رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

زنان پیامبر اسلام (ص) 12 ص

اختصاصی از رزفایل زنان پیامبر اسلام (ص) 12 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

ومقدمه

زن انسانی است شریک زندگی مرد و هر دو چون کشتی و کشتی بان هستند که با همکاری یکدیگر کشتی را به ساحل نجات برسانند. اسلام برای زن ارج و حق و قوانین معتدلی مقرر فرموده تا زندگی مشترک در سلیقه های مختلف و نیروهای متضاد درونی و خواسته ها و تمایلات نفسانی و اصطکاک منافع و مضار با اعتدال مطلوب پایان یابد آن خالقی که بشر را آفرید و زن را به آرامش و آسایش خاطر مرد و کارخانه تولید مثل و انسان سازی خلق کرد خداوند است که بر طبق استعداد و ظرفیت و خواسته های غریزی و طبیعی برای مرد و زن محدودیت های تشریعی و تمایلات قائل شد تا با آزادی مطلق موفقیت های خود را از دست ندهند.

اسلام نظر به این دقایق لطیف داشته که به زن و مرد توصیه و تاکید فرمود باید در محدوده عفاف در حرکت باشند و نسبت به هم طبق تعلیمات عالیه قرآن عمل کنید. اگر مرد یک لحظه از حال زن غفلت نماید ویا زن یک لحظه در وظیفه و کار شوهرداری و بچه داری سهل انگاری کندحیات فردی و اجتماعی آنهابه خطر می افتد.

اسلام روابط نامشروع جنسی را حرام و در صورت ثبوت و شهود زنا معلق به هشتاد تازیانه و برجرم سنگباران است نموده تا عفت عمومی زن در جامعه محفوظ بماند و زن مسلمان مطلقا مورد تهمت قرار نگیرد.

عده زنان پیامبر اسلام (ص):

در تعداد زنان پیامبر اختلاف است. برخی 11 تن دانسته اند:

ام حبیبه رمله 2- ام سلمه هنه 3- جویریه 4- حفصه

5- خدیجه 6- زینت بنت حجش 7- زینت هلالیه 8- سوده

9- صفیه 10- عایشه 11- میمونه

با همه اینها زفاف شده و نه تن ایشان از خدیجه و زینب هلالیه در حین وفات آن حضرت زنده بودند.

برخی تعداد ازدواج را 12 نفر نوشته اند و ریحانه بنت یزید را که از قبیله بنی نضیر است و از اسراء بوده و بدان حضرت اختصاص یافته و پس از آن ادا کردن تزویج فرمود.

بعضی شماره ازدواج را 15 نفر دانسته و جمعی 18 نفر نوشته اند. طبری در اعلام الوری 21 زن گفته که ام شریک، اسماء، سینا، عالیه، عمره، فاطمه، قتلیه، لیلی و ملیکه را افزوده و زنی که بدون نام پدرش شکایت به پیغمبر نمود که شوهرش به علت کسالت طلاق داده در حالی که اصلاً مریض نشده است. پیغمبر او را هم گرفت.

ولی آن چه مسلم است با 11 زن شرط زفاف به عمل آورده و بقیه موهبه النفس بوده یا مواصلت نشده است.

علامه مجلسی 22زن برای پیغمبر نقل نموده است که با 12 نفر زفاف نموده و با 10 نفر دیگر زفاف نشده است و در حین وفات فقط 9 نفر زنده بوده اند.

سی زن:

علامه برهان الدین حلبی در سیره الحبیبه می نویسد:

پیغمبر سی زن خطبه کرد که برخی خود را عرضه داشتند و تقاضای همسری نمودند. بعضی خود را به پیغمبر خدا هبه کردند و برخی را که کنیز بودند آزاد ساخته و به مناسبت قومیت با قبایل بزرگ و خویشاوندی که جلب محبت نماید تا اسلام آورند و بعضی را به امر خدای بزرگ سبب پیشرفت اسلام و خواهش خاندان آنها در حباله نکاح آورد.

از این 30 زن با 13 زن همبسته شدند و بقیه افتخار خویشاوندی و نسبت او را حفظ می کردند و افتخار داشتند و در حقیقت تمام این زنها در ده سال مدینه بود و با آن گرفتاریهای شگفت انگیز که در 84 جنگ داشتند بنابراین این جنبه شهوت و هوسرانی نبود بلکه از نظر مصالح اجتماعی و دینی و پیشرفت اسلام به امر خدا این زنان را خطبه و نکاح می کرده است.

برخی زنان پیامبر را 15 برخی 18 بعضی 21 نفر را نوشته اند تا 22 نفر هم ذکر شده که با 13 زن همبستر شد که آنها عبارتند از:

خدیجه، 2- ام سلیمه، 3- میمونه، 4- زینت بنت حجش، 5- ماریه قبطیه، 6- عایشه، 7- حفصه، 8- ام حبیبه، 9- سوده، 10- جویریه، 11- صفیه، 12- ام شریک، 13- زینت بنت خزیمیه بوده اند و بقیه خدمتگذار موهوبی بوده اند.

رسول خدا پس از رحلت 9 زن در خانه داشت:

عایشه، 2- حفصه، 3- ام سلمه، 4- سوده، 5- زینب، 6- میمونه، 7- ام حبیبه، 8- صفیه، 9- جویریه که نکاحیه بوده اند.

ام شریک و ماریه پس از پیغمبر زنده بودند.

زنانی که قبل از رحلت دور شدند:

عالیه، 2- قتلیه، 3- فاطمه دختر ضحاک، 4- شیشاً،5- اسماء بنت شراجیل، 6- ملیکه لبثیه، 7- عمره بنت یزید، 8- لیلی بنت حطیم.

امهات المؤمنین:

لقبی که پیغمبر به زبان عربی به زنان خود داد برای 11 نفر بود:

خدیجه، 2- عایشه، 3- حفصه دختر عمر، 4- ام حبیبه، 5- ام سلمه، 6- سوده بنت زمعه، 7- زینت بنت حجش، 8- زینب الهلالیه، 9- میمونه، 10- جویریه، 11- صفیه.

6نفر از قریش 4نفر از عرب و یک نفر از اسرائیلیه.

در حین رحلت پیغمبر 9 نفر زن باقی مانده بودند و دو نفر، زینب و خدیجه از دنیا رفته بودند.

حدیجه بنت خویلد را در مکه عقد بست در 25 سالگی خود در چهل سالگی خدیجه.

عایشه بنت ابی بکر پس از خدیجه در مکه عقد بست و سال اول هجرت در مدینه زفاف نمود.

سوده بنت زمعه را پس از خدیجه در مکه عقد بست و قبل از عایشه زفاف کرد و او از بنی بخار بود.

ام سلمه بنت ابی امیه در مدینه در شوال سال 4 تزویج کرد، نامش رمله یا هند بنت ابی امیه بود و در 84 سالگی وفات نمود.

حفصه بنت عمر را در ماه مبارک رمضان سال 3 تزویج کرد.

ام حبیبه بنت ابی سفیان سال 7 عقد بست.


دانلود با لینک مستقیم


زنان پیامبر اسلام (ص) 12 ص

تحقیق در مورد عوامل انحطاط و شکاف طبقاتی مسلمانان بعد از پیامبر و حرکت اصلاحانه علی (ع) در این مورد

اختصاصی از رزفایل تحقیق در مورد عوامل انحطاط و شکاف طبقاتی مسلمانان بعد از پیامبر و حرکت اصلاحانه علی (ع) در این مورد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 72

 

عامل یا عوامل انحطاط اجتماعی مسلمانان در صدر اسلام

فرازهای سخنان علی (ع) که می‌فرماید: ما برای احیاء دین و غلبة صلاح بر فساد قیام کردیم تا بندگان مظلومان تو ای خدا، احساس امنیت نموده و حدود به تعظیل کشیدة تو به اجرا در آید، حاکی از مراحلی عظیم از انحرافات و انحطاط اجتماعی است که در فاصلة زمانی کوتاهی بعد از وفات پیامبر (ص) رخ داده بود. چه اینکه در این خطبه علی (ع) در توجیه ضرورت انقلاب اصلاحی خویش می‌خواهد بگوید که پیش از قیام او چهرة دین دگرگون شده و فساد بر صلاح غلبة یافته و امنیت از مردم مستضعف سلب و قوانین الهی از اجراء باز مانده بود. و او بود که بعنوان اولین مسلمان بایستی باصلاح این انحرافات می‌پرداخت. بنابراین سؤالی که برای هر خواننده این سخن می‌تواند مطرح گردد،این است که چه عواملی دست به دست هم داده بود که با این سرعت پس از وفات پیامبر (ص) تنها در فاصلة بیست و پنج سال این همه انحراف اجتماعی در جامعه در جامعه اسلامی مطرح گردید که علی (ع) برای نابودی این انحرافات خود را ملزم به قیام همه جانبه و حرکت اصلاحی بنیادین می‌بیند؟

و بالطبع سؤال دومی که می‌تواند برای خوانندگان مطرح باشد، آن است که علی (ع) چه روشی را برای مبارزه یا مقایسة عظیم اجتماعی بکار گرفت و سیاست حکومتی آن بزرگوار چه بوده است؟

در پاسخ به سؤال اول می‌توان به دو عامل اصلی و مهم اشاره کرد که یکی انحراف خلاقت از محدوده و مسیری بود که پیامبر اکرم (ص) برای اداره جامعه پس از خویش مطرح ساخته بود. بدین معنی که فردی را که پیامبر لایق جانشینی خویش می‌دانست که او علی‌بن ابیطالب علیه اسلام بود. عملاً کنار گذاشته شد و قدرت در اختیار کسانی قرار گرفت که حداقل واجد اوصاف و شرائط لازم برای جانشینی پیامبر (ص) نبودند. با این انحراف ضمان اجرا از احکام و قوانین اسلام سلب شد و زمینه برای پیدایش انحرافات بعدی فراهم آمد. و عامل دوم به نظر ما همان تبعیض و ایجاد شکاف طبقاتی در اثر سیاست غلط خلیفه دوم در توزیع بیت‌المال بود.

انحراف دوم یعنی سیاست توزیع غیرعادلانه ثروث در دوران خلیفه دوم، همة زحمات تربیتی و اخلاقی پیامبر اکرم (ص) را تحت الشعاع قرار داد و زمینه را برای تکاثر در ثروت و رقابت در قدیت برای تودة مردم فراهم آورد و طولی نکشید که بجای معنویت و اخلاق حسنه امتیازهای اجتماعی همان زو و زو گردید و افتخارات قبیلگی و برتری جوئیهای قومی متداول شد و بالطبع توده‌های ضعیف امنیت اجتماعی و اقتصادی را از دست داده و قوانین الهی نیز جر در مورد ضعیفان بمعنای جدی قابل اجراء نبود.

اختلاف اهل بیت پیامبر (ص) با رجال قریش در مورد جانشینی پیامبر (ص)

بعد از وفات پیامبر اکرم (ص) اهلبیت گرامی آن حضرت و صحابة بزرگواری مانند سلمان و اباذر و مقداد مدعی بودند که پیامبر اسلام در زمینة مسائل حکومتی و مسئلة جانشینی وخلافیت بعد از خودش توصیه‌های لازم را داشته و بلکه شخص علی (ع) را بعنوان امام و پیشوای جامعه اسلامی بعد از خودش معرفی نموده است. ولی رجال قریش که خود را با پیامبر اکرم (ص) فامیل می‌دیدند و برای خویش از سلطان حضرتش سهمی قائل بودند مدعی شدند که پیامبر اکرم(ص) برای ادارة حکومت و مقام جانشینی بعد از خودش فردی را معرفی نکرده و


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد عوامل انحطاط و شکاف طبقاتی مسلمانان بعد از پیامبر و حرکت اصلاحانه علی (ع) در این مورد

مقاله آشیل یونس پیامبر

اختصاصی از رزفایل مقاله آشیل یونس پیامبر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله آشیل یونس پیامبر


مقاله آشیل یونس پیامبر

لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"

 فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 تعداد صفحات:14

آشیل

یونس پیامبر

------در ادامه پرداختن به نقش حیوانات به لحاظ بنیانهای مذهبی و اجتماعی تاریخی در باورهای مردمی ،گویند که یونس پیامبری بود از پیامبران پروردگار که اهل نینوا را  به یگانه پرستی و بت شکنی فرا میخواند و هر انچه تلاش مینمود بر راهبری انان،  توفیق نمیافت ، عاقبت روزی ان قوم را بر خلاف گفته پرودگار ترک نمود و هر انچه بر وی وحی فرود امد وقعی ننهاد و ره به بیابان سپرد و  رفت و رفت و ........ رفت تا عاقبت به  دریا رسید،در مدخل هور۱* شناوری را پهلو گرفته به ساحل دید و بر ان سوار گشت و روی به دریا نهاد ،به شبی گذشته از ان روز دریا خروشان گشت و کشتی نشینان را وهم فرا گرفت ،انان بر این باور  بودند که دریا گرسنه است و از میان مسافران یک نفر را باید به دریا بیافکنندتا ان خروش پایان یابد ،پس بر ان شدند که به قید قرعه ان فرد را انتخاب نمایند . به قرعه اول نام یونس از کیسه بیرون امد . انان که برای وی احترامی قائل بودند و وی را میشناختند رای به تکرار دادند،بار دیگر قرعه تکرار گشت و باز نام یونس و.... به سه بار قرعه را تکرار نمودند و جز  نام یونس  پیامبر نامی ز کیسه بیرون نیامد و عاقبت یونس گفت : که قسمت طاعت از امر پروردگار است و به دریا پرید ،به  زمانی کوتاه و به فرمان پروردگار ماهی بزرگی یونس را بلعید و با خود به قعر دریا برد . از ان روز چهل روز گذشت و یونس چهل روز به توبه و ندبه در دل ماهی  مشغول بود  تا عاقبت توبه مقبول افتاد و به فرمان خدا  ماهی به کنار ساحل امد و یونس را به ساحل فکند . یونس که چهل روز از افتاب بی بهره بود به دیدن نور خورشید به  حال ضعف به گوشه ای فتاد . گویند که به پلکی، بوته کدویی در کنارش رویید و وی را در بر گرفت تا از افتاب مصونش دارد ، یونس به جند روزی در پناه ان بوته بود و از میوه ان بهره میبرد تا عاقبت به سوی نینوا  بازگشت و راهبری و ارشاد انان را ز سر گرفت .

 قبول یا رد این داستان مذهبی بر عهده شما  .  

 ماهی نام برده شد را یونس مینامند که به حقیقت از راسته پستانداران دریایی است و دلفین یونس  است و ماهی نامیده نمیشود به جهت نگرشی علمی . گونه ای که در ابهای گرم دنیا من جمله خلیج فارس زندگی میکند . البته لازم به ذکر است که طول این گونه از دو تا چهار متر بیشتر نبوده و  وزن ان نیز از ۴۰۰ تا۲۵۰کیلوگرم بیشتر نیست . عکسهایی از وی را اینجا گذاشته ام که میتوانید ببینید  عکس 1   عکس2   عکس 3  عکس 4                                  

هور: خلیج کوچکی در خلیج که از سه سو به توسط خشکی محاصره گشته باشد .      

دلفین:کوچکترین عضو خانواده والهاکه پستاندار است و در زمره ماهیان به شمار نمی اید.

2 نوشته شده در  چهارشنبه سی و یکم فروردین 1384ساعت 23:13  توسط آشیل  |  آرشیو نظرات

 

جغد شوم!

 

ظهر یکشنبه من .جدول نیمه تموم همه خونه هاش سیاه روی خونه جغد شوم ...........صفحه کهنه یاداشتهای من گفت دوشنبه روز میلاد منه........... 

---جغد  ،پرنده ای گوشه گیر و شب گرد همراه با پروازی بیصدا ،مسکون به کنجی در ویرانه و انزوا با چشمانی درشت و نگاهی امیخته به حیرت و دیدگانی مسخ و پروازی که بیشتر به بال زدن افسانه میماند .جغداز دیر باز  انسانها را ز خود گریزان دیده و گویی خود نیز از انسان گریزان است و زین علت از سوی جماعتی از ادمیزاد شوم بد یمن و بد شگون نامیده میشود  . از دیر باز تا کنون انسانها در باره وی به افسانه سازی و قصه پردازی دست زده و او را به اسطوره بد شگونی و بد صدایی و بد اقبالی مبدل ساخته اند ،جغد را در زبان پارسی به نامهای متفاوتی چون :بوف،بوم،بوم کور ،چوکک،مرغ حق،شباویز ،ایشو مرغ  و مرغ زوبره و... خوانده اند ،همچنین در گویشهای اقوام ایرانی در جای جای ایران وی را با نامهایی چون :خاله کوکومه ،فاطمه سلطانک،کوره قوقو،کچک(( به طعنه چشم کچک یعنی چشمانت همانند جغد است در گویش مازندرانی)) و پپوک میخوانند اما با تمامی این نامها در اقصی نقاط ایران وی را با نام مرغ حق میشناسند،مرغی که با صدایی پر طنین شبا هنگام بانگ (هو هو) میزند. به جهت اطلاق این نام حکایات بسیاری وجود دارد ، گروهی از متدینین بر این باورند که: مرغ حق (هو هو)میزند تا  با تکیه بر لفظ دراویش و مریدان علی(یا هو) انان را به عبادت شبانه فراخواند . در حکایتی دیگر  اورده اند که : مرغ حق از مال صغیری یک دانه گندم میخورد و ان دانه گندم از گلویش پایین نمیرود و بدین سبب (هو هو) میکند تا سه قطره خون از گلویش به بیرون چکه کند  یا در حکایتی دیگر گویا روزی جغد با خواهر دیگر خود بر سر ارث و میراث اختلاف پیدا میکند و خواهر مداوما به وی میگوید :بی بی جون یکی تو دو تا من، یکی تو دو تا من(بر وزن هو هو). اما ویرانه نشینی و انزوا طلبی جغد خود حکایتها دارد که شاید شنیدنی ترین انان داستان سلیمان پیامبر باشد . همان پیامبری که زبان حیوانات را میدانست و با انان سخن میگفت.

میگویند روزی همسر سلیمان ،خواهان قصری بزرگ با برجی بسیار رفیع میشود تا از ان بام خانه کعبه را ببیند  و عبادت کند ، سلیمان این درخواست را میشنود  و جانوران را امر به ساختن میدهد ،تمام جانوران ساختن قصر را اغاز میکنند به جز جغد که سر پیچی رده و از انجا خارج میگردد ،ساختن قصر به اتمام رسید و روزی جغد به جهت دیدن قصر به انجا باز میگردد . سلیمان وی را احضار کرده و میگوید :سه سوال میپرسم اگر پاسخ دادی که هیچ و در غیر این صورت متنبه خواهی شد.جغد قبول مبکند و سلیمان پرسش اول را چنین مطرح میکند که: تعداد شبها بیشتر است یا روزها ؟جغد میگوید :شبها ،چون روزهای ابری و تاریک را نیز باید به واسطه فقدان نور خورشید شب شمرد . سلیمان پرسش دوم را طرح مینماید که : تعداد زنده ها بیشتر است یا مرده ها ؟ جغد میگوید: مرده ها ،چون خواب نیز به نوعی مرگ است و خفتگان را باید به نوعی مرده نامید . سلیمان سوال اخر را میپرسد که: تعداد زنان بیشتر است یا مردان ؟ جغد میگوید :زنان چون مردانی که از همسران خود اطاعت میکنند نیز به نوعی زن محسوب میشوند . سلیمان که قصر را به فرمان همسر خود ساخته بود  و سخن جغد را طعنه به خود دیده بود بر اشفت و قصر را ویران کرد، سپس جغد را نفرین نمود که تا به اخر عمر ویرانه نشین باشد در کنج انزوا و برای غذای وی نیز روزانه دو گنجشک مقرری تعیین نمود ، از ان پس جغد به کنج انزوا خزید و ویرانه نشین شد .

در کتاب اوستا  از جغد با نام اشوزشت یاد شده  و وی را فراری دهنده دیوها و پلیدیها خوانده اند یا در نسخی دیگر وی را به بهمن مرغ و  مرغ زوبره و هومن مرغ و شب اویز(مرغ شب ) خوانده اند و به خواص دارویی وی بارها اشارت کرده اند مانند :فراری دهنده مار و افعی -خون با روغن به جهت دوای افت - زهره با خاکستر به جهت شب ادراری -دل و جگر به جهت قولنج - خوردن چشم به واسطه افزونی  قدرت بینایی در شب، خوردن تخم و شراب به واسطه ترک شرابخواری یا به نقل از کلیله و دمنه بردن ان به نبرد به واسطه زیادی قدرت و توان و .......

در باورهای اجتماعی ایران زمین غالب دیدگاه ها در ارتباط با جغد منفی و امیخته با خرافه است بدین سبب به دیدن جغد وی را با سنگ مورد هدف قرار داده و وی را بد شگون میدانند .به عنوان مثال در  نقاطی از  گیلان  شنیدن صدای جغد نشان از  رسیدن خبری نا مبارک و نا میمون دارد  به همین علت با ایجاد صدا و  راندن وی سعی بر دور کردن صدا از خانه دارند ،گاها چوب نیم سوخته ای را به سمت وی پرتاب میکنند و بلند میگویند (اتش از من ،گوشت از قصاب) اگر جغد رو به قبله پرواز کرد بلا دفع میشود اما در غیر این صورت صاحبخانه باید صدقه دهد و انفاق کند و ........تا بلا رفع شود . در ارتباط با صدای جغد نیز این باور وجود دارد که اگر جغد گریه کند ،خوش است و اگر خنده کند بد یمن  و با شنیدن صدای وی میگویند (میمنت خانم،خوش امدی) شاید  بد نباشد قیاس کنیم منزلت جغد را در اوستا و ایین باستان ایران را ، با باورهای امروزه اجتماعی در باره شومی جغد  که شور بختانه سینه به سینه نقل میشود، در جایی که از وی به نام اشوزشت یاد میگردد و فراری دهنده دیوها و نام وی به معنی دوست داشتن و دوستدار راستی اورده شده وحکایاتی که در ارتباط با به وجود امدن وی از ناخن و کلام اوستا در زبان وی وجود دارد و چهره داریوش دوم با تاجی قلم خورده  به نقشی از بوف و...... 


دانلود با لینک مستقیم


مقاله آشیل یونس پیامبر

جنگهای پیامبر – جنگ بدرو جنگ احد و جنگ خندق

اختصاصی از رزفایل جنگهای پیامبر – جنگ بدرو جنگ احد و جنگ خندق دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 20

 

بسم الله الرحمن الرحیم

فهرست مطالب

پیامبر در مدینه

بنای مسجد

هجرت خانواده پیامبر

جنگ بدر

کاروان قریش-

بسیج شدن کفارمکه وسپاه اسلام در آستانه درگیری و شکست در جنگ بدر

جنگ احد در آستانه جنگ

جنگ خندق

اوضاع ارتش کفار

رابطه بنی قریظه با مشرکان

شهدای اسلام کشته های مشرکان

این قراداد مکتوبی است ازمحمدپیامبر(ص) میان مؤمنان ومسلمانان که ازقریش ویثرب وهرکس ازآنان پیروی کرده وایشان بپیوندد وهمراه آنان جهاد کند زیرا آنان در میان آدمیان یک امتند مهاجرانی که از قریشند برهمان حال عشیره ای خویش در میان خود خونبها می پردازند وفدیه اسیرخویش را به مقدار متداول و عادلانه به مؤمنان می دهند.

مؤمنان پرهیزکار بر بهترین و ارزشمندتری ## هیچ مشرکی مال یاجانی از آن قریش را در پناه خویش نگیرد ومانع دسترسی مؤمنی به آن نشود. هرکس مؤمنی را برجنایت قتلی بکشد با آگاهی روشن از آن باید که قصاص شود مگمراینکه ولی مقتول راضی شود.

پیامبردرمدینه وهجرت پیامبر(ص)

رسول خدا(ص) به خانه کلثوم بن هدم از قبیله بنی عمروبن عوف در می آید. ابوبکر رضی الله عنه به خانه ##بن اساف از قبیله بنی الحارث بن خزرج که در سنح#است می رود.علی بن ابیطالب(ع) سه شبانه روز در مکه می ماند تا ودیعه هایی را که مردم نزد رسول خدا گذاشته اند به آنان بازگرداند. وحضرت علی(ع) بعد از انجام کاربه نزد رسول خدا در خانه کلثوم بن هدم می رود وآنجا زندگی می کند. علی بن ابیطالب که در قبا یک یا دوشب زندگی می کند بعدها می گوید : درقبا زن مسلمانی بود بی شوهر .می دیدم که در تاریکی شب سردی به درخانه او می آید در می زند وزن به در خانه می آید وآنمرد چیزی را که همراه دارد به او میدهد تا به داخل خانه می برد به حال اوظنین شدم به او گفتم" ای کنیزخدا این مردکیست که هرشب می آید و درب خانه تورا می زند وتو بیرون می آیی و او چیزهای به تو می دهد که نمی دانم چیست. در حالیکه توزن مسلمان هستی که شوهرنداری؟ زن گفت: این سهل بن حنیف بن واهب است چون داند که من زنی هستم که کسی راندارم وقتی شب در می آید دست به بتهای قبیله ای دراز می کند وآنهارا شکسته پیش من می آورد که اینها را آتش کن" رسول خدا روزهای دوشنبه دوازدهم ربیع الاول سه شنبه و چهارشنبه و پیج شنبه را در قباء در محله قبیله عمروبن عوف می گذراند ومسجد خویش را بنیان می نهد. عقبان بن مالک و عباس بن عباده بن بنی نضله همراه ثنی چند از مردان بنی سالم بن عوف به خدمت وی آمد و می گویند "ای پیامبر خدا در محله ما اقامت کن که در میان کثرت و تجهیزات وسلیه رفاع خواهی بود. می فرماید " راه این اشاره به ماده شتری که برآن سواراست را باز بگذارید زیرا این فرمانی دریافته است"شتر ازمحله های بنی ## وبنی ساعده وینی حارث بن خزرج و بنی عدی بن نجار می گذرد راهش را باز می کنند تا روانه می شود چون به محله بنی مالک بن نجار می رسد برنقطه ای که بعدها ##مسجد می شود زانو می زند وآنروز یک میدان خرما خشک کنی است مال دو پسرک یتیم از بنی نجار که تحت سرپرستی معاذبن عفراء قرار دارند و نامشان سهل وسهیل پسران عمرواست. ماده شتر زانو می زند. رسول خدا که بر آن نشسته است فرود نمی آید شتر برمی خیزد و سمافت کوتاهی می رود در حالیکه رسول خدا عنان آن را رها کرده هیچ نمی کشد سپس نگاهی به پشت سرش افکنده آنگاه باز می گردد به همان جا که نخست زانو زده بود ودوباره زانو می زند سپس جا خوش می کند و سینه وزیرگلوبرخاک می نهد ودر این هنگام پیامبر خدا فرور می آید ودستور می دهد تا در آن زمین مسجدی ساخته شود. خود ## ابوایوب می ماند تا مسجد و خانه های خویش را می سازد شخصا در پنای مسجد همراه با مسلمانان شرکت می کند. مهاجران و انصار به کار می پردازند ویکسره کار می کنند یکی از مسلمانان چنین می سراید: اگر بنشینیم در حالیکه پیامبر کار می کند.سرزدن ان از ما کاری بس گمراهانه باشد. و مسلمانان این سرود را خواندن می گیرند

"لاعیش الا عیش الاخرۀ اللهم ارحم الانصار والمهاجرۀ "

زندگانی جز زندگانی آخرت نباشد . خدایا بر انصار ومهاجران ببخشای رسول خدا وزن سخن آنان را برهم می زند و می گوید"لا عیش الاعیش الاخرۀ اللهم ارحم المهاجرین والانصار زندگانی جز زندگانی آخرت نباشد خدا پیامبر مهاجرین وانصار ببخشای بردوش عماریاسر خشت بیش از حد می نهند به حضور پیامبر می آید که ای پیامبر خدا مرا کشتند برمن آنقدر خشت می نهند که خود بر دوش نمی گشتند"رسول خدا با دست خویش برگیسوان مجعد عماریاسر می کشد ومی گوید" دریغا برپسر سمیه اینها نیستند که تورا می کشند درواقع تورا دارودسته تجاوزکاران مسلح داخلی را می کشند" علی بن ابیطالب این سرود را می خواند: کسی که مسجد بنا می کند و نشسته وبرخاسته سرگرم کار در آن است با کسی که تن از گردو وغبار می کشد برابر نیست. عمار یاسر این سرود را از وی فراگرفته بنای خواندن را می گذارد چون بسیار می خواند عثمان بن عفان گمان می برد که وی کنایه به او می زند راوی می گوید پسرسمیه از صبح می شنوم که چه می کنید به خدا سوگند خواهید دید که این چوبدستی را با بینی ات آشنا خواهم کرد ." پیامبرخدا به خشم می آِید و می گوید "ازجان عمارچه می خواهند او آنان را به بهشت می خواند وآنان وی را به دوزخ می خوانند عمار پوست میان دودیده و بینی من است. رسول خدا از خانه ابوایوب انصاری به زیدبن حارثه به ابورافع دو شتر و پانصد درهم پول می دهد و آنان در مکه می فرستند تا دختران پیامبر فاطمه وام الکلثوم را با سوده دختر زمعه همسرپیامبربه مدینه آورند رقیه دختر دیگرپیامبرپیش از این با شوهر خود عثمان هجرت کرده است.زینب دختر بزرگ پیامبر را شوهرش را ابوعاص که هنوز کافر است نزد خویش نگاه می دارد زیدبن حارثه همسرخویش ام ایمن وپسرخود اسامه را نیز به مدینه می آورد عبدالله بن ابی بکرهمراه ایشان خانواده ابوبکرازجمله عایشه را به مدینه می آورد وآنان را درخانه حارثه ابن نعمان جای می دهد طلحه نیز با همین عده به مدینه می آید جنگ بدرسرزمینی که قریش در آن تجارت می کند وکاروانهای بازرگانی خویش را به آنجا می فرستد . غزه ایالت جنوبی فلسطین در ساحل مدیترانه است .


دانلود با لینک مستقیم


جنگهای پیامبر – جنگ بدرو جنگ احد و جنگ خندق

آیات قرآن و امى بودن پیامبر

اختصاصی از رزفایل آیات قرآن و امى بودن پیامبر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 12

 

آیات قرآن و امى بودن پیامبر(ص)

مقدمه: کلمه امى به عنوان یکى از صفات پیامبر اکرم در قرآن مجید آمده است مفسرین، تفاسیر مختلفى در معناى این کلمه دارند. در این مقاله مطالب این تفاسیر بیان شده و قول صحیح ذکر گردیده است.

مفسران اسلامى کلمه‏«امى‏» را سه جور تفسیر کرده‏اند: 1 - درس ناخوانده و ناآشنا به خط و نوشته.

اکثریت طرفدار این نظرندو یا لااقل این نظر را ترجیح مى‏دهند.طرفداران این نظر گفته‏انداین کلمه منسوب به «ام‏» است که به معنى مادر است.امى یعنى کسى که به‏حالت مادرزادى از لحاظ اطلاع بر خطوط و نوشته‏ها و معلومات بشرى باقى مانده است، و یا منسوب به «امت‏» است،یعنى کسى که به عادت اکثریت مردم است، زیرا اکثریت توده، خط و نوشتن نمى‏دانستند و عده کمى مى‏دانستند، همچنانکه «عامى‏» نیزیعنى کسى که مانند عامه مردم است و جاهل است (1) .بعضى گفته‏اند یکى از معانى کلمه «امت‏» خلقت است و«امى‏» یعنى کسى که بر خلقت و حالت اولیه که بى‏سوادى است باقى است و به شعرى از «اعشى‏» استناد شده است (2) ، و به‏هر حال، چه مشتق از «ام‏» باشد و چه از «امت‏» ، و «امت‏» به هر معنى باشد، معنى این کلمه درس ناخوانده است.

2 - اهل ام القرى.

طرفداران این نظر این کلمه‏را منسوب به «ام القرى‏» یعنى مکه دانسته‏اند.در سوره انعام آیه‏92 از مکه به «ام القرى‏» تعبیر شده است: و لتنذر ام القرى و من حولها.

براى اینکه تو به مکه و آنان که در اطراف‏مکه هستند اعلام خطر کنى.

این احتمال نیز از قدیم الایام در کتب تفسیر آمده‏است(3) و در چندین حدیث از

.............................................................. 1.مفردات راغب، ذیل کلمه «ام‏» .و مجمع البیان، ذیل آیه 78 بقره. 2.مجمع البیان، ذیل آیه 78 بقره. 3.مجمع البیان، ذیل آیه 75 آل عمران‏و آیه 156 اعراف، و تفسیر امام فخر رازى، ذیل آیه 75 از سوره اعراف.

صفحه : 230

احادیث‏شیعه این احتمال تایید شده است هرچند خود این حدیثها معتبر شناخته نشده است و گفته شده ریشه اسرائیلى دارد (1) .

این احتمال به‏ادله‏اى رد شده است (2) : یکى اینکه کلمه «ام القرى‏» اسم خاص نیست وبر مکه به عنوان یک صفت عام نه یک اسم خاص اطلاق شده است.ام القرى یعنى مرکز قریه‏ها.هر نقطه‏اى که مرکز قریه‏هایى‏باشد ام القرى خوانده مى‏شود.از آیه دیگر از قرآن که در سوره قصص آیه 59آمده است معلوم مى‏شود که این کلمه عنوان وصفى دارد نه اسمى: و ما کان ربک مهلک القرى حتى یبعث فى امها رسولا.

پروردگار تو چنین‏نیست که مردم قریه‏هایى را هلاک کند مگر آنکه قبلا پیامبرى در مرکزآن قریه‏ها بفرستد و حجت را بر آنها تمام کند.

معلوم‏مى‏شود در زبان قرآن هر نقطه‏اى که مرکز یک منطقه باشد ام القراى‏آن منطقه است (3) .

دیگر اینکه‏این کلمه در قرآن به کسانى اطلاق شده است که مکى نبوده‏اند.در سوره‏آل عمران آیه 20 مى‏فرماید: و قل للذین اوتوا الکتاب و الامیین ء اسلمتم.

بگو به‏اهل کتاب و به امیین(اعراب غیر یهودى و نصرانى)آیا تسلیم خدا شدید؟ پس معلوم مى‏شود در عرف آن روز و در زمان قرآن به‏همه اعرابى که پیرو یک کتاب آسمانى نبودند «امیین‏» گفته مى‏شده است.

بالاتر اینکه این کلمه حتى به عوام یهود که سواد ومعلوماتى نداشتند با اینکه

.............................................................. 1.مجله آستان قدس، شماره 2. 2.همان ماخذ. 3.در یکى از روایاتى که وارد شده کلمه «امى‏» منسوب‏به ام القرى یعنى مکه است، تایید شده که این کلمه وصف عام است نه اسم خاص، زیرا مى‏گوید: «و انما سمى الامى‏لانه کان من اهل مکة و مکة من امهات القرى‏» یعنى پیغمبر از آن جهت‏«امى‏» خوانده شده است که از اهل مکه است و مکه یکى از ام القرى‏هاست.

صفحه : 231

اهل کتاب شمرده مى‏شدند نیز اطلاق شده است، چنانکه درسوره بقره آیه 78 مى‏فرماید: و منهم امیون لا یعلمون الکتاب الا امانی.

بعضى از فرزندان اسرائیل امى هستند، از کتاب خود اطلاعى ندارند مگریک سلسله خیالات و اوهام.

بدیهى است‏یهودیانى که قرآن آنان را «امى‏» خوانده‏است، اهل مکه نبوده‏اند، غالبا ساکن مدینه و اطراف مدینه بوده‏اند.

سوم اینکه اگر کلمه‏اى‏منسوب به ام القرى باشد طبق قاعده ادبى باید به جاى «امى‏» ، «قروى‏»گفته شود، زیرا طبق قاعده باب نسبت در علم صرف، در نسبت به مضاف و مضاف‏الیه، خاصه آنجا که مضاف، کلمه «اب‏» یا «ام‏» یا «ابن‏» یا «بنت‏» باشد به مضاف الیه نسبت داده مى‏شود نه به مضاف، چنانکه درنسبت به ابوطالب، ابو حنیفه، بنى تمیم طالبى، حنفى، تمیمى گفته مى‏شود.

3 - مشرکین عرب‏که تابع کتاب آسمانى نبودند.

این نظریه نیز ازقدیم الایام میان مفسران وجود داشته است.در مجمع البیان ذیل آیه 20سوره آل عمران که «امیین‏» در مقابل «اهل کتاب‏» قرار گرفته است(و قل للذین اوتوالکتاب و الامیین)، این نظر را به صحابى و مفسر بزرگ عبد الله بن عباس نسبت مى‏دهد و در ذیل آیه 78 از سوره بقره‏از ابو عبیده نقل مى‏کند، و از ذیل آیه 75 آل عمران بر مى‏آید که خود طبرسى همین معنى را در مفهوم آن آیه انتخاب کرده است.

زمخشرى درکشاف نیز این آیه و آیه 75 آل عمران را همین طور تفسیر کرده است.

فخر رازى این احتمال را در ذیل آیه 78 بقره وآیه 20 آل عمران نقل مى‏کند.

ولى حقیقت این است که‏این معنى، یک معنى جداگانه غیر از معنى اول نیست، یعنى چنین‏نیست که هر مردمى که پیرو یک کتاب آسمانى نباشند به آنها «امى‏» گفته شود هرچند آن مردم تحصیلکرده و باسواد باشند.این کلمه به مشرکین عرب از آن جهت اطلاق شده است که مردمى بى‏سواد بوده‏اند.آنچه‏مناط استعمال این کلمه درباره مشرکین عرب است نا آشنایى آنها به خواندن و نوشتن بوده نه پیروى نکردن

صفحه : 232

آنها از یکى از کتب آسمانى.لهذا آنجا که این کلمه‏به صورت جمع آمده و به مشرکین عرب اطلاق شده است این احتمال ذکر شده، اما آنجا که مفرد آمده است و بر رسول‏اکرم اطلاق شده است احدى از مفسران نگفته که مقصود این است که آن حضرت پیرو یکى از کتابهاى آسمانى نبوده‏است.در آنجا بیش از دو احتمال به میان نیامده است: یکى ناآشنا بودن آن حضرت با خط، دیگر اهل مکه بودن، و چون احتمال‏دوم به ادله قاطعى که گفتیم مردود است، پس قطعا آن حضرت از آن جهت «امى‏» خوانده شده است که درس ناخوانده و خط نانوشته بوده است.

در اینجا احتمال چهارمى در مفهوم این کلمه داده مى‏شودو آن این است که این کلمه به معنى ناآشنایى با متون کتابهاى مقدس باشد.این احتمال همان است که آقاى دکترسید عبد اللطیف از پیش خود اختراع کرده و احیانا آن را با معنى سومى که ذکر کردیم‏و از مفسران قدیم نقل کردیم، خلط کرده است.مشار الیه مى‏گوید: «کلمات «امى‏» و «امیون‏» در قرآن در چند جاى مختلف‏به کار رفته است، اما همیشه و همه جا فقط یک معنى از آن مستفاد مى‏شود.کلمه «امى‏» در لغت اصلا به معنى کودک‏نوزادى است که از بطن مادر متولد مى‏شود و با اشاره به همین حالت‏حیات و زندگى است که کلمه «امى‏» را با معنى ضمن آن به معنى‏کسى که نمى‏تواند بخواند و بنویسد تعبیر کرده‏اند.کلمه «امى‏» همجنین به معنى کسى است که در «ام القرى‏» زندگى‏مى‏کرده است.ام القرى یعنى مادر شهرها، شهر پایتخت و عمده، و این صفتى بود که اعراب زمان پیغمبر براى شهر مکه‏قائل بودند.بنابراین کسى که اهل مکه بود «امى‏» نیز نامیده مى‏شد.

یک مورد استعمال دیگر کلمه «امى‏» براى کسى است که‏با متنهاى قدیم سامى آشنایى نداشته است و از پیروان دیانت‏یهود یا دین مسیح که در قرآن به عنوان «اهل الکتاب‏» نامیده‏شده‏اند، نبوده است.در قرآن کلمه «امیون‏» براى اعراب پیش از اسلام که کتاب مقدسى نداشته‏اند و پیرو تورات و انجیل‏هم نبوده‏اند، به کار رفته است و در مقابل کلمه «اهل الکتاب‏» قرار مى‏گرفته است.

در حالى که براى کلمه‏«امى‏» اینهمه معانى مختلف وجود دارد معلوم نیست چرا مفسران‏و مترجمان قرآن، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، فقط معنى ابتدایى یعنى نوزاد چشم‏و گوش بسته را گرفته‏اند و آن را به بى‏سواد و جاهل تعبیر کرده‏اند و در نتیجه اهل مکه پیش‏از اسلام را نیز امیون یا گروهى بى‏سواد معرفى کرده‏اند؟!»(1)

.............................................................. 1.نشریه کانون سردفتران،شماره آبان ماه 1344، نقل از نشریه آموزش و پرورش شماره شهریور 1344.

صفحه : 233

اولا، از قدیمترین ایام، مفسران اسلامى کلمه «امى‏»و «امیون‏» را سه جور تفسیر کرده‏اند و لا اقل احتمالات سه گانه‏اى درباره آن ذکر کرده‏اند.مفسران اسلامى برخلاف ادعاى آقاى دکتر سید عبد اللطیف فقط به یک معنى نچسبیده‏اند.

ثانیا، هیچ کس‏نگفته است که کلمه «امى‏» به معنى نوزاد چشم و گوش بسته است که‏معنى ضمنى آن کسى باشد که نمى‏تواند بخواند و بنویسد.این کلمه اساسا در موردنوزاد به کار نمى‏رود، در مورد بزرگسالى به کار مى‏رود که از لحاظ فن خواندن و نوشتن به حالتى است که از مادر زاده شده‏است، به اصطلاح علماى منطق مفهوم «عدم و ملکه‏» دارد.منطقیین اسلامى همواره این کلمه را به‏عنوان یکى از مثالهاى عدم و ملکه در کتب منطق ذکر مى‏کرده‏اند.

ثالثا، اینکه مى‏گوید یکى از معانى این کلمه این‏بوده که با متنهاى قدیم سامى آشنایى نداشته باشد، صحیح نیست.آنچه از اقوال قدماى مفسرین و اهل لغت استفاده مى‏شوداین است که این کلمه در حالت جمع(امیین)به مشرکین عرب گفته مى‏شده است در مقابل اهل کتاب، به این علت که‏غالبا مشرکین عرب بى‏سواد بودند، و ظاهرا این عنوان تحقیر آمیز را یهودیان و مسیحیان به آنها داده بودند.

ممکن نیست مردمى فقط‏به خاطر اینکه با زبان و کتاب مخصوصى آشنایى ندارند ولى به زبان‏خودشان بخوانند و بنویسند به آنها «امیین‏» گفته شود، زیرا به هر حال ریشه این کلمه‏بنا بر این تفسیر نیز کلمه «ام‏» یا «امت‏» است و مفهوم باقى بودن به حالت اولى و مادرزادى را مى‏رساند.

و اما علت اینکه این‏کلمه از ریشه ام القرى شناخته نشده است با اینکه به صورت احتمال‏همواره آن را ذکر مى‏کرده‏اند، اشکالات فراوانى است که در این معنى وجود داشته است و قبلا بیان شد.

پس تعجب‏این دانشمند هندى بیجاست.

مؤید این مدعا این است که در برخى استعمالات‏دیگر این کلمه که در روایات یا تواریخ ضبط شده است مفهومى جز «درس ناخوانده‏» ندارد.در بحار الانوارجلد 16 چاپ جدید صفحه 119 مى‏نویسد از خود پیغمبر اکرم روایت‏شده است: نحن امة امیة لا نقرء و لا نکتب.

ما قومى امى هستیم که نه‏مى‏خوانیم و نه مى‏نویسیم.


دانلود با لینک مستقیم


آیات قرآن و امى بودن پیامبر