رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد مسجد دژ مستحکم فرهنگ اسلام است

اختصاصی از رزفایل تحقیق در مورد مسجد دژ مستحکم فرهنگ اسلام است دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد مسجد دژ مستحکم فرهنگ اسلام است


تحقیق در مورد مسجد دژ مستحکم فرهنگ اسلام است

ینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه18

 

فهرست مطالب

مسجد دژ مستحکم فرهنگ اسلام است

 

همایش بین المللی دین و رسانه

 

وحدت آثار هنری اسلام

 

هنر تجریدی و روحانی

 

نور و سیر به باطن

 

توحید در طرح‌های هندسی

 

هنر تشبیهی و هنر تنزیهی


گروه شهرستانها: رئیس اداره تبلیغات اسلامی ممسنی گفت: مسجد نماد سنگر فرهنگی اسلام است و دژ مستحکم فرهنگ اسلام در برابر هجوم فرهنگهای غربی و بیگانه است.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی فارس نما، حجت الاسلام سید مهدی یعقوبی که پس از نماز مغرب و عشاء شب گذشته به منظور دیدار با نمازگزاران مسجد صاحب الزمان(عج) محله دو راهی شهرستان ممسنی در این مسجد سخن می گفت افزود: اغلب آموخته های دینی ما محصول جلسات مسجد است و لذا امام خمینی (ره) فرمود: "مساجد سنگر است سنگرها را حفظ کنید."

وی اظهار داشت: بر همین اساس پس از اقامه نماز جماعت برنامه های آموزشی فرهنگی از اهم فعالیتهای مساجد است.

حجت الاسلام یعقوبی در پایان سخنان خود از تلاش دست اندرکاران و نمازگزاران بویژه جوانان و نوجوانان مسجد صاحب الزمان که یکی ازمساجد فعال و پررونق شهر نورآباد است، تشکر نمود.

رئیس اداره تبلیغات اسلامی ممسنی در مراسم روح بخش دعای توسل که در پایان مراسم برگزار شد شرکت کرد.

 

 

 

 

 

به دلیل ماهیت سیاسی دین اسلام، مسجد به عنوان کانون و محور فعالیت‌های دینی، سیاسی و اجتماعی، نقش مهمی در تاریخ پر فراز و نشیب اسلام داشته است. این نقش به ویژه در تشیع به علت سرنوشت ویژه و تاریخ پرحادثه‌ی آن و درگیری‌های فراوان آن با نظام‌های حاکم، از اهمیت بیشتری برخوردار است.
مسجد، محل و پایگاهی برای عناصر ناراضی و انقلابی و مقری برای تجهیز و بسیج امکانات علیه حکام و امرای ظالم بوده است. سیر جنبش‌های سیاسی معاصر و نیز حرکت‌های انقلابی در قرون گذشته، نشان‌دهنده‌ی این واقعیت است که مسجد جایگاه بروز رفتارهای سیاسی مسلمین بوده است؛ این رفتارها در آغاز در چارچوب دعوت تعاون اسلامی آغاز می‌شد، ولی به دلیل نبودن مجراها و نهادهایی برای ظهور دغدغه‌ها و تمایلات سیاسی ،‌خود مسجد به نوعی پایگاه سیاسی تبدیل می‌گردید. بطور کلی، مسجد نماد فعالیت فکری، ‌معنوی، مذهبی و سیاسی و عمدتاً پایگاهی برای درخواست مشارکت سیاسی یا براندازی حکومت است. به همین دلیل است که دولت‌های استبدادی در جوامع اسلامی بیشترین واهمه را از مساجد داشته و دارند؛ زیرا این مراکز می‌توانند نیروهای بالقوه‌ی سیاسی را در خود متمرکز کنند.

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد مسجد دژ مستحکم فرهنگ اسلام است

دانلود مقاله آیات قرآن و شرط اسلام در ذبح کننده

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله آیات قرآن و شرط اسلام در ذبح کننده دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 
براى این که روشن شود آیا در آیات قرآن مجید یادى از لزوم مسلمان بودن ذبح کننده به میان آمده است یا نه, باید آیاتى را که در مورد گوشتهاى حرام و حلال بحث کرده اند یاد کنیم و مقدار دلالت آنها را بررسى کنیم.
به طور اجمال باید دانست که این آیات, بعضى در مکّه نازل شده اند و بعضى در مدینه, بعضى در آغاز بعثت و بعضى در اواخر عمر نبى اکرم(ص) ولى با این حال, لحن آیات و انواع حرامها در این آیات ثابت است و نشان مى دهد که حکم گوشتهاى خوردنى در طول دوره رسالت پیامبر اکرم(ص) تغییر نکرده است.
سوره هایى که در آنها درباره حرام و حلال بودن گوشتها بحث شده است عبارتند از:
* سوره نحل که در مکه مکرمه نازل شده است.
* سوره انعام که در مکه نازل شده و از لحاظ زمانى پس از سوره نحل نازل شده است.
* سوره بقره که در مدینه و در آغاز هجرت نازل شده است.
* سوره مائده که در مدینه و در اواخر عمر پیامبر اکرم(ص) نازل شده است.
ما هم به ترتیبى که این سوره ها نازل شده اند راجع به آیات مربوط به گونه هاى گوشت و ذبح بحث مى کنیم:
بررسى آیات سوره هاى مکى
* ( فکلوا مما رزقکم اللّه حلالاً طیبا و اشکروا نعمت اللّه ان کنتم ایاه تعبدون * انما حرم علیکم المیتة و الدم و لحم الخنزیر و ما اهل لغیر اللّه به فمن اضطر غیر باغ و لاعاد فان اللّه غفور رحیم)57
از آنچه خدا روزیتان کرده است, حلال و پاکیزه, بخورید و شکر نعمت خدا را به جاى آورید, اگر او را مى پرستید .خداوند تنها مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را با نام غیر خدا سر بریده اید بر شما تحریم کرده است, اما کسانى که ناگزیر شوند در حالى که تجاوز و تعدى از حد ننمایند ….
این آیات, حرامها را در چهار چیز محصور کرده است و فرموده اند غیر از اینها چیزى حرام نیست. اکنون ما کارى نداریم که فلسفه تحریم این چیزها چیست و آیا حرامها در این چهار چیز منحصرند یا حرامهاى دیگرى هم در روایات ذکر شده اند بلکه نکته ٌ مورد نظر ما, شرایط ذبح است که آیه مى گوید از آنچه نام غیر خدا بر آن برده شده است, نخورید; امّا ذبح کننده مسلمان باشد یا کافر, بحثى نکرده همان گونه که درباره واجب بودن بردن نام خدا واجب نبودن آن هم بحثى نکرده است.
* ( ان ربک هو اعلم من یضلّ عن سبیله و هو اعلم بالمهتدین* فکلوا مما ذکر اسم اللّه علیه ان کنتم بایاته مومنین* و ما لکم الا تاکلوا مما ذکر اسم اللّه علیه و قد فصّل لکم ما حرم علیکم الا ما اضطررتم الیه … و لا تاکلوا مما لم یذکر اسم اللّه علیه و انه لفسق …) 58
پروردگار تو به کسانى که از راه او گمراه گشته اند آگاه تر است و همچنین به کسانى که هدایت یافته اند و از آنچه نام خدا بر آن گفته شده است, بخورید, اگر به آیات او ایمان دارید. چرا از چیزهایى نمى خورید که اسم خدا بر آنها برده شده است در حالى که[خداوند] آنچه را بر شما حرام بوده بیان کرده است, مگر این که ناچار باشید … و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده نخورید و این کار گناه است …
نکته ها:
1. حیوانى که هنگام ذبح آن نام خدا برده شد, حلال است و جاى هیچ گونه وسوسه اى ندارد.
2. آیات دلالتى ندارند که ذبح کنند باید مسلمان باشد, بلکه برعکس, از مجهول آوردن (ذُکِرَ) در دو مورد و همچنین مجهول آوردن (لم یُذْکَر) معلوم مى شود که در اصل عنایتى به فاعل نیست و مهم نیست که ذبح کننده چه شخصى باشد, بلکه مهم برده شدن نام خداست.
بررسى کلام طبرسى در مجمع البیان
از آنچه گفته شد روشن مى شود که کلام طبرسى مخدوش است. ایشان در ذیل آیه(فکلوا مما ذکر اسم اللّه) مى نویسد:
(این آیه دلالت دارد بر این که یاد نام خدا هنگام ذبح واجب است و همچنین دلالت دارد بر این که خوردن ذبیحه هاى کفار جایز نیست, چون کفار بر ذبیحه خود اسم خدا را نمى برند و اگر بعضى نام خدا بگویند, یاد نام خدا را در حقیقت واجب نمى دانند و همچنین اعتقاد به خدایى دارند که دین عیسى و موسى را ابدى قرار داده است و چنین خدایى خداى حقیقى نیست.) 59
چند اشکال بر کلام ایشان:
1. آیه تنها دلالت بر حلال بودن ذبیحه اى که نام خدا بر آن برده شده است دارد, ولى هیچ گونه دلالتى بر اسلام ذبح کننده ندارد.
2. از کجا براى ایشان روشن شده است که اهل کتاب بر ذبایح خود اسم خدا را نمى برند.
3. به چه دلیل عقاید انحرافى اهل کتاب, به نام خدا بردن آنان ضرر مى زند؟ در حالى که نظیر همین انحرافها گاهى در بین مسلمانان نیز پیدا مى شود.
4. آیه فقط یاد نام خدا را واجب کرد, ولى به چه دلیل اعتقاد به واجب بودن یاد خدا در تسمیه هم لازم است؟
به بیان دیگر, واجب بودن یاد خدا, مربوط به مقام ثبوت است و نشان مى دهد که هر جا نام خدا آمد, شرط حلال بودن ذبیحه محقق شده است, ولى اعتقاد به وجوب یاد نام خدا مربوط به مقام اثبات است. یعنى هنگامى که ذبیحه اى را در دست انسانى دیدیم و شک کردیم آیا شرط حلال بودن را عمل کرده است یا نه؟ در این هنگام, اگر ذبح کننده به واجب بودن یاد نام خدا اعتقاد داشته باشد فعل او را حمل بر صحت مى کنیم و مى گوییم مسلماً نام خدا گفته است, ولى اگر اعتقادى به واجب بودن آن نداشت, نمى توان گفتن نام خدا را احراز کرد و حمل فعل او درستى وجهى ندارد, زیرا درستى از دیدگاه او حلال بودن بى یاد نام خداست, اگر چه از دیدگاه غیر او درستى عبارت از حلال بودن با یاد خدا است.
خلاصه, واجب بودن یاد نام خدا در حلال بودن, مربوط به مقام ثبوت است, ولى اعتقاد به واجب بودن یاد خدا مربوط به مقام اثبات است.
نتیجه:از این آیه ها برداشت شد که لازم نیست ذابح مسلمان باشد و از این جهت دلیلى بر حرام بودن ذبایح اهل کتاب و سایر کفار ندارد. امّا واجب بودن یاد خدا شرط دیگرى است و اعتقاد به واجب بودن یاد خدا در اصل ربطى به شرایط ذبح ندارد, بلکه هنگام احراز شرط یاد نام خدا به کار مى آید.
3. از این آیات ( آیات سوره انعام ) برداشت دیگرى نیز احتمال دارد و آن این که این آیات دلالتى بر واجب بودن یاد خدا ندارند, چون:
اوّلاً, آیه اول تشویق به خوردن گوشتى مى کند که نام خدا بر آن برده شده است و دلالت دارد که این نوع از ذبیحة حلال است و دلالتى بر حرام بودن سایر اقسام ندارد و به اصطلاح حلال بودن مقیّد, نفى حلال بودن مطلق را نمى کند و قید, براى بیان فرد کامل تر و معلوم الحلیة آمده است. آیه دوم هم از این لحاظ مثل آیه اول است.
ثانیا, جمله (وقد فصّل لکم ما حرم علیکم) دلالت دارد که حرامها پیش از این, بیان شده اند,در حالى که غیر از آیات سوره نحل آیات دیگرى که حرامها را پیش از این بیان کرده باشند وجود ندارد و آیات سوره نحل هم ذکرى از یاد نام خدا به میان نیاوردند و تنها ذبح شده به نام غیر خدا را حرام دانستند.
ثالثاً ,آیه سوم یعنى (ولا تاکلوا مما لم یذکر اسم اللّه علیه و انه لفسق) افزون بر این که پیش از آیه دوم نازل نشده , دلالت واضحى هم بر حرام بودن آنچه نام خدا بر آن برده نشده است, ندارد, چون اگر جمله(و انه لفسق) عطف باشد آن گاه دلالت آیه, بر حرام بودن ذبح بدون نام خدا, تمام است, ولى احتمال دارد که (وانه لفسق) جمله حالّیهّ باشد, آن گاه معنى این مى شود: از آنچه نام خدا بر آن برده نشده است در حالى که آن چیز فسق هم باشد آن را نخورید. آن گاه آیه دیگرى در سوره انعام (فسق) را معنى مى کند آن جا که مى فرماید:
(قل لا اجد فى ما اوحى الى محرما على طاعم یطعمه الاّ ان یکون میتة او دما مسفوحا او لحم خنزیر فانه رجس اوفسقا اهل لغیر اللّه به ….) 60
بگو در آنچه بر من وحى شده, چیزى که خوردن آن حرام باشد, نمى یابم, جز اینکه مردار, یا خون ریخته, یا گوشت خوک, که پلید است, یا حیوانى که در کشتن آن نافرمانى کنند و جز با گفتن نام خدا ذبحش کنند.
در این آیه محرماتى را یاد مى کند که در سوره نحل هم همین ها را یاد کرده بود. فقط بعضى از آنها را توضیح مى دهد. مثلا خون را توضیح داده که خون بیرون ریخته شده حرام است و گوشت خوک را توضیح داده که پلید است سپس حرام بودن فسق را بیان کرده و آن گاه فسق را به نحو عطف بیان توضیح داده است: فسق آن چیزى است که با نام غیر خدا ذبح شود.
در نتیجه از این آیه معناى فسق در خوردنیها را مى فهمیم و همین معنى را در جمله (و انه لفسق) قرار مى دهیم, نتیجه این مى شود: از آن گوشتهایى که هنگام ذبح نام خدا بر آن برده نشده است, بلکه نام غیر خدا برده شده نخورید, یعنى آنچه سبب حرام بودن مى شود ترک ذکر خدا و گفتن اسم غیر خداست.
در نتیجه این آیات با آیات سوره نحل هماهنگ مى شوند.
رابعاً یاد نام خدا در سورهاى بقره و مائده که هر دو پس از سوره انعام نازل شده اند, ذکرى از یاد نام خدا به میان نمى آید و فقط همان حیوان ذبح شده به نام غیر خدا را حرام مى دانند که برابر با سوره نحل است.
از این روى از مجموع آیات راجع به حرام بودن بعضى از گوشتها بر مى آید که این حکم از اول بعثت تا آخر عمر پیامبر اکرم(ص) تغییرى نکرده است و آیات سوره انعام چیزى غیر از مفهوم آیات سه سوره دیگر نیست.
خامساً, باز از امورى که حرام بودن ذبح شده مذبوح به غیر یاد نام را را تضعیف مى کند و به عبارت دیگر شرط بودن یاد نام خدا را سست مى کند این است که جمله (و انه لفسق) خبرى و جمله (و لاتاکلوا مما لم یذکر اسم اللّه علیه) انشایى است و عطف خبر بر انشا نزد علماى بیان ممنوع61. بنا بر این, جمله (و انه لفسق) حال واقع مى شود و مى گوید هر چه که نام خدا بر آن برده نشد در حالى که فسق است خورده نشود, ولى اگر برده نشدن نام خدا, جهت دیگرى داشته باشد, دلیلى بر حرام بودن ذبیحه یافت نمى شود.
ولى با این همه, ما این برداشت را نمى پذیریم, چون روایاتى که پس از این یاد مى کنیم به روشنى مى گویند:(انما الذبیحة بالاسم) پس برداشتى از آیات که روایات بر خلاف آن دلالت داشته باشد درست نیست, چون ما ائمه اطهار (ع) را مفسر حقیقى قرآن مى دانیم و معتقدیم که قرآن و عترت پیوسته با هم و در کنار هم هستند. ولى تا این حد را مى توان گفت که اگر کسى بعضى از انواع ذبایح را بدون یاد نام خدا حلال دانست, سخنى خلاف نص قرآن یا خلاف ظاهر قرآن نگفته است و شاید به همین جهت مسلمانى که از روى فراموشى نام خدا را نگوید ذبیحه اش حلال است;زیرا اگر یاد نام خدا شرط واقعى بود, فرقى بین عالم,جاهل و عامد و فراموشکار وجود نداشت.
بررسى آیات سوره هاى مدنى
سوره بقره از سوره هایى است که در مدینه و در آغاز هجرت پیامبر اکرم(ص) نازل شد. آیاتى از آن سوره که مربوط به گوشتهاى خوردنى و غیر خوردنى است عبارتند از:
* (یاایها الذین آمنوا کلوا من طیبات ما رزقناکم و اشکروا للّه ان کنتم ایاه تعبدون* انما حرّم علیکم المیتة والدم و لحم الخنزیر و ما اهل به لغیر اللّه فمن اضطر غیر باغ و لاعاد فلااثم علیه, ان اللّه غفور رحیم) 62
این آیات, با آیات سوره نحل مشابهت کامل داردو هیچ نکته اضافى که ما را ملزم به ذکر آن کند وجود ندارد و از این روى از ترجمه و توضیح آن خوددارى مى شود. نتیجه این که حکم گوشتهاى خوردنى از اوایل بعثت تا اوایل هجرت ثابت مانده است.
* (یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود احلت لکم بهیمة الانعام الا ما یتلى علیکم … * حرمت علیکم المیتة و الدم و لحم الخنزیر وما اهل لغیر اللّه به والمنخنقة و الموقوذة و المتردیة و النطیحة و ما اکل السبع الا ما ذکیتم و ما ذبح على النصب و ان تستقسموا بالأزلام ذلکم فسق, الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلاتخشوهم و اخشون … * الیوم احل لکم الطیبات و طعام الذین اوتواالکتاب حل لکم و طعامکم حل لهم …) 63
اى کسانى که ایمان آورده اید به پیمانها و قراردادها وفا کنید, چهار پایان براى شما حلال شده اند, مگر آنچه بر شما خوانده مى شود.… گوشت مردار, خون, گوشت خوک, حیواناتى که به غیر نام خدا ذبح شوند, حیوانات خفه شده و به زجر کشته شده, آنها که بر اثر پرت شدن از بلندى بمیرند, آنها که به ضرب شاخ حیوان دیگرى مرده باشند, باقیمانده صید حیوان درنده, مگر آنکه [به موقع به آن حیوان برسید و ] آن را سر ببرید و حیواناتى که روى بتها [یا در برابر آنها] ذبح شوند [همگى] بر شما حرام است و [همچنین] قسمت کردن گوشت حیوان به وسیله چوبهاى تیر مخصوص بخت آزمایى, تمام این اعمال فسق و گناه است. امروز کافران از [زوال] آیین شما مأیوس شدند, بنا بر این از آنان نترسید و از [مخالفت] من بترسید …. امروز چیزهاى پاکیزه براى شما حلال شد و[همچنین]غذاى اهل کتاب براى شما حلال و غذاى شما براى آنان حلال است…
تا حال سه دسته از آیات ذکر شد ( که دو دسته آنها در سوره نحل و بقره مثل هم بود ) و بررسى شد و معلوم شد:
اولاً,اسلام در ذبح کننده شرط نیست.
ثانیاً, آنچه با نام غیر خدا ذبح شود مسلماً حرام است.
ثالثاً, آنچه نام خدا بر آن برده نشود حرام بودن آن مسلم و نص نیست.
بررسى آیات سوره مائده: اجمالا آنچه مسلم است این که آیات سوره مائده بر حرامهاى قبلى چیزى نیفزوده , بلکه ممکن است از آیه(الیوم احل لکم الطیبات … ) استفاده کنیم که حتى مقدارى از حرامهاى پیشین را هم این آیه حلال کرده است.
توضیح: آیات سوره مائده همان حرامهاى پیشین را آورده , ولى در این جا براى بعضى از آنها مصداقهایى نیز ذکر کرده است. مثلا براى مردار, مصداقهاى خفه شده, به زجر کشته شده, پرت شده از بلندى, باشاخ حیوان دیگر مرده و دریده شده به واسطه حیوانات درنده را ذکر کرده است و همچنین براى حیوان ذبح شده به نام غیر خدا مصادیقى از قبیل, ذبح روى بت یا برابر بت و تقسیم شده به وسیله تیرهاى بخت آزمایى را ذکر کرده است. ولى از مصادیق آن, حیوانِ ذبح شده بدون یاد نام خدا, یا حیوان ذبح شده به وسیله غیر مسلمان را نام نبرده است و اگر این نوع ذبیحه ها حرام بود لازم بود که ذکر شود, چون هم آیه قرآن در مقام بیان مصادیق بوده و هم ذبح به واسطه غیر مسلمان شیوع داشته است, چون زمان نزول آیات سوره مائده , اواخر عمر پیامبر اکرم(ص)بوده است و مسلم ذبحهاى بدون یاد نام خدا, یا ذبحهاى غیر مسلمانان, کمتر از ذبحهاى مقابل بتها و تقسیم شده هاى به واسطه تیرهاى قمار نبوده است. پس این ترک ذکر از مولاى حکیمِ در مقام بیان, درامورى که شیوع داشته است,جواز آنها را مى رساند.
اشکال:
اگر گفته شود, این حرامها در سوره مائده بالفظ (حُرِّمَتْ) به صیغه مجهول بیان شد, به خلاف سوره نحل و بقره و این نشان مى دهد که مردم حرامها را شنیده بودند و حرام بودن آنها برایشان معلوم بود و احتیاجى به یاد نام خدا به عنوان پشتوانه این حکم نبود و با این حال, مصادیقى از حرامها را یاد مى کند که در آیات پیش مطرح نبود. پس معلوم مى شود که مردم, حکم این مصادیق را از حکم کلى سابق مى فهمیدند. بنا بر این, ذکر نکردن ذبح شده به غیر یاد نام خدا, در بین حرامها دلالت حلال بودن آن نمى کند.
جواب:
ییاد بعضى از مصادیق و ترک بعضى دیگر, دلیل مى خواهد اگر دلیل یاد بعضى از مصادیق شیوع آنها باشد, مى گوییم شیوع ذبح بدون یاد نام خدا و ذبح غیر مسلمان, کمتر از شیوع آن اقسام نبوده است و ذکر نکردن, از طرف مولاى حکیم در مقام بیان ,دلالت بر حرام نبودن مى کند. و به طور اجمال, از این آیه رایحه حلال بودن بیشترى استشمام مى شود و خصوصاً به ملاحظه (الیوم احل لکم) که با کلمه (الیوم) شروع شده است و به صورت امتنان مى خواهد چیزى را حلال کند که پیش از این حلال نبوده است, چون مى فرماید:
( امروز طیبات بر شما حلال شد و طعام اهل کتاب بر شما حلال است و طعام شما بر آنان حلال است).
پیش از این آیه, آیه سوم با لفظ (الیوم یئس الذین کفروا من دینکم …) و (الیوم اکملت لکم دینکم…) آمده که هر دو مربوط به معرفى امام و رهبر جامعه است و نعمتى عظیم به مردم داده شد که پس از آن امید کافران نسبت به پیروز شدن بر مسلمانان و از بین بردن دین آنان به یأس مبدل شد و دین الهى کامل شد. به دنبال این مسأله و این امتنان بزرگ , آیه پنجم امتنان دیگرى را مطرح کرده و طعامهاى اهل کتاب را براى مسلمانان حلال کرده است, چون طعام به خودى خود گناهى ندارد و ترس از سلطه سیاسى یا اقتصادى آنان هم پس از یأس کافران و اکمال دین معنى ندارد و از این روى, وجهى براى حرام بودن طعام اهل کتاب باقى نمى ماند.
اشکال:
در این جا ممکن است اشکال شود که (طیبات) پیش از این هم حلال بودند چرا آیه مى گوید امروز طیبات بر شما حلال شدند؟

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  30  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله آیات قرآن و شرط اسلام در ذبح کننده

مقاله درآمدی بر تئوری دولت در اسلام

اختصاصی از رزفایل مقاله درآمدی بر تئوری دولت در اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله درآمدی بر تئوری دولت در اسلام


مقاله درآمدی بر تئوری دولت در اسلام

 

 

 

 

 

 

 


فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)

تعداد صفحات:51

فهرست مطالب:
درآمدى بر تئورى دولت در اسلام
انقلاب یا ارتجاع سیاسى
توجه به شرایط اجتماعى
حوزه بحث ولایت فقیه
مبداء عملى و نظرى "ولایت فقیه"
مکتب علوى
نخستین "ولى فقیه" مدائن
"دومین ولى فقیه" مدائن
"ولى فقیه" کوفه
مکتب علوى در غربت
نظارت بر مبارزه، نقطه عطفى در نظریه ولایت فقیه
زیدبن على، فقیه قیامگر
"ولایت همه جانبه" براى فقیه
اثبات ولایت فقیه از طریق "برهان خلف"
مکتب ائمه موسوى(ع)
آغاز غیبت کبرى نقطه عطف آغازین
فقیه، نایب امام «ع‏» در حکومت شیخ مفید
شیخ طوسى
ابن ادریس
محقق حلى
علامه حلى
محقق کرکى
کاشف الغطاء
میرزاى قمى
صاحب جواهر
شیخ انصارى
ملا احمد نراقى
علامه نائینى
منابع

 

 

درآمدى بر تئورى دولت در اسلام
به راستى نمى‏توان تاریخ آغاز نظریه ولایت فقیه را به آسانى تعیین‏کرد. مسلمانها از همان صدر اسلام با دو مسئله اساسى روبرو بوده‏اند:یکى غیبت پیامبر و عدم حضور ایشان در بسیارى از شهرها و دیگرى نیازمبرم به احکام و دستورات سیاسى و فردى. بنابراین به افرادى نیازداشته‏اند که بتوانند دستورات را براى آنها تبیین نمایند، در میان‏آنها قضاوت نمایند و یا بعضا امور سیاسى اجتماعى آنها را سر و سامان‏بخشند، این مسئله در دوران ائمه معصومین نیز وجود داشته که تعیین‏فقهایى خاص را مى‏طلبیده است. بعضى از اندیشمندان گرچه به عنوان نظریه‏پردازاختصاصى ولایت فقیه شناخته شده نیستند و (مانند سلمان فارسى)اما از اوایل قرن دوم هجرى، مواضع مشخصى پیرامون ولایت فقیه‏صدورمى‏یابد که آنها را آشکارا به عنوان نظریه ولایت فقیه مى‏توان‏بازشناخت.
انقلاب یا ارتجاع سیاسى
رشته‏اى از حرکتهاى سیاسى که به‏دنبال تجمع در سالن سرپوشیده «بنى ساعده‏» در سال یازدهم هجرى‏پدیدار شد و در سراسر سده‏هاى اول ادامه داشت را باید به عنوان‏مهمترین عامل در پیدایش نظریه ولایت فقهاء بر جامعه به شمار آورد. اکثریت مسلمانان در این دوره با این اعتقاد که کتاب خدا براى بیان‏احکام، کافى است ، به اهل‏بیت «ع‏» توجهى نکردند. در صورتى که‏پیامبر آنها را دو عنصر جدا ناشدنى نامیده و به مسلمانان توصیه‏نموده بود که به هر دو تمسک کنند تا نجات یابند. تاثیر این حرکتهاى‏سیاسى بر بسیارى از اندیشه‏ها، بس سترگ بوده و پیامدهاى منفى بسیارداشته است; بنابراین آنچه توجه نخستین نظریه‏پردازان «ولایت فقهاء»را به خود جلب کرد پیامدهاى منفى این دگرگونیها و تاثیرات بود. این‏اندیشمندان از انحراف ناشى از جریانات مزبور به ویژه در شهر پیامبربسیار متاثر شده بودند. آرزوى بازگرداندن «ولایت‏»، «امارت‏» وحکومت‏به «صراط اصلى‏»، مایه وحدت همه این اندیشمندان بود. آنها که‏برجسته بودند در این دوره خواستار بازگشت‏به دستور خدا و پیامبراسلام بودند، اما در مقابل، بودند افرادى که این دگرگونى راامکان‏ناپذیر مى‏دانستند و بر آنچه پیامبر بر آن تاکید ورزیده بودچشم پوشیدند. بنابراین فقهاء و محدثین بزرگ آن دوره که به «قارى‏»معروف مى‏شدند در صدد ایجاد پایه‏هاى نوین یک «نهاد» پایدار درجامعه‏اى شدند که دستخوش آشوب گشته بود. توجه به این «نهاد» هنوزهم به عنوان یکى از نگرانیهاى عمده بسیارى از اندیشمندان ونظریه‏پردازان گوناگون ولایت فقیه، پابرجاست. منزل ارقم، خانه امن‏مسلمانان در مکه، نخستین «مدرسه‏» فقهى به شمار مى‏رفت که همه روزه‏مسلمانها به طور پنهانى در آن گرد مى‏آمدند، دانش زندگى و حقوق فردى‏و اجتماعى را از زبان پیامبر نور مى‏شنیدند  ، و به آنها عمل نموده، دیگران را در جریان افکار، رفتار و گفتار پیامبر مى‏گذاشتند . امااز همان آغاز به ویژه پس از انتقال به مدینه و تشکیل حکومت و گسترش‏اسلام، به علت دورماندن بسیارى از مسلمانان از پیامبر و دستکارى درنقل قولها و یا اشتباهات غیرعمدى، لازم گردید که مسلمانان به نوعى‏«تفقه‏» بپردازند. بخصوص دستور پیامبر مبنى بر اینکه آنچه از من‏براى شما نقل مى‏گردد اگر با قرآن موافق بود آن را برگیرید و اگرمخالف قرآن بود آن را دور بیاندازید  ; مبدا نوعى استنباط، به‏صورتى ساده و ابتدایى شد و لذا قدمت تفقه و استنباط اجتهاد و فتوى‏به همان روزهاى آغازین مى‏رسد، و مسلمانان به دلائلى همچون «تعارض دوحکم‏»، «مشکل درک الفاظ‏» و «عدم اطلاع نسبت‏به همه احکام‏» بایدکه اجتهاد مى‏کردند. علاوه بر آن یک نفر صحابى، گاهى عین الفاظ حدیث رانقل مى‏کرد و گاهى حکمى را که از آن احادیث و آیات فهمیده بود بیان‏مى‏نمود که در صورت اول، "راوى و محدث" و در صورت دوم، "مفتى ومجتهد" دانسته مى‏شود. بنابراین اجتهاد به معناى فهم حکم ازعمومات و مطلقات و انضمام احادیث‏به یکدیگر و بحث از نسخ و تخصیص،تقیید، و استنباط از ظواهر و نصوص کتاب و سنت، از آن زمان وجودداشت، هم در میان کسانى که به پیامبر دسترسى داشتند و هم آنها که‏دور بودند . مسائل دیگرى نیز در زمان پیامبر رخ نمود که در زمان‏پیامبر، بوجود آمدن طبقه‏اى به نام فقهاء [ قاریان ] و امثال ایشان راایجاب کرد. مثلا در واقعه بنى‏قریظه هنگامى که رسول خدا(ص) اصحاب خودرا به بنى‏قریظه اعزام داشت‏به آنان فرمود: "نماز عصر را تا رسیدن به‏آنجا بجا نیاورید". برخى از آنان جهت تعبد به نص، نماز عصر را دروقت ادائى بجا نیاوردند ولى برخى دیگر با اجتهاد در کلام رسول خدانماز عصر را پیش از رسیدن به آنجا در وقت ادا بجاآوردند زیرادانستند که غرض رسول خدا از فرمان، تسریع در رسیدن به بنى‏قریظه بوده‏است نه نهى از نماز عصر در وقت‏خودش. لذا هم نماز عصر را در وقت‏اداء بجا آوردند و هم غرض رسول خدا(ص) را که تسریع در رسیدن به مقصدبوده است‏حفظ این اجتهاد در اصطلاح علمى موسوم به «اجتهادتخریج ملاک در مقام تطبیق‏» است  . البته نباید فراموش کنیم که درزمان حضور پیامبر(ص) و بعدها براى شیعیان در زمان ائمه معصومین(ع)نیاز چندانى به استفاده گسترده از اجتهاد و تفقه نبود; به دو علت‏1- فراوان نبودن پدیده‏ها و فروع جدید 2-حضور رسول خدا و ائمه‏معصومین در جامعه اسلامى و دسترسى مستقیم به آنها که بهترین راه‏شناخت احکام شرعى در وقت نیاز بودند. حتى در زمان پیامبر و ائمه مکتب هدایت که افراد صاحب‏نظر داراى ملکه‏اجتهاد (رد فرع بر اصل); «مرجع‏» بسیارى از مسلمانان قرارمى‏گرفتندو این وضع در زمان شخص پیامبر، پیش روى آن حضرت جریان داشت وپیامبر(ص) این امر (فتوى‏دادن) را تقویت و تشویق مى‏فرمود.همین‏جریان در زمان جانشینان آن حضرت نیز ادامه یافت و فقهایى همچون;سلمان محمدى، عماریاسر، ابوذر غفارى، ابورافع، ابى‏ابن کعب، حذیفه‏یمانى، ابودرداء، ابوسعید خدرى، عبدالله بن عباس و قثم‏بن عباس و...در بسیارى از مسائل مرجع مسلمانان قرار مى‏گرفتند.
توجه به شرایط اجتماعى
سومین مسئله‏اى که درباره سیر تاریخى نظریه‏ولایت فقیه باید در نظر داشته باشیم، «نقش زمان و مکان‏» در چگونگى‏ارائه و عرضه نظریه «ولایت‏» و «ولایت فقیه‏» مى‏باشد; زیرا یک اصل‏مسلم تاریخى این است که همه حوزه‏هاى اندیشه در طول تاریخ عمیقا تحت‏تاثیر زمینه‏هاى اجتماعى، سیاسى، اقتصادى، نظامى زمان نظریه‏پردازى،اندیشه‏ورى و صدور اندیشه‏هاى سیاسى از طرف اندیشه‏پردازان سیاسى اعم‏از مذهبى و غیرمذهبى، معصوم و غیرمعصوم مى‏باشد. به عبارت دیگرصدور اندیشه سیاسى رابطه مستقیم با درگیرى اندیشه‏وران با مسائل‏سیاسى اجتماعى دارد، و در این مسئله، نظریه‏پردازان ولایت، مستثنى‏نیستند; زیرا با یک بررسى تاریخى مى‏یابیم که هر گاه درگیرى این‏اندیشمندان با مسائل سیاسى زیاد بوده است مباحث اندیشه سیاسى گسترش‏یافته و هرگاه به هر دلیل این درگیرى کم مى‏شده، باحث‏سیاسى و رونداندیشه‏پردازى سیاسى تقلیل یافته و یا فروکش مى‏نموده است. این مهم راما با بررسى تاریخ 23 ساله فعالیت نبى‏اکرم(ص) و 250 سال فعالیت ائمه‏معصومین(ع) به خوبى مى‏توانیم دریابیم و این «فرضیه‏» با تدقیق درتاریخ 1200 ساله فقهاء شیعه به یک اصل و قاعده ثابت موجود در تاریخ‏سیاسى شیعه تبدیل مى‏گردد. آیات 13 ساله منزل در مکه (مکى) برپیامبر اسلام غالبا انذار و تبشیر دارند تا مسائل سیاسى، و آیات مدنى،اکثریت در مسائل سیاسى اجتماعى دارند. روایات، احادیث و خطب‏باقیمانده از عصر نخستین امام(ع) اکثرا صبغه سیاسى دارند. آثار ائمه‏ثانى و ثالث نیز نشان‏دهنده همین مسئله هستند. بر عکس آثار امام‏صادق(ع) و امام باقر(ع)، با برخوردارى از مسائل حقوقى وسیع، صبغه‏سیاسى (به معناى حکومتى) کمترى دارند زیرا به اقتضاء شرائط سیاسى‏کشور، کمتر از ائمه دیگر، درگیر مسائل سیاسى حکومتى بوده‏اند، اگر چه‏بدور از مسائل سیاسى نیستند. در مورد فقهاء نیز اگر به سوابق محقق‏ثانى، کاشف‏الغطاء بزرگ، ملااحمد نراقى، میرزاى قمى، شیخ فضل‏الله نورى،محمد حسین نائینى غروى و به ویژه حضرت امام خمینى(ره) نظر کنیم مى‏بینیم‏که چون درگیر مسائل سیاسى بوده‏اند کم و بیش پیرامون «نظام سیاسى‏»و یا بنیانهاى آن با صراحت‏به اندیشه‏پردازى پرداخته‏اند و بر عکس‏فقهاء دیگرى چون شیخ انصارى، صاحب جواهر، صاحب شرایع، شیخ طوسى، آیت‏الله بروجردى و دیگرانى که درگیرى مستقیمى با مسائل سیاسى نداشته‏انداگر چه به مسائل مربوط به نظام سیاسى عنایت داشته‏اند، اما بسیارمحدود و در حد ضرورت به آن پرداخته‏اند.
حوزه بحث ولایت فقیه
یکى ازمسائلى که ذهن بعضى از افراد را به خود مشغول نموده است این است که‏چرا فقهاء ما در کتب فقهى خود فصل مستقل و منسجمى در مورد ولایت فقیه‏یا نظام سیاسى اسلام، اختصاص نداده‏اند. مى‏گوییم: بى‏گمان نهج‏البلاغه‏بزرگترین و منسجم‏ترین کتاب پیرامون آراء سیاسى شیعه در زمینه حکمت‏نظرى، عملى و حقوق اساسى مکتب اسلام است . على(ع) «جوانى ازفرزندان عرب مکه در میان اهل آن بزرگ مى‏شود با هیچ حکیمى برخوردنکرده است اما سخنانش در حکمت نظرى بالاتر از سخنان افلاطون و ارسطوقرار گرفته است. با اهل حکمت عملى معاشرت نکرده است اما از سقراطبالاتر رفته است‏. این کتاب که اوایل قرن پنجم هجرى توسط سیدرضى جمع‏آورى گردید به حق بنیان مباحث مهم کلامى از جمله مباحث نبوت،بویژه امامت و ولایت را محکم‏تر نمود. بنابر این تا قرن پنجم هیچگاه‏شکى در این مورد وجود نداشت که مسئله امامت و سیاست، ولایت و حاکمیت‏یک مسئله کلامى اصولى عقلى قابل استدلال و اثبات است نه یک مسئله‏فرعى، فقهى، تقلیدى آنگونه که اندیشمندان اهل سنت مانند محمد غزالى(505 - 450 ه’ ق) مى‏پنداشت و تبلیغ مى‏کرد و افرادى چون سیف‏الدین‏آمدى (متوفاى 551 ه’ ق) در کتاب غایة‏المرام فى علم‏الکلام ومؤلف‏المواقف و شارح آن میر سیدشریف  از وى تقلید کردند. ابوحامدمى‏گفت: «بحث امامت، یک بحث مهم و عقلى نیست، بلکه یکى از مسایل‏فقهى است. بدرستیکه این مسئله تعصبهایى را برانگیخته است. اگر کسى‏از بحث امامت دورى کند، سالم‏تر از فردى است که در این بحث فرو رود،حتى اگر به حقیقت‏برسد تا چه رسد به اینکه خطا کند ». بنابراین‏اندیشمندان سیاسى شیعى به تبع بحث امامت در این قرون، بحث اثباتى‏ولایت نواب عام (فقهاء) را تالى مباحث امامت جزء مباحث کلامى شمرده وتا آنجا که شرایط اجازه مى‏داد آن را در همین مباحث مطرح مى‏کردند. به‏تبع این ، که فلسفه و حکمت را مکمل مباحث کلامى مى‏دانستندنیز، مبحث امامت و ولایت فقیه را بمثابه بحث عقلى اصولى وفارابى (339 - 260) اندیشمندان، فلاسفه اسلامى مانند ابوعلى‏سینا (428 - 370) پذیرفته و درکتب خود به اثبات آن مى‏پردازند. ابوعلى‏سینا در کتاب شفا مى‏گوید:«واجب است که سنت‏گذار اطاعت جانشین خود را واجب کند و تعیین جانشین‏یا باید از طرف او باشد یا به اجماع اهل سابقه بر زمامدارى کسى که‏به طور علنى براى جمهور مردم ثابت کند که او داراى سیاست مستقل، عقل‏اصیل، اخلاق شریف مانند: شجاعت، عفت و حسن‏تدبیر است و احکام شریعت‏را از همه بهتر مى‏داند و عالم‏تر از او کسى نیست و اثبات این صفات‏براى شخص مورد نظر باید آشکار و علنى باشد و جمهور مردم آن رابپذیرند و بر آن متفق باشند و اگر اختلاف و تنازع بر اثر پیروى ازهوى و هوس میان آنها ایجاد شود و فرد دیگرى که استحقاق و لیاقت‏جانشینى را ندارد انتخاب کنند به پروردگار کافر گشته‏اند... و تعیین‏جانشین با نصب بهتر است زیرا در این صورت از اختلاف و نزاع دور خواهدبود ». فارابى نیز در مدینه فاضله مى‏گوید: رئیس مدینه فاضله یارئیس اول است‏یا رئیس ثانى. اما رئیس اول کسى است که به او وحى‏مى‏شود «خداوند عز و جل توسط عقل فعال به او وحى مى‏کند» و او واضع‏قوانین است و حکم امور را بیان مى‏کند «شرایع و قوانینى که این رئیس‏و امثال او وضع کرده‏اند گرفته و مقرر مى‏شود» او رئیس اول مدینه‏است. اما مدینه همیشه صاحب چنین رئیسى نیست. رئیس دومى که جانشین اومى‏شود باید بسیارى از صفات او را داشته باشد قوانین و سنتها وروشهاى رئیس اول را بداند و نگهبان آنها باشد. پس باید داراى‏«آنچنان اندیشه خوب و قوه استنباطى باشد که بتواند نسبت‏به امورى‏که در جریان حوادث و مرور زمان پیش آید آن امور و حوادثى که براى‏پیشوایان گذشته پیش‏آمد نکرده، احکام آنها را به خوبى دریافته،استنباط نماید و باید صلاح و مصلحت مدینه را جستجو و رعایت‏کند ». علامه حلى (متوفاى 726 ه.ق) که در فقه استاد خواجه‏نصیرالدین طوسى و در فلسفه و ریاضیات شاگرد وى بوده است و یکى ازپایه‏گذاران تشیع در ایران محسوب مى‏شود در کتابهاى خود به مناسبتهاى‏متعدد شئون مختلف ولایت و امامت را در زمان غیبت، حق فقهاى شیعه‏دانسته است اما از اینکه فقهاء بحث امامت و شرایط آن را از علم کلام‏به فقه منتقل نموده‏اند اظهار نگرانى مى‏کند و مى‏گوید: «عادت فقهاء براین جارى شده است که امامت و شرایط آن را در این باب (قتال باغى) ذکر مى‏کنند، تا معلوم شود اطاعت چه کسى واجب و خروج بر چه کسى حرام‏است و قتال با چه کسى واجب مى‏باشد. ولى این مسئله از قبیل مسائل علم‏فقه نیست‏بلکه از مسائل علم کلام است ». بنابراین اصل مسئله‏ولایت فقیه و اثبات آن اصولا و اساسا فقهى نیست همانطور که اثبات ولایت‏امامان معصوم نمى‏باشد که فقهاء فصل منسجمى در مورد آن در کتب فقهى‏خود بیاورند، بلکه شئونات آن است که بایستى پرتوى بر مسائل فقهى‏بتاباند; که فقهاء ما در ابواب مختلف فقهى مانند امر به معروف و نهى‏از منکر، قضا، حدود، جهاد، خمس، بیع، حجر، نکاح، طلاق، صوم، حج، صلاة‏جمعه و ... موشکافیهایى در خور، نسبت‏به آن داشته‏اند، همانطور که درمورد حدود ولایت امام(ع) در فقه بحث نموده‏اند نه اثبات آن.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله درآمدی بر تئوری دولت در اسلام

تحقیق در مورد سیاست در اسلام

اختصاصی از رزفایل تحقیق در مورد سیاست در اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد سیاست در اسلام


تحقیق در مورد سیاست در اسلام

ینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه51

 

فهرست مطالب

 دو. مسؤولیت های اجتماعی پیامبر(ص)

ت. حائری یزدی، مهدی، حکمت و حکومت، ص 140.

دوم-حکومت حضرت مهدی(عج) :

سوم-ساختار کلی نظام سیاسی مهدوی:

گذری بر اندیشه های امام خمینی

مقدمه

از نظر شواهد و مدارک مسلم تاریخی قبل از ظهور اسلام ، در حجاز حکومت و دولتی وجود نداشت ، و نظم سیاسیِ خاصی بر زندگیِ اعراب بدوی حاکم نبود.[1] پس از ظهور اسلام در مکّه، و هجرت پیامبر اکرم (ص) به مدینه، آن حضرت برای اولین بار ساکنان آن دیار را تحت فرمان یک دولت مرکزی در آورد و نظام قبیلگی حاکم بر آنان را به نظم سیاسی و اجتماعی نوینی مبدل ساخت و علاوه بر آموزش و تربیت، شخصاً سرپرستی و رهبریِ جامعه اسلامی را به عهده گرفت و به اداره نظام اجتماعیِ مسلمین در  بخش های مختلف قضایی، فرهنگی، سیاسی، نظامی و اقتصادی پرداخت.[2]  این مسئله، از نظر آیات قرآن و شواهد تاریخی، چندان واضح و آشکار است که حتی شرق شناسان غیرمسلمان نیز بدان تصریح کرده اند. دانشمند ایتالیایی،" فل لینو" در این باره می گوید: «حضرت محمد (ص ) در یک زمان، دین و دولت را پایه گذاری کرد  و گستره این دو، در دوران زندگی اش، هم سان بود. »[3] و به عقیده "ستروتمان": « اسلام پدیده ای دینی و سیاسی است ؛ زیرا بنیان گذار آن، علاوه بر نبوت، حکومت را نیز دردست داشت و به شیوه حکومت داری کاملاً آگاه بود.»[4]

اما با وجود این در سده اخیر برخی نویسندگان[5] تحت تاثیر آموزه های سکولاریسم و جدایی دین از سیاست ، الهی بودن حکومت پیامبر گرامی اسلام (ص) را مورد تشکیک قرار داده و با بشری دانستن آن ، ادعا نمودند که پیامبر اکرم (ص) شان ولایت و زعامت سیاسی را نداشته و از سوی خداوند مامور به تشکیل حکومت نبوده است.  بنابراین اگر آن حضرت در زمان خویش اقدام به تشکیل حکومت نمود، بنابر نیاز جامعه بود، نه تکلیفی الهی و دینی؟!

در پاسخ به این شبهه لازم است تا منطق قرآن درباره نقش پیامبر اکرم(ص) در دولت اسلامی را مورد بررسی و تحلیل قرار بگیرد:


یک. رهبری سیاسی پیامبر(ص)

قرآن کریم، پیامبر اکرم(ص) را به عنوان فردی که برای دخالت در زندگی مردم «اولی » و دارای ولایت است، معرفی می کند: (النَّبِیُّ أَوْلی  بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)[6] قرآن پژوهان و مفسّران تصریح کرده اند که این اولویت، اختصاص به مسائل دینی ندارد و همه امور دینی و دنیایی آنان را در بر می گیرد.[7] مؤید این تفسیر چند چیز است:

  1. اطلاق آیه شریفه؛ که اولویت و ولایت پیامبر را به عرصه خاصی محدود نکرده است، در نتیجه همه

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد سیاست در اسلام

دانلود مقاله اهمیت و ضرورت مدیریت از نظر اسلام

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله اهمیت و ضرورت مدیریت از نظر اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

مقدمه
چنانچه تاریخ زندگی بشر را مطالعه کنیم خواهیم دید آنچه را که ما امروزه مدیریت می نامیم از دیرباز به عنوان یک ضرورت برای انسان مطرح بوده و در اغلب فعالیت های وی حضور داشته است . از ایام گذشته نظریه های مدیریت و سازمان بدون آنکه مدون و منظم شده باشند ، به کار گرفته می شدند و در شرح احوال و اعمال رسولان ، رهبران ، سرداران و بزرگان در اعصار گذشته کاربرد آن مشهود است . نظریه های مدیریت ، پدیدة نوینی نیستند که بشر در عصر جدید به آن دست یافته باشد ، بلکه آنچه در قرون اخیر در زمینه سازمان و مدیریت انجام گرفته ، مجموعه سازی و جامة عمل پوشاندن به نظریات و اندیشه های پراکنده ای است که از قبل موجود بوده است . این کار اغلب به دست غربیان و ملل پیشرفته صنعتی انجام شده و به همین دلیل این توهم را برای بعضی ایجاد کرده که مدیریت یک علم یا فن بیگانه و غربی است ، در حالی که ملل شرق ، به ویژه مسلمانان ، اگر به مواریث غنی و تاریخ تمدن خود نگاهی کاوشگر و دقیق بیندازند ، می توانند اندیشه ها و کاربردهای مدیریت را به وضوح ببیند و آنچه خود داشته و دارند از بیگانه تمنا نکنند . در واقع بین مدیریت و فرهنگ ملتها در هر جامعه رابطه ای مستقیم وجود دارد . مثلاً در چین باستان ، هدف ، تربیت کردن پیشوایانی بود که به فرهنگ و دانش قدیم آشنایی داشته باشند و در ژاپن امروز هدف پرورش ناموران و کارکنانی است علاقه مند به دولت از طریق تربیت عواطف آنها که احیاناً از ناحیه علم و دانش سود آنها به دولت برسد . البته مدیریت پدیده ای مشترک بین همة ملت هاست ولی شیوه های آن عمومیت و یکنواختی نداشته و به خصوصیات فرهنگی و قومی هر جامعه بستگی دارد نیازهای انسانی همواره در حال گسترش اند و آگاهی بشر نسبت به بهره برداری از عوامل طبیعی و طبیعت منظماً رو به افزایش است .
مدیریت نیز با روشهای خود شبیه سایر دانش هاست ، که هدف غایی دارد . اما این هدف امکان دارد در آغاز ظهور هر علم ، بلافاصله و در طول یک نسل و حتی بیشتر تحقق نیابد . اگر هدف دانشی شناخت پیوندها ، قانون و شیوه هایی برای بهبود شرایط زندگی انسان و تلطیف پیوندها در جامعه و کاستن از رنجها و فرونشاندن عناصر خشونت و دست یافتن به سعادت و رفاه است به ناچار این دانش بی نیاز از پرداختن به جست و جویی دائمی نیست . بخصوص علوم انسانی که روز به روز با افزایش نیازمندی های مادی و معنوی ، احتیاج به گسترش اطلاعاتی دارند که همواره رو به تکاملند . فرهنگ هر قوم ، فقط مجموعه ای از آگاهی های علمی و شناخت روش ها نیست ، بلکه داشتن روحیة تحقیق و قدرت دریافت واقعیت های نو و انطباق جامعه با دگرگونی های جهانی است که بی تردید ، بخش مهم فرهنگ ملی به شمار می آید . مدیریت نیاز اجتناب ناپذیر همه ملت ها و سازمان های صنعتی و اجتماعی است ، چراکه هیچ جامعه ای بی سازمان نیست ( هر چند که سازمان نیز خود نوعی از جامعه است ) و هیچ سازمانی نیست که بی نیاز از مدیریت و رهبری مطلوب باشد ، مدیریت کاردان و پر تحرک می آفریند و این مدیریت فعال به تدریج موفق به گشایش فضای بازتر در رسیدن به هدف می شود . هیچ چیز به اندازة هرج و مرج برای آدمی پریشانی ببار نمی آورد . ستم پیشه ترین حکومت ها بهتر از بی حکومتی است و هرج و مرج بزرگ ترین آفت سعادت بشریت است . مادر همة مصیبتهای عمومی که جوامع بزرگ را تهدید می کند ، بی نظمی است و مدیریت نظم آفرین شگفتی هاست .
آنچه که ما در این گفتار به دنبال آن هستیم ، شناخت ضرورت و اهمیت موضوع مدیریت از نظر دین مبین اسلام است راه گشای ما در این راستا ، استناد به کلام وحی ، اخبار و احادیث معصومین سلام الله علیهم اجمعین و سیره ایشان می باشد . بدین منظور به بررسی عواملی که زمینه ساز مدیریت است ، خواهیم پرداخت .

 

حیات اجتماعی انسان
یکی از خصائص و ویژگیهای مهم در حیات انسان ، اجتماعی بودن و گرایش او به سوی همزیستی است که دارای نقش بسزایی در رشد و تعالی اوست و استعدادها و قوای انسانی در صحنة اجتماع است که شکوفا شدن و به کمال خود واصل می گردد . در قرآن مجید سورة حجرات ، آیه 13 آمده است :
« یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله انقیکم »
ای مردم ما همه شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آنگاه شعبه ها و فرق مختلف گردانیم تا یکدیگر را بشناسید ، بزرگترین شما نزد خدا با تقوا ترین مردمند .
در آیه شریفه فوق این خصیصه انسان صریحاً مورد اشاره واقع می گردد و معلوم می دارد که نوع انسان به صورت اجتماعی زندگی می کند .
در تشکیل اجتماع نوع انسان روی یک عامل اساسی تأکید می شود که همانا نیاز متقابل افراد نسبت به یکدیگر می باشد و این نیز ناشی از اختلاف امکانات و استعدادهای درونی هر شخص است که مشیت الهی بر آن قرار گرفته است و به این موضوع نیز آیات قرآن اشعار دارد از جمله آیه 165 از سورة انعام : « و هو الذی جعلکم خلائف الارض و رفع بعضکم فوق بعض درجات لیبلوکم فی ما آتیکم ان ربک سریع العاقب و انه لغفور رحیم . » اوست کسی که شما را خلیفه های زمین قرارداد و برخی را به درجاتی بر بعض دیگر برتری داد تا شما را در آنچه به شما داده آزمون کند ، پروردگارت کیفر کردار را به زودی می دهد و همانا او آمرزنده مهربان است .
آدمی علاوه بر اینکه تمامی اشیاء را در حد امکان در خدمت خود قرار می دهد ، از همنوعان خود نیز در رسیدن به اهدافش استفاده می کند . بدین ترتیب اجتماع شکل یافته و افراد جامعه هرکدام نقشی را ایفاء می نماید و صاحب جایگاه خاصی می شوند و مسؤولیت ویژه ای را متقبل خواهند شد .

 


مفهوم مدیریت و رهبری
رمز بقای تشکیلات اجتماعی مسئله ای است به نام ریاست ، مدیریت یا رهبری . یعنی برتری فرد یا گروهی بر دیگران به لحاظ امکانات بیشتری که در اختیار دارد و این موضوع از چنان وضوحی برخوردار است که نمی توان یک تشکیلات انسانی را مشاهده نمود که فاقد مدیریت و رهبری بوده باشد . بنابراین ظهور رهبری به شروع زندگی اجتماعی انسان باز می گردد . وقتی دو یا چند نفر تشکیل یک گروه اجتماعی را می دهند و با یکدیگر رابطه برقرار می کنند ، تأثیری که افراد این گروه روی یکدیگر می گذارند یکسان و برابر نیست ، بلکه بعضی از افراد نقش فعال تری بخود گرفته و تأثیر بیشتری روی دیگران می گذارند . بطوریکه بیش از دیگران در گروه مورد توجه قرار می گیرند و این زمینه پیدایش رهبری در گروه است .
رهبر به یک تعریف کسی است که برای گروه سبب تسهیل در نیل به هدف بشود . به عبارت دیگر وی آسان گر نیل به مقصود است . راهنمای دستگیر است . احیاناً تنها راه را نمی یابد . بلکه وسایل طی آن و رسیدن به فرجام آن را نیز فراهم می آورد . از این رو رهبری و مدیریت در عرف امروز ، با همة توسعه و شمولی که پیدا کرده اگر بخواهیم مترادفی برای آنها در اصطلاحات اسلامی پیدا کنیم باید بگوییم : ارشاد و رشد یا هدایت و رشد .
قدرت رهبری همان قدرت بر هدایت و رشد است . در اصطلاحات اسلامی ، قدرت مدیریت همان است که در اصطلاح فقه اسلامی رشد نامیده شده است .
مقصود از رشد درک سود و زیان و لیاقت اداره و بهره برداری است به عبارت دیگر رشد عبارت است از شایستگی و لیاقت برای نگهداری و استفاده و بهره برداری صحیح از وسایل و سرمایه های حیات .
قابل ذکر است که در بحث مربوط به مدیریت گاهی مدیریت را به مفهوم خاص مدیریت سازمان ها که امروز در کتب مربوط به مدیریت مطرح است گرفته اند و گاهی به مفهوم عام که شامل رهبری و هدایت در هر سطح و برای هر مجموعه ای از انسان ها می گردد .
از نظر لغت کلمه مدیر از مصدر اداره است ( مدیر به معنای اداره کننده ، اسم فاعل است مانند قیم که به معنای اقامت کننده می باشد ) . کلمات ، مدیر ، مدیریت و اداره در اصل از ماده دور گرفته شده که مصدر آن دوران یعنی گردیدن است . بدین ترتیب مدیر به معنای گرداننده می باشد . در صورتیکه مدیریت را به معنای گرداندن بگیریم ، شامل هر نوع مدیریت در هرسطح می گردد و آنوقت می توان مفاهیمی چون رهبری ، هدایت و امامت را نیز از موارد شمول آن دانست .
فلسفه مدیریت در اسلام
صنعتگر توانای آفرینش که انسان را با اندیشه های خلاق و قدرت شگفتش از گل و لای و خاک شبیه خاک کوزه گری آفرید ( و لقد خلقنا الانسان من حما مسنون ) در پیام آسمانی اش بعد از کلمه الله که 2700 بار تکرار شده کلمة رب بیش از هزار بار به میان آورده . مسئله ربوبیت یعنی تدبیر حاکم بر جهان و مفهومش این است که تمام عالم هستی ، تحت مدیریت واحدی قراردارد و این مدیر، الله است . ما مسلمانان شبانه روز ده بار در نمازهای روزانه خود این جمله را تکرار می کنیم ( الحمد الله رب العالمین ) یعنی تمام ستایش ها ویژه خداوندی است که « رب» جهانیان است . واژه رب در اصل به معنی سرپرست ، اصلاح کننده ، مدیر و مدبر چیزی است و از ریشة تربیت به معنی پرورش چیزی ، مرحله به مرحله تا به حد هستی است . از دیدگاه جهان بینی توحیدی ، مجموع عالم یک واحد ، سازمان تشکیلات کارگاه صنعتی و مجموعه ای باز و یک نظام منسجم است که دارای اجزاء تشکیل دهنده زیادی است که هرکدام از این اجزاء نقشی را در ادارة عالم عهده دار بوده و تحت رهبری و حاکمیت خداوند لایزل قراردارند . در قرآن مجید ، سورة الرحمن آیه 5 آمده است : « و السماء رفعها و وضع المیزان الا تطغوا فی المیزان »
پس موجودات جهان هرکدام جزء کوچکی از این سازمان بزرگ هستند که هرگز نمی توانند از نظام حاکم بر گیتی پیروی نکنند و بی حساب و کتاب زندگی کنند . تمام فرمان های الهی دال بر نظم و ترتیب و بیانگر مدیریت حساب شده در آفرینش است به همین علت انسان ، پی به وجود مدیر ، مدبر و قادر مطلق و صانع و سازنده جهان می برد .
در جهان آفرینش ، نظام های خلقت ، گویای مدیریت دقیق و فرماندهی حساب شده ای هستند که کره خاکی ما در داخل این کهکشان و منظومه های شگفت انگیزش در برگیرندة ذرات و جانداران و گیاهان و جمادات و انسان است و در این میان ، زمین ما جزء کوچکی از تشکیلاتی عظیم به حساب می آید . این سازمان عظیم و این نظام تشکیلاتی ، هرگز نه با سیر آفاق پایان می پذیرد و نه با عقل آدمی می توان به کنه آن پی برد که کسی نگشود و نگشاید به حکمت این معما را اگر بخواهیم به سیر آفاق ( عالم کبیر ) بپردازیم ، دیگر صحبت از مثنوی و هزار من کاغذ نیست که با هیچ واحد سنجش هم نمی توان آثار خلقت و آیات صنع الهی را سنجید و آئینه دانش مدیریت مگر نه اینست که پیرامون پدیده های عالم خلقت از معدن های نهفته در دل خاک گرفته تا آفتابی که در دل هر ذرة نهان است سخن می گوید . بنابراین اگر درست بیندیشیم همه این آیه ها ، بیان کنندة عظمت آفرینش اند .
پس وقتی صحبت از مدیریت می شود ، توجه به عنصر اصلی یعنی عالم خلقت است که ما آن را جهان کبیر می نامیم و بررسی چون و چند در آن را سیر آفاق . اما عنصر دیگر سازمان ها انسان است که با سیر انفس یعنی تحقیق در مورد این شاهکار خلقت که جهان کوچک ( عالم صغیر ) نامیده می شود ، متحیر می ماند که چگونه وسعت فکر آدمی به پهنای جهان گسترش یافته است . پس برای ما اهمیت مدیریت به خوبی روشن می شود . صانع اصلی خداوند عالم است که نخست عالم کبیر را آفرید و سپس عالم صغیر را و آدمی را خلیفه خود در زمین قرارداد .
بقره آیه 30 : « و اذقال ربک للملائکه انی جاعل فی الرض خلیفه » انسان خود یک نظام کامل است و در عین حال دارای نظام های فرعی و پیرو وجود انسان نمونة یک نظم تشکیلاتی کامل است و عالی ترین تجلی سازمان دهی در تن و جان آدمی نهفته است . همچون یک سازمان ، تصمیم گیری ، برنامه ریزی ، کنترل و هماهنگی ، تولید مصرف ، ضایعات و بازده … و جود دارند . یعنی همه عوامل صنعتی و تولیدی در آن متجلی است ولی فضیلت انسان بر همه تشکیلات صنعتی بر پایه جان اوست و مدیریت به منزلة روح در جسم او که به کالبد تحرک می بخشد و انگیزه آفرینی می کند .
تعریف مدیریت
1 ـ مدیری ، راه بردن کاری و دستگاهی و نظم و نسق دادن و سرپرستی کردن می باشد .
2 ـ علم و هنر متشکل و هماهنگ کردن رهبری و کنترل فعالیتهای دسته جمعی برای نیل به هدفهای مطلوب با حداکثر کارایی .
3 ـ کارکردن با افراد و بوسیلة افراد و گروه ها برای تحقق هدفهای سازمانی .
4 ـ مدیریت ، عبارت است از کاربرد تکنیکهای مختلف اداره امور یک گروه انسانی و هماهنگ نمودن کلیه فعالیتهای یک سازمان برای نیل به هدف معین و مشخص و راهنمایی و راهبری رهبران سازمان که آنها را مدیران و یا سرپرستان سازمانی می نامند .
تعاریف فوق برای دنیایی مفید است که پیشرفت ، کار و تولید بیشتر و مسائلی از این قبیل برای آنها از هرچیز مهمتر بوده و انسانها را در اشکال مختلف مدیریت ، فقط بدین منظور در اختیار گرفته و رهبری می کنند ، ولی ماموریت را این چنین تعریف می کنیم :
مدیریت « هنر و علم به کارگیری صحیح افراد و امکانات در جهت وصول اهداف سازمانی است ، به نحوی که در موازین شرع مغایرت نداشته باشد » در دنیای مدیریت اسلامی رعایت قوانین شرع مقدس از مهمترین مسائل بوده و باید حساسیت بسیار دنبال شود .
اسلام نه کاپیتالیسم و سرمایه داری غرب است که تنها جهت تولید و سود بیشتر بعنوان اصلی ترین هدف برنامه ارائه می کند و نه مسیحیت امروز است که در چهارچوب خشک کلیسا محصور شده و برای ادارة جامعه برنامه نداشته باشد ، بلکه دینی است که جهت اداره ، رهبری و مدیریت جامعه برنامه ارائه می کند ، اما در سویی که حقوق انسانی افراد بشر رعایت شود و ضمن ایجاد حرکت و پویایی بیشتر ، انسانها را در مسیر مستقیم و الهی خود رشد دهد .

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   26 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله اهمیت و ضرورت مدیریت از نظر اسلام