لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"
فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحات:37
سنخشناسى ماهیت وحى
نگاهى به نظریات موجود در باب سرشت وحى
در باب سرشت وحى، سه برداشت و دیدگاه متفاوت در کار است; هر چند این سه دیدگاه به طور همزمان مطرح نبودهاند: یک برداشت در قرون وسطا مطرح بوده و امروز هم طرفدارانى دارد و آن دیدگاه گزارهاى است. متکلمان مسیحى قرون وسطا این دیدگاه را نسبتبه وحى داشتند بنابر این دیدگاه، وحى مجموعهاى از گزارهها است که به پیامبر القا شده است. برداشت دوم در الهیات لیبرال شکل گرفت. متکلمان لیبرال وحى را نوعى تجربه دانستهاند، لذا دیدگاه تجربه دینى از وحى نام گرفت. در قرن بیستم، برداشت دیگرى از وحى صورت گرفت که مىتوان آن را «دیدگاه افعال گفتارى» از وحى نامید. بر طبق این برداشت وحى به این معنا است که خدا افعالى گفتارى را انجام داده است.
1. دیدگاه گزارهاى (1)
بر طبق قدیمىترین دیدگاه که در مورد سرشت وحى وجود دارد وحى گونهاى انتقال اطلاعات است. خدا حقایقى را به پیامبر انتقال مىدهد و مجموعه این حقایق، اساس وحى را تشکیل مىدهند. این برداشت از وحى «دیدگاه گزارهاى» نام گرفته است.
انتقال اطلاعاتى مذکور در اثر گونهاى ارتباط میان پیامبر و خدا صورت مىگیرد. پیامبر، قدرت ویژهاى دارد که در پرتو آن، اطلاعاتى را که خدا به او عرضه مىدارد، مىفهمد و سپس آنها را در اختیار دیگران قرار مىدهد. خدا به واسطه وحى ارتباطى با بشر برقرار کرده و پیامى به او داده است. این پیام یا حقایق از سنخ گزارهها است; یعنى مجموعههایى از آموزهها که به صورت گزارههایى تقریر شدهاند.
مفهوم گزاره
واژه کلیدى این دیدگاه، «گزاره» (2) است. گزاره به چه معنایى است؟ و وحى خدا به چه معنایى گزارهاى است؟ در منطق گزاره به جملهاى مىگویند که صدق و کذب بردار است. مثلا جمله «باران مىبارد» ممکن است راستیا دروغ باشد، ولى در وحى گزارهاى، این معنا از گزاره مراد نیست. چرا که ممکن استحقایق وحیانى وقتى در قالب زبان خاصى در مىآید، جملات آن صدق و کذب بردار نباشند. گزارههاى منطقى ویژگى دیگرى نیز دارند: چند جمله از زبانهاى متفاوت ممکن استبر یک گزاره دلالت داشته باشند. مثلا جملاتى از زبانهاى گوناگون دنیا که مفید این معنا نیستند که «برف سفید است» بر یک گزاره دلالت دارند. آن گزاره در قالب هیچ یک از این زبانها نیست و لباس هیچ یک از آنها را بر تن ندارد. به عبارت دیگر، گزاره به اصطلاح منطقى، الزاما به صورت زبان طبیعى خاصى نیست و به تعبیر کلىتر، گزارهها از زبانهاى طبیعى استقلال دارند. زبانهاى طبیعى زبانهایى هستند که انسانها با آنها تکلم مىکنند. گزارهها مشروط به این نیستند که حتما به صورت زبان طبیعى خاصى باشند; هر چند وقتى گزارهها را براى دیگران نقل مىکنیم، معمولا در قالب زبان خاص است.
در دیدگاه گزارهاى، حقایق وحیانى به این معنا گزارهاند که زبانهاى طبیعى استقلال دارند. حقایقى را که خدا یا فرشته وحى بر قلب پیامبر القا مىکند، صورت زبان خاصى ندارد. این حقایق اطلاعاتى محضاند و پیامبر به آنها لباس زبان خاص را مىپوشاند. حقایق گزارهاى براى ما امور آشنایى هستند. ما وقتى با اشاره مطلبى را به دیگران مىفهمانیم، حقایق را به آنها القا مىکنیم. این حقایق در قالب زبان طبیعى خاصى نیستند. از این گذشته، ممکن است از طریق نمادها و یا علائمى، حقایق گزارهاى را به دیگران انتقال دهیم. علائم راهنمایى چنین کارکردى دارند; یعنى گزارههایى را به معناى مذکور به دیگران انتقال مىدهند. راههاى بسیارى غیر از موارد فوق، براى القاى حقایق گزارهاى وجود دارد; مثلا، با استفاده از روشهاى فراروانشناختى مىتوان حقایق گزارهاى را به دیگران انتقال داد. تلهپاتى، یکى از این راهها است.
تقسیم گیلبرت رایل
در وحى گزارهاى، خدا وحى فرستاده است، به این معنا است که خدا حقایقى را بر پیامبر (ص) اعلام کرده است. یکى از فلاسفه تحلیلى به نام گیلبرت رایل (3) افعال را به دو دسته تقسیم مىکند: افعال حاکى از توفیق و افعال حاکى از کار.
افعال حاکى از توفیق، (4) نشان مىدهد که فاعل فعل به هدفى خاص دست نیافته است; مثلا وقتى مىگوییم «زید در مسابقه دو برنده شد» غها «برنده شد» فعلى حاکى از توفیق است و نشان مىدهد که زید به هدفى خاص دستیافته است. در مقابل، افعال حاکى از کار (5) نشان مىدهد که فاعل کارى خاص را انجام مىدهد، یا داده است. اگر در مثال گذشته بگوییم: «زید میدان مسابقه را دوید» فعل «دوید» تنها نشان مىدهد که زید کار دویدن را انجام داده است، ولى نشان نمىدهد که او در نیل رسیدن به هدفى، مانند بردن مسابقه، نیز توفیق داشته است. (6)
وحى گزارهاى فعلى حاکى از توفیق است. وقتى مىگوییم «خدا بر پیامبر وحى کرد» به این معنا است که: «خداوند گزاره الف را بر پیامبر وحى کرد» و این فعل بیان مىدارد که ارتباطى میان خداوند و پیامبر، به منظور انتقال گزارهاى تحقق یافته است. ممکن است تحقق این ارتباط به شیوههاى گوناگونى صورت گرفته باشد، ولى به هر حال این منظور تحقق یافته است. (7)
ارکان وحى گزارهاى
براى این که ببینیم وحى گزارهاى بر چه ارکانى تکیه دارد مىتوانیم کار خود را از بررسى گفتوگو و ارتباط زبانى آغاز کنیم. ما وقتى با همنوعان خود ارتباط زبانى برقرار مىکنیم، شش رکن در این ارتباط در کارند: گویندهاى با مخاطبى خاص ارتباط زبانى برقرار مىکند و در این ارتباط، پیامى را به او انتقال مىدهد. اولا این انتقال پیام در بستر و زمینه خاص صورت مىگیرد; ثانیا گوینده و مخاطب، تماس و مواجههاى دارند، مثلا در میان انسانها، این ارتباط با دیدن و شنیدن همراه است; ثانیا این انتقال پیام به کمک نمادهایى صورت مىگیرد. این نمادها غالبا از زبانى خاصاند. بنابراین ارتباط زبانى شش رکن دارد: گوینده، مخاطب، پیام، مواجهه، زمینه و نمادها.
در وحى گزارهاى سه رکن در کار است که عبارتند از: فرستنده، گیرنده، پیام.
در وحى گزارهاى فرستنده خدا (و یا فرشته وحى) است. در مقابل، گیرنده وحى پیامبر است. در عمل وحى، پیامبر پیامى را از خداوند دریافت مىکند. دریافت این پیام در پرتو مواجههاى صورت مىگیرد که پیامبر با خداوند یا بر فرشته وحى دارد. این مواجهه، تجربهاى دینى است و چون با دریافت پیامى همراه است، اصطلاحا آن را «تجربه وحیانى» مىنامیم. بنابراین، تجربه وحیانى، تجربهاى است که پیامبر به هنگام دریافت وحى دارد. انتقال پیام مذکور در بستر و زمینه خاصى صورت مىگیرد که زمینه وحى نام دارد. تجربه وحیانى و زمینه وحى، امورى همراه با وحىاند.
در وحى گزارهاى مخاطبى در کار نیست; زیرا مخاطب در ارتباط زبانى وجود دارد. بنابراین، مخاطب هنگامى پیدا مىشود که پیامبر وحى را در قالب زبانى خاص درمىآورد، و قبل از این که وحى صورت زبانى به خود بگیرد، تنها بالقوه مخاطب دارد. البته پیامبر واسطه است و این پیام را باید به دیگران برساند; از این رو و به بیان دقیقتر، واسطه و گیرنده اصلى، پیام او است.
تفاوت تجارب وحیانى و نبوى و وحى گزارهاى
میان تجارب وحیانى نبوى و وحى گزارهاى باید فرق بگذاریم. تجارب وحیانى، تجاربى است که پیامبر همراه با دریافت وحى دارد. مجموع تجارب دینى پیامبر (ص) در طول زندگانى ایشان، غیر از تجارب وحیانى، تجارب نبوىاند. وحى گزارهاى با هر دو تفاوت دارد. تجارب وحیانى خود وحى نیستند، بلکه همراه با وحى تحقق مىیابند. وحى حقایقى است که به صورت گزاره القا مىشود و همراه با این القاى حقایق، پیامبر مواجههاى دارد که تجربه وحیانى است. حقایقى هم که به صورت گزارهاى وحى مىشود، همان پیام وحى است.
2. دیدگاه تجربه دینى (8)
طبق دیدگاه دیگر، وحى گونهاى تجربه دینى است. طرفداران این دیدگاه با مواجهه پیامبر با خدا تاکید مىورزند و سرشت وحى را همین مواجهه مىدانند. در این دیدگاه، وحى به این معنا نیست که خدا پیامى را بر پیامبر القا کرده است. بلکه بدین معناست که پیامبر مواجههاى با خدا داشته است و از این مواجهه تفسیر دارد. آنچه ما به عنوان «پیام وحى» مىشناسیم، در واقع تفسیر پیامبر و ترجمان او از تجربهاش است. همچنین، میان خدا و پیامبر، جملاتى رد و بدل نشده است. خود تجربه، فارغ از زبان است و پیامبر در قالب زبان، تفسیر خودش را به دیگران انتقال مىدهد.
ارکان وحى تجربى
در دیدگاه تجربه دینى، وحى را چگونه باید تصور کرد؟ دیدگاه تجربه دینى، فعل وحى صرفا حاکى از کار است; چرا که جمله «فعل وحى، حاکى از توفیق است» به این معنا است که: «پیامبر خدا را تجربه کرد» یا به نحو دقیقتر، «پیامبر مواجهه وحیانى با خدا داشت». این گونه جملات صرفا کار پیامبر را نشان مىدهند. این وحى را وحى تجربه مىنامیم. وحى تجربه - یعنى وحى در این دیدگاه - به سه رکن تکیه میزند: خدا، پیامبر، تجربه وحیانى. پیامبر با خدا مواجههاى دارد و خدا در تجربه او ظاهر گشته است. وحى در این برداشت، همین تجربه وحیانى است. گزارههایى که پیامبر به عنوان پیام وحى به دیگران ارائه مىدهد ترجمه وحیانى او و تفاسیرش از آن هستند; چیزهایى که مستقیما در تجربه رد و بدل شدهاند.
دو معناى شخصى بودن تجربه وحیانى
وحى به دو معنا تجربهاى شخصى است: اولا تنها خود پیامبر و نه کس دیگرى حق دارد تجربهاش را توصیف کند. شخصى و خصوصى بودن، ویژگى تمام تجارب دینى است و به وحى اختصاص ندارد. ثانیا تنها خود پیامبر و نه کسى دیگر، این تجربه را مىتواند داشته باشد. دیگران نمىتوانند چنین تجربهاى داشته باشند. تجربه وحیانى تجربهاى است که فقط پیامبر دارد، نه دیگران. این تجربه در ارتباط خاصى وجود دارد که خدا با برخى از انسانها داشته است و این انسانها را ما با عنوان پیامبر مىشناسیم. نادر بودن پدیده وحى، به همین معنا است که تنها پیامبران مىتوانند چنین تجربهاى داشته باشند.
شخصى و خصوصى بودن تجربه وحیانى را باید هم در دیدگاه گزارهاى و هم در دیدگاه تجربه دینى ملحوظ داشت. وحى را چه مجموعهاى از گزارهها بدانیم و از چه سنخ تجارب دینى بدانیم، به هر دو معنا خصوصىاند. تفاوت دو دیدگاه در این است که در دیدگاه گزارهاى وحى به معناى دریافت پیام است. در این دریافت، وحى با تجارب وحیانى همراه است و در دیدگاه تجربه دینى، وحى خود این تجارب است، نه دریافت پیام و مجموعهاى از گزارهها. از این رو، تجارب وحیانى با دیگر تجارب دینى تفاوت اساسى دارند. چرا که دیگر تجارب خصوصى به معناى دوم نیستند.
مقاله درباره وحی وهرمنوتیک