تعدادی از واژه های مربوط به نرم افزار لغت نامه تفسیری طب سنتی در ادامه تقدیم شما گردید به اطلاع میرسد نرم افزار ذکر شده دارای بیش از شش هزار و پانصد لغت و امکانات جستجو از لیست و متن بوده ومیتواند برای استفاده محققین و دانش پژوهان طب سنتی بسیار کارساز و مفید باشد.
- اجام : بمعنی نی زار است .
2- استنشاق : ببینی کشیدن چیزی مائع بود که بسیار سائل باشد .
3- اصل : یعنی بیخ و آن عام است از انکه از شجر باشد یا از گیاه .
4- اصول اربعه : عبارت از بیخ رازیانه و کاسنی و کرفس و کِبَراست .
5- اغصان : یعنی شاخها و آن مخصوص بشجر و گیاه شاخدار است و مفرد آن غصن .
6- افومالی : چیزی است که دران عسل را حل کنند و نگهدارند و جوش ندهند آنرا .
7- اکتحال : بچشم کشیدن چیزی بود .
8- اکسومالی : سکنجبین متخذ از سرکه و عسل است و بعضی زیاده میکنند دران آب دریا شور یا نمک دریا .
9- اکلیل : بمعنی تاج و ابر تاریک و غیر آن نیز آمده است و در ادویه مراد از ان چنبری و کج بودن شکوفه و بار نباتات است و اکله و اکالیل جمع آن آمده .
10- انکباب : مراد ازان نگاه داشتن عضو است به بخار ادویه که درآب جوشانیده باشند و یا گرم کرده باشند
11- اودیه : جمع وادی بمعنی کناره دریا و رودخانها است .
12- اوذرومالی : عسل و آب باران بالمناصفه درهم ممزوج نموده در آفتاب گذاشته است .
13- اوکسائی : سرکه مخلوط با آب و نمک است .
حرف الباء :
14- بادزهر : اسم فارسی تَریاق است و گویند هر چه دفع سم کند و مصنوع مرکب نباشد مخصوص باین اسم است.
15- باقور : جمع بقر است .
16- باکور : نخستین میوه است که برسد .
17- بتر : بوئیدن
18- بخور : هر چه دود آنرا استعمال نمایند .
19- بربور : بفارسی بلغور نامند .
20- بزاق و بصاق : آب دهن را گویند .
21- بزر: آنچه از بار نباتات در غلاف و در قشر باشد مثل خشخاش .
22- بشع : بمعنی بدمزه است وهرچه را طعم مرکب از مرارت و قبض باشد باین اسم خوانند .
23- بصیص : نورانی و درخشنده
24- بطایح : زمینهائیکه آب دران جمع شده باشد و بفارسی مرداب نامند .
25- بعر : بفتح اول سرکین است .
26- بکر : شتر جوان و بکسر اول دوشیزه .
27- بثک : بتحریک کرمها است که در ساق اشجار متکون شود .
حرف التاء :
28- تِریاق : بکسرتـاء بفارسی تریاک نامند و هر چه درشـأن او باشدکه حفظ قوت صحت مزاج روح بحدی کنـد که رفـع ضرر هم از خود نمایـد باین اسم نامند وگوینـد تِریـاق مخصوص بدوائـی صناعـی است و آنکـه افیـون را تِریـاق مینامنـد بجـهت حفظ قوت آن است که دریـن امر با تَریـاق حقیقی اشتراک دارد .
29- تصعیق : آمیختن شراب با آب است .
30- تصعید : آنچه بآتش اجزای آنرا صعود فرمایند لطیف آنرا اخذ کنند .
31- تعلیق : آویختن چیزی بگردن و بسائر اعضا .
32- تفه : یعنی بی مزه و مراد طعمی است که نه لذیذ باشد .
33- تکریه : تاثیر آن ترطیب ، وتلیین و ارخاء بسیار و تولید بلغم باشد .
34- تکرج : بفارسی پادر گویند و آن متغیر شدن طعم است یا بو یا هر دو .
35- تکلیس : بمعنی صـاروج کردن و سوختن چیز و سیـراب نمـودن و بهـره برداشتن آمده و مـراد ازان مهیـا ساختن بعضی ادویه است بجهت نفوذ و سرعت تـاثیر و رفع کردن ثقـل وکثافت آن خواه بـاحراق باشد و یـا بعمل دیگر .
حرف الثاء :
36- ثقیل : یعنی کران و بمعنی کران آمدن بر طبع که دیر فعل بود و سریع الزوال نباشد .
37- ثمر : بار نبات است مثل خوشه میوه و امثال آن .
38- ثمنش : لغت یونانی است و مراد ازان هر چه از نباتات مابین درخت و گیاه باشد .
حرف الجیم :
39- جبر: کسر ، عضو شکسته را بستن است .
40- جرله : بر راء مهمله ، زمین سنگ لاخ
41- جریش : نیم کوفته که بلغور نامند .
42- جفاف : خشک و خشکی
43- جمـد : بفتح اول و ثانـی ، آب گرد آمده و جمع شده و بسته شده از سردی و نیز جـزو چیز را نامند .
حرف الحاء :
44- حامض : یعنی ترش
45- حاد : بمعنی تنـد است و آن مرکب از تلخی و حرافت است و فعل آن مثل افعال اجزای آن است.
46- حب : آنچه در ثمر بارز و بی غلاف باشد مثل گندم و جو .
47- حریف : یعنی گزنده که اجزای آن در زبان فرو رود و بسیار بگزد و تفریق اجزای آن نماید .
48- حشیش :گیـاه خشـک و شبیه بخشک شده وگوینـد مخصوص نباتـی است که بـر روی زمین پهن نموده یا ساق باشد و بحد ثمنش نرسد .
49- حکاکه : آنچه از سائیدن دو چیز جدا شود .
50- حلاق : سترنده موی
51- حلو : یعنی نمیرین و هر چه زبان را منبسط سازد و اندک حرارت دران احداث کند و لذیذ باشد ، شیرین نامند .
52- حلیب : شیره تخم ها و غیر آن و شیر تازه دوشیده است .
53- حمل : بار نباتات است اعم از ثمر و مشابه ثمر
54- حُمول : اعم از ثمر و مشابه ثمر است .
حرف الخاء :
55- خائز : آنچه اجزاء خلط را بهم آورد و غلیظ گرداند .
56- خرء : سرکین طیور و غیرها است .
57- خفیف : بمعنی سبک و آنچه بر طبع احتمال آن آسان بود و سریع الزوال باشد .
58- خلع : بیرون رفتن سر استخوان از مکان خود .
59- خلعلع : اسم ضبع است .
60- خلیع : سست
61- خمل : بمعنی پرز است و در ادویه هر چه شبیه بپرز بر سطح ظاهر آن باشد مانند آنچه بر روی به میباشد .
حرف الدال :
62- دابق : آنچه بجهت لزوجت کثیفه خود بدست بچسبد مثل دبق .
62- دسم : هر چـه زبان و غیـرآن را نرم سازد و اجزای آنـرا منبسط سازد بی احداث حرارت و بفارسی چرب نامند .
63- دلوک : بمعنی مالیدن است و مراد ازان آنچه از سنونات بانکشت بر دندان و غیر آن بمالند .
64- دوای غذائی : آنکه تاثیر کیفیت آن زیاده بر تاثیر کمیت و ماده آن باشد .
65- دوائی سمی : آنکه بکیفیت تاثیر آن موافق مزاج نبود و بالخاصیت کشنده باشد مثل افیون .
66- دوائی مطلق : آنکه تاثیر بکیفیت کند و جزو بدن نشود .
67- دهنی : آنکـه در جسم او چربی موجود باشد و باعث اشتعال او گردد مثل مغزها و تخمها و چوب صندل ابیض و دیودار و عود هندی و مانند اینها .
حرف الذال :
68- ذرور : آنچه سائیده بی مائعی بر عضو بمالند و یا بپاشند .
69- ذو العاثیه : انچه تاثیر بصورت نوعیه خود کند اعم از انکه تریاق باشد یا زهر .
حرف الراء :
70- رادع : آنچه مواد را مانع ریختن بعضو شده اعضا را قابل ورود آن نسازد و ردع مقابل جذب است .
71- رجیع : فضله هضم اول انسان است .
72- رخص : بفتح اول و ثانی ، بناز پرورده و در ادویه هر چه نازک و زودشکن باشد .
73- رخو : نرم و سست
74- ردی الکیموس : آنچه ازان اخلاط غیر معتدل القوام و الکیفیه متکون شود .
75- رزین : آرمیده و مرد پربار و در ادویه انچه در متانت و سنگینی و خوش جوهری تمام باشد .
76- رسوب : ته نشین مایعات ، و انچه در مایعات اندازند و بر روی آب ایستد آن را راضب نامند .
77- رمص : رطوبت غلیظی را نامند که در اطراف پلک چشم جمع شده و چسبنده باشد .
78- روث : سرکین حیوانات
79- رودومالی : شراب متخذ از عصاره گل سرخ است با عسل .
حرف الزای :
80- زعوقه : طعم بسیار کریه و مرکب از مرارت و ملوحت است .
83 - غب : اول مـوی که بر بـدن حیوانات بـرآید و اسم کیمخت است کـه ساغری باشد و در ادویـه آنچه بـر سطح او چیزی شبیه بموی تازه برآمده باشد مزغب نامند مانند به و هلو و شفتالو .
82- زهر : شکوفه و گل باشد .
حرف السین :
83- سائل : آنچه اجزاء آن در همه جهـات حرکت کند اعـم از آنکه اتصال اجزاء او منقطع شود یا نشود مثل آب و روغنها .
84- سباخ : شوره زار
85- سبط : راست ، بی کره را نامند از مو و غیر آن .
86- سحیق : انچه بسیار نرم سائیده باشند .
87- سنون : آنچه بدندان پاشند و یا بمالند و مقوی جوهر آن باشد .
88- سهک : بدبوشدن گوشت و بوی عرق که از بدن آید که بفارسی سمیت نامند .
89- سهل : زمین نرم
حرف الشین :
90- شامخ : کوه بلند
91- شتر : بفتح اول و کسر ثانی ، در بدن پلک چشم .
92- شدخ : سرشکستن و فراخی و سفیدی روی است .
93- شدخ عضل : بمعنی از هم باز شدن و گسیختن ( منظور عضلات است )
94- شدق : بفتح اول و یا کسر آن و سکون ثانی ، فراخی گوشه دهان و بفتحتین فراخ شدن گوشه دهان
95- شرف : بضم اول و فتح ثانی،کنکرها است و در ادویه انچه در اطراف او زواید و برآمدگیها باشد مشرف نامند مانند سر انار .
96- شطب : بضم اول و ثانی ، جوهـر شمشیر و بفتح اول و سکون ثـانی ، جدا کردیدن و دور شدن و پـوست باز کردن و در ادویه هر چه باین صفت باشد شطب گویند .
97- شمه : انچه بو کند .
حرف الصاد :
98- صالح الکیموس : آنچه ازو خونی متولد کردد و بهمه جهات ، آنکه اعتدال داشته و سائـر اخلاط مخلوط بآن بقدر طبیعی باشد و خلط بد ازو بهم نرسد .
99- صخریه : زمین سنگستان
100- صفق : بفتح اول و ثـانی ،آبیکه بر ادیم و یـا مَشک نو بریزند پس زرد کـردد ، و بمعنی طرف و کنار و در نباتات انچه چین دار و با زردی و میل بطرفی داشته مستقیم باشد مصفق نامند .
101- صفیق : پوست درشت و مستحکم بافته شده است .
حرف الضاد :
102- ضماد : انچه غلیظ القـوام که مائع و نـرم باشد بر عضو بمالند و یا بر او بندند اعـم از آنکه مـوم و روغن داشته باشد و یا نداشته باشد .
حرف الطاء :
103- طافی : انچه بر روی آب ایستد .
104- طبیخ : انچه جوشانیده آب آنرا استعمال نمایند .
105- طحن : خرد کردن
106- طاخونه : که آسیا باشد مسمی باسم لازم است .
107- طری : تازه
108- طلا : آنچه رقیق القوام باشد و برعضو مالند ، و نام نوعی از شراب است .
109- طیب : بسکون ثانی : خوشبو و تند ، و بتشدید آن : بمعنی پاکیزه .
حرف العین :
110- عشب : بضم اول و سکون ثانی ، بمعنی گیاه است .
111- عصیراب : افشرده از نباتات که منجمد نشده باشد .
112- عفص : بکسرفـا ، طعم زمخت کـه زبان را درشت سازد و اجـزای آن را بسبب برودت بهم آورد و فعل آن تبرید و تکثیف و تصلیب و تخشین و ردع است .
113- عنقود : خوشه نباتات و عناقید جمع آن است .
114- عض : بضاد معجمه تر و تازه نارس از نباتات است .
حرف الفاء :
115- فاتر : نیم گرم است .
116- فتیله : بمعنی شانه که مخصوص بدبر باشد .
117- فرزجه : شافه که قبل و رحم را مخصوص باشد ؛
118- فرفیری : بمعنی رنگ بنفش است .
119- فسخ : ازهم جدا شدن است .
حرف القاف :
120- قابض : گیرنده را نامند که اجزای زبان را بهم آورد و درشت نمازد و فعل آن تبرید و تجفیف و تغلیظ و تقویت اشتها است و در غیر طعم مراد از آن شیء حابس است که بسبب بهم آوردن اجزای عضو حبس و استمساک نماید .
121- قضبان : شاخهای گیاه بی ساق است و قضب واحد آن است .
122- قطور : انچه در گوش و غیر آن از اعضا بچکانند .
123- قنبعه : بضم اول و ثالث و سکون ثانی قبهای خوشه کشت است .
حرف الکاف :
124- کثیر الغذا : انچه اکثر مقدار او جزو بدن شود .
125- کثیف : بخلاف لطیف و آن چیزی است که اجزای او بدشواری قبول انفصال ازکیفیت بدنی کند و نفوذ در اجزای بدن بسرعت ننماید .
126- کماد : انچه گرم کرده بر عضو بندند مثل تکمید بسبوس گندم .
127- کیموس : اخلاط متولده از هضم کبدیست .
128- کیلوس : کشکابی است که از هضم معده بهم رسد و شبیه بکشک محلول بآب باشد .
حرف اللام :
129- لخلخه : انچه با مائعات در ظرفی کرده بر همزده بو کنند .
130- لحاء : ریشهای باریک نبات است .
131- لزاق و لزوق : انچه بر عضو بچسبانند و با چسبندگی باشد .
132- لطوخ : بمعنی اندودن چیزی است بر عضو که از طلا غلیظتر و از ضماد رقیقتر باشد .
133- لعوق : بمعنی انگشت پیچ است که از معجون رقیق تر باشد .
134- لیف : انچه از اصول و لحای نباتات روید و باریک تر از لحا باشد .
حرف المیم :
135- مالی : عسل است .
136- مالی قراطن و ماء القراطن : ماء العسل اند .
137- مبرود : انچه بسوهان خرد کرده باشند .
138- مر : تلخ و هر چه بسطح ظاهر زبان نفوذ کند و درشت سازد و با کراهیت بود و طبع را بر هم زند و فعل آن تسخین و جلا و منع تعفن است .
139- مروخ : مالیدن چیزی بر اعضا است .
140- مزدات : پراکنده است .
141- مسبت : انچه خواب آورد و با منوم مرادف است .
142- مسوح : انچه در مالیدن آن بر بدن مبالغه در دلک عضو نکنند .
143- مسیح : بی مزه و با تفه مرادف است .
144- مصول : انچه در سوختن بحد رمادیت نرسد .
145- مضغ : خائیدن چیزی است .
146- معفق : خمیده و کج شده است .
147- مغسول : انچه د رشستن آن مبالغه کرده باشند .
148- مفرق : بفتح اول و کثر ثالث تا رک سر و در اثمار و گلها و هر چه سرِ ان هموار نبوده ، زواید داشته باشد مفرق گویند .
149- مِنتَن : بدبو
150- منخول : انچه پیخته باشد .
حرف النون :
151- ناشف : انچه جذب رطوبات سیاله کند اعم از انکه منافذ او مرئی نباشد مثل آهک آب ندیده و یا مرئی باشد چون اسفنج و ناشف را قحل نیز نامند .
152- نبطی : در لغات مراد از لغت قومی است ، و در ادویه مراد گیاه خودروی است که آن را نکشته باشند
153- نجم : نبات بی ساق است که بر زمین پهن شود که بفارسی بیاره گویند .
154- نشاره : انچه بسوهان و دم اره ریزه شده باشد.
155- نشوق : انچه ببینی کشند .
156- نطول : هر چه را جوشانیده آب آنرا بر اعضا بریزند و پاشویه قسمی ازان است .
157- نفاخ : هر چه دران رطوبت غریبه باشد و از حرارت بدنی تحلیل نیافته مستحیل بریاح شود خواه در معده و امعا مثل میوه ها و خواه در عروق مانند مغزها و اکثر تخمها و قسم ثانی را فعل تقویت باه است .
158- نفوخ : انچه از ادویه یابسه سائیده بی مائعی در بینی دمند .
159- نقوع و نقیع : انچه خیسانده بدون جوش صاف نموده استعمال نمایند .
حرف الواو :
160- وثب : جستن از جای
161- وثی : گزنده
162- وعر : بعین مهمله ، زمین سخت
163- وقود : برافروختن آتش
164- وهن : سستی
حرف الهاء :
165- هاضم : انچه اهانت طبیعت بر طبخ و گذرانیدن غذا و خلط کند و سبب قبول هضم آن شود مثل مصطکی
166- هتک : پاره شدن
167- هش : انچه جرم آن سست و ریزنده باشد و با اندک افشردن ریزه شود مثل صبر خوب و غاریقون
حرف الیاء :
168- یافوخ : پیش سر است .
مشخصات :
- این لغتنامه مجهز به بیش از شش هزار شصد و پنجاه واژه و بیش از یک ملیون کلمه شرح تفصیلی لغات طب سنتی شامل اصطلاحات ، گیاهان داروئی ، داروهای گیاهی ، داروهای معدنی ، داروهای جانوری است .
- روش توضیحات و شرح لغات در لغت نامه شامل معانی و مشابهات لغات ، خواص و کاربرد ، مشخصات و ماهیت ، بیماری ها و درمان و غیره .
- روش جستجو از نرم افزار از دوطریق لیست لغات و محیط تفسیر و شرح لغات امکان پذیر است و کاربر میتواند به خیلی از مجهولات اولیه خود دسترسی داشته باشد .
- · کلید واژه های جستجو در این نرم افزار شامل مفردات گیاهی ، معدنی و حیوانی ، خواص ، بیماری ، اصطلاحات طب سنتی و دواها و..
روش جستجو در نرم افزار
در طراحی و تولید نرم افزار لغتنامه طب سنتی سعی گردیده از واژه ها و معانی تفسیری مورد نیاز طبیعت درمانی ، گیاهان داروئی ، داروهای گیاهی ، طبایع و مزاج ، درمان گیاهی داروهای معدنی ، داروهای حیوانی ، بیماری ها ، مشابهات اسامی گیاهان ، طبیعت درمانینسخ درمانی ، اسامی گیاهان و معدنیات و ... قدیم ، یونانی ، سریانی ، هندی ، فارسی قدیم و اردو ... بنابراین این نرم افزار تنها یک لغت نامه ساده نیست و... کاربرد گسترده ای میتواند برای همگان داشته باشد.
اصطلاحات طب سنتی واسلامی
- شامل حدود هفت هزار لغت و مشابهات
- فارسی لغات یونانی ، هندی ، اردو ، عربی و ..
- شرح تفسیری لغات داروئی ،گیاهی و..
- دارای امکان جستجو جهت انواع دارو ،گیاه و ..
- شرح تفسیری هر لغت
- دارای اطلاعات درمانی و شرح بیماری به اسامی مختلف
- با امکانات جستجو در لیست و متن شرح
- سازگار با ویندوز7
پشتیبانی :
rahmatansari@yahoo.com
همراه : 09123382295
نرم افزار لغتنامه دستیار طب سنتی با اقتباس از مراجع مجموعه لغتنامه تفسیری طب سنتی