رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مقاله درباره وحی وهرمنوتیک

اختصاصی از رزفایل مقاله درباره وحی وهرمنوتیک دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله درباره وحی وهرمنوتیک


مقاله درباره وحی وهرمنوتیک

لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"

 فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 تعداد صفحات:37

سنخ‏شناسى ماهیت وحى

نگاهى به نظریات موجود در باب سرشت وحى

در باب سرشت وحى، سه برداشت و دیدگاه متفاوت در کار است; هر چند این سه دیدگاه به طور همزمان مطرح نبوده‏اند: یک برداشت در قرون وسطا مطرح بوده و امروز هم طرفدارانى دارد و آن دیدگاه گزاره‏اى است. متکلمان مسیحى قرون وسطا این دیدگاه را نسبت‏به وحى داشتند بنابر این دیدگاه، وحى مجموعه‏اى از گزاره‏ها است که به پیامبر القا شده است. برداشت دوم در الهیات لیبرال شکل گرفت. متکلمان لیبرال وحى را نوعى تجربه دانسته‏اند، لذا دیدگاه تجربه دینى از وحى نام گرفت. در قرن بیستم، برداشت دیگرى از وحى صورت گرفت که مى‏توان آن را «دیدگاه افعال گفتارى‏» از وحى نامید. بر طبق این برداشت وحى به این معنا است که خدا افعالى گفتارى را انجام داده است.

1. دیدگاه گزاره‏اى (1)

بر طبق قدیمى‏ترین دیدگاه که در مورد سرشت وحى وجود دارد وحى گونه‏اى انتقال اطلاعات است. خدا حقایقى را به پیامبر انتقال مى‏دهد و مجموعه این حقایق، اساس وحى را تشکیل مى‏دهند. این برداشت از وحى «دیدگاه گزاره‏اى‏» نام گرفته است.

انتقال اطلاعاتى مذکور در اثر گونه‏اى ارتباط میان پیامبر و خدا صورت مى‏گیرد. پیامبر، قدرت ویژه‏اى دارد که در پرتو آن، اطلاعاتى را که خدا به او عرضه مى‏دارد، مى‏فهمد و سپس آنها را در اختیار دیگران قرار مى‏دهد. خدا به واسطه وحى ارتباطى با بشر برقرار کرده و پیامى به او داده است. این پیام یا حقایق از سنخ گزاره‏ها است; یعنى مجموعه‏هایى از آموزه‏ها که به صورت گزاره‏هایى تقریر شده‏اند.

مفهوم گزاره

واژه کلیدى این دیدگاه، «گزاره‏» (2) است. گزاره به چه معنایى است؟ و وحى خدا به چه معنایى گزاره‏اى است؟ در منطق گزاره به جمله‏اى مى‏گویند که صدق و کذب بردار است. مثلا جمله «باران مى‏بارد» ممکن است راست‏یا دروغ باشد، ولى در وحى گزاره‏اى، این معنا از گزاره مراد نیست. چرا که ممکن است‏حقایق وحیانى وقتى در قالب زبان خاصى در مى‏آید، جملات آن صدق و کذب بردار نباشند. گزاره‏هاى منطقى ویژگى دیگرى نیز دارند: چند جمله از زبان‏هاى متفاوت ممکن است‏بر یک گزاره دلالت داشته باشند. مثلا جملاتى از زبان‏هاى گوناگون دنیا که مفید این معنا نیستند که «برف سفید است‏» بر یک گزاره دلالت دارند. آن گزاره در قالب هیچ یک از این زبان‏ها نیست و لباس هیچ یک از آن‏ها را بر تن ندارد. به عبارت دیگر، گزاره به اصطلاح منطقى، الزاما به صورت زبان طبیعى خاصى نیست و به تعبیر کلى‏تر، گزاره‏ها از زبان‏هاى طبیعى استقلال دارند. زبان‏هاى طبیعى زبان‏هایى هستند که انسان‏ها با آن‏ها تکلم مى‏کنند. گزاره‏ها مشروط به این نیستند که حتما به صورت زبان طبیعى خاصى باشند; هر چند وقتى گزاره‏ها را براى دیگران نقل مى‏کنیم، معمولا در قالب زبان خاص است.

در دیدگاه گزاره‏اى، حقایق وحیانى به این معنا گزاره‏اند که زبان‏هاى طبیعى استقلال دارند. حقایقى را که خدا یا فرشته وحى بر قلب پیامبر القا مى‏کند، صورت زبان خاصى ندارد. این حقایق اطلاعاتى محض‏اند و پیامبر به آن‏ها لباس زبان خاص را مى‏پوشاند. حقایق گزاره‏اى براى ما امور آشنایى هستند. ما وقتى با اشاره مطلبى را به دیگران مى‏فهمانیم، حقایق را به آن‏ها القا مى‏کنیم. این حقایق در قالب زبان طبیعى خاصى نیستند. از این گذشته، ممکن است از طریق نمادها و یا علائمى، حقایق گزاره‏اى را به دیگران انتقال دهیم. علائم راهنمایى چنین کارکردى دارند; یعنى گزاره‏هایى را به معناى مذکور به دیگران انتقال مى‏دهند. راه‏هاى بسیارى غیر از موارد فوق، براى القاى حقایق گزاره‏اى وجود دارد; مثلا، با استفاده از روش‏هاى فراروان‏شناختى مى‏توان حقایق گزاره‏اى را به دیگران انتقال داد. تله‏پاتى، یکى از این راه‏ها است.

تقسیم گیلبرت رایل

در وحى گزاره‏اى، خدا وحى فرستاده است، به این معنا است که خدا حقایقى را بر پیامبر (ص) اعلام کرده است. یکى از فلاسفه تحلیلى به نام گیلبرت رایل (3) افعال را به دو دسته تقسیم مى‏کند: افعال حاکى از توفیق و افعال حاکى از کار.

افعال حاکى از توفیق، (4) نشان مى‏دهد که فاعل فعل به هدفى خاص دست نیافته است; مثلا وقتى مى‏گوییم «زید در مسابقه دو برنده شد» غها «برنده شد» فعلى حاکى از توفیق است و نشان مى‏دهد که زید به هدفى خاص دست‏یافته است. در مقابل، افعال حاکى از کار (5) نشان مى‏دهد که فاعل کارى خاص را انجام مى‏دهد، یا داده است. اگر در مثال گذشته بگوییم: «زید میدان مسابقه را دوید» فعل «دوید» تنها نشان مى‏دهد که زید کار دویدن را انجام داده است، ولى نشان نمى‏دهد که او در نیل رسیدن به هدفى، مانند بردن مسابقه، نیز توفیق داشته است. (6)

وحى گزاره‏اى فعلى حاکى از توفیق است. وقتى مى‏گوییم «خدا بر پیامبر وحى کرد» به این معنا است که: «خداوند گزاره الف را بر پیامبر وحى کرد» و این فعل بیان مى‏دارد که ارتباطى میان خداوند و پیامبر، به منظور انتقال گزاره‏اى تحقق یافته است. ممکن است تحقق این ارتباط به شیوه‏هاى گوناگونى صورت گرفته باشد، ولى به هر حال این منظور تحقق یافته است. (7)

ارکان وحى گزاره‏اى

براى این که ببینیم وحى گزاره‏اى بر چه ارکانى تکیه دارد مى‏توانیم کار خود را از بررسى گفت‏وگو و ارتباط زبانى آغاز کنیم. ما وقتى با همنوعان خود ارتباط زبانى برقرار مى‏کنیم، شش رکن در این ارتباط در کارند: گوینده‏اى با مخاطبى خاص ارتباط زبانى برقرار مى‏کند و در این ارتباط، پیامى را به او انتقال مى‏دهد. اولا این انتقال پیام در بستر و زمینه خاص صورت مى‏گیرد; ثانیا گوینده و مخاطب، تماس و مواجهه‏اى دارند، مثلا در میان انسان‏ها، این ارتباط با دیدن و شنیدن همراه است; ثانیا این انتقال پیام به کمک نمادهایى صورت مى‏گیرد. این نمادها غالبا از زبانى خاص‏اند. بنابراین ارتباط زبانى شش رکن دارد: گوینده، مخاطب، پیام، مواجهه، زمینه و نمادها.

در وحى گزاره‏اى سه رکن در کار است که عبارتند از: فرستنده، گیرنده، پیام.

در وحى گزاره‏اى فرستنده خدا (و یا فرشته وحى) است. در مقابل، گیرنده وحى پیامبر است. در عمل وحى، پیامبر پیامى را از خداوند دریافت مى‏کند. دریافت این پیام در پرتو مواجهه‏اى صورت مى‏گیرد که پیامبر با خداوند یا بر فرشته وحى دارد. این مواجهه، تجربه‏اى دینى است و چون با دریافت پیامى همراه است، اصطلاحا آن را «تجربه وحیانى‏» مى‏نامیم. بنابراین، تجربه وحیانى، تجربه‏اى است که پیامبر به هنگام دریافت وحى دارد. انتقال پیام مذکور در بستر و زمینه خاصى صورت مى‏گیرد که زمینه وحى نام دارد. تجربه وحیانى و زمینه وحى، امورى همراه با وحى‏اند.

در وحى گزاره‏اى مخاطبى در کار نیست; زیرا مخاطب در ارتباط زبانى وجود دارد. بنابراین، مخاطب هنگامى پیدا مى‏شود که پیامبر وحى را در قالب زبانى خاص درمى‏آورد، و قبل از این که وحى صورت زبانى به خود بگیرد، تنها بالقوه مخاطب دارد. البته پیامبر واسطه است و این پیام را باید به دیگران برساند; از این رو و به بیان دقیق‏تر، واسطه و گیرنده اصلى، پیام او است.

تفاوت تجارب وحیانى و نبوى و وحى گزاره‏اى

میان تجارب وحیانى نبوى و وحى گزاره‏اى باید فرق بگذاریم. تجارب وحیانى، تجاربى است که پیامبر همراه با دریافت وحى دارد. مجموع تجارب دینى پیامبر (ص) در طول زندگانى ایشان، غیر از تجارب وحیانى، تجارب نبوى‏اند. وحى گزاره‏اى با هر دو تفاوت دارد. تجارب وحیانى خود وحى نیستند، بلکه همراه با وحى تحقق مى‏یابند. وحى حقایقى است که به صورت گزاره القا مى‏شود و همراه با این القاى حقایق، پیامبر مواجهه‏اى دارد که تجربه وحیانى است. حقایقى هم که به صورت گزاره‏اى وحى مى‏شود، همان پیام وحى است.

2. دیدگاه تجربه دینى (8)

طبق دیدگاه دیگر، وحى گونه‏اى تجربه دینى است. طرفداران این دیدگاه با مواجهه پیامبر با خدا تاکید مى‏ورزند و سرشت وحى را همین مواجهه مى‏دانند. در این دیدگاه، وحى به این معنا نیست که خدا پیامى را بر پیامبر القا کرده است. بلکه بدین معناست که پیامبر مواجهه‏اى با خدا داشته است و از این مواجهه تفسیر دارد. آنچه ما به عنوان «پیام وحى‏» مى‏شناسیم، در واقع تفسیر پیامبر و ترجمان او از تجربه‏اش است. همچنین، میان خدا و پیامبر، جملاتى رد و بدل نشده است. خود تجربه، فارغ از زبان است و پیامبر در قالب زبان، تفسیر خودش را به دیگران انتقال مى‏دهد.

ارکان وحى تجربى

در دیدگاه تجربه دینى، وحى را چگونه باید تصور کرد؟ دیدگاه تجربه دینى، فعل وحى صرفا حاکى از کار است; چرا که جمله «فعل وحى، حاکى از توفیق است‏» به این معنا است که: «پیامبر خدا را تجربه کرد» یا به نحو دقیق‏تر، «پیامبر مواجهه وحیانى با خدا داشت‏». این گونه جملات صرفا کار پیامبر را نشان مى‏دهند. این وحى را وحى تجربه مى‏نامیم. وحى تجربه - یعنى وحى در این دیدگاه - به سه رکن تکیه میزند: خدا، پیامبر، تجربه وحیانى. پیامبر با خدا مواجهه‏اى دارد و خدا در تجربه او ظاهر گشته است. وحى در این برداشت، همین تجربه وحیانى است. گزاره‏هایى که پیامبر به عنوان پیام وحى به دیگران ارائه مى‏دهد ترجمه وحیانى او و تفاسیرش از آن هستند; چیزهایى که مستقیما در تجربه رد و بدل شده‏اند.

دو معناى شخصى بودن تجربه وحیانى

وحى به دو معنا تجربه‏اى شخصى است: اولا تنها خود پیامبر و نه کس دیگرى حق دارد تجربه‏اش را توصیف کند. شخصى و خصوصى بودن، ویژگى تمام تجارب دینى است و به وحى اختصاص ندارد. ثانیا تنها خود پیامبر و نه کسى دیگر، این تجربه را مى‏تواند داشته باشد. دیگران نمى‏توانند چنین تجربه‏اى داشته باشند. تجربه وحیانى تجربه‏اى است که فقط پیامبر دارد، نه دیگران. این تجربه در ارتباط خاصى وجود دارد که خدا با برخى از انسان‏ها داشته است و این انسان‏ها را ما با عنوان پیامبر مى‏شناسیم. نادر بودن پدیده وحى، به همین معنا است که تنها پیامبران مى‏توانند چنین تجربه‏اى داشته باشند.

شخصى و خصوصى بودن تجربه وحیانى را باید هم در دیدگاه گزاره‏اى و هم در دیدگاه تجربه دینى ملحوظ داشت. وحى را چه مجموعه‏اى از گزاره‏ها بدانیم و از چه سنخ تجارب دینى بدانیم، به هر دو معنا خصوصى‏اند. تفاوت دو دیدگاه در این است که در دیدگاه گزاره‏اى وحى به معناى دریافت پیام است. در این دریافت، وحى با تجارب وحیانى همراه است و در دیدگاه تجربه دینى، وحى خود این تجارب است، نه دریافت پیام و مجموعه‏اى از گزاره‏ها. از این رو، تجارب وحیانى با دیگر تجارب دینى تفاوت اساسى دارند. چرا که دیگر تجارب خصوصى به معناى دوم نیستند.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله درباره وحی وهرمنوتیک

فلسفه وحی و نبوت 27 ص

اختصاصی از رزفایل فلسفه وحی و نبوت 27 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 43

 

وحی و تکامل

فلسفة انسان

برای شناخت فلسفة وحی، باید بحث را از انسان شروع کرد، چه اینکه فلسفة وحی همان فلسفة انسان است، و اگر فلسفة انسان تببن گردد فلسفة وحی خودبخود بیان شده است و نیاز به توضیح بیشتری ندارد.

بنابراین انسان نمی‌تواند از فلسفة هستی جدا باشد، چه اینکه انسان جزئی از این مجموعه است، اگر آفرینش هدف داشته باشد، و کاروان هستی بسوی مقصدی پیش‌بینی شده حرکت کند، طبیعی است که انسان هم جزئی از این مجموعه است و هدف دارد، و اگر جهان بی‌شعور و احمق باشد، برای انسان هم نمی‌تواند فلسفه‌ای تصور کرد، بنابراین فلسف؛ة انسانرا هم باید در فلسفة جهان یافت، و بسخن دیگری فلسفة وحی فلسفة انسان است، و فلسفة انسان فلسفة جهان، و اما فلسفة جهان چیست؟

فلسفة جهان

برای شناخت فلسفةجهان باید بحث را از» جهان‌بینی« شرو ع کرد که با تفاوت جهان‌بینی‌ها» فلسفة جهان« تفاوت می‌کند، بنابرایم در پاسخ کسی که می‌پرسد فلسفة جهان چیست ؟ باید گفت شما جهان را چگونه می‌بینی؟ جهان در دید» الهی« موجودی است باشعور، و پدیده شعور مطلق و آفریننده هستی و در دید» مادی« جهان فلسفه ندارد، و بی‌هدف و سردرگم است.

ولی براساس جهای‌بینی الهی، لزوماَ بایذ هدف داشته باشد، و امکان ندارد بی‌هدف باشد زیرا در جهان‌بینی الهی جهان پدیدة بی‌شعور و اراده است، و لارمة شعور، هدفداری است، یعنی امکان ندارد موجودی باشعور آگاهانه کاری را انجام دهد که هیچگونه هدف و مقصودی از انجام آن نداشته باشد.1

بنابراین براساس جهان‌بینی الهی جهان باید فلسفه داشته باشد، و اصولاَ فلسفه جهان تنها در رابطه با این جهان‌بینی قابل طرح است.

فلسفه جهان تکامل است

هر موجود باشعور که کاری را انجام می‌دهد برای یکی از این سه هدف است:

برای سود خود.

برای سود خود و دیگری

برای سود دیگری

فرض چهارم امکان ندارد.

آیا خداوند جهان را برای سود و تکامل خود آفریده؟

یا اینکه هستی را برای سود و تکامل خود و نیز تکامل جهان پدید آورده؟

یا اینکه جهان هستی را برای سود و تکامل جهان بوجود آورده است؟

کدام یک از این سه فرض از نظر علمی قابل قبول است؟

بدیهی است که فرض اول صحیح نیست، زیرا همانطور که در بحث( صفات خدا) مشروحاَ ثابت نمودیم خداوند درهستی و کمالات نیاز به علت ندارد، و هستی و کمالاتش از خود است، و بهمین دلیل هیچگونه نیاز و کمبودی در مورد او امکان ندارد، و بر این اساس امکان سودبردن و تکامل


دانلود با لینک مستقیم


فلسفه وحی و نبوت 27 ص

معراج پیامبر صلی الله علیه و آله در دیدگاه عقل و وحی و آثار تربیتی آن 23 ص

اختصاصی از رزفایل معراج پیامبر صلی الله علیه و آله در دیدگاه عقل و وحی و آثار تربیتی آن 23 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 23

 

معراج پیامبر صلی الله علیه و آله در دیدگاه عقل و وحی و آثار تربیتی آن

مقدمه

بحث از واقعة شگفت انگیز و محیرالعقول معراج پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله از جمله مباحث جنجال برانگیزی به شمار می‌اید که از دیرباز تاکنون، بر سر زبان و قلم دوست و دشمن جریان داشته است. برخی از اندیشمندان و مفسران به فراخور بضاعت و توان علمی خود، در این زمینه مطالبی را به رشتة تحریر درآورده و دیدگاه‌های خود را مطرح ساخته‌اند. نگارنده در این مجال در پی ارائه تحلیلی کوتاه، رسا و نسبتاً جامع از دو بُعد عقل و وحی، و گذری بر آثار تربیتی پدیدة معراج است که برای عموم مخاطبین در سطوح مختلف نیز قابل استفاده و درک باشد تا در سالی که به نام پربرکت پیامبراعظم صلی الله علیه و آله مزین گردیده است، خدمتی ناچیز به روح ملکوتی و بلند آن مقام عظما و عبد حقیقی باری تعالی، قلمداد گردد.

علت اعجاب برانگیز بودن پدیدة معراج، جسمانیت عروج پیامبر صلی الله علیه و آله به عوالم دیگر است. شکی نیست که اگر این واقعة تاریخی و سیر آسمانی، مربوط به روح پیامبر یا صرفاً مربوط به عالم رؤیا باشد، برای هیچ شخصی تعجب برانگیز نیست و هیچ کسی در مقام انکار آن بر نخواهد خاست و در حقیقت نقطة افتخار‌آمیزی برای مقام شامخ پیامبر خاتم قلمداد نخواهد شد. از این رو، تمام اهتمام ما در این نوشتار کوتاه، بر اثبات معراج آسمانی آن حضرت با هردو بعد جسم خاکی و روح ملکوتی اوست که در دیدگاه دانشمندان اسلامی، حقیقتی قابل قبول و اثبات برای دیگران است، و در طول تاریخ اسلام نیز پیوسته مورد تحلیل برخی از اندیشمندان اسلامی قرار گرفته است.

توجیهات عقلانی معراج

در آغاز سخن، شایسته است به بررسی جایگاه عقلی این حادثة عظیم تاریخی- قبل از استناد به قرآن و احادیث- و تحلیل عقلانیت بپردازیم. در نگاه نخست، عقل آدمی غیر قابل باور می‌داند که روح انسان با بدن خاکی او در همة شرایط همگام باشد و او را در همه جا همراهی نماید. آنچه مسلّم و قابل درک است، همان مقدار از همراهی عادی‌ است که در عموم انسان‌ها قابل اتفاق می‌باشد؛ همانند همراهی روح و بدن و پیمودن مراتب مختلف هستی در عالم رؤیا یا همراهی این دو در مسائل روزمرّة زندگی و کارهای عادی که به وسیله جسم انسان و با نظارت و تدبیر روح[1] انجام می‌پذیرد. اما تبعیت جسم خاکی از روح در غیر از محدودة دنیا، امری نامعهود و نامأنوس است و نمی‌توان با قواعد ظاهری و فهم عمومی بشر به سادگی به ادراک آن دست یازید. با این همه، از آنجا که ما این مطلب را امری مسلّم و قابل تحقّق می‌دانیم، جا دارد چند توجیه عقلانی را برای آن بیان نماییم.

توجیه نخست

برخی از فلاسفة بزرگ اسلامی بر این باورند که جسمانیت معراج باشکوه پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله بدین‌سان قابل توجیه می‌باشد که تبعیت بدن از احکام روح در همة انسان‌ها، برابر نیست؛ در برخی از افراد عادی، روح متوجه به امری است که ایجاد آن را مطالبه می‌نماید، اما بدن آنها به نافرمانی از روح می‌پردازد و به احکام آن تمکین نمی‌نمابد. این قانون در خصوص بدن مبارک پیامبراعظم صلی الله علیه و آله صادق نیست و دربارة ایشان، موضوع کاملاً برعکس است. دلیل آنان بر این مدعا، این است که جسم مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله در نهایت لطافت است و همانند آن را در اجسام دیگر نمی‌توان یافت و بنا بر قاعدة «اشتراک معنوی وجود» که از قواعد مهم عقلی به شمار می‌اید، افق هر بدنی از حیث مرتبة وجود، مرتبط و متصل به افق وجودی روح است و تناسب مستقیمی میان جسم و روح یک انسان حکمفرماست. این قاعده در باره پیامبر صلی الله علیه و آله در بالاترین و کامل‌ترین حد قابل تطبیق است؛ زیرا روح بلند ایشان به سبب بالا بودن و تسلّط کاملش بر بدن خود، باعث عروج جسم به ملکوت و آسمان‌ها شد.[2]

استاد سید ابوالحسن رفیعی قزوینی در جای دیگر می‌گوید: چون رسول اعظم صلی الله علیه و آله به مقام محبوبیت کامل و مرتبة «قرب الفرایض» در درگاه خداوند دست یازیده است و در حقیقت از مرتبة محبّ بودن به محبوبیت رسیده است، بسیار به جا بود که از یک سو خداوند متعال، محبوب خود را به منزلگاه خود، یعنی به عوالم هستی که ملک واقعی اوست، دعوت کند و از سوی دیگر چنین دعوتی نیز اقتضا دارد که مدعوّ این میهمانی باشکوه، قادر و محیط بر پیمودن تمام آن عوالم باشد.[3]

توجیه دوم

با توجه به آنکه قریب به اتّفاق مکاتب و مذاهب مختلف دنیا، اصل وجود شیطان در عالم هستی و القائات و وسوسه‌های او را در دل‌های آدمیان به خوبی قبول دارند، عقل حکم می‌کند که اگر سرعت ما فوق تصور شیطان، به عنوان موجودی مطرود از درگاه قرب الهی، برای بشر امری پذیرفته شده است، پس در معراج بزرگ‌ترین پیامبر الهی و محبوب ترین انسان های عالم نمی‌توان تردید روا داشت.[4]

توجیه سوم

هنگامی که از دیدگاه قرآن، حرکت حضرت سلیمان7 به وسیلة باد، به مکان‌های دور دست در فاصله‌های زمانی کوتاه، امری مسلّم انگاشته شده است، عقل ما می‌تواند به‌ خوبی این مطلب را درک کند که حرکت سریع و نامرئی، همانند حرکت باد، امری ممکن می‌باشد.[5] از همین رو، سیر معراجی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز می‌تواند امری معقول و قابل ادراک به شمار بیاید.

توجیه چهارم

عقل انسان در پدیده‌ای نظیر معراج، به تنهایی می‌تواند به این نتیجه دست یابد که چنین پدیدة خارق العاده‌ای نمی‌تواند عادی و طبیعی باشد و مسلّماً باید نیرویی مافوق نیروی تمام بشر، پشت این پدیده دست داشته باشد و آن نیرو، جز نیروی خدایی و ماورای طبیعت نیست که رسول اعظم خود را بدان مقام بلند دست یافته است.

توجیه پنجم

از دید اندیشمندان عصر تکنولوژی، این فرضیه علمی پذیرفته شده است که امواج جاذبة زمین در لحظه‌ای


دانلود با لینک مستقیم


معراج پیامبر صلی الله علیه و آله در دیدگاه عقل و وحی و آثار تربیتی آن 23 ص

دانلود تحقیق کامل درمورد وحی و نبوت 2

اختصاصی از رزفایل دانلود تحقیق کامل درمورد وحی و نبوت 2 دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 20

 

وحی و نبوت

معنی وحی

توجه به معنی لغوی الفاظی که در شرع یا عرف مثلا معنی خاصی پیدا کرده است بصیرت بیشتری برای درک صحیح آن معنی خاص بوجود می‌آورد، به طور مثال اگر بدانیم که لفظ دین در لغت به معنی تسلیم، عادت، عبادت، طاعت، خواری، حساب، قهر و غلبه، پادشاهی، حکم، تدبیر، توحید، پارسایی، قضاء و غیره می‌باشد از دین اسلام یا دین موسی یا مسیح، معنی کامل‌تر و جامع‌تری را می‌فهمیم تا این که فقط بدانیم دین مجموعۀ حقایق و احکامی است که بر پیغمبری وحی شده است.

همچنین لفظ فسق را می‌دانیم که در قرآن و حدیث هم در کفر و هم در مطلق گناه بکار رفته است ولی وقتی دانستیم معنی اصلی کلمه «بیرون آمدن خرمای تازه از پوستش» می‌باشد حتی راغب در مفرداتش می‌گوید «در کلام عرب فاسق هیچگاه در وصف انسان نیامده است».

بدیهی است با دانستن معنی لغوی فسق روشن‌تر و بهتر درک می‌کنیم که گناهکار یا کافر با خروج از حکم شرع، و مقتضای فطرت، در حقیقت از لباس انسانیت و شعار آدمیت بیرون رفته است. پس چنین نیست که استعمال فاسق در گناهکار حقیقت و در کافر مجاز باشد یا بر عکس، بنابراین لازم است نخست به معنی لغوی وحی توجه کنیم:

معانی‌ای که کتب لغت برای وحی آورده‌اند عبارت است از: اشاره کردن، قاصدی فرستادن، در نهان با کسی سخن گفتن، چیزی را به کسی القا کردن تا آن را بداند، کاری به شتاب کردن، الهام، کتابت و غیره و گفته‌اند بعداً در آنچه خداوند به پیغمبران القاء می‌کند غلبه یافته است.

راغب که در مفردات منحصر ا لغات و الفاظ قرآن را آورده در معنی وحی می‌گوید: «اصل وحی اشارۀ سریع است، و برای متضمن بودن معنی سرعت به کاری که سریعاً انجام یابد (امر وحی) می‌گویند و نیز به سخنی که به طور رمز یا تعریض ادا شود و گاهی به آواز مجرد از ترکیب (خالی از حروف و الفاظ) و به اشاره با بعضی اعضاء (با دست و چشم و سر و غیره) و به کتابت و وسواس هم گفته می‌شود، همچنین به کلام خدا که به انبیاء و اولیاء القا می‌شود وحی می‌گویند، و آن بر حسب آیۀ کریمۀ و ما کان لبشر الخ بر چند گونه است:

یا به واسطه فرستاده‌ای است که شخص دیده و سخنش شنیده شود مانند تبلیغ جبرئیل برای پیغمبر در صورتی معین، یا با شنیدن کلام است بدون معاینه مانند شنیدن موسی گفتار خدا را، یا با القاء مطلب در قلب است چنانچه پیغمبر فرمود: «همانا روح‌القدس در قلبم دمید» یا با الهام است مانند: «به مادر موسی وحی کردیم که فرزندت را شیر بده» یا به تسخیر یعنی بکار واداشتن است مانند وحی به زنبورعسل یا به خوابیدن است که پیغمبر فرمود: «وحی و نوبت منقطع است ولی اخباری که مؤمن بشارت آنها را در خواب می‌گیرد و می‌بیند باقی است».

بر این سه نوع اخیر (الهام و تسخیر و خواب) لفظ وحی (الاوحیا) در آیه دلالت دارد و بر شنیدن سخن بدون رؤیت لفظ و بر تبلیغ جبرئیل در صورت معین جملۀ (اویرسل رسولا فیوحی) این بود جمیع انواع وحی». راغب بعد از این بیان توضیح می‌دهد که در هر مورد دیگری که از قرآن که لفظ وحی آمده باید بر یکی از معانی مذکور حمل شود، مثلا وحی به حواریین یا به واسطۀ عیسی یا به معنی الهام خواهد بود، و وحی به آسمان‌ها یا وحی به اهل آنها یا تسخیری است و همچنین.

فرق میان وحی و الهام

شیخ محمد عبده در رسالۀ توحید پس از بیان معانی لغوی و شرعی وحی می‌گوید: «معرفیتی که باواسطه یا بی‌واسطه برای انسانی حاصل می‌شود، اگر بداند از جانب خدا است وحی، و اگر نداند الهام نامیده می‌شود؛ پس الهام یک نوع احساسی است مانند اندوه و شادی یا گرسنگی و تشنگی».

نبوت

کسی که از جانب خداوند به او وحی می‌شود تا مردم را به راه راست هدایت کند نبی و رسول و مرسل نامیده می‌شود.

فرق میان نبی و رسول

در روایات بسیار با عبارات مختلف مقام رسول از نبی برتر و والاتر معرفی شده است. مثلا در اصول کافی (باب الفرق بین الرسول و النبی) چند روایت از این قبیل آمده است: «نبی کسی است که در خواب می‌بیند و آواز را می‌شنود و فرشته را مشاهده نمی‌کند، و رسول کسی است که آواز را می‌شنود و در خواب می‌بیند و فرشته را هم معاینه می‌کند.» و بقیۀ روایات این باب همگی مشعر بر رفعت مقام رسول نسبت به نبی است و آنچه شهرت یافته و به حسن قبول هم تلقی شده این است که میان نبی و رسول عموم و خصوص مطلق است زیرا نبی کسی است که شریعتی به او وحی شود هر چند مامور تبلیغ نباشد و اگر مامور تبلیغ هم شد رسول نامیده می‌شود؛ بنابراین هر رسولی قطعا نبی خواهد بود اما نبی ممکن است رسول باشد و ممکن است به مقام رسالت ارتقاء نیابد.

موارد استعمال وحی در قرآن

قرآن کریم وحی را به آسمان و زمین و زنبور عسل و ملائکه و افراد عادی و پیغمبران اسناد می‌دهد که به ترتیب به شرح آنها می‌پردازیم.

1- وحی به آسمان و زمین

در آیه 12 سوره فصلت: «و اوحی فی کل سماء امرها و زینا السماء الدنیا بمصابیح الخ»

یعنی: «در هر آسمانی کار و حال (وظیفه) او را به وی وحی فرمود و بی‌گمان آسمان نزدیک را به چراغ‌ها آراستیم» باید توجه داشت که لفظ سماء طبق تصریح کتب لغت به هر چه بالای سرمان ببینیم از اجسام و فضا و به ابر و باران حتی به سقف خانه و پشت اسب گفته می‌شود به طوری که در آیه مذکور ملاحظه می‌شود محل همۀ ستارگانی که به چشم می‌آیند آسمان نزدیک است ضمناً دانسته می‌شود که آسمان‌های دیگری هست که اهل زمین نمی‌توانند ستارۀ آنها را مانند چراغ ببینند و باز می‌بینیم قرآن مکرر می‌گوید ما از آسمان آب باران را نازل کردیم که جایگاه بخار آب و ابرها است یا هر گاه آسمان شکافته شود یا سوگند به آسمان با برگشت که به قول مفسران مقصود اجرام آسمانی و ماه و خورشید و ستارگانند که شکافته می‌شوند یا طلوع و غروب می‌کنند یا سوگند به آسمان با برج‌ها که فضای محل بروج یا ستگاران است.

به راستی آسمان مظهر عظمت و قدرت و حکمت بی‌نهایت پروردگار است؛ هر کس در شب‌هایی که آسمان صاف و بی‌ابر است به آن بنگرد دچار بهت و حیرت می‌گردد هر چه علم پیشرفت می‌کند جلال و عظمت آسمان بهتر دانسته می‌شود وقتی به دقت ستارگان را ملاحظه کنیم خواهیم دید که بعضی از آنها تغییر می‌نمایند و برخی در محل خود باقی می‌مانند. دستۀ اول را سیارات و دوم را ثوابت می‌نامند. سیارات از خود نور ندارند ولی از ثوابت که دارای نورند کسب نور می‌نمایند. یکی از این سیارات، زمینِ ما است که از خورشید نور می‌گیرد. خورشید نزدیک‌ترینِ همۀ ثوابت به زمین است و نور آن در هر ثانیه سیصدهزار کیلیومتر طی مسافت می‌کند، در مدت هشت دقیقه و هفده ثانیه به ما می‌رسد یعنی نور در این مدتِ اندک، فاصلۀ 150 میلیون کیلومتر را طی می‌نماید.

خورشید را با تمام ستاره‌هایی که در شب دیده می‌شوند یا به چشم نمی‌آیند منظومۀ شمسی می‌نامند و منظومۀ شمسیِ ما جزء کوچکی از کهکشان است و کهکشان که در شبهای ابی‌ابر مانند ابر رقیق سفیدی در گوشۀ آسمان به چشم می‌خورد و از هزارها خورشید و میلیون‌ها ستاره تشکیل شده است خود یکی از سحابی‌ها است که برخی دانشمندان هیأت و نجوم تا چهل هزار آنها را مورد مطالعه قرار داده‌اند که به قول دوسو نزدیک‌ترین فاصلۀ آنها از زمین هشتصد هزار سال نوری می‌باشد تا به فواصل میلیون‌ها سال نیز می‌رسد.

آنگاه نظم عجیبی که در این جهان شگفت‌انگیز حکمفرماست قابل توجه و تامل بسیار است که هر یک از این همه خورشید و ماه و ستاره وزن مخصوص و حجم مخصوص داشته و با فاصله‌ای محدود و معین از دیگری قرار گرفته است؛ به طور مثال زمین با ماه و خورشید هر کدام وزنی و حجمی و فاصله‌ای دقیق با یکدیگر دارند که هر گاه اندک تغییری در آنها پدید آید، یعنی هر کدام بزرگتر یا کوچکتر از آنچه هست و فاصله کمتر یا زیادتر شود، موجود زنده در روی زمین نخواهد ماند. حقا که هر جزئی از این کتاب عظیمی که برابر دیدۀ صاحبان دیده و دل گشوده است دفتر معرفتی است.

این گوی زرینی که هر بامداد به چوگان قدرت بر چشمن افق افکنده می‌شود در هر دقیقه 250 میلیون تن از وزنش را بر اثر تشعشع از دست می‌دهد و میلیونها سال است که بر این تیره خاکدان سرد نور و حرارت می‌بخشد و از میان هزارها خورشید فقط همین خورشید منظومۀ ما است که نورش برای نبات و حیوان مفید است و بقیه زیان‌آور می‌باشد.

این نیروی عظیمی که نیرومندتر و در عین حال نامحسوس‌تر از آن نیرویی وجود ندارد چیست که این همه کرات بسیار بزرگ آسمانی را به حرکت و گردش درآورده است؟ مترلینک در کتاب قانون بزرگ می‌گوید: «قانون جاذبه، ما در تمام قوانین است و وجود آن معرف یک ارادۀ مافوق سایر اراده‌های حاکم بر جهان می‌باشد ...» لاپلاس مدلل ساخت که سرعت قوۀ مزبور میلیونها بار بیشتر از سرعت نور یعنی در واقع معادل با بی‌نهایت است (و باز می‌گوید) ما زندگی و شکل و حرکات و تمام مایملک حقیر خود را مدیون اجرام سماوی شگرفی هستیم که با تنظیم و تعادل حرکات و نیروهای خود و انطباق آنها با حرکات کرۀ ما اسباب بقای ما در سطح زمین شده‌اند.

کاشف قوۀ جاذبه اسحق نیوتون در نامه‌ای که به دوست و محرک رازش بنتلی نوشته می‌گوید: «من تصور نمی‌کنم جز خدا هیچ عامل دیگری قادر به تنظیم قوانین و حرکات گریز از مرکز باشد (و باز در همان نامه) قوۀ ثقل می‌تواند ستارگان را در فلک به گردش درآورد و اگر قدرت خدا در این امر دخالت نکند قوۀ مزبور ابداً قادر نیست همگی را مجبور به گردش دائمی دور خورشید کند (باز می‌گوید) خدا به آن جهت ستارگان را در فواصل بسیار دور از هم قرار داده است تا مبادا در اثر کشش قوۀ ثقل همه بر روی یکدیگر بیفتند و اوضاع جهان بر هم خورد».

پس این نظم و نظام بهت‌آوری که در حرکات کواکب و در منظومه‌های شمسی و کهکشان‌ها و سحابی‌ها و در جوهای مختلف و فضاهای متفاوت برقرار است همگی از آثار وحی الهی است.

نکتۀ لطیف

نکتۀ لطیف و قابل توجه این است که سورۀ فصلت (یا سجده) که آیۀ مورد بحث از آن است از سوره‌هایی است که به حروف مقطعه آغاز می‌شود و در این سوره‌ها عموما سخن از اعجاز قرآن و حقانیت وحی محمدی است از این جهت در عموم آنها (به‌غیر از دو سه سوره که وجهی دیگر دارد) بعد از این حرف بلافاصله گفتگو از قرآن به میان می‌آید و تا آخر سوره بحث مربوط به آن ادامه می‌یابد. در این سوره نیز نخست از نزول قرآن به زبان عربی و بعد وظیفۀ پیغمبر و انکار کفار گفتگو می‌شود تا در آیۀ ششم می‌فرماید خداوند بر بشری وحی فرمود تا مردم را به توحید و استقامت در عقیده و عمل و آمرزش خواستن بخواند و بدارد سپس مشرکان بی‌خبر را تهدید می‌کند و به مومنانِ شایسته‌کردار وعدۀ پاداشِ بی‌منت و ناگسسته می‌دهد آنگاه از کافران بازخواست می‌فرماید که چگونه با این همه آثار قدرت و حکمت از خلق زمین و کوه‌ها و مقدر و مقرر فرمودن روزی‌ها به کفر می‌گرایند و در دنبالۀ همان آثار و آیات از آغاز خلقت سخن می‌راند. زمانی که آسمان‌ها به صورت دود (گاز – سدیم) بودند پروردگار به آنها فرمان داد که به گردش و چرخش درآیند آنها فرمانبرداری کردند و آسمان‌های هفت‌گانه به طور کامل ساخته و وظیفۀ هر کدام به وی وحی شد و دنبالۀ مطلب تا آخر سوره گرفته می‌شود.

این یک نوع استدلال فطری و عقلی بر اثبات وحی است که به مردم می‌فهماند معجزۀ خلقت و معجزۀ بعثت از یک مبدآ و منبع است و همچنانکه از وحی تکوینی این همه آثار دانش و حکم در کائنات به منصۀ بروز و ظهور رسیده است از آثار وحی تشریعی نیز آیات بینات و کتاب و حکمت بر زبان یک فردِ


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درمورد وحی و نبوت 2

تحقیق درباره وحی

اختصاصی از رزفایل تحقیق درباره وحی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق درباره وحی


تحقیق درباره وحی

دسته بندی : علوم انسانی _ معارف اسلامی ، دینی

فرمت فایل:  Image result for word ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ

حجم فایل:  (در قسمت پایین صفحه درج شده )

فروشگاه کتاب : مرجع فایل 

 


 قسمتی از محتوای متن ...

وحی وحی به معنای آگاهانیدن یا سخن پنهانی است، گاهی هم به معنی الهام، طلب، اخبار، فرمان، اشاره سریع و ... به کار رفته است. در اصطلاح مفسران قرآن و دانشمندان علوم قرآنی، وحی چنین تعریف‌هایی دارد: دانش و هدایتی که خداوند به شیوه‌ای سری و پنهانی و خلاف رسم معمول بشر در هر زمینه‌ای که بخواهد به بندگان برگزیده اش ارزانی دارد. و نیز: کلامی که خداوند به یکی از پیامبرانش فرو می‌فرستد و به آن دلش را نیرو می‌بخشد، و آن پیامبر می‌تواند عین آن را بر زبان آورد یا بنویسد و به مردم ابلاغ کند. وحی بر رسولان و پیامبران به دو گونه است: 1.القا در قلب، یعنی شیوه الهام یا رویای صادقه 2.سخن گفتن از آن سوی حجاب الهی با فرستادن جبرئیل. واژه وحی در قرآن کریم به معناهای زیر به کار رفته است: -- الهام فطری به انسان، همانند الهام به مادر حضرت موسی (سوره قصص، آیه 7) -- الهام غریزی به حیوانات، همانند الهام به زنبور عسل (سوره نحل، آیه 68) -- فرمان به جمادات، همانند فرمان دادن به زمین در آستانه روز قیامت (سوره زلزال، آیه 5) -- وسوسه شیطانی (سوره انعام، آیه 112) -- اشاره سریع، (سوره مریم، آیه 11) -- خبردادن و آگاهیدن (سوره آل عمران، آیه 44) -- رویا؛ همانند رویای حضرت ابراهیم علیه السلام درباره ذبح فرزندش. گفتنی است که سه مورد آخر از جمله وحی‌ها بر پیامبران است. رابطه عقل و وحی موضوع یاد شده تاریخى طولانى داشته و از دیرباز، همواره ذهن اندیشمندان دینی را به خود معطوف داشته و از دیدگاه‏هاى متفاوتى بدان پاسخ داده شده است،همچون: اخذ جانب وحى و نفى عقل این دیدگاه به ترتولیان کارتاژی منسوب است. این سخن معروف اوست که “ایمان مى‏آورم، چون امرى بى‏معناست.” اصالت‏ بخشى به وحى و عقل را در خدمت فهم وحى دیدن (آگوستین و آنسلم) تفوق عقل بر وحى (ابن رشد) تعاضد عقل و وحى (توماس آکوئیناس و دیگران) که خود تفسیرهاى گوناگونى دارد. تعاون بین عقل و وحی ، دیدگاه اسلام این حدیث معروف است که: ماحکم به الشرع حکم به العقل در جهان مسیحیت گفته شده : پیامبران مشاهدات و حالات شخصی خود را در قالب مفاهیم ذهنی عرضه کرده‏اند و در متن مشاهده، که تجربه وجدانی و علم حضوری است، استدلال بی‏مورد می‏باشد. در خارج از آن صحنه و واقعه وحیانی نیز سخنانشان عادی است، نه متنی مقدس. از اینرو، ما نباید از متون وحیانی انتظار استدلال داشته باشیم. این نظریه با سابقه طولانی خود، در فلسفه دینی قدیس آگوستین در قرن چهارم و پنجم میلادی به عنوان “تقدم ایمان بر فهم”نمودار شد و حاصل آن چنین بود که ایمان از راه لطف حاصل می‏شود و فهم، پاداش ایمان است. بنابراین، تاکید چنین بود: “در پی آن مباش تا بفهمی، بلکه ایمان بیاور تا بفهمی”بدین‏سان، وحی از عقل، ایمان می‏طلبیده و تقریبا در تمام دوران قرون وسطی، این شعار غالب بوده است.طبق این نگرش، عقل تنها خدمتگزار ایمان بود. در قرن حاضر نیز، که تفکر دینی مبتنی بر تجربه درونی و گرایش‏های عرفانی،

تعداد صفحات : 20 صفحه

  متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.

پس از پرداخت، لینک دانلود را دریافت می کنید و ۱ لینک هم برای ایمیل شما به صورت اتوماتیک ارسال خواهد شد.

 
« پشتیبانی فروشگاه مرجع فایل این امکان را برای شما فراهم میکند تا فایل خود را با خیال راحت و آسوده دانلود نمایید »
/images/spilit.png
 

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره وحی