رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله شیطان شناسی در قران

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله شیطان شناسی در قران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

مقدّمه :
از آن جا که انسان موجودى است ذاتاً طالب کمال نهایى و سعادت ابدى و همیشه در اندیشه شناخت کمال ابدى و نهایى و راه هاى وصول به آن و نیز شناخت موانع نیل به آن و کیفیت برطرف کردن آن هاست و نیز از آن جا که شیطان را یکى از موانع مهم در راه نیل به کمال نهایى خود مى داند، همیشه سعى دارد تا این موجود پلید را به خوبى شناخته، راه هاى مبارزه با او را نیز بشناسد و از این رو، به لحاظ تاریخى، مسأله شیطان و کیفیت خلقت و فلسفه آفرینش او، برنامه هاى او براى اغواى انسان و دام هاى گسترده و ابزار و وسایل اغواگرى اش، مسأله حزب شیطان و کیفیت مبارزه با آن و مسائل دیگرى از این قبیل همزاد انسان است. همیشه و در هر جا سخن از شیطان بوده، سؤالات متعددى نیز درباره او مطرح مى شده است.

 

آفرینش شیطان
از آیات متعدد قرآن استفاده مى شود که ماده اولیه شیطان "آتش" بوده است; مثلا، در آیه اى مى فرماید: "و اذقلنا للملائکة اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابلیس کانَ من الجنّ ففسق عن امر ربّه." (کهف:5)
چنان که ملاحظه مى شود، این آیه شریفه، ابلیس را از جن مى داند. ابلیس اسم خاص همان شیطانى است که اغواگر حضرت آدم بود و خداى تعالى در قرآن گاهى با عنوان "ابلیس" و گاهى با عنوان "شیطان" از او تعبیر مى کند.
از سوى دیگر، آیاتى خلقت جن را از آتش مى داند: "والجانَّ خلقناه من نار السّموم" (حجر:27); "و خلق الجانّ من مارج من نار" (الرحمن: 15)
خود شیطان هم خلقت خود را از آتش مى داند، آن جا که خداوند از او سؤال مى کند: چه چیزى مانع سجده کردن تو بر آدم شد، گفت: "انا خیرٌ منه خلقتنى من نار و خلقته من طین." (ص: 76) در جاى دیگر، مى گوید: "ءَاسجدُ لمن خلقت طیناً" (اسراء:61)
اما این که منظور از "آتش" همین آتش معمولى است یا آتش دیگرى شبیه این، از قرآن چیزى به دست نمى آید.
ممکن است گفته شود: اصل معناى جنّ ستر و پوشش است و از این رو، به جنین هم "جنین" گفته مى شود; چرا که در پوشش رحم مادر قرار دارد و مستور است. جنیان را هم به دلیل مستور بودنشان "جنّ" گویند.
به بهشت و باغ نیز "جنّت" گویند; چون تحت پوشش شاخه هاى درختان است. بر دیوانگى هم به دلیل مستوربودن عقل و شکوفا نبودن آن "جنون" اطلاق مى شود.
پس با توجه به آنچه گفته شد، مى توان گفت: ملائکه هم جن هستند; زیرا مستور از چشمان هستند و به صرف این که قرآن مى فرماید: کان من الجنّ ففسق عن امرِ ربّه (کهف: 50) نمى توان به وسیله آن اثبات کرد که ابلیس از فرشتگان نبوده; چرا که ممکن است به دلیل مستور بودن فرشتگان، بر ابلیس هم، که از آن ها بوده جن اطلاق شده باشد.
اما چنین برداشتى خلاف ظاهر آیه شریفه است. علاوه بر آن، در هیچ آیه اى واژه "جن" بر ملائکه اطلاق نشده است، بلکه جن در قرآن نام طایفه اى از موجودات مکلّف است که معمولا در برابر "انس" قرار گرفته; مانند: "یا معشر الجنِّ و الانس الَم یأتِکم رسلٌ منکم یقصّون علیکم آیاتىوینذرونکم لقاءَ یومکم هذا"(انعام:130);
"و ما خلقتُ الجنَّ و الانس الاّ لیعبدون" (ذاریات: 56);
"و لقد ذرأنا لجهنم کثیراً من الجنِّ و الانس." (اعراف: 179)
بنا به قول بعضى از مفسّران، گاهى هم "جن" در برابر فرشتگان قرار گرفته است; مانند: "و یومَ نحشرهم جمیعاً ثم نقولُ للملائکةِ هؤلاءِ ایّاکم کانوا یعبدون قالوا سبحانک انت ولیُّنا من دونهم بل کانوا یعبدون الجنِّ." (سبا: 41) از آنچه گفته شد، جواب این سخن هم که "شیطان نخست فرشته بود، ولى پس از امتناع از سجده بر آدم و تمرّد از امر الهى از درگاه احدیت رانده شد و به اضلال و اغواى خلق پرداخت" نیز روشن مى گردد.
آیا ابلیس از فرشتگان بود؟
ممکن است توهّم شود که ابلیس نیز فرشته اى از فرشتگان الهى بوده; زیرا در بعضى از آیات مربوط به سجده فرشتگان بر آدم(علیه السلام) و امتناع ابلیس از سجده بر آن حضرت، فرشتگان مستثنى منه و ابلیس مستثنى قرار گرفته است. علاوه بر این، ابلیس هم نگفت من از فرشتگان نیستم تا سجده کنم وآنگهى، امام على(علیه السلام)مى فرماید: "ما کان اللّه سبحانه لیدخل الجنة بشراً بامر اخرج به منها ملکاً"
جواب این توّهم: اولا، قرآن تصریح دارد که ابلیس از جن است درآن جا که مى فرماید: "کان من الجنّ ففسق عن امر ربّه" (کهف: 50)
ثانیاً، از آن جا که ابلیس مدت طولانى در بین فرشتگان بود، در زمره آن ها درآمده بود، و این که قرآن مى فرماید: "و اذقلنا للملائکةِ اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابلیس" مى تواند از همین مقوله باشد.
ثالثاً،آفرینش شیطان ازآتش است، اماخلقت فرشتگان از نور.
رابعاً، قرآن تصریح دارد به این که فرشتگان نافرمانى خدا نمى کنند: "لا یعصون اللّه ما امرهم" (تحریم: 6); "لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون" (انبیاء:26). اما با وجود این، به تصریح قرآن، شیطان از فرمان خدا سرپیچى کرد: "ابى واستبکر و کان من الکافرین" (بقره: 34); "کان من الجنّ ففسق عن امر ربّه" (کهف: 50); "فسجدوا الاّ ابلیس ابى" (طه: 116); "الاّ ابلیس ابى ان یکون مع الساجدین" (حجر: 30); "الاّ ابلیس استکبرو کان من الکافرین"(ص:74); "انّ الشیطان کان للرّحمن عصّیاً." (مریم: 44)
خامساً، قرآن شیطان را داراى ذریّه مى داند، آن جا که مى فرماید: "واذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابلیس کان من الجن ففسق عن امر ربّه افتتخذونه و ذرّیّته اولیاء من دونی و هم لکم عدوٌ بئس للظالمین بدلا." (کهف: 50) اما چنین چیزى براى فرشتگان ثابت نشده است.
سادساً، قرآن مى فرماید: ملائکه براى کسانى که در زمین هستند از درگاه الهى طلب مغفرت و بخشش مى کنند: "و الملائکةُ یسبّحون بحمد ربّهم و یستغفرون لمن فى الارض و بالاسحار هم یستغفرون" (ذاریات: 18) و در جاى دیگر مى فرماید: "الذین یحملون العرش و من حوله یُسبّحون بحمد ربّهم و یؤمنون به و یستغفرون للّذین آمنوا ربّنا وسعت کلّ شىء و علماً فاغفر للّذین تابوا واتّبعوا سبیلک وقهم عذاب الجحیم." (غافر: 7) ولى در آیات متعددى، شیطان را دشمن آشکار انسان مى داند و انسان را از پى روى او برحذر مى دارد: "و انّ الشیطان للانسان عدوٌ مبینٌ" (یوسف: 5); افتتخذونه و ذرّیّته اولیاء من دونی و هم لکم عدّوٌ." (کهف: 50)

 

فلسفه آفرینش شیطان
چرا خداوند شیطان را آفرید تا هم آدم(علیه السلام) و هم فرزندان او را فریب داده، اغوا کند؟ اگر خلق نمى کرد، مسلّماً هیچ یک از بندگان او معصیت و نافرمانى نمى کردند و به طور کلى، آدمیان از شرّ او در امان بودند. پس چرا او را خلق کرد؟
جواب: اولا، خداوند شیطان را جبراً شیطان (به عنوان موجودى شریر و موذى) نیافرید; بلکه شیطان پس از خلقت آن قدر عبادت خدا را انجام داد که در زمره فرشتگان قرار گرفت. امام على(علیه السلام) در این باره مى فرماید: "واعتبروا بما کان من فعل اللّه بابلیس اذ احبط عمله الطویل و جهده الجهید و قد کان قد عبداللّه ستة آلاف لا یدرى امن سنى الدّنیا امّن سنى الاخرة عن کبر ساعة واحدة فمن ذا بعد ابلیس یسلم عن اللّه بمثل معصیتة."
پس این خود شیطان بود که با اختیارات خود از امر الهى تخلف کرد و از سجده بر آدم امتناع نمود و بدین روى، مطرود رحمت الهى شد.
ثانیاً، خداوند انسان را در برابر فریب ها و اغواگرى هاى شیطان بى دفاع نگذاشته، بلکه او را به نیروهاى عقلانى و وحیانى مسلّح نموده است; از یک سو، به وسیله عقل و از سوى دیگر، از طریق وحى از ترفندهاى شیطانى آگاهى پیدا کرده است.
ثالثاً، وجود شیطان براى انسان به یک لحاظ، نعمت است و نه نقمت; چرا که خود وسیله اى براى پیشرفت و تکامل بشرى است; زیرا اگر انسان با نیروهاى مخالف و بازدارنده از صراط مستقیم به مبارزه برخیزد، مسلّماً در تربیت روح و روان و تکامل معنوى او تأثیر فوق العاده اى خواهد داشت.
از سوى دیگر، یکى از سنّت هاى الهى "امتحان" است; به این معنا که اراده خدا بر این تعلّق گرفته که همه بندگانش را به انحاى گوناگون بیازماید: "احسب النّاسُ ان یترکوا و هم لا یفتنون." (عنکبوت: 2) خلقت شیطان هم خود وسیله اى براى آزمایش انسان هاست; زیرا انسان با توجه به این مسأله سعى مى کند با انواع مکر و حیله هاى او مبارزه کند و با کمک و استمداد از عقل و وحى الهى، در برابر انواع توطئه ها و برنامه ها و نیرنگ هاى شیاطین انس و جن مقاومت کند و تسلیم نشود و بدینوسیله به عالى ترین مراتب کمال و سعادت انسانى نایل شود. بله، او مى تواند با اختیار خود، اسیر شعارهاى شیطانى و مغلوب هواهاى نفسانى خویش گشته، به دانى ترین مراتب حیوانى سقوط کند. و معمولا افراد بى ایمان نسبت به معاد این چنین هستند: "و لتُصغى الیه افئدة الّذین لایؤمنون بالاخرة و لیرضوه و لیقترفوا ما هم مقترفون." (انعام:113)

 

آیا انسان در برابر شیطان مجبور است؟
نه تنها انسان با علم حضورى، پى به مختاربودن خود مى برد و نه تنها آیات متعددى از قرآن دلالت بر اختیار انسان مى کنند، بلکه آیات فراوان دیگرى نیز دلالت دارند که انسان در برابر شیطان مسلوب الاختیار نیست، بلکه شیطان از طریق تزیین (آراستن، زیباجلوه دادن) ، وسوسه ، دعوت ، تسویل (فریفتن) استزلال (لغزاندن) ، افتنان (به فتنه انداختن) اضلال (گمراه کردن) ، ایحاء (القا کردن سخن، وحى کردن، وسوسه کردن) وعده دروغ و مانند آن انسان را به نافرمانى خدا سوق مى دهد و این همه، از لوازم شیطنت است. باید توجه داشت که اگر در بعضى از آیات اشاره به سلطه شیطان بر بعضى افراد شده، این سلطه تکوینى نیست و از این رو، شیطان در قیامت، به هنگام رویارویى با پیروان خود مى گوید: "انّ اللّه وعدکم وعدالحقّ و وعدتکم فاخلقتکم و ما کان لى علیکم من سلطان الاّ ان دعوتکم فاستجبتم لی فلاتلومونی ولوموا انفسکم و ما انتم بمصرخیّ انّی کفرت بما اشرکتمون من قبل..."(ابراهیم:22)
البته روشن است که سلطه در آیه شریفه، اطلاق دارد و شامل هر نوع سلطه اى مى شود، چه سلطه بر ابدان باشد و چه سلطه بر افکار و اندیشه ها.
دعوت شیطانى و تزیین اعمال و تسویل و وسوسه توسط شیطان ممکن است در انسان میل و شوق به گناهان ایجاد کند و انسان هم پس از آن به راحتى تن به معصیت و نافرمانى خدا دهد، ولى این به معناى مسلوب الاختیار کردن انسان نیست ،بلکه او مخیّر است که دل و فکر خود را جایگاه و سنگر شیطان قرار دهد یا جایگاه ذکرالهى. بسیارند کسانى که حاضر نیستند، حتى یک لحظه، قلب خود را جایگاه وساوس شیطانى قرار دهند; دل هاى آن ها لبریز از ایمان به خداست و همیشه بر او توکّل دارند و از این رو، شیطان هم بر آن ها هیچ سلطه اى ندارد: "انّه لیس سلطانه على الّذین آمنوا و على ربّهم یتوکلّون" (نحل: 99) او بر بندگان خدا (کسانى که واقعاً بنده او هستند) هیچ سیطره اى ندارد، مگر بر پیروان گمراه خود: "انّ عبادی لیس لک علیهم سلطانٌ الاّ من اتّبعک من الغاوین" (حجر:42)

 

شیاطین انس و جن
بعضى از آیات سخن از شیاطین انس و جن دارند: "و کذلک جعلنا لکلّ نبى عدّواً شیاطین الانس و الجنّ یوحى بعضم الى بعض زخرف القول غروراً و لو شاء ربّک ما فعلوه فذرهم و ما یفترون و لتصغى الیه أفئدةُ الّذین لایؤمنون بالاخرة و لیرضوه و لیقترفوا ما هم مقترفون." (انعام: 113)
چنان که از آیه استفاده مى شود، شیاطین انس و جن برنامه هاى اغواگرانه خود را به طور پنهانى، سریع و فریبنده به دیگران القا مى کنند و این جاست که در اثر این القاءات دل هاى افراد بى ایمان به آخرت نسبت به آن ها متمایل گشته، سخنان و برنامه هایى را که ظاهرى زیبا و باطنى زشت و کریه دارند، از آنان مى پذیرند و به آن دل گرم مى شوند و از این طریق، به انواع گناهان شقاوت بار آلوده مى شوند: "ولیقترفوا ما هم مقترفون."
نه تنها شیاطین جن، بلکه شیاطین انس هم براى گم راه کردن مردم برنامه ریزى ها مى کنند و از این رو، قرآن به سران منافقان، که از هیچ کوششى براى شکست مسلمانان دریغ نمى کردند، لقب "شیاطین" مى دهد: "واذا لقوا الّذین آمنوا قالوا آمّنا و اذا خلوا الى شیاطینهم قالوا انّا معکم انّا نحن مستهزئون" (بقره: 14)

 

حزب شیطان
از بعضى از آیات استفاده مى شود که خداى تعالى به انسان هشدار مى دهد که شیطان دشمن شماست، شما هم او را دشمن تلقّى کنید و از پى روى او بپرهیزید که هدفش جز اغواى شما چیزى نیست و او حزب و گروهش را به راه هاى منحرف دعوت مى کند و این جز دوزخ را در پى نخواهد داشت: "انّ الشیطان لکم عدوٌ فاتخذوه عدّواً انّما یدعوا حزبه لیکونوا من اصحاب السّعیر." (فاطر:6)
اما در این که منظور از "حزب شیطان" چیست، قرآن خود توضیح مى دهد; در بعضى از آیات ، پس از معرفى منافقان و تبیین بعضى از برنامه ها و توطئه هاى آن ها ـ مانند طرح دوستى آن ها با غضب شدگان الهى، در مشکلات و گرفتارى ها با مسلمانان نبودن، با سوگند دروغ اعلان وفادارى کردن نسبت به مؤمنان، با سوگند مردم را از راه خدا بازداشتن وعیدهاى مکرر به آن ها دادن ـ مى فرماید: "استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذکراللّه اولئک حزب الشیطان الا انّ حزب الشیطان هم الخاسرون." (مجادله: 19); شیطان بر آنان استیلا پیدا کرده، یاد خدا را از خاطرشان محو نمود. آنان حزب شیطانند. آگاه باشید که حزب شیطان زیان کارانند.
پس در واقع، حزب شیطان دو مشخصه بارز دارند: یکى سلطه شیطان بر آن ها و دیگرى فراموش کردن خدا. دو مشخصه اى که هر یک از آن ها به تنهایى مى تواند تباه کننده سعادت دنیوى و اخروى انسان باشد و از همین طریق شیطان برنامه هاى خود را اجرا مى کند.
امام على(علیه السلام) مى فرماید: "الا و انّ الشیطان قد جمع حزبه و استجلب خیله و رجله.." ; آگاه باشید که شیطان حزب خود را جمع آورى کردهوسواره ها وپیاده هاى(لشکر)خویش رافراخوانده است.
مرحوم علّامه جعفرى در ذیل کلمات گران سنگ مزبور مى گوید: "مسلّم است که حزبى به نام "حزب شیطان" با علامت مخصوص یا لباس مشخص در هیچ نقطه اى از تاریخ بشرى نمودار نگشته است. ما با هر حزبى که در تاریخ روبه رو مى شویم، با یکى از صفات جالب، که مفهوم آرمانى انسانى دارد، خود را مشخص کرده است، مانند حزب عدالت، حزب آزادى، حزب ترقى خواهان و غیره... بنابراین، مقصود از "حزب شیطان" یک حزب رسمى با یک برنامه معیّن و هدف مشخص شیطانى نیست، بلکه بنا به قاعده اصلى:
ناریان مر ناریان را طالبند *** نوریان مر نوریان را جاذبند
منظور گردهمایى و تشکّل افراد و گردهمایى از انسان نماهاست که هوا و هوس ها و خودکامگى ها... و مقام پرستى و تورم "خود طبیعى" آنان را با یکدیگر متشکّل ساخته، همداستان و همرزم و هم پیاله نموده است. این گونه تشکّل، که امیرالمؤمنین(علیه السلام) آن را "حزب شیطان" مى نامد، از نظر ماهیت و نتیجه، پست تر و وقیح تر از تشکّل حیوانات درنده مى باشد; زیرا درندگان هر اندازه و به هر کیفیتى هم که متشکّل گردند، نمى توانند به فعالیت هاى وسیع تر و عمیق تر از محدوده غرایز معیّن خود بپردازند; مثلا، تشکّل ببرها هرگز نمى تواند تحوّل پلید در گروه ببرها یا دیگر جانداران به وجود بیاورد، در صورتى که حزب شیطان، که از افراد انسانى تشکیل مى یابد، داراى نیروها و استعدادهایى است که به وسیله آن ها مى توانند ارزش ها را نابود کنند، تحوّلات قهقرایى ایجاد کنند، اگر موقعیت ایجاب کند راه هایى را که به پوچى حیات منتهى مى گردد پیش پاى مردم بگسترانند. حزب شیطانى مختصات دیگرى هم دارد; از آن جمله مى تواند از مفاهیم عالى انسانى مانند علم، تکامل، عدالت، وطن، آزادى، سوءاستفاده نموده با تحریک ابعاد آرمان جویى در انسان ها آنان را تا اعماق تباهى براند."
بعضى از آیات هم دلالت دارند که شیطان لشکریانى دارد که آن ها را براى اغواى مردم استخدام مى کند: "و جنودُ ابلیس اجمعون" (شعرا: 95); "انّه یراکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم انّا جعلنا الشیاطین اولیاء للّذین لا یؤمنون" (اعراف: 27); "واذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابلیس کان من الجن ففسق عن امر ربّه افتتخّذونه و ذرّیتّه اولیاء من دونى و هم لکم عدوٌ بئس للظالمین بدلا" (کهف:50)
سخنان امام على(علیه السلام) در نهج البلاغه نیز بیانگر این واقعیت است، آن جا که مى فرماید: "آنان در زندگى به شیطان اعتماد کردند; او را تکیه گاه خویش و ملاک کارشان قرار دادند، او هم آنان را دام خود و وسیله اى براى اضلال دیگران قرار داد و سینه هاى آن ها را لانه خود ساخت. در درون آن ها تخم هاى رذالت و پستى گذاشت و جوجه هاى آن را در دامنشان پرورش داد; با چشم آن ها مى بیند و با زبان آن ها سخن مى گوید و به کمک آن ها بر مرکب اضلال و گم راهى خود سوار شده، کارهاى زشت و ناپسند را در نظرشان زیبا جلوه داده است. اینان مانند کسى هستند که عملشان شاهد بر این است که با مساعدت شیطان انجام شده و گفتار باطل را او بر زبانشان جارى کرده است."
به هر حال، وقتى دل هایى که باید جایگاه یاد و ذکر الهى باشند به لانه شیطان تبدیل شوند، خیالات، وسوسه ها، توهّمات، شک و تردیدها، انکار و تکذیب ها و در نهایت توطئه ها شروع مى شوند; کارهایى که در واقع همگى تخم ریزى ها و یا جوجه هاى شیطانى هستند. آن گاه چنین افرادى خود وسیله اى براى شیطان در جهت صیدکردن و اضلال کردن مى شوند; چشمان آن ها چشمان شیطانى و زبان هایشان زبان هاى شیطانى خواهد بود، به طورى که همه کلماتشان سخنان شیطان است. آرى، افرادى این چنینى همان حزب و جمعیت شیطانى و دست یاران او هستند.
اینان کسانى هستند که قبلا ویژگى هاى انسانى داشتند، اما در اثر پذیرش دعوت شیطان و زیر چتر و حزب او درآمدن، از صراط مستقیم الهى منحرف گشته، آن ویژگى هاى انسانى را از دست دادند و خود به یکى از شیاطین انسى مبدّل گشتند.

 

حزب اللّه
با توجه به آنچه در مورد حزب شیطان و آیات مربوط به آن گفته شد، تذکر این نکته لازم است که از منظر قرآن، حزب دیگرى نیز وجود دارد که در برابر حزب شیطان قرار دارد و آن "حزب اللّه" است. اما در این که منظور از "حزب اللّه" چیست، قرآن ویژگى هاى افراد تحت پوشش این حزب را چنین بیان مى دارد:
"لا تجد قوماً یؤمنون باللّه و الیوم الآخر یوادّون من حادّاللّه و رسوله ولو کان آباؤهم او ابناؤهم او اخوانهم او عشیرتهم اولئک کتب فى قلوبهم الایمان و ایدّهم بروح منه و یدخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها رضى اللّه عنه و رضوا عنه اولئک حزب الله الا انّ حزب اللّه هم المفلحون." (مجادله:12)
ملاحظه مى شود که قرآن مى فرماید: گروهى را نمى یابى که ایمان به خدا و آخرت داشته باشند، اما با دشمنان خدا و رسولش سازگار و دوست باشند (مؤمن به خدا و آخرت هرگز با دشمن خدا و رسول او طرح دوستى نمى افکند)، حتى اگر آن ها پدران یا فرزندان یا برادران یا فامیلشان باشند. خداوند در دل آنان ایمان را نوشته است و آن ها را به وسیله روحى که از جانب خودش مى باشد تأیید کرده، آنان را به بهشت هایى که از زیر (درختان آن ها) جوى هایى روان است، داخل مى کند و در آن جا جاودان خواهند بود. آن ها از خدا خشنودند و خدا هم از آنان خشنود. (مسلّماً این بزرگ ترین پاداش محبّ است که محبوبش نسبت به او اظهار رضایت نماید; نعمتى که ارزش آن از همه بهشت و نعمت هاى آن بالاتر است.)
آن گاه خداوند متعال در پایان آیه شریفه این جمعیت (و افرادى که داراى چنین خصایصى هستند) را "حزب اللّه" اعلان مى کند و مى فرماید: آگاه باشید که آنان حزب اللّه هستند و آن هایند که اهل فلاح و رستگارى اند.
آیه اى دیگر "حزب الله" را کسانى مى داند که پیرو خدا و رسول او و در خط ولایت باشند: "انّما ولیُّکم الله و رسوله و الّذین آمنوا الذین یقیمون الصّلوةَ و یؤتون الزّکوة و هم راکعون و من یتولَّ اللّه و رسوله والّذین آمنوا فانّ حزب الله هم الغالبون." (مائده: 55ـ56)
از مجموع آیات مربوط به حزب اللّه، استفاده مى شود که آن ها:
1. کوچک ترین سازش و دوستى با دشمنان خدا ندارند;
2. دل هایى سرشار از ایمان دارند;
3. مورد تأییدات الهى هستند;
4. پاداش آن ها بهشت است;
5. هم مورد رضایت الهى هستند و هم آن ها از خدا راضى مى باشند;
6. آن ها رستگاران و اهل فلاح هستند;
7. فقط پیرو خدا و رسول خدا و در خط ولایت هستند;
8. آن ها پیروز خواهند بود (و این وعده اى است قرآنى و الهى).

 

دام ها و برنامه هاى شیطان
پس از آن که ابلیس مأمور سجده بر آدم شد و به سبب کبر و غرورى که داشت از سجده بر او ابا کرد، به خداى متعال گفت: اگر تا قیامت مرا زنده بگذارى، همه فرزندان او ـ جز عدّه کمى ـ را گم راه کرده و آن ها را از راه طاعت و بندگى تو بدر خواهم برد: "قال ارأیتَک هذا الّذى کرمت علىّ لئن اخّرتن الى یوم القیامة لاحتنکنّ ذرّیّته الاّ قلیلا." خداى متعال هم فرمود: برو که کسانى که از آن ها پیرو تو باشند، جهنم جزاى آن هاست که مسلّماً جزایى تمام خواهد بود: "قال اذهب فمن تبعک منهم فانّ جهنّم جزاؤکم جزاءً موفوراً."
در این جا خداوند به اسباب و وسایل و دام هاى شیطانى براى گم راه کردن مردم اشاره کرده، خطاب به شیطان مى فرماید: از آن ها هرکه را توانستى با صدایت تحریک کن و با سواران و پیادگانت بر آن ها بتاز و با آن ها در اموال و اولاد شرکت کن و به ایشان وعده بده. و شیطان جز فریب به آن ها وعده نمى دهد. در حقیقت، تو را بر بندگان من تسلّطى نیست و حمایت گر و وکیلى (همچون) پروردگارت بس است: "واستفزز من استطعت منهم بصوتک و اجلب علیهم بخیلک و رجلک و شارکهم فى الاموال و الاولاد وعدهم و ما یعدهم الشیطان الاّ غروراً انّ عبادی لیس لک علیهم سلطان و کفى بربّک وکیلا." (اسرا: 64ـ65)
به راستى، اگر دقت کنیم، مى بینیم خداى متعال چهار دام و ـ به عبارت دیگر ـ چهار وسیله و برنامه براى شیطان در اضلال و اغواى دیگران برمى شمرد که همیشه در دنیا به انحاى گوناگون کاربرد فراوانى دارند:
1. "واستفزز من استطعت منهم بصوتک"; هر که را توانستى با صدایت تحریک کن و وسوسه نما. امروز هم شیاطین بزرگ انس با پشتوانه و اعتماد به شیاطین جن و ملاک قرار دادن آن ها به وسیله بنگاه هاى عظیم تبلیغاتى خود و ابزار و وسایل دیگر، شایعات و تبلیغات فراوان و دروغینى را براى گم راه کردن مردم و به خصوص جوانان به راه مى اندازند; تبلیغاتى کاملا حساب شده در قالب خبر، شعر، مصاحبه، طنز و مانند آن ها که فقط احزاب شیطانى را یاراى چنین تبلیغاتى است.
2. "واجلب علیهم بخیلک و رجلک"; با فریادت لشگر سواره و پیاده را به جانب آنان روانه کن. بزرگان شیاطین انس هم نیروهاى عظیمى تحت عناوین گوناگون مانند "نیروهاى واکنش سریع" براى اهداف دروغینى مانند مبارزه با تروریسم آماده کرده اند که در هر لحظه و در هر گوشه اى از جهان خواستند، هرطور صلاح دیدند، حمله مى کنند تا به اهداف شیطانى خود نایل شوند; اهدافى مانند سرکوب کردن جنبش هاى آزادى بخش و استقلال طلب، حمایت از اقمار خود، کسب منافع اقتصادى و سیاسى و باج گیرى.
3. "و شارکهم فى الاموال و الاولاد"; و با آنان در اموال و اولاد شریک شو. از جمله برنامه هاى شیطانى احزاب شیطانى در سلطه بر بندگان خدا و اغواى آن ها، رواج مسأله ربا در بین آن ها و سلطه بر منافع اقتصادى آن هاست تا هم اموال و ثروت هاى آن ها را به غارت ببرند و هم آن ها را مطیع خود و در نهایت، منحرف سازند. از سوى دیگر، هجمه فرهنگى به آن ها و شیوع فحشا و منکرات و ایجاد مراکز فساد و ازدیاد فرزندان نامشروع و در یک کلمه، از خود بیگانه کردن جوانان، به طورى که فرهنگ بیگانه را فرهنگ خود بپندارند و به طور کلى، حیوانیت را به جاى انسانیت تلّقى کنند و از فطرت الهى و ویژگى هاى انسانى خود کاملا بیگانه شوند، از جمله برنامه هاى شیاطین است که از طریق مسائل اقتصادى و تهاجم فرهنگى بر ایشان قابل دست رسى است.
4. "و عدهم"; و به آن ها وعده (دروغین) بده و (آن ها را بفریب".
آن ها را با وعده دروغین ـ که اگر به برنامه هاى ما عمل کنید، در آینده نه چندان دور به اوج رفاه و آسایش و دموکراسى خواهید رسید و اگر عمل نکنید، هر لحظه از مدینه فاضله فاصله خواهید گرفت و وعده هاى دیگر ـ اعوان و یاران خود را فریب مى دهند.
اما قرآن در خاتمه هشدار مى دهد تا مبادا بندگان صالح خدا فریب چنین وعده هاى دروغینى را بخورند: "و ما یعدهم الشیطان الاّ غروراً" و شیطان به غیر از فریب دادن، به آن ها وعده اى نمى دهد. و باز خطاب به شیطان فرماید: "انّ عبادی لیس علیهم سلطان"; بر بندگان من (هیچ گونه) سلطه اى نخواهى داشت. "و کفى بربّک وکیلا."

 

بعضى از نشانه هاى کارهاى شیطانى
گفته شد شیطان به انحاى گوناگون از طریق دعوت، تزیین، استزلال و افتنان، انسان ها را اغوا مى کند و این امور هیچ منافاتى با اختیار داشتن انسان ندارند ـ به این معنى که انسان در برابر شیطان مسلوب الاختیار نخواهد بود ـ و نیز گفته شد که در آیات متعددى خداى تعالى به انسان هشدار مى دهد که مبادا از شیطان اطاعت کند.
با توجه به آنچه گفته شد، بعضى از آیات قرآن نشانه هایى را براى کارهاى شیطانى ذکر مى کنند; به این معنا که هشدار مى دهند که شیطان دستور چنین کارهایى را مى دهد.
این مسأله کمال لطف و عنایت الهى را نسبت به بندگانش مى رساند که آن ها را به نحو احسن هدایت مى کند تا مبادا دست خوش وساوس و حیله هاى شیطانى قرار گیرند. به هر حال، بعضى از علایم کارهاى شیطانى عبارتند از:
1. وعده فقر; انسان را از انفاق و اداى زکات و خمس بازداشتن تا مبتلا به فقرنشود: "الشیطان یعدُکم الفقر"(بقره:268)
2. امر به فحشا; "... و یأمرکم بالفحشاء" (بقره: 268);
3. امر به منکر; "فانه یأمر بالفحشاء و المنکر" (نور: 21);
4. ترساندن دوستان خود (تا مبادا جهاد کرده، با کفّار مواجه شوند); "انّما ذلکم الشیطان یخوّف اولیاءه فلاتخافوهم و خافون ان کنتم مؤمنین" (آل عمران: 175)
5. ایجاد دشمنى بین مسلمانان از طریق شرب خمر و قماربازى: "انّما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوة و البغضاء فى الخمر و المیسر" (مائده: 91);
6. بازداشتن انسان از یاد خدا: "و امّا ینسینک الشیطان بعد الذکرى فلا تعقد بعد الذکرى مع القوم الظالمین" (انعام:68); "استحوذ علیهم الشیطان فانسیهم ذکراللّه" (مجادله: 19);
7. در آرزو قرار دادن: "یعدهم و یمنیّهم و ما یعدهم الشیطان الاّ غروراً" (نساء: 120);
8. جدال در مورد خدا: "و من النّاس من یجادل فى اللّهِ بغیر علم و یتّبع کلَّ شیطان مرید" (حج: 3)
نشانه هاى کارهاى شیطان فراوان است، پرداختن به همه موارد، از حوصله این بحث خارج است.

 

وظیفه ما هنگام مواجهه با وسوسه هاى شیطانى
با صرف نظر از آیاتى که به انسان هشدار مى دهند تا مبادا از شیطان پى روى کند (الم اعهد الیکم یا بنى آدم ان لا تعبدوا الشیطان انّه لکم عدوٌ مبینٌ و ان اعبدونى هذا صراط مستقیم") (یس: 60ـ61) و با صرف نظر از آیاتى که نشانه هاى کارهاى شیطانى را بیان مى کنند (و قبلا ذکر شد) و با صرف نظر از همه آیات هشداردهنده در رابطه با شیطان، قرآن کریم به پیامبر دستور مى دهد که هنگام مواجهه با وسوسه هاى شیاطین، به خدا پناه ببر. "و امّا ینزغنّک من الشیطان نزعٌ فاستعذبالله انّه سمیعٌ علیم" این روش متقین است; آن ها هنگامى که بعضى از شیاطین در اطراف قلبشان شروع به گشت زنى مى کنند تا در آن ها ایجاد وسوسه کنند، متذکّر گشته ناگهان بینا مى شوند (و حجاب غفلت از آن ها برطرف مى شود): "انّ الّذین اتّقوا اذا مسّهم طائفٌ من الشیطان تذکّروا فاذا هم مبصرون" (اعراف: 200ـ201)
"البته استعاذه و پناه بردن به خدا هم خود نوعى تذکّر (و متوجه خدا شدن) است; چرا که معناى استعاذه این است که فقط خداى سبحان است که مى تواند این دشمن مهاجم را با همه نیرویى که دارد، دفع نماید و همین طور استعاذه، خود نوعى توکّل به خداست."
در جاى دیگر مى فرماید: "و امّا ینزغنّک من الشیطان نزغٌ فاستعذ بالله انّه هو السمیع العلیم." (فصلت: 36)
و نیز مى فرماید: "و قل ربِّ اعوذبک من همزات الشیاطین و اعوذبک ربِّ ان یحضرون." به پیامبر دستور مى دهد که بگو پروردگارا من از وسوسه هاى شیطان ها به تو پناه مى برم و (باز) به تو پناه مىبرم ازاین که نزد من حاضر شوند.

 

شیطان سرپرست بى ایمان ها
مسلماً شیطان توان جذب همه افراد را ندارد که بخواهد از روى جبر آن ها را گمراه نماید، بلکه این افراد بى ایمان و دنیاطلب و غافل از آخرت هستند که خود را در اختیار شیطان قرار مى دهند و او را به عنوان ولىّ اتخاذ کرده، اوامرش را امتثال مى نمایند. خداى متعال از سویى مى فرماید: "انّا جعلنا الشیاطین اولیاء للذین لا یؤمنون" (اعراف: 27) و درجاى دیگر مى فرماید: تسلّط شیطان بر کسانى است که او را به عنوان سرپرست اتخاذ کرده اند: "انّما سلطانه على الّذین یتولّونه و الّذین هم به مشرکون" (نحل: 100) و در جایى سلطه او را بر گم راهان مى داند:"انّ عبادی لیس لک علیهم سلطانٌ الاّ من اتّبعک من الغاوین" (حجر:47) و در جاى دیگر، منافقان را تحت سلطه شیطان مى داند: "واستحوذ علیهم الشیطان فأنسیهم ذکراللّه" (مجادله:19)

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   26 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله شیطان شناسی در قران

تحقیق در مورد انقلاب و گرداب شیطان

اختصاصی از رزفایل تحقیق در مورد انقلاب و گرداب شیطان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد انقلاب و گرداب شیطان


تحقیق در مورد انقلاب و گرداب شیطان

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:76

 

 

 

 

 

اگر «لاشرقیه و لا غربیه» از لوازم ذاتی اسلام و حکومت منتسب به آن است،یعنی که با تخطی از این اصل در واقع انقلاب از ماهیت اسلامی خویش دور میشود . در جهان امروز این نخستین بار است که انقلابی بر مبنای این اصل «نه شرقی ونه غربی» واقع می شود و در تاریخ ظهور تمدن غرب، در این چند قرن ، هرگز نمیتوان تمدنی را سراغ کرد که نتوانسته باشد در برابر هجوم تمدن غربی تاب بیاورد و انقلابی راکه بعد از پیروزی ، برای تاسیس نظام حکومتی ، بر قدرت های استکباری اتّکا نیافته باشد . چه بسا بوده اند انقلاب هایی که درطول مبارزه بر تفکری نسبتاً مستقل از غرب و شرق مبتنی بوده اند ، اما بعد از تاسیس نظام ، چون مورچه ای که در گرداب های شنی مورچه خوار ها بلغزند ، اسیر یکی از قدرت های شیطانی جهان گشته اند.

انقلابی همچون انقلاب ما ، «انقلاب در ارزش» هاست اگر چه «ارزش» نیز از آن الفاظی است که به تبع زدگی ما و از طربق ترجمه کتاب های فلسفی غرب به زبان ما راه یافته است .در انقلابی اینچنین، که با اتکا به نظام فکری مستقلی وقوع یافته است، باید متوقع بود که آن تفکر مستقل در صورت یک«نظام ارزشی» تازه ظهور یافته و جایگزین نظام ارزشی گذشته گردد و لهذا ، اصل «نه غربی، نه شرقی، جمهوری اسلامی» در واقع صورت تبلور یافته همان تفکری است که  انقلاب ما بر ان متکی است.... و اما چرا انقلاب های دیگری که در قرون جدید وقوع یافته اند آنچنان که باید بر استقلال خود پای فشارند و حکومت های مستقلی مبتنی بر ارزش های انقلابی خویش تاسیس کنند؟

بخشی از جواب مسلماً به این حقیقت برمی گردد که هیچ تفکری جز اسلام ناب محمدی(ص) نمی تواند به معنای کامل لفظ ، مستقل و غیر وابسته باشد و مصداق لا شرقیه و لا غریبه.... و انقلاب هایی که در دوره جدید وقوع یافته اند، اگر چه بعضاً از نوعی ناسیونالیسم رنگ پذیرفته از دین منشا گرفته اند،  اما نه اینچنین است که بتوان آنها را به طور مطلق «انقلاب دینی» یا «انقلاب اسلامی»دانست.بخش دیگری از جواب را نیز باید در رهبری پیامبرانه حضرت امام (ره) جست و جو کرد جز در تاریخ صدور اول اسلام هرگز نظیری نداشته است .و اما آنچه مطرح نظر ماست و مقصد تحریر این نوشتار، امر دیگری است که مقدمه حاضر زمینه پرداختن به آن را فراهم داشته است:

جهان امروز واحد یکپارچه و به هم پیوسته ای است که در جهات خاصی نطام یافته است و لهذا ،نباید توقع داشت که در آن جز برای زندگی کسانی که به غایات این نظام واحد و سازمان دهی جهانی آن تن سپرده اند ،عرصه گشوده ای موجود باشد . بسیاری از دشمنان ما نیز به این مقدمات برهانی  متمسک می شوند برای تحصیل نتیجه ای دیگر: اینکه، «در دنیایی اینچنین باید به نظام واحد جهانی تسلیم شد و هر تلاشی جز این ، خلاف جریان آب شنا کردن است .»اینها کسانی هستند که نه تنها  نتایج مترتب بر این تسلیم یعنی بردگی و استثمار و وابستگی و عدم استقلال ، بت پرستی و ضلالت و فساد....را پذیرفته اند، بلکه غالباً مشتاقانه به آن دل سپرده اند : و در صدق این مقدمات نیز بیش تر کسانی شک می کنند که نتوانسته اند وحدت جهانی حاکم بر نظام صنعتی و تبعات فرهنگی آن را دریابند.

وقتی سیر تکوینی یک انقلاب جوان به تاسیس نظام حکومتی منجر شد، رهبران انقلاب نیازمند به قانون اساسی و اصول اجرایی مدونی هستند که بنیان بنای تازه را بر ان استوار دارند ، اصولی تبلور یافته از آن نظام ارزشی خاصی که تفکر انقلاب در آن جلوه کرده است . چه خواهند کرد؟

تاریخ جهان در این عصر جدید دو انقلاب بزرگ را در برابر امپرایالیسم تجربه کرده است، یکی در چین و دیگری در شوروی؛ و اگر چه ما ماهیتاً میان این سه چهره از «ملت واحد کفر» کمونیسم روسی و چینی و امپرالیسم تفاوت اساسی قایل نمی شویم ، اما تامل در سرنوشت این انقلاب ها می تواند محل عبرتی عظیم باشد. هیچ یک از این دو انقلاب نتوانستند اصالت واستقلال خویش را در برابر آمریکا که مظهر ان واحد جهانی و شیطان بزرگ است حفظ کنند و سرنوشت هر دو به همین جا منتهی گشته است که ما شاهد آن هستیم . برای اشاعه تفکر آمریکایی در روسیه و چین حتماً لازم نیست که به آنها اجازه افتتاح پیتزا فروشی ویا و یدئو کلوپ در میدان های بزرگ مسکو و پکن داده شود، بلکه «تعلیمات واحد نظام جهانی آموزش»برای آنکه دانشجویان چینی را بدان جا بکشانند که خود را قربانی «دموکراسی امریکایی» کنند کافی است . نظام فکری حاکم بر حهان نظام واحدی است که درطول چند قرن ظهور تمدن غربی تدوبن بافته است و یک انقلاب جوان کحا میتواند فرصت و رخصت آو را پیدا کند که تعلیمات دانشگاهی خویش را بر مبنای معتقدات و نظام ارزشی خویش تدوین کند؟ تعلیمات دانشگاهی را به مثابه مصداق بارز این معضل عنوان کردیم و اگر نه، همین مشکل درتمامی دوره ها آموزش از دبستان گرفته تا .... وجود دارد .

یک، انقلاب جوان درست بعد از پیروزی و کسب قدرت سیاسی ، به محض مواجهه با ضرورت باز سازی بعد از انقلاب ، ناگزیر به سراغ اصول مدونی خواهد رفت که نظام یکپارچه جهانی در طول این قرن ها به آن دست یافته است.....و همین تجربه امروزی ما برای اثبات این مدعا کافی است : از اصطلاحات فنی تا سناریو های تفصیلی توسعه اقتصادی ، مآخوذ از تجربیات کسانی که نه در غایات ونه در روش ها با ما اشتراک حقیقی ندارند و نداشته اند. ما در پی شکوفایی حیات فطری انسان هستیم و آنان در جست وجوی استیلای مطلق بر طبیعت ومکیدن منابع آن و توسعه استعمار و استثمار بوده اند.

در وسعت جهانی که غربی ها آن را «جهان سوم» نامیده اند، بجز ایران ، حتی یک کشور یا انقلاب دیگر وجود ندارد که  بعد از تاسیس نظام حکومتی ، در برابر ضرورت «توسعه اقتصادی » لزوماً متوجه به جناح غرب زدگان و وابسته گان به تفکر اجنبی نشده باشد .

با علم به این تجربه تاریخی است که بی صدر و قطب زاده و دکتر یزدی ...خود را برای قبضبه رئوس مدیریت ها در حکومت جمهوری اسلامی محق می دانستند و حتی به نقل از مرحوم شریعتی بنی صدر از سال ها پیش از پیرزی انقلاب خود را عنوان اولین رئیس جمهور ایران معرفی می کرده است . اگر ضرورت « توسعه اقتصادی به شیوه های معمول در جهان » اصل انگاشته شود، آنگاه دیگر چاره ای نیست جز آنکه شیرازه کار به دست کسانی سپرده شود که «تکنیک» دستیابی به این آرمان را می شناسند لاجرم انقلاب روی به «تکنو کراسی» خواهد آورد. تنها استثنای موجود در جهان انقلاب اسلامی ایران است و در اینجا نیز از میان عواملی که ما را تا به امروز از خطر لغزیدن در گرداب شیطان محفوظ داشته اند، دو عامل ، یکی درونی و دیگری بیرونی ، بیش تر از سایرین دارای اهمیت هستند:

  1. رهبری حضرت امام خمینی (ره) . معرفت کامل و شامل حضرت ایشان نسبت به اسلام ، حتی المقدور نقص عدم تدوین اصول را جبران می کرد و اجازه نمی داد که این معضل اساسی خود را نمایان سازد. ما اصول مدونی در زمینه فلسفه سیاسی اسلام ، سیاست خارجی و دا خلی ، و دیگر علوم انسانی از اقتصاد گرفته تا جامه شناسی نداشته ایم ؛ ما اصول مدونی در نظام حکومتی اسلام وظایف و اختیارات مقام ولایت وحدود آن ، نسبت آن با قوای سه گانه و دیگر اجزا ، و نسبت اجزا با یکد یگر و با کل نطام .... نداشته ایم؛ و قس علی هذا . حضرت امام (ره) خود همه راه را به تنهایی پیموده بود و حالا بازگشته بود تا امت را نیز با خود به معراج برد، او سال های سال در چگونگی تشکیل حکومت اسلامی در قرن بیستم اندیشیده بود، قابلیت ها را سنجیده بود ، فطرت ناس را شنا خته بود.... و به امدادهای غیبی پشتیبان انسان های مجاهد و متقی و مر تضی و متوکل امیدی بحق بسته بود . حضرت امام (ره) در شیوه حکومت ، بر سیره و سنت اجداد طاهرین خویش باقی بود و کار را بر قابلیت ها وعقل و اختیار اصحاب وامت خویش استوار کرده بود و هرگز آنان را به ما لا یطاق تکلیف نمی فرمود ؛ اگر نه، منظر حرکت تاریخی ما به تقصیل در برابر ابصار قلو ب ایشان گشوده بود.

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد انقلاب و گرداب شیطان

تحقیق در مورد گفتارى درباره شیطان و عمل او

اختصاصی از رزفایل تحقیق در مورد گفتارى درباره شیطان و عمل او دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد گفتارى درباره شیطان و عمل او


تحقیق در مورد گفتارى درباره شیطان و عمل او

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه35

 

فهرست مطالب

 

مقدمه 1

گفتارى درباره شیطان و عمل او 9

اشاره به اهمال و قصور مفسرین در بحث از شیطان و شناختن او 10

سجده ملائکه براى جمیع بنى آدم و براى عالم بشریت بوده است . 12

 

موضوع ابلیس نزد ما امری مبتذل و پیش پا افتاده شده که اعتنایی به آن نداریم ، جز اینکه روزی چند بار اورا لغت کرده و از شرش به خدا پناه میبریم و بعضی افکار پریشان خود را به این جهت که از ناحیه او است تقبیح میکنیم . و لیکن باید دانست که این موضوع ، موضوعی است بسیار قابل تامل و شایان دقت و بحث .

چرا در شناختن این دشمن خانگی و درونی خود بی اعتناییم ؟ دشمنی که از روز پیدایش بشر تا روزی که حیاط زندگی اش برچیده می شود بلکه حتی پس از مردنش هم دست از گریبان او بر نمیدارد و تا در عذاب جاودانه دوزخش نیندازد آرام نمیگیرد .

آیات 10-25 سوره اعراف ابتدای خلقت انسان و صورت بندی او و ماجرای آن روز آدم و سجده ملائکه و سرپیچی ابلیس و قریب خوردن آدم و همسرش و خروجشان از بهشت و سایر اموری را که خداوند برای آن دو مقدر کرده بود بیان میفرماید .

« ثم قلنا للملائکه اسجدوا لادم » بیانگر دو حقیقت است :

حقیقت اول اینکه سجده ملائکه برای جمیع بنی آدم و در حقیقت خضوع برای عالم بشریت بوده ، و اگر حضرت آدم (ع) قبله گاه سجده ملائکه شده از جهت خصوصیت شخصیتش نبوده بلکه از این باب بوده که آدم (ع) نمونه کامل انسانیت بوده ، و در حقیقت از طرف تمام افراد انسان به منزله نماینده بوده است ، همچنانکه خانه کعبه از جهت اینکه حکایت از مقام ربوبی پروردگار می کند قبله گاه مردم قرار گرفته است .


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد گفتارى درباره شیطان و عمل او

تحقیق در مورد شیطان و ابلیس در قرآن و جایگاه آنها در پیشگاه خدا

اختصاصی از رزفایل تحقیق در مورد شیطان و ابلیس در قرآن و جایگاه آنها در پیشگاه خدا دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد شیطان و ابلیس در قرآن و جایگاه آنها در پیشگاه خدا


تحقیق در مورد شیطان و ابلیس در قرآن  و جایگاه آنها در پیشگاه خدا

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه18

 

شیطان و ابلیس در قرآن  و جایگاه آنها در پیشگاه خدا  

 ممکن است که در قرآن مسائل مختلف، چندین بار و بصورت تکراری آمده اند و خواننده از این بی ترتیبی گیج می شود و مخصوصاً در مورد ابلیس و شیطان .ابلیس نه دفعه در نه سوره مختلف با این نام ذکر می شود. ولی در هفت سوره زیر که درباره زمان بعد از آفرینش آدم است، قضایا کم یا بیش مانند یکدیگر گزارش شده اند. این هفت سوره به این قرار هستند: 2:347:1115:31 – 17:61 – 18:50 – 20:116 – و 38:74.  سوره 30-34 :2 (یعنی سوره البقره، آیه 30 تا 34) به این قرار است:  30) بیاد آر وقتی که پروردگار فرشتگان را فرمود: من در زمین خلیفه خواهم گماشت، گفتند: آیا کسانی خواهی گماشت که فساد کنند و خونها بریزند و ما خود تسبیح و تقدیس می کنیم. خداوند (یعنی الله) فرمود: من چیزی از اسرار خلقت بشر می دانم که شما

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد شیطان و ابلیس در قرآن و جایگاه آنها در پیشگاه خدا

تحقیق در مورد گلایه شیطان

اختصاصی از رزفایل تحقیق در مورد گلایه شیطان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد گلایه شیطان


تحقیق در مورد گلایه شیطان

ینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:12

فهرست:

گلایه شیطان

گاهى شیطان از دست بعضى افراد گلایه مى کند. او تمام دنیا را از آن خود مى داند و مى گوید: چون مؤمنان مى دانند که دنیا از آن من است ، آن را دشمن مى دارند و دنبال آن نمى روند، اما عده اى هستند که دنیا را طالبند و به آن عشق مى ورزند.
شیخ عطار، در کتاب منطق الطیر، در همین باره داستانى را به شعر در آورده و قدرى از گلایه و ناراحتى شیطان را متذکر مى شود و مى گوید:

عاقلى شد پیش آن صاحب چله

 

کرد از ابلیس بسیارى گله

 

مرد گفتش : اى جوان مرد عزیز

 

آمد بد پیش از این ، جا بلیس

 

خسته مى بود از تو و آزرده بود

 

خاک از ظلم تو بر سر کرده بود

 

گفت : دنیا جمله اقطاع (318) من است

 

هست مؤمن آن که دنیا دشمن است .

 

تو بگو او را که عزم راه کن

 

دست از اقطاع من کوتاه کن

 

من به نیشش مى کنم آهنگ سخت

 

زآنکه در اقطاع من زد چنگ سخت

 

هر که بیرون شد زاقطاعم تمام

 

نیست با وى هیچکارم والسلام

باز نقل مى کند که روزى حضرت عیسى بن مریم علیه السلام خشتى را زیر سر خود گذاشته و خوابیده بود. شیطان آمد و گفت : اى عیسى ! مگر تو زاهد نیستى ؟ فرمود: چرا. عرض کرد: اگر زاهدى پس چرا دل به دنیا بسته اى ؟ فرمود: دل بر چه بسته ام ؟ گفت : به این خشتى که زیر سر گذاشته اى . آن حضرت خشت را از زیر سر برداشت و دور انداخت و بار دیگر خوابید.
شیخ عطار این داستان را هم به شعر آورده است :

عیسى مریم به خواب افتاده بود

 

نیم خشتى زیر سر بنهاده بود

 

چون گشاد از خواب خود عیسى نظر

 

دید ابلیس لعین را بر زبر

 

گفت : اى ملعون ! چرا ایستاده اى

 

گفت : خشتم زیر سر بنهاده اى .

 

جمله دنیا چو اقطاع من است

 

هست آن خشت از آن من و این روشن است

 

تا تصرف مى کنى در ملک من

 

خویش را آورده اى در ملک من

 

عیسى آن از زیر سر پرتاب کرد

 

روى را بر خاک و عزم خواب کرد

 

چون فکند آن نیم خشت ، ابلیس گفت :

 

من کنون رفتم تو اکنون خوش بخفت

 

چون به سر خشت لحد خواهى نهاد

 

خشت بر خشتى چرا باید نهاد

الله الرحمن الرحیم

(حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکَلَ الْسَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالاَزْلامِ ذَلِکُمْ فِسْقٌ)
(الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم أکملت لکم دینکم وأتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاِسلام دیناً   فَمَنْ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْـرَ مُتَجَانِف لاِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ

بسیاری از علمای اهل سنت و شیعه وقتی به این آیه رسیده اند تصریح کرده اند که آیه ی (الیوم یئس ...) جدا از قسمتهای قبل و بعدش نازل شده است. البته فعلا کاری نداریم به اینکه درباره ی شان نزول آن اختلاف کرده اند. اما همینقدر مطمئن هستیم که شان نزولش را جدا از قبل و بعدش می دانند. خوب چطور اینجا سیاق را رعایت نکرده اند ؟ چرا وقتی این آیه را تفسیر می کرده اند به معنای آیات قبل و بعدش توجه نکرده اند ؟ جوابش واضح است. زیرا این آیه استطراد است که بین دو آیه ی دیگر قرار گرفته است و چون هر دو گروه روایاتی را در شان نزول (الیوم یئس ... ) داشته اند لذا به سیاق توجهی نکرده اند زیرا همانطور که گفتم سیاق توان معارضه با روایات

صحیحه را ندارد .
اصولا استطراد و تغییر سیاق و تغییر خطاب و عدول از یک موضوع به موضوع دیگر و ... از خصوصیات قران است که زیاد تکرار شده است و هم علمای سنی و هم شیعی به این خاصیت قران اعتراف کرده اند . به اقوال زیر توجه کنید:
** الطبرسی: من عادة الفصحاء فی کلامهم انّهم یذهبون من خطاب إلى غیره ویعودون إلیه، والقرآن من ذلک مملوء، وکذلک کلام العرب وأشعارهم.

از عادت فصحای عرب این است که آنها از خطابی به خطاب دیگر می روند و باز به خطاب قبلی بر می گردند...)

**الشیخ محمد عبده: إنّ من عادة القرآن أن ینتقل بالاِنسان من شأن إلى شأن ثم یعود إلى مباحث المقصد الواحد المرة بعد المرة
(از عادت قران است که انسان را از شانی به شان دیگر می برد و سپس به شان قبلی بر می گردد)

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد گلایه شیطان