رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

عارف قزوینی 10 ص

اختصاصی از رزفایل عارف قزوینی 10 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 12

 

عارف قزوینی

عارف پسر ملاهادی متخلص به عارف در شهر قزوین تولد یافت، تحصیلات خود را در هفده‌سالگی بپایان رسانید، غزلیات واشعار دیگرش شورانگیز وحاوی مضامین ملی ووطن‌پرستی بود، در اواخر عمر گوشه‌گیری کرد به تصنیف شکلی نوداد.

کلیات دیوان عارف چاپ شده است مشتمل بر 97 غزل، 89 تصنیف و12 شعر هجویه میباشد.

با اینکه تعداد اشعار این شاعر کم است، با اینحال مسأئل اجتماعی وسیاسی یک ربع قرن رادربردارد.

عارف درآغازکارادبی خود ازدرک اهمیت وقایع سیاسی بسیاردور بود،نخست بشیوه متقدمان با همان مضمون ومحتوی وقالی، شعرمیسرود. امارفته رفته با آشنائی بیشتر بامحیط واوضاع واحوال اجتماعی وبروز وقایع انقلابی، بشاعری انقلابی، میهن‌پرست، مبارزه راه سعادت وجلوگیری ازستم ستمگران بدل میگردد وسرانجام مدافع سرسخت آزادی میشود.

انقلاب مشروطه درشکل گرفتن شخصیت حق‌طلبی وآزادیخواهی عارف نقشی عمده داشت ومبارزه بارژیم سلطنت رابشدت دنبال میکردوحکومت جمهوری رامی‌ستود وبدست آوردن آزادی ملی واجتماعی رامنوط به بدست گرفتن اسلحه وبرانداختن ریشه استبداد می‌پنداشت0 شعارانقلابی عارف درخدمت هدفها وآرمانهای آزادیخواهانه وروشنفکرانه روزگارش بود0 عارف بااستفاده ازقالب تصنیف وآمیختن اشعار خویش باامثال وحکم وضرب‌المثل‌های عادی مردم شعر خود راهر چه بیشترساده وروان ساخت وبقول د0 س کامیسلروف:“ آثار عارف قزوینی نمونة مناسبات جدید انقلابی نسبت بشعرونمودار پرهیز ازتفنن وشاخص تبدیل ادبیات بیک وسیله واقعی مبارزه درراه آرمانهای ملی است0

نقل ازکتاب عارف شاعر مردم ترجمه غلامحسین متین

عشق به میهن درتمامی دوران‌های زندگانی دشوار شاعر بچشم میخورد0 درست قبل ازمرگ نوشت: من یک ایرانی پاک که برای اوهیچ چیز گرانبهاتر ازوطنش نیست بوده وباقی خواهم ماند، بگذار که درگمنامی بمیرم وآرزوی من این است که ملتم نیرومندتر وسر‌بلند وکشورم شکوفا باشد کلیات دیوان عارف ص457 نقل از کتاب عارف شاعرمردم تألیف گ‌گ‌گامین ترجمه غلامحسین متین

در دوران انقلاب مشروط عارف بیشتر درتهران بود، مدتی کوتاه نیز درگیلان، اصفهان واراک بسر برد“ ظاهراً“ وقایع انقلابی، بقدری شاعر جوانرا تحت سیطره خود گرفته بودند که بقیه مسائل زندگی اورادردرجه دوم اهمیت قرار میداده است0 اوتمامی استعدادخویش رادر موسیقی درخوانندگی وشاعری، وقف انقلاب میکند دکتر رضازاده شفق مینویسد“ عارف ازنخستین روزهای نهضت مشروطه درایران، همراه ملت درمبارزه باآن روبروبود0

درین احوال اشعار عارف درجراید چاپ ودرمعابر بوسیله مردم خوانده میشدوازهمین دوره بعنوان شاعر ملی، وطن‌پرست ومبارزه شهرت بسیار یافت0

پیام دوشم از پیر می‌فروش آمد

بنوش باده که یک ملتی بهوش آمد

هزارپرده زایران درید استبداد

هزار شکر که مشروطه پرده پوش آمد

زخاک پاک شهیدان راه آزادی

ببین که خون سیاوش چنان بجوش آمد

برای فتح جوانان جنگجو، جامی

زدیم باده وفریاد نوش آمد

زخواب غفلت هر آن دیده‌ای که بیدار است

بدین گناه اگرکور شد،سزاوار است

زده است یکسره خود رابراه بدمستی

قسم بچشم تو، ما، مست وخصم بدبیدارست

نالة مرغ اسیر، این همه، بهروطن است

مسلک مرغ گرفتار قفس، همچو من است

خانه‌ای کوشودازدست اجانب آباد

زاشک ویران کنش آن خانه، که بیت‌الحزن است

جامه‌ای کونشود غرقه بخون بهروطن

بدرآن جامه، که ننگ تن وکم ازکفن است

آن کسی را که دراین ملک سلیمان کردیم

ملت امروز یقین کرد که اواهر من است

همه اشراف بوصلت خوش، همچوخسرو


دانلود با لینک مستقیم


عارف قزوینی 10 ص

دانلود مقاله کامل درباره عارف قزوینی

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله کامل درباره عارف قزوینی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله کامل درباره عارف قزوینی


دانلود مقاله کامل درباره عارف قزوینی

 

 

 

 

 

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه :29

 

بخشی از متن مقاله

عارف قزوینی

خیلی متأسفم از اینکه دوره عمر به تأسف گذشته خود را که از شدت پریشانی و بدبختی همیشه میل داشته ام فراموش کرده باشم به اختصار هم ننوشته که پس از مرگ من چهار نفر از دوستان یا علاقمندان به این آب و خاک یا اشخاص بدبخت و بد زندگانی مانند من بدانید از دست زندگی به من چه گذشته است، خدایا وجدان خود را به شهادت می طلبم که آنچه را می نویسم عین حقیقت است. پس اگر در غزلی گفته شده است:

محیط گریه و اندوه و غصه و محنم                 کسی که یک نفس آسودگی ندید منم

دروغ نگفته یا اینکه اگر در غزل دیگری دلتنگی و شکایت به این زبان کرده:

به مرگ دوست مرا میل زندگانی نیست       ز عمر سیر شدم مرگ ناگهانی نیست!

تحقیقا" پاس شرافت دوستی را منظور داشته آن چه گفته ام خلاف نبوده است. به همان عالم محبت که خط سیرم از اول عمر در این عالم بوده و همیشه او را محترم و مقدس داشته ام، قسم که زندگانی نه چنان در دوره زندگی بر من تنگ گرفته که تنها می خواستم از تاریخ یک چنین زندگی ننگین کسی مطلع نشود بلکه میل داشتم چند غزل ناقص هم به کلی از بین رفته به هیچ وجه از من در صفحه تاریخ ایران که این اوقاتش اسباب شرمندگی آیندگان است باقی نماند و شاهدم این شعر است:

خوشم که هیچ کس از من دگر نشاند ندهد                    به کوی عشق نشان،به زبی نشانی نیست در این مدت یا به واسطه لاابالی بودن یا به جهت همین عقیده که نوشته شد هر کدام از دوستان خواستند اشعار پراکنده مرا که ده یک آن دست آمدنی نیست جمع کنند حاضر نشده ولی در اسلامبول برای قولی که به حضرت آقای رضا زاده شفق داده صرفنظر از عالم محبت وارداتی که به ایشان داشته و تا زنده ام خواهم داشت او را چنان شناخته ام که ایران باید سالها به وجود یک چنین فرزند افتخار کند، این است بر سر قول خود ایستاده حتی الامکان ساعی خواهم  بود قولی که به حضرتشان داده خلاف آن نکنم، پس همین است که مرا وا داشته است با پریشان خیالی که سالهاست دست از خصوصیت من بر نداشته و من هم دوستی او را مغتنم می شمارم که با هزار عیبی که از برایم شمرده می شود من جمله بد اخلاقی است بی حقوقم نگویند با او همراهی کرده تا اینقدر هم جلوگیری از زبان تندگویان کرده باشم.

شروع می کنم به مختصری از تاریخ زندگانی خود همین را مقدمه ساخته، برای آنچه ساخته شده است به جمع آوری آن پردازم در ابتدا نیز معذرت می خواهم از آن چیزی که معذرت خواستنی نیست و آن این است که اگر نتوانستم، از عهده تعیین روز و شب یا ساعت، یا دقیقه ای که از کتم عدم قدم به عرصه وجود گذاشته به خوبی برآیم تقصیری از برایم نخواهد بود برای اینکه:

بر هر که بنگری به همین درد مبتلاست

 اغلب مردم این مملکت از تاریخ تولد خود بی خبرند بدبختانه یک ملتی که از تاریخ ملیت و قومیت خود بی اطلاع باشد چه اهمیتی خواهد داشت اگر تاریخ تولد خود را نداند مکرر دیده و شنیده شده است که از یک مرد هفتاد ساله سؤال شده است: از عمر شریف چه می گذرد؟ در جواب گفته است: وقتی که خاقان مغفور به تخت نشست و تاج سلطنت بر سرگذشت من پنج ساله بودم، یا اینکه در سفر اول شاه شهید تازه عروسی کرده بودم. همچنین اگر از مادری بپرسند: پسرت چند سال دارد؟ خواهد گفت این گل سرخ که بیاید پا به چهارده خواهد گذاشت. پس من هم از روی همین پر گرام  آباء و اجدادی ممکن است تاریخ خود را معین کنم.

اسمم ابوالقاسم تولدم در قزوین پدرم ملا هادی وکیل، می توانم بگویم نطفه من به بدبختی بسته شده است برای اینکه از زمان طفولیت که در کنف حمایت و تربیت پدر و مادر زندگی می کردم به جهت خصومتی که ما بین پدر و مادرم از اول عمر بوده است من و سایر برادرهای بدبختم همیشه مثل این بود که در میان دو ببر خشمگین زیست و زندگی می کنیم چون می دانم بیشتر پدر و مادرها در ایران به واسطه آشنا نبودن از بدو زناشوئی اخلاقشان به همدیگر، همه در یک ردیف هستند، اولادهای زبر دست این پدر و مادرها را همچون با خود شریک و همدرد می دانم از شرح آن خودداری کرده واگذار به درد دل و ذوق ایشان و خوانندگان می کنم. یاد ندارم تاکنون اسم پدرم را بخیر و خوبی برده یا اینکه از برای او طلب آمرزش کرده باشم و تمام بدبختیهای خود را در دوره زندگانی از او می دانم. برای یک ساعت خوشی که در واقع بدترین ناخوشیها بوده است که سعدی می فرماید:

به رغبتی شهوت انگیختن                             به رغبت بود خون خود ریختن

مرا یک عمر دچار زندگانی ننگینی کرده است که هر ثانیه آن مرگ مجسمی است در این محیط مسموم خاصه در دوره ای که ننگین کننده دوره های زندگانی بشر است. پدرم دارای شغل وکالت بود، من از طفولیت حس کرده بودم که این اسم اسباب نفرت مردم است، پس از عمری تجربه که از اوقات کودکی این اسم ننگین در گوش و مغزم جای گرفته است حالا خوب فهمیده ام که هر که دارای این شغل شد از هیچ گونه خیانتکاری مضایقه نخواهد کرد مثل اینکه بیشتر اشخاص خائن به این آب و خاک مردمانی بوده اند که خود را نماینده و وکیل ملت معرفی کرده خصوصا در این دوره که دوره چهارم مجلس است که همه می دانند خیانتی که در این دوره به  دست وکلای دروغی یا وکلای کاندید های سفارت انگلیس یا اشرف ..... به این مملکت ستمدیده شده از اول انقلاب ایران تاکنون در هیچ دوره ای نشده است. من و هر ایرانی علاقمند به ایران می دانیم رئیس الوزرائی قوام السلطنه بعد از آن جنایت و خیانت به این آب و خاک و آن خیانتکاریها که فی الواقع تاریخ یک ملتی را لکه دار کرده، به مراتب ننگین تر از حرکات اسمعیل آقا است. باعث کشته شدن سردار با افتخار ایران کلنل محمد تقی خان نیز همه می دانند قوام السلطنه شد.

برای یک خیانتی که از پدرم نسبت به مادر خود دیدم چون وکیل بود با اینکه پدر من است از مرده او هم صرفنظر نمی کنم که مردم بدانند مرده وکیل خائن به وطن را ولو اینکه پدر انسان هم باشد باید از قبر بیرون کشید و یا همان نفط شمال که در باب آن هم دارند هزار قسم خیانت به ایران می کنند آتش زد تا کرسی نشینان آینده تکلیف خود را بدانند. برادر مادرم دارای چهار شاهی مال بود، دو نفر صغیر داشت که آنها را به مادر من سپرد که پس از خودش با آنچه از او باقی مانده صغیرهای او را اداره کند این مال را پدرم به حیله های شرعی از این زن بیچاره بدبخت انتقال گرفته و حال آن دو نفر صغیر چه شد؟ خدا می داند! اثر همین مال حلال بود که مرا باعث و بر همزن آشیانه پدر و بدبخت کننده سه نفر دیگر کرد. کار به جائی کشید که من نخواستم بفهم روزگار برادرهای من به کجا کشید، به آن کسی که فردوسی می گوید:

« ندانم چه ای هر چه هستی توئی»

قسم است که هر وقت به این خیال افتاده دچار عذاب وجدانی، که اروپائیها آن را در نمایش و تئاتر و سینما به اشکال مختلف نشان داده و عقیده ایشان این است که جهنم همان عذاب وجدانی است، گشته و خود را در جهنم واقعی می بینم و یقین دارم چنانچه از اول عمر تا کنون چندین خلاف از من سر زده باشد که خود را طرف انتقام و مکافات طبیعت قرار داده باشم اولین آنها همین بوده است، طبیعت هم در عوض با من معامله غریبی کرد با چندین نفر مأنوس شدم که هر یک از آنها دوست و رفیق مهربانتر از برادری برای من بودند خود را کشتند و هر کدام به نوبت روزگارم را تیره و تار کردند، یکی مرتضی خان نوه حاجی ملا عبدالوهاب بهشتی بود که جزو علماء و مجتهدین قزوین بود که مردم معتقدش بودند. با این جوان از طفولیت دوست و دریک مدرسه شب و روز روزگار گذرانیده بعد از جدش صاحب مکنتی گردید و آن مال جمع شده و اندوخته از ممر خلال را صرف مجراهای غیر مشروع کرد. در آن موقع که او مشغول لهو و لعب و اتمام مال حلال خود بود من به کلی از او کناره جوئی کردم بعد از یک دو سال که در تهران بودم نوشتند هر دو چشمش به واسطه مرض سفلیس نزدیک به کور شدن است او را به تهران خواسته در معالجه او از هیچ چیز مضایقه نکردم. مدتها بلکه سالها با هم بودیم، اوایل انقلاب مسافرت قزوین کرد و به معاشرت قاضی ارداقی داخل آزادی خواهان شد فقط آزادی خواه حقیقی واقعی که از قزوین دیده شد این جوان بدبخت بود.

این غزل را بعد از خودکشی مرحوم مرتضی خان ساخته ام:

به مرگ دوست مرا میل زندگانی نیست      ز عمر سیر شدم مرگ ناگهانی نیست

دومی مرحوم محمد رفیع خان بود که هشت سال شب و روز حشرم با او و اغلب محل آسایشم در منزل او بود، و هم از جوان هایی  بود که طبیعت در خلقت او قدرت به خرج داده بود.

سومی عبدالرحیم خان جوان بیست و پنج ساله بود که در یکی از سفرهای اصفهان از من خواهش خارج شدن از اداره ژاندارمری را کرد من نیز او را به زحمت خارج کردم برای شکرگزاری این کار که آن وقت خالی از اشکال نبود دست از من نکشیده کارش به فرونت کشید خود را در قصر کشت، فوق العاده حساس وعلاقمند به ایران بود من هم بعد از کشته شدن او بیشتر از آن قدری که خواهش دل او بود اهمیت داده کارم به جنون کشید بعد از چند روزی که قدرت نشستن در کالسکه پیدا کردم از برای معالجه به بغداد آمدم، مرحوم حیدرخان عمو اوغلی که اسم او را تاریخ ایران فراموش نخواهد کرد به شخصی مواظب حال و طیب و منزل من شد. این غزل را بعد از خودکشی این جوان ساخته و حال شرح دادن اینکه بعد از آن اتفاق ناگوار به سر من چه گذشته است هیچ وقت ندارم، مطلع غزل این است:

جور این قدر به یک تن تنها نمی شود             گوئی اگر که می شود، حاشا نمی شود

بعد از مراجعت از بغداد و باز کردن پای دشمنی مثل ترکها به ایران که در آن موقع خیانتی از آن بالاتر نمی شد به جهت حال نفرتی که از جنس بشر داشتم تا چه ماند به کسانی که خیانت ایشان به آب و خاک واضح و این سفر را هم سفر تجارت یعنی وطن فروشی دانسته و آن اشخاص را هم تاجر خائن می دیدم (اگر چه خود من هم بعد از بازگشت از بغداد با همین پول تجارت گذران می کردم از تهران تا موقع مراجعت از بغداد خیلی هم از گرفتن این پول حلال تر از شیر مادر پرهیز داشته و سعی هم کردم شاید خود را آلوده نکنم نشد) بسیاری هم از این تجارت سودمند سود نبرده ضرر کردند از جمله آنها دوست زنده من میرزا حبیب الله خان خوانساری رئیس گاری خانه قم و یکی هم دوست بدار آویخته به جرم ایران پرستی مرحوم حسین خان الله (که حقیقتا" شریف بود و خرج او هم در مدت توقف کرمانشاهان با من) بلی بدین جهت از مردم دوری جسته وبا بی حقوقترین حیوانات که گربه باشد خود را مأنوس و مشغول کردم بچه گربه ملوس از نژاد آن گربه که عبید زاکانی  تعریف آن کرده و «مادرم و عقاب پیشانی» گفته است بود با تفاوت اینکه این گربه روباه دم و عقاب پیشانی بود. هزار بار کار عشقم با این گربه بالاتر از گربه معروف ببری خان ناصرالدین شاه شد. این حیوان مثل این بود که می خواست حیوان دیده و شنیده بودم مثل این بود که تمام تهمت و افترا بوده است شبی که صبح آن موقع فرار و عقب نشینی بود برای انس فوق العاده ای که به این حیوان پیدا کرده بودم طبیعت را طرف حمله و مخاطب ساخته، آنچه نا گفتنی بود گفته و به قدری کریه کردم که چشمه چشمم خشکید، در آخر گفتم من با یک گربه هم مأنوس شدم او را هم نگذاشتی چند روزی به حال محبت با من باشد به این بی رحمی از من دورش کردی.

*** متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است ***


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره عارف قزوینی

فواید الافضلیه(علی افضل قاطع قزوینی )

اختصاصی از رزفایل فواید الافضلیه(علی افضل قاطع قزوینی ) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

فواید الافضلیه(علی افضل قاطع قزوینی )


فواید الافضلیه(علی افضل قاطع قزوینی )

مشخصات محصول

نام کتاب: فوایدالافضلیه

نوع فایل:   پی دی اف زیپ شده

حجم فایل:  217 مگابایت

تعدادصفحات:   650 صفحه

زبان:   فارسی خطی

قیمت کتاب:   3000 تومان

نحوه خرید:   خریدآنلاین ودانلود


دانلود با لینک مستقیم


فواید الافضلیه(علی افضل قاطع قزوینی )

تحقیق در مورد عارف قزوینی

اختصاصی از رزفایل تحقیق در مورد عارف قزوینی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد عارف قزوینی


تحقیق در مورد عارف قزوینی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه5

صدای ناله عارف بگوش هر که رسید                    چو دف به سر زد و چون چنگ در خروش آمد

"ابوالقاسم عارف" فرزند "ملا هادی وکیل" است که در شهر قزوین به وکالت اشتغال داشته است. مولد عارف قزوین، تاریخ تولدش در حدود سال 1259 خورشیدی و 1300 هجری قمری بوده است. عارف صرف و نحو عربی و فارسی و علوم متداوله را در قزوین فرا گرفته و در ادبیات ممارست کرده و نزد سه معلم خوش خط، تحصیل خط نمود؛ به طوری که شکسته و نستعلیق را بسیار خوب می نوشت و علاوه بر اینها به فراگرفتن علم موسیقی پرداخته و در این فن مهارتی تام پیدا می نماید و بعدها از این راه به خدمات ملی قیام کرده، اشتهاری تمام به هم می رساند. چون عارف دارای "حنجره داوودی" بوده و آواز بسیار خوشی داشته است، پدرش (ملا هادی وکیل) او را وادار ساخت در پای منبر یکی از وعاظ قزوین به نوحه خوانی بپردازد و روی این اصل جشنی ترتیب داد و عارف را معمم ساخته و بدین ترتیب او را در زمره روضه خوان های قزوین وارد کرد.

عارف هم راجع به مصائب خانواده اطهار اشعاری سرود که با آواز روح بخش خود در بالای منبر به خواندن آنها مبادرت می کرد، ولی پس از مرگ پدر، عمامه را برداشته و ترک روضه خوانی کرده و مکلا گردید. عارف در 17 سالگی به دختری عشق و علاقه پیدا می نماید، ولی پدر دختر او را برای دامادی خود مناسب ندانسته و رضایت به ازدواج نمی دهد. اقدامات و تلاش های عارف هم نتیجه ای نمی بخشد، لذا عارف در خفا دختر را به عقد خود در می آورد، پدر دختر بعد از مطلع شدن از اینکه عارف، دختر را عقد کرده است در صدد ایذاء دختر خود برآمده و خود و کسانش از هر طرف عارف را تهدید کرده و اصرار می نمایند که او را طلاق دهد، عارف هم ناچار از قزوین فراری شده مدت یکسال در رشت توقف می نماید و سپس به قزوین مراجعت نموده و به تهران می رود. بالاخره پس از یکسال اقامت در تهران به قزوین آمده و با وجود عشق و علاقه ای که بین دختر و عارف حکمفرما بوده است به علت ناراضی بودن دختر، عارف او را طلاق داده و دیگر تا آخر عمر تاهل اختیار نمی نماید.

عارف در سال 1316 هجری قمری برای اولین بار وارد تهران می شود


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد عارف قزوینی

عارف قزوینی

اختصاصی از رزفایل عارف قزوینی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

عارف قزوینی


عارف قزوینی

خیلی متأسفم از اینکه دوره عمر به تأسف گذشته خود را که از شدت پریشانی و بدبختی همیشه میل داشته ام فراموش کرده باشم به اختصار هم ننوشته که پس از مرگ من چهار نفر از دوستان یا علاقمندان به این آب و خاک یا اشخاص بدبخت و بد زندگانی مانند من بدانید از دست زندگی به من چه گذشته است، خدایا وجدان خود را به شهادت می طلبم که آنچه را می نویسم عین حقیقت است. پس اگر در غزلی گفته شده است:

محیط گریه و اندوه و غصه و محنم                 کسی که یک نفس آسودگی ندید منم

دروغ نگفته یا اینکه اگر در غزل دیگری دلتنگی و شکایت به این زبان کرده:

به مرگ دوست مرا میل زندگانی نیست       ز عمر سیر شدم مرگ ناگهانی نیست!

 

این فایل دارای 29 صفحه می باشد.


دانلود با لینک مستقیم


عارف قزوینی