رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

راههای اثبات هلال در فقه مذاهب خمسه با تکیه بر نجوم جدید

اختصاصی از رزفایل راههای اثبات هلال در فقه مذاهب خمسه با تکیه بر نجوم جدید دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

راههای اثبات هلال در فقه مذاهب خمسه با تکیه بر نجوم جدید


راههای اثبات هلال در فقه مذاهب خمسه با تکیه بر نجوم جدید

«چکیده»

بحث ثبوت هلال ماه از مباحثی است که همه انسانها به نوعی به آن نیاز دارند. شریعت مقدس اسلام نیز برخی از اعمال و عبادات را معلّق به ثبوت هلال ، نموده است.

مهمترین عامل تعیین کننده در رؤیت هلال و آغاز ماههای قمری، افق است ، هر نقطه ای روی کره زمین افق مخصوص به خودش را دارد.بر این اساس معیار متخصصین دینی و فقهای عظام در رؤیت هلال بر اساس افق مشخص می شود.

بیشتر فقها ، رؤیت هلال ماه را در هر شهری ، تنها برای مردمان همان شهر و ساکنان روستاها و شهرهای نزدیک به آن معتبر     می دانند.

دیدن هلال و ثابت شدن ماه در سرزمینی برای دیگر سرزمینها کافی است و می توان با دیدن هلال و ثابت شدن ماه در هر سرزمینی از کره زمین روزه گرفت، یا روزه گشاد.

شماری از باورمندان این دیدگاه می گویند: ماه اگر در سرزمینی ثابت شد، سرزمینهای را در بر   می گیرد که در شب، سرزمینی که در افق آن هلال دیده شده ، یکسان باشند،هر چند این یکسانی در پاره ای از شب باشد.

برخی از مجتهدین ،‌حکم حاکم را نیز برای پذیرش دیده شدن هلال کافی می دانند. هر چند که حاکم شخصاً ‌ندیده باشد و از راههای دیگر برایش یقین به رؤیت هلال حاصل شده باشد. .البته از نظر منجمین و به تبع آن برخی نرم افزارها پیشرفته نجومی هم که از لحاظ صحت و دقت تجربه شده باشد و اصطلاحاً اطمینان به رؤیت یا عدم رؤیت هلال ایجاد کند از نظر برخی مراجع برای اثبات رؤیت یا عدم رؤیت هلال کافی است


دانلود با لینک مستقیم


راههای اثبات هلال در فقه مذاهب خمسه با تکیه بر نجوم جدید

دانلود مقاله اثبات رابطه‌ی سببیّت

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله اثبات رابطه‌ی سببیّت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

پیشگفتار :
سرگذشت و تاریخ بشریت همواره همراه با نگرانی‌های قابل درکی است که در قبال خطا و تجاوز علیه مقدسات ، آداب و رسوم، عرف و هنجارهای جامعه ابراز شده . آثار و مدارک به جا مانده نشان می‌دهد که جوامع انسانی از نخستین ادوار با پدیده مجرمانه درگیر بوده و در جهت دفاع و حفظ منافع فردی و جمعی در برابر متجاوزان و بر هم زنندگان و تهدیدکنندگان نظم اجتماعی ، واکنش‌های متنوعی را ابراز داشته‌اند. در جوامع بدوی معیار تمیز رفتار مجرمانه از اعمال مجاز عرف جاری حاکم بر گروه‌ها و جوامع و قبایل بود. این مقررات با گذشت زمان و نهادینه شدن به صورت عادت و فرهنگ و رسوم اجتماعی، تحت نقوذ قدرتهای سیاسی و اجتماعی صورت قانونی به خود گرفت و به دنبال توسعه و پیشرفت جوامع به صورت علمی در‌آمد که در مراکز علمی و دانشگاهی مورد توجه قرار گرفت امروزه این علم به شاخه‌های مختلفی تقسیم بندی شده که یکی از مهم‌ترین و شیرین‌ترین این تقسیم‌بندی‌ها حقوق جزاست.

چکیده
همان‌طور که می‌دانیم یکی از مسائل مهم در امور کیفری اثبات رابطه‌ی سببیّت است. بدیهی است اگر عملی مستقیماً باعث حصول نتیجه مجرمانه شود. احراز رابطه سببیّت با دشواری مواجه نخواهد شد، مثلاً اگر کسی اسلحه‌ای تهیه در کمین رقیب خود بنشیند و زمانی که طرف مورد نظر در حال عبور است به سمت او تیراندازی و او را به قتل برساند در این جا بین عمل مجرمانه و حصول نتیجه‌ی آن رابطه‌ی سببیّت وجود داشته و احراز آن کار مشکلی نیست ولی سببیّت زمانی مشکل می‌شود که چند عامل باعث حصول نتیجه مجرمانه شوند. این عاملان می‌توانند چند مباشر، چند مسبب، یا اجتماعی از سبب و مباشر یا چند مسبب باشند البته قانونگذار از مورد اخیر در میان موارد دیگر نامی به میان نیاورده . به هر حال قانونگذار نیز این شیوه‌ها و صورتهای دخالت در جرم را پذیرفته است و برای حفظ حقوق افراد جامعه مجازاتهایی را در نظر گرفته این جانب در نخستین کار تحقیقی خود همین عنوان ؟(تسبیب در جنایت) را در نظر گرفته به و بحث در خصوص دیدگاه‌های فقها و حقوق‌دانان در باب تسبیب پرداخته‌ام.

 

 

 

 

 

فهرست
صورت‌های دخالت در وقوع جرم
مباشرت
شرط
سبب
تاریخچه سبب
فرق شرط و سبب و علت
آیا تسبیب یک اصطلاح راوائی است؟
شرط ضمان در تسبیب
مباشرت و تسبیب در جنایات عمدی
مباشرت و تسبیب در جنایات غیر عمدی
دوقاعده کلی در این زمینه
اقسام سبب
-سبب حسی
- سبب شرعی
-سبب عرفی
نوع دیگری از تسبیب
مستندات خلق قاعده تسبیب
تشخیص رابطه‌ی سببیّت
الف- تشخیص رابطه‌ی استناد در آراء حقوقدانان اروپایی
اول. ضمان سبب ضروری
دوم. نظریه برابری شرایط و اسباب
سوم. نظریه سبب مستقیم و بی‌واسطه
چهارم. تئوری شرط پویای نتیجه
پنجم. تئوری سبب متعارف و اصلی
ب: تشخیص رابطه استناد در آراء حقوقدانان اسلامی
1-ب: اجتماع سبب و مباشر
الف) مواردی که سبب قوی تراست
مواردی که مباشر جرم موجودی جامد است
مواردی که مباش جرم موجودی جاندار چون سگ وچهارپایان ( حیوانات ) باشد
درصورتی که مباشرجرم فاقد مسئولیت اند چون دیوانه وکودک
درصورتی که مباشر جرم جاهل به حکم یا موضوع باشد
ب) مواردی که مباشر قوی تراست
ج) مواردی که مباشر وسبب درعرض هم هستند
2-ب) اجتماع اسباب
1. اجتماع سبب ماذون باسبب عدوانی
2. اجتماع اسباب منغذی وعدوانی
2.1) ستادی صفان
2.2 ) صفان سبب اقوی
مجازات سبب ومباشر
تعارض قاعده ی تبیب با قاعده ی احسان
تعارض اتلاف وتثبیت
نتیجه گیری
منابع وماخذ

 

بحث اصلی
صورتهای دخالت در وقوع جرم
جانی ممکن است با ایجاد یکی از عوامل ذیل در وقوع جرم و جنایت مداخله کند :
1. مباشرت 2. شرط 3. سبب
در خصوص هر یک از موارد مذکور به تفصیل ، بحث خواهیم کرد اما در خصوص مورد دوم لازم است تذکر داده شود اگر چه گروهی شرط را نیز از صورتهای دخالت در وقوع جرم دانسته‌اند اما قانون‌گذار ذکری از آن به جا نیاورده و گروه مذکور در توجیه این مطلب آورده‌اند : از آن جا که معمولاً عنوان سبب بر شرط نیز اطلاق شده است قانون‌گذار معترض شرط نشده با ذکر سبب خود را بی‌نیاز از بیان شرط دانسته است در صورتی که شرط و سبب در همه موارد از موقعیت و آثار یکسانی برخوردار نبوده .

 

مباشرت
مباشرت را ایجاد علت گفته‌اند. حکما و فلاسفه از واژه علت مفهوم وسیعی را اراده کرده‌اند و در تعریف علت گفته‌اند: آن شیئی که شیئی دیگر را (وجود و هستی خود) به او احتیاج دارد علت نامیده می‌شود و شیئی دیگر معلول، بعضی از آن علت‌ها ناقص هستندو بعضی مستقل (تام) و هم‌چنین بعضی خارج از معلول‌اند و بعضی داخل آن. باید توجه داشت که این تعریف، تعریف علت به معنی عام است که شامل همه اقسام علت‌ها می‌شود و به این معنی هر جزء نیز علت کل است. بنابر نوعی تقسیم‌بندی علت یا ناقصه است و یا مستقل- یعنی آن چیزی که دیگری در وجود خود به او نیازمند است و ما به او نام علت را داده‌ایم یا به نحوی است که معلول فقط به او محتاج است و به غیر او احتیاج ندارد و یا چنین نیست و به عبارت دیگر یا وجود او برای وجود پیدا کردن معلول کافی است و یا کافی نیست. اولی را می‌گوییم علت مستقله یا تامه و دومی را می‌گوییم علت غیر مستقله یا ناقصه. مثلاً تحقق کتاب احتیاج دارد به امور متعدد از قبیل کاغذ ، قلم، حرکات انگشتان دست نویسنده واراده‌ی او وجود مدادی و نبودن مانع بر روی صفحه و امثال اینها که مجموعاً مقدمات و وسایل کار هستند. علت تامه یا مستقله عبارت است از مجموع این مقدمات و وسایل که از آن جمله عدم برخورد و مانع است البته اگر همه وسایل و مقدمات فراهم شد تحقق معلول ضروری و حتمی و به اصطلاح امروز اجتناب‌ناپذیر خواهد بود علت ناقصه عبارت است از بعضی از این اقدامات و وسایل که اگر وجود پیدا نکند کتابت موجود نمی‌شد اما اگر موجود شود ولی سایر وسایل و مقدمات موجود نباشد برای تحقق کتابت کافی نیست. در تقسیم بندی دیگری که از ارسطو به جا مانده است علت منقسم شده است به چهارتا 1- علت فاعلی ،2- علت مادی، 3- علت غایی،4- علت صوری بنابراین علت هر امری است که از وجود آن وجود معلول و از عدم آن عدم معلول، لازم آید مانند قتل با شمشیر و کارد یا خفه کردن با دست و نظایر آن و همان گونه که دکتر گلدوزیان در کتاب خود (بایسته‌های حقوق جزای عمومی) می‌نویسد: طبق ماده‌ی 317 قانون مجازات اسلامی مباشرت آن است که جنایت مستقیماً توسط خود جانی واقع شده باشد. بنابراین در مواردی که جانی خود به طور مستقیم و بی‌واسطه مرتکب جنایت بر نفس یا عضو شود می‌توان گفت جرم را به مباشرت مرتکب شده است مثل فردی که دیگری را با دستان خود خفه کرده است. البته گاهی نیز علت و مباشرت در جرم ممکن است با واسطه اشیایی باشد مثل اینکه جانی با کارد یا شمشیر و تفنگ و... موجبات جنایت بر دیگری را فراهم کند که البته از دید عرف و مردم از آن جا که مشخص و آشکار نیست واسطه محسوب نمی‌شود و باز شخصی که از این وسایل برای ارتکاب جرم استفاده نموده است مباشر جرم است. باید متذکر شویم که منظور از عبارت جنایت مستقیماً توسط جانی... در ماده‌ی 317 قانون مجازات اسلامی وقوع بلاواسطه فعل جانی نیست بلکه مقصود وجود رابطه مستقیم علیّت است به طوری که جنایت مستقیماً از نفس فعل ناشی شده و بتوان گفت نوعاً یا بر حسب خصوصیتهای مورد ، تلف از لوازم آن کار است و به عبارت دیگر مباشر کسی است که وقوع تلف عرفاً به نفس کار وی منسوب است و نه بر اثر آن.

 

شرط
وقوع هر پدیده مجرمانه منوط به وجود شرایطی است که زمینه‌های ارتکاب آن را فراهم می‌سازد شرط چیزی است که اگر نباشد ، مشروط به وجود نمی‌آید اما اگر باشد ، به تنهایی برای ایجاد مشروط کافی نیست مثلاً حفرچاه نسبت به افتادن در آن شرط است. بنابراین شرط آنچنان امری است که از عدم آن عدم معلول لازم می‌آید لکن از وجود آن معلول (جرم) لازم نمی‌آید. از این رو وقوع جنایت محصول شرط نیست اگر چه همراه و در کنار علت جنایت است. به نحوی که تحقق جنایت متوقف بر وجود آن است بنابراین شرط از اجزاء و عناصر اصلی در تکوین جنایت نبوده و فی نفسه مؤثر در آن نیست گرچه ضرورتاً به انتقاء شرط حدوث جنایت نیز منتقی می‌گردد. برای مثال ممسک در جنایت که مجنی علیهرا نگه می‌دارد تا دومی او را به قتل برساند شرط محسوب است زیرا ممسک هیچگونه مدخلیتّی در سلب حیات نداشته است. لازم به ذکر است که به موجب آراء فقیهان اسلامی گرچه تأثیر مؤثر به وجود شرط است متعلق نشده و ایجاد کننده شرایط وقوع قتل را مشمول این مجازات ندانسته‌اند.

 

سبب
در مواردی مداخله بزهکار در وقوع جرم فراتر از اقدامات ایجاد کننده شرط و ضعیفتر از علت است بگونه‌ای که جانی با ایجاد سبب جنایت بدون آنکه خود مستقیماً در آن مباشرت نماید مرتکب جرم می‌گردد و بر خلاف شرط جنایت محصول سبب است اما به طور غیر مستقیم . گروهی از حقوق‌دانان معتقدند که سبب در حقوق اسلامی معنای ویژه‌ای دارد و با سببی که در منطق و فلسفه مطرح است به یک معنا نیست و از این جهت مناسب می‌نماید آن چه را که بعضی از حقوق‌دانان بزرگ اسلامی در این باره آورده‌اند مورد توجه قرار گیرد . از این رو به تعریف سبب در مختصر نافع و تحریرالوسیله اشاره می‌کنند.
در مختصرنافع آمده : سبب یا تسبیب ، ایجاد چیزی است که اگر نبود تلف شدن یا شکستن عضو واقع نمی‌شد ، ولی به علت تلف نفس ، یا شکستن عضو نیست مثلاً یکی از موارد تسبیب کندن چاه در معابر عمومی است . پس اگر کسی در آن بیفتد و بمیرد علت مرگ او وجود چاه نیست بلکه علت آن سرنگون شدن اوست در چاه . و در تحریرالوسیله آمده : مراد از اسباب در این جا هر فعلی است که تلف شدن ، نزد آن ( ولی نه به علّت آن، بلکه) به علت دیگری تحقق بیابد، به گونه‌ای که اگر آن فعل نبود، تلف، پدید نمی‌آمد، مثل کندن چاه، نصب چاقو ، افکندن سنگ ، ایجاد لغزشگاه و غیره . بنابراین مجرمی که جرم را نه مستقیماً و به خودی خود ، بلکه به واسطه انجام می‌دهد سبب جرم و مجرم سببی است. اما دکتر عباس زراعت سبب را در معنای فلسفی آن ، چیزی می‌داند که از وجودش وجود و از عدمش ، عدم لازم آید اما در معنای فقهی و حقوقی چیزی است که اگر نباشد مسبب به وجود نمی‌آید. اما علت به وجود آمدن مسبب چیز دیگری است مانند گذاشتن سنگ در معبر عمومی که کسی با آن برخورد کند و موجب تلف وی شود. در این جا علت صدمه برخورد با سنگ است اما اگر سنگ نبود ، این تصادم هم به وجود نمی‌آمد. دکتر ابراهیم پاد نیز در تعریف سبب گفته‌اند: سبب هر امری است که موجب تلف آن به حاصل شود ولی به علتی دیگر به نحوی که اگر آن سبب نباشد علت هم به وجود نمی‌آید و یا مؤثر واقع نمی‌شود و برخی دیگر گفته‌اند سبب آن چیزی است که آن فی‌الجمله اثری در تولید هست مانند علت. به هر حال به موجب ماده‌ی 318 قانون مجازات اسلامی ”تسبیب در جنایت آن است که انسان سبب تلف شده یا جنایت دیگری را فراهم کند و خود مستقیماً مرتکب جنایت نشود بطوری که اگر نبود جنایت حاصل نمی‌شد مانند آنکه چاهی بکند و کسی در آن بیفتد و آسیب بیند.“ سبب واسطه‌ای است که اگر وجود نداشت جرم واقع نمی‌گردید یعنی میان عمل مجرم و حصول نتیجه مجرمانه واسطه‌ای است و در عین حالیکه سبب موجب جنایت نیست اگر ایجاد نشده بود جنایت واقع می‌شد. قانون مجازات اسلامی مقرراتی تمثیلی در مورد ارتکاب جرم از طریق تسبیب ذکر گردیده که ما در این جا چند مورد را بیان می‌کنیم :
هرگاه کسی دیگری را بترساند یا موجب وحشت وی گردد و در اثر این ترس آن شخص بمیرد ، اگر این عمل کشنده باشد و یا با قصد قتل انجام شود اگر چه عمل نوعاً کشنده و نه با قصد قتل انجام بگیرد قتل شبه عمد محسوب شده و دیه به آن عهده قاتل است همچنین است اگر این ترس موجب فرار او گردد و آن شخص در حال فرار از جایی پرت شود و یا بدرون چاهی بیفتد. ملاحظه می‌گردد در موارد فوق مرتکب از طریق واسطه مرتکب جرم گردیده است و نه به طور مستقیم . لازم به ذکر است که در این موارد اثبات رابطه سببیت لازم است یعنی باید ثابت گردد که ترس موجب مرگ گردیده است.
برخی از حقوق‌دانان اکراه و اجبار و اضطرار را نیز از اسباب ارتکاب جرم دانسته‌اند که در این خصوص در مباحث بعدی سخن به میان می‌آید. نتیجتاً تسبیب در تلف یعنی ایجاد کاری که وقوع تلف عرفاً به اثر آن کار منسوب است بر خلاف مباشرت که وقوع تلف عرفاً به نفس کار مستند است. همانطور که ملاحظه می‌گردد اگر چه مفهوم شرط و سبب، تشابه و قرابت بسیاری با یکدیگر دارند و چنانچه در تعریف هر یک گذشت شرط هیچ تأثیری در وقوع جنایت ندارد هرچند تأثیر مؤثر موقوف بر آن است در حالیکه سبب خود مؤثر در جنایت است لیکن نه به صورت علت. تعریف ماده 318 در ظاهر شامل شرط نیز می‌شود چون شرط هم زمینه وقوع جنایت را فراهم می‌کند اما تأثیر مستقیم در‌آن ندارد. بنابراین بهتر بود قیدانتساب جنایت به سبب هم در تعریف ذکر می‌شد. البته در بسیاری از موارد میان سبب و شرط نمی‌توان تمایز داد و مثال‌هایی را که برخی فقها شرط دانسته‌اند فقهای دیگر سبب محسوب می‌کنند و یا آن‌‌ها را به جای یکدیگر به کار می‌برند.
از ملاحظه‌ی این تعریف‌ها به دست می‌آید که رابطه علت و جنایت ، رابطه مستقیم و بدون واسطه است و اگر چنین رابطه‌ای وجود داشته باشد نوبت به سبب یا شرط نمی‌رسد . هم‌چنین رابطه و جنایت نزدیک تر از رابطه شرط و جنایت است. بنابراین اگر در وقوع جنایتی ، شرط و سبب هر دو فراهم باشند، بدون شک باید سبب را مسئول دانست شباهت سبب و شرط آن است که هردو اگر نباشند نتیجه است و شرط زمینه‌ساز است به گونه‌ای که در عرف، جنایت منتسب به آن نمی‌شود. یعنی معمولاً انتظار تحقق جنایت از فراهم شدن چنین زمینه‌ای نمی‌رود برخلاف سبب که این انتظار در آن وجود دارد. مثلاً شخصی از دوست خود می‌خواهد او را با وسیله نقلیة خود به محلی برساند و در بین راه وسیله‌ی نقلیه با عابر پیاده‌ای تصادف می‌کند و منجر به قتل او می‌شود. در این جا عمل کسی که از دوست خود چنین درخواستی کرده است شرط تحقق تصادف قتل است . چون اگر این درخواست صورت نمی‌گرفت، تصادف و در نتیجه قتل نیز اتفاق نمی‌افتاد، اما عرف هیچ‌گاه درخواست مزبور را سبب قتل نمی‌داند.

 

تاریخچه سبب
تسبیب یک از عناوین مصطلح در فقه است و اصطلاحی است که از سوی فقها و حقوقدانان اسلامی ابداع و مطرح شده است . بنابراین باید منشأ آن را در تاریخ فقه بررسی کرد. واژه سبب در لسان روایات اسلامی به کار نرفته است و فقهای قرون اولیه نیز چون کتابهای خود را تحت تأثیر روایات تدوین می‌کردند و فراتر از آن نمی‌رفتند، این اصطلاح را به کار نمی‌برند. اولین بار در قرن پنجم این کلمه توسط فقهایی هم چون ابن‌برّاج و شیخ طوسی به کار رفت و فقهای اهل سنت نیز در همین قرن ، سبب را به کار بردند . مثلاً در کتاب‌های قرن پنجم ، همچون مبسوط سرخسی و بدائع‌الصنایع کاسانی، با اصطلاح سبب برخورد می‌کنیم. مؤلف کتاب شرایع‌الاسلام ، از فقهای قرن هفتم ، به تفصیل پیرامون این مسئله به بحث پرداخته و از آن زمان به بعد اختصاص مبحثی به عنوان موجبات جنایت و تقسیم آن به جنایت بالمباشره و جنایت به تسبیب مرسوم شد، به گونه‌ای که قانونگذار ایران نیز عیناً همین تقسیم‌بندی را در قانون مجازات اسلامی تکرار نموده است حال که معلوم شد واژه سبب ریشه در متون فقهی دارد بی مناسبت نخواهد بود با چند تعریف از فقهای مشهور پیرامون سبب در نوشته‌های ایشان آشنا شویم :
مرحوم علامه حلّی در تشریع سبب قتل کلام مبسوطی دارد که ذکر آن بی‌فایده نیست : ” سبب چیزی است که هم‌چون علت تا حدودی در تحقق مسبب تأثیر دارد و از یک جهت شبیه شرط نیز می‌باشد. سبب سه مرتبه دارد اول اکراه- بدین صورت که اکراه غالباً به شخص اکراه شده، داعیة قتل را ایجاد می‌کند و در این جا قصاص به عقیده ما بر مباشر فقط جاری می‌شود نه آمر، چون مباشر، دیگری را از روی عمد و ظلم کشته است تا خودش را نجات دهد و این مانند موردی است که کسی دیگری را هنگام اضطرار بکشد تا او را بخورد. اگر در این جا دیه هم واجب شود بر عهده‌ی مباشر است و اکراه به کلی در قتل محقق نمی‌گردد ، اما در غیر قتل محقق می‌شود مانند قطع دست و ایجاد جراحت که موجب سقوط قصاص از مباشر می‌شود و اما موجب قصاص برآمر نیز بدون اشکال نیست چون از طرفی آمر ، مباشرت در قتل نکرده است . اما در هر صورت در جنایتی که اکراه در آن ممکن باشد ضامن است ، اما در جنایتی که اکراه در آن ممکن نیست ( مانند قتل نفس) ، آمر قصاص نمی‌شود و دیه هم نمی‌پردازد بلکه حبس ابد می‌شود تا بمیرد آنچه گفته شد در صورتی است که شخص اکراه شده، بالغ و عاقل باشد اما اگر هم چون کودک و مجنون و کسی که جاهل به انسان بودن مقتول است ، غیر ممیز باشد، آمر قصاص می‌شود، چون مباشر در حکم آلت است . اگر کسی بگوید مرا بکش و گرنه تو را می‌کشم ، قتل جایز نیست و اگر بکشد در جاری کردن حکم قصاص اشکال وجود دارد . چون از طرفی حق قصاص را به خاطر اذنی که داده از خود ساقط نموده است و از طرف دیگر چنین اذنی نمی‌تواند مباح کننده قتل و بر طرف کنندة عدوان باشد و این مانند جایی است که آمر بگوید زید را بکش و گرنه تو را می‌کشم. اگر کسی به دیگری بگوید، خودت را بکش ، چنانچه اکراه شونده ممیز باشد، آمر قصاص نمی‌شود و در مورد تحقق اکراه در این جا اشکال وجود دارد. اما اگر اکراه شونده غیر ممیز باشد ، آمر قصاص خواهد شد.اگر کسی به دیگری بگوید دست دیگری را قطع کن و گرنه تو را می‌کشم آمر قصاص می‌شود چون اکراه در این جا قابل تحقق است . اگر کسی به دیگری بگوید دست این شخص یا آن شخص را قطع کن وگر نه تو را می‌کشم و اکراه شونده دست یکی از آن‌ها را باختیار خود قطع کند، در این جا اشکال وجود دارد که مباشر قصاص شود چون از یک طرف اکراه وجود دارد و چاره‌ای جز انجام یکی از آن‌ها نیست و از طرف دیگر اکراه به صورت معین بر چیزی تعلق نگرفته است . دوم شهادت کذب که در قاضی غالباً داعیه قتل را ایجاد می‌کند و قصاص منوط به شهادت است . پس اگر دو نفر به چیزی شهادت بدهند که موجب قتل است (مانند قصاص ، ارتداد، زنا ، لواط) و مشهود علیه کشته شود و بعد از اجرای حکم معلوم شود که شهادت آن‌ها کذب بوده است،حاکم و مجری قتل ضامن نیست چون قتل هم مستند به شهادت و هم مستند به درخواست ولی است ، و اگر هر دو شریک باشند در تنصیف ، ایراد وجود دارد. هم چنین اگر دو نفر شهادت بدهند و بعداً از شهادت خود رجوع نمایند و بعد از قتل اعتراف کنند که عمداً دروغ گفته‌‌اند هر دو قصاص می‌شوند. سوم – چیزی که از نظر عرف، مباشرت در قتل را ایجاد می‌کند اما از نظر حس و شرع ، مباشرت را ایجاد نمی‌کند مانند گذاشتن طعام مسموم جلو میهمان و کندن چاه در دهلیز و پوشاندن روی آن هنگام دعوت میهمان که در این جا قصاص لازم است. اگر سبب عملی را انجام دهد و مجنی علیه توان دفع عمل را نداشته باشد ، چنانچه سبب تلف کننده بوده و دفع آن هم موثوق به نباشد، مانند اهمال در معالجه جراحت ، قصاص بر وارد کننده جراحت لازم است. اما اگر مهلک بودن سبب و غیر موثوق بودن دفع‌معلوم نباشد مانند این‌که رگ کسی باز شود و بسته نشود تا این که خون فوران کند یا کسی را در آب کمی رها کنند و به صورت خوابیده در آب باقی بماند تا غرق شود قصاص واجب نمی‌شود . اگر سبب مهلک باشد و دفع هلاکت هم ممکن و آسان باشد. مانند این‌که کسی دیگری را که با فن شنا آشنا ست در آب زیاد بیندازد اما آن شخص شنا نکند و غرق شود، در این جا احتمال قصاص وجود دارد چون ممکن است ترس مغروق ، باعث عدم شنای وی گردیده باشد.“
مرحوم علامه نجفی در تشریع سبب می‌فرماید:” ضابطه سبب همچنان که در کتاب شرایع‌الاسلام و قواعد و دیگر کتاب‌ها آمده ، آن است که اگر نباشد ، تلف هم محقق نمی‌شود . اما علت تلف غیر از سبب است مانند کندن چاه ، نصب چاقو و انداختن سنگ که تلف به علت لغزیدن است ، امّا مرحوم حلّی در کتاب غصب فرموده است : (سبب هر عملی است که تلف به سبب آن ایجاد می‌شود مانند کندن چاه در ملک دیگری و گذاشتن موانع در جاده‌ها). فاضل هرندی در کتاب کشف‌‌اللثام فرموده است : ( سبب در این جا اعم از سبب به معنایی که در اول کتاب گفته شد و شرط می‌باشد). من می‌گویم که اول کتاب قصاص دانستی که برخی از فقها در بیان اقسام مزهق گفته‌اند که علت همان مباشرت است یعنی چیزی که مرگ مستند به آن است و شرط چیزی است که تأیید مؤثر ، متوقف بر آن است و دخالتی در مرگ ندارد . مانند کندن چاه در جاده نسبت به افتادن در آن، زیرا افتادن مستند به علت است که همان تخطّی می‌باشد یا سبب چیزی است که در ایجاد مرگ اثر دارد ، همان‌ گونه که علت این چنین است ، اما از یک جهت شبیه شرط می‌باشد . زیرا مرگ را خودش ایجاد نمی‌کند بلکه عامل مرگ را ایجاد می‌کند هر چند با واسطه باشد و گاهی مرگ پس از سبب ایجاد نمی‌شود در حالی که مرگ پس از علت به وجود می‌آید. مانند اکراه که در اکراه شونده داعیه‌ی قتل را به صورت قوی ایجاد می‌کند و مانند شهادت دروغ که در قاضی غالباً از جهت شرع، داعیه قتل را به وجود می‌آورد و مانند گذاشتن غذای مسموم نزد میهمان که از نظر عرفی ایجاد قتل می‌کند و از همین جاست که سبب اعم از سبب به معنای مذکور و از فعل شرط می‌باشد و این سخن خالی از اشکال نیست. چون ادعای ایجاد قتل توسط اکراهی که همراه با اختیار است و توسط شهادت دروغ ممنوع می‌باشد و این‌ها همچون احراق به وسیله آتش و غرق شدن به وسیلة آب ، تلف را ایجاد می‌کنند . بنابراین حق آن است که سببیّت در این موارد وجود ندارد ، بلکه حکم به ضمان یک حکم شرعی است . صاحب مسالک فرموده‌اند : ( آنچه که در هلاک کردن نفس و اعضای بدن به وسیله مباشرت واجب می‌شود ، در هلاکت به وسیله تسبیب نیز واجب می‌شود ، مشروط بر آن‌که مسبب و مباشر با هم جمع نشده باشند که در این صورت مباشر مقدم خواهد شد و در باب غصب هم بحث پیرامون سبب و اختلافات تعریفی که مصنّف از سبب در آن جا و این جا برای سبب کرده است ، بیان گردید و تعریف این جا نزدیکتر به معنای سبب است اما کلام مصنّف در این مورد مختلف است که کندن چاه را سبب می‌داند یا نمی‌داند. در بحث غصب ، آن را سبب دانسته‌است اما در این جا آن را سبب نمی‌داند و اظهر آن است که تسبیب برتمامی موارد کندن چاه ، گذاشتن سنگ و چاقو صدق می‌کند و آنچه عرفاً تلف بر آن منسوب می‌باشد همان علت است و بقیه‌ی آن‌ها سبب می‌باشند، پس اگر سبب وجود داشته باشد اما مباشر وجود نداشته باشد ، سبب ضامن است هر چند متعدد باشد . بنابراین ضمان به سببی که متقدم در تأثیر است منسوب می‌باشد نه به عدوان، مانند قرار دادن سنگ نسبت به افتادن در ‌آن و مانند افتادن در چاه و قرار دادن چاقو در درون چاه زیرا لغزیدن مقدم بر افتادن در چاه است و افتادن در چاه مقدم بر قرار دادن چاقوست، هرچند قرار دادن سنگ متأخر از کندن چاه است. همه این‌ها در صورتی است که هر دو در عدوان مساوی باشند وگرنه ضمانت بر عهده‌ی متعدی است). من می‌گویم که بعید نیست منظور ایشان از سببی که موجب دیه می‌شود همان شرط است . مانند کندن چاهی که مصنّف در این جا بیان کرده است و در کتاب غصب آن را سبب دانسته است ، اما معلوم است که مطلق شرط موجب دیه نیست هر چند شرط بعیدی هم باشد بلکه مقتضای اصل و سایر ادله آن است که اگر تلف یا اتلاف عمل قابل انتساب نباشد، ضمان‌آور نیست مگر این‌که ضمانت در روایات صراحتاً بیان شده باشد. پس بهتر است که به روایات یا فتاوی اکتفا کنیم زیرا گفتیم که در روایات شرعی کلمه سبب و علت شرط به شکلی که عنوان برای حکم باشد بیان نگردیده است . بنابراین اختلاف در تعریف این واژه‌ها وجود دارد و آنچه که ملاک می‌باشد آن است که نسبت فعل(کشت) یا مصدر(کشتن) بر عمل صدق کند هر چند نسبت قتل محقق نباشد ، مانند قتلی که از سوی شخص خواب می‌باشد، و نیز ملاک آن است که شارع بر اعمالی ضمان را لازم دانسته باشد . 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   117 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله اثبات رابطه‌ی سببیّت

تحقیق در مورد اثبات نبوت پیامبر

اختصاصی از رزفایل تحقیق در مورد اثبات نبوت پیامبر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد اثبات نبوت پیامبر


تحقیق در مورد اثبات نبوت پیامبر

ینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه14

 

فهرست مطالب

ندارد

بحث ما درباره نبوت است که به یک اعتبار دومین اصل و به اعتبار دیگر سومین اصل از اصول دین است . اصول دین به یک اعتبار عبارت است از توحید , نبوت و معاد , ولى از دیده شیعیان چون دو چیز دیگر هم جزء اصول دین است , گفته مى شود که اصول دین پنج است : توحید , عدل , نبوت , امامت و معاد . به هر حال نبوت یکى از ارکان اصول دین است . راجع به نبوت بحثهاى زیادى هست که ما عجالتا فهرست بحثها را آن اندازه اى که فعلا به نظرمان رسیده عرض مى کنیم و ممکن است که آقایان هم موضوعاتى داشته باشند که لازم باشد در اطراف آنها بحث شود . مفهوم عمومى اى که همه مردم از نبوت دارند این است که بعضى از افراد بشر واسطه هستند میان خداوند و سایر افراد بشر , به این نحو که دستورهاى خدارا از خدا مى گیرند و به مردم ابلاغ مى کنند . تا این حد را همه در تعریف نبوت قبول دارند . این دیگر تفسیرى همراهش نیست : گروهى از افراد بشر که دستورهاى خدا را از ناحیه خداوند مى گیرند و به مردم ابلاغ مى کنند . آنگاه در اینجا مسائل زیادى هست . یکى از مسائل این است که اساسا چه نیازى در عالم به این کار هست که دستورهایى از ناحیه خدا به مردم برسد , اصلا مردم نیاز به چنین چیزى دارند که از ناحیه خدا به آنها دستور برسد , یا نه , چنین نیازى نیست ؟ و تازه اگر چنین نیازى هست آیا حتما راه برآورده شدن این نیاز این است که به وسیله افرادى از بشر این دستورها ابلاغ بشود , راه دیگرى وجود ندارد ؟ اگر گفتیم این نیاز هست , این نیاز از چه قسمت است ؟ آیا زندگى اجتماعى بشر بدون آنکه یک دستور الهى در آن حکمفرما باشد نظم و نظام نمى پذیرد ؟ یا نه , از این جهت بشر نیازى ندارد , از آن جهت نیاز دارد که زندگى بشر محدود به زندگى دنیا نیست , یک زندگى ماوراء دنیایى هم وجود دارد و آن زندگى ماوراء دنیا از نظر اینکه بشر در آنجا سعادتمند باشد بستگى دارد به اینکه در این دنیا چگونه زندگى کند , چه جور معتقدات و افکارى داشته باشد , چه جور خلقیاتى داشته باشد و چه جور اعمالى داشته باشد که اعمال صالح گفته مى شود . چون سعادت بشر در آن دنیا بستگى دارد به افکار و معتقدات و اخلاقیات و اعمالش در این دنیا , پیغمبران دستورهایى از ناحیه خدا براى بشر آورده اند که فکر و عمل و اخلاق خودش را طورى تنظیم کند که در آن دنیا سعادتمند باشد . و یا هر دو , یعنى هم زندگى اجتماعى بشر اگر بخواهد سعادتمندانه باشد احتیاج دارد که آن دستورهاى خدایى اجرا بشود و هم زندگى اخروى بشر , و ایندو به یکدیگر پیوسته و وابسته اند نه اینکه ضد یکدیگر باشند که آنچه زندگى اجتماعى را صالح مى کند آن دنیا را خراب کند و بالعکس , نه , در هر دو , بشر چنین نیازى دارد . پس یک بحث درباب نبوت مسأله نیاز به انبیاست .

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد اثبات نبوت پیامبر