رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله کامل درباره اسباب سعادت و خوشدلى

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله کامل درباره اسباب سعادت و خوشدلى دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله کامل درباره اسباب سعادت و خوشدلى


دانلود مقاله کامل درباره اسباب سعادت و خوشدلى

 

 

 

 

 

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه :56

 

بخشی از متن مقاله

اسباب سعادت و خوشدلى

شاید بتوان نخستین مصداق سعادت (دولت) از نگاه حافظ را عشق ورزى و عاشق پیشگى به شمار آورد: دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار/ گوشه تاج سلطنت مى شکند گداى تو - چو ذره گرچه حقیرم ببین به دولت عشق / که در هواى رخت چون به مهر پیوستم - قدح پر کن که من در دولت عشق / جوانبخت جهانم گرچه پیرم - گنج عشق خود نهادى در دل ویران ما / سایه دولت برین کنج خراب انداختى .

در اینجا شاید بتوان با بازشناختن و برشمردن منافعى که حافظ در سلوک عاشقى مى جوید، به فهم مراد حافظ از دولت عشق تقرب حاصل کرد. دست کم مى توان موارد زیر را به عنوان فایدت عشق ورزى ذکر کرد:

۱/۱ از میان بردن خودپرستى و خودفریفتگى :

با مدعى مگوئید اسرار عشق و مستى / تا بى خبر بمیرد در درد خودپرستى - اى که دائم به خویش مغرورى / گر تو را عشق نیست معذورى

۱/۲ از میان بردن نفاق و دورویى و ایجاد یکسویى و صفاى دل:

ساقیا جام دمادم ده که در سیر طریق/ هرکه عاشق وش نیامد در نفاق افتاده بود - نفاق و زرق نبخشد صفاى دل حافظ / طریق رندى و عشق اختیار خواهم کرد - سر عاشق که نه خاک در معشوق بود / کى خلاصش بود از محنت سرگردانى - حافظا سجده به ابروى چو محرابش کن / که دعایى ز سر صدق جز آنجا نکنى

۱/۳ عشق حرمان و پشیمانى در پى ندارد:

عشق مى ورزم و امید که این فن شریف / چون هنرهاى دگر موجب حرمان نشود
۱/۴ وارستگى یا آزادى از بار تعلق و حصول استغناى روحى :
فاش مى گویم و از گفته خود دلشادم
/ بنده عشقم و از هردو جهان آزادم - حافظ از جور تو


حاشا که بگرداند روى / من از آن روز که در بند توام آزادم - گداى تو از هشت خلد مستغنى ست / اسیر بند تو از هر دو عالم آزاد است

۱/۵ عشق به مثابه اکسیر کیمیاگرى به کمال معنوى و اخلاقى مى برد:
دست از مس وجود چو مردان ره بشوى
/ تا کیمیاى عشق بیابى و زر شوى
۱/۶ عشق منجر به وصال عرفانى مى شود و شرط لازم آن است
چو ذره گرچه حقیرم ببین به دولت عشق
/ که در هواى رخت چون به مهر پیوستم - حافظ هرآنکه عشق نورزید و وصل خواست / احرام طوف کعبه دل بى وضو ببست
۱/۷ عشق راهبر به نجات است

عشقت رسد به فریاد ور خود بسان حافظ / قرآن زبر بخوانى در چهارده روایت - هرچند غرق بحر گناهم زصد جهت / تا آشناى عشق شدم ز اهل رحمتم

۱/۸ عشق احیاگر است و مشفق

طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک / چو درد در تو نبیند کرا دوا بکند؟- عاشق که شد ؟ که یار به حالش نظر نکرد / اى خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست
۱/۹ عشق قدر و ارزش آدمى را در پى دارد

بکوش خواجه و از عشق بى نصیب مباش / که بنده را نخرد کس به عیب بى هنرى
۱/۱۰ دریادلى و شجاعت قرین عشق ورزى است

روندگان طریقت ره بلا سپرند / رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز - عاشق از قاضى نترسد مى بیار/ بلکه از یرغوى دیوان نیز هم

۱/۱۱ و در آخر اینکه شادى ناشى از غم عشق یا همان غم شاد که تنها غم مطلوب نزد حافظ است ، هنر عشق به شمار مى رود. ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق / برو اى خواجه عاقل هنرى بهتر از این؟ - تا شوم حلقه به گوش در میخانه عشق / هر دم آید غمى از نو به مبارکبادم حال مى توان پنداشت که چون عشق موجب از میان رفتن خودپرستى و خودفریفتگى و نفاق و دورویى مى شود و ایجاد یکسویى، یکدلى ، وارستگى و استغناى روحى را در پى دارد و همچنین به نجات و رستگارى، و کمال معنوى و اخلاقى و وصال عرفانى راه مى برد، حافظ از آن به «دولت و سعادت» تعبیر مى کند و گویى برآن است که سعادتمندانه زیستن در گرو تحقق این امور است که جملگى به دستاویز عاشقى تحصیل مى شوند. براینها اضافه کنیم که عشق حرمان و پشیمانى به دنبال ندارد. غم ناشى از آن مطلوب است . مسیحا دم است و به دریادلى و جوان دلى نیز منتهى مى شود.

دومین مصداق سعادت (دولت) از نگاه حافظ را مى توان سعادت (دولت) فقر و درویشى محسوب داشت. ذکر این نکته نیز خالى از فایده نیست که تنها سعادت (دولت) ابدى از نگاه حافظ ، سعادتى (دولت) است که به دستاویز زیستن بر وفق مشى درویشان (گدایان) تحصیل مى شود.

حافظ در نگاه دکتر محمود درگاهی

شریعتی یک دوره مجموعة آثار در 38 مجلد دارد که در همة آنها ـ به استثنای یکی دو مورد ـ چند بار نام حافظ آمده است. این بسامد فراوان حاکی از آشنایی شریعتی با اندیشة این بزرگترین شاعر زبان فارسی است. توجه به این نکته که شریعتی در شرایط اجتماعی ـ سیاسی خاصی به سر می‌برد که غالباً تلألؤ اندیشه‌های فلسفی، سیاسی، و ایدئولوژیک نوپدید، هرگونه اندیشة بومی را در سایه برده بود، اهمیت این آشنایی را دوچندان می‌سازد. هم چنین تعیین جایگاه شاعری و نیز اندیشه حافظ از زبان مردی که هر اندیشه و آیینی را به دقت نقادی می‌کرد و به دشواری می‌پذیرفت و با همة عناصر فرهنگی بومی یا بیگانه نقادانه روبه‌رو می‌شد، ارزش و اعتباری بلند دارد. شریعتی در رشتة ادبیات فارسی تحصیل کرده بود، مطالعة ممتدی روی آثار شاعران و نویسندگان سرزمین خود داشت و یکی از نخستین ترجمه‌های نقد ادبی را پدید آورده بود. او هم شعر می‌سرود، هم داستان برای کودکان و نوجوانان می‌نوشت، و در کنار این همه، خالق یکی از شاهکارهای نثر معاصر فارسی، یعنی «کویر» بود. به علاوه تفسیرها و تحلیل‌های نو و دقیقی دربارة ادبیات داشت و صاحب نوعی نظریة ادبی و نقد ادبیات بود. از این رو توجه او به حافظ اهمیت بسیار دارد، بویژه این که او به پرداخت و ترویج نوعی ایدئولوژی متهم است و اتهام خود ایدئولوژی‌ها نیز این است که ادبیات را ابزار قدرت‌جویی و وسیلة تبلیغ سیاسی می‌کنند؛ و بدین گونه آن را تحریف یا تباه می‌سازند! پس، امعان نظر در تفسیر و تحلیل‌های شریعتی از حافظ و شیوة نگاه او به شعر و اندیشة وی می‌تواند نوع ایدئولوژی شریعتی و تفاوت آن را با ایدئولوژی‌های معاصر او نیز روشن سازد.

آثار شریعتی در کنار اندیشه‌های تازه و بدیعی که در خود جای داده، تنیده با این گونه روی‌آوری‌ها به ادبیات و فرهنگ سنتی و بومی ایران است و چنین کاری در روزهایی که توجه به سرمایه‌های فرهنگی بومی نوعی ارتجاع و عقب ماندگی شمرده می‌شد و در برابر، آشنایی با فرهنگ بیگانه نشانة ترقی و تجدد بود، بسیار شایستة درنگ و تأمل است. یک مرور کلی در فهرست اعلام آثار شریعتی نشان می‌دهد که اندیشة او تا چه حد با فرهنگ و ادبیات بومی سرزمین خود گره خورده است. از این میان اشارة به آثار و اندیشه‌های فردوسی، سعدی، مولوی و حافظ بیش از دیگران است. شریعتی هر یک از این شاعران را از بعد ویژه‌ای مورد بررسی قرار می‌دهد. عظمت اندیشة مولوی را در تاریخ تفکر انسانی، یگانه و بی‌همانند می‌شناسد؛ دلبستگی‌های ملی و میهنی فردوسی را می‌ستاید. بر سعدی نکته‌های سخت می‌گیرد. اما در این میان حافظ را شاعری متفاوت می‌شمارد. شاعری که ـ به تعبیر او ـ هم در بند دلبستگی‌های زمینی است و هم در جست و جوی ماوراء: «حافظ چیز دیگری است، نه منوچهری زمینی است و نه مولوی آسمانی، روحش فاصلة زمین و آسمان را پر کرده است».[1]

البته شریعتی هیچ گاه یک فرصت فراخ برای تحلیل اندیشة حافظ یا هیچ شاعر دیگری را پیدا نکرد، و اصولاً چنین دغدغه‌ای هم نداشت.او در جست و جوی آرمانی بزرگتر بود. در نتیجه آنچه که در آثار او در عطف توجه به حافظ و اندیشة او آمده است، تنها مشتمل بر وجوهی از اندیشه و شعر حافظ است. این وجوه چندگانه را می‌توان بدین صورت تفکیک و صورت‌بندی کرد:

 1ـ ابعاد هنری شعر حافظ: شریعتی قدرت درک عمیقی از آثار هنری داشت. این حقیقت را هم سراسر آثار او گواهی می‌دهد و هم یک بار، یکی از آشنایان بزرگ هنر و ادبیات امروز نیز گواهی داده است.[2] این قدرت درک هنر و اندیشه در تحلیل‌های کوتاه شریعتی از حافظ نیز دیده می‌شود. با توجه به این که آرای شریعتی دربارة حافظ مربوط به چهار یا حتی پنج دهه پیش از این است و در آن سال‌ها هنوز هیچ یک از تفسیرهای نوین حافظ شناسی پدید نیامده بود، این آراء حائز اهمیت و اعتباری قابل توجه است. شریعتی چند بار شعر حافظ را تفسیر و نقد زیبایی شناسانه می‌کند، و انطباق مضمون آن را با شکل و موسیقی آن نشان می‌دهد که یک نمونة آن را از کتاب «در نقد و ادب» در اینجا می‌آوریم با تذکر به این نکته که «در نقد و ادب» در نخستین سال‌های دهة 30 ترجمه و حاشیه نویسی شده است:

«هنر بزرگ حافظ در این است که سخنش بی‌آن که در نظر اول به چشم بخورد، مملو از صنایع گوناگون لفظی و معنوی است. از همان‌ها که در کتب معانی و بیان و بدیع و عروض و قافیه آمده است، ولی نه بدان‌گونه که شاعران متصنع و متکلف ما می‌کنند، بلکه آن چنان که پل والری می‌گوید: این صنایع «همچون ویتامین‌ها که در میوه نهفته باشند» در سخنش پنهان است و خواننده از آنها استفاده می‌کند بی آن‌که جز طعم و شهد و عطر میوه را به ظاهر احساس کند. در این بیت:

در چمن باد سحر بین که ز پای گل و سرو             به هواداری آن عارض و قامت برخاست

می‌بینید که جز با دقت و تفکر خاصی برای یافتن صنایع بدیعی در شعر، نمی‌توان دریافت که لطف شعر در اینجا معلول صنعت معمولی تشبیه است و آن هم تشبیه مرجـّح که، "مشبه به" بر "مشبه" ترجیح داده می‌شود و آن یکی از طریق مبالغه است. عارض به گل و قامت به سرو تشبیه شده و آن دو بر این دو ترجیح داده شده است و این ترجیح را باد سحر بیان می‌کند نه ادات تفضیل و تشبیه؛ و نیز صنعت لف و نشر مرتب به گونة خاصی در آن هست و اینها هم چنان هنرمندانه در آن نهفته است که لطف آن پیداست و تکلف آن پنهان. زلف به اندازه‌ای به حلقه و شب تشبیه شده که به ابتذال کشیده شده است، اما در شعر زیر خواننده است که با حافظ در انجام این تشبیه هم کاری می‌کند و این به نظر من بزرگترین هنر یک شاعر یا نویسنده است که خواننده را با خود در کارش سهیم کند نه آن که در برابر اثر وی بی‌تفاوت و بی‌کاره و صرفاً منفعل (Passif) بماند:

دوش در حلقة ما صحبت گیسوی تو بود             تا دل شب سخن از سلسلة موی تو بود

کلمات "حلقه، گیسو، دل شب، سلسلة مو" جز روابط پیدای دستوری، روابطی پنهانی با یکدیگر دارند که در آن به صورت غیرمستقیمی صنعت تشبیه آمده است. منتهی به جای آن که در شعر آمده باشد، در مغز خوانندة شعر صورت می‌بندد و این بزرگترین هنر شعری حافظ است.»[3]

 2ـ در حوزة معنی: شریعتی در حوزة معنی نیز از لطیفه کاری‌ها و شگردهای حافظ در طرح اندیشه‌های بلند و بدیع سخن می‌گوید. اگر این گونه شرح و تحلیل‌های شریعتی در یک مجموعه گرد می‌آمد و در فرصت لازم بسط و گسترش می‌یافت، بی‌تردید یکی از زیباترین شرح‌های شعر حافظ را پدید می‌آورد. بسیاری از نمونه‌های مورد توجه شریعتی در حوزة معنی شناسی شعر حافظ، مشتمل بر اندیشه‌های باریکی است که غالباً یا از چشم شارحان او دور مانده است، و یا از روی آن‌ها سرسری گذشته‌اند، و او گاهی به این گونه غفلت‌ها نیز اشاره می‌کند:

«در اشعار زیر که لطافت، عمق، و اعجاز هنر شعری به اندازه‌ای لطیف و غیرعادی است که غالباً از چشم احساس خوانندگان و حتی حافظ شناسان گریخته است، کلمات، برخلاف جایگاهی که منطق زبان به آنها اختصاص می‌دهد، قرار گرفته‌اند. و وسعت احساس و شدت اثر و دامنة بی‌مرز معانی آن که در «فهمیدن» نمی‌گنجد، همه زاییدة این بدعت گذاری شاعر در برابر سنت منطقی زبان است:

سال‌ها دفتر ما در گرو صهبا بود

رونق میکده از درس و دعای ما بود

مطرب از درد محبت عملی می‌پرداخت

که حکیمان جهان را مژه خون پالا بود ....»[4]

و یا در همین زمینه در شرح یک بیت دیگر حافظ می‌نویسد:

«در اندرون من خسته دل ندانم کیست

که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

افسوس! چه کسی است در این عالم که یارای فهمیدن این معانی زیبای پر اعجاز را داشته باشد؟ عشق، ازدواج، همسری، فرزند، خانواده، خویشاوندی و زندگی مشترک در میان آدمیان چیست؟ بازی مسخره و آلوده‌ای که یک سویش حیوان است و یک سویش پول، و در این قالب‌های کثیف و تنگ و زشت و عفن، این قطره‌های زلال آسمانی که از جنس خداست؟ قطره‌های مذاب جان گداخته از آتش عشق است، ایمان مذاب است، اخلاص ناب ...».[5]

شریعتی بخش عمده‌ای از شعر حافظ را تأویل به اندیشة عرفانی می‌کند، و در آن معانی بسیار بکر و بلند می‌جوید. این گونه تفسیرها با توجه به وقوف گستردة شریعتی بر حوزه‌های مختلف اندیشة دینی و ایدئولوژی‌های متفاوت عصر خود اعتبار سنگینی برای اندیشه‌های حافظ پدید می‌آورد؛ زیرا این مفسر اندیشه‌های حافظ با همة شارحان شعر او تفاوتی بنیادی دارد. او یک تیپ سنتی دینی یا ادبی نیست، بلکه یکی از نوگرایان دینی است که در زمینة ادبیات و هنر نیز، همیشه به نوگرایی می‌اندیشد . حال یک نمونه از این تفسیرهای عرفانی را مرور کنیم: «عرفان ما، معرفت را نمی‌گیرد، حب و عشق را می‌گیرد به عنوان پیوند انسان با خدا.

جلوه‌ای کرد رخش دید ملک عشق نداشت

عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

برای همین است که از ملائک می‌خواهد که آدم را سجده کنند؛ چرا که فرشته نمی‌داند عشق چیست، چنان می‌کند که او را ساخته‌اند و دستور داده‌اندو خود تشخیص و اراده‌ای ندارد (فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی ...). برای مسئله‌ای به این اندازه عمیق، یکی از عالی‌ترین امکانات را ـ لااقل در زبان فارسی ـ شعر دارد و فهم اینها نه تنها به شناخت عرفان و ادبیات ما کمک می‌کند، بلکه به طور بسیار دقیق و علمی به فهم خود عرفان ودایی و مذهب ودایی و تصوف هندی نیز کمک می‌کند.

دوش وقت سحر ـ وقت سحر، سحر دیشب نیست، شب آفرینش است، شب ازل است ـ از غصه نجاتم دادند.

وندر آن ظلمت شب ـ آغاز خلقت ـ آب حیاتم دادند.

بی‌خود از شعشعة پرتو ذاتم کردند؛ چرا که ذات یکتا متجلی شد، زیبایی‌اش را تجلی داد و انسان عاشق آن زیبایی شد و اضطراب و عشق انسان، نتیجه این عشق و قرارگرفتن انسان در برابر آن زیبایی و جمال مطلق است.

باده از جام تجلی صفاتم دادند

زیبایی ـ که صفتی است در ذات آفرینش و از صفات ذات او ـ تجلی کرد، و چون شرابی مرا مست کرد.

باز شب خلقت را در غزل بسیار معروف دیگری توصیف می‌کند:

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند

گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

پیمانه مظهر عشق است، همان «امانت» است، و عشق در گل آدم و در فطرتش سرشته است، بنابراین اگر آدمی به فطرت و خویشتن خویش بازگردد، خدا را خواهد یافت.

این تمام درسی است که مذهب هند می‌دهد.

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند

گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت

با من راه نشین باده مستانه زدند

 بنابراین در رابطه انسان و خدا ـ به این شکل که فلسفه خلقت «ودائی» می‌گوید ـ نه تنها یک جهان بینی، شناختی از جهان، شناختی از توحید، شناختی از انسان، شناختی از رابطه انسان و جهان بر وحدت وجود، شناختی از رابطه انسان و خدا در رابطه عشق هست، بلکه مجموعاً‌ جهان بینی فلسفی «ودا» را به‌وجود می‌آورد، جهان‌بینی‌ای که به میزانی که بیان و روح ـ آدمی قدرت دارد، زیبا و عمیق است.»[6]

 3ـ جهان بینی و هستی شناسی حافظ: با همة زیبایی و راز و لطافتی که شریعتی در اندیشه‌های عرفانی حافظ نشان می‌دهد، هستی شناسی او را مشتمل بر اندیشه‌های پوچ انگار و نیهیلیستی می‌بیند که منطقاً منجر به ایدئولوژی «اغتنام فرصت» و هدنیسم می‌گردد. بدیهی است که آشتی‌دادن این هستی‌شناسی با آن اندیشه‌های سرشار از راز و لطافت عرفانی مقداری شگفتی و تناقض دارد. اما در هر حال هم شعر حافظ مجموعة شگفتی از تناقض‌هاست و هم شریعتی جهان بینی عرفانی را متفاوت از جهان‌بینی دینی و هستی نگری پیامبرانه می‌داند که هستی را سرشار از معنی و کمال می‌دیدند، و شریعتی خود نیز در هستی شناسی خویش نسب از این تیرة اندیشه برده بود. شریعتی معتقد است که عرفان شرق اساساً بر پوچی استوار است.[7] از این رو جهان بینی حافظ نیز بیرون از این دایره قرار نمی‌گیرد. «حافظ می‌گوید که: جهان و هر چه در آن است هیچ در هیچ است، پس دم را غنیمت شمار» در این شعر دو پایه وجود دارد: پایة اول جهان بینی حافظ است. بر این اساس که حافظ جهان را چگونه می‌بیند: مجموعه‌ای از پدیده‌های بی‌شکل، بی‌ارتباط، بی‌هدف، بی‌مقصود، هیچ در هیچ! پایة دوم: پس دم را غنیمت بشمار! این شیوه و طریقة فرزانگی فردی و اجتماعی حافظ است...».[8]

*** متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است ***


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره اسباب سعادت و خوشدلى