"علی معلمدامغانی"
بشر امروز، به اسطوره نیاز دارد، ولی بالاتر از اسطوره، اسوهها هستند. تاریخ اسوهها طولانیست، ولی در دست ما، چیز زیادی نمانده است. چون تاریخ، مخدوش شده است. و این بهره از تاریخ، که اسوههای ما به حساب میآیند، بیشتر به دلیل نزدیکی به زمانِ ما قابل قبول هستند. وگرنه در زمانهای دور، مثلاً در تاریخ ابراهیم و موسی و عیسی نیز فراوان تحریف و دروغ را شاهدیم. به عنوان مثال در برخی از تاریخها و کتب مقدس، شاهدیم که یعقوب و عیسو، که دو برادرند - دو برادری که هر دو از پیامبران و اولیاء به حساب میآیند- در مسئله پیامبری و جانشینی پدر نیز با خیانت و دسیسه به این مقام میرسند. پدرشان که کور است از پسر بزرگ – عیسو – میخواهد که به صحرا برود و آهویی شکار کند تا او قدرت پیدا کند که فرزندش را متبرک کند. وقتی عیسو به صحرا میرود، برادر دیگر ِ او با همدستی مادر، زیرکی به خرج میدهد و پیشقدم میشود تا به وسیله پدری که کور است، متبرک شود. آنها پدر را فریب میدهند و بزغالهای را میکشند تا به جای آهو به پدر بخورانند و یعقوب میگوید که برادرم بدنی پر مو دارد و پدر، مرا لمس میکند و خواهد شناخت. مادر میگوید که از پوست همین بزغاله استفاده میکنیم تا پدرت دچار اشتباه شود! و تصور کند که تو عیسو هستی، نه یعقوب. بدین ترتیب، یعقوب پیش از عیسو متبرک میشود. چون عیسو باز میگردد، در مییابد که به او خیانت شده است و میخواهد ماجرای هابیل و قابیل را تکرار کند. میگوید که من یعقوب را خواهم کشت. یعقوب میگریزد، گریزی شگفت، که در کتاب مقدس شرح آن آمده است و منجر به آن میشود که یعقوب، اسرائیل شود. "اسرا" حرکت کردن در شب را گویند و "ئیل" هم یکی از نامهای خداوند تعالیست. در آن شب یعقوب در جایی – در بین راه – سر بر زمین میگذارد و میبیند که فرشتگان از آسمان فرود میآیند. فردا آن محیط را که محل نزول فرشتگان بوده است، حصار میکشد و به عنوان یکی از جاهای مقدس و خانهی خدا نامگذاری میکند و خودش از آن شب "اسرائیل" نامیده میشود. یعنی کسی که در شب، و در سیر، خدا را ملاقات کرد. میبینیم که واقعه و رویدادهایی از این دست، اگر در گذشتهی بسی دور اتفاق نیفتاده بودند و دچار تحریف نمیشدند، ما از اسطورهها بینیاز بودیم. این مقدمه مختصر را عرض کردم تا بگویم که در واقعهی بزرگی چون عاشورا، ما با واقعیت و حقیقتی روشن روبروییم و حضرت زینب کبری(س) و اسرای کربلا و ستایشگران اهل بیت، نگذاشتند تا بر روی آن حقیقت شگفت، گرد نسیان و فراموشی بنشیند و ما با اسوههایی بزرگ روبروییم که نیاز بشریت امروز را کاملا پاسخگوست.
ترکیب بندی پیش روی من است از شاعر خوب معاصر، شاعر توانمند روزگارمان آقای علیرضا قزوه.
ما گاه بر گذشتهی خود تأسف میخوریم، و وقتی با دوستان هنرمند و شاعرمان، دور هم جمع میشویم و از ستمهایی که بر هنر و شعر و قصه و موسیقی و هنرهای تجسمی این روزگار رفته است، حرف میزنیم، به این نتیجه میرسیم که در کنار ستمی که مثلاً دانشگاه تهران به شعر انقلاب کرده است و آن را جدی نگرفته است و وارد کتابها نکرده است و رساله و تز در موردش ننوشته است و در شکل کلاسیک آن را تعلیم نداده است، خودمان نیز مقصریم و از یکدیگر حمایت جدیی نکردهایم. در حالی که مثلا شعر انقلاب، کم از شعر مشروطه نبوده و نیست. مرحوم میرزادهی عشقی و عارف قزوینی و بهار بزرگ را همه به عنوان شاعران سیاسی و منشاء اندیشه میشناسیم و سهم تقلید آنان از گذشته را نیز میدانیم. بچههای انقلاب هم پیش شما بالیدند و بزرگ شدند و نمونهی کارهایشان را هم دیدهاید و میدانید که در هنر و شهر، اسلوب و سبک تازه داشتهاند. در هنر و شعر اینان اگر بازکاوی و دقت بشود، ای بسا که بر شعرا و ادبا و هنرمندان مشروطیت، ترجیح داشته باشند، ولی دانشگاه تهران این را نادیده میگیرد. به هر حال ادبیات و هنر انقلاب، مظلوم واقع شد، نه به خاطر خصومت بسیاری با خود انقلاب، بلکه به نظر من، مهمترین مسئلهاش این بود که بچههای انقلاب از یکدیگر حمایت جدی نکردند و همدیگر را در نیافتند و نقادی سازنده در مورد هم نداشتند و اگر داشتند، ناچیز بود. ایراد و تنقیدش از صرافی و نقادی عارفانهاش بیشتر بود.
شامل 20 صفحه word
دانلود تحقیق علی معلم دامغانی