رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله نیروگاه توس

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله نیروگاه توس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

مقدمات : نیروگاه توس جزو 32 نیروگاههای کشور است که در مشهد واقع است و توسط شرکت براون باوری در سال 1366 – 1364 راه اندازی شده است و در اولین سال حدود mw 600 برق تولید کرده است قدرت نامی ظرفیت هر واحد این نیروگاه mw 150 است که دارای 4 واحد است.
راندمان درصد این نیروگاه 35 استن و سمر تولید این نیروگاه در کل کشور 1/2 درصد خواهد بود.
از نظر تولید برق این نیروگاه 22 نیروگاه کشور است و جزو نیروگاههای بخاری به شمار می رود.
این نیروگاه در 12 کیلومتری شمال غربی مشهد و در نزدیکی شهر توس که مدفن شاعر بلند آوازه ایران فردوسی قرار دارد.
کارکنان این نیروگاه به بیش از 510 نفر می باشند که 17% دارای لیسانس و بالاتر و 50% دیپلم و فوق دیپلم و 33% دارای مدرک پایین تر از دیپلم می باشند.
از ویژگی های این نیروگاه استفاده از کندانسور هوایی است که در آن به کارگیری هوا به عنوان عامل خنک کننده (جایگزین آب) از اهمیت بالایی برخوردار است و از اتلاف آب و کاهش سطح سفره های آب زیرزمینی پیش گیری می نماید.
تولید برق و نیروگاهها :
سیم پیچی که برق DC به آن می دهیم دتور نام دارد و سیم پیچ بیرونی را استاتور می نامیم که AC است نیروگاههای گازی سوخت آن ممکن است مایع باشد ولی چون دودها باعث ایجاد چرخیدن توربین می شود به آن گازی می گویند و در نیروگاه بخاری، بخار توربین را می چرخاند.
نیروگاههای گازی 10 تا 15 دقیقه طول می کشد تا برق دهد و 1 سال نصب آن طول می کشد.
نیروگاههای بخاری 10 ساعت طول می کشد تا برق دهد و 4 سال نصب آن طول می کشد.
- دود حاصل از نیروگاه گازی NO3 و NO2 درون آن است و خطرناک است ولی در بخاری تولید نمی شود و نیروگاه بخاری بهتر است.
- راندمان نیروگاه گازی پایین است و 25% است ولی در نیروگاه بخاری 30% استو
- نیروگاه گازی فقط بر دود پیک بار می خودر در زمستان و پاییز و با کمبود برق در تابستان نیروگاه گازی را 24 ساعت استفاده می کنند.
مضارب فرد 25000 ساعت نوبت تعمیرات بخاری می شود.
ولی در مضارب زوج 25000 ساعت تعمیرات اساسی آن است و حتی توربین فشار قوی را باز می کنند.
نیروگاه بخاری و گازی با هم ترکیب شدند سیکل ترکیبی نامیده می شوند و در این جا راندمان بالای 45% است در بخاری خیلی دوام دارد و در سیکل ترکیبی معلوم نیست دوام داشته باشد.
نیروگاه اتمی mw 1000 برق تأمین می کند مصرف برق کل کشور mw 37000 می باشند.
در نیروگاه اتمی یک هسته سنگین اورانیوم با بمباران نوترونی به دو هسته سبک تر تبدیل می شود و مقداری جرم به انرژی زیادی تبدیل می شود باعث ایجاد برق می شود.
نیروگاه برق آبی : بدون این که سوختی را مصرف کنید برق تولید می کنیم و جلوگیری از طغیان آب می شود .
معایب این نیروگاه : اگر آب نداشته باشیم نمی شود هیچ کاری بکنیم و در کشور حدود 4/9 برق از این راه تأمین می شود و هزینه نصب آن بالا است.
هزینه نصب گازی 250 دلار برای هر kw و نیروگاه برق آبی و بادی حدود 600 دلار و اتمی حدود 700 دلار و بخاری 600 دلار هزینه دارد.
نیروگاه بادی : اگر وزش بادی باشد نیروگاه بادی نصب می کنند در بینالود 43 برج دارد که هر پایه m 40 است و 3 پرة 5/23 متر دارد و همیشه سرعت باد باید بین m/s5 تا m/s 25 باشد نه بیشتر و نه کمتر، تعمیرات آن کم و افرادی که در آن کار می کنند کم است.
انرژی زمین گرمایی : در مناطق زلزله خیز این انرژی زیاد است مانند فیلیپن و آمریکا از انژری که از زلزله تأمین می کند در کوه آتشفشان و در جاهایی که آب گرم بالا می آید و مناطق زلزله خیز می توان از این انرژی استفاده کرد راه دیگری که در تولید برق انرژی خورشیدی است که انرژی گرمایی به الکتریکی تولید می شود.
دیسپاچینگ : محلی است که میزان مصرف و تولید برق را کنترل می کند که بزرگترین آن در تهران است و در پارک ملی قرار دارد و اصفهان جانشین تهران است، در شمال شرق در مشهد قرار دارد و شمال غربی در تبریز قرار دارد.
فرکانس کشور ما Hz 50 می باشد و باید دتور 3000 دور در دقیقه بچرخد و اگر بیش از 3000 شد داریم بیشتر از حد برق تولید می کنیم و اسراف است و اگر کمتر بود داریم برق کم تولید می کنیم.
برق تولید شده باید با حداقل تلفات به مصرف کننده برسد تلفات با شدت جریان رابطه مستقیم دارد و شدت جریان با ولتاژ عکس هم هستند ولتاژ را باید با ترانسفورماتور افزاینده افزایش دهیم.
اختلاف پتانسیل خروجی ژنراتور در طوس km 5/11 است . این را تبدیل به km 132 می کنیم و بعد از آن به kw 600 تبدیل می کنیم و در جای مصرف ترانسفورماتور کاهنده می گذاریم و با ولتاژ زیاد انتقال می دهیم و در مصرف کننده ولتاژ را پایین می آورند که در کشور ما w 220 است.
سوخت نیروگاه طوس در تابستان از گاز است ولی در زمستان از مازوت استفاده می شود.

حفاظت و ایمنی : 1- جهانی 2- روحی و روانی
در نیروگاه اول حفظ جان بعد تجهیزات و بعد کار
برای ایمنی : 1- رفع عیب 2- مهار عیب 3- تجهیزات و حفاظت فردی – تغییر ساعت کار
مثلاً در بعضی از مشاغل برای جلوگیری از ضرر و زیان هر یک سال کار 2 سال سابقه کار حساب می شود مثل رادیولوژی
بیماری های حاصل از کار : 1- زود رس 2- دیررس
مراحل برق گرفتگی : 1- تجهیزات 2- تجزیه 3- کربن
فاصله بین تجزیه شدن بدن تا تبدیل شدن به کربن 10 تا 20 ثانیه است.
در برق گرفتگی برای تست برق با پشت دست آن را تست می کنیم و اگر با جلوی دست تست کنیم دست می چسبد به آن حجم.
اگر کسی را برق گرفت باپا به او لگد می زنیم و آن را می توان نجات داد.
سیستم اطفاء حریق : دسته بندی انواع تجهیزات از نظر اطفا حریق :
وسایل خاموش کردن آتش :
آب – کف – گاز هالون – کپسول های CO2 و پودر گاز

 


سیکل آب و بخار در نیروگاه طوس (سیکل رانکین ) :
نیروگاه بخاری بر اساس سیکل ترمودینامیکی رنکین کار می کند.
شرح سیکل : سیکل رنکین به این صورت است که ابتدا آب را از مخزن های زیر زمینی می کشیم و به آزمایشگاه شیمی برای تصفیه می فرستیم و با اضافه کردن مواد خاصی به آن، آن را تصفیه می کنند سپس در مخزن های کروکی شکل ذخیره می کنند که از آنان توسط پمپ به CNDTK وارد می شوند و توسط پمپ به FWT وارد می شود در این جا 5 هیتر داریم که 4 هیتر ما به این صورت آب را گرم می کنند که آب از یک طرف و بخار از طرف دیگر این هیتر رد می شوند و آب داخل هیتر را گرم می کند ولی در هیتر FWT آب درون لوله ها در جریان است و کل سطح آن را بخار گرم فرا گرفته است و آب داخل آن را به شدت گرم می کند اگر سطح آب داخل FWT کم باشد به پمپ دستور می دهد تا آب از داخل CNDTK بکشد و اگر سطح FWT زیاد باشد هیترها بسته شده و آب توسط همان کنترل کننده آب به مخزن های کروکی برمی گردد.
آب از FWT از طریق سه پمپ 50 درصد دوباره از هیترهای 4 و 5 رد می شود و توسط کنترل کننده آب که مانند یک شیر عمل می کنند به درام می رود بعد از درام آب گرم توسط سوپرهیترها تبدیل به بخار شده و به توربین فشار قوی می رود در این جا فشار تقریباً ثابت است موقع ورود در توربین فشار قوی درجه حرارت بخار بالا است و موقع خروج درجه حرارت آن کم می شود و برای این منظور به بویلر می رود که در آن جا حرارت را توسط سوپر هیترها بالا می برد بویلرها سوخت و هوا از بیرون می گیرند از سوخت برای احتراق استفاده می کند که در آن FDفن قرار دارند FD فن ها هوا را از بیرون گرفته و برای احتراق استفاده می کنند چون برای سوختن احتیاج به اکسیژن است باید بخار در بویلر به طور خیلی زیادی داغ شود اگر هنوز به اندازه ی کافی داغ نشده بود برای صرفه جویی در مصرف سوخت از GRFan استفاده می کنیم ما دود را از Stack می گیریم و توسط GRfm که از یک طرف آن فن بخار و از طرف دیگر آن دود عبور می کند سرعت GRFm باید کم باشد تا دود و بخار با هم ترکیب نشوند و موقعی که بخار داغ شد به بالای بویلر می رود که در آن جا سوپرهیت ها قرار دارند و آنان دمای بخار آب را به 540 و فشار at 125 می رسانند در بویلر بخار خشک تولید می شود و هیچ رطوبتی نباید داشته باشد چون رطوبت باعث تخریب توربین ها می شود بعد از عبور از سوپرهیت ها به توربین متوسط می رود که در توربین متوسط بخار باعث چرخاندن توربین شده و بخار آن موقع خروج کم می شود و بعد از آن به توربین فشار ضعیف می رود که توربین فشار ضعیف از بخار حداکثر استفاده را می کند و توربین فشار ضعیف به صورت دو پره ای می باشد و بعد از آن دمای بخار به شدت کم شده و از توربین به ژنراتور برای تولید برق انتقال می یابد و این بخار با دمای کم به کندانسور منتقل می شود و باعث تقطیر می شود و به آب تبدیل می شود کاهش فشار در کندانسور ناشی از تقطیر بخار آب به آب و کاهش حجم بخار است و خلاء ایجاد می شود که باعث مکش بخار از توربین به کدانسور می شود.
اگر خلاء زیاد باشد یک فشار از طرف کندانسور به توربین فشار ضعیف وارد می شود و طرف اول توربین فشار ضعیف ( 2 1 ) اول از بخار استفاده می کند و در طرف دوم بخار را می فرستد و یک فشار از این ور و یک فشار از طرف خلا/ئ وارد می شود و ممکن است بخار در توربین تبدیل به قطرات آب شود که قطرات آب باعث تخریب توربین می شود.
در بویلر آب پاش داریم که باعث سرد کردن آن بخار می شود البته اگر دمای آن بخار خیلی بالا رفت از آب پاش استفاده می کنیم.
برای تولید برق AC بخار که از یک طرف باعث چرخاندن توربین می شود و از طرف دیگر برق DC به آن وارد می شود برق تولید شده kv 5/11 و kA 4/9 دارد.
کندانسور هوایی نوع مستقیم : بخار وارد لوله های اینان می شوند و تبدیل به اب می شود هر واحد 30 لوله دارد که طول آن به km 480 می شود در این جا یک فن می گذاریم و باعث خنک کردن بخار داخل لوله می شود.
در نوع غیر مستقیم که در نیشابور و ... وجود دارد یک برج m 106 می سازند و هوا را از پایین می آید و به سمت بالا می رود و آب در لوله ها اطراف قرار دارند و آب را سرد می کند و آب پاشیده می شود در بخارها و آنان را تقطیر می کنند. بهترین نوع کندانسور سطحی می گویند که سیال خنک کننده ی آن آب است که در بندر عباس است.
کندانسور هوایی : بخار از طریق لوله هایی با قطر m 6/3 به دلتاها می رود دفلکراتور مانع آمدن بخار می شود و یک بخار سهمی همیشه دارد که بقیه تقطیر شدند این بخار هم با آنان ترکیب می شوند و مانع یخ زدن آب می شوند موقع خروج بخار از توربین ضعیف یک مقدار رطوبت دارد که از راه میانبر آن را به CNDTK وصل می کنیم.
سؤال : چرا باید آب را به بخار و بخار را به آب تبدیل کنیم؟
1- اگر آب باشد باید از لوله هایی با قطر زیاد استفاده کنیم ولی اگر بخار باشد از لوله هایی با ابعاد کم و قطر کم استفاده می کنیم.
2- قانون دوم ترمودینامیکی : هیچ وقت نمی شود دستگاهی داشته باشیم که راندمان 100% داشته باشیم .
نکات :
در ژنراتور هیدروژن قرار دارد که سیم پیچ را خنک می کند برای این که هیدروژن با هوا ترکیب نشود از گلند استفاده می شود.
لیمیت بودن بار : یعنی بار ثابت و ربطی به فرکانس ندارد گاورنر دستی است وقتی از لیمیت خارج است با افزایش بار فرکانس زیاد بار ثابت و تابع فرکانس است.

ظرفیت تولید بخار در بویلر نیروگاه (یک بخار) حداکثر t/n 525 می باشد این بویلر از نوع ملحق با گردش طبیعی است و دارای درام با سه مرحله سوپرهیت و دومرحله رهیت است و در آن 1 مشعل در 3 طبقه بر روی دیوار جلویی نصب و قابل بهره برداری با سوخت مایع و گاز می باشد.
بویلر کمکی باعث می شود بخار را با فشار به داخل تانکهای مازوت فرستاده و آنان را گرم کنند و داخل لوله هایی که مازوت از آنان عبور می کند قرار می دهند و باعث گرم کردن و شل کردن آن مازوت می شوند گاهی وقت ها مازوت را با برق گرم می کنند و آن را در داخل بویلر روانه می کنند.
افزایش خلاء باعث می شود فشار در کندانسور زیاد و در نتیجه فشار در LP زیاد شده و ممکن است تقطیر در خود LP رخ می دهد و توربین را خراب می کند و دلیل دیگر تریپ آن این است که باید از روغن استفاده شود که این گونه روغن ها کنترل کننده ی این دستگاه ها هستند.
هر مخزن مازون 20 میلیون لیتر مازوت دارد که سه مخزن است و هر واحد یک میلیون مازوت مصرف می کند که فقط 15 روز هر واحد را جواب می دهد.
فشاری که وارد توربین فشار قوی می شود bar 127 و دمای آن c 538 است و فشاری که وارد توربین فشار متوسط می شود bar 34 است.

توربین : مجموعه توربین ها شامل سه توربین هم محور است . توربین فشار قوی با یک زیرکش توربین فشار متوسط سه زیرکش و توربین فشار ضعیف دارای یک زیرکش می باشد.
بخارپس از خروج از توربین فشار قوی و پیش از ورود به توربین فشار متوسط در بویلر دوباره گرم می شود مجموعه توربین ها دارای یک مسیر کنار گذر شامل والوهای بای پاس فشار قوی و فشار ضعیف است که می تواند بخار خروجی بویلر را بدون گذر از توربین ها مستقیماً به کندانسور هوایی هدایت نماید.
سیستم تحریک، ژنراتور و توربین ها، در یک راستا قرار داشته و همگی بر روی یک میز بتنی، بر پایه های فولادی استوار است. در فاصله ی میان میز و پایه نیز فنرهای مخصوصی لرزش های دستگاه را دفع می کند.
انواع توربین های بخار :
- بر اساس تعداد مراحل یا طبقات فشار :
تعریف مرحله یا طبقه : ترکیب یک ردیف پره های ثابت که روی پوسته نصب می باشد و یک ردیف پره های متحرک که روی رتور جایگذاری می شود.
وظیفه پره های ثابت : تبدیل انرژی فشاری بخار به انرژی سرعتی و اصلاح جهت بخار ورودی به پره های متحرک.
وظیفه پره های متحرک : بخار پس از خروج از پره های ثابت وارد پره های متحرک می گردد و در جهت عبور از این پره ها انرژی سرعتی خود را به آنان وارد می کنند و باعث چرخش محور می شود. انواع : 1- توربین های یک مرحله ای 2- دو مرحله ای 3- چند مرحله ای
جریان ورود بخار به توربین : جریان محوری : در این توربین ها بخار در جهت خط افقی و موازی با محور جریان می یابد.
جریان شعاعی : در این توربین ها بخار از قسمت وسط و مرکز دایره توربین وارد و در جهت شعاع از پره ها عبور می کنند و انرژی به کار تبدیل می شود.
توربین ضربه ای: دارای ساختمان ساده ای است و پره های ضربه ای روی دتور آن نصب می شود و معمولاً متقارن هستند و اندازه ای زاویه ای ورودی و خروجی بخار در آنان حدود 20 درجه است.
گاورنر : وظیفه آن ثابقت نگه داشتن دور با تغییر دبی بخار توسط کنترل و الوای ها اصلی می باشد این عمل توسط فشارهای مختلف pn که توسط گاورنر ساخته می شود انجام می گیرد.
طرز کار : گاورنر بر اساس تعادل نیروها کار کرده و دارای یک وزنه پرنده و یک پیستون می باشد که می تواند حرکت والوی انجام داده و مجراهای روغن را در وضعیت های مختلف قرار دهد.
درام گاورنر توسط 2 یاتاقان درون پوسته ای قرار گرفته است و توسط یک چرخ دنده چرخش خود را از محور توربین می گیرد.
نیروهایی که به محور زمان بندی وارد می شود : نیروی گریز از مرکز نای از دور توربین به طرف چپ، نیروی ناشی از فشار روغن Pn soll به طرف راست.
یک مسیر فیدبک گاورنر یک مسیر تخلیه روغن و یک مسیر مربوط به روغن کنترل pn می باشد.
باز شدن کنترل والوهای اصلی بخار بر اساس میزان تخلیه کنترل pn از مسیر (L ) بوده به طوری که هرچه میزان تخلیه روغن کنترل کند باشد فشار روغن کنترل pn بیشتر بوده و لذا کنترل والوها بیشتر باز می گردد.
مثلاً اگر دور توربین افزایش پیدا کند (کاهش بار واحد) در این صورت بر اثر افزایش نیروی گریز از مرکز محور زمان بندی (پیستون) به طرف چپ حرکت کرده و باعث تخلیه روغن کنترل از مسیر (L ) می گردد. (کنترل والوها متناسب با افزایش دور مقداری بستر می شود)
ژنراتور و ترانسفورماتور : ژنراتور هر واحد دارای قدرت نامی mw 150، ولتاژ نامی kv 5/11 و جریان نامی A 9413 می باشد برای تولید برق، رتور ژنراتور توسط مجموعه توربین ها با سرعت نامی vpm 3000 به گردش در می آید و با جریان DC که از طریق اتصالات مرکز محور، توسط دیودهای گردان و ژنراتور اکسایتر تأمین می شود، تحریک می گردد. جریان تحریک با کنترل ژنراتور اکسایتر از طریق سیتم تابلوهای الکترونیکی تحریک تنظیم می شود. در نتیجه نیروی محرکه الکتریکی سه فاز مورد نیاز در بارهای مختلف به سیم بندی سه فاز متقارن ژنراتور القاء می گردد که در ترمینال ژنراتور به مقدار نامی (kv 5/11) تنظیم شده و مستقیماً به ورودی ترانسفورماتور ژنراتور منتقل می شود ترانسفورماتور ژنراتور دارای قدرت نامی mvA 5/187 است و توان الکتریکی تولیدی ژنراتور را پس از کسر مصرف داخلی به سطح ولتاژ 132kw می رساند و به شبکه تحویل می دهد. برق مصرف داخلی واحد از طریق یک دستگاه ترانسفورماتور دیگر مستقیماً از ترمینال خروجی ژنراتور با قدرت نامی MVA 15 و ولتاژ kv 6 تأمین می گردد.
همچنین انرژی الکتریکی مورد نیاز در هنگام راه اندازی واحد و مصرف داخلی نیروگاه از طریق دو دستگاه ترانسفورماتور (هریک به قدرت MVA 29 ( از شبکه برق فراهم می شود.
کندانسور هوایی : کندانسور نیروگاه توسط از نوع کندانسور مستقیم می باشد که در این گونه سیستم، بخار خروجی از توربین فشار ضعیف به صورت مستقیم وارد کندانسور هوایی شده و در هنگام گذر از رادیاتورهای دلتا شکل در معرض هوای دمیده شده 30 دستگاه فن هر واحد، گرمای نهان خود را از دست داده و در دمای ثابت به آب اشباع تبدیل می گردد.
آب اشباع به مخزنی به نام تانک تقطیرات وارد شده و دوباره توسط پمپ در چرخه ی آب و بخار جریان می یابد. از آن جا که هوا و گازهای غیر قابل تقطیر موجب افت انتقال حرارت و افزایش فشار سیستم می گردد این گازها به کمک مکنده هایی از کندانسور به بیرون فرستاده می شود.
اتاق فرمان : از این مکان هدایت و کنترل واحدهای نیروگاه انجام می گیرد، در این مرکز همه ی پارامترهای لازم برای بهره برداری سیستم ها نشان داده شده و بهره بردار می تواند شرایط نامطلوب و اشکالات سیستم را به صورت آلارم (هشدار دیداری – شنیداری) دریافت نموده و با کلیدهای موجود بر روی پانل بهره برداری عملیات لازم را برای بروارن نمودن اشکالات سیستم انجام دهد. علاوه بر این به کمک بی سیم، سیستم پیچ و تلویزین های مدار بسته محل های حساس نیروگاه کنترل می شود.
آزمایشگاه و تصفیه آب : آب مورد نیاز برای تولید بخار در نیروگاه بایستی از هر گونه ناخالصی کاملاً پالایش شود تا هنگام تبخیر شدن درون لوله ها و توربین ها عمل رسوب گذاری انجام نگیرد زیرا ناخالص های موجود در آب باعث آسیب دیدن لوله ها و سایر تجهیزات سیستم گردش آب و بخار نیروگاه می شود. سیستم تصفیه نیروگاه توس به روش تعویض بون عمل می کند که دارای دو خط تولید آب خالص (هر کدام با ظرفیت 80 متر مکعب در ساعت) بوده و آب مصرفی واحدها را تأمین می نمایند. کیفیت شیمیایی آب، بخار، سوخت و روغن در آزمایشگاه های شیمی کنترل که در صورت نامناسب بودن آنان اقدامات لازم انجام می گیرد.

انواع نیروگاههای تولید برق : در میان پرکاربردترین و مهمترین نیروگاههای متداول در جهان و ایران، می توان از نیروگاههای حرارتی نام برد. این نیروگاه ها، مبدل هایی هستند که انرژی نهفته در سوخت های جامد، مایع، گازی ، و یا سوخت های هسته ای را به انرژی برق تبدیل می کنند نیروگاههای حرارتی، طیف وسیعی از نیروگاهها را در بر می گیرند که از آن جمله می توان به نیروگاههای بخاری، گازی، چرخه ترکیبی، دیزلی و هسته ای اشاره نمود که بهترین اینان نیروگاه بخاری می باشد در این نیروگاه با مشتعل شدن سوخت های فسیلی، آب سیکل، تبدیل به بخار می شود. سپس انرژی بخار تولیدی، سبب چرخش توربین و در نهایت، تولید انرژی برق می گردد.
تفاوت اساسی میان نیروگاه گازی با بخاری در آن است که میان سیکل توربین گازی، هوازی محیط می باشد اما نیروگاه های چرخه ترکیبی، متشکل از واحدهای گازی و بخاری می باشند که در آن ها به منظور افزایش بازده کل حرارتی و بازیافت بخشی از انرژی باقی مانده در گازهای خروجی از توربین های گازی، این گازها را به یک دیگ بخار بازیاب هدایت می کنند بخار حاصل از این طریق، توربین بخاری را به گردش در می آورد.
از مهمترین نیروگاههای حرارتی می توان به نیروگاههای هسته ای اشاره نمود.
در نیروگاههای برق آبی، عامل و سیال واسطه، جریان آب و یا انرژی پتانسیل آب پشت سدها و آب بندها است.
در حال حاضر نیروگاههای حرارتی ، بیشترین سهم را در تولید و تأمین انرژی برق مورد نیاز صنعت برق را برعهده دارد.
ژنراتور نیروگاه :
برای تولید انرژی الکتریکی در نیروگاهها (به عبارت دیگر تبدیل انرژی مکانیکی به انرژی الکتریکی) از ژنراتورهای سنکرون سه فاز جریان متناوب استفاده می شود این ژنراتورها را به دو گروه توربو ژنراتورها (ژنراتور سنکرونی که گرداننده آن توربین بخاری یا گازی است) و هیدروژنراتورها (ژنراتور سنکرونی که گرداننده آن توربین آبی باشد) تعبیر می کنند. با توجه به این که عموماً در نیروگاههای حرارتی با قدرت بالا (گازی، بخاری، سیکل ترکیبی، هسته ای) سرعت گردش توربین به مقدار 3000 دور در هر دقیقه است، لذا ژنراتور سنکرون کوپل شده با توربین، دو قطبی می باشد. در نیروگاههای آبی به خاطر کم بودن سرعت توربین های آبی، باید تعداد قطب های هیدروژنراتورها زیاد باشد تا بتوان به فرکانس تولیدی Hz 50 در تولید انرژی ژنراتور نایل شد.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 26   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله نیروگاه توس

دانلود مقاله رقص

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله رقص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 
رقصهای فرهنگهای پیش از مسیحیت
ریچارد کراوس
می توان از روی قرائن و شوهاد گفت که انسان ‌های پیش ازتاریخ نیز می رقصیدند. مارکی داریم از نقاشیهای غارهای فرانسه که قدمت آن به ده هزار سال پیش میرسد موضوع آنها رقصهای جنگی و شمنی است. اما به سبب قلت شواهد از این رقصها چندان آگاهی در دست نیست.
بر اساس آنچه از فرهنگهای پیش از تاریخ در مراحل مختلف پیشسرفت( از لحاظ وسایل زندگی و ابزار و اسلحه) به دست آمده نشان میدهد که می توان آنها را با قبایل بدوی امروزی جهان مقایسه کرد و همانند گرفت. بدین شیوه میتوان دربارة رسوم و عادات و وسایل کشت و کار و زندگی و اجتماع و جنبه‌های گوناگون زندگی ایشان تا کنون به دست ما رسیده است متعلق است به فرهنگ بزرک مدیترانه‌ای ک پیش از مسیحیت بوده است.
مردم باسیتانی کلده رقص را در مراحل آموزش به کار میبردند ونیز ایشان را نخستین مردمی می دانند که به علم ستاره شناسی پر داختند و آن را به وسیله باله هایی سنبو لیک و علائمی می آموختند. شاون می نویسد که بر روی دشت بشقاب گونه ای در بیرون یکی از بزرگترین شهرهای ایشان مردم در روزی معین فراهم می آمدند. هر فرد بالغی در پر ستشگاهی که به نام ستاره ای که در طالع او بود ودر زمان سیطره و چیرگی آن به جهان آمده بود می رفت. آنگاه افراد با صفهای خاص و حرکات معینی همچنانکه سنجها و شیپورهای مفرغی همراه داشتند به تقلید از گردش ستارگان و کودکان از ارتفاعات پیرامون به تماشا می پرداختند1.
بسیاری از این عوامل پایکوپی با آنکه نمی توان میان فرهنگ کلده و فرهنگ سرخ پوستان امریکای شمالی و مرکزی از نظر زمان و مکان مشابهتی یافت باز همانندیهایی در ساختمان این رقصهاموجود است .
سومریان کهن از لحاظ موسیقی فرهنگی قوی داشتند و در هزاره سوم پیش از میلاد این مردم چنگ و نی و هار و طبل می ساختند که بعضی از آنها به بابلیان و آشوریان به ارث رسید .در سومر گونه ای رقص مقدس به شیو ه های گوناگون اجرا می شد ،در یکی از این شیوه ها گروهی خواننده با وقار خاصی راه می افتادند و شاید دور مذبح می گشتند و مطابق آهنگ مذهبی که با فولت نواخته می شد گام بر می داشتند .در شیوه دیگری رقاصان در برابر محراب یا شئ مقدس دیگری به عنوان پرستش به خاک می افتادند .
در آشور قدیم بسیاری از آثار یافته شده که مردان و زنان را در پایکوبی نشان میدهد و چنین می نماید که رقص در میان ایشان رسمی دینی و نیز اجتماعی بوده است .گروههایی که به رهبری مردان چنگ نوازگام بر می داشتند کشیده شده است و چنین آمده است که در برابر آتش افروزان و پر شعله عشتاروت بانو خدای باروری که هر بهار مراسمی به افتخار آنبرگزار میشد رقا صان بسیار مست از باده لعلگون با کاردها و دشنه به پیروی از آهنگ نواخته شده با طبلها و سنجها و ابواها2 خود را زخمی می ساختند و پاره پاره می کردند 3.در بابل نیز وجود رقصهای پرستشگاهی تائید شده است .در الواح آشور بانیپال آمده است که در یک ضیافت مذهبی رقاصان به رقص حلقه پرداختند که با موسیقی همراه بود و دور بت اعظم گشتند4.
رقص در مصر باستان
ولی در مصر قدیم که تمدنی پدید آمد که چهار هزار سال برپا ماند رقص نخستین بار به اوج شکوفایی رسید و در بسیاری آثار نقاشی دیواری و کنده کاری و در نوشته‌های هیروگلفف نمودار شده است.
فرهنگ مصری و بغرنج و پیچیده بود و در ستاره شناسی و هندسه و مجسمه سازی و معماری و مهندسی به درجات عالی رسیید و نخستین تمدنی بود که از پاپیروس ( کاغذ گونه) استفاده کرد و روش پارچه لافی را ابداع کزرد. همچنین طبقات اجتماع را پی افکند مشتمل برخاندان سلطنتی و کارگران و روستائیان و بندگان و زبقه پر نفوذ روحانی و دردورانهای دودمانی اخیر دسته‌های نوازندگان حرفه‌ای.
شاون می نویسئ در مصر که روحانیان قدرت کامل داشتند، رقص وسیله عمده تظاهرات دینی شمرده میشد. احکام پنهانی و از گونه اساطیر مصری که بر اساس طغیان سالانه رود نیل و فروکش کردن آن استوار بود( و مایه پدیدار شدن اسانه رستاخیز و اعتقاد به زندگی پس از مرگ می شد )
در رقصهای سنبولیک نمایان می گشت. در این رقصها موضوع اساسی دین مصری که بر کشته شدن و مثله شدن ازیریس و نهان ساختن اندامهای او در بخشهای سراسر این جهان و به جستجو پرداختن خواهرش که زن او نیز بود تا انها را بیابد و به خاک بسپارد قرار داشت « در پرستگاه‌ها به شیوه غم‌انگیز نمودار میشد و بدینگونه به جوانان درس دین می آموختند.»
در مصر قدیم شیوه‌ای پر تفضیل وجود داشت که پشتسرش با مرگ و رستاخیز و تولد نو آنچنانکه گفتیم بستگی داشن و اینها با بعضی شهرهای مقدس بر حسب موضوع داستان ارتباط می یافتند. بر مبنای این رسوم رقاصان تعلیم دیده که مواره در انجام دادن آداب دینی می رقصیدند پیدا نشدند. مقصود عمده ایشان همانا بر سر لطف آوردن خدایان و به صحنه آوردن جستجوی پیکر بی جان ازیریبس و رستاخیز او به وسیله رقص و موسیقی و سرود و آواز بود. این رقصها با آداب مربوط به تخم افشاندن و کاشن و اشتن محصول بستگی فراوان داشت . کیرشتاین می گوید که هر سال نمایشنامه عرفانی یا غم انگیز مزبور در آبیدوس (6) در مراسم دینی اجرا می شد و یک روحانی یا رقاص درجه یکی همه قهرمان و کسان نمایش این افسانه را مجسم می ساخته. این روحانی را گروهی بزرگ ازرقاصان در کار نمایش دسته جمعی کمک می کردند(7).
رقصهای دینی دیگر شامل جشنهای سنتی بود که به افتخار گاو آپیس که از پر قدرت ترین خدایان مصری باشد برپا یشد. برای انجام دادن این رسوم گاوی را برمی گزیدند در حوزه قدرتش که آپیوم (8) خوانده می شد پر م کشیدند و کاهنانی یا مادینه کاهنانی که پرستار او بودند رقصهای رازگونه انجام می دادند و در آنها ماجرای خدایی که گاو آپیس تصویر زنده او بود مجسم می ساختند. در رژه‌های داخل و خارج پرستشگاه که با رقص ستارگان بود که توسط کاهنان در پرستشگاه اجرا میشد بی حضور تماشاگر. این آیین مانند رسوم مردم کهن کلده بر اساس حرکات منظومه شمسی برای مصریان اهمیت فوقالعاده داشت و آنان را متوجه تنظیم آبیاری یکرد.
از آنجا که ردم مصر سخت دربند موضوات زندگی و مرگ بودند و برای برانداختن مرگ با جاودانی ساختن پیکر بزرگان به خاک سپرده فوقالعاده کوشش میکردند مراسم و آداب تدفین در نظر ایشان اهمیتی فراوان داشت . به هنگام تدفین کسان برجسته و بزرگان مردی که در نمودار ساختن مطالب با اشاره و اطوار مهارت داشت به لباس متوفی در می آمد و روی خود را با ماسکی می پوشانید که بسیار شبیه بصورت مرد در گذشته بود و پیشاپیش مشایعین جنازه راه می افتاد. همچنانکه دسته سوگواران به پیش می رفت رقص پانتومیم می کرد تا کارهای برجسته متوفی را در زندگی‌اش از آغاز تا انتها مجسم سازد.
اما این گونه موضوعات تنها مضمون نمایشهای رقص رقاصان مصری نبود. آنان به ورزش و آکروباسی و انواع مختلف تفریحات می پرداختند و ارکسترهای پرسازی داشتند با سنجهای برنجین و تنبورو آلات ستخوانی و طبل و نی و قاشقک و وت و دیگر آلات سیمی و کوبی. دسته‌های زنان نوازنده و رقاص به پرستشگه وابسته بودند و خاندانهای سلطنتی هم دسته‌های تفریحاتی خاص داشتند که در روزهای مقدس و در مجالس مهمانی و جشن انجام وظیفه می کردند. به بندگا رقص و موسیقی می آموختند و در زمان دودمانهای اخیر طبقه‌ای حرفه‌ای از ایشان پدیدار شد که استقلال داشتند و نه بنده اشارف بودند و نه وابسته به پرستشگاه . کیرستاین مثلهایی از رقص مصری در دورانهای مختلف به دست می دهد:
اززمان نخستین دودمان ( در حدود 3000 پ . م) کدنه‌کاری چوبی مانده است که سمتی شاه(9) را هنگام رقص به همراه موسیقی حاصل از آلات ساده نشان می دهد.
ماموری از طرف آساشاه (10) ( در حدود 2400 پ.م) از سرزمین دوردست یک رقاص کوتوله آورد که ردم مصر او را از جهان ارواح می پنداشتند . این گونه رقاصان که کار دلقک و شوخ طبعان را میکردند خواه بسیار داشتند و یک مجسمه کوچک عاج از یک کوتوله به هنگام رقص در موز مرو پولتین نیویورک از 1950 پ. م مظبوط است.
نقشهای برجته دیواری در غزه ( در حدود 1580 – 1150 پ .) دختران تنبور به دست و قاشقک نواز را نشان می دهد که با انگشت حرکاتی مفهوم دار می کنند(11). اندک اندک عادت بر این جاری شد که رقص حرفه‌ای و شغلی شود و در مهمانیهای خصوصی شام رقاصان را دوت می کردند. باآنکه طبقات بالا زمانی رقص میکردند کم کم دست از آن برداشتند و آن را به بندگان یا رقاصان مزدو.ر بسایر ماهر واگذاشتند . به گفته کورت زاخس هیچ یک از « تصاویر رقص یا آثار نوشته خبری از یک رقص حقیقی اجتماعی نمی دهد» که در آن اشراف شرکت داشته باشند. اما رقص به عنوان تفریح همچنان برای همه طبقات محبوب ماند. در زمن دودمانهای اخیر در شهرهای بزرگ مانند ممفیس یا اسکندریه گروههای کوچکی از بازیگران دوره گرد صامت که با اشاره اطوار سخن می گفتند و اکروباتها در میدانهای عمومی بی مقدمه و ارتجالاً به دادن نمایش می پرداختند.
رقص مصر باستان از روی واقعیت چگونه بود ؟ بسبب شیوة ساده تجسم شکلها در نقشهای برجسته و نقاشی نمیتوان به آسانی پی برد که کیفیت اداها و اطورهای رقاصان چگونه چگونه بوده است. اما چنین نمی نامید که حرکات از حالت و حرکات مختلف رقص به خط هیروگلف بر جای مانده است. بعضی حرکات نمودار معلق زنی در هوا است و یک نقش برجسته دیواری از 1500 پ .م گویا حرکتی آکروباسی مانند فرو افتادن و معلق زدن و مانند آنها بسیار رایج بود. رقاصان گاهی تنها و گاهی درگروههای دو یا سه نفری می رقصیدند و کمتر با گروههای بزرگتری هنر نمایی می کردند.
اکنون ببینیم که تاثیر مصر در گسترش رقص چه بوده است. بیگمان تثیر مصر در رقص در حدود قلمرو آنچه در مذهب و دین جرا می شد و آنچه درمیان مردم یا دربارها برای تفریح خاطر کسان معمول می گشت محدود بود. وسعت و گوناگونی حرکات رقص و نیز پدیدار شدن طبقة رقاص درسازمان اجتماعی روزافزون مصر نیز اهمیت دارد. شک نیست که مصر با پراکنده ساختن فرهنگ خویش درسراسر مدیترانه اثر فراوانی در رقص داشت. حتی در ماورای مدیترانه در قادسی هم رقص مصری رواج یافت. هاولاک الیس می نویسد:
نیل وقادوسی بدینگونه دو مرکز رقص کهن بودند و مارشال (12) از هر دو این مراکز بدان سبب ک رقاص به روم صادر می کردند یاد می کند(13).

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  13  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله رقص

دانلودمقاله ویژگیهای پاستل

اختصاصی از رزفایل دانلودمقاله ویژگیهای پاستل دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

 

خدیجه (س) 68 سال قبل از هجرت بدنیا آمد . خانواده‏اى که‏خدیجه را پرورش داد ، از نظر شرافت‏خانوادگى و نسبت‏هاى‏خویشاوندى ، در شمار بزرگترین قبیله‏هاى عرب جاى داشت . این‏خاندان در همه حجاز نفوذ داشت . آثار بزرگى و نجابت و شرافت ازکردار و گفتار خدیجه پدیدار بود .
خدیجه از قبیله هاشم بود و پدر و اقوامش از ثروتمندان قریش‏بودند . پدرش خویلدبن اسد قریشى نام داشت . مادرش فاطمه دخترزائد بن اصم بود .
اخلاق خدیجه (س) :
خدیجه در بین اقوام خود یگانه و ممتاز و میان اقران کم نظیربود . او به فضیلت اخلاقى و پذیرایى‏هاى شایان بسیار معروف بود وبدین جهت زنان مکه به وى حسد مى‏ورزیدند .
دخترت خویلد در سجایا و کمالات اخلاقى زبانزد و نمونه بود و به‏حق ایشان کفو خوبى براى پیامبر (ص) بود . بى‏تردید مى‏توان گفت‏که این سجایا و فضایل اخلاقى سبب شد تا خدیجه براى همسرى پیامبراکرم (ص) شایسته شمرده شود . طبق روایات ، او براى پیامبراکرم (ص) یاورى صادق بود .
آیا خدیجه (س) قبل از پیامبر (ص) ازدواج کرده بود ؟
معروف است اولین کسى که به خواستگارى خدیجه آمد یکى ازبزرگان عرب به نام «عتیق بن عائذ مخزومى‏» بود . او پس ازازدواج با خدیجه ، در جوانى در گذشت و اموال بسیارى براى خدیجه‏ارث گذاشت . پس از او «ابى‏هاله بن المنذر الاسدى‏» که یکى ازبزرگان قبیله خود او بود ، با وى ازدواج کرد . ثمره این پیوندفرزندى به نام «هند» بود که در کودکى در گذشت . ابى‏هاله‏نیز پس از چندى ، وفات یافت و ثروت بسیار از خویش بر جاى نهاد.
هرچند این مطلب که پیامبر اکرم (ص) سومین همسر خدیجه بود وجز عایشه با دوشیزه‏اى ازدواج نکرد ، نزد عامه و خاصه معروف است; ولى مورد تایید همگان نیست . جمعى از مورخان و بزرگان ، نظرمخالف دارند ; براى مثال «ابوالقاسم کوفى‏» ، «احمد بلاذرى‏» ، «علم الهدى‏» ، (سیدمرتضى) در کتاب «شافى‏» و «شیخ طوسى‏» در «تلخیص شافى‏» آشکارا مى‏گویند که خدیجه ،هنگام ازدواج با پیامبر ، «عذرا» بود . این معنا را علامه‏مجلسى نیز تایید کرده است . او مى‏نویسد : «صاحب کتاب انوارو البدء» گفته است که زینب و رقیه دختران هاله ، خواهر خدیجه‏بودند .
برخى از معاصران نیز چنین ادعا کرده‏اند و براى اثبات ادعاى‏خود کتابهایى نوشته‏اند .
آشنایى با حضرت محمد (ص) :
فضایل اخلاقى خدیجه ، بسیارى از بزرگان و صاحب منصبان عرب رابه فکر ازدواج با وى مى‏انداخت . ولى خاطرات همسر پیشین به وى‏اجازه نمى‏داد شوهرى دیگر انتخاب کند . تا اینکه با مقامات‏معنوى حضرت محمد (ص) آشنا شد و آن دو غلامى که براى تجارت‏همراه پیامبر (ص) فرستاده بود ، مطالب و معجزاتى که از وى‏دیده بودند ، براى خدیجه نقل کردند . خدیجه فریفته اخلاق و کمال‏و مقامات معنوى پیامبر (ص) شد . البته او از یکى ازدانشمندان یهود و نیز ورقه بن نوفل ، که از علماى بزرگ عرب وخویشان نزدیک خدیجه به شمار مى‏رفت ، در باره ظهور پیغمبرآخرالزمان و خاتم الانبیا (ص) مطالبى شنیده بود . همه این‏عوامل موجب شد تا خدیجه حضرت محمد (ص) را به همسرى خودانتخاب کند

 

 

 

ازدواج خدیجه :
زفاف خدیجه با حضرت محمد (ص) 2 ماه و 75 روز پس از بازگشت‏از سفر تجارت شام تحقق یافت . در آن زمان ، حضرت‏محمد (ص) 25سال داشت و خدیجه چهل ساله بود . ابن عباس سن ایشان را 28 سال‏نقل مى‏کند . هرچند بعضى از مورخان اهل‏سنت‏سعى مى‏کنند این سخن‏را رد کنند ; چون راوى آن محمد بن صائب کلبى از شیعیان است وآنها او را ضعیف مى‏دانند .
خدیجه به سبب علاقه به حضرت محمد (ص) و مقام معنوى او بارسول خدا ازدواج کرد و تمام دارایى و مقام و جایگاه فامیلى خودرا فداى پیشرفت مقاصد همسرش ساخت .
در عقد ازدواج حضرت محمد (ص) و خدیجه ، عبدالله بن غنم به‏آنها چنین تبریک گفت :
هنیئا مریئا یا خدیجه قد جرت لک الطیرفیما کان منک باسعد
تزوجت‏خیر البریه کلها و من ذا الذى فى الناس مثل محمد ؟
و بشر به البران عیسى بن مریم و موسى ابن عمران فیاقرب موعد
اقرت به الکتاب قدما بانه رسول من البطحاء هادو مهتد
گوارا باد بر تو اى خدیجه که طالع تو سعادتمند بوده و بابهترین خلایق ازدواج کردى . چه کسى در میان مردم همانند محمد (ص) است . محمد (ص) کسى است که حضرت عیسى و موسى به آمدنش‏بشارت داده‏اند و کتب آسمانى به پیامبرى او اقرار داشتند .
رسولى که سر از بطحاء (مکه) در مى‏آورد و او هدایت کننده وهدایت‏شونده است .
احترام پیغمبر خدا (ص) به خدیجه :
احترام حضرت محمد (ص) به خدیجه ، به خاطر عقیده و ایمان اوبه توحید بود .

 


خصال خدیجه (س) :
خدیجه از بزرگترین بانوان اسلام به شمار مى‏رود . او اولین زنى‏بود که به اسلام گروید ; چنان که على‏بن ابى‏طالب (ع) اولین‏مردى بود که اسلام آورد . اولین زنى که نماز خواند ، خدیجه بود. او انسانى روشن بین و دور اندیش بود . با گذشت ، علاقه‏مند به‏معنویات ، وزین و با وقار ، معتقد به حق و حقیقت و متمایل به‏اخبار آسمانى بود . همین شرافت‏براى او بس که همسر رسول خدا (ص) بود و گسترش اسلام به کمک مال و ثروت او تحقق یافت .
خدیجه از کتب آسمانى آگاهى داشت و علاوه بر کثرت اموال و املاک، او را «ملکه بطحاء» مى‏گفتند . از نظر عقل و زیرکى نیزبرترى فوق العاده‏اى داشت و مهمتر اینکه حتى قبل از اسلام وى را«طاهره‏» و «مبارکه‏» و «سیده زنان‏» مى‏خواندند .
جالب این است او از کسانى بود که انتظار ظهور پیامبر اکرم (ص) مى‏کشید و همیشه از ورقه‏بن نوفل و دیگر علما جویاى نشانه‏هاى‏نبوت مى‏شد . اشعار فصیح و پر معناى وى در شان پیامبر اکرم (ص) از علم و ادب و کمال و محبت او به آن بزرگوار حکایت مى‏کند .
نمونه‏اى از اشعار خدیجه در باره پیامبراکرم (ص) چنین است :
فلواننى امسیت فى کل نعمه و دامت لى الدنیا و تملک الاکاسره
فما سویت عندى جناح بعوضه اذا لم یکن عینى لعینک ناظره
اگر تمام نعمتهاى دنیا از آن من باشد و ملک و مملکت کسراها وپادشاهان را داشته باشم ، در نظرم هیچ ارزش ندارد زمانى که چشم‏به چشم تو نیافتند .
دیگر خصوصیت‏خدیجه این است که او داراى شم اقتصادى و روح‏بازرگانى بود و آوازه شهرتش در این امر به شام هم رسیده بود .
البته سجایاى اخلاقى حضرت خدیجه چنان زیاد است که قلم از بیان‏آن ناتوان است . پیامبر اکرم (ص) مى‏فرماید : «افضل نساء اهل الجنه خدیجه بنت‏خویلد و فاطمه بنت محمد ومریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم .»
چه مى‏توان گفت در شان کسى که مایه آرامش و تسلاى خاطر رسول‏خدا (ص) بود ؟ ! در تاریخ مى‏خوانیم : «حضرت محمد (ص) هر وقت از تکذیب قریش و اذیت‏هاى ایشان‏محزون و آزرده مى‏شدند ، هیچ چیز آن حضرت را مسرور نمى‏کرد مگریاد خدیجه ; و هرگاه خدیجه را مى‏دید مسرور مى‏شد»
ذهبى مى‏گوید : مناقب و فضایل خدیجه بسیار است ; او از جمله‏زنان کامل ، عاقل ، والا ، پاى‏بند به دیانت و عفیف و کریم و ازاهل بهشت‏بود . پیامبر اکرم (ص) کرارا او را مدح و ثنا مى‏گفت‏و بر سایر امهات مومنین ترجیح مى‏داد و از او بسیار تجلیل مى‏کرد. به حدى که عایشه مى‏گفت : بر هیچ یک از زنان پیامبر (ص) به‏اندازه خدیجه رشک نورزیدم و این بدان سبب بود که پیامبر (ص)بسیار او را یاد کرد .
درود خدا بر خدیجه :
خدیجه کبربى چنان مقام والایى داشت که خداوند عزوجل بارها براو درود و سلام فرستاد . طبق روایتى از حضرت امام محمد باقر (ص) : پیامبر اکرم (ص) هنگام باز گشت از معراج ، به جبرئیل‏فرمود : «آیا حاجتى دارى ؟»
جبرئیل عرض کرد : خواسته‏ام این است که از طرف خدا و من به‏خدیجه سلام برسانى‏»
در روایتى دیگر مى‏خوانیم : روزى خدیجه به طلب رسول خدا (ص) بیرون آمد . جبرئیل به‏صورت مردى با وى رو به رو شد و از خدیجه احوال رسول‏خدا (ص)را پرسید . خدیجه نمى‏توانست‏بگوید رسول خدا (ص) در کجا به سرمى‏برد . او مى‏ترسید این مرد از کسانى باشد که قصد کشتن پیغمبر(ص) را دارد . وقتى که خدمت آن حضرت رسید و قصه باز گفت ،حضرت محمد (ص) فرمود : «آن جبرئیل بود و امر کرد که از خداتو را سلام برسانم نقش خدیجه در پیشبرد اسلام :
وقتى حضرت خدیجه دریافت که سعادتمند شده ، هرچه داشت در راه‏پیشرفت و موقعیت پیغمبر اسلام (ص) انفاق کرد . او تمام اموال‏خویش را به پیامبر (ص) بخشید و در راه نشر اسلام به مصرف‏رساند . تا جایى که هنگام ارتحال ، پارچه‏اى براى کفن نداشت .
ابن اسحاق جمله‏اى در شان خدیجه دارد که گویاى همکارى وصداقت او در پیشبرد اسلام است . او مى‏گوید : «خدیجه یاور صادق‏و با وفایى براى پیامبر (ص) بود و مصیبت‏ها در پى رحلت‏خدیجه‏و ابوطالب بر پیامبر (ص) سرازیر شد .»
گویا این دو ، در برابر هجوم ناملایمات بر پیامبر اکرم (ص)، سدى بلند و مستحکم بودند .
این جمله ، معروف که اسلام رهین اخلاق پیامبر (ص) ، شمشیرعلى (ع) ، و اموال خدیجه است از نهایت همکارى و صداقت‏خدیجه‏پرده بر مى‏دارد .
فرزندان خدیجه :
در تعداد فرزندان حضرت خدیجه ، میان مورخان اختلاف است . به‏گفته مشهور : ثمره ازدواج رسول خدا و خدیجه ، شش فرزند بود .
1- هاشم . 2- عبدالله . به این دو «طاهر» و «طیب‏»مى‏گفتند . . 3- رقیه . 4- زینب 5- ام کلثوم . 6- فاطمه .
رقیه بزرگترین دخترانش بودو زینب ، ام کلثوم و فاطمه به‏ترتیب پس از رقیه قرار داشتند . پسران خدیجه پیش از بعثت‏پیامبر (ص) ، بدرود زندگى گفتند . ولى دخترانش ، نبوت پیامبر(ص) را درک کردند .

 

گروهى از محققان معتقدند : قاسم و همه دختران رسول خدا (ص)پس از بعثت‏به دنیا آمدند و چندروز پس از پیامبر خدا (ص) به‏مدینه هجرت کردند .
وصیت‏خدیجه :
حضرت خدیجه (س) سه سال قبل از هجرت بیمار شد . پیغمبر (ص) به عیادت وى رفت و فرمود : اى خدیجه ، «اما علمت ان الله‏قد زوجنى معک فى الجنه‏» ; آیا مى‏دانى که خداوند تو را دربهشت نیز همسرم ساخته است ؟ !
آنگاه از خدیجه دل جویى و تفقد کرد ; او را وعده بهشت داد ودرجات عالى بهشت را به شکرانه خدمات او توصیف فرمود .
چون بیمارى خدیجه شدت یافت ، عرض کرد : یا رسول الله ! چندوصیت دارم : من در حق تو کوتاهى کردم ، مرا عفو کن .
پیامبر (ص) فرمود : هرگز از تو تقصیرى ندیدم و نهایت تلاش‏خود را به کار بردى . در خانه‏ام بسیار خسته شدى و اموالت را درراه خدا مصرف کردى .
عرض کرد : یا رسول الله ! وصیت دوم من این است که مواظب این‏دختر باشید . و به فاطمه زهرا (س) اشاره کرد . چون او بعد ازمن یتیم و غریب خواهد شد . پس مبادا کسى از زنان قریش به اوآزار برساند . مبادا کسى به صورتش سیلى بزند . مبادا کسى بر اوفریاد بکشد . مبادا کسى با او برخورد غیر ملایم و زننده‏اى داشته‏باشد .
اما وصیت‏سوم را شرم مى‏کنم برایت‏بگویم . آن را به‏فاطمه عرض مى‏کنم تا او برایت‏بازگو کند . سپس فاطمه را فراخواند و به وى فرمود : «نور چشمم ! به پدرت رسول الله بگو :مادرم مى‏گوید : من از قبر در هراسم ;

 

1- قلمه های پاستل به علت ترد و شکننده بودن ، همواره آسیب پذیرند .
2- عدم ثبات رنگ پاستل در بیشتر انواع آن ، موجب نگرانی هنرمند است .
3- محدود بودن زمینه های کار با پاستل
4- خاکه گذاری پاستل و آلودگی دستها و انگشتان هنرمند ، هنگام کار ، موانعی ایجاد می کند که برای جلوگیری از مشکلات بعدی در بعضی از انواع پا ستل ، پوشش کاغذی یا سلوفان به عنوان محافظ استفاده می شود .
5- برای جلوگیری از اسیبهای ناشی از حمل و نقل پاستل در جعبه های مقوایی ، بهتر است از جعبه های فلزی یا چوبی که دارای پوشش های ضد اصطحکاک و ضربه گیر نظیر کتان ، پنبه و اسفنجهای خاص هستند استفاده شود .

 

شیوه های کار کردن با پاستل معمولی :
توصیه مهم :
کاغذهای پاستل را روی سطوح محکم و سفت و صاف قرار دهید تا انجام کار مطلوب باشد و کاغذ پاستل بتواند مواد رنگی و گرد پاستل را بهتر جذب نماید .
1- کاغذ پاستل را روی زیر دستی نصب کنید .
2- روپوش کار را به تن کنید تا خاکه پاستل و ذرات آن ، لباسها را آلوده نکند .
3- کاغذ پاستل را به ترتیبی که اشاره شد بر روی زیر دستی نصب کنید .
4- اگر قبلاً طراحی کرده اید آن را بر روی کاغذ منتقل کنید .
5- در انتخاب رنگ و مقایسه آن با «مدل » دقت کنید تا نزدیکترین رنگها را انتخاب کنید . زیرا در نقاشی پاستل یکی از عوامل انتقال پاستل بر روی کاغذ ، همان ناصافی های مربوط به بافت کلی کاغذ است و چنانچه با استفاده از مالش چند رنگ مختلف ، آن ها را اشباع کنید . « رنگ نشینی » به راحتی انجام نمی شود .
6- استفاده از قلمه های رنگی پاستل بسیار ساده است ، به خصوص خاصیت « پوشش کلی رنگهای پاستل » امتیازی بسیار خوب است و سطوح مختلف قلمه های پاستل نیز کمک بسیار جالبی در سرعت بخشیدن به اتمام کار است ، مثلاً به راحتی با استفاده از سطوح تخت پاستل می توانید سطوح پهن یا بزرگ نقاشی را رنگ بزنید یا برای ترسیم خطوط نازک از کناره ها یا نوک قلمه های پاستل استفاده کنید . چون فشار انگشتان دست یا حرکت سریع آن می تواند اثر متفاوتی بر روی کاغذ بگذارد که از نظر کسب تجربه برای شما مفید است پیشنهاد می کنیم قبل از شروع کار اثر ، قلمه رنگی را بر روی کاغذ خود امتحان کنید تا با توجه به رنگ کاغذ پاستل و تاثیر آن ، راهکار مناسب را پیدا کنید .
7- برای ترکیب رنگها ، قلمه های رنگی مورد نظر را انتخاب کرده و آنها را کنار هم یا روی هم بکشید و محو کنید .
8- برای محو کردن رنگها از انگشتان دست استفاده کنید و برای پاک کردن رنگها از یک قطعه پنبه ، یا پارچه تمیز یا دستمال کاغذی استفاده کنید . به هر حال محو کردن و پاک کردن باید به آرامی و ظرافت انجام پذیرد .
9- گرد و غبار و پوده های پاستل را بدون آن که دست بر آن بکشید از سطح کار بزدایید . کافی است زیر دستی خودتان را همراه با نقاشی روی زمین به طور عمودی قرار دهید و کنارة آن را به آرامی چند بار به زمین بکوبید تا گرده های اضافی از آن جدا شود .
10- بعد از اتمام نقاشی ، آن را روی سه پایه قرار دهید و از فاصله دورتر ( حدود یک متر) به آن نگاه کنید . در این مرحله که برخی آن را لحظه های پایانی نامیده اند ، لازم است با حوصله و دقت بیشتر در تناسبها و درجات تیره و روشنی رنگها دقت کرده و در صورت لزوم در نقاطی از کار ، درخشندگی یا تیرگی رنگها را تغییر دهید . این کار شما شبیه « رتوش و پوزتیو » عکاسان است که جنبه تکمیلی و ترمیمی دارد . ( برای آنکه در این مرحله دست یا آستین شما مزاحمتی برای اثر هنری به وجود نیاورد ،از یک خط کش ، یا چوب دستی استفاده کنید .)
11- بلافاصله پس از پایان کار ، برای ثابت کردن پاستل اقدام کنید . نحوة ثابت کردن رنگ و استفاده از ثابت کننده ها و روش ساخت یک نوع از آن را در بخش مربوط شرح می دهیم .
12-پس از خشک شدن ثابت کننده ها و رفع حالت چسبندگی آن ، تابلوی نقاشی را در قاب شیشه ای قرار دهید . نحوة قاب کردن باید به گونه ای باشد که بین شیشه و اثر ، فاصله ای ایجاد گردد . ( می توانید با استفاده از لایه های مقوایی نسبتا ضخیم برای حاشیه ، فاصلةلازم را ایجاد کنید . )
13- تابلو پاستل را هرگز در مقابل نور مستقیم و گرما قرار ندهید زیرا رنگهای آن تغییر می کند و مواد ثابت کننده آن نیز کم اثر وگاهی بی اثر می شود .

 

روشهای محو کردن در انواع پاستل :
1- روش انگشتی :
ساده ترین و بهترین روش محو کردن پاستل است . چه در پاستل گچی چه در پاستل روغنی ، استفاده از انگشتان سبب می شود که چربی نهفته در پوست با مواد تشکیل دهندة پاستل آمیخته شده و سبب انسجام بیشتر نرمه های پاستل و انتقال آن بر روی اثر گردد .
در هنگام استفاده از پاستل روغنی نیز همین چربی به کمک گرمای دست ، با موم و روغنهای موجود در آن آمیخته شده و فشار انگشتان سبب پخش پاستل روغنی در محل تماس می شود . بدیهی است که زیاده روی در استفاده از انگشتان سبب حل چربی و روغنهای موجود در پاستل شده و لکه های ناخوشایندی را در سطح اثر نمایان می کند .
2- استفاده از قلم مو :
چون پاستل روغنی در تابانتین حل می شود ، چنانچه سطح کاغذ را پاستل روغنی بزنید . ( می توانید با قلم موی آغشته به کمی تربانتین یا کمی تینر ، آن را محو کنید. در صورت تمایل به ایجاد بافت و تکنیک ضربه ای مجدداً می توان بافت مورد نظر را ایجاد کرد . بدیهی است که این تکنیک نیازی به ثابت کننده یا براق کننده ندارد .
ز تو مى‏خواهم مرا درلباسى که هنگام نزول وحى به تن داشتى ، کفن کنى .»

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   14 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله ویژگیهای پاستل

دانلود مقاله معماری فولدینگ

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله معماری فولدینگ دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

معماری فولدینگ یکی از سبک های مطرح در دهه پایانی قرن گذشته بود . فلسفه فولدینگ برای نخستین بار توسط فیلسوف فقید فرانسوی ، ژیل دلوز مطرح شد . وی همچون ژاک دریدا از جمله فلاسفه مکتب پسا ساختارگرایی محسوب می شود . دلوز نیز مانند دریدا اساس اندیشه خود را بر زیر سوال بردن بینش مدرن و مکتب ساختارگرایی قرار داد .
فلسفه دلوز ، یک فلسفه افلاطون ستیز و دکارت ستیز است . به عبارت دیگر می توان بیان نمود که فولدینگ یک طرح ضد دکارتی است . از نظر دلوز ، هستی از زیر بناهای عقل ریاضی استخراج نشده است . وی در کتاب معروف خود ، ضد ادیپ سرمایه داری و اسکیزوفرنی ( 1972) خرد مدرن را مورد پرسش قرار داد . از نظر دلوز ، خرد هر جایی است .
فلسفه فولدینگ منطق ارسطویی را نیز زیر سوال می برد . از نظر این فلسفه ، هیچ ارجحیتی در جهان وجود ندارد . زیر بنا و روبنا وجود ندارد . فولدینگ به دنبال تعدد است و می خواهد سلسله مراتب را از بین ببرد . این فلسفه در پی از بین بردن دو گانگی هاست .
فولد یعنی چین و لایه های هزار تو ، یعنی هر لایه در کنار لایه دیگر ، همه چیز در کنار هم است ، هیچ اندیشه ای بر دیگری ارجحیت ندارد ، تفسیری بالاتر و فراتر از دیگری نیست ، همه چیز افقی است . به عبارت دیگر فولدینگ می خواهد منطق دو ارزشی را دیکانستراکت کند و کثرت و تباین را جایگزین آن کند . فولدینگ هم مانند دیکانستراکشن در پی از بین بردن مبناهای فکری تمدن غرب و بالاخص منطق مطلق و ریاضی گونه مدرن است .
فولدینگ ، عمودگرایی ، طبقه بندی و سلسله مراتب مردود می داند و به جای آن افقی گرایی را مطرح می کند . از نظر فولدینگ همه چیز همسطح یکدیگر است . دلوز در کتاب خود به نام ، فولد ، لایبنیتز و باروک ( 1982 ) جهان را چنین تبیین می کند : " جهان به عنوان کالبدی از فولدها و سطوح بی نهایت که از طریق فضا ، زمان فشرده شده ، در هم پیچ و تاب خورده و پیچیده شده است . " دلوز هستی و اجزاء آن را همواره در حال شدن می بیند .
یکی از موارد کلیدی در مباحث مطرح شده توسط دلوز ، افقی گرایی است . دلوز به همراه یار همفکر خود ، فیلیکس گاتاری ، مقاله ای به نام " ریزوم " در سال 1976 در پاریس منتشر کرد . این موضوع در کتاب هزار سطح صاف ( 1980) به صورت کامل تر توسط این دو مطرح گردید . رزیوم گیاهی است بر خلاف سایر گیاهان ، ساقه آن به صورت افقی و در زیر خاک رشد می کند . برگ های آن خارج از خاک است . با قطع بخشی از ساقه آن ، این گیاه از بین نمی رود ، بلکه از همانجا در زیر خاک گسترش می یابد و جوانه های تازه ایجاد می کند .
این دو متفکر با مطرح نمودن بحث ریزوم ، سعی در بنیان فکنی اندیشه غرب کردند و اصول اولیه آن را زیر سوال بردند . از نظر آنها ، عقلانیت غرب به صورت سلسله مراتب عمودوار ، درخت گونه و مرکز مدار است .
بحث فولدینگ در معماری از اوایل دهه 1990 مطرح شد و به تدریج اکثر معماران نامدار سبک دیکانستراکشن مانند پیتر آیزنمن ، فرانک گهری ، زاها حدید و حتی معماران مدرنیست فیلیپ جانسون به این سمت گرایش پیدا کردند . از دیگر معماران و نظریه پردازان سبک فولدینگ می توان از بهرام شیردل ، جفری کیپینز ، گرگ لین و چارلز جنکز نام برد . همانند دیکانستراکشن ، خواستگاه فلسفه فولدینگ در فرانسه و معماری فولدینگ در آمریکا بوده است.

 

این معماران در کارهای جدید خود پیچیدگی را با وحدت یا تقابل نشان نمی دهند بلکه به صورت نرم و انعطاف پذیر ، پیچیدگی ها و گوناگونی های مختلف را در هم می آمیزند . این کار باعث از بین بردن تفاوت ها نمی شود . باعث ایجاد یک پدیده همگون یکپارچه نیز نمی گردد ، بلکه این عوامل و نیروها به صورت نرم و انعطاف پذیر در هم می آمیزد . هویت و خصوصیت هر یک از این عوامل در نهایت حفظ می شود مانند لایه های درونی زمین که تحت فشارهای خارجی تغییر شکل می دهند ، در عین این که خصوصیات خود را حفظ می کنند .
نظریه دیکانستراکشن جهان را به عنوان زمینه هایی از تفاوت ها می دید و این تضاد ها را در معماری شکل می داد . این منطق تضاد گونه در حال نرم شدن است تا خصوصیات بافت شهری و فرهنگی را به گونه ای بهتر مورد استفاده قرار دهد .
دیکانستراکشنیست ها عدم هماهنگی های درون پروژه را در ساختمان و سایت نمایش می دادند و این نقطه آغاز پروژه آنها بود . ولی آنها هم اکنون این تفاوت ها را در تقابل نشان نمی دهند ، بلکه آنها را به صورت انعطاف پذیری در هم می آمیزند و یک منطق سیال و مرتبط را دنبال می کنند . اگر در گذشته پیچیدگی ها و تضاد از دل تقابل های درونی پروژه بیرون می آمد ، در حال حاضر خصوصیات مکانی ، مصالح و برنامه به صورت انعطاف پذیری روی همدیگر تا می شوند ، در حالی که هویت هر یک حفظ می شوند . معماری فولدینگ در مقیاس شهری در جایی بین زمینه گرایی و بیان گرایی قرار دارد . فرم های انعطاف پذیر نه به صورت کامل هندسی هستند و نه به شکل دلبخواهی . در مقیاس شهر ، این لایه های تا شده و انعطاف پذیر نه نسبت به بافت مجاور خود بی تفاوت اند و نه مطابق با آنند ، بلکه از شرایط محیطی بهره می جویند و آنها را در منطق پیچ خورده و منحنی خود جای می دهند .
گرگ لین در تعریف معماری فولدینگ می گوید : " فولدینگ یعنی تلفیق نمودن عوامل نامربوط در یک مخلوط به هم پیوسته . " در این رابطه می توان لایه های رسوبی در کوه ها را مثال زد که در اثر فشارهای درونی زمین روی یکدیگر خم شده و پیچ و تاب خورده اند . در عین این که هر لایه خصوصیات درونی خود را حفظ کرده است ، ولی با لایه مجاور خود درگیر شده و لایه ها به صورت انعطاف پذیری در کنار یکدیگر انحناء پیدا کرده اند .

 

معماری فولدینگ معماری نئو باروک نیز نامیده می شود . در معماری باروک ، سبک های یونانی ، رومی ، شرقی ، رومانسک ، گوتیک و کلاسیک روی یکدیگر تا می شوند و کالبد بنا و سطوح مواج دیوارها نسبت به شرایط انعطاف پذیرند . همانگونه که در معماری فولدینگ انعطاف پذیری احجام و سطوح مختلف توسط تکنولوژی جدید ، که همان رایانه است ، انجام می شود . تکنولوژی رایانه قادر است بین دو شکل ، شکل های میانی را برای انتقال نرم یکی به دیگری انجام دهد . این انتقال نرم مدت ها است که در فیلم های تبلیغاتی ، فیلم های ویدیویی و فیلم های سینمایی انجام می شود . در فیلم ویدیویی مایکل جکسون به نام سیاه و سفید ، تصویر صورت چند فرد مختلف که از نژادها ، رنگ ها ، جنسیت و سنین مختلف بودند گرفته شده بود و در مقابل چشمان حیرت زده تماشاگران تلویزیون ، تصویر یکی به دیگری تبدیل می شد ، بدون اینکه بیننده احساس کند که این لایه های بین دو صورت کاملا متفاوت به صورت تصنعی و یا ناهمگون به یکدیگر تبدیل می شوند .
در فیلم پایان گر 2 ( Terminator 2 ) نیز هنر پیشه ای که نقش منفی داشت می توانست کالبد خود را به صورت جیوه در بیاورد و همانند جیوه در هر شرایطی تغییر حالت دهد . در روی کف زمین به صورت یک کف پوش پهن شود و سپس از روی کف بلند شده و به صورت انسان و یا حالت های دیگر در آید . امروزه با استفاده از رایانه ، این انتقال و تغییر شکل به راحتی قابل اجرا است و معماران فولدینگ سعی می کنند که معماری را با علم روز همگون و همسو سازند .
در این رابطه بهرام شیردل در مصاحبه خود در مجله آبادی می گوید : " فکر من و همکارانم در معماری و شهر سازی ، قابل انعطاف کردن فضاها است به گونه ای که جوابگوی تفاوت های بی شماری باشد ،... همیشه معتقد بوده ام باید معماری جدیدی به وجود آید که با افکار و زندگی زمان خود انطباق داشته باشد و فرهنگ و تمدن موجود را غنی تر کند ... انسان با گذشت زمان افکار و خصوصیاتش تغییر می کند - بر عکس سایر جانداران - معماری هم باید تبع آن تغییر کند . "
پیتر آیزنمن به عنوان بانی طرح فلسفه فولدینگ در حوزه معماری واژه " Weak Form " یا " فرم ضعیف " را مطرح کرده است . فرمی که قابل انعطاف است و خود را با شرایط محیطی وفق دهد .همانطور که ژله با شکل ظرف خود تطبیق می یابد . لذا فرم ها یا لایه های معماری فولدینگ ، در مجاور و همتراز یکدیگر به صورت انعطاف پذیر و در انطباق با شرایط کالبدی ، اجتماعی و تاریخی محیط در سایت قرار می گیرند .

 

آیزنمن در طرح خود برای مرکز گردهمایی کلمبوس ( 92-1990) موضوع اشاره شده ، در فوق را به صورت کالبد معماری نشان داده است . به طور کلی در اکثر شهرهای بزرگ آمریکا ساختمانی به نام مرکز گردهمایی وجود دارد . در این نوع ساختمان ها به صورت مستمر جلسات ، سخنرانی ها و نمایشگاهای مختلف از طرف اصناف ، سازمان ها و نهادها گوناگون که موقعیت محلی ، ملی و یابین المللی دارند برگزار می شود .
مرکز گردهمایی کلمبوس در شمال مرکز شهر کلمبوس و در واقع در مرز بین مرکز شهر و قسمت شمالی شهر قرار دارد . در سمت غرب ساختمان ،های استریت که یکی از دو خیابان اصلی شهر است عبور می کند و از جنوب تا شمال و مرکز شهر را به یکدیگر متصل می کند . از سه طرف دیگر سایت ، بزرگراههای سرتاسری و خطوط راه آهن عبور می کنند و پل های چند طبقه متعدد در اطراف سایت این خطوط را به یکدیگر متصل کرده است . به عبارتی در غرب سایت مهم ترین مسیر ارتباطی محلی و داخل شهری ، و در سه طرف دیگر سایت خطوط ارتباطی داخل و بین شهری قرار دارد .

 

تصمیمات اتخاذ شده و یا اطلاعات کسب شده در گردهمایی های داخل این ساختمان از طریق خطوط تلفن ، فاکس و اینترنت و همچنین مطبوعات و رسانه های مختلف به سراسر کشور منتقل می شود . لذا از یک طرف این ساختمان مرکز تبادل اطلاعات است و لایه های مختلف از این مرکز این اطلاعات را به مناطق مختلف منتقل می کنند . از طرف دیگر این مکان مرکز خطوط ارتباطی محلی و بین شهری است و لایه های مختلف راه های ارتباطی از چهار طرف این ساختمان عبور می کنند .
آیزنمن این جند لایگی خطوط اطلاعاتی و راه های ارتباطی در عصر ابر رسانه ها را در ساختمان خود به صورت کالبدی به نمایش گذارده است . لایه های مختلف ساختمان خود به صورت کالبدی به نمایش گذارده است . لایه های مختلف ساختمان در حالت افقی ، به صورت همتراز و با موقعیت همسان در کنار یکدیگر قرار گرفته اند و مجموع این لایه ها کلیت واحدی را به نام مرکز گردهمایی کلمبوس تشکیل داده اند .
نکته حائز اهمیت دیگر در طرح آیزنمن این است که ساختمان دارای یک دوگانگی در مقیاس است که به هر دو آنها بدون ارجحیت یکی بر دیگری توجه شده است . یکی مقیاس بزرگ شهر است و از دید داخل برج های مرتفع مرکز شهر ، این ساختمان مقیاسی در حد بزرگراههای اطراف خود دارد . همچنین از دید عابر پیاده در مجاور خیابان اصلی شهر ، مقیاس ساختمان خرد شده و مقیاس آن در حد مقیاس نسبتا کوچک ساختمان های محلی اطراف خیابان است .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یکی دیگر از پروژه های جالب توجه در این سبک ، سرنگون ساختن برج سیرز در شهر شیکاگو توسط گرگ لین است . برج سیرز ، به ارتفاع 110 طبقه مرتفع ترین ساختمان ساخته شده به سبک مدرن است . این ساختمان توسط شرکت معتبر S.O.M بین سالهای 74-1970 ساخته شد . مهندس معمار آن بروس گراهام و مهندس سازه آن فضلور خان - پاکستانی تبار - بود .
این ساختمان نماد و نمودی کامل از سبک مدرن و اندیشه مدرن است . نمای خارجی برج تماما با شیشه هایی به رنگ برنز و آلومینیوم سیاه رنگ پوشش شده است و می توان آنرا دنباله شیوه میس وندروهه و شعار کمتر بیشتر است دانست . این برج از نه مکعب مستطیل چسبیده به هم تشکیل شده که به صورت سلسله وار هر کدام تا ارتفاع معینی بالا می روند . دو مکعب مستطیل آخر به ارتفاع 443 متر می رسند . فضلور خان برای هر مکعب مستطیل 25 ستون فلزی در نظر گرفت . لزا برج سیزر از نه لایه - مکعب مستطیل - و هر لایه از 25 لایه - سیستم سازه - تشکیل شده است . گرگ لین در پروژه خود - به صورت نمادین - با تبر ، تیشه به ریشه این نماد مدرنیته و معماری مدرن زد و عمود گرایی را به افقی گرایی تبدیل کرد . پس از انداختن برج به روی زمین ، لین لایه های هندسی طویل و قائم الزاویه آن را برطبق شرایط سایت در بین رودخانه ، خیابان و ساختمان های مجاور ، همانند نوارهای خمیری شکل ، در کنار هم قرار داد . این لایه ها در عین این که هر یک خصوصیات خود را حفظ کردند ، ولی با توجه به شرایط موجود در سایت به حالت نرم و انعطاف پذیر ،
به صورت افقی و بدون هیچ گونه ارجحیتی در بین عوامل موجود در سایت قرار گرفتند

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  12  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله معماری فولدینگ

دانلود مقاله فیلمنامه بایسیکل‏ران

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله فیلمنامه بایسیکل‏ران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 


داستان این فیلمنامه، واقعی است و نویسنده در اواخر دهه چهل، طرحی از همین داستان را، در ورزشگاهی واقع در میدان خراسان تهران شاهد بوده است. این واقعه به اشکال دیگر در شهرهای مختلف، چون دزفول و اراک نیز به وقوع پیوسته است.

 

بیمارستان اول، روز.
نقره، زن افغانی در حال جان دادن است. به سختی نفس می‏کشد. جمعه، پسر کوچک او مضطرب است و او را باد می‏زند. گاهی توی دهان مادرش فوت می‏کند (تنفس مصنوعی غلط و ناقص). نسیم، مرد افغانی مهاجر، برای زنش دکتر می‏آورد. دکتر اول، گوشی را روی سینة نقره می‏گذارد.
دکتر اول: زنت کلکسیون مرضه. (نقره، زیر گوشی تکان تکان می‏خورد. جمعه و نسیم او را سخت نگه می‏دارند.) این مریضی‏ها ناشناخته است. مال دورة بی پولیه. یه مدت که زیاد گشنه بمونی، همه جور میکربی امکان رشد پیدا می‏کنه. ببرش یه بیمارستان مجهز. فقط یه جا هست که شاید دردتو دوا کنند. (روی نسخه آدرس آن ‏جا را نوشته است.) پول و پله داری؟ اگه نداری نرو.

 

تفریحگاه عمومی، روز.
درون یک بنای استوانه‏ای شکل (دیوار مرگ)، یک موتورسوار، با موتوری که چراغش روشن است، به شکل خطرناکی می‏چرخد. از دید مردمی که بالای گودال به تماشا ایستاده‏اند، به آتشگردانی شبیه است. تماشاچیان برای او پول می‏ریزند.

 

بیمارستان دوم، روز.
دکتر دوم، فشار خون نقره را اندازه می‏گیرد. موتورسوار و نسیم و جمعه نیز حضور دارند. نقره، گویی در حال جان دادن است.
دکتر دوم: من از خدا می‏خوام روی زنت تحقیق کنم. ولی اگر مُرد، من جوابگو نیستم. این مرض ناشناخته است اینجا رو امضا کن!
نسیم، خودنویس دکتر دوّم را می‏گیرد و اسمش را می‏نویسد: «نسیم دوچرخه‏سوار» و خطی زیر اسم می‏کشد که امضای اوست. عنوان فیلم، همان نوشتة بدخط اوست. حالا نسیم و دوست موتورسوارش جلوی حسابداری بیمارستانند.
حسابدار: شبی هزار تومن پول تخته، به تو تخفیف دادیم، شد شبی پونصد تومن. شبی سیصد تومن پول سرویس و اکسیژنه. پول آزمایش و عمل و ویزیتم سوا نوشته می‏شه. پول هر شبم پیش پیش می‏گیریم. چقدر بیعانه می‏دین؟
(نسیم به زنش در انتهای راهرو نگاه می‏کند. نقره بال بال می‏زند. جمعه پسرش توی دهان او فوت می‏کند و دستهایش را بالا و پایین می‏برد. دوست نسیم از جیبش مشتی اسکناس تاکرده درمی‏آورد. نسیم نیز از هر جیبش مقداری پول افغانی درمی‏آورد. حسابدار پول های او را با تعجب نگاه می‏کند. هر چند برگ از اسکناس‏ها مربوط به یک دوره از دولت های مستعجل افغانستان است.) اینا دیگه چیه؟
نسیم: هزار و دوصد افغانی و پنجاه پوله .
حسابدار: تبدیلش کن بیار! (پول های دوست او را می‏شمارد.) این مال امشب. یه خرده‏ام اضافه‏تره. فعلاً بستریش می‏کنم تا پولو بیاری.
نقره را با برانکار به تختی می‏رسانند. نسیم و موتورسوار و جمعه به دنبال او هستند. پرستاران به بینی نقره ماسک اکسیژن وصل می‏کنند. نقره، رفته رفته آرام‏تر می‏شود. این عمل به چشم نسیم معجزه‏ای است. روی دعا به آسمان می‏برد.

 

تفریحگاه عمومی، ظهر.
موتورسوار پیاده می‏شود. تماشاچیان از بالکن گودال پایین می‏آیند. بچة یکی از تماشاچیان هنوز پول خرد به گودال پرتاب می‏کند. موتورسوار با موتورش از دریچة کف استوانه بیرون می‏آید. نسیم و جمعه بر ترکِ موتور سوار می‏شوند.
موتورسوار: نریزین بابا! اگه برای منه که حقوقم ثابته. (به نسیم) دیروز یکیش خورد توی سرم، هنوز درد می‏کنه.

 

جلوی یک قهوه‏خانه، روز.
از راه می‏رسند. موتورسوار موتور را روی جک می‏زند. نسیم و جمعه به موتور تکیه می‏دهند.
موتورسوار: وایسین اومدم. می‏رم پول‏ها رو تبدیل کنم، نشونی ایازم بگیرم.
نسیم: زود برگرد! چاه رو باید تا شب تحویل بدم.
موتورسوار می‏رود. چند مشتری از قهوه‏خانه خارج می‏شوند.حاشیة خیابان مملو از تریلی است. آن سوی خیابان مردی ریزنقش سرش را زیر چرخ یک تریلیِ پارک کرده می‏گذارد. پسربچه‏ای که همراه اوست، کمی از تریلی فاصله می‏گیرد و مراقب اطراف می‏شود. حواس نسیم و جمعه به مرد و بچه جلب می‏شود. رانندة تریلی سر می‏رسد و سوار ماشین می‏شود. نسیم از جا نیم‏خیز می‏شود. راننده، ماشین را روشن می‏کند. پسربچة همراه مرد، هنوز عکس العملی نشان نمی‏دهد. شاگرد رانندة تریلی، دوان دوان خود را به ماشین می‏رساند و سوار می‏شود. رانندة تریلی چراغ راهنمایش را می‏زند که راه بیفتد. نسیم و جمعه از بهت چشم‎هایشان باز مانده است. نسیم، ناخودآگاه جیغ می‏زند. اما قبل از او پسربچه خود را جلو تریلی می‏اندازد و دست تکان می‏دهد و به زیر چرخ‏ها اشاره می‏کند. شاگرد راننده سرش را از شیشه بیرون می‏کند، چیزی نمی‏بیند. در را باز می‏کند و پایین می‏آید. پسربچه مردِ زیر چرخ را به شاگرد راننده نشان می‏دهد. موتورسوار از قهوه‏خانه بیرون می‏آید.
موتورسوار: پولو تبدیل کردم. نشونی ایازم برای شب گرفتم.
نسیم هنوز بهت زده است و با دست، مرد ریزنقشِ زیر تریلی را به او نشان می‏دهد. شاگرد راننده و راننده، او را از زیر ماشین بیرون می‏کشند. راننده نیز به کمک او می‏آید. شاگرد راننده داد و فریاد می‏کند و به گوش مرد می‏زند. عده‏ای از راننده‏ها و مشتریان قهوه‏خانه دور آن‏ها جمع می‏شوند.
راننده: مرد حسابی جا قحطیه؟
مرد ریزنقش: بدبختم. بیچاره‏ام. زنم داره می‏میره. ولم کنین! بذارین خودمو بکشم راحت شم.
شاگرد راننده دوباره می‏خواهد او را بزند که راننده مانع می‏شود و یک اسکناس به او می‏دهد.
راننده: برو سراغ یه کار آبرودار! برو امیدوار باش!
شاگر راننده: شانس آوردی گیر یه آدم خداشناس افتادی والا من می‏دونستم و تو.
نسیم و جمعه که بر ترک موتور نشسته‏اند از آن‏جا دور می‏شوند.

 

بیمارستان دوم، روز.
جمعه در کنار تخت مادرش است. نقره به سر او دست می‏کشد. هنوز بدحال است. نسیم و موتورسوار کنار حسابداری ایستاده‏اند. حسابدار پول ها را می‏شمارد.
حسابدار: دیگه داشتن زنتو جواب می‏کردن. دکتر گفته اگه تا چند روز دیگه پول نیاری وجراحی نشه، مردنش حتمیه. (نسیم اشک از چشم پاک می‏کند.) فعلاً با آمپول نیگرش داشتن. اینکه دوباره کمه! (روی کاغذ حساب می‏کند.) پول سه روز تخت و اکسیژنه.
نسیم: هنوز یه کار خوب گیر نیاوردم.
موتورسوار: تازه مهاجره. نابلده. دنبال یه کار می‏گرده.
حسابدار: تا دو روز دیگه جور کردی که کردی، والا من بی‏تقصیرم. می‏ذارنش دم در.
نسیم: دیروز شش متر چاه کندم. زمینش سنگیه. متری پنجاه تومن بیشتر به افغانی‏ها نمی‏دن. (رو به دوستش) با چاه کنی گذارم نمی‏شه.
موتورسوار: بریم تا شب.

 

ساختمانی نیمه تمام، روز.
از موتور پیاده می‏شوند. نسیم با طناب، خود را می‏بندد. جمعه به دست های تاول زده‏اش تف می‏اندازد و با همة توان، چرخ چاه را کنترل می‏کند. دوربین با نسیم به ظلمت چاه می‏رود.

 

گود آجرپزی، شب.
موتورسوار وارد گود آجرپزی می‏شود. صدای پارس چند سگ که دیده نمی‏شوند صحنه را اشغال می‏کند. یک کامیون، زوزه کشان دور می‏شود. موتور در غبار آن ناپیدا می‏شود. یک تریلیِ کانتینردار پارک کرده است.

 

قهوه‏خانه گود، شب.
در یک گوشة دنج در محوطة پشتی قهوه‏خانه عده‏ای رانندة ترکیه‏ای گُله به گُله نشسته‏اند. دو نفر از آن ها دومینو بازی می‏کنند. چند نفر از آن ها ویدیو نگاه می‏کنند. در تصویر تلویزیون، عده‏ای زن و مرد در حال رقصند. یکی از مشتریان از ورود نسیم و دوستش به تشویش می‏افتد. جمعه به تماشا می‏نشیند. موتورسوار در گوشه‏ای با ایاز که تُرک می‏نماید، صحبت می‏کند. نسیم نگاهش را از موتورسوار به تلویزیون می‏دهد.
ایاز: این طور که معلومه تو به یه شانس احتیاج داری. با عملگی و چاه کنی، پول تخت بیمارستانم درنمی‏آری، باید یه کار خطرناک بکنی. دلشو داری؟
موتورسوار: پرجرئته، ولی اهل کار خلاف نیست.
ایاز: هیچکی اهل کار خلاف نیست. آدم، دزد که از شیکم ننه‏اش نمی‏آد؛ بعدشه که مجبور می‏شه. تریلی می‏تونی برونی؟
موتورسوار: دوچرخه سازه. یه بارم تو یه مسابقة دوچرخه سواری برنده شده. چند روز پا می‏زده. اون بار که از مرز، قاچاقی رد شدم به من پناه داد. آدمای بدبخت زود همدیگرو گیر می‏آرن.
ایاز: نمی‏دونم والله. تو این یکی، من سر رشته ندارم. گفتم: شاید وضع زنش بی‏ریخته؛ خواستم یه کاری براش بکنم. خواستی همین، صبح با من راهی‏اش کن. (برمی‏خیزد) می‏رم روغن ماشینو عوض کنم‌ (می‏رود، اما برمی‏گردد) شب که پیش ما می‏مونی؟
نیمه شب است. در یک دخمه، جمعی به خواب رفته‏اند. ایاز خرّ و پف می‏کند. جمعه از سرما مچاله شده است. نسیم پالتوی خاکستریش را به روی او می‏کشد. موتورسوار از کنار بخاریِ هیزمی، خود را به کنار نسیم می‏رساند و دراز می‏کشد.
نسیم: برمی‏گردم سر چاه کنی. یه کار دیگه واسم گیر بیار!
موتورسوار: مثل سگ جون می‏کنی، ولی چه فایده. نباید بهت بگم، ولی زنت با این دست تنگی رفتنیه.
نسیم چشم بر هم می‏گذارد.
روز است. چاه می‏کند. جمعه، سطل به سطل از چاه خاک می‏کشد. چرخ چاه سخت می‏چرخد، سنگین است. جمعه تقلا می‏کند و کمک می‏خواهد. چرخ، او را از زمین بلند می‏کند و دور خود می‏چرخاند و به ته چاه می‏فرستد. نقره بال بال می‏زند و خون بالا می‏آورد. نسیم در جایش می‏نشیند. سپیده از پنجره تو زده است. بخاری دیگر خاموش است. سر موتورسوار، خِفت افتاده است. جمعه زیر پالتو از سرما مچاله شده است. نسیم، موتورسوار را تکان می‏دهد.
نسیم: پاشو! می‏خوام با ایاز برم. اما جمعه رو نمی‏برم.
موتورسوار می‏نشیند. حواسش کم‏کم سر جا می‏آید. چشم‏هایش را می‏مالد و از عطش خواب، خود را می‏خاراند و به پنجره نگاه می‏کند.
موتورسوار: ایاز نیم ساعت پیش اومد سراغت. گفتم نمی‏آد. باید رفته باشن.
برمی‏خیزد و روی زیرشلواری آبیش، شلوار رویش را می‏پوشد. و از پنجره، بیرون را نگاه می‏کند. نسیم نیز برمی‏خیزد. در بیرون، چند ماشین پلیس، تریلی کانتینردار را محاصره کرده‏اند. ایاز و دو نفر دیگر با دست‏های بالا ایستاده‏اند. پلیس‏ها سعی می‏کنند صدایی برنخیزد. یک دسته از آن‏ها به سمت قهوه‏خانه می‏آیند. موتورسوار، جمعه را کول می‏گیرد. نسیم، پالتویش را برمی‏دارد و از در پشتی می‏گریزند.

 

خیابان‏ها، روز.
در یک باریکه از آفتاب، صفی از کارگران چاه کن تشکیل شده است. موتورسوار می‏ایستد و نسیم و جمعه از ترک آن پیاده می‏شوند.
موتورسوار: ظهر بهم یه سری بزن! یه فکر دیگه به کله‏ام زده.
موتورسوار می‏رود. یک وانت پر از ماسه توقف می‏کند. مردی از سمت شاگرد، شیشه را پایین می‏کشد و سرش را بیرون می‏کند.
مرد: چاه کن متری پنجاه تومن.
همة کارگران به باربند هجوم می‏برند. مرد از ماشین پیاده می‏شود.
مرد: چاه نفت که نمی‏خوام بکنم، دو نفر بسه، بقیه پائین.
کسی پایین نمی‏آید. عده‏‏ای همدیگر را هل می‏دهند. یکی از آن‏ها محکم خود را به میله‏ها می‏چسباند.
مرد: حالا که این طوری شد متری چهل تومن. هر کی متری چهل تومن می‏کَنه، وایسه.
بعضی از آن ها پیاده می‏شوند و غُر می‏زنند. نسیم و جمعه و چند نفر دیگر هنوز روی باربند پر از ماسه ایستاده‏اند.
مرد: دو نفر بیشتر نمی‏خوام . سی آخرش. هر کی متری سی تومن می‏کَنه بمونه، بقیه پائین.
جمعه و نسیم و یکی دو نفر دیگر هم پایین می‏پرند. حالا سه نفر که از دیگران درمانده‏ترند، بالای باربند ایستاده‏اند. دو نفر از آن‏ها یکی دیگر را هم هل می‏دهند و ماشین حرکت می‏کند. کارگران جا مانده برای آن دو نفر نرخ شکن سنگ می‏پرانند. نسیم و جمعه توی صف ایستاده‏اند. چاه کن‏ها برای ایستادن در آفتاب همدیگر را هل می‏دهند.
نسیم: جمعه!
جمعه: هان؟
نسیم: امروز کار گیرمون نمی‏آد. (جمعه چیزی نمی‏گوید.) اون یارو یادته؟
جمعه: کدوم یارو؟
نسیم: اونی که زیر ماشین خوابیده بود؟

 

خیابان‏ها، روز.
جلوی یک قهوه‏خانه، نسیم زیر یک تریلی دراز کشیده است و سرش را زیر چرخ گذاشته است. جمعه هوای او را از آن سوی خیابان دارد. رانندة تریلی سوار می‏شود و ماشین را روشن می‏کند. جمعه می‏دود و خود را جلوی ماشین می‏اندازد. راننده او را می‏بیند. جمعه به زیر چرخ اشاره می‏کند. راننده از ماشین پیاده می‏شود. کمک راننده‏اش نیز از آن سوی خیابان به راننده ملحق می‎شود و نسیم را از زیر چرخ با چَک و لگد بیرون می‏کشند.
راننده: پاشو ببینم نفله!
شاگر راننده: اوسا، کلک پوله، بدش دست من (توی گوش او می‏زند.)
نسیم: زنم توی بیمارستان داره می‏میره.
راننده: (او را از دست شاگردش درمی‏آورد و مشغول زدن می‏شود) پدرسوخته! ما رو خر گیر آوردی. دیروز همین بساطو یه جای دیگه راه انداخته بودی.
پاسبانی سوت کشان سر می‏رسد. دست او را می‏گیرد. نسیم می‏گریزد. جمعیت و پاسبان سر به دنبالش می‏گذارند. جمعه به دنبال جمعیت در پی نسیم می‏رود.

 

میدان تمرین اسب‏دوانی، روز.
مردی که او را «معرکه‏‏گیر» می‏خوانند در میانة زمین، اسب سفیدی را می‏دواند. نسیم به همراه او می‏دود. کنار زمین، جمعه و موتورسوار ایستاده‏اند.
معرکه‏گیر: (در حال دواندن اسب با نسیم که به همراه او می‏دود صحبت می‏کند.) ما شیش ماه دیگه یه مسابقة دوچرخه‏سواری داریم. اما داخلیه. تابعیت این‏جا رو بگیر، یا شناسنامه جعلی جور کن، من واسه‏ات ردیف می‏کنم.
نسیم: من عجله دارم. زنم داره می‏میره. به خرج عملش احتیاج دارم.
معرکه‏گیر: پس بگو یه پول گنده می‏خوای، زودم می‏خوای. . . من بایس بشینم فکر کنم. این طوری که نمی‏تونم. برو شب بیا، ببینم چیکار می‏تونم بکنم.
نسیم: من اسبو می‏دوونم!. تو بشین فکر کن!
معرکه‏گیر: چند قدم آن طرف‏تر می‏نشیند و سیگاری روشن می‏کند. نسیم، اسب را از جلوی مرد معرکه‏گیر می‏چرخاند. موتورسوار و جمعه در زمینة پشت سر او ایستاده‏اند.
معرکه‏گیر: اگه می‏تونی تندتر بگردونش! (به جمعه) ببینم، این بابای تو راست راستی قهرمان دوچرخه‏سواری افغانستان بود؟
جمعه: (جلو می‏رود. موتورسوار نیز می‏آید و کنار او می‏نشینند.) «آته‏ام» سه روز و سه شو سرِ «بای‏سکل» پای زده.
معرکه‏گیر: خوبه خوبه. با این جور آدم‏ها می‏شه دوباره یک سیرک راه انداخت. (فریاد می‏زند.) من یه موقع یه سیرک داشتم.
نسیم: چی گفتی؟ (جلو می‏‏آید. نزدیک است بایستد.)
معرکه‏گیر: هیچی، بچرخ! بچرخ! دارم راهشو گیر می‏آرم. . . حاضری یه سیرک یه نفره راه بندازی؟
موتورسوار: محتاجه. هرچی بگی می‏کنه.
معرکه‏گیر: این یارو داره منو سر شوق می‏آره. (بلند می‏شود و می‏رود) ببینم، چند شبانه روز می‏تونی روی دوچرخه دَووم بیاری؟
نسیم: می‏تونم.
معرکه‏گیر: ده روز؟ ( نسیم سر تکان می دهد.) باور نمی‏کنم. ولی باشه. . . من بایس با یکی مشورت کنم. شب بیا پیشم جواب بگیر.

 

محل مسابقة موتورسواری، عصر.
موتورسواران از همدیگر سبقت می‏گیرند. داوری امتیازات را یادداشت می‏کند. در یک جایگاه کوچک، چند آدم متشخص نشسته‏اند. معرکه‏گیر، خودش را نزدیک مردی می‏کند که از این پس او را شرط‏بند اول می‏خوانیم.
معرکه‏گیر: یه دقه خصوصی کارت دارم.
شرط‏بند اول: باز تو بی‏وقت مزاحم شدی؟
معرکه‏گیر: خوشحالت می‏کنه. . . می‏تونم به اینای دیگه بگم اونا رو خوشحال کنم.
شرط‏بند اول: (برمی‏خیزد و از جایگاه فاصله می‏گیرد.)
معرکه‏گیر: یه آدم مستأصل گیر آوردم. برای شرط‏بندی جون می‏ده. یه روزی قهرمان بوده.
شرط‏بند اول: بهت کلک نزده باشه.
معرکه‏گیر: نه، نه، واقعاً درمونده است. قهرمان دوچرخه‏سواری استقامت بوده. رکوردش سه روزه. حالا زنش داره می‏میره. حاضر هفت شبانه روز یه نفس دور بزنه.
شرط‏بند اول: چه جوری راه می‏اندازی که کسی نفهمه من تو برنامه دست دارم؟
معرکه‏گیر: توی انبار سیرک قبلی راه می‏اندازم. تو اجازه‎شو از صاحب زمین بگیر، بقیة کارها با من.

 

انبار متروکة سیرک قدیمی، شب.
با چراغ زنبوری، داخل انبار را می‏گردند. معرکه‏گیر، یک دسته بلیط گیر می‏آورد.
معرکه‏گیر: این بلیط اون سیرک باشکوه هندیاست. چه نونی توش خوردیم. یه روزی برای خودم آدمی بودم. حالا شدم آدم مردم. (دوچرخه‏ای را از لای آشغال ها بیرون می‏کشد.) یه تویی رویی عوض کنم، روغنکاری بشه، حرف نداره.
زنگ دوچرخه را به صدا در ‏می‏آورد. صدای زنگ‏زدگی خفه‏ای می‏دهد. جمعه، لای آشغال ها یک ماسک گیر آورده است و آن را به صورت زده است.
نسیم: بذار زمین مال مردمه.
معرکه گیر: ولش کن بذار بازی کنه! یه موقع صدتا از این بچه‏ها دور و بر من می‏لولیدند. خودم می رفتم دم سیرک، مشتری جمع می‏کردم. (توی حس می‏رود؛ گویی برای سیرک قبلی مشتری جمع می‏کند.) بشتابید! سیرک باشکوه هند. غفلت موجب پشیمانی است. برنامة بندبازی، رقص مرگ، کشتی در قفس شیر.

 

انبار متروکة سیرک قدیمی، روز اول.
از نمای دیگر، معرکه گیر در حال جلب مشتری است. دیالوگ‏هایش ادامة همان دیالوگ‏های صحنة پیش است. نسیم، سوار دوچرخه است و داخل محوطه دور می‏زند. عده‏ای از مردم جمع شده‏اند و روی نیمکت‏ها و پیت حلبی‏های اطراف انبار نشسته‏اند. تعدادی آدم کنجکاو از همان دم در، داخل را نگاه می‎کنند.
معرکه‎گیر: (با فریاد) این مرد افغانی، معجزه می‏کنه. اسمش نسیمه، ولی طوفان می‏کنه. تمام دنیا رو با همین دوچرخة زپرتی گشته. توی هندوستان یه قطارو با چشماش نیگر داشته. توی چین رو یه انگشت دو تا گاو رو بلند کرده. حالا تو این جا قراره هفت شبانه روز روی این دوچرخه زندگی کنه و دور بزنه. هرکی قبول نداره، مهمون ما باشه و تموشا کنه. روز اول بلیطش نصفه بهاست.
دوچرخه‏سوار، تک زنگی می‏زند. معرکه‏گیر از یک فلاکس قراضه، مایعی سیاه رنگ داخل یک لیوان می‏ریزد و به دست نسیم می‏دهد. او با یک دست، دوچرخه را می‏راند و با دست دیگر لیوان را سر می‏کشد. پالتوی خاکستریش را به تن کرده است. معرکه‏گیر بر سردر انبار متروکه یک تابلوی قدی را نصب می‏کند که روی آن، عبارت «سیرک افغانستان» نوشته شده است و تصویر یک دوچرخه‏سوار بی‏هویت روی آن نقاشی شده است. دو طوّاف شلغم‏فروش و لبوفروش با گاری‏هایشان وارد می‏شوند.
معرکه‏گیر: (جلوی آن‏ها را می‏گیرد.) برای جنس فروختن دو تا بلیط باید بگیرین.

 

میدان مسابقة موتور سواری، روز اول.
موتورسواران از حلقة آتش می‏پرند. شرطبندان بزرگ در جایگاه مخصوص هستند. مردم نیز به تماشا آمده‏اند.
شرط‏بند اول: یه سوژة خوب. خبر آوردند از دیروز یه افغانی سوار دوچرخه شده که هفت شبانه روز دور بزنه. چی فکر می‏کنی؟
شرط‏بند دوم: (فکر می‏کند.) به دلم افتاده که نمی‏تونه.
شرط‏بند اول: من روش دو میلیون می‏ذارم که بتونه. اون باید بتونه. حاضری روش شرط ببندیم؟
شرط‏بند سوم: من تا سوژه رو نبینم باور نمی‏کنم.

 

انبار متروکه، روز اول.
شلوغ‏تر شده است. چند طوّاف در اطراف جنس می‏فروشند. مردی در کنار زمین سلمانی می‏کند. جماعتی از افغانی‏ها و دیگران به تماشا ایستاده‏اند. نسیم سوار بر دوچرخه دور می‏زند. بعضی با صدای بلند، لبو، شلغم، باقلا، تخمه و آش می‏فروشند. کسی قهوه‏خانة سرپایی راه انداخته است. زنی برای دخترش بادکنک می‏خرد.
دختربچه: مامان! این آقا برای چی دوچرخه سوار شده؟
زن: برای این که مردم تفریح کنن.
شرطبندان با ماشین‏هایشان از در بزرگ وارد می‏شوند و در گوشه‏ای به تماشا می‏ایستند.
معرکه‏گیر: (با فریاد) قهرمان افغان از دیروز روی این دوچرخه زندگی کرده. هرکی حالشو داره مهمون ما باشه تا شاهد یه رکورد جهانی باشه. به ریختش نیگا نکن. قهرمان‏های روسیه رو شکست داده.
دوچرخه‏سوار، دو تک زنگ می‏زند.
معرکه‏گیر: (به جمعه) قضای حاجت داره. آفتابه رو بده بهش.
جمعه، آفتابه‏ای را به پدرش می‎دهد و نسیم زیر پالتو روی همان دوچرخه‏ای که می‏راند، ادرار می‏کند. جماعت، هو می‏کنند و متلک می‏گویند. بعضی روی می‏چرخانند. جمعه تحقیر می‏شود. آفتابه را از دست نسیم می‏گیرد و دور می‏شود. در همین اثنا یک زن کولی به همراه دخترش وارد جمعیت می‏شود و بساطش را زمین می‏گذارد.
زن کولی: سیخ کباب، قندشکن، چخماق، بادبزن، آتیش گردون، کفبینی‏ام می‏کنیم.
حواس معرکه‏گیر، متوجه زن کولی می‏شود . دوچرخه‏سوار، تک زنگی می‏زند.
معرکه‏گیر: (به جمعه) گشنشه.
شرط‏بند دوم: از حالا داره گیج گیجی می‏ره. دو میلیون می‏ذارم که نمی‏تونه. من رو حرف دلم شرط می‎بندم. ولی بعدش روش برنامه می‏ریزم.
شرط‏بند اول: یه داور صدا کن! (به سومی) رو تو حساب کنیم؟
شرط‏بند سوم: من رو حیوون و ماشین شرط می‏بندم. به حیوون بیشتر می‏شه اعتماد کرد. آدمو می‏شه خرید.
شرط‏بند اول: (در گوش نوچه‏اش) بفرست سراغ آمبولانس! از فرمانداری‏ام اجازه بگیر!
مینی بوسی داخل انبار می‏ایستد و عده‏ای نوجوان با لباس راه راه زندانیان و سرهای تراشیده، همراه با چند محافظ و مربیشان پیاده می‏شوند. در دست هر یک گلی است. معرکه‏گیر به استقبالشان می‏رود. شرطبندان بیرون می‏روند. نوجوانان زندانی، دور زمین به صف می‎ایستند. معرکه‏گیر برای مربی دارالتأدیب صندلی می‏گذارد. مربی روی صندلی می‏رود.
یک محافظ: (به معرکه‏گیر) یه دقه درها رو ببند، کسی در نره!
مربی: (رو صندلی، سخنرانی می‏کند.) شما رو آوردیم این جا که درس زندگی بگیرین. تو زندگی شما به یه جایی می‏رسین که دو راه جلوی روی شماست. دزدی و کار خلاف، و مبارزه‏ای سالم برای زنده موندن. اون جاست که باید یکی رو انتخاب کنین. یکی عین این مرد راه شرافتمندانه زندگی کردنو انتخاب می‏کنه؛ یکی عین تو (به یک نوجوان زندانی) راه دزدی رو.
نوجوان زندانی: مادرم داشت می‎مرد آقا.
مربی: همسر این مرد هم داره می‏میره. ولی اون راه شرافتمندانه رو انتخاب کرده. یا مثلاً تو (به نوجوان دیگر)، تو یک نمک نشناسی. کسی رو که به تو اعتماد کرده بود و تو رو توی خونه‏اش راه داده بود، با چاقو زدی و شبونه از خونه‏اش فرار کردی.
نوجوان دوم: بهم نظر بد داشت آقا.
مربی: تو به همه بدبینی. باید خودتو عوض کنی. حالا همگی، این مرد شرافتمند و مبارز رو گلباران می‏کنیم.
نوجوان‏ها به سر دوچرخه‏سوار گُل می‏ریزند؛ چنان که گویی به او سنگ می‏زنند.
مربی: (در گوشه معرکه‏گیر) من می‏تونم برات مشتری بیارم خیلی جاها هست که بودجه برای فعالیت فوق برنامه دارن نمی‏تونن جذبش کنن.
معرکه‏گیر: ما از خدامونه. شما بیار، باهاتون نصف بهاء حساب می‏کنیم.

 

بیمارستان، شب اول.
جمعه به سراغ حسابداری می‏رود. پول را روی پیشخوان می‏گذارد. حسابدار او را می‏بیند. می‏خواهد حرفی بزند که جمعه می‏دود و دور می‏شود. وقتی جمعه به اتاقی می‏رسد که نقره در آن بستری است، نقره را از روی تخت به زمین گذاشته‏اند و ماسک اکسیژن را از بینی او برداشته‏اند و دوباره در حال جان کندن است. جمعه در دهان او فوت می‏کند. دو پرستار سر می‏رسند و او را روی تخت می‏گذارند و ماسک اکسیژن را به صورتش وصل می‏کنند. کم‏کم حالش طبیعی می‏شود. برای نقره، درون یک ظرف سوپ و مرغ می‏آورند و روی میزی می‏گذارند. جمعه به جای او با ولع مشغول خوردن می‏شود. نقره به او نگاه می‏کند و به موهایش دست می‏کشد. جمعه به او می‏خندد و به خوردن ادامه می‏دهد و با بستة قند و نمک بازی می‏کند.
جمعه: (با دهان پر) غم آته‏رو نخور! کُلگی سِیلِش می‏کنن. سر بای‏سکل کار می‏کنه. ( نمای کوتاهی از تصویر نقره: شوهرش نسیم، درون یک اتاقک شیشه‏ای در حال ساختن دوچرخه‏ای است که دسته‏هایش مثل دو بال بلند پرواز است و زین آن به عقابی می‏ماند. تماشاچیان با اعجاب او را می‏نگرند.) بوبو ! خداحافظ.

 

انبار متروکه، شب اول، برهوت و جاده، زمان گذشته.
چراغ‏های زنبوری روشن است. گل‏ها زیر چرخ‏ها پلاسیده و له شده‏اند. نسیم می‏چرخد. انبار، خلوت شده است. موتورسوار با موتورش آن‏ جاست. طوّافان هستند. زن کولی آن‏ جاست و سلمانی سر معرکه‏گیر را اصلاح می‏کند. پاهای نسیم بر رکاب، حرکات موزونی دارد. برای لحظه‏ای دستش را روی یک چشمش می‏گذارد تا آن را استراحت دهد؛ خواب یک چشمی.
ـ نمای کوتاهی از وی و دوچرخه‏سواران مسابقه، در حالی که شماره‏ای به پشت دارد در یک برهوت رکاب می‏زند.
دستش را از روی این چشمش برمی‏دارد و چشم دیگر را استراحت می‏دهد.
ـ نمایی از داخل یک مینی‏بوس حامل مهاجران افغانستان، در حالی که یک هلیکوپتر روسی از شیشة آن وارد قاب تصویر می‏شود و مینی‏بوس جلویی را به آتش می‏کشد و از تصویر بیرون می‏رود. زن و مرد افغانی از مینی‏بوس عقبی پایین می‏آیند و می‏گریزند. نسیم و جمعه و نقره در میان آن‏ها هستند. نقره، بال ‏بال می‏زند. معرکه‏گیر، لیوان آبی را به او می‏دهد. نسیم صورتش را با آب می‏شوید و با انگشت، آب چشم و ابرویش را می‏گیرد.
ماشین آمبولانسِ ارسالیِ شرط‏بند اول از راه می‏رسد. مرد پرستاری که آن را می‏راند، درهای عقب آمبولانس را رو به محوطة دوچرخه‏سواری می‏گشاید. داخل آمبولانس، انواع وسایل آزمایشگاهی و یک برانکار است. دکتر اول که او را در اولین بیمارستان دیده‏ایم، از آمبولانس پایین می‏آید و دوچرخه‏سوار را می‏بیند.
دکتر اول: (به پرستار مرد) همین کارا رو می‏کنن که مریضی‏های ناشناخته می‏گیرن.
ماشین دیگری می‏آید و داوری که او را قبلاً در مسابقة موتورسواری دیده‏ایم از آن پیاده می‏شود. نوچة شرط‏بند اول برای او میز و صندلی و سایه‏بانش را می‏آورد. داور، گرمکن را می‏پوشد و کرونومترش را به گردن می‏آویزد و سوت می‏زند که چند تماشاچی باقی مانده کمی عقب‏تر بایستند. روی دفترچه‏اش چیزی می‏نویسد و زل می‏زند به دوچرخه‏سوار. از توی همان ماشین، یکنفر برقکار با لباس کار، چند پروژکتور را اطراف محوطه نصب می‏کند و نور آن را به دوچرخه‏سوار می‏اندازد. نور، چشم نسیم را می‏آزارد و به اعتراض زنگ می‏زند. معرکه‏گیر آفتابه را به دست او می‏دهد. پرستار مرد، دوان دوان با لولة آزمایشگاه می‏رود و آفتابه را کنار می‏زند و لولة آزمایشگاه را به دست دوچرخه‏سوار می‏دهد.
پرستار مرد: لطفاً این تو! پیشابو بریزین بیرون، ته ادرار رو بریزین تو لوله!
آشی، هو می‏کند و سلمانی می‏خندد. پرستار مرد، لولة آزمایشگاهی ادرار را از نسیم پس می‏گیرد.
لبو فروش: نریزه زمین، کیمیاست.
شلغم‏فروش: می‏خوان طلاشو بگیرن.
داور به اعتراض سوت می‏زند. پرستار مرد به کمک دکتر اول با مهارت و سرعت، ادرار را در لوله‏های مختلف می‏ریزند و با دواهای رنگی دیگر مخلوط می‏کنند. هرکدام به رنگی در می‏آید. جمعه از راه می‏رسد و بر ترک جلوی دوچرخه سوار می‏شود. نسیم، او را بو می‏کند.
نسیم: بوبو چطور بود؟
جمعه: از روی چپرکت مانده زمین.
بستة قند را باز می‏کند و قند به دهان پدرش می‏گذارد. بعد بستة نمک را باز می‏کند و به دهان پدرش می‏ریزد. نسیم به سرفه می‏افتد. شرط‏بند دوم با نوچه‏هایش از راه می‏رسد و کنار داور می‏نشیند. داور، خشک و رسمی با او سلام و علیک می‏کند. نسیم که به سرفه افتاده است زنگ می‏زند. معرکه‏گیر برایش در لیوان، مایعی می‏ریزد. پرستار، دوان دوان می‏آید و خودش در یک ظرف آزمایشگاهی، مایعی رنگی را به او می‏دهد.
پرستار مرد: (به معرکه‏گیر) شما لطفاً نه چیزی بهش بدین، نه چیزی ازش بگیرین! اون به تقویت احتیاج داره.
دوچرخه‏ سوار، لیوان شربت تقویت را سر می‏کشد.
شرط‏بند دوم: (به داور) رقیب من داره دوپینگ می‏کنه. اون حق نداره بهش چیزی بده. از کجا که توش مرفین نباشه، بهش انرژی بده؟!
داور: بالاخره باید یه چیزی بخوره. تو هم بیا نظارت کن!
شرط‏بند دوم: (به اعتراض از جایش برمی‏خیزد) منم دکتر می‏آرم، یکی در میون بهش غذا می‏دیم.
آمبولانس دوم می‏ایستد و درش را به همان ترتیب رو به محل دوچرخه‏سواری می‏گشاید. دکتر بیمارستان دوم ـ که از نسیم امضا گرفته بود ـ به همراه یک پرستار زن آمده‏اند.

 

درون آمبولانس اول:
دکتر اول: (به پرستار مرد) وضع ادرارش خوبه. اگه بشه وقتی بهش غذا می‏دی یه «ب کمپلکس» بهش تزریق کنی، انرژی‎اش بیشتر می‏شه.

 

درون آمبولانس دوم:
پرستار زن: دکتر تا کی اینجائم؟
دکتر دوم: (مشغول مخلوط کردن دو محلول است) ما باید اونو بندازیم زمین. این محلولو بخوره شب دیگه اینجا نیستیم.
دوچرخه‏سوار زنگ می‏زند. داور به آمبولانس دوم اشاره می‏کند. پرستار زن، محلول ساخته شدة دکتر دوم را به دوچرخه‏سوار می‏رساند. نسیم محلول را سر می‏کشد.
ماشین دیگری از راه می‏رسد و داور تعویض می‏شود. حالا همه خوابیده‏اند، جز داور و جمعه که جلو دوچرخة پدرش نشسته است. کم‏کم او هم سرش را می‏گذارد که روی چرخ بخوابد. نسیم نیز دهن‏دره می‏کند. جمعه پایین می‏پرد و روی زمین می‏خزد و از سرما به خود مچاله می‏شود. نسیم، پالتویش را درمی‏آورد و روی پسرش می‏اندازد. جمعه از سرما عین گربه زیر پالتو چهارچنگولی می‏شود. داور نیز دهن‏دره می‏کند و برای این که خواب را دور کند، رادیوی ترانزیستوری را روشن می‏کند. موسیقی تندی پخش می‏شود. رکاب دوچرخه سوار، سریع‏تر می‏چرخد. هوا چنان سرد است که های دهان نسیم پیداست.

 

انبار متروکه، روز دوم.
عده‏ای صبحانه می‏خورند. معرکه‏گیر، خواب آلوده به استقبال مینی‏بوس سالخوردگان رفته است. موتورسوار، هندل می‏زند و با موتورش به همراه دوچرخه می‏چرخد.
موتور‏سوار: کاری نداری؟
نسیم، نای جواب دادن ندارد. سر را به علامت نفی تکان می‏دهد. سالخوردگان مرد و زن، بعضی بر چرخ‏ها و بعضی با عصا دور زمین می‏نشینند. مربی دارالتأدیب به همراه آن‏هاست.
زن‏ کولی: سیخ کباب، قندشکن، چخماق، بادبزن، آتیش گردون، کفبینی‏ام می‏کنیم. مادر طالع می‏بینم.
مربی دارالتأدیب که این بار کت و شلوار شیکی پوشیده است، پشت بلندگوی دستی صحبت می‏کند. یکی از پیرمردها سمعکش را با دست‏های لرزان و بی‏رمق، توی گوشش می‏گذارد.
مربی: این مرد به ما درس پایداری می‏ده. به این که در سخت‏ترین لحظات بایستی به زندگی امیدوار بود. طول عمر آدمیزاد، مجهولی است که امیدواری اونو معلوم می‏کنه.
از دید نسیم، مشتی پیرمرد و پیرزن حلوایی. یکی از آن‏ها به رعشه افتاده است. حواس نسیم متوجه او می‏شود و در هر چرخش، نگاهش را به او تیز می‏کند. پیرمرد مشغول جان دادن است. روی صورت خستة نسیم، یأس می‏نشیند.
زن کولی: (کف دست پیرزن را می‏بیند.) کف دستت نوشته یه عمر بدبختی و دربدری کشیدی. بچه‏هات یا شوهرت بی‏وفان. ولت کردن و رفتن سی کار خودشون. حالا خیلی ناامیدی. گاهی دلت می‏خواد بمیری. گاهی هم دلت یه عمر طولانی می خواد. دلت می‏خواد جوون بشی و همه چیزو از سر بگیری.
مربی: خوشبختی در درون ماست. چشمهامونو ببندیم به خودمون تلقین کنیم که ما خیلی امیدواریم (پیرزن‏ها و پیرمردها چشم‏هایشان را می‏بندند. پیرمرد در حال احتضار، رعشه‏های ریزی گرفته است.) ما خیلی امیدواریم. همة ما برای زندگی بهتر مثل این مرد دوچرخه‏سوار بایستی مقاومت کنیم. چشم‏هامونو ببندیم و زیر لب بگیم ما خیلی امیدواریم.
سالخوردگان، زیر لب زمزمه می‏کنند. محتضر، چشم می‏بندد و جان می‏دهد. زن کولی جیغ می‏کشد.
زن کولی: یکیشون مُرد.
دکترها و داور به وسط زمین می‏ریزند. نزدیک است دوچرخه بیفتد. نسیم زنگ می‏زند. مربی سعی می‏کند مرگ پیرمرد روی دیگران تأثیر نگذارد.
مربی: نیگا نکنین. به چیزهایی که ناامیدتون می‏کنه، نیگا نکنین. لبخند بزنین. زندگی زیباست.
پیرمردی، نخودی اما بی‏صدا می‏خندد. یکی از آن ها سمعک و عینکش را برمی‏دارد که دیگر چیزی نفهمد. پرستارها پیرمرد را با برانکارد از زمین بیرون می‏برند.

 

انبار متروکه، شب دوم.
چراغ‎ها روشن می‏شود و چند سایه در هم می روند. دوچرخه بر کف زمین می‏چرخد. مرد کوری که عینک دودی دارد، آکاردئون می‏زند. زن کولی برای معرکه‏گیر کف بینی می‏کند.
زن کولی: خط‏های کف دستت می‏گه تو زن‏های زیادی رو بدبخت کردی. یه گله بچه داری که از حال و روز هیچ کدومشون خبر نداری. حالا هم چشمت پی یکی دیگه است. (خودش را می‏پوشاند.) مرده شور چشم‎های هیزتو ببرن.
جمعه: (دست دختر کولی را گرفته است.) خانوم می‏آی کف دست ننة منو ببینی؟
زن کولی: ننه‏ات نمی‏‏میره، نترس. زن‏ها سگ جونن. فکر می‏کنی چی کف دست ننه‏ات نوشته؟ اگه عمرش به دنیا باشه، یه چندتا خواهر برادر واسه تو. (به دخترش) دست این پسره ‏رو ول کن بیا این‏جا! (کف دست جمعه و معرکه‏گیر را نگاه می‏کند.) اینم یکی مثل اونای دیگه. مردها مثل همند، به بچگی شون نیگا نکن دختر! بچگی شونو از ما زن‏ها به ارث بردن.
یک کامیون با بار آجر وارد می‏شود. معرکه‏گیر بلند می‏شود تا جلویش را بگیرد. کامیون عقب عقب تا کنار زمین می‏آید و کمپرسش را می‏زند. آجرها جلوی دوچرخه سوار خالی می‏شود و مسیر او عوض می‏شود. نوچة شرط‏بند دوم با یک کاغذ سر می‏رسد.
نوچة شرط‏بند دوم: (کاغذی را نشان می‏دهد) اجازة ساختمون گرفتیم. اینجا اتاق خوابشه.
نوچة دوم: چهاردیواری اختیاری.
معرکه‏گیر و موتورسوار و نوچه‏های شرط‏بند اول، آجرها را از جلو دوچرخه‏سوار کنار می‏زنند تا راه او باز شود. یک کمپرسی دیگر ماسه خالی می‏کند. حالا دوچرخه‏سوار، زنگ زنان دور طوّافان می‏چرخد و داور روی میز می‏رود تا او را کنترل کند. عمله‏ها و بناها مشغول کار می‏شوند. دو نوچة شرط‏بند دوم به عمله‏ها و بناها کمک می‏کنند. مرد کور، آکاردئون می‏زند. معرکه‏گیر، او را به کناری هل می‏دهد.
معرکه‏گیر: لامصب، وقت گیرآوردی؟!

 

خانة شرط‏بند اول، نیمه شب.
شرط‏بند اول، دستپاچه و خواب آلود، روبدُشامبرش را درمی‏آورد. با شورت و زیرپوش است و کت و شلوار می‏پوشد. معرکه‏گیر و نوچه‏های شرط‏بند اول حضور دارند.
معرکه‏گیر: یه کاری بکن! الان می‏افته.
شرط‏بند اول: دیگه دیر شده. بیارش بیرون! مگه نمی‏شه یه گوشة دیگة این شهر بچرخه؟
معرکه‏گیر: وسط شهر کی بلیط می‏خره؟
شرط‏بند اول: دو میلیون من داره می‏ره، تو فکر روزی هزارتا بلیطی. (لباس‏هایش را پوشیده است.) بیارش بیرون! از طوّاف ها سرقفلی بگیر! منم می‏فرستم ازت بلیط بخرن.
بیرون می‏دوند.

 

انبار متروکه، خیابان‏ها، صبح روز سوم.
یک ساختمان تا سقف بالا آمده است. دوچرخه‏سوار توی یک اتاق دیوار چیده شده گیر افتاده است و می‏چرخد. معرکه‏گیر از دم در، همه را به بیرون می‏خواند. نوچه‏های شرط‏بند اول، دیوار چیده شده را خراب می‏کنند و دوچرخه سوار بیرون می‏آید. در خیابان، ماشین شرط‏بند اول و دو آمبولانس از عقب چرخ‏های طوافی به آرامی حرکت می‏کنند. جلوی همه، نسیم که بر ترک جلوی دوچرخه‏اش جمعه نشسته، رکاب می‏زند. دوست موتورسوارش دور او می‏چرخد. تعداد زیادی افغانی کارگر منتظر کارند و در باریکة آفتاب ایستاده‏اند که چشمشان به جماعتِ در حرکت می‏افتد. به دنبال آن‏ها راه می‏افتند. حالا گویی تظاهرات افغانی‏هاست. بیلچه ها و کلنگ‏هایشان را در هوا تکان می‏دهند.

 

کنسولگری روسیه، همان زمان.
نگهبانان کنسولگری روسیه از انتهای خیابان، جماعت افغانی در حرکت را می‏بینند. تابلوی «سیرک افغانستان» در دست معرکه‏گیر است. یکی از نگهبانان، خود را پای بی‏سیم می‏رساند.
نگهبان: افغانی‏ها دارن می‏آن کنسولگری رو بگیرن.
نگهبانان دیگر، درها را می‏بندند و مسلح می‏شوند.

 

فرمانداری، لحظه‏ای بعد.
فرماندار در دفتر کار خویش مشغول کار است. تلفن زنگ می‏زند.
منشی: (از پشت گوشی) از کنسولگری روسیه تماس گرفتند که افغانی‏ها با بیل و کلنگ، تظاهرات راه انداختند و قصد دارن اون جا رو تسخیر کنن.
فرماندار: با نیروهای انتظامی تماس بگیر! ماشین منم حاضر کن برم سر محل!

 

خیابان‏ها، میدانی در شهر، روز سوم.
فرماندار، درون ماشین خود از جلوی کنسولگری روسیه عبور می‏کند. خبری نیست.
فرماندار: (به راننده‏اش) این‏جا که خبری نیست.
راننده: (به جلو اشاره می‏کند) اونجا یه عده جمعن. گمونم همون افغانیه است که قراره ده روز روی دوچرخه پا بزنه. قبلاً اجازه گرفتن.
ماشین فرماندار به میدان می‏رسد و آن‏ها را دور می‏زند و می‏ایستد. فرماندار بیرون می‏آید. از دید او، نسیم بر دوچرخه دور می‏زند. ته ریشش بلندتر شده است. زیر چشم هایش سیاهی می‏زند. پیشانیش را به دستمال بسته و مسیرش را عوض می‏کند و از سمت خلاف دور می‏زند. در اطراف میدان از بالکن‏های مشرف، عده‏ای به تماشا ایستاده‏اند. طوافان، لبوفروش، شلغم فروش، باقلافروش، آش فروش، پیراهن فروش، سلمانی، جگرکی، سیرابی فروش و زن کولی و دیگران با بساطشان بازارچه‏ای راه انداخته‏اند. تابلوی «سیرک افغانستان» به تیری نصب شده است. داور زیر سایه ‏بانش نشسته است و افغانی‏ها و دیگران به تماشا ایستاده‏اند. بعضی بر صندلی‏ها و نیمکت‏ها و پیت‏های حلبی نشسته‏اند. معرکه‏گیر کلافه است و بهانه می‏گیرد و جوان ترقه فروش را عقب می‏زند. همان وانتی که چند روز قبل برای بردن چاه‏کن آمده بود، سر می‏رسد.
مرد: دو تا چاه‏کن می‏خوام متری سی تومن. (کسی به او اعتنا نمی‏کند. افغان‏ها مشغول تماشا هستند.) سی نبود؟ سی و پنج. . . سی و پنج؟ متری چهل آخرش.
دو سه نفر به سمت او می‏روند. یک خبرنگار غربی از نسیم عکس می‏گیرد. تصویر نسیم بر دوچرخه، در حالت های مختلف، عکس می‏شود. خبرنگار غربی دنبال زوایای دیگر می‏گردد. درون آینة سلمانی، یک ماشین سیاه رنگ می‏ایستد.
رانندة فرماندار: جناب! ماشین کنسولگریه.
مردی که مترجم است بی سیم به دست از ماشین کنسولگری بیرون می‎آید و به سمت فرماندار می‏رود.
مترجم: آقای فرماندار؟
فرماندار: شما؟
مترجم: مترجم کنسولگری. جناب کنسول، توی ماشین هستن. از شما دعوت کردن برای مذاکره به ماشین تشریف بیارین.
فرماندار: همین جا خوبه. کاری هست بفرمائین.
مترجم به زبان روسی به وسیلة بی‏سیم با درون ماشین صحبت می‏کند. کنسول از داخل ماشین دودی رنگ که او را در خود مخفی کرده چیزی جواب می‏دهد. کم‏کم، توجه افغانی ها جلب می‏شود و دور مترجم و فرماندار جمع می‏شوند. بعضی از افغا‏نی‏ها برای خبرنگاری که عکس می‏گیرد بیل وکلنگ بلند می‏کنند و ژست شعار می‏گیرند.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  37  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله فیلمنامه بایسیکل‏ران