لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 30
سفاح و منصور عباسی
سفاح نخستین خلیفه (132 ـ 136)
نخستین خلیفه عباسى، ابو العباس سفاح بود.سفاح به معناى کسى است که خون فراوان مىریزد .این لقب به نوعى، از القابى است که در برخى از روایات منسوب به پیامبر ـ ص ـ به «مهدى امت» داده شده است.مانند لقب منصور، هادى، مهدى، رشید، امین و مأمون.جالب آن که به نقل از مسعودى مورخ، لقب نخست وى مهدى بوده است.در جاى دیگرى اشاره کردیم که عباسیان، به مانند علویان، گرایشهاى شیعى داشتند، اما به سرعت براى حفظ حکومت خود، عقاید مذهبىشان را تغییر دادند.با این حال، آثارى از این گرایش، همانند اعتقاد مزبور که به نوعى سایر مسلمانان هم به آن اعتقاد داشتند، در اندیشههاى مذهبى برخى از آنها باقى ماند.وى در نخستین خطبهاش از عمل به کتاب خدا و سنت رسول سخن گفت و افزود که پس از پیامبر ـ ص ـ تنها دو امام به حق حکومت کردهاند: یکى امام على ـ ع ـ و دوم خود او.
سفاح براى اطمینان بر حفظ حکومت، تمامى بلاد مهم را به اعضاى خانوادهاش واگذار کرد : عبد الله بن على در شام، صالح بن على در مصر و فلسطین، عبد الصمد بن على بر جزیره، داود بن على در حجاز، عیسى بن على در فارس، و سلیمان بن على در بصره و..
نخستین اقدام سفاح و دستگاه عباسى، برافکندن ریشه امویان بود.تقریبا هر اموى که شناخته شده بود، به قتل رسید.عباسیان، قبرهاى امویان را در شام شکافتند و جنازههاى آنها را به آتش کشیدند.تنها قبرى که استثنا شد، قبر عمر بن عبدالعزیز بود.داود بن على عباسى، در حجاز اعلام بخشش کرد و پس از آن که امویان از پنهانگاهها بیرون شدند، آنها را کشت .زمانى که سفاح کوشید تا امویانى را که در عراق به وى پناه آورده بودند ببخشد، شاعرى وى را به خاطر بخشش امویان ملامت کرد و پس از شعر او بار دیگر امویان پناهنده به قتل رسیدند.
در برخى از مناطق شامات، بارها بقایاى امویان و یا فرماندهان آنها سر به شورش برداشتند، اما با شدت هر چه تمامتر سرکوب شدند.سخت گیرى بر ضد امویان تا آن اندازه بود که آنها، به سرعت شامات را رها کرده به شمال افریقا در دورترین نقاط گریختند و در اندلس دولت اموى را بنیاد گذاشتند.
دکتر حسن ابراهیم حسن در کتاب «تاریخ سیاسى اسلام» راجع به سفاح مىگوید:
ابوالعباس عبدالله بن محمد بن على ملقب به سفاح نخستین خلیفه عباسى بود. پدر وى محمد در آخر دوران اموى در بسط دعوت عباسیان کوشش فراوان کرد و به سال 125 ه ـ بمرد و کار دعوت را به فرزند خویش ابراهیم ملقب به امام سپرد. ابراهیم امام به دست مروان خلیفه اموى محبوس و مسموم شد و کار دعوت بدست ابوالعباس افتاد. وى به کوفه رفت (132) هفتهاى چند نهان مىزیست و عاقبت به اصرار پیروان خود دعوت را آشکار کرد و به عنوان خلافت بدو سلام گفتند. ابوالعباس از برادر خود منصور کوچکتر بود اما چون مادرش عرب بود وى را براى خلافت مناسبتر دیدند که مادر منصور کنیز بود. آغاز خلافت ابوالعباس روز سوم ماه ربیع الاول سال 132 هجرى بود.
ابوالعباس به روز جمعه به عنوان خلافت با مردم نماز کرد و بر منبر ایستاد و خطبه خواند ـ امویان بر منبر مىنشستند ـ و مردم از ابتکار وى خشنودى کردند و گفتند: اى عموزاده پیمبر سنت دیرین را زنده کردى. ابوالعباس در خطبه خویش از فضل خاندان محمد (ص) سخن آورد و از قبایح امویان یاد کرد که خلافت را غصب کرده بودند و مرتکب اعمال زشت شده بودند و با اهل بیت پیمبر ظلم کرده بودند. سپاه شام را ملامت کرد و از ستایش کوفیان به تفصیل سخن کرد و عطاى ایشان را بیفزود که همه مخلصان خاندان عباسى بودند. از خراسانیان نیز که وى را در کار قیام دولتش یارى کرده بودند تمجید کرد و در پایان خطبه گفت: «من خونریز بىباکم و انتقامجوى...» از اینجا توان دریافت که وى مصمم بود هر که مانع مقاصد وى شود خونش را بریزد آنگاه از منبر فرود آمد و به قصر امارت رفت و ابوجعفر برادر خویش را در مسجد گذاشت تا از مردم بیعت بگیرد و وى تا شب بدینکار مشغول بود.
پس از اتمام کار بیعت، ابوالعباس به شهر انبار رفت که در مغرب فرات بود و تا مدخل بغداد ده فرسخ فاصله داشت. این شهر را شاپور پسر هرمز یکى از پادشاهان ایران بنا کرده بود، سفاح بناى آن را تجدید کرد و قصرها در آن ساخت از پس وى منصور در انبار قصرى بزرگ ساخت و آنجا را پایتخت خود کرد و به نام هاشم جد خاندان هاشمیان هاشمیه نامید.
سفاح بیشتر ایام خویش را به سرکوبى سرداران عرب گذرانید که با امویان همکارى کرده بودند و ریشه امویان را قطع کرد چنانکه از این خاندان بجز عبدالرحمن داخل که دولت اموى اندلس را بنیان نهاد کسى از دست وى جان نبرد و هم از قتل یاران خویش که با وى در بنیاد
تحقیق و بررسی در مورد حکومت سفاح و منصور عباسی 25 ص