رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

هفتخوان رستم و هفتخوان اسفندیار

اختصاصی از رزفایل هفتخوان رستم و هفتخوان اسفندیار دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

هفتخوان رستم و هفتخوان اسفندیار


هفتخوان رستم و هفتخوان اسفندیار

سلام وعرض ادب

فایل با موضوع:هفتخوان رستم و هفتخوان اسفندیار

برای شما عزیزان تهیه شده است.


مشخصات:

تعداد صفحات:12

قابل ویرایش : بله

فرمت فایل:word

ازپایین صفحه میتوانید اقدام به دانلود
فرمایید

بخش کوتاهی از متن درون فایل دراینجا گذاشته شده برای کاربران عزیز
وپس از اقدام به دانلود تمامی قسمت های فایل در خدمت شماعزیزان قرار داده شده است :

 

سخنگوی دهقان چو بنهاد خوان ------ یکی داستان راند از هفتخوان

هفتخوان - دوران های چهارگانه ی شاهنامه - پیدایش داستان های هفتخوان رستم و اسفندیار در عصر برنز (کیانیان): 


دانلود با لینک مستقیم


هفتخوان رستم و هفتخوان اسفندیار

دانلود درس پژوهی فارسی پایه ششم ابتدایی درس هفت خان رستم

اختصاصی از رزفایل دانلود درس پژوهی فارسی پایه ششم ابتدایی درس هفت خان رستم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود درس پژوهی فارسی پایه ششم ابتدایی درس هفت خان رستم


دانلود درس پژوهی  فارسی پایه ششم ابتدایی درس هفت خان رستم

دانلود درس پژوهی  فارسی پایه ششم ابتدایی درس هفت خان رستم

دانلود درس پژوهی  فارسی پایه ششم ابتدایی درس هفت خان رستم   کامل و آماده بافرمت ورد وقابل ویرایش تعدادصفحات41

در این درس پژوهی کلیه مستندات و مراحل اجرا به طور کامل رعایت گردیده است

در آموزشگاه ما  مدیریت وهمکاران این آموزشگاه تصمیم گرفتند که در برنامه درس پژوهی شرکت نمایتد با تشکیل شورای معلمان چالش های هر پایه مشخص شد ودر پایان جلسه تصمیم گرفته شد که باتوجه به مباحث این کتاب آموزش درس حاضر به عنوان موضوع درس پژوهی انتخاب شود

ابتدادانش آموزان هدف انتخاب شدنداز اولیائ دانش آموزان رضایت نامه جهت حضور در اجرای طرح اخذ گردید  سپس ضمن تقسیم کار ومشخص نمودن نقش اعضاد گروه درس پژوهی بارضایت کامل همکاران جهت ایفای نقش وقیلمبرداری به شرح زیر انتخاب شدند . با همکاری گروه 7نفره  طرح درس اولیه باتوجه به سند تحول بنیادین تنظیم گردید .وسایل کمک آموزشی باهمکاری مدرس ودانش آموزان تهیه شد تاریخ بزگزاری تدریس اولیه مشخص وتدریس اولیه انجام شد.

بعداز انجام تدریس توسط مجری توسط ناظرین حاضر در کلاس تدریس ایشان مورد نقد وبرسی قرار گرفت اشکالات کار مشخص شد وبا بازبینی فیلم توسط مدرس محترم اشکالات کار مشخص شد. سپس وباهمکاری اعضاءگروه طرح درس دوم تهیه روشها وراهکارهای نوین انتخاب ومجددا تدریس در کلاس صورت گرفت.

که الحمد الله باتوجه به تدریس اولیه وتحقق اهداف مورد نظر نتایج بهتری بدست آمد که نتیجه ی آن را می توانستیم در نحوه ی پاسخگویی دانش آموزان وارزشیابی پایانی مشاهده نماییم .

آنچه در این مجموعه وجود دارد

فصل اول

مقدمه

تعیین مساله و انتخاب موضوع

بیان ضرورت و اهمیت پرداختن به موضوع از طریق درس پژوهی

تشریح ویژگی ها و شرایط خاص مسئله

جدید و علمی بودن مسئله

فصل دوم

برنامه ریزی درس پژوهی

فرایند درس پژوهی

طراحی آموزشی1

تعیین راهکارها در راستای حل مسئله

بیان دلیل راهکار انتخابی

گروه بندی بدون تعیین سرگروه و با توجه به سبک های شناختی

توجه به تفاوت های فردی

معنادار کردن یادگیری

توجه به عوامل انگیزشی و نگرشی

همراه نمودن دانش آموزان در ساخت وسایل و دست سازه های آموزشی

روش های نوین تدریس

تداعی معنا (تصویر سازی ذهنی)

بهره گیری از ارزشیابی به عنوان تدریس

تعیین فعالیت های متناسب با راه کار

تعیین نقش و وظایف اعضا

استفاده از افراد پایه ی   بالاتر در انتخاب اعضای تیم

برنامه تشکیل جلسات

مشخصات کلی

جدول هدف گذاری بر اساس سند ملی

طرح درس شماره یک

طراحی آموزشی بر اساس الگوهی پیش سازمان دهنده (اجرای اول)

فصل سوم

کیفیت اجرا1

اجرا وباز اندیشی 1

فصل چهارم

باز اندیشی 1

طرح درس اصلاح شده 2

فرایند درس پژوهی

ارایه پیشنهادات جهت تکمیل یا اصلاح طرح: جلسه توجیهی اول

مراحل درس پژوهی

اهداف

تعیین نقش و وظایف اعضا

مشخصات کلی

فصل پنجم

پیشنهادات

محدودیت ها

منابع وماخذ

پیوست ها

دانلود درس پژوهی  فارسی پایه ششم ابتدایی درس هفت خان رستم  کامل و آماده بافرمت ورد وقابل ویرایش از این جا اقدام کنید.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود درس پژوهی فارسی پایه ششم ابتدایی درس هفت خان رستم

تحقیق درباره رستم و اسفندیار

اختصاصی از رزفایل تحقیق درباره رستم و اسفندیار دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 15

 

رستم و سهراب

کنون رزم ویروس و رستم شنو         دگرها شنیدستی این هم شنو

که اسفندیارش یک دیسک داد              بگفتا به رستم که ای نیکزاد

در این دیسک باشد یکی فایل ناب        که بگرفتم از سایت افراسیاب

چنین گفت رستم به اسفندیار             که من گشنمه نون سنگک بیار

جوابش چنین داد خندان طرف          که من نون سنگک ندارم به کف

برو حال می کن بدین دیسک هان!     که هم نون و هب باشد در آن

تهمتن روان شد سوی خانه اش        شتابان به دیدار رایانه اش

چو آمد به نزد مینی تاوراش      بزد ضربه بر دکمه پاور اش

دگر صبر و آرام و طاقت نداشت       مَر آن دیسک را در درایو اش گذاشت

نکرد هیچ صبر و نداد هیچ لفت        یکى لیست از نقشه دیسکت گرفت

در آن دیسک دیدش یکی فایل بود       بزد اینتر آنجا و اِجرا نمود

کز آن یک دموشد پس از آن عیان  ابا فیلم و موزیک و شرح و بیان

به ناگه چنان سیستمش کرد هنگ    که رستم در آن ماند مهبوت و مَنگ

چو رستم دگر باره ریست نمود         همى کرد هنگ و همان شد که بود

تهمتن کلافه شد و داد زد                  ز بخت بد خویش فریاد زد

چو تهمینه فریاد رستم شنود        بیامد که لیسانس رایانه بود

بدو گفت همه مشکلش            وز آن دیسک و برنامه ى خوشگلش

چو رستم بدو داد قیچی و ریش       یکی دیسک راه انداز آورد پیش

یکى تول کیت اَندر دیسک بود          بر اورد آنرا و اِجرا نمود

همى گشت تول کیت هارد اَندرش  چو کودک که گردد پى مادرش

به ناگه یکى رمز ویروس یافت          پى حذف اِمضاى ایشان شتافت

چو ویروس را نیک بشناختش           مَر از بوت سکتور بر انداختش

یکى ضربه زد به سرش تول کیت     که هر بایت آن گشت هشتادبیت

به خاک اَندر اَفکند ویروس را            تهمتن به رایانه زد بوس را

چنین گفت تهمینه به شوهرش        که این بار بگذشت از پل خرش

دگر باره امّا خریت مکن                ز رایانه اصلاً تو صحبت مکن

اسفندیار

به معنای آفریده‌ی مقدس. لقب آن تَهْم یعنی دلیر است. پسر گشتاسب. او برای گسترش دین بهی بسیار می‌کوشد و جنگ‌ها می‌کند. از جمله، ارجاسب، شاه هونها را شکست می‌دهد. به واسطه‌ی دانه‌ی اناری که زرتشت به او می‌دهد، روئین تن می‌شود. اسفندیار جوانی شایسته و نیرومند است که حسادت اطرافیان خود را برمی‌انگیزد و از او نزد پدر بدگویی می‌کنند. گشتاسب به خاطر سعایت اطرافیان به اسفندیار بدگمان می‌شود و به خیال اینکه او در فکر تاج و تخت است دستور می‌دهد پسر را در غل و زنجیر به دژ گنبدان ببرند و در آنجا او را به چهار میخ آهنین ببندند. ارجاسب، شاه هونها که از تغییر دین گشتاسب آگاه شده به بهانه‌ی بازگرداندن دین قبلی به حمله می‌برد. در این نبرد بسیاری کشته می‌شوند و سپاه ایران شکست می‌خورد. گشتاسب کسی را نزد اسفندیار می‌فرستد و عذر گذشته می‌خواهد و از او می‌خواهد به کمکش بیاید. اسفندیار که ابتدا از پدر دل‌آزرده است نمی‌پذیرد، اما سرانجام قبول می‌کند و نزد پدر می‌اید و ارجاسب را شکست می‌دهد. اما گشتاسب اهدای تاج و تخت خود به او را منوط می‌کند به نجات دو خواهر اسفندیار که نزد ارجاسب اسیرند. اسفندیار می‌پذیرد و در راه رسیدن به روئین دژ که کاخ ارجاسب است از هفت خوان می‌گذرد. خوان نخست، کشتن دو گرگ غول پیکر؛ خوان دوم، کشتن دو شیر غول‌ پیکر؛ خوان سوم، کشتن اژدهای کشف رود، که اسفندیار برای از بین بردن این اژدها درون صندوقی آهنی پنهان شد و بعد از اینکه اژدها صندوق را به دندان گرفت از آن خارج شده و اژدها را کشت. خوان چهارم، کشتن زن جادو؛ خوان پنجم، کشتن سیمرغ و دو فرزند او، که اسفندیار برای کشتن سیمرغ در صندوقی پنهان شد که روی یک گردونه بود و گرداگرد آن را شمشیر نشانده بودند. بال سیمرغ به هنگام حمله به صندوق در شمشیرها گیر کرد و زخمی شد. اسفندیار نیز از صندوق درآمده و او را به قتل رساند؛ خوان ششم، گذشتن از بیابان پر از برف؛ و خوان هفتم، گذشتن از صحرای سوزان بود. او پس از گذار از هفت خوان، لشکر ایران را به روئین دژ می‌رساند، اما در می‌یابد که با جنگ نمی‌تواند وارد دژ شود. بنابراین به جامه‌ی بازرگانان درآمده، هشتاد جفت صندوق بر پشت هشتاد شتر استوار می‌کند و 160 دلاور را در آن‌ها پنهان می‌سازد. بیست دلاور دیگر نیز به جامه‌ی ساربانان در‌می‌آیند. بقیه‌ی لشکر نیز تحت فرمان پشوتن منتظر علامت اسفندیار می‌مانند. او بر بیست شتر نیز حریر و ابریشم و گوهر بار می‌کند و وارد دژ می‌شود. چند روز بعد اسفندیار ساکنان دژ را به مهمانی دعوت می‌کند و به بهانه‌ی مهرگان آتشی برپا می‌سازد. پشوتن با دیدن آتش لشکر را به سمت دژ می‌کشد و به نبرد با سرداران ارجاسب می‌پردازد. ارجاسب نیز به خیال آنکه دژ در امان است، تمام لشکر را برای کمک به سربازان بیرون می‌فرستد. با خالی شدن دژ، اسفندیار دلاوران را از صندوق‌ها درآورده و دژ را تسخیر می‌کند، خواهرانش را نجات می‌دهد و گنج ‌های دژ را برداشته و به نزد پدر می‌رود. اما گشتاسب حاضر نمی‌شود سلطنت را به او واگذار کند و او را به سیستان می‌فرستد تا رستم را دست بسته به نزد او بیاورد. اسفندیار از رستم می‌خواهد که خود را دست بسته تسلیم گشتاسب کند، اما رستم این خفت را نمی‌پذیرد و اسفندیار مجبور به نبرد تن به تن با او می‌شود. رستم که پیرمردی است، چون می‌بیند که نزدیک است از اسفندیار شکست بخورد، از سیمرغ کمک می‌طلبد و او راز روئین‌تنی و نقطه‌ی ضعف اسفندیار را به او می‌گوید و تیری از گز به رستم داد تا به کمک آن اسفندیار را نابود کند. در نبرد بعدی رستم تیر گز را به چشم اسفندیار می‌زند که تنها نقطه‌ی آسیب‌پذیر اوست و باعث مرگ او می‌شود. پس از آنکه اسفندیار تیر را


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره رستم و اسفندیار

تحقیق و بررسی در مورد رستم و اسفندیار

اختصاصی از رزفایل تحقیق و بررسی در مورد رستم و اسفندیار دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 7

 

رزم نامه رستم و سهراب

کنون رزم سهراب و رستم شنو دگرها شنیدستی این هم شنو

یکی داستان است پرآبِ چشم دلِ نازک از رستم آید به خشم

کنون رزم سهراب گویم درست از آن کین که با او پدر چون بجست

تو را ام کنون گر بخواهی مرا  بیند همی مرغ و ماهی مرا

یکی آنکه بر تو چنین گشته ام  رد را ز بهر هوا کشته ام

و دیگر که از تو مگر کردگار نشاند یکی کودکم در کنار

سه دیگر که رخشت به جای آورم  سمنگان همه زیر پای آورم

چو رستم بدانسان پریچهره دید  ز هر دانشی نزد او بهره دید

دگر آنکه از رخش داد آگهی  ندید ایچ فرجام جز فرّهی

بفرمود تا موبدی پرهنر  بیاید بخواهد ورا از پدر

وز آنجا سوی زابلستان کشید  کسی را نگفت آنچه دید و شنید

بگفتش تو اینرو به خوبی نگر که بابت فرستاده ای پرهنر

دگر گفت : افراسیاب این سخن  نباید بداند ز سر تا به بن

که او دشمن نامور رستم است به توران زمین زو همه ماتم است

چنین گفت سهراب کاندر جهان  ندارد کسی این سخن را نهان

خبرده نژادی که چونین بود  نهان کردن از من چه آیین بود

نهانی چرا داشتی از من این  نژادی به آیین و با آفرین

چو رستم پدر باشد و من پسر  نباشد به گیتی یکی تاجور

که دارم یکی کره رخشش نژاد به نیرو چو شیر و به پویه چو باد

هنوز از دهان بوی شیر آیدش همی رای شمشیر و تیر آیدش

چو افراسیاب این سخنها شنود خوش آمدش و خندید وشادی نمود

به گردان لشکر سپهدار گفت  که این راز باید که ماند نهفت

پسر را نباید که داند پدر  ز پیوند جان و ز مهر گهر

مگر کان دلاور گو سالخورد  شود کشته بر دست این شیرمرد

چو بی رستم ایران به دست آوریم  جهان پیش کاووس تنگ آوریم

وزان پس بسازیم سهراب را  ببندیم یک شب بدو خواب را

وگر کشته گردد به دست پدر  وزان پس بسوزد دلِ نامور

به پیش اندرون هدیه ی شهریار  ده اسب و ده استر به زین و به بار

که گر تخت ایران به دست آوری  زمانه برآساید از داوری

از این مرز تا آن بسی راه نیست  سمنگان و توران و ایران یکی است

سوی مرز ایران سپه را براند  همی سوخت ز آباد چیزی نماند

نخست باید گفت که داستان ها و ماجراهای شاهنامه بیشتر اوقات تنها در برهه ی زمانی که در آن اتفاق می افتند قابل فهم هستند، و معنی یکایک داستان ها را باید با دیدی از بالا آغاز کرد تا بتوان با ریزه کاری های این اثر جاوید شناخت پیدا کرد

در کتاب "شناخت شاهنامه" که معرفی آن در وبسایتم www.arashabdi.com موجود است دوران ها و عصر های شاهنامه را بر مبنای سنت کهنی به چهار بخشِ اصلی تقسیم بندی کرده ام که مختصری از آن را دوباره در اینجا می آورم:

آفرینش: زمین، نبات، حیوان و انسان.

پیشدادیان: پسران هبوط کرده الهی – کیومرث، سیامک، هوشنگ و طهمورث.

1. عصر طلا: عصر پدران، جمشیدشاه (ضحاک و فریدون در تحول عصر طلا به عصر نقره).

2. عصر نقره: عصر مادران، مادر فریدون و فریدون، پسران فریدون، منوچهر و ماه آفرید، نوذر، زوطهماسب و گرشاسب. (پهلوانان سیستانی در تحول عصر نقره به عصر برنز پدید می آیند).

3. عصر برنز: عصر پهلوانان و نسل فرزندانِ دوره ی نقره، از کیقباد تا گشتاسپ و پیامبری زردشت. رستم و سهراب، رستم و اسفندیار.

4. عصر آهن: عصر تاریخی، عصر تجار، دولت، فرهنگ، مذاهب و امپراتوری های بزرگ. از بهمن تا یزدگرد سوم.

در اینجا دوباره و دوباره لازم به تذکر می دانم جدولی که در آن شاهنامه را بخش بندی کرده ام باید بخوبی مطالعه شود و حتی دوستان آن را از بر کنند تا توضیحات و دوران های اساطیری برای آنها راحت تر به معنا برسند. جذابیتی که با شناختِ کامل به دوران های جدولِ ذکر شده در میانِ خوانندگانِ شاهنامه بوجود می آید بی همتا است و من معتقدم که علاقه مندان به آن وسیله یک لحظه از خواندن تمامیِ متنِ شاهنامه دریغ نمی کنند.

پس از داستانِ آفرینش و گذر از عصرِ طلاییِ جمشید، با فریدون پا به عصر نقره ی مادران می گذاریم. پس از این دو دوره، عصر برنز کیانیان که داستان رستم و سهراب در آن رخ می دهد آغاز می گردد.

از مهمترین ویژگی های عصر برنز آن است که پسرانِ عصرِ نقره یِ مادران برای به دست آوردنِ تختِ پادشاهی در عصر برنزِ کیانی با پدرانِ خود در کشمکش و بدخویی بسر می برند. این مسئله دوباره و دوباره و با ماجرا ها و طریقه هایِ داستانیِ مختلفی در داستانِ سیاوش (پسر کیکاوس) و سودابه، رستم و سهراب، لهراسپ و گشتاسب، گشتاسب و اسفندیار و بالاخره در پایان عصر کیانی با داستان بزرگ رزم رستم و اسفندیار تکرار می شود. مرگِ اسفندیار و پس از آن رستمِ پهلوان نشانگر سقوطِ عصرِ کیانیان و در هنگامه ی شروعِ عصرِ نیمه تاریخیِ آهن است. عصر برنز، عصر پسران است و داستان ها بر محورِ اصلیِ تلاشِ پسران قرار دارند، برای کسبِ تخت پادشاهی که جز این هم نمی تواند باشد. اما با وجودِ سنتِ پدرسالاریِ (و یا پسر کشیِ) فرهنگِ ایرانیان این انتقالِ قدرت از پدر به پسر همچنان که در بیشترِ ماجراهای ذکر شده ی عصرِ برنز دیده می شود به سادگی انجام پذیر نیست.

کیقباد نخستین پادشاه کیانی است که به کمک رستم بر تخت پادشاهی می نشیند. پس از او کیکاوس شاهنشاهِ ایران می شود. او شاهی است هوسران و بیشترِ خصوصیاتِ عصرِ مادرانِ نقره را با خود دارد. او یک بار در مازندران و دیگربار در هاماوران و دوباره به دستِ دیواها به تله می افتد و هر سه بار رستم او را نجات می دهد.

داستان رستم و سهراب در هنگامِ پادشاهیِ کیکاوس رخ می دهد. این داستان را می توان بسادگی در مدت نیم روز خواند و مطالعه کرد. فشرده ای از آن را در اینجا می آورم:

در بسیاری از داستان ها و افسانه های ایرانی پادشاه و یا پهلوانی را می بینیم که در هنگام شکار و دنبال کردنِ حیوانی به قصدِ شکار با ماجرای عجیبی روبرو می شود. داستان رستم و سهراب هم جدا از آنها نیست چرا که رستم هم پس از شکار در نخجیرگاه بخواب می رود و رخش که اسبِ منهصرِ اوست به دست تُرکانی دزدیده می شود. رستم ردپای رخش را تا سمنگان (در نزدیکی مرز توران) دنبال می کند و از اینجاست که داستانِ دردناکِ رزمِ رستم و سهراب آغاز می گردد.

پادشاه سمنگان از دیدن رستم خوشحال می شود و او را به کاخ خود دعوت می کند. شاه سمنگان به او قول می دهد که اسبش را هم پیدا کند و به او می گوید:

یک امشب به می شاد داریم دل وز اندیشه آزاد داریم دل

نماند پی رخش فرخ نهان چنان باره ی نامدار جهان

رستم خوشحال شده و با آنها به می خوردن می نشیند. در هنگام شب یکی از دخترانِ شاه، تهمینه، به بستر او می آید و به او می گوید:

یکی دخت شاه سمنگان منم ز پشت هژبر و پلنگان منم

بگیتی ز خوبان مرا جفت نیست چو من زیر چرخ کبود اندکیست

پس از آنکه تهمینه از بزرگی رستم و از آنکه درباره ی خوبی های او شنیده تعریف می کند از رستم خواهش می کند که برای او بچه ای بجای گذارد و بدلیلِ زنِ شیردلی که بوده به او قول می دهد رخش را هم برای او پیدا کند:


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی در مورد رستم و اسفندیار

هفت خوان رستم

اختصاصی از رزفایل هفت خوان رستم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 3

 

هفت‌خوان رستم

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

پرش به: ناوبری, جستجو

هفت‌خوان در شاهنامهٔ فردوسی هفت مرحلهٔ دشواری بودند که رستم و اسفندیار طی کردند.

فهرست مندرجات

[نهفتن]

۱ داستان

۱.۱ خوان اول: نبرد رخش با شیر بیشه

۱.۲ خوان دوم: بیابان بی آب

۱.۳ خوان سوم: جنگ با اژدها

۱.۴ خوان چهارم: زن جادو

۱.۵ خوان پنجم: جنگ با اولاد مرزبان

۱.۶ خوان ششم: جنگ با ارژنگ دیو

۱.۷ خوان هفتم: جنگ با دیو سفید

۲ جستارهای وابسته

۳ منابع

[ویرایش] داستان

کیکاووس در دژی در مازندران اسیر است. رستم به نجاتش می‌رود و در راه از هفت بلا جان سالم به در می‌برد.

[ویرایش] خوان اول: نبرد رخش با شیر بیشه

رستم روز و شب می‌رفت و راه دو روزه را در یک روز می‌پیمود تا به دشتی رسید پر از «گور» بود و محل فرمانروایی شیری قدرتمند، رستم کمند انداخت، گوری گرفت، آتشی افروخت و شکار را بریان ساخت و خورد. «رخش» را یله کرد و خود شمشیر زیر سر نهاد و بخفت. پاسی ازشب گذشته، شیر بیامد و «یلی» خفته و اسبی آشفته بدید. نخست قصد کشتن اسب کرد رخش چنان بر سر شیر کوفت که نقش زمین گردید .رستم از خواب برخاست، شیری مرده دید و رخش را مورد نوازش قرار داد و بدو گفت: «اگر تو هلاک می شدی من با این شمشیر و سنان و گرز گران چگونه باید تا مازندران را می پیمودم. از این پس قبل از هرکاری مرا بیدار کن.» {فرمان برداری رخش} رستم پهلوان، این بگفت و زمانى دراز بخوابید. چون خورشید سر از کوه برآورد، تهمتن از خواب خوش بیدار گشت و تن رخش را بسترد و زین بر آن نهاد و یزدان نیکى دهش را یاد کرد و آنان به ادامه راه پرداختند.

[ویرایش] خوان دوم: بیابان بی آب

رستم در این خوان به همراه رخش در بیابان بی آب و بسیار گرم گرفتار ‌شد.

بیابان بی آب و گرمای سخت

کزو مرغ گشتی به تن لخت لخت

چنان گرم گشتی هامون و دشت

تو گفتی که آتش بر او برگذشت

رستم تاب و توان خود را از دست داد و از پروردگار یاری ‌طلبید تا در نهایت یک گوسفند ماده (میش) را در مقابل خویش دید و با خود اندیشید که میش بایستی آبشخوری داشته باشد. از اینرو با تکیه بر شمشیر قد راست کرد و افتان و خیزان در پی میش به راه ‌افتاد و به آبشخور ‌رسید و خود را سیراب نمود.

[ویرایش] خوان سوم: جنگ با اژدها

رستم پس از رهایی از بیابان بی آب به خواب ‌رفت که در نیمه‌های شب اژدهای پیل پیکری که در آن نزدیکی می‌زیست به رخش حمله ور شد.

زدشت اندر آمد یکی اژدها

کزو پیل گفتی نیابد رها

رخش به رستم پناه برد و با کوبیدن سُم سعی نمود او را از خواب بیدار کند اما پیش از بیدار شدن رستم از خواب، اژدها خود را پنهان نمود. رستم از خواب برخواست و به رخش غرّید که چرا بی‌دلیل وی را از خواب بیدار نموده‌است. این با وی گلاویز شد. رستم در نهایت با کمک رخش که پوست اژدها را به دندان گرفته بود، سر از تن اژدها جدا کرد.

[ویرایش] خوان چهارم: زن جادو

رستم در راه در کنار چشمه‌ای به سفره پر زرق و برق و نعمتی بر‌خورد و از رخش پیاده شده و به نواختن سازی که در کنار سفره بود پرداخت. وی در حین آواز خواندن و نواختن، زبان به شکایت به سوی پروردگار ‌گشود که چرا از شادی و خوشی روزگار نصیبی ندارد.

می و جام و بو یا گل و مرغزار

نکرده‌است بخشش مرا روزگار

زن جادوگری که با لشگری از دیوان در آن نزدیکی می‌زیست این ‌شنید و خود را به صورت زنی زیبا به رستم نمایان کرد و لشگر دیوان را از چشم رستم به جادو پنهان نمود. رستم در میان گفتگوی خود با زن به ستایش یزدان پرداخت. جادوگر چون نام پروردگار را بشنید چهره‌اش سیاه شد.

چو آواز داد از خداوند مهر

دگرگونه گشت جادو به چهر

رستم به ماهیت زن پی برد و کمند انداخته او را اسیر کرد و با یک ضربه شمشیر او را دو نیم ساخت.

[ویرایش] خوان پنجم: جنگ با اولاد مرزبان

در این خوان رستم در مسیر راه خود، در کنار رودی به خواب رفت و رخش در چمنزاری به چرا مشغول شد. دشت‌بان آن ناحیه که از چرای رخش به خشم آمده بود به رستم حمله برده و در خواب ضربه‌ای به وی وارد کرد.

چو در سبزه دید اسب را دشت‌بان

گشاده زبان شد، دمان، آن زمان

سوی رخش و رستم بنهاده روی

یکی چوب زد گرم بر پای اوی

رستم از خواب برخواست و گوشهای دشت بان را کنده و کف دست او نهاد. دشت‌بان به پهلوان آن نواحی که "اولاد" نام داشت و سپاهیانش ، شکایت برد. اولاد و سپاهیانش به جنگ رستم رفتند. رستم به سپاه حمله برده و پس از تار و مار کردن آنان اولاد را اسیر کرد و به او گفت که اگر محل دیو سپید را به وی نشان دهد او را شاه مازندران خواهد کرد و در غیر این صورت او را خواهد کشت . اولاد نیز پیشاپیش رستم و رخش به راه افتاد تا محل دیو سپید را به آنان نشان دهد...

[ویرایش] خوان ششم: جنگ با ارژنگ دیو

پس از آنکه رستم و اولاد به کوه اسپروز یعنی محلی که در آن دیو سپید، کاووس را در بند کرده بود، ‌رسیدند دریافتند که یکی از سرداران دیو سپید به نام ارژنگ دیو مامور نگهبانی از آن است. رستم شب را خوابید و صبح روز بعد اولاد را با طناب به درختی بست و به جنگ ارژنگ دیو رفت. وی با حمله‌ای سریع سر ارژنگ دیو را از تن جدا ساخت و در نتیجه سپاهیان ارژنگ دیو نیز از ترس پراکنده شدند.

چو رستم بدیدش بر انگیخت اسب

بیامد به کردار آذرگشسب

سر و گوش بگرفت و یالش دلیر

سر از تن بکندش به کردار شیر

پر از خون سر دیو کنده ز تن

بینداخت زان سو که بد انجمن

سپس رستم و اولاد به سمت شهری که محل نگهداری کاووس و سپاهیانش بود به راه افتادند و آنان را از بند رها ساختند. کاووس رستم را در مورد محل دیو سپید راهنمایی کرد و رستم و اولاد به سمت غار محل زندگی دیو سپید به راه افتادند.

[ویرایش] خوان هفتم: جنگ با دیو سفید

در خوان آخر ، رستم و اولاد به هفت کوه که غار محل زندگی دیو سفید در آن قرار داشت رسیدند. شب را در آنجا سپری کردند. صبح روز بعد رستم پس از بستن دست و پای اولاد، به دیوان نگهبان غار حمله ور ‌شد و آنان را از بین ‌برد. وی سپس وارد غار تاریک شد. در غار با دیو سپید مواجه شد که همانند کوهی به خواب رفته بود.

به رنگ شبه روی و چون شیر موی

جهان پر ز پهنا و باﻻی اوی

به غار اندرون دید رفته به خواب

به کشتن نکرد ایچ رستم شتاب

دیو سفید با سنگ آسیاب و کلاه خود و زره آهنی به جنگ رستم رفت. رستم یک پا و یک ران وی را از بدن جدا ساخت. دیو با همان حال با رستم گلاویز شد و نبردی طولانی میان آندو درگرفت که گاه رستم و گاه دیو در آن برتری می‌یافتند. در پایان، رستم با خنجر خود دل دیو را پاره کرده و جگر او را در آورد.

زدش بر زمین همچو شیر ژیان

چنان کز تن وی برون کرد جان

فرو برد خنجر دلش بر درید

جگرش او تن تیره بیرون کشید

همه غار یکسر تن کشته بود

جهان همچو دریای خون گشته بود

سایر دیوان با دیدن این صحنه فرار کردند. با چکاندن خون دیو در چشمان کاووس و سپاهیان ایران، همگی آنان بینایی خود را باز یافتند و به جشن و پایکوبی مشغول شدند.


دانلود با لینک مستقیم


هفت خوان رستم