درباره علم اخلاق اسلامى
اگر به سهم و تاثیر اخلاق در اسلام، که یکى از ارکان سه گانه اسلام یعنى عقاید و احکام و اخلاق است، توجه و عنایتشود، و اگر گفتار پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به یاد آید که تمام و کامل ساختن مکارم اخلاق را غایتبعثتخود اعلام فرموده است (بعثت لاتمم مکارم الاخلاق علیکم بمکارم الاخلاق فان ربى بعثنى بها)، و اگر تعالیم اخلاقى اسلام که بخش مفصل و قابل توجهى از قرآن کریم و قسمت مشروح و مؤکدى از سخنان و تعلیمات رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و امیر مؤمنان على علیه السلام و دیگر امامان علیهم السلام است مطالعه و بررسى شود، و اگر برترین وصف ستایش آمیز قرآن مجید از اخلاق پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم (انک لعلى خلق عظیم) مورد ملاحظه قرار گیرد، نیازى به شرح و بیان بیشتر درباره اهمیت اخلاق در اسلام نیست. (1)
لکن نکته شایان توجه و دقت این است که آیا ما مىتوانیم علم اخلاق اسلامى را به عنوان نظام معرفتى خاص و مستقلى مورد بحث و بررسى قرار دهیم یا اخلاق اسلامى تنها با وابستگى به وحى و سنت دینى و از حیث اینکه متعلق اوامر و نواهى الهى است قابل مطالعه و تعلیم و تعلم است.
این مطلب انکار نکردنى است که در فلسفه اسلامى مطالعات اخلاقى وجود دارد و مسائل مربوط به انسان و اخلاق ناگزیر همواره در آن مطرح بوده و متفکران اسلامى درباره آن به بحث و گفتگو پرداختهاند و در هر فرهنگى اخلاق از مهمترین اجزاء آن است. درست است که تکیه گاه اخلاق در اسلام قرآن و حدیث است، لکن مقتضیات زندگى اجتماعى و برخورد با مذاهب گوناگون فلسفى و نظامهاى اخلاقى بحث و نظر درباره امور اخلاق را ایجاب مىکند، و استناد به نص کافى نیست، بلکه تطبیق آن با موارد خاصى که پیش مىآید لازم است و همین امر مستلزم به کار بردن نظر عقلى است.وانگهى، در نظامهاى اخلاقى (مانند نظامهاى اخلاقى افلاطون و کانت) اخلاق بر بنیاد متافیزیک (ما بعد الطبیعه) نهاده شده و اتکاء اخلاق به ما بعد الطبیعه یا دین نه تنها اصالت و استقلال آن را از میان نمىبرد بلکه بالعکس استناد امور اخلاقى به تجربه و امور اجتماعى به اصالت و قداست و تعالى آن لطمه وارد مىسازد، زیرا مبادى اخلاق اگر از طبیعتبشرى که ترکیبى از میلها و خواهشهاستسرچشمه گیرد صرف آمیختگى آن با احکام نظرى و عقلى نه ارزش متعالى به آن مىبخشد و نه تضمینى براى اجراى آن است.
استناد اخلاق به اصول و مبادى (دین یا متافیزیک) صرفا به سبب ضرورت و کلیت اخلاق و یا حفظ پاکى و تعالى احکام و ارزشهاى اخلاقى نیست، بلکه تحقق و دوام و استمرار اخلاق نیز با اعتقاد به خدا حاصل و کامل مىشود، و ایمان و یقینى که مایه اطمینان و آرامش نفس براى عمل استشرط ضرورى است.اعتقاد به مبدا یعنى ایمان قلبى اراده را به حرکت در مىآورد و اراده رفتار را برمىانگیزد.
بنابر این لزوم و ضرورت اصول اعتقادى براى اخلاق تنها در تفکر اسلامى، از این جهت که تفکر دینى است، نیست، بلکه در تفکر فلسفى نیز ارزشهاى اخلاقى از ما بعد الطبیعه یا اصول اعتقادى مدد مىگیرد.براى اخلاق بدون زمینه اعتقادى اتکائى نیست و اخلاق با عقیده پیوند و اتصال دارد.مؤمن در دل خود ترجمان رسالت آسمانى خالق خویش است، و آگاه است که از طریق فطرت خود با حقیقت زنده و مؤثرى در ارتباط است.و همواره از آن منبع قوت و نور مىگیرد. از این رو مىتوان گفت که اخلاق هیچ جایى حاصلخیزتر و شکوفاتر از ضمیر مؤمن نمىیابد و مفهوم الزام و تکلیف، که تکیهگاه هر نظام اخلاقى است، و مسؤولیت، که ناشى از الزام اخلاقى است، پایگاهى استوارتر از ایمان قلبى ندارد. اخلاق هر گونه رفتارى نیست، بلکه رفتارى است که کمال مطلوب دارد و این کمال مطلوب نمىتواند در حد سودجوئى باشد.زیرا سروکار اخلاق با مساله ارزشهاست و ارزش مستقل از سود و گاهى مغایر و حتى متضاد با آن است.
هر گاه براى انسان سودى وجود داشته باشد و او براى امرى دیگر از سود بگذرد معلوم مىشود که به آن امر دیگر ارزش نهاده و آن امر، ناگزیر متعالى و ما فوق سود مادى و دنیوى است.به این ترتیب از یک سو میان اخلاق و اعتقاد دینى رابطهاى استوار برقرار است و از سوى دیگر اخلاق معانى و مفاهیم خود را حفظ مىکند.
بنابراین هر نظام اخلاقى، اعم از فلسفى یا دینى، مىتواند موضوع و متعلق تفکر و نظر عقلى قرار گیرد و اینکه مطالعه درباره اخلاق اسلامى را «علم اخلاق اسلامى» نامیدیم از همین جهت است، و همان ملاحظات و مسائلى که در اخلاق فلسفى مورد بحث و تحقیق استسزاوار است که در علم اخلاق اسلامى نیز مورد مطالعه و بررسى قرار گیرد.
اکنون به بحث کوتاهى درباره بعضى از مسائل مهمى که در علم اخلاق شایسته است پیش از بحث درباره جنبههاى نظرى و عملى اخلاق مطرح شود مىپردازیم و سپس اشارهاى به ارزش تاریخى (از لحاظ اسلامى) و علمى کتاب «جامع السعادات» مىکنیم که اینک ترجمه جلد اول (از سه جلد) آن انتشار مىیابد.از جمله مسائل مذکور این است که (2) :
علم اخلاق یا به طور کلى حکمت عملى چه فرقى با حکمت نظرى دارد و موضوع آن چیست؟ و آیا اخلاق امرى است فردى و نسبى و موقت و در عداد . کارهاى عادى، یا کلى و عام و مطلق و جاوید و مقدس و متعالى است؟
پاسخ: حکمت نظرى عبارت است از شناسائى و علم به احوال اشیاء و موجودات آنچنانکه هستند.و حکمت عملى عبارت است از علم به اینکه رفتار و کردار آدمى یعنى افعال اختیارى او چگونه باید باشد یعنى خوب است که آنچنان باشد، و چگونه نباید باشد یعنى بد است که آن طور باشد.بنابر این در حکمت نظرى از «هست» ها و «است» ها سخن مىرود و در حکمت عملى از بایدها و نبایدها (ارزشها) بحث مىشود.
حکمت عملى اولا محدود به انسان است و ثانیا مربوط به افعال اختیارى انسان است و ثالثا با بایدها و نبایدهاى افعال اختیارى انسان سر و کار دارد و رابعا از باید و نبایدهائى که نوعى (انسانى) و کلى و مطلق و دائم استبحث مىکند نه باید و نبایدهاى فردى و نسبى موقت.
در هر یک از علوم نظرى عالم و محقق بیطرفانه آنچه را که هست مورد مطالعه قرار مىدهد و تحقیقات و مطالعات خود را گزارش و توصیف مىکند (و از این رو این گونه علوم را معرفتهاى توصیفى مىنامند)، اما دانشمندى که در حکمت عملى به مطالعه مىپردازد اعمال و رفتار آدمى را با توجه به آنچه براى انسان ارزش دارد (خیر یا سعادت) یعنى مقصود و مطلوب وستبررسى مىکند (معرفت ارزشى)، و واضح است که براى رسیدن به مقصد و هدف باید و نباید مطرح مىشود.
علم اخلاق اسلامى - 30 ص ورد