرنگ هاى شیاطین انس و جن مقاومت کند و تسلیم نشود و بدینوسیله به عالى ترین مراتب کمال و سعادت انسانى نایل شود. بله، او مى تواند با اختیار خود، اسیر شعارهاى شیطانى و مغلوب هواهاى نفسانى خویش گشته، به دانى ترین مراتب حیوانى سقوط کند. و معمولا افراد بى ایمان نسبت به معاد این چنین هستند: "و لتُصغى الیه افئدة الّذین لایؤمنون بالاخرة و لیرضوه و لیقترفوا ما هم مقترفون." (انعام:113)

 

آیا انسان در برابر شیطان مجبور است؟
نه تنها انسان با علم حضورى، پى به مختاربودن خود مى برد و نه تنها آیات متعددى از قرآن دلالت بر اختیار انسان مى کنند، بلکه آیات فراوان دیگرى نیز دلالت دارند که انسان در برابر شیطان مسلوب الاختیار نیست، بلکه شیطان از طریق تزیین (آراستن، زیباجلوه دادن) ، وسوسه ، دعوت ، تسویل (فریفتن) استزلال (لغزاندن) ، افتنان (به فتنه انداختن) اضلال (گمراه کردن) ، ایحاء (القا کردن سخن، وحى کردن، وسوسه کردن) وعده دروغ و مانند آن انسان را به نافرمانى خدا سوق مى دهد و این همه، از لوازم شیطنت است. باید توجه داشت که اگر در بعضى از آیات اشاره به سلطه شیطان بر بعضى افراد شده، این سلطه تکوینى نیست و از این رو، شیطان در قیامت، به هنگام رویارویى با پیروان خود مى گوید: "انّ اللّه وعدکم وعدالحقّ و وعدتکم فاخلقتکم و ما کان لى علیکم من سلطان الاّ ان دعوتکم فاستجبتم لی فلاتلومونی ولوموا انفسکم و ما انتم بمصرخیّ انّی کفرت بما اشرکتمون من قبل..."(ابراهیم:22)
البته روشن است که سلطه در آیه شریفه، اطلاق دارد و شامل هر نوع سلطه اى مى شود، چه سلطه بر ابدان باشد و چه سلطه بر افکار و اندیشه ها.
دعوت شیطانى و تزیین اعمال و تسویل و وسوسه توسط شیطان ممکن است در انسان میل و شوق به گناهان ایجاد کند و انسان هم پس از آن به راحتى تن به معصیت و نافرمانى خدا دهد، ولى این به معناى مسلوب الاختیار کردن انسان نیست ،بلکه او مخیّر است که دل و فکر خود را جایگاه و سنگر شیطان قرار دهد یا جایگاه ذکرالهى. بسیارند کسانى که حاضر نیستند، حتى یک لحظه، قلب خود را جایگاه وساوس شیطانى قرار دهند; دل هاى آن ها لبریز از ایمان به خداست و همیشه بر او توکّل دارند و از این رو، شیطان هم بر آن ها هیچ سلطه اى ندارد: "انّه لیس سلطانه على الّذین آمنوا و على ربّهم یتوکلّون" (نحل: 99) او بر بندگان خدا (کسانى که واقعاً بنده او هستند) هیچ سیطره اى ندارد، مگر بر پیروان گمراه خود: "انّ عبادی لیس لک علیهم سلطانٌ الاّ من اتّبعک من الغاوین" (حجر:42)

 

شیاطین انس و جن
بعضى از آیات سخن از شیاطین انس و جن دارند: "و کذلک جعلنا لکلّ نبى عدّواً شیاطین الانس و الجنّ یوحى بعضم الى بعض زخرف القول غروراً و لو شاء ربّک ما فعلوه فذرهم و ما یفترون و لتصغى الیه أفئدةُ الّذین لایؤمنون بالاخرة و لیرضوه و لیقترفوا ما هم مقترفون." (انعام: 113)
چنان که از آیه استفاده مى شود، شیاطین انس و جن برنامه هاى اغواگرانه خود را به طور پنهانى، سریع و فریبنده به دیگران القا مى کنند و این جاست که در اثر این القاءات دل هاى افراد بى ایمان به آخرت نسبت به آن ها متمایل گشته، سخنان و برنامه هایى را که ظاهرى زیبا و باطنى زشت و کریه دارند، از آنان مى پذیرند و به آن دل گرم مى شوند و از این طریق، به انواع گناهان شقاوت بار آلوده مى شوند: "ولیقترفوا ما هم مقترفون."
نه تنها شیاطین جن، بلکه شیاطین انس هم براى گم راه کردن مردم برنامه ریزى ها مى کنند و از این رو، قرآن به سران منافقان، که از هیچ کوششى براى شکست مسلمانان دریغ نمى کردند، لقب "شیاطین" مى دهد: "واذا لقوا الّذین آمنوا قالوا آمّنا و اذا خلوا الى شیاطینهم قالوا انّا معکم انّا نحن مستهزئون" (بقره: 14)

 

حزب شیطان
از بعضى از آیات استفاده مى شود که خداى تعالى به انسان هشدار مى دهد که شیطان دشمن شماست، شما هم او را دشمن تلقّى کنید و از پى روى او بپرهیزید که هدفش جز اغواى شما چیزى نیست و او حزب و گروهش را به راه هاى منحرف دعوت مى کند و این جز دوزخ را در پى نخواهد داشت: "انّ الشیطان لکم عدوٌ فاتخذوه عدّواً انّما یدعوا حزبه لیکونوا من اصحاب السّعیر." (فاطر:6)
اما در این که منظور از "حزب شیطان" چیست، قرآن خود توضیح مى دهد; در بعضى از آیات ، پس از معرفى منافقان و تبیین بعضى از برنامه ها و توطئه هاى آن ها ـ مانند طرح دوستى آن ها با غضب شدگان الهى، در مشکلات و گرفتارى ها با مسلمانان نبودن، با سوگند دروغ اعلان وفادارى کردن نسبت به مؤمنان، با سوگند مردم را از راه خدا بازداشتن وعیدهاى مکرر به آن ها دادن ـ مى فرماید: "استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذکراللّه اولئک حزب الشیطان الا انّ حزب الشیطان هم الخاسرون." (مجادله: 19); شیطان بر آنان استیلا پیدا کرده، یاد خدا را از خاطرشان محو نمود. آنان حزب شیطانند. آگاه باشید که حزب شیطان زیان کارانند.
پس در واقع، حزب شیطان دو مشخصه بارز دارند: یکى سلطه شیطان بر آن ها و دیگرى فراموش کردن خدا. دو مشخصه اى که هر یک از آن ها به تنهایى مى تواند تباه کننده سعادت دنیوى و اخروى انسان باشد و از همین طریق شیطان برنامه هاى خود را اجرا مى کند.
امام على(علیه السلام) مى فرماید: "الا و انّ الشیطان قد جمع حزبه و استجلب خیله و رجله.." ; آگاه باشید که شیطان حزب خود را جمع آورى کردهوسواره ها وپیاده هاى(لشکر)خویش رافراخوانده است.
مرحوم علّامه جعفرى در ذیل کلمات گران سنگ مزبور مى گوید: "مسلّم است که حزبى به نام "حزب شیطان" با علامت مخصوص یا لباس مشخص در هیچ نقطه اى از تاریخ بشرى نمودار نگشته است. ما با هر حزبى که در تاریخ روبه رو مى شویم، با یکى از صفات جالب، که مفهوم آرمانى انسانى دارد، خود را مشخص کرده است، مانند حزب عدالت، حزب آزادى، حزب ترقى خواهان و غیره... بنابراین، مقصود از "حزب شیطان" یک حزب رسمى با یک برنامه معیّن و هدف مشخص شیطانى نیست، بلکه بنا به قاعده اصلى:
ناریان مر ناریان را طالبند *** نوریان مر نوریان را جاذبند
منظور گردهمایى و تشکّل افراد و گردهمایى از انسان نماهاست که هوا و هوس ها و خودکامگى ها... و مقام پرستى و تورم "خود طبیعى" آنان را با یکدیگر متشکّل ساخته، همداستان و همرزم و هم پیاله نموده است. این گونه تشکّل، که امیرالمؤمنین(علیه السلام) آن را "حزب شیطان" مى نامد، از نظر ماهیت و نتیجه، پست تر و وقیح تر از تشکّل حیوانات درنده مى باشد; زیرا درندگان هر اندازه و به هر کیفیتى هم که متشکّل گردند، نمى توانند به فعالیت هاى وسیع تر و عمیق تر از محدوده غرایز معیّن خود بپردازند; مثلا، تشکّل ببرها هرگز نمى تواند تحوّل پلید در گروه ببرها یا دیگر جانداران به وجود بیاورد، در صورتى که حزب شیطان، که از افراد انسانى تشکیل مى یابد، داراى نیروها و استعدادهایى است که به وسیله آن ها مى توانند ارزش ها را نابود کنند، تحوّلات قهقرایى ایجاد کنند، اگر موقعیت ایجاب کند راه هایى را که به پوچى حیات منتهى مى گردد پیش پاى مردم بگسترانند. حزب شیطانى مختصات دیگرى هم دارد; از آن جمله مى تواند از مفاهیم عالى انسانى مانند علم، تکامل، عدالت، وطن، آزادى، سوءاستفاده نموده با تحریک ابعاد آرمان جویى در انسان ها آنان را تا اعماق تباهى براند."
بعضى از آیات هم دلالت دارند که شیطان لشکریانى دارد که آن ها را براى اغواى مردم استخدام مى کند: "و جنودُ ابلیس اجمعون" (شعرا: 95); "انّه یراکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم انّا جعلنا الشیاطین اولیاء للّذین لا یؤمنون" (اعراف: 27); "واذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابلیس کان من الجن ففسق عن امر ربّه افتتخّذونه و ذرّیتّه اولیاء من دونى و هم لکم عدوٌ بئس للظالمین بدلا" (کهف:50)
سخنان امام على(علیه السلام) در نهج البلاغه نیز بیانگر این واقعیت است، آن جا که مى فرماید: "آنان در زندگى به شیطان اعتماد کردند; او را تکیه گاه خویش و ملاک کارشان قرار دادند، او هم آنان را دام خود و وسیله اى براى اضلال دیگران قرار داد و سینه هاى آن ها را لانه خود ساخت. در درون آن ها تخم هاى رذالت و پستى گذاشت و جوجه هاى آن را در دامنشان پرورش داد; با چشم آن ها مى بیند و با زبان آن ها سخن مى گوید و به کمک آن ها بر مرکب اضلال و گم راهى خود سوار شده، کارهاى زشت و ناپسند را در نظرشان زیبا جلوه داده است. اینان مانند کسى هستند که عملشان شاهد بر این است که با مساعدت شیطان انجام شده و گفتار باطل را او بر زبانشان جارى کرده است."
به هر حال، وقتى دل هایى که باید جایگاه یاد و ذکر الهى باشند به لانه شیطان تبدیل شوند، خیالات، وسوسه ها، توهّمات، شک و تردیدها، انکار و تکذیب ها و در نهایت توطئه ها شروع مى شوند; کارهایى که در واقع همگى تخم ریزى ها و یا جوجه هاى شیطانى هستند. آن گاه چنین افرادى خود وسیله اى براى شیطان در جهت صیدکردن و اضلال کردن مى شوند; چشمان آن ها چشمان شیطانى و زبان هایشان زبان هاى شیطانى خواهد بود، به طورى که همه کلماتشان سخنان شیطان است. آرى، افرادى این چنینى همان حزب و جمعیت شیطانى و دست یاران او هستند.
اینان کسانى هستند که قبلا ویژگى هاى انسانى داشتند، اما در اثر پذیرش دعوت شیطان و زیر چتر و حزب او درآمدن، از صراط مستقیم الهى منحرف گشته، آن ویژگى هاى انسانى را از دست دادند و خود به یکى از شیاطین انسى مبدّل گشتند.

 

حزب اللّه
با توجه به آنچه در مورد حزب شیطان و آیات مربوط به آن گفته شد، تذکر این نکته لازم است که از منظر قرآن، حزب دیگرى نیز وجود دارد که در برابر حزب شیطان قرار دارد و آن "حزب اللّه" است. اما در این که منظور از "حزب اللّه" چیست، قرآن ویژگى هاى افراد تحت پوشش این حزب را چنین بیان مى دارد:
"لا تجد قوماً یؤمنون باللّه و الیوم الآخر یوادّون من حادّاللّه و رسوله ولو کان آباؤهم او ابناؤهم او اخوانهم او عشیرتهم اولئک کتب فى قلوبهم الایمان و ایدّهم بروح منه و یدخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها رضى اللّه عنه و رضوا عنه اولئک حزب الله الا انّ حزب اللّه هم المفلحون." (مجادله:12)
ملاحظه مى شود که قرآن مى فرماید: گروهى را نمى یابى که ایمان به خدا و آخرت داشته باشند، اما با دشمنان خدا و رسولش سازگار و دوست باشند (مؤمن به خدا و آخرت هرگز با دشمن خدا و رسول او طرح دوستى نمى افکند)، حتى اگر آن ها پدران یا فرزندان یا برادران یا فامیلشان باشند. خداوند در دل آنان ایمان را نوشته است و آن ها را به وسیله روحى که از جانب خودش مى باشد تأیید کرده، آنان را به بهشت هایى که از زیر (درختان آن ها) جوى هایى روان است، داخل مى کند و در آن جا جاودان خواهند بود. آن ها از خدا خشنودند و خدا هم از آنان خشنود. (مسلّماً این بزرگ ترین پاداش محبّ است که محبوبش نسبت به او اظهار رضایت نماید; نعمتى که ارزش آن از همه بهشت و نعمت هاى آن بالاتر است.)
آن گاه خداوند متعال در پایان آیه شریفه این جمعیت (و افرادى که داراى چنین خصایصى هستند) را "حزب اللّه" اعلان مى کند و مى فرماید: آگاه باشید که آنان حزب اللّه هستند و آن هایند که اهل فلاح و رستگارى اند.
آیه اى دیگر "حزب الله" را کسانى مى داند که پیرو خدا و رسول او و در خط ولایت باشند: "انّما ولیُّکم الله و رسوله و الّذین آمنوا الذین یقیمون الصّلوةَ و یؤتون الزّکوة و هم راکعون و من یتولَّ اللّه و رسوله والّذین آمنوا فانّ حزب الله هم الغالبون." (مائده: 55ـ56)
از مجموع آیات مربوط به حزب اللّه، استفاده مى شود که آن ها:
1. کوچک ترین سازش و دوستى با دشمنان خدا ندارند;
2. دل هایى سرشار از ایمان دارند;
3. مورد تأییدات الهى هستند;
4. پاداش آن ها بهشت است;
5. هم مورد رضایت الهى هستند و هم آن ها از خدا راضى مى باشند;
6. آن ها رستگاران و اهل فلاح هستند;
7. فقط پیرو خدا و رسول خدا و در خط ولایت هستند;
8. آن ها پیروز خواهند بود (و این وعده اى است قرآنى و الهى).

 

دام ها و برنامه هاى شیطان
پس از آن که ابلیس مأمور سجده بر آدم شد و به سبب کبر و غرورى که داشت از سجده بر او ابا کرد، به خداى متعال گفت: اگر تا قیامت مرا زنده بگذارى، همه فرزندان او ـ جز عدّه کمى ـ را گم راه کرده و آن ها را از راه طاعت و بندگى تو بدر خواهم برد: "قال ارأیتَک هذا الّذى کرمت علىّ لئن اخّرتن الى یوم القیامة لاحتنکنّ ذرّیّته الاّ قلیلا." خداى متعال هم فرمود: برو که کسانى که از آن ها پیرو تو باشند، جهنم جزاى آن هاست که مسلّماً جزایى تمام خواهد بود: "قال اذهب فمن تبعک منهم فانّ جهنّم جزاؤکم جزاءً موفوراً."
در این جا خداوند به اسباب و وسایل و دام هاى شیطانى براى گم راه کردن مردم اشاره کرده، خطاب به شیطان مى فرماید: از آن ها هرکه را توانستى با صدایت تحریک کن و با سواران و پیادگانت بر آن ها بتاز و با آن ها در اموال و اولاد شرکت کن و به ایشان وعده بده. و شیطان جز فریب به آن ها وعده نمى دهد. در حقیقت، تو را بر بندگان من تسلّطى نیست و حمایت گر و وکیلى (همچون) پروردگارت بس است: "واستفزز من استطعت منهم بصوتک و اجلب علیهم بخیلک و رجلک و شارکهم فى الاموال و الاولاد وعدهم و ما یعدهم الشیطان الاّ غروراً انّ عبادی لیس لک علیهم سلطان و کفى بربّک وکیلا." (اسرا: 64ـ65)
به راستى، اگر دقت کنیم، مى بینیم خداى متعال چهار دام و ـ به عبارت دیگر ـ چهار وسیله و برنامه براى شیطان در اضلال و اغواى دیگران برمى شمرد که همیشه در دنیا به انحاى گوناگون کاربرد فراوانى دارند:
1. "واستفزز من استطعت منهم بصوتک"; هر که را توانستى با صدایت تحریک کن و وسوسه نما. امروز هم شیاطین بزرگ انس با پشتوانه و اعتماد به شیاطین جن و ملاک قرار دادن آن ها به وسیله بنگاه هاى عظیم تبلیغاتى خود و ابزار و وسایل دیگر، شایعات و تبلیغات فراوان و دروغینى را براى گم راه کردن مردم و به خصوص جوانان به راه مى اندازند; تبلیغاتى کاملا حساب شده در قالب خبر، شعر، مصاحبه، طنز و مانند آن ها که فقط احزاب شیطانى را یاراى چنین تبلیغاتى است.
2. "واجلب علیهم بخیلک و رجلک"; با فریادت لشگر سواره و پیاده را به جانب آنان روانه کن. بزرگان شیاطین انس هم نیروهاى عظیمى تحت عناوین گوناگون مانند "نیروهاى واکنش سریع" براى اهداف دروغینى مانند مبارزه با تروریسم آماده کرده اند که در هر لحظه و در هر گوشه اى از جهان خواستند، هرطور صلاح دیدند، حمله مى کنند تا به اهداف شیطانى خود نایل شوند; اهدافى مانند سرکوب کردن جنبش هاى آزادى بخش و استقلال طلب، حمایت از اقمار خود، کسب منافع اقتصادى و سیاسى و باج گیرى.
3. "و شارکهم فى الاموال و الاولاد"; و با آنان در اموال و اولاد شریک شو. از جمله برنامه هاى شیطانى احزاب شیطانى در سلطه بر بندگان خدا و اغواى آن ها، رواج مسأله ربا در بین آن ها و سلطه بر منافع اقتصادى آن هاست تا هم اموال و ثروت هاى آن ها را به غارت ببرند و هم آن ها را مطیع خود و در نهایت، منحرف سازند. از سوى دیگر، هجمه فرهنگى به آن ها و شیوع فحشا و منکرات و ایجاد مراکز فساد و ازدیاد فرزندان نامشروع و در یک کلمه، از خود بیگانه کردن جوانان، به طورى که فرهنگ بیگانه را فرهنگ خود بپندارند و به طور کلى، حیوانیت را به جاى انسانیت تلّقى کنند و از فطرت الهى و ویژگى هاى انسانى خود کاملا بیگانه شوند، از جمله برنامه هاى شیاطین است که از طریق مسائل اقتصادى و تهاجم فرهنگى بر ایشان قابل دست رسى است.
4. "و عدهم"; و به آن ها وعده (دروغین) بده و (آن ها را بفریب".
آن ها را با وعده دروغین ـ که اگر به برنامه هاى ما عمل کنید، در آینده نه چندان دور به اوج رفاه و آسایش و دموکراسى خواهید رسید و اگر عمل نکنید، هر لحظه از مدینه فاضله فاصله خواهید گرفت و وعده هاى دیگر ـ اعوان و یاران خود را فریب مى دهند.
اما قرآن در خاتمه هشدار مى دهد تا مبادا بندگان صالح خدا فریب چنین وعده هاى دروغینى را بخورند: "و ما یعدهم الشیطان الاّ غروراً" و شیطان به غیر از فریب دادن، به آن ها وعده اى نمى دهد. و باز خطاب به شیطان فرماید: "انّ عبادی لیس علیهم سلطان"; بر بندگان من (هیچ گونه) سلطه اى نخواهى داشت. "و کفى بربّک وکیلا."

 

بعضى از نشانه هاى کارهاى شیطانى
گفته شد شیطان به انحاى گوناگون از طریق دعوت، تزیین، استزلال و افتنان، انسان ها را اغوا مى کند و این امور هیچ منافاتى با اختیار داشتن انسان ندارند ـ به این معنى که انسان در برابر شیطان مسلوب الاختیار نخواهد بود ـ و نیز گفته شد که در آیات متعددى خداى تعالى به انسان هشدار مى دهد که مبادا از شیطان اطاعت کند.
با توجه به آنچه گفته شد، بعضى از آیات قرآن نشانه هایى را براى کارهاى شیطانى ذکر مى کنند; به این معنا که هشدار مى دهند که شیطان دستور چنین کارهایى را مى دهد.
این مسأله کمال لطف و عنایت الهى را نسبت به بندگانش مى رساند که آن ها را به نحو احسن هدایت مى کند تا مبادا دست خوش وساوس و حیله هاى شیطانى قرار گیرند. به هر حال، بعضى از علایم کارهاى شیطانى عبارتند از:
1. وعده فقر; انسان را از انفاق و اداى زکات و خمس بازداشتن تا مبتلا به فقرنشود: "الشیطان یعدُکم الفقر"(بقره:268)
2. امر به فحشا; "... و یأمرکم بالفحشاء" (بقره: 268);
3. امر به منکر; "فانه یأمر بالفحشاء و المنکر" (نور: 21);
4. ترساندن دوستان خود (تا مبادا جهاد کرده، با کفّار مواجه شوند); "انّما ذلکم الشیطان یخوّف اولیاءه فلاتخافوهم و خافون ان کنتم مؤمنین" (آل عمران: 175)
5. ایجاد دشمنى بین مسلمانان از طریق شرب خمر و قماربازى: "انّما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوة و البغضاء فى الخمر و المیسر" (مائده: 91);
6. بازداشتن انسان از یاد خدا: "و امّا ینسینک الشیطان بعد الذکرى فلا تعقد بعد الذکرى مع القوم الظالمین" (انعام:68); "استحوذ علیهم الشیطان فانسیهم ذکراللّه" (مجادله: 19);
7. در آرزو قرار دادن: "یعدهم و یمنیّهم و ما یعدهم الشیطان الاّ غروراً" (نساء: 120);
8. جدال در مورد خدا: "و من النّاس من یجادل فى اللّهِ بغیر علم و یتّبع کلَّ شیطان مرید" (حج: 3)
نشانه هاى کارهاى شیطان فراوان است، پرداختن به همه موارد، از حوصله این بحث خارج است.

 

وظیفه ما هنگام مواجهه با وسوسه هاى شیطانى
با صرف نظر از آیاتى که به انسان هشدار مى دهند تا مبادا از شیطان پى روى کند (الم اعهد الیکم یا بنى آدم ان لا تعبدوا الشیطان انّه لکم عدوٌ مبینٌ و ان اعبدونى هذا صراط مستقیم") (یس: 60ـ61) و با صرف نظر از آیاتى که نشانه هاى کارهاى شیطانى را بیان مى کنند (و قبلا ذکر شد) و با صرف نظر از همه آیات هشداردهنده در رابطه با شیطان، قرآن کریم به پیامبر دستور مى دهد که هنگام مواجهه با وسوسه هاى شیاطین، به خدا پناه ببر. "و امّا ینزغنّک من الشیطان نزعٌ فاستعذبالله انّه سمیعٌ علیم" این روش متقین است; آن ها هنگامى که بعضى از شیاطین در اطراف قلبشان شروع به گشت زنى مى کنند تا در آن ها ایجاد وسوسه کنند، متذکّر گشته ناگهان بینا مى شوند (و حجاب غفلت از آن ها برطرف مى شود): "انّ الّذین اتّقوا اذا مسّهم طائفٌ من الشیطان تذکّروا فاذا هم مبصرون" (اعراف: 200ـ201)
"البته استعاذه و پناه بردن به خدا هم خود نوعى تذکّر (و متوجه خدا شدن) است; چرا که معناى استعاذه این است که فقط خداى سبحان است که مى تواند این دشمن مهاجم را با همه نیرویى که دارد، دفع نماید و همین طور استعاذه، خود نوعى توکّل به خداست."
در جاى دیگر مى فرماید: "و امّا ینزغنّک من الشیطان نزغٌ فاستعذ بالله انّه هو السمیع العلیم." (فصلت: 36)
و نیز مى فرماید: "و قل ربِّ اعوذبک من همزات الشیاطین و اعوذبک ربِّ ان یحضرون." به پیامبر دستور مى دهد که بگو پروردگارا من از وسوسه هاى شیطان ها به تو پناه مى برم و (باز) به تو پناه مىبرم ازاین که نزد من حاضر شوند.

 

شیطان سرپرست بى ایمان ها
مسلماً شیطان توان جذب همه افراد را ندارد که بخواهد از روى جبر آن ها را گمراه نماید، بلکه این افراد بى ایمان و دنیاطلب و غافل از آخرت هستند که خود را در اختیار شیطان قرار مى دهند و او را به عنوان ولىّ اتخاذ کرده، اوامرش را امتثال مى نمایند. خداى متعال از سویى مى فرماید: "انّا جعلنا الشیاطین اولیاء للذین لا یؤمنون" (اعراف: 27) و درجاى دیگر مى فرماید: تسلّط شیطان بر کسانى است که او را به عنوان سرپرست اتخاذ کرده اند: "انّما سلطانه على الّذین یتولّونه و الّذین هم به مشرکون" (نحل: 100) و در جایى سلطه او را بر گم راهان مى داند:"انّ عبادی لیس لک علیهم سلطانٌ الاّ من اتّبعک من الغاوین" (حجر:47) و در جاى دیگر، منافقان را تحت سلطه شیطان مى داند: "واستحوذ علیهم الشیطان فأنسیهم ذکراللّه" (مجادله:19)

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   26 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله شیطان شناسی در قران

دانلود مقاله سبب و شان نزول برخی از ایات قران مجید و ایات شیطانی

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله سبب و شان نزول برخی از ایات قران مجید و ایات شیطانی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

«اول العلم معرفه الجبار» آغاز دیانت از خداشناسی است و بنیاد معرفت نیز بر همین منوال استوار است، سخن از خدا کهنگی ندارد، همان سان که آب هرگز کهنه نمی شود مادامیکه عطش هست، جهان معاصر در عطش خدا خواهی می سوزد، هر چند خود نمی داند.
شکر و سپاس خدای منان که توفیق تحقیق و مروری در دریای بی کران این آیات مبارکه شامل حالم شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سوره سجده آیه 18
افمن کان مؤمناً کمن کان فاسقا لایستون
ترجمه : آیا کسی که مؤمن است همانند کسی است که فاسق است؟ نه هرگز این دو برابر نیستند.
نمونه: جمله به صورت استفهام انکاری مطرح شده، استفهامی که پاسخ آن از عقل و فطرت هر انسانی می جوشد که این دو هرگز برابر نیستند، در عین حال برای تاکید، با ذکر جملۀ «لایستوون» این نابرابری را مشخص تر می کند.
در این آیه «فاسق» در مقابل «مومن» قرار گرفته و این دلیل بر آن دارد که فسق مفهوم گسترده ای دارد که هم کفر را شامل می شود و هم گناهان دیگر را،
چرا این کلمه از جمله «فسقت الثمره» (یعنی میوه از پوستش خارج شد و یا در موردی که هستۀ خرما از گوشت آن جدا می شود و به بیرون می افتد ) گرفته شده، سپس به خارج شدن از اطاعت فرمان خدا و عقل، اطلاق گردیده است، و می دانیم هر کس کفر می ورزد و یا مرتکب گناهانی می شود از فرمان پروردگار خود، خارج شده است این نکته نیز قابل توجه است، که میوه مادامی که در پوست خود قرار دارد سالم است، همینکه از پوست خارج شد، فاسد می شود، و بنابراین فاسق شدنش همان و فاسد شدنش همان.
جمعی از مفسران بزرگ در ذیل این آیه نقل کرده اند که روزی «ولید بن عقبه» به «علی (ع) » عرض کرد من از تو با زبانی گسترده تر و فصیحتر و نیزه ای تیزتر دارم (اشاره به اینکه به پندار خودش هم در سخنوری و هم در جنگ جوئی پیشتاز تر است).
علی (ع) در پاسخ او فرمود: لیس کما تقول یا فاسق! «این چنین نیست که تو می گوئی ای فاسق» اشاره به اینکه تو همان کسی هستی که در داستان جمع آوری زکات از طایفه «بنی المصطلق» آنها را متهم به قیام بر ضد اسلام کردی و خداوند در سوره حجرات در آیه 6 یا ایها الذین آمنوا آن جائکم فاسق بنبا فتبینوا ... تو را تکذیب و فاسق خواند .
بعضی در اینجا افزوده اند که آیه افمن کان مؤمنا کمن کان فاسقاً بعد ازاین گفتگو نازل شده اما با توجه به اینکه سوره مورد بحث (سوره سجده ) در مکه نازل گردیده و داستان «ولید» و در بنی المصطلق» در مدینه اتفاق افتاد به نظر می رسد که این از قبیل آیه بر یک مصداق روشن باشد.
ولی بنا بر قول بعضی از مفسران که آیه فوق و دو آیۀ بعد از آن را مدنی می دانند، مشکلی از این نظر باقی نمی ماند و مانعی ندارد که این سه آیه بعد از گفتگوی فوق نازل شده باشد.
سوره سجده آیه 18
افمن کان مؤمنا لمن کان فاسقا لایستون.
المیزان : آنکه مومن است با آنکه عصیان پیشه است چگونه مانند و یکسانند.
در تفسیر قمی در رواییاتی از ابن الجاورد از امام باقر (ع) آمده است که علی (ع) و ولید بن عقبه با هم مشاجره کردند و ولید می گفت به خدا قسم م از تو شجاعترم و نیزه من از نیزه تو تیزتر و در صف تیر اندازان ثابت قدم تر. و علی (ع) فرمودند ساکت باش تو فاسق هستی و بس که این آیه نازل شد.
در کتاب احتجاج از حسن بن علی (ع) در حدیثی که را جع به احتجاج آن حضرت با عده ای از اطرافیان معاویه است فرمود که ای ولید تو چگونه علی (ع) را ناسزا می گویی در حالیکه خداوند ا را در 10 آیه از قرآن مومن خوانده است؟ و تو را در قرآن فاسق معرفی کرده؟ و سوره 18 سجده را تلاوت کردند.
سوره انفال آیه 62
هو الذی ایدک بنصره و بالمومنین.
ترجمه: او همان کسی است که تو را با یاری خود و مومنان تقویت کرد.
نمونه
بارها خطرات بزرگی برای تو فراهم ساختند و نقشه ی خطرناکی که طرح کردند که از طریق عادی غلبه بر آن ممکن نبود اما تو را در برابر همه اینها حفظ کرد. به علاوه این مومنان مخلص که گرد تو را گرفته اند و از هیچ گونه فداکاری مضایقه ندارند قبلا مردمی از هم پراکنده و با یکدیگر دشمن بودند خداوند نور هدایت بر آنها پاشید و در میان دلهای آنها الفت ایجاد کرد. مانند: اختلاف طایفه اوس و خزرج و یاران مهاجر پیامبر که از مکه آمده بودند پیش ازاسلام با هم دوستی نداشتند و سینه هایشان از کینه ی یکدیگر پر بود اما خداوند همه آن کینه ها را شست و از میان برد بطوری که از 113 نفر رزمندگان بدر که حدود 80 نفر از مهاجران و بقیه از انصار بودد ارتشی کوچک یک پارچه و متحد بوجود آمد که دشمن را در هم شکست. این الفت و پیوند دلها از طرق مادی و عادی امکان پذیر نبود اگر تمام آنچه را در روی زمین خرج می کردی هیچگاه نمی توانستی در میان دل هایشان الفت ایجاد کنی ولی این خدا بود که در میان آنها بوسیله ایمان الفت ایجاد کرد. در اینجا باید به دو نکته توجه کرد:
اول: بعضی از مفسران آیه توفیق را تنها اشاره به اختلاف اوس و خزرج که از انصاربودند دانسته اند ولی با توجه به این که مهاجران و انصار هر دو در یک صف به یاری پیغمبر برخواستند روشن می شود که مفهوم آیه یک مفهوم وسیع است.
دوم: این قانون تنها مربوط به مسلمانان نخستین نبوده امروز هم که اسلام سایه خود را بر سر هشتصد میلیون مسلمان جهان گسترده و از نژادها مختلف و اقوام کاملا متفاوت و گروههای اجتماعی متنوع پیروانی دارد هیچ حلقه اتصالی نمی تواند آنها را بهم متحد سازد (جز حلقه اتصال ایمان و توحید) اموال، ثروتها به تنهایی کاری از آنها ساخته نیست باید همان شعله ای در دل ها افروخته شود که در قلوب مسلمانان نخستین بود و نصرت و پیروزی نیز تنها از همین راه اخوت اسلامی میسر است.
سوره انفال آیه 62
هو الذی ایدک بنصره و با لمؤمنین .
و اگر دشمنان بفکر فریب دادن توباشند البته مطمئن باش که خدا ترا کفایت خواهد کرد اوست که به نصرت خود و یاری مومنان ترا موید و منصور گردانید.
المیزان
در الدرامنثور آمده است که ابن عساکر از ابی هریره روایت کرده است که گفت:
بر عرش خدا نوشته شده : «لا اله الا انا وحدی لا شریک لی محمد عبدی و رسولی ایدته بعلی»
معبودی نیست غیر از من به تنهایی و مرا شریکی نیست محمد بنده و فرستاده من است که او را به وسیله علی (ع) تایید نمودم.
آیه هوالذی ایدک بنصره و بالمومنین، متعرض آن است.
در تفسیر برهان از شرف الدین نجفی نقل کرده که گفته است تاویل این آیه را ابو نعیم در حلقه اولیا به سند از ابن هریره آورده و گفته است که این آیه در حق علی (ع) نازل شده است و مقصود از کلمه مؤمنین حضرت علی (ع) است.
سوره انفال آیه 64
یا ایها النبی حسبک الله و من اتبعک من المؤمنین.
ترجمه : ای پیامبر، خداوند و مومنانی که از تو پیروی می کنند برای حمایت تو کافی است.
نمونه
بعضی از مفسران نقل کرده اند که این آیه هنگامی نازل شد که طائفه یهود «بنی قریظه» و« بنی نضیر» به پیامبر (ص) هشدار داد که به آنها اعتماد و تکیه نکنند، بلکه تکیه گاه خود را تنها خدا و مومنان قرار دهد.
حافظ «ابو نعیم» که از علمای معروف اهل سنت است در کتاب فضائل الصحابه به اسناد خود نقل کرده است که این آیه دربارۀ علی بن ابیطالب نازل شده و منظور از مؤمنین علی (ع) است . کراراً گفته ایم که اینگونه تفسیرها وشان نزول ها ایه را منحصر و محدود نمی کند بلکه منظور این است شخصی مانند علی (ع) که در صف اول مومنان قرار دارد نخستین تکیه گاه پیامبر بعد از خدا میان مسلمین است هر چند که دیگر مومنان نیز در صفوف بعد یار و یاور پیامبر (ص) هستند.
سوره انفال آیه 64
یا ایها النبی حسبک الله و من اتبعک من المومنین.
ای رسول، خدا ترا کفایت کند و مومنانیکه پیروان تواند.
المیزان
نظر علامه در مورد کلمه اتباع در جمله «من اتبعک من المومنین » اگر به معنب پیروی در تمام جهات از پیامبر اکرم (ص) باشد پس می شود گفت که منظور علی (ع) است.
درالدرالمنثوراست که بزاز از ابن عباس روایت کرده که پس از اینکه عمر مسلمان شد مشرکین گفتند مسمانان امروز از ما انتقامشان را گرفتند و خداوند این آیه را نازل فرمود. ولی ولی علامه می فرماید این سخن درستی نیست چون پیامبر در آن زمان موقعیت و قدرت جنگیدن نداشتند تا محتاج یاوری باشند و خداوند هم این آیه را نازل کنند. و همچنین عمر چهلمین نفری بود که مسلمان شد در حالی که این آیه در مدینه در ضمن آیات سوره انفال شده و عدۀ مسلمانان هم در آن زمان صدها نفر بوده بوده است. ابن اسحاق و ابن ابی حاتم از زهری روایت کرده اند که این آیه دربارۀ انصار نازل شده است یعنی روزی که انصار به آنحضرت ایمان آوردند و یا اینکه از آن حضرت پیروی کرده اند.
سوره احزاب آیه 23
من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من تضی نحبه و منهم من ینتظرو ما بدلوا تبدیلً .
ترجمه: در میان مومنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بسته اند ایستاده اند بعضی از آنها به عهد خود وفا کرده ، جان را به جان آفرین تسلیم نمودند و در میدان جهاد شربت شهادت نوشیدند و بعضی در انتظارند .
نمونه
این آیه اشاره به گروه خاصی از مومنان است که د رتاسی به پیامبر از همه پیشگامتر بودند و بر سر عهد و پیمانشان با خدا یعنی فداکاری تا آخرین نفس و اخرین قطرۀ خون ایستادند. دهیچ گونه تغییر وتبدیل در عهد و پیمانشان ندارند و کمترین انحراف و تزلزلی در کار خود پیدا نکردند (وما بدلوا تبدیل).
دانشمند معروف اهل سنت و حاکم ابوالقاسم حکانی ، با سند از علی (ع) نقل می کند که فرمود: آیه : رجال صدقو ، عاهدوالله علیه دربارۀ ما نازل شده است و من به خدا همان کسی هستم که انتظار (شهادت) را می کشم (و قبلا مردای از ما همچون حمزه سید الشهدا (ع) شربت شهادت نوشیدند) و من هرگز در روش خود تغییر نداده، بر سر پیمانم ایستاده ام.
بعضی دیگر گفته اند جمله « من قضی مخبر» اشاره به شهیدان بدر و احد است. و جمله « و منهم من نیتظر» اشاره به مسلمانان راستین دیگری استت که در انتظار پیوند یا شهادت بودند.
آیه مفهوم وسیعی دارد که همه شهدای اسلام را که قبل از ماجرای جنگ احزاب شربت شهادت نوشیده بودند شامل می شوند و منتظران نیز تمام کسانی بودند که در انتظار پیروزی و شهادت به سر می بردند و افرادی همچون حمزه سید الشهدا (ع) و علی (ع) در راس این دو گروه قرار داشتند. لذا در تفسیر «صافی» چنین آمده است یاران امام حسین (ع) در کربلا هر کدام که می خواستئد به میدان بروند با امام (ع) می کردند و می گفتند سلام بر تو ای پسر رسولخدا (سلام و وداع) امام علی (ع) نیز به آنها پاسخ می گفت و پس این آیه را تلاوت می فرمود: فمنهم من تفی غبه و منهم من ینظر.
از کتب مقاتل استفاده می شود که امام حسین (ع) این آیه را بر کنار جنازه شهیدان دیگری همچون «مسلم بن عوسجه» و به هنگامی که خبر شهادت «عبدالله بن سقطر» به او رسید نیز تلاوت فرمود. و از اینجا روشن میشود که آیه چنان مفهوم وسیعی دارد که تمام مومنان راستین را در هر عصر و هر زمان شامل می شود، چه انها که جامه شهادت در راه خدا بر تن پوشیدند و چه آنان که بدون هیچگونه تزلزل بر سر عهد و پیمان با خدای خویش ایستادند و آماده جهاد و شهادت بودند.

 

 

 

 

 

 

 


سوره احزاب آیه 23
من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من یتنظرو ما بدلوا تبدیلا.
المیزان
در مجمع البیان آمده است که ابوالقاسم حکانی از عمر و بن ثابت از ابی اسحاق از علی (ع) روایت کرده که فرموده آیه رجال صدقوا، عاهدوا لله علیه درباره ما نازل شده.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سوره مائده آیه 55
انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم راکعون .
ترجمه: سرپرست و رهبر شما تنها خدا است. و پیامبر او، و آنها که ایمان آورده اند و نماز رابر پا می دارند ودر حال رکوع زکات می پردازند.
نمونه
شان نزول آیه ولایت است.
در تفسیر مجمع البیان و کتب دیگر از عبدالله بن عباس پنین نقل شده که روزی در کنار زمزم نشسته بود و برای مردم از قول پیامبر (ص) حدیث نقل می کرد ناگهان مردی که عمامه ای بر سر داشت و صورت خود را پوشانیده بود نزدیک آمد و هر مرتبه که ابن عباس از پیغمبر اسلام (ص) حدیث نقل می کرد او نیز با جمله «قال رسول الله» حدیث دیگری از پیامبر (ص) نقل می نمود . ابن عباس او را قسم داد تا خود را معرفی کند، او صورت خود راگشود و صدا زد ای مردم! هر کس مرا نمی شناسد. بداند من ابوذر غفاری هستم با این گوشهای خودم از رسول خدا (ص) شنیدم، و اگر دروغ میگویم هر دو گوشم کر باد، و با این چشمان خود این جریان را دیدم و اگر دروغ می گویم هر دو کور باد که پیامبر فرمود علی (ع) پیشوای نیکان است، و کشندۀ کافران، هر کس او را یاری کند، خدایاری اش خواهد کرد، و هرکس دست از یاری اش بردارد، خدا دست از یاری او بر خواهد داشت. پس این را اضافه کرد : مردم روزی از روزها با رسول خدا (ص) در مسجد نماز می خواندم، سائلی وارد مسجد شد و از مردم تقاضای کمک کرد، ولی کسی چیزی به او نداد، او دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا تو شاهد باشد که من در مسجد رسول تو تقاضای کمک کردم ولی کسی جواب مساعد به من نداد، در همین حال علی (ع) در حال رکوع بود با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آنحضرت بیرون آورد، پیامبر (ص) که در حال نماز بود این جریان را مشاهده کرد، هنگامی که از نماز فارغ شد، سر به سوی آسمان بلند کرد و چنین گفت : «خداوندا برادرم موسی از تو تقاضا کرد که روح او را وسیع گردانی و کارها را بر او اسان سازی و گره از زبان او بگشایی تا مردم گفتارش را درک کنند، و نیز موسی درخواست کرد هارون را که برادرش بود و زیر و یاورش قرار دهی و بوسیله او نیرویش را زیاد کنی و در کارهایش شریک سازی . خداوندا! من محمد پیامبر و برگزیدۀ توام ، سینه مرا گشاده کن و کارها را بر من آسان ساز از خاندانم علی (ع) را وزیر من گردان تا بوسیله او پشتم قوی و محکم گردد.
ابوذر می گوید: هنوز دعای پیامبر (ص) پایان نیافته بود که جبرئیل نازل شد و به پیامبر (ص) گفت : بخوان ، پیامبر (ص) فرمود: چه بخوانم، گفت بخوان انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا ...
البته این شان نزول از طرق مختلف نقل شده که گاهی در جزئیات و خصوصیات با هم تفاوتهایی دارند ولی اساس و عصاره همه یکی است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سوره مائده آیه 55
انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم راکعون.
المیزان
آیه در رابطه با ولایت علی (ع) است، و در کتاب برهان و کتاب غایه المرام از صدوق و علیه الرحمه روایت می کند که او در ذیل آیۀ انما ولیکم الله و رسوله ... به سند خود از ابی الجارود از حضرت ابی جعفر (ع) روایت می کند که فرمود طائفه ای از یهود مسلمان شدند از آن جمله عبدالله بن سلام و ثعلبه و ابن یاسین و ابن صوریا بودند.همگی خدمت رسولخدا (ص) عرض کردند با نبی الله حضرت موسی وصیت کرد به یوشع ابن ابن نون و او را جانشین خود قرار داد و او وصی شما کیست یا رسول الله ..؟ در پاسخ این سئوال این آیه نازل شد: انما ولیکم الله ... انگاه رسولخدا فرمود برخیزید همه برخواسته به مسجد آمدند مردی فقیر و سائل از مسجد بطرف آنجناب می آمد حضرت فرمود: ای مرد ایا کسی بتو چیزی داده ! عرض کرد اری این انگشتر را یکنفر همین اکنون به من داد پرسید چه کسی؟ عرض کرد این مردی که مشغول نماز است. پرسید درچه حالتی بتو داد؟ عرض کرد در حال رکوع، حضرت تکبیر گفت ! اهل مسجد همه تکبیر گفتند حضرت رو به آن مردم کرده فرمود پس از من علی ولی شماست!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


سوره توبه آیه 19
اجعلتم سقانه الحاج و عماره المسجد الحرام کمن امن بالله و الیوم الاخرو جاهد فی سبیل الله لایستوون عند الله و الله لایهدی القوم الظالمین.
ترجمه: آیا سیراب کردن حجاج و اباد ساختن مسجد الحرام را همانند (عمل) کسی قرار دادید که ایمان به خدا و روز قیامت آورده و در راه او جهاد کرده است.
نمونه
(این هر دو ) هرگز نزد خدا مساوی نیستند، و خداوند گروه ظالمان را هدایت نیم کند .
شان نزول :
دانشمند معروف اهل سنت حاکم «ابوالقاسم حکانی» از «بریده» نقل می کند که شیبه و عباس هر کدام بر دیگری افتخار می کردند و دراین باره مشغول بودند که علی (ع) از کنار آنها گذشت و پرسید به چه چیزی افتخار می کنید؟
عباس گفت امتیازی به من داده شده که احدی ندارد و آن آب دادن به حجاج خانه است. شیبه گفت من تعمیر کنندۀ مسجد الحرام (و کلید دار خانه کعبه) هستم. علی (ع) گفت: با اینکه از شما حیا می کنم باید بگویم که با این سن کم افتخاری دارم که شما ندارید، آنها پرسیدند کدام افتخار؟
سوره توبه آیه 19
اجعلتهم سقایه الحاج و عماره المسجد الحرام
(آری9 کسانیکه ایمان آورده و (از وطن مالوف) مهاجرت نموده و در راه خدا با اموال و جانهای خود مجاهدت نمودند نزد خدا درجه و منزلت بزرگ ترند و ایشان آری تنها ایشانند رستگاران.
المیزان
این آیه در مورد بحث میانه دو طایفه از اعمال نیک نبوده ، بلکه از آیات بر می آید که نامبردگان میخواستند غیر اعمال نیک یعنی سقایت و عمارت بدون ایمان را با اعمال نیک یعنی ایمان و هجرت و جهاد با ایمان را مساوی دانسته، و یا از آنها بهتر بدانند، که این در حق علی بن ابیطالب (ع) نازل شده، «اجعلتم سقایه الحاج و عماره المسجد الحرام کمن آمن بالله و الیوم الاخر و جاهد فی سبیل الله فرمود : من با شمشیر جهاد کردم تا شما ایمان به خدا و پیامبر (ص) آوردید . عباس خشمناک برخاست و دامن کشان به سراغ پیامبر (ص) آمد و به عنوان شکایت گفت ایا نمی بینی علی چگونه با من سخن می گوید؟ پیامبر فرمود: علی را صدا کنید، هنگامی که به خدمت پیامبر (ص) آمد فرمود چرا با این گونه سخن گفتن با عمویت عباس علی (ع) عرض کرد ای رسول خدا ! اگر من او را ناراحت ساختم با بیان حقیقتی موجه است در برابر گفتار حق هر کس میخواهد ناراحت شود، و هر کس میخواهد خشنود!
جبرئیل نازل شد و گفت ای محمد! پروردگارت به تو سلام می فرستد و می گوید : اجعلتم سقایه الحاج و ... این آیات را بخوان « آیا سیراب کردن حجاج و عمران مسجد الحرام را هم چون ایمان به خدا و روز رستاخیز و جهاد در راه او قرار دادید، هرگز مساوی نیستند.
سوره مریم آیه 96
آن الذین امنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا .
کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند خدای رحمان برای آنها محبتی قرار خواهد داد.
نمونه شان نزول آیه از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که نشان می دهد نخستین بار این آیه در مورد علی (ع) نازل گردیده.
اثیبی در تفسیر خود فرمود: که رسول خدا (ص) به علی فرمود: بگو خداوندا! برای من مهدی نزد خودت قرار ده و در دلهای مؤمنان مودت مرا بیفکن در این هنگام آیه آن الذین آمنوا ... نازل گردید.
2- ابن عباس می گوید : یعنی آیۀ آن الذین آمنوا ... دربارۀ علی بن ابیطالب (ع) نازل گردیده و معنی آن این است خدا محبت او را در دلهای مومنان قرار می دهد.
3- در حدیثی از امام صادق (ع) می خوانیم : که پیامبر (ص) در آخر نماز خود با صدای بلند به طوری که مردم می شنیدند در حق امیر مومنان علی چنین دعا می کرد: خداوندا محبت علی (ع) را در دلهای مومنان بیفکن و هم چنین هیبت و عظمت او را در دلهای منافقان در این هنگام آیۀ فوق و ایه بعد از آن نازل شد.
4- در کتاب « صواعق» از عمر بن حنیفه در تفسیسر این آیه چنین نقل می کند : هیچ فرد با ایمانی پیدا نمی شود مگر اینکه در درون قلبش ، محبت علی و خاندان او است.

 

 

 

 

 

 

 

سوره مریم آیه 96
آن الذین امنوا و عملوا الصالحات یسجعل لهم الرحمن ودا.
کسانیکه ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند خدای رحمان برای آنها محبتی قرار خواهد داد.
المیزان
کلمه ود، و مودت بمعنای محبت است.
در روایت شان نزول از طرق شیعه و اهل سنت آمده که آیه شریفه درباره علی (ع) نازل شده است و در بعضی دیگر که تنها از طرق اهل سنت نقل شده که درباره علی (ع) نازل شده است و در بعضی دیگر که تنها از طرق اهل سنت نقل شده که درباره مهاجرین حبشه نازل شده.و در تفسیر قمی به سند خود، از ابی نصیر، از امام صادق (ع) روایت کرده که گفت: از آن جناب از ایه پرسیدم، فرمود: یعنی خدا برای آنان محبت و ولایت امیرالمومنین را قرار میدهد و این همان ودّی است که خدا در این ایه وعده داده است علامه می گئید این روایت را کافی به سند خود از ابی نصیر از آن جناب روایت کرده و در الدرالمنثوراست که ابن مردویه و دیلمی از براء روایت کردند که گفت:
رسول خدا (ص) به علی فرمود بگو: « اللهم اجعل لی عندک عهداً و اجعل لی عندک ودا و اجعل لی فی صدور المومنین موده» بعد از این جریان خدای تعالی این آیه را فرستاد. و آنگاه اضافه کرد که این آیه در حق علی نازل شده و در همان کتاب است که طبرانی و ابن مردویه از ابن عباس روایت کرده اند که گفت: این آیه درباره علی ابن ابیطالب نازل شده و فرمود: مقصود از «ود» محبت در قلوب مومنین است!

 

 

 

 

 

 

 

 

 


سوره بینه آیه 7
انا الذین امنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه
و کسانیکه ایمان آورده اعمال صالح کردند ایشان بهترین خلق خدایند.
المیزان
در تفسیر قمی در روایت ابی الجارود از امام ابی جعفر (ع) آمده که فرمود: منظور از کلمه «بینه» رسول خدا (ص) است.
و درالدراالمنثور است که ابن مردیه از عایشه روایت کرده که گفت: به رسول خدا (ص) عرضه داشتم : یا رسول الله گرامی ترین خلق نزد خدای عز و جل کیست؟ فرمود: ای عایشه مگر آیه شریفه « آن الذین امنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه» را نمی خوانی
و در همان کتاب است که ابن عساکر از جابر بن عبدالله روایت کرده که گفت : نزد رسول خدا (ص)بودیم که علی (ع) از راه رسید، رسول خدا (ص) فرمود: به آن خدایی که جانم به دست او است ، این مرد و پیروانش (شیعیانش) تنها و تنها رستگاران در قیامتند، آنگاه این آیه نازل شد، از وقتی که این آیه نازل شد اصحاب رسول خدا (ص ) هر وقت علی را می دیدند که دارد می آید می گفتند «خیر البریه» آمد.
سراغ شما می آید ، سپس رو به کعبه کرد و گفت به خدای این کعبه قسم که این مرد و شیعیانش در قیامت رستگارانند ، سپس نازل شد این آیه.
در درالمنثور از ابن عباس آمده است که وقتی آیه ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه نازل شد پیغمبر اکرم (ص) به علی فرمود: آن تو و شیعیان تو در قیامت می باشید که هم شما از خدا خشنود هستید و هم خدا از شما خشنود!

 

 

 

 

 

 

 

 

 


سوره بینه آیه 7
ان الذین امنوا و عملوا الصالحات هم خیر البریه
و کسانیکه ایمان آورده اعمال صالح کردند ایشان بهترین خلق خدایند.
نمونه
در روایات فراوانی از اهل سنت و شیعه نقل شد که این آیه اولئک هم خیر البریه (آنها بهترین مخلوقات خدا هستند) به علی (ع) و پیروان او تفسیر شده است.
حاکم حسکانی نیشابوری از دانشمندان معروف در کتاب شواهد التنزیل با اسناد مختلف نقل می کند که تعداد آن هم بیش از بیست روایت است که به عنوان نمونه چند روایت را می آوریم.
ابن عباس می گوید که هنگامی که این آیه نازل شد پیغمبر پیغمبر اکرم (ع) فرمود: منظور از این آیه تو و شیعیانت هستید که در روز قیامت دارد عرصه محشر می شوید در حالی که هم شما از خدا راضی و هم خدااز شما راضی است.
در حدیث دیگر از جابر بن عبدالله انصاری آمده است که ما خدمت پیغمبر اکرم (ص) در کنار خانه خدا نشسته بودیم علی (ع) به سوی ما آمد هنگامی که چشم پیامبر (ص) به او افتاد فرمود: برادرم به

 

سوره بقره آیه 207
و من الناس من یشتری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد
بعضی از مردم جان خود را در برابر خشنودی خدا می فروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است.
نمونه
شان نزول:
مفسر معروف اهل تسنن «ثعلبی» می گوید: هنگامیکه شب هنگام پیغمبر اسلام می خواست بسوی عایشه برود و مشرکان اطراف خانه او را برای حمله به او محاصره کرده بودند، علی (ع)در بستر او خوابید (در این هنگام خداوند به جبرئیل و میکائیل وحی فرستاد که من بین شما برادری ایجاد کردم و عمر یکی از شما را طولانی تر قرار دادم کدام یک ازشما حاضر است ایثار به نفس کند و زندگی دیگری را بر خود مقدم دارد هیچکدام حاضر نشدند) به آنها وحی شد اکنون علی (ع) در بستر پیغمبر من خوابیده و آماده شده جان خویش را فدای او سازد به زمین بروید و حافظ و نگهبان او باشید . هنگامیکه جبرئیل بالای سر و میکائیل پایین پای علی (ع) نشسته بودند جبرئیل می گفت : «به به آفرین به تو ای علی خداوند بواسطه توبر فرشتگان مباهات می کند» و در این هنگام آیه فوق نازل گردید.
سوره بقره آیه 207
و من الناس من یشتری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله روف بالعباد
بعضی از مردم هستند که جان خود را در مقابل رضای خدا فدا می کنند خداوند نسبت به بنده مهربان است.
بحث روایتی
درامالی شیخ از امام چهارم روایت شده که آیۀ «ومن الناس من یشتری نفسه» درباره علی (ع) نازل شده در شبی که پیغمبر اکرم (ص) از مکه به مدینه هجرت کرد و آن حضرت در بستر پیغمبر خوابید در تفسیر الدار المنثور از ابن مردویه از صهیب نقل کرد که گفت : موقعی که خواستم از مکه بسوی پیغمبر (ص) هجرت کنم قریش گفتند ای صهیب هنگامی که نزد ما آمدی مال و ثورتی نداشتی اکنون می خواهی با اموالی که در شهر ما اندوخته ای بیرون شوی هرگز چنین چیزی نخواهد شد که صهیب همه اموالش را به آنها داد و حرکت بسوی مدینه این قضیه به پیغمبر رسید حضرت دو مرتبه فرمود: صهیب درس سود برد این روایت است که این آیه درباره صهیب و ابوذر نازل شده که جان خود را با مالشان خریدند . مولف می گوید: این روایت بیان این است که مدلول آیه عمومیت دارد و منافات ندارد با اینکه در موضوع خاصی نازل شده باشد.
سوره آل عمران آیه 61
فقل تعالوا ندع انبائنا و انباءکم و نسائنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم.
پس بگو بیائید بخوانیم پسرانمان را و پسرانتانرا و زنانمانرا و زنانتانرا و نفسهامانرا و نفسهاتانرا
نمونه
در این آیه خداوند به پیامبر دستور دارد که هر گاه پس از این استدلالات روشن کسی درباره عیسی با تو گفتگو کند و به جدال برخیزد، با او پیشنهاد مباهله کن که فرزندان و زنان خود را بیاورد و تو هم فرزندان و زنان خود را دعوت کن و دعا کنید تا خداوند دروغگو را رسوا سازد.
مباهله از نظر مفهوم متداول که در آیه فوق گرفته شده به معنی نفرین کردن دو نفر بیکدیگر است باین ترتیب که افرادی که با هم گفتگو درباره یم مسئله مهم مذهبی دارند در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرع کنند و از او بخواهند که دروغگو را رسوا سازد و مجازات کند.
نا گفته پیداست منظور از مباهله این نیست که این افراد جمع شوند و نفرین کنند و سپس پراکنده گردند، زیرا چنین عملی بخودی خود هیچگونه تاثیری ندارد بلکه منظور این است که این دعا و نفرین اثر خود را عملا آشکار خواهد ساخت و دروغگو فورا به عذابی گرفتار خواهد شد.
به عبارت دیگر اگر چه در آیه تصریحی به تأثیر مباهله نشده است اما از آنجا که این کار به عنوان آخرین حربه بعد از اثر نکردن منطق استدلال مورد استفاده قرار گرفته دلیل بر این است که تنها دعا نبوده بلکه اثر خارجی آن مورد نظر بوده است.مفسران و محدثان شیعه و اهل تسنن تصریح کرده اند که آیه مباهله در حق اهل بیت پیامبر نازل شده است و پیامبر تنها کسانی را که همراه خود به میعادگاه برد فرزندانش حسن و حسین و دخترش فاطمه (س) و علی(ع) بودند، بنابراین منظور از «انبائنا» در آیه منحصرا حسن و حسین هستند، همانطور که منظور از «نسائنا» فاطمه و منظور از «انفسنا» تنها علی (ع) بوده است و احادیث فراوانی در این فراوانی در این زمینه نقل شده است.

 

 

 

 

 

سوره آل عمران آیه 61
فقل تعالوا ندع انبائنا و انباءکم و نسائنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم.
پس بگو بیائید بخوانیم پسرانمان را و پسرانتانرا و زنانمانرا و زنانتانرا و نفسهامانرا و نفسهاتانرا
المیزان
پرواضح است که موضوع مباهله گرچه به حسب ظاهر مانند احتیاجی است که بین رسول اکرم (ص)و مردان نصاری واقع شده، لیکن فرزندان و زنان را هم در دعوت دارد ساخته تا دلالت بیشتری بر صدق شخص داعی و دعوت کننده (یعنی شخص رسول اکرم (ص) ) و اطمینانش یدعوت خویش نماید.
تاریخ هم تایید کرده است که رسول اکرم (ص) برای مباهله با نصاری جز علی و فاطمه و حسنین (ع) کس دیگری را حاضر نفرمود یعنی برای مباهله تنها به خود علی که مصداق (انفسنا) بودند و به حسن و حسین که مصداق ابنائنا محسوب می شدند و به فاطمه که مصداق نسائنا بود اکتفا فرمود.
لفظ ایه از نظر مفهوم عام است و از نظر مصداق و شان نزول بر موضوع خاص و فرد واحدی منطبق گردیده است.

 

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  43  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله سبب و شان نزول برخی از ایات قران مجید و ایات شیطانی

تحقیق در مورد اعجاز قران

اختصاصی از رزفایل تحقیق در مورد اعجاز قران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد اعجاز قران


تحقیق در مورد اعجاز قران

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه25

 

فهرست مطالب

 

مقدمه:

بی تردید شخصیتهای بزرگی در طول تاریخ وجود داشته اند که تا مدتها موردتوجه عالمیان

بوده اند . اما به دلیل محدود بودن آنها در زمان و مکان هیچ گاه نتوانسته اند ابدی باشند.

اما پیامبران شخصیتهایی هستند که به دلیل ارتباط با عالم وحی و عالم بالا و ارتباط با خداوند متعال که آفریدگار این جهان است شخصیتهای ابدی هستند که هیچگاه  فراموش نخواهندشد.

با این حال پیامبران هر دوره با توجه به مغتضیات زمان ومکان آن دوره و با توجه به ظرفیت انسانها پیامهای دینی را به آنها منتقل میکردند بنابرین در دوره های مختلف

  پیامبران متعددی انسانها را به سوی سعادت رهنمون ساختند.

در این میان پیامبر اکرم (ص)به عنوان خاتم پیامبران وبا توجه ظرفیت انسانهای این عصر که میتوانند برنامه کامل سعادت را دریافت کنند  کاملترین دین را که همانا اسلام است به

همه جهانیان به ارمغان آورد.

بنابراین شناخت پیامبر (ص)به عنوان پیامبر دین اسلام یکی از ضرویات در دین است.

 

 

در این تحقیق سعی شده است تا ابتدا  به دو مورد از اعجاز قرآن که توسط نگارنده با استفاده از نرم افزارهای قرانی  به اثبات رسیده پرداخته شود.

 و سپس با استفاده از نرم افزارهای قرآنی و تفاسیر نمونه و المیزان به تفسیر آیاتی از قرآن کریم که در آنها به نام محمد (ص) اشاره شده پرداخته شود . 

 

چکیده:

در قران کریم 4 بار نام پیامبر اکرم (ص)به صراحت با کلمه "محمد" بیان شده است که این

به غیر از کلمات ومضامین زیادی همچون "رسول" است که در مواقعی منظور شخص پیامبر

(ص) میباشد.

سوره هایی که پیامبر (ص) در آن با نام محمد خطاب شده اند عبارتند از:

  • آل عمران آیه 144- مدنی
  • الاحزاب - آیه 40 مدنی
  • محمد - آیه 2      - مدنی
  • الفتح -  آیه 29   - مدنی 

 

 

نکته بسیار بسیار جالب در این 4 آیه که در 4 سوره مختلف از قران کریم آمده این است که هر جا کلمه محمد (ص) آمده در کنار آن جملاتی همچون" فقط فرستاده خداست  " و

"پدر هیچ یک از مردان شما نیست" و... آمده است و این را میرساند که شخصیت پیامبر یک شخصیت الهی بوده و اعمال و رفتارو گفتار ایشان خدائیست و هر که اعمال پیامبر را انجام

دهد(سنت) یقینا" آن اعمال درست است .    

 

نکته جالب توجه دیگری را که میتوان به آن اشاره کرد این است که اگر از جزء 1 تا جزء30

قرآن را به ترتیب قرائت کنیم و به کلمه" رسول" دقت کنیم خواهیم دید که اولین باری که

کلمه رسول در قران آمده در جزء 1 سوره بقره ودر آیه 87 آن است ودر آنجا به رسالت

دو پیامبر موسی وعیسی وسایر پیامبران پیش از آنها اشاره کرده و این که مردم در برابر

پیامبران تکبر کردند  و پیام آنها را نادیده گرفتند. وآخرین باری که کلمه رسول در قرآن آمده

در جزء 30 ودر آیه ی 2 سوره ا لبینه بوده که در این سوره  به  بهانه های اهل کتاب اشاره

میکند که می گفتند تا دلیل روشنی نیافتیم دست از


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد اعجاز قران