رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق درمورد زندگینامه امام حسین ع

اختصاصی از رزفایل تحقیق درمورد زندگینامه امام حسین ع دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق درمورد زندگینامه امام حسین ع


تحقیق درمورد زندگینامه امام حسین ع

فرمت فایل:  ورد ( قابلیت ویرایش ) 


قسمتی از محتوی متن ...

 

تعداد صفحات : 20 صفحه

داستان زندگی امام حسین (ع) تولد و کودکی امام حسین ( ع) : قلب مرد به تپش افتاده بود .
با سرعت کوچه های شهر مدینه را پشت سر می گذاشت تا هر چه زودتر خود را به پیامبر برساند .
دوست داشت اولین کسی باشد که آن خبر مهم را به رسول خدا می رساند .
در راه هر که را می دید ، سرا غ پیامبر را می گرفت تا آنکه چشمش از دور به حضرت رسول افتاد .
با عجله خود را به پیامبر رساند در حالی که عرق از سر و صورتش جاری بود ، نفسی تازه کرد وگفت :«ای رسول خدا ! چشم ودل شما روشن باد !مژده دهید که خداوند فرزند دیگری به پاره تن شما – فاطمه «ع» -عنایت نمود .» با شنیدن این خبر ، لبهای حضرت به خنده گشوده شد وبرق شادی در چشمان مبارکش نمایان گشت .
هفت روز از تولد دومین فرزند فاطمه زهرا «ع»گذشته بود که فرشته آسمانی از طرف خداوند خبر آورد که :«ای رسول ما !نام این مولود راحسین بگذار…» حضرت زهرا (ع) برای فرزندش – حسین ـ گوسفندی را قربانی کرد تا آن را بین نیازمندان و فقیران شهر تقسیم کند.
پیامبر، حسین را مانند حسن دوست داشت .
او را در آغوش می گرفت و می بوسید وهمیشه می گفت :« حیسن از من است و من از حسینم.» پیامبر به یاران خود می فرمود: « هرکس حسن وحسین را دوست بدارد ،مرا دوست داشته است و هرکس با آنها دشمنی کند، با من دشمنی کرده است.
» دوران کودکی : حسین«ع» دوران کودکی خود را همراه با برادرش حسن «ع» در کنار جدش ـ رسول خداـ و پدر و مهربانش گذراند.
روزهایی با حوادث تلخ وشیرین که درسهایی از شجاعت ، محبت و فداکاری را به دنبال داشت. یکی از آن وقایع آموزنده برای حسن و حسین «ع» مربوط به زمانی است که جدشان حضرت محمد «ص» به مسافرت رفته بودند و مادرشان حضرت زهرا «ع» با پولی که از همسرش علی «ع» گرفته بود به بازار رفت و با آن یک پرده و دو دستبند نقره خرید.
حضرت زهرا «ع» یکی از دستبندها را به دست حسن کرد و دیگری را به دست حسین .
پرده زیبایی را هم که خریده بود، بر درخانه آویخت مدتی گذشت.
پیامبر از سفر بازگشت ویکسر به در خانة دخترش آمد تا بعد از مدتها دیداری داشته باشد.
حضرت فاطمه«ع» ازخوشحالی دوید تا رسول خدا را در آغوش یگیرد؛ اما دید پدرش رفته است.
بسیار غمگین و افسرده شد وبه فکر فرو رفت.
با خودش گفت حتماً پدرم از چیزی ناراحت شده است.
زود پردة گران قیمت را برداشت و با مهربانی دستبندها را از دست حسن وحسین بیرون آورد و به آنان گفت : « عزیزان من ! این دستبندها و پرده را پیش پدر بزرگتان ببرید.
رسول خدا اکنون در مسجد نشسته است.» وقتی حسن و حسین وارد مسجد شدند، پیامبر سخن خود را قطع کرد.
حسن و حسین را روی زانوهای مبارک نشاند و نوازش کرد.
بعد دو نفر فقیر را صدا زد و دستبندها را به آنها بخشید.
سپس نگاهی به جمعیت حاضر در مسجد انداخت و دونفر دیگر را که لباسی پاره و مندرس به تن داشتند صدا زد ، پرده ها را دو تکه کرد به آنها داد تا برای خود لباسی آماده کنند. حسن وحسین «ع» از همان دوران کودکی علاقة زیادی به یادگیری علوم داشتند.
یک روز هر کدام خطی نوشتند و خدمت رسول خدا آوردند و سؤال کردند : « خط کدام یک از ما بهتر است؟
» حضرت، نگاهی به خط خوش آنها انداخت ودر حالی که لبخندمی زد ، فرمود:« هر دو خوب است .»

متن بالا فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.شما بعد از پرداخت آنلاین فایل را فورا دانلود نمایید

بعد از پرداخت ، لینک دانلود را دریافت می کنید و ۱ لینک هم برای ایمیل شما به صورت اتوماتیک ارسال خواهد شد.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد زندگینامه امام حسین ع

تحقیق در مورد فاکتور حسین

اختصاصی از رزفایل تحقیق در مورد فاکتور حسین دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 1

 

نام خریدار: فروشگاه: توسط: تاریخ:

آدرس:

ردیف

شرح

تعداد

قیمت

مبلغ کل

ملاحظات

1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

15

16

17

18

جمع مبلغ بحروف: ریال


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد فاکتور حسین

زندگینامه دانش آموز بسیجی محمد حسین فهمیده

اختصاصی از رزفایل زندگینامه دانش آموز بسیجی محمد حسین فهمیده دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 7

 

زندگینامه دانش آموز بسیجی محمد حسین فهمیده

وی فرزند محمد تقی است که در خانواده ای مذهبی د ریکی از روزهای بهاری اردیبهشت 1346 ( مصادف با سوم محرم ) در شهر خون و قیام درخانه ای محقر و کوچک در محله پامنار قم چشم به جهان گشود. دوران کودکی را همراه سایر فرزندان خانواده و درکنار برادرش داوود که وی نیز سه سال بعد از شهادت محمد حسین به فوز شهادت نایل آمد، با صفا وصمیمیت ودر زیر سایه محبت و توجه پدر و مادری مهربان ، سپری کرد . درسال 1352، به مدرسه رفت وکلاس اول تا چهارم ابتدایی را با یک معلم روحانی طی کرد. سال پنجم ابتدایی واول و دوم راهنمایی را به دلیل انتقال خانواده اش به کرج در دو مدرسه دراین شهر گذراند. درهمین دوران بود که به واسطه حوادث انقلاب، روح وی نیز، مانند میلیون ها جوان و نوجوان دیگر کشور، دچار تحولات عظیمی گردید. شخصیت او با داشتن خانواده ای متدین ومذهبی و شرایط خاص شهر مقدس قم و نیز زمینه مساعد روحی به گونه ای شکل گرفت که سرشار از دین و فرهنگ غنی اسلام بود.

از عوامل مهم دیگر د رشکل گیری شخصیت او ، نوارها واعلامیه های امام بود که قبل از انقلاب به دست او می رسید.

شهید فهمیده ، نوجوانی خوش برخورد، شجاع ، فعال ، کوشا بود که به مطالعه علاقه زیادی داشت و با وجود این که به سن تکلیف نرسیده بود، نماز می خواند و احترام خاصی برای والدینش قایل بود و هرگز به آن ها بی احترامی نمی کرد. شیفته و عاشق امام قدس سره بود و با تمام وجود سعی در اجرای فرامین امام قدس سره داشت . او می گفت : امام هر چه اراده کند، همان را انجام خواهم داد و من تسلیم او هستم .

هنگام ورود اما م قدس سره به ایران به دلیل مصدوم بودن ، موفق به زیارت امام قدس سره نگردید، اما پس از بهبودی دراولین فرصت به شهر مقدس قم رفته و موفق به دیدار شد. شهید فهمیده ، یکی از هزاران دانش آموز بسیجی کشور است که با نثار خون خود برطراوت و سرخی خون شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی افزود. وی دوران کودکی و نوجوانی خود را در حالی سپری کرد که هر روز آن همراه حادثه ای بود که در شکل گیری شخصیت او موثر واقع می شد. او با سرمایه عظمیی از فهم و درک انقلابی واسلامی به دنبال طوفان حوادث انقلاب، واردجنگ شد و با وجود سن کم ، خود را به خونین شهر قهرمان رسانید و با اقدامی آگاهانه و شجاعانه ، نام خود را در دفتر شهیدان زنده تاریخ ثبت کرد.این دانش آموز رزمنده بسیجی، با ایمان و بینش عمیق واستوارخود در جنگ با دشمن پیش قدم و با نیل به شهادت ، درس شجاعت ، فداکاری و مقاومت را به همه بسیجیان و امت حزب الله آموخت، امام بزرگوارمان از این نوجوان 13 ساله به عنوان رهبر یا د فرموده و بدین گونه نام و یاد او، منشا حماسه های بزرگ شد و تحول عظیمی در شیوه های دفاع مقدس و نبرد رزمندگان اسلام ایجاد کرد و راه پیروزی وسرافرازی را یکی پس از دیگری، هموار ساخت . امروز شهید فهمیده به حق الگوی شایسته ای برای دانش آموزان بسیجی و جوانان و نوجوانان کشور می باشد و یاد آوری این حماسه می تواند یادآور دوران دفاع مقدس و ارزش های والای آن زمان باشد.                                                                              

 عزیمت به سوی جهاد

فهمیده دوازده ساله بود که حوادث کردستان اتفاق افتاد.او که عشق انقلاب وامام قدس سره را در سر داشت ، خود را به کردستان رساند، ولی به دلیل کمی سن، برادران کمیته او را باز      می گردانند و درصدد برمی آیند که در حضور مادرش از او تعهد بگیرند که دیگراز شهرستان کرج خارج نشود. ولی او رضایت نمی دهد و خطاب به آنان می گوید که خودتان را زحمت ندهید. اگر امام بگوید، به هر کجا که باشد، آماده رفتن هستم . من باید به مملکت خدمت کنم و اضافه می کند:  من نمی نویسم و اگربنویسم حرفی دروغ زده ام . حتی با تهدید به زندان حاضر نمی شود تعهد بدهد و بالاخره تنها از مادرش امضا می گیرند.

درهمان روزهای  نخست جنگ تحمیلی ، محمد حسین تصمیم می گیرد که به جبهه برود وبا متجاوزان بعثی بجنگد . زمزمه رفتن را در خانواده و بین دوستانش می افکند. دریکی از بیمارستان های کرج خود را به یکی از دوستانش که بستری بود، می رساند و با او خداحافظی می کند و از جبهه و جنگ برای او می گوید و تکلیف الهی خود را گوشزد می کند.یک روزکه به بهانه خرید نان از منزل خارج شده بود ، مبلغ 50 تومان را به دوستش می دهد واز او می خواهد که نان را بخرد و به منزل آن ها ببرد و تصمیم خود را برای رفتن به خوزستان به او می گوید و از وی می خواهد که تا سه روز به خانواده اش خبر ندهد تا مانع رفتن او نشوند وسپس آن ها را مطلع کند . دوست ا و یکی ، دو روز بعد خبر را چنین می دهد که :                    

 من رفتم جبهه نگران من نباشید.

در تهران یکی از پاسداران کمیته متوجه تصمیم او می شده و با وی صحبت و سعی می کند او را از تصمیم خویش منصرف نماید، اما موفق نمی شود . شهید فهمیده که درعزم خود راسخ بود، خود را به شهرهای جنوب کشور می رساند و هرچه تلاش می کند که همراه گروه یا دسته ای که عازم خطوط مقدم جبهه هستند، برود ، موفق نمی شود. تا با گروهی از دانشجویان انقلابی دانشکده افسری برخورد کرده و به نزد فرمانده آنان می رود واز او می خواهد که وی را با خود ببرند. فرمانده امتناع می کند، اما شهید فهمیده ، آن قدر اصرار می کند تا فرمانده را متقاعد می کند که برای یک هفته اورا همراه خود به خرمشهر ببرد. دراین مدت کوتاه هر کاری که پیش می آید حسین پیشقدم شده و استعداد و قابلیت خود را درهمه کارها نشان می دهد. درهمین مدت کوتاه حضور درخرمشهر با دوستی که درآن جا پیدا کرده بود، یعنی محمد رضا شمس ، هر دو مجروح می شوند وآن دو را به بیمارستان منتقل می کنند و علی رغم مخالفت فرمانده آن گروه و با حالت مجروحیت، دوباره به خطوط مقدم در خرمشهر بر می گردد. درحین برخورد با فرمانده و پس از ممانعت وی از حضور درخط مقدم، چشمان حسین پراز اشک شده و با ناراحتی به فرمانده می گوید:  

  من به شما ثابت می کنم که می توانم به خط بروم ولیاقت آن را دارم.

او برای اثبات لیاقت خود یک با ر به تنها یی به میان عراقی ها رفته ولباس و اسلحه ای از عراقی ها به دست می آورد و در هیئت یک عراقی به نیروهای خودی نزدیک می شود،     به طوری که رزمندگان مشاهده می کنند که یک عراقی کوچک به طرف آنان می آید!       می خواهند به او شلیک کنند، که یکی از آنان می گوید، صبرکنید با پای خودش بیاید تا اسیرش کنیم . هنگامی که نزدیک می شود، می بینند حسین است که خواسته ثابت کند که    می تواند با دست خالی هم با عراقی ها بجنگد و شهامت ولیاقت حضور در خط مقدم را دارد.

مسوول گروه که به توانمندی و توانایی واراده پولادین حسین برای رزم د رجبهه اعتماد واطمینان پیدا می کند، به او اجازه ماندن د رجبهه را می دهد.

کیفیت شهادت

از آن پس او به اتفاق دوست شهیدش محمد رضا شمس ، دریک


دانلود با لینک مستقیم


زندگینامه دانش آموز بسیجی محمد حسین فهمیده

عاقبت شوم قاتلان امام حسین و یارانش

اختصاصی از رزفایل عاقبت شوم قاتلان امام حسین و یارانش دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 4

 

به نام خدا

عاقبت شوم قاتلان امام حسین و یارانش

یزید

یزید روزی با اصحابش به قصد شکار به صحرا رفت . به اندازه ی دو یا سه روز از شهر شام دور شد ، ناگاه آهویی ظاهر شد یزید به اصحابش گفت : خودم به تنهایی در صید این آهو اقدام می کنم کسی با من نیاید ، آهو او را از این وادی به وادی دیگر می برد . نوکرانش هر چه در پی او گشتند اثری هیچ نیافتند . در صحرا به صحرا نشینی برخورد کرد که از آب چاه می کشید . مقداری آب به یزید داد ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد . یزید گفت : اگر من را بشناسی که من کیستم بیشتر من را احترام می کنی ! آن اعرابی گفت ای برادر تو کیستی ؟ گفت : من امیر المومنین یزید پسر معاویه هستم . اعرابی گفت : سوگند به خدا ، تو کشنده حسین بن علی (ع) هستی ای دشمن خدا و رسول خدا . اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت و بر سر یزید زد ، شمشیر بر سر اسب رسید ، اسب در اثر شدت ضربت فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد ، اسب سرعت می گرفت و یزید را بر زمین می کشید ، آنقدر او را بر زمین کشید که او پاره پاره شد . اصحاب یزید در پی او آمدند اثری از او نیافتند ، تا این که به اسب او رسیدند فقط ساق پای یزید روی رکاب آویزان بود.

کشتن عمر سعد و پسرش

یک روز مختار به تصمیم خود درباره قتل عمر سعد اشاره کرد و گفت : به زودی مردی با چنین مشخصاتی را می کشم . مردی (هیثم نام ) که در آن مجلس بود منظور مختار را فهمید و فرزندش ( عریان ) را به نزد عمر سعد فرستاد و بر وی هشدار داد . روز بعد عمر سعد فرزندش ( حفص ) را که در کربلا همراه او بود به نزد مختار فرستاد . پس از ورود ( حفص ) مختار مخفیانه رییس شرطه خویش ( کیسان تمار ) را به حضور طلبید و به او دستور داد که اینک باید سر عمر سعد را از تنش جدا کرده و در نزد من حاضر کنی . کیسان وارد خانه عمر سعد شد و او را در میان رختخواب دریافت . کیسان مجالی نداد و سر او را از بدن جدا کرد . کیسان چون سر منحوس عمر سعد را نزد مختار آورد ، مختار خطاب به ( حفص ) گفت : صاحب این سر بریده را می شناسی ؟ گفت آری و پس از او در زندگی خیر نیست . مختار گفت : آری برای تو زندگی سودی ندارد . پس دستور داد سر ( حفص ) را از تنش جدا کنند و در کنار سر پدرش قرار دهند . آنگاه مختار چنین گفت : عمر سعد در برابر حسین و حفص در برابر علی اکبر . سپس گفت : نه به خدا سوگند که برابر نیست و اگر سه چهارم از همه خاندان قریش را به قتل برسانم ، حتی با یک بند انگشت حسین بن علی (ع) نیز برابری نخواهد کرد.

انتقام از ابن زیاد

ابراهیم (ابراهیم بن مالک اشتر) امر کرد اسرا را آوردند . اولین کسی که جلو آوردند ابن زاید ملعون بود . ابراهیم دستور داد آتش روشن کنند و سپس خنجر خود را برداشت . از گوشت های بدن ابن زیاد می برید و آن را بطور نیم پخت سرخ کرده به خود ابن زیاد می خورانید . هر بار که ابن زیاد از خوردن گوشت خود ابا می کرد ، خنجر را به بدنش فرو می برد و او را زجر می داد . تا آنکه گوشت های ران خود را خورد ! وقتی ابراهیم فهمید در حال مردن است خنجر را بر حلقش گذارد و سر او را گوش تا گوش برید و در آن حال صدا می زد : ( یا لثارات الحسین ) و بعد جسدش را آتش زدند.

سزای سنان بن انس

آخرین لحظات عمر امام حسین (ع) بود ، خولی بن یزید خواست تا سر را جدا کند ولی اندامش می لرزید پس سنان بن انس فرود آمد و به گلوی امام حسین شمشیر زد . هنگامی که مختار ( در سال 64 ) قیام کرد ، سنان بن انس را دستگیر نمود ، سر انگشتانش را برید و سپس دستها و پاهایش را قطع کرد و دیگی را که در آن روغن بود با آتش به جوشش در آورد و سنان را در میان آن انداخت تا به هلاکت رسید.

سوزاندن خولی

مختار به خولی گفت در کربلا چه کردی ؟ گفت : نزد علی بن حسین (ع) آمده پوستین زیر او را برداشتم و مقنعه و گوشواره زینب (ع) را هم برداشتم . مختار گریه کرد و گفت او به تو چه گفت ؟ گفت : او به من گفت : خداوند دست ها و پاهای تو را قطع خواهد کند و خداوند تو را قبل از آتش آخرت به آتش دنیا بسوزاند مختار (ره) گفت : به خدا قسم دعای آن طاهره مظلومه (ع) را مستجاب خواهم کرد.

تیر باران حرمله

وقتی مختار حرمله را دید سخت گریه کرد . مختار گفت : وای بر تو آیا بس نبود آنچه که انجام دادی تا این که طفل خردسال را کشتی و با تیرت او را ذبح کردی ! سپس دستور داد تا او را تیر باران کنند.

زجر کش کردن حصین و شرحبیل

مختار گفت : حمد خدای را که تو را به دستم رسانید ! بعد گوشتش را با قیچی برید تا مرد .

شرحبیل که در کربلا از پشت بر صورت امام حسین (ع) زد ، مختار دستور داد تا او را با آتش بسوزانیدند.

در دنیا و آخرت سیراب نشوی!

اما دونفر را دیدم که همیشه به دنیال سقاها بودند . آب آنها را تا آخر می نوشیدند اما سیر نمی شدند ؛ زیرا او امام را دیده بود که آبی را به دهانش نزدیک کرده و از آن می نوشیدند ، او به آن حضرت تیری انداختند ، امام فرمودند : ( خداوند در دنیا و آخرت تو را از آب سیراب نکند ) . پس مرد تشنه ، خود را در داخل فرات انداخت و آن قدر آب نوشید که به هلاکت رسید

منبع : کتاب لهوف نوشته سید ابن طاووس


دانلود با لینک مستقیم


عاقبت شوم قاتلان امام حسین و یارانش

محمد حسین بهجت تبریزی شهریار 15 ص

اختصاصی از رزفایل محمد حسین بهجت تبریزی شهریار 15 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 15

 

محمد حسین بهجت تبریزی (شهریار)

زندگینامه

محمد حسین بهجت تبریزی معروف به شهریار در سال 1285 هجری شمسی در روستای زیبای « خوشکناب » آذربایجان متولد شده است.

او در خانواده ای متدین ، کریم الطبع واهل فضل پا بر عرصه وجود نهاد. پدرش حاجی میر آقای خوشکنابی از وکلای مبرز و فاضل وعارف روزگار خود بود که به سبب حسن کتابتش به عنوان خوشنویسی توانا مشهور حدود خود گشته بود.

شهریار که دوران کودکی خود را در میان روستائیان صمیمی و خونگرم خوشکناب در کنارکوه افسونگر « حیدر بابا » گذرانده بود همچون تصویر برداری توانا خاطرات زندگانی لطیف خود را در میان مردم مهربان و پاک طینت روستا و در حریم آن کوه سحرانگیز به ذهن سپرد.

او نخستین شعر خویش را در چهار سالگی به زبان ترکی آذربایجانی سرود . بی شک سرایش این شعر کودکانه ، گواه نبوغ و قریحه شگفت انگیز او بود.

شهریار شرح حال دوران کودکی خود را در اشعار آذربایجانیش بسیار زیبا،تاثیر گذار و روان به تصویر کشیده است.

طبع توانای شهریارتوانست در ابتدای دهه سی شمسی و در دوران میانسالی اثر بدیع و عظیم« حید ربابایه سلام» را به زبان مادریش بیافریند .

او در این منظومه بی همتا در خصوص دوران شیرین کودکی و بازیگوشی خود در روستای خشکناب سروده است:

قاری ننه گئجه ناغیل دییه نده ،

( شب هنگام که مادر بزرگ قصه می گفت، )

کولک قالخیب قاپ باجانی دویه نده،

(بوران بر می خاست و در و پنجره خانه را می کوبید،)

قورد کئچی نین شنگیله سین ییه نده،

( هنگامی که گرگ شنگول و منگول ننه بز را می خورد،)

من قاییدیب بیر ده اوشاق اولایدیم!

(ای کاش من می توانستم بر گردم و بار دیگر کودکی شوم !)

شهریار دوران کودکی خود را درمیان روستائیان پاکدل آذربایجانی گذراند. اما هنگامی که به تبریز آمد مفتون این شهر جذاب و تاریخ ساز و ادیب پرور شد. دوران تحصیلات اولیه خود را در مدارس متحده ، فیوضات و متوسطه تبریز گذراند و با قرائت و کتابت السنه ترکی ، فارسی و عربی آشنا شد.

شهریار بعدا به تهران آمد و در دارالفـنون تهـران خوانده و تا کـلاس آخر مـدرسه ی طب تحـصیل کردو در چـند مریض خانه هـم مدارج اکسترنی و انترنی را گـذراند ولی د رسال آخر به عـلل عـشقی و ناراحـتی خیال و پـیش آمدهای دیگر از ادامه تحـصیل محروم شد و با وجود مجاهـدتهـایی که بعـداً توسط دوستانش به منظور تعـقـیب و تکـمیل این یک سال تحصیل شد، شهـریار رغـبتی نشان نداد و ناچار شد که وارد خـدمت دولتی بـشود؛ چـنـد سالی در اداره ثـبت اسناد نیشابور و مشهـد خـدمت کرد و در سال 1315 به بانک کـشاورزی تهـران داخل شد .

شهـریار در تـبـریز با یکی از بـستگـانش ازدواج کرده، که ثـمره این وصلت دودخـتر به نامهای شهـرزاد و مریم است.

از دوستان شهـریار مرحوم شهـیار، مرحوم استاد صبا، استاد نـیما، فـیروزکوهـی، تـفـضـلی، سایه وزاهدی رامی تـوان اسم بـرد.

وی ابتدا در اشعارش بهجت تخلص می کرد. ولی بعدا دوبار برای انتخاب تخلص با دیوان حافظ فال گرفت و یک بار مصراع:

«که چرخ این سکه ی دولت به نام شهریاران زد»

و بار دیگر

«روم به شهر خود و شهریار خود باشم»

آمد از این رو تخلص شعر خود را به شهریار تبدیل کرد.

اشعار نخستین شهریار عمدتا بزبان فارسی سروده شده است.

شهریار خود می گوید وقتی که اشعارم را برای مادرم می خواندم وی به طعنه می گفت:

"پسرم شعرهای خودت را به زبان مادریت هم بنویس تا مادرت نیز اشعارت را متوجه شود!"

این قبیل سفارشها از جانب مادر گرامیش و نیز اطرافیان همزبانش، باعث شد تا شهریار طبع خود را در زبان مادریش نیزبیازماید و یکی از بدیعترین منظومه های مردمی جهان سروده شود.


دانلود با لینک مستقیم


محمد حسین بهجت تبریزی شهریار 15 ص