پاورپوینت درس دوم پایه چهارم : کودکی بر آب
فرمت فایل: پاورپوینت
تعداد اسلاید: 4
پاورپوینت درس دوم پایه چهارم : کودکی بر آب
دانلود پاورپوینت درس دوم پایه چهارم : کودکی بر آب ..
پاورپوینت درس دوم پایه چهارم : کودکی بر آب
فرمت فایل: پاورپوینت
تعداد اسلاید: 4
پاورپوینت درس دوم پایه چهارم : کودکی بر آب
پاورپوینت درس دوم پایه چهارم : کودکی بر آب
فرمت فایل: پاورپوینت
تعداد اسلاید: 4
پاورپوینت درس دوم پایه چهارم : کودکی بر آب
پاورپوینت درس دوم پایه چهارم : کودکی بر آب
فرمت فایل: پاورپوینت
تعداد اسلاید: 4
پاورپوینت درس دوم پایه چهارم : کودکی بر آب
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل: ppt _ pptx
( قابلیت ویرایش )
قسمتی از اسلاید پاورپوینت :
تعداد اسلاید : 71 صفحه
تولد و کودکی فرانک لوید رایت در مرکز ریچلند ویسکونسین در 8 ژوئن 1867 به دنیا آمد.
او اولین فرزند ویلیام گری رایت و آنا لوید جونز رایت است.
پدر او مبلغ دینی و معلم موسیقی و مادرش معلم بود. پدرش در کلیسا ارگ میزد و برای امرارمعاش گاهی موعظه و گاهی موسیقی درس میداد. پدر او به خانواده وفادار نماند و وقتی رایت 14 ساله بود همسر و فرزندان را برای همیشه ترک کرد. نام اصلی رایت ( Frank Lincoln Wright ) بود که در این زمان مادرش نام او را از (Lincoln) به (Lloyd) تغییر داد. به این ترتیب رایت تحت سرپرستی مادرش در دشتهایی سبز و بهاری به شکلی رمانتیک رشد کرد.
خود او میگوید مادرش در زمان بدنیا آمدن رایت پیشبینی کرده بود که او معمار بزرگی خواهد شد و او را با همین ایده و فکر بزرگ کرد و زیبایی های طبیعت را به او شناساند. محیط خانواده او نیز حالتی رمانتیک داشت ، رایت به خاطر نفوذ پدرش که سرودهای باخ( Bach ) را با ارگ در کلیسا و آهنگهای بتهوون را با پیانو عصر در خانه مینواخت، به موسیقی بویژه باخ و بتهوون علاقمند شد.
او تأکید کرد : (در تمام دوران کودکی هر شب به خاطر آهنگها و غزلهای بتهوون به خواب میرفتم) تحصیلات و کار در سال 1886 رایت وارد دانشگاه ویسکونسین در مدیسون میشود.
بعد از 2 سال تحصیل در رشته مهندسی ساختمان بدون گرفتن مدرک دانشگاه را ترک کرد و برای کار به دفتر لایمن سیلزبی در شیکاگو رفت.
دایی اش در شیکاگو او را به دفتر آدلر و سالیوان میبرد و او به مدت تقریبأ 7 سال در آنجا کار میکند.
در دفتر آنها خانه های مکتب شیکاگو را طراحی میکردند.
رایت همان روز اول با افراد آتلیه مشاجره میکند و سالیوان او را به اتاق جداگانه ای میبرد و او به طراحی خانه های ویلایی کهالهام گرفته از خانه های داهاتی زادگاهش بود میپردازد.
بعدها سالیوان که رایت را تمام وقت استخدام کرده بود او را به دلیل کار در جای دیگر اخراج میکند( البته بعضی میگویند این این اخراج به دلیل این بود که رایت پروژه هایی را به صورت مخفیانه در دفتر کار انجام میداده ).
اما رایت همواره احترم زیادی برای آدلر و سالیوان قائل بود و سالیوان را استاد محبوب و آدلر را کهن سرور بزرگ مینامید. نکته مورد توجه در مورد او این است که با وجود اینکه رایت در مهمترین مرکز طراحی سبک شیکاگو کار میکرد، هیچگاه خود را به آن مقید نساخت، حتی مصالحی را که تازه درآن زمان وارد معماری شده بود سالها بعد استفاده کرد.
( خانه یازی ) از اینرو میتوان گفت او محافظه کار بود و بیشتر دنباله رو راهی بود که ریچاردسون رفته بود تا سالیوان. زندگی شخصی رایت همیشه خود را یک انسان رمانتیک نشان میداد و به همینخاطر محبوب قلوب خانمهای آمریکایی بود.
او که عمری طولانی داشت ( از دوره ویکتورین تا عصر اتم ) حیاتی پر فراز و نشیب را پشت سر نهاد. او در سال 1889 با کیتی توبین که دختر یک تاجر پولدار بود ازدواج کرد.
او که مدتی قبل اولین دفتر کاری خود را در کنار دفتر استاد محبوبش در Oak Park ساخت با ازدواج با کیتی موقعیت اجتماعی و شهرت فراوان یافت. در سال 1903 بعد از طراحی یک خانه برای همسایه اش عاشق Mama Borthwick Cheney میشود.
همسر رایت که فکر میکرد این رابطه رنگ خواهد باخت از رایت جدا نشد.
در 1909 رایت د
متن بالا فقط قسمتی از محتوی متن پاورپوینت میباشد،شما بعد از پرداخت آنلاین ، فایل را فورا دانلود نمایید
لطفا به نکات زیر در هنگام خرید دانلود پاورپوینت: توجه فرمایید.
دانلود فایل پرداخت آنلاین
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 52
تولد و کودکی
بیش از هزار و چهار صد سال پیش در روز 17 ربیع الاول ( برابر 25آوریل 570میلادی ) کودکی در شهر مکه چشم به جهان گشود.
پدرش عبد الله در بازگشت از شام در شهر یثرب ( مدینه ) چشم از جهان فروبست و به دیدار کودکش ( محمد ) نایل نشد. زن عبد الله ، مادر " محمد " آمنه دختر وهب بن عبد مناف بود. برابر رسم خانواده های بزرگ مکه " آمنه " پسر عزیزش ، محمد را به دایه ای به نام حلیمه سپرد تا در بیابان گسترده و پاک و دور از آلودگیهای شهر پرورش یابد . " حلیمه " زن پاک سرشت مهربان به این کودک نازنین که قدمش در آن قبیله مایه خیر و برکت و افزونی شده بود ، دلبستگی زیادی پیدا کرده بود و لحظه ای از پرستاری او غفلت نمی کرد. کسی نمی دانست این کودک یتیم که دایه های دیگر از گرفتنش پرهیز داشتند ، روزی و روزگاری پیامبر رحمت خواهد شد و نام بلندش تا پایان روزگار با عظمت و بزرگی بر زبان میلیونها نفر مسلمان جهان و بر مأذنه ها با صدای بلند برده خواهد شد ، و مایه افتخار جهان و جهانیان خواهد بود . " حلیمه " بر اثر علاقه و اصرار مادرش ، آمنه ، محمد را که به سن پنج سالگی رسیده بود به مکه باز گردانید . دو سال بعد که " آمنه " برای دیدار پدر و مادر و آرامگاه شوهرش عبد الله به مدینه رفت ، فرزند دلبندش را نیز همراه برد . پس از یک ماه ، آمنه با کودکش به مکه برگشت ، اما دربین راه ، در محلی بنام " ابواء " جان به جان آفرین تسلیم کرد ، و محمد در سن شش سالگی از پدر و مادر هر دو یتیم شد و رنج یتیمی در روح و جان لطیفش دو چندان اثر کرد . سپس زنی به نام ام ایمن این کودک یتیم ، این نوگل پژمرده باغ زندگی را همراه خود به مکه برد . این خواست خدا بود که این کودک در آغاز زندگی از پدر و مادر جدا شود ، تا رنجهای تلخ و جانکاه زندگی را در سرآغاز زندگانی بچشد و در بوته آزمایش قرار گیرد ، تا در آینده ، رنجهای انسانیت را به واقع لمس کند و حال محرومان را نیک دریابد .
از آن زمان در دامان پدر بزرگش " عبد المطلب " پرورش یافت . " عبد المطلب " نسبت به نوه والاتبار و بزرگ منش خود که آثار بزرگی در پیشانی تابناکش ظاهر بود ، مهربانی عمیقی نشان می داد . دو سال بعد بر اثر درگذشت عبد المطلب ، " محمد " از سرپرستی پدر بزرگ نیز محروم شد . نگرانی " عبد المطلب " در واپسین دم زندگی بخاطر فرزند زاده عزیزش محمد بود . به ناچار " محمد " در سن هشت سالگی به خانه عموی خویش ( ابو طالب ) رفت و تحت سرپرستی عمش قرار گرفت . " ابوطالب " پدر " علی " بود .
ابو طالب تا آخرین لحظه های عمرش ، یعنی تا چهل و چند سال با نهایت لطف و مهربانی ، از برادرزاده عزیزش پرستاری و حمایت کرد . حتی در سخت ترین و ناگوارترین پیشامدها که همه اشراف قریش و گردنکشان سیه دل ، برای نابودی " محمد " دست در دست یکدیگر نهاده بودند ، جان خود را برای حمایت برادر زاده اش سپر بلا کرد و از هیچ چیز نهراسید و ملامت ملامتگران را ناشنیده گرفت .
نوجوانی و جوانی آرامش و وقار و سیمای متفکر " محمد " از زمان نوجوانی در بین همسن و سالهایش کاملا مشخص بود . به قدری ابو طالب او را دوست داشت که همیشه می خواست با او باشد و دست نوازش بر سر و رویش کشد و نگذارد درد یتیمی
او را آزار دهد .
در سن 12سالگی بود که عمویش ابو طالب او را همراهش به سفر تجارتی - که آن زمان در حجاز معمول بود - به شام برد . درهمین سفر در محلی به نام " بصری " که از نواحی شام ( سوریه فعلی ) بود ، ابو طالب به " راهبی " مسیحی که نام وی " بحیرا " بود برخورد کرد . بحیرا هنگام ملاقات محمد - کودک ده یا دوازده ساله - از روی نشانه هایی که در کتابهای مقدس خوانده بود ، با اطمینان دریافت که این کودک همان پیغمبر آخر الزمان است .
باز هم برای اطمینان بیشتر او را به لات و عزی - که نام دو بت از بتهای اهل مکه بود - سوگند داد که در آنچه از وی می پرسد جز راست و درست بر زبانش نیاید . محمد با اضطراب و ناراحتی گفت ، من این دو بت را که نام بردی دشمن دارم . مرا به خدا سوگند بده !
بحیرا یقین کرد که این کودک همان پیامبر بزرگوار خداست که بجز خدا به کسی و چیزی عقیده ندارد . بحیرا به ابو طالب سفارش زیاد کرد تا او را از شر دشمنان بویژه یهودیان نگاهبانی کند ، زیرا او در آینده مأموریت بزرگی به عهده خواهد گرفت .
محمد دوران نوجوانی و جوانی را گذراند . در این دوران که برای افراد عادی ، سن ستیزه جویی و آلودگی به شهوت و هوسهای زودگذر است ، برای محمد جوان ، سنی بود همراه با پاکی ، راستی و درستی ، تفکر و وقار و شرافتمندی و جلال . در راستی و درستی و امانت بی مانند بود . صدق لهجه ، راستی کردار ، ملایمت و صبر و حوصله در تمام حرکاتش ظاهر و آشکار بود . از آلودگیهای محیط آلوده مکه بر کنار ، دامنش از ناپاکی بت پرستی پاک و پاکیزه بود بحدی که موجب شگفتی همگان شده بود ، آن اندازه مورد اعتماد بود که به " محمد امین " مشهور گردید . " امین " یعنی درست کار و امانتدار .
در چهره محمد از همان آغاز نوجوانی و جوانی آثار وقار و قدرت و شجاعت و نیرومندی آشکار بود . در سن پانزده سالگی در یکی از جنگهای قریش با طایفه " هوازن " شرکت داشت و تیرها را از عموهایش بر طرف می کرد . از این جا می توان به قدرت روحی و جسمی محمد پی برد .
این دلاوری بعدها در جنگهای اسلام با درخشندگی هر چه ببیشتر آشکار می شود ، چنانکه علی ( ع ) که خود از شجاعان روزگار بود درباره محمد ( ص ) گفت : " هر موقع کار در جبهه جنگ بر ما دشوار می شد ، به رسول