رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

لوئیس بریل

اختصاصی از رزفایل لوئیس بریل دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

بنام او

نزد همه بی بصـــــــر شود خارو خجل

  وز کور دلی اسیــــــر مانـــــــد در گـل

بگریز ز تیـــــــرگی روشــــن دل بــاش

چون کوری چشم تو بهتر ز کـوری دل

مقدمه

خطوط بریل و زبانهای نشانه ای مورد استفاده میلیون ها نفر در سطح دنیا و در کلیه سنین می باشند . این خطوط و زبانها نیز ابزار آموزشی و بیان احساس کاربران آنها هستند .

 

تولد

‪ متولد حوالی‌ پاریس‌     لوئیس‌ بریل‌ در 4 ژانویه‌ 1809 دریک‌ روستای‌دور افتاده‌ نزدیک‌ پاریس‌ به‌ نام‌ (کواپوری‌) چشم‌به‌ جهان‌ گشود پدرش‌ (سیمون‌ رن‌ بریل‌) ومادرش‌ (مونیک‌ بریل‌) بود. زندگی‌ مرفه‌ نداشتنداما همه‌ تلاششان‌ درجهت‌ ایجاد یک‌ محیط آرام‌و راحت‌ برای‌ فرزندانشان‌ بود. سیمون‌ در یک‌آهنگری‌ کار می‌کرد و نعل‌ اسب‌ می‌ساخت‌.خانه‌ای‌ سنگی‌ و کوچک‌ در روستا بنا کرده‌ بود وبعد از تولد لوئیس‌ مغازه‌ای‌ محقر در نزدیکی‌خانه‌اش‌ ساخت‌ وبه‌ نعل‌ سازی‌ مشغول‌ شد. اوشبانه‌روز کار می‌کرد تا بتواند خرج‌ خانواده‌اش‌ رادر بیاورد. برای‌ اعضای‌ خانواده‌ غذا وخوراک‌ وپوشاک‌ مناسب‌ تهیه‌ کند. بطور کلی‌ مرد زحمتکش‌و مهربانی‌ بود. مادر لوئیس‌ نیز برای‌ همسایه‌هاخیاطی‌ می‌کرد و به‌ رفوگری‌ می‌پرداخت‌. آنهاخانواده‌ای‌ خوشبخت‌ بودن‌ تا اینکه‌ اتفاقی‌ناگوار زندگی‌ آنان‌ را تیره‌ و تار کرد.     لوئیس‌ سه‌ ساله‌ بود، او روزی‌ در خیابان‌ نزدیک‌خانه‌اش‌ بازی‌ می‌کرد که‌ ناگهان‌ اسب‌ یک‌ درشکه‌رم‌ کرد و او را زیر گرفت‌ و لوئیس‌ به‌ گوشه‌ خیابان‌پرت‌ شد به‌ زمین‌ خورد. بر اثر این‌ تصادف‌، لوئیس‌مدتی‌ بیهوش‌ بود تا اینکه‌ بعد از مداوا و معالجه‌ به‌هوش‌ آمد اما بینایی‌ چشم‌ چپش‌ را از دست‌ داد.و پزشکان‌ اظهار داشتند امکان‌ دارد درطول‌زندگی‌اش‌ بینایی‌ چشم‌ راست‌ خود را نیز به‌ مروراز دست‌ بدهد.

    به‌ هر صورت‌ لوئیس‌ سه‌ ساله‌ نمی‌توانست‌ باچشم‌چپ‌ مشاهده‌ کن‌ و از این‌ نعمت‌ محروم‌ شد.     مدتی‌ ر ا در انزوا به‌ سر برد ولی‌ با محبتهای‌ مادرمهربانش‌ اعتماد به‌ نفس‌ خود را به‌ دست‌ آورد وبار دیگر به‌ جمع‌ دوستانش‌ پیوست‌. لوئیس‌کوچولو علاقه‌ زیادی‌ به‌ کار پدر داشت‌، لذا پیش‌بندچرمی‌به‌ تن‌ می‌کرد و در برابر حرارت‌ آتش‌می‌ایستاد و به‌ کار پدر با دقت‌ تمام‌ خیره‌ می‌شد.درواقع‌ شاگرد پدرش‌ شده‌ بود.     متاسفانه‌ چشم‌ راست‌ وی‌ دچار عفونت‌ شد و به‌یک‌ بیماری‌ چشمی‌ خاصی‌ دچار شد. والدینش‌ اورا به‌ درمانگاه‌ روستایشان‌ بردند، اما پزشک‌دهکده‌ پیشنهاد کرد که‌ هر چه‌ سریعتر لوئیس‌کوچولو را به‌ شهر پاریس‌ ببرند و در یک‌ بیمارستان‌مجهز بستری‌ کنند، اما استطاعت‌ مالی‌ خانواده‌لوئیس‌ اجازه‌ چنین‌ کاری‌ را نمی‌دهد. لوئیس‌شب‌ و روز از درد به‌ خود می‌پیچید و مادر وپدرش‌ در کمال‌ افسوس‌ و تاسف‌ شاهد زجرکشیدن‌ فرزند دلبندشان‌ بودند و کاری‌ از دستشان‌برنمی‌آمد.     کم‌کم‌ فروغ‌ دیدگان‌ لوئیس‌ رو به‌ افول‌ رفت‌ وبینایی‌اش‌ را به‌ طور کامل‌ از دست‌ دادو نابینا شد.لوئیس‌ 5 ساله‌ از اینکه‌ در دنیایی‌ از تاریکی‌ فرورفته‌ بود رنج‌ می‌کشید و دچار افسردگی‌ شدیدشده‌ بود. پدرش‌ برای‌ اینکه‌ او را وارد اجتماع‌کند، از مدیر مدرسه‌ روستا تقاضا کرد که‌ علیرغم‌کوری‌ لوئیس‌، او را در مدرسه‌ ثبت‌ نام‌ کند.     لوئیس‌ به‌ مدرسه‌ رفت‌ اما فقط صدای‌ معلم‌ رامی‌شنید قادر به‌ نوشتن‌ و خواندن‌ نبود. سرودها واشعار را به‌ خوبی‌ حفظ می‌کرد ولی‌ از اینکه‌نمی‌توانست‌ همپای‌ دیگر همکلاسی‌هایش‌ درس‌بیاموزد غصه‌ می‌خورد. او به‌ پدر و مادرش‌می‌گفت‌: می‌دانم‌ آینده‌ام‌ گدایی‌ بر سر خیابان‌هاوکوچه‌ها است‌. زیر او بارها با کورهایی‌ روبه‌ روشده‌ بود که‌ برای‌ امرار معاش‌ گدایی‌ می‌کردند ولوئیس‌ از این‌ مسئله‌ منزجر بود. او اهداف‌ بزرگی‌در سر می‌پروراند درحالیکه‌ کور شده‌ بو و همه‌راهها را برای‌ خودش‌ بسته‌ می‌دید. لوئیس‌ علاقه‌زیادی‌ به‌ تحصیل‌ داشت‌ اما نابینایی‌ سد راه‌ وی‌شده‌ بود. او هر روز از روز گذشته‌ ناامیدتر می‌شدو از دلسوزی‌ها و ترحمهای‌ دیگران‌ نیز خسته‌ ودلشکسته‌ بود.         عملی‌ شدن‌ آرزوهایش‌     پدر لوئیس‌ به‌ یک‌ موسسه‌ خیریه‌ در پاریس‌ نامه‌ای‌نوشت‌ و اوضاع‌ و شرایط خود و پسرش‌ را برای‌آنان‌ شرح‌ داد و از علاقه‌ لوئیس‌ به‌ تحصیل‌ برای‌آنها گفت‌.     پس‌ از یک‌ ماه‌ نامه‌ای‌ از موسسه‌ خیریه‌ به‌ در خانه‌لوئیس‌ آمد که‌ زندگی‌ او را دگرگون‌ ساخت‌. نامه‌حاکی‌ از هزینه‌ تحصیل‌ برای‌ او در مدرسه‌شبانه‌روزی‌ نابینایان‌ درپاریس‌ بود. لوئیس‌ ازخوشحالی‌ فریاد می‌زد و د ر کوچه‌های‌ روستامی‌دوید. او به‌ آرزویش‌ رسیده‌ بود. می‌توانست‌تحصیل‌ کند و گدای‌ سر خیابانها نشود.     او به‌ همراه‌ پدرش‌ به‌ پاریس‌ رفت‌ و در مدرسه‌شبانه‌ روزی‌ مستقر شد. البته‌ محیط خوابگاه‌مدرسه‌ چندان‌ رضایت‌بخش‌ نبود. بوی‌ نم‌ و زباله‌وتعفن‌ فضای‌ خوابگاه‌ را پر کرده‌ بود.     لوئیس‌ به‌ یاد خانه‌ محقر و ساده‌ اما تمیز و پر از مهرو الفت‌ خود در روستا می‌افتاد و اشک‌ از گوشه‌چشمان‌ نابینایش‌ سرازیر می‌شد. چاره‌ای‌ نبود.لوئیس‌ 10 ساله‌ تصمیم‌ گرفته‌ بود با هر گونه‌مشکلات‌ کنار بیاید و به‌ تحصیل‌ بپردازد تا گدانشود.     معلمان‌ رفتار بسیار بدی‌ با دانش‌آموزان‌ داشتند.به‌ آنان‌ توهین‌ می‌کردند و با شلاق‌ کتک‌ می‌زدند.در صورتیکه‌ خطایی‌ از دانش‌آموزان‌ سر می‌زددرزندان‌ انفرادی‌ حبس‌ می‌شد. غذای‌دانش‌آموزان‌ کاسه‌ای‌ آب‌ بی‌ رمق‌ سوپ‌ و تکه‌کوچکی‌ نان‌ بود. البته‌ در آن‌ دوران‌ همه‌ مدارس‌چنین‌ رفتاری‌ را با دانش‌آموزان‌ خود داشتند.تنبیه‌ و ایجاد شرایطی‌ نامطلوب‌ برای‌ آنان‌ مرسوم‌بود. بریل‌ با همه‌ سختیها مبارزه‌ می‌کرد. او بادستهای‌ کوچکش‌ مجبور بود به‌ دوخت‌ دمپایی‌بود. 12 ساله‌ که‌ شد در کارگاه‌ نجاری‌ در مدرسه‌مشغول‌ به‌ کار شد. او در کارها و تحصیل‌ علم‌جدیت‌ نشان‌ می‌داد و هیچگاه‌ شکوه‌ و شکایت‌نمی‌کرد.

    چند دانش‌آموز نابینا که‌ قصد فرار از مدرسه‌ راداشتند، توسط مسئولین‌ مدرسه‌ دستگیر شدندوبرای‌ تنبیه‌ به‌ معادن‌ ذغال‌ سنگ‌ و کارخانه‌های‌کنف‌ بافی‌ فرستاده‌ شدند.     لوئیس‌ دلش‌ به‌ حال‌ آنان‌ می‌سوخت‌ و همیشه‌سعی‌ می‌کرد کاری‌ انجام‌ ندهد که‌ مورد تنبیه‌ قرارگیرد.    لوئیس‌ درمدرسه‌ از طریق‌ لمس‌ حروف‌ برجسته‌خواندن‌ ونوشتن‌ را آموخت‌. البته‌ روش‌ بسیارسختی‌ بود. بچه‌ها مجبور بودند برای‌ نوشتن‌ یک‌خط جمله‌ حروف‌ را پیدا کرده‌ و کنار هم‌ بچینند تاجمله‌ای‌ را بسازند. بریل‌ نوجوان‌ در ذهنش‌ به‌دنبال‌ یافتن‌ راهی‌ ساده‌ برای‌ آموختن‌ و نوشتن‌بود. او اوقات‌ فراغتش‌ را به‌ برنامه‌ریزی‌ و طراحی‌روش‌ و سیستمی‌ و ساده‌ برای‌ نوشتن‌ و خواندن‌می‌گذراند.         ابداع‌ خط     در سال‌ 1822 زمانیکه‌ لوئیس‌ 13 ساله‌ بود بایک‌سرباز به‌ نام‌ (کارل‌ باربیر) در مدرسه‌ آشنا شد. اوروش‌ (نوشتن‌ درشب‌) را ابداع‌ کرده‌ بود که‌توسط ضربه‌هایی‌ که‌ هر کدام‌ معنی‌ خاصی‌داشتند نابینایان‌ قادر به‌ نوشتن‌ جملات‌ بودند این‌روش‌ از روش‌ لمس‌ حروف‌ ساده‌تر بود. اما کامل‌نبود. در واقع‌ جرقه‌ای‌ در ذهن‌ لوئیس‌ زده‌ شد.او به‌ فکر ابداع‌ خطی‌ افتاد که‌ حروفش‌ نقطه‌هایی‌برجسته‌ می‌باشد و نابینایان‌ با لمس‌ کردن‌نقطه‌های‌ برجسته‌ بر روی‌ کاغذ به‌ راحتی‌می‌توانند بخوانند. او بر روی‌ حروف‌ نقطه‌ای‌برجسته‌ شروع‌ به‌ کار کرد تا توانست‌ حروف‌امروزی‌ معروف‌ به‌ بریل‌ را ابداع‌ کند وکدهایی‌ رابرای‌ ریاضیات‌ و موسیقی‌ ترتیب‌ دهد تا نابینایان‌ به‌راحتی‌ بتوانند موسیقی‌ بیاموزند و بنوازند.     در سال‌ 1827 بریل‌ 18 ساله‌ اولین‌ کتابش‌ را به‌چاپ‌ رساند. البته‌ سیستم‌ و خط ابداعی‌ این‌نابینای‌ جوان‌ به‌ سرعت‌ مورد قبول‌ و پذیرش‌همگان‌ واقع‌ نشد و آموزش‌ این‌ خط در مدارس‌بی‌ارزش‌ و مسخره‌ نشان‌ داده‌ شد. اما بریل‌ امیدخود را از دست‌ نداد و به‌ طور پنهانی‌ به‌ دوستان‌نابینایش‌ خط ابداعی‌ خود را آموزش‌ می‌داد.

    بریل‌ شروع‌ به‌ نوشتن‌ کتاب‌هایی‌ به‌ زبان‌ کودکانه‌به‌ خط خود کرد وبه‌ این‌ ترتیب‌ خط بریل‌ را میان‌کودکان‌ نابینا رواج‌ داد.     او با سعی‌ وتلاش‌ توانست‌ معلم‌ مدرسه‌ نابینایان‌شود و به‌ تدریس‌ و آموزش‌ خط خود بپردازد.     کم‌کم‌ خط بریل‌ میان‌ نابینایان‌ گسترش‌ یافت‌.یادگیری‌ این‌ خط بسیار راحت‌ و ساده‌ بود;به‌ ویژه‌کودکان‌ به‌ سرعت‌ این‌ خط را یاد می‌گرفتند ومی‌توانستند کتاب‌ بخوانند گویی‌ بینا شده‌ بودند.     لوئیس‌ بریل‌ مدرسه‌ای‌ ترتیب‌ داد و درمدرسه‌اش‌ به‌ تدریس‌ خط خود پرداخت‌. امامرگ‌ امانش‌ نداد. و در 6 ژانویه‌ سال‌ 1852 درسن‌ 43 سالگی‌ بر اثر بیماری‌ (توبرکولیس‌) چشم‌از جهان‌ فروبست‌. خط بریل‌ تا به‌ امروز مورداستفاده‌ نابینایان‌ در سراسر جهان‌ قرار گرفته‌است‌.     یک‌ قرن‌ بعد از مرگ‌ لوئیس‌ یعنی‌ در سال‌1952، جسد وی‌ را که‌ در دهکده‌اش‌ دفن‌ شده‌بود به‌ پانتئون‌ آرامگاه‌ بزرگان‌ و دانشمندان‌فرانسه‌ انتقال‌ دادند و هر ساله‌ در سال‌ مرگ‌ وی‌مراسم‌ باشکوهی‌ در مزار وی‌ برگزار می‌شود.     چندی‌ پیش‌ سایت‌ جستجوگر Google به‌ مناسبت‌سالگرد بریل‌ در 6 ژانویه‌ لوگویی‌ از خط بریل‌ برصفحه‌ اینترنت‌ منقوش‌ کرد تا همگان‌ به‌ یاد این‌بزرگ‌ مرد دانشمند باشند و از او به‌ خوبی‌ یادکنند

 

اولین عصای سفید

استفاده از عصا بعنوان وسیله کمکی در رفت و آمد نابینایان از قرن ها پیش متداول بوده است، ولی استفاده از عصای سفید بشکل امروزی و بعنوان نمادی برای شناخت نابینایان به بعد از جنگ جهانی اول برمی گردد.

در سال 1921 میلادی یک عکاس اهل شهر بریستول کشور انگلستان با نام جیمز بیگز که در اثر یک سانحه بینایی خود را از دست داد، برای در امان بودن از خطر وسائل نقلیه که در خیابان های اطراف محل زندگی وی در حال رفت و آمد بودند، ابتکار استفاده از عصا به رنگ سفید را که براحتی برای همگان قابل دید باشد را بکار برد. 

پس از آن دو تن از برجسته ترین محققین‌ آمریکایی به نامهای دکتر ناول‌ پری، ریاضیدان و دکتر جاکوپس تن ‌بروک، حقوقدان توانستند قانونی‌ را در پانزدهمین روز از ماه اکتبر به عنوان قانون عصای سفید به تصویب رسانند و این روز را به عنوان روز جهانی نابینایان نامگذاری کنند. در این قانون کلیه حقوق اجتماعی فرد نابینا به عنوان


دانلود با لینک مستقیم


لوئیس بریل