سعادت در فلسفه اخلاق
یکى از مفاهیم مهم در اخلاق و فلسفهاخلاق، مفهوم سعادت است. واژه سعادت کهدر زبان انگلیسى با و در لاتین با eudaimonia به آن اشاره مىشود از دیربازنقشى اساسى در اخلاق و فلسفه اخلاق داشتهاست مکاتب مختلف یونان باستان هر یکبگونهاى خاص این مفهوم را در نظام اخلاقىخود جاى داده و کارکردى ویژه براى آن در نظرگرفتهاند. در نظام اخلاقى اسلام نیز مفهومسعادتمفهومىکلیدى ومحورىاستکههرچندتشابهات بسیارى با دیگر مفاهیم این واژه درنظریههاى اخلاقى گذشته دارد ولى تفاوتىبزرگ نیز دارد که سبب شده تا فلسفه اخلاقاسلامى از این حیث نیز ویژگى خاص و ممتازداشته باشد. در این نوشتار سعى شده با سیرىگذرا در آثار فلاسفه یونان، خصوصا سقراط،افلاطون، ارسطو، زنون، اپیکور و آثار برخى ازاندیشمندان اسلامى دیدى اجمالى نسبتبهجایگاه سعادت در دو فلسفه اخلاق یونان واسلام فراهم آید. شایان ذکر است که غرض ایننوشتار نقد و تحلیل آراء این بزرگان در اینزمینه نیست و آنچه مىتواند موجب بصیرتبیشترى در مورد جایگاه مفهوم سعادت درفلسفه اخلاق شود بررسى پیشینه این مفهوم درسنت مسیحى و در آراء متفکران غربى مثلهابز، لاک و خصوصا کانت است.
بحثخود در مورد سعادت را با ذکر دوپیش فرض آغاز مىکنیم که پذیرش آنها براىاعتقاد به سعادت به عنوان غایت نهایى افعالآدمى لازم است. پیش فرض نخست آنکه افعالانسان داراى غایت است و پیش فرض دومآنکه غایت تمام افعال انسانها واحد است. بهنظر مىرسد براى قایلشدن به سعادت بعنوانغایت نهایى فعل اخلاقى چارهاى جز پذیرشاین دو پیشفرض نیست. زیرا اگر کسى معتقدباشد که افعال انسان غایتى ندارد، یا آنکه غایتدارد ولى این غایت واحد نیست دیگرنمىتواند قائل شود که سعادت تنها غایتنهایى افعال اخلاقى انسان است مگر آنگونه کهبعدا ذکر خواهیم کرد سعادت را امرى داراىمراتب بداند که هر مرتبه خود یک غایت است. از این روست که مىبینیم ارسطو اول در صدداثبات غایتمند بودن افعال و سپس اثباتوحدت این غایتبود. او براى تبیین این امرمىگفت: هر حرکتى و هر فعلى و من جملهافعال انسان غایتى دارد. فعل ارادى عبارتاست از چیزى که متعلق خواست انسان استو فعل اختیارى یعنى چیزى که هم متعلقخواست انسان و هم متعلق توانایى اوست.
مثلا براى شخصى رسیدن به قله کوهىغایت نهایى در حرکتخویش است. اینغایت متعلق خواست اوست ولى براى رسیدنبه این غایت داشتن جسمى ورزیده لازم استو براى داشتن جسمى ورزیده بدنى سالم، وبراى بدنى سالم، غذا و براى غذا داشتن پول وبراى تحصیل پول کارکردن لازم است که اینفعل اخیر در توانایى اوست و آنرا اختیارمىکند.) او بعد از این مرحله مىگفت: تمامافعال انسان غایتى واحد دارند و این غایتواحد که هر غایت دیگرى براى رسیدن به آناست همانغایت قصوىیعنىسعادتاست. اینمطلب که هرچیزى غایتىدارد وهر فعل انسانىغایتمند است تقریبا از پذیرش عام برخورداراست اما اینکه همهانسانها غایتى واحد دارندمورد بحث و تردید واقع شده است و بعضىمعتقدندکهدرکلامارسطو مغالطهواضحى وجوددارد و مانند این است که گفته شود هر گاوىیک سر دارد پس تمام گاوها یک سر دارند. (۱)
مناسب است در اینجا به مشکل آن دستهاز نظریههاى اخلاقى که غیر غایتگرایند اشارهشود. به یک لحاظ فیلسوفان اخلاق به دودسته کلى غایتگرا و وظیفهگرا تقسیم شدهاند.غایتگرایان معتقدند که هر کارى را باید باتوجه به نتیجهاش انجام داد. اگر نتیجه کارىخوب بود خواه براى خود شخص، خواه براىگروهى، یا براى عموم مطابق با شاخههاىمختلف غایتگروى آن کار را باید انجام داد ودر غیر این صورت نباید انجام داد و براىخوبى نیز معانى متفاوتى در نظر گرفتهاند مثللذت، قدرت، معرفت، تحقق کمالات نفس. برطبق نتیجهگروى قائلشدن به سعادت بعنواننتیجه نهایى اعمال امرى معقول است. اماوظیفه گرایانى که معتقداند عامل اخلاقى بایدفعل را فقط بخاطر خود فعل و یا از آن رو کهوظیفه اوست انجام دهد، خواه این وظیفه راعقل تعیین کرده باشد یا وحى یا عرف، و نتایجعمل اصلا در انجامدادن یا انجامندادن آن تاثیرندارد، مشکل بتوانند سعادت را بعنوان غایتقصواى فعل اخلاقى توجیه کنند. کسانى مثلکانت که نمونه بارز وظیفهگروى در اخلاقاستتصریح کردهاند که تنها عملى ارزش اخلاقىدارد که فقط و فقط از روى وظیفه انجام شود ودخالت هر انگیزه دیگرى در عمل، حتىرسیدن به سعادت، سبب مىشود تا عملارزش اخلاقى نداشته باشد. نظام اخلاقىاى کهکانت ارائه مىکند در صدد است تا هر گونهنتیجهگروى یا مصلحت اندیشى را از حوزهاخلاق بیرون کند. ولى آیا اساسا وظیفهگرائىمطلق ممکن استیا نه؟ آیا ممکن است دروراء انجام وظیفه هیچ امر دیگرى در نظرنباشد؟ این سؤالى است که هم آندسته ازمکاتب غربى که مطلقا وظیفهگرایند و همآندسته از متفکران اسلامى که معتقد به اصالتتکلیفاند باید به آن پاسخ گویند.
به هر روى پس از ذکر این دو پیش فرضبحث را به اختصار با ذکر آراء برخى فلاسفهیونان در مورد سعادت ادامه مىدهیم. لازم بهذکر است که چون بحث از مفهوم سعادتعمدتا با سه مفهوم لذت، فضیلت و حکمتبههم آمیخته است، از اینرو ما نیز به رابطهسعادت با هر یک این سه مفهوم در دیدگاهفلاسفه مذکور بطور مجزا اشاره مىکنیم.
سقراط
سعادت در فلسفه اخلاق - 28 ص ورد