لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
به نام خدا
عاقبت شوم قاتلان امام حسین و یارانش
یزید
یزید روزی با اصحابش به قصد شکار به صحرا رفت . به اندازه ی دو یا سه روز از شهر شام دور شد ، ناگاه آهویی ظاهر شد یزید به اصحابش گفت : خودم به تنهایی در صید این آهو اقدام می کنم کسی با من نیاید ، آهو او را از این وادی به وادی دیگر می برد . نوکرانش هر چه در پی او گشتند اثری هیچ نیافتند . در صحرا به صحرا نشینی برخورد کرد که از آب چاه می کشید . مقداری آب به یزید داد ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد . یزید گفت : اگر من را بشناسی که من کیستم بیشتر من را احترام می کنی ! آن اعرابی گفت ای برادر تو کیستی ؟ گفت : من امیر المومنین یزید پسر معاویه هستم . اعرابی گفت : سوگند به خدا ، تو کشنده حسین بن علی (ع) هستی ای دشمن خدا و رسول خدا . اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت و بر سر یزید زد ، شمشیر بر سر اسب رسید ، اسب در اثر شدت ضربت فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد ، اسب سرعت می گرفت و یزید را بر زمین می کشید ، آنقدر او را بر زمین کشید که او پاره پاره شد . اصحاب یزید در پی او آمدند اثری از او نیافتند ، تا این که به اسب او رسیدند فقط ساق پای یزید روی رکاب آویزان بود.
کشتن عمر سعد و پسرش
یک روز مختار به تصمیم خود درباره قتل عمر سعد اشاره کرد و گفت : به زودی مردی با چنین مشخصاتی را می کشم . مردی (هیثم نام ) که در آن مجلس بود منظور مختار را فهمید و فرزندش ( عریان ) را به نزد عمر سعد فرستاد و بر وی هشدار داد . روز بعد عمر سعد فرزندش ( حفص ) را که در کربلا همراه او بود به نزد مختار فرستاد . پس از ورود ( حفص ) مختار مخفیانه رییس شرطه خویش ( کیسان تمار ) را به حضور طلبید و به او دستور داد که اینک باید سر عمر سعد را از تنش جدا کرده و در نزد من حاضر کنی . کیسان وارد خانه عمر سعد شد و او را در میان رختخواب دریافت . کیسان مجالی نداد و سر او را از بدن جدا کرد . کیسان چون سر منحوس عمر سعد را نزد مختار آورد ، مختار خطاب به ( حفص ) گفت : صاحب این سر بریده را می شناسی ؟ گفت آری و پس از او در زندگی خیر نیست . مختار گفت : آری برای تو زندگی سودی ندارد . پس دستور داد سر ( حفص ) را از تنش جدا کنند و در کنار سر پدرش قرار دهند . آنگاه مختار چنین گفت : عمر سعد در برابر حسین و حفص در برابر علی اکبر . سپس گفت : نه به خدا سوگند که برابر نیست و اگر سه چهارم از همه خاندان قریش را به قتل برسانم ، حتی با یک بند انگشت حسین بن علی (ع) نیز برابری نخواهد کرد.
انتقام از ابن زیاد
ابراهیم (ابراهیم بن مالک اشتر) امر کرد اسرا را آوردند . اولین کسی که جلو آوردند ابن زاید ملعون بود . ابراهیم دستور داد آتش روشن کنند و سپس خنجر خود را برداشت . از گوشت های بدن ابن زیاد می برید و آن را بطور نیم پخت سرخ کرده به خود ابن زیاد می خورانید . هر بار که ابن زیاد از خوردن گوشت خود ابا می کرد ، خنجر را به بدنش فرو می برد و او را زجر می داد . تا آنکه گوشت های ران خود را خورد ! وقتی ابراهیم فهمید در حال مردن است خنجر را بر حلقش گذارد و سر او را گوش تا گوش برید و در آن حال صدا می زد : ( یا لثارات الحسین ) و بعد جسدش را آتش زدند.
سزای سنان بن انس
آخرین لحظات عمر امام حسین (ع) بود ، خولی بن یزید خواست تا سر را جدا کند ولی اندامش می لرزید پس سنان بن انس فرود آمد و به گلوی امام حسین شمشیر زد . هنگامی که مختار ( در سال 64 ) قیام کرد ، سنان بن انس را دستگیر نمود ، سر انگشتانش را برید و سپس دستها و پاهایش را قطع کرد و دیگی را که در آن روغن بود با آتش به جوشش در آورد و سنان را در میان آن انداخت تا به هلاکت رسید.
سوزاندن خولی
مختار به خولی گفت در کربلا چه کردی ؟ گفت : نزد علی بن حسین (ع) آمده پوستین زیر او را برداشتم و مقنعه و گوشواره زینب (ع) را هم برداشتم . مختار گریه کرد و گفت او به تو چه گفت ؟ گفت : او به من گفت : خداوند دست ها و پاهای تو را قطع خواهد کند و خداوند تو را قبل از آتش آخرت به آتش دنیا بسوزاند مختار (ره) گفت : به خدا قسم دعای آن طاهره مظلومه (ع) را مستجاب خواهم کرد.
تیر باران حرمله
وقتی مختار حرمله را دید سخت گریه کرد . مختار گفت : وای بر تو آیا بس نبود آنچه که انجام دادی تا این که طفل خردسال را کشتی و با تیرت او را ذبح کردی ! سپس دستور داد تا او را تیر باران کنند.
زجر کش کردن حصین و شرحبیل
مختار گفت : حمد خدای را که تو را به دستم رسانید ! بعد گوشتش را با قیچی برید تا مرد .
شرحبیل که در کربلا از پشت بر صورت امام حسین (ع) زد ، مختار دستور داد تا او را با آتش بسوزانیدند.
در دنیا و آخرت سیراب نشوی!
اما دونفر را دیدم که همیشه به دنیال سقاها بودند . آب آنها را تا آخر می نوشیدند اما سیر نمی شدند ؛ زیرا او امام را دیده بود که آبی را به دهانش نزدیک کرده و از آن می نوشیدند ، او به آن حضرت تیری انداختند ، امام فرمودند : ( خداوند در دنیا و آخرت تو را از آب سیراب نکند ) . پس مرد تشنه ، خود را در داخل فرات انداخت و آن قدر آب نوشید که به هلاکت رسید
منبع : کتاب لهوف نوشته سید ابن طاووس
عاقبت شوم قاتلان امام حسین و یارانش