لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 29
تاریخچه پیدایش مدیریت
فلسفه نوین مدیریت منابع انسانى، با وقوع انقلاب صنعتى در انگلستان(1760م.) آغاز شده است. منظور از انقلاب صنعتى، جانشین کردن ماشین به جاى انسان در صنعت است. با ورود ماشین به صحنه، امکان تقسیم کار به اجزاى کوچکتر فراهم شد و هرکس موظف به انجام دادن بخش کوچکى از کل کار در کارخانه یا سیستم تولیدى گردید. کارگر مجبور به کار پراکنده نبود، بلکه مأمور کار با ماشین مشخص و در نتیجه، یافتن مهارت در آن کار بود.
از ویژگىهاى دیگر نظام صنعتى، بىاعتنایى به جنبههاى عاطفى و عدم رعایت اصول انسانى در کارخانهها بود. استفاده از کودکان، منع قانونى نداشت. آنان گاهى از طلوع آفتاب تا شب کار مىکردند. انقلاب صنعتى آثار اقتصادى مثبت(افزایش تولید و بازدهى سرمایه، رونق فوقالعاده تجارت و...) و آثار اجتماعى منفى داشت (کالا تلقى شدن کارگر، براى خریدوفروش).
- نهضت کارگرىدر پى ستم کارفرمایان، کارگران به جان آمده و متحد شدند، اتحادیه و سندیکا تشکیل دادند، دست به اعتصاب زدند و نتایجى نیز گرفتند. کشورهاى صنعتى با وضع قانون و مقرراتى با نهضت کارگرى به مقابله برخاستند؛ اما مقاومت کارگران ادامه یافت و همبستگى آنان و پیدایش اتحادیهها، طرز فکر جامعه و دولت را به نفع آنان تغییر داد و موجب توازن قدرت، میان کارگر و کارفرما شد و «دموکراسى صنعتى» تحولات اجتماعى عمیقى را در جوامع صنعتى به وجود آورد.
- نهضت مدیریت علمى (1878م.)تیلور (1856 - 1917م.) در سال 1878 چهار اصل اساسى و مهم مدیریت علمى را ارائه کرد که عبارتند از:اصل اول: مدیریت باید علمى باشد.اصل دوم: انتخاب کارکنان باید اساس علمى داشته باشد.اصل سوم: آموزش و تربیت کارکنان باید جنبه علمى داشته باشد.اصل چهارم: روابط نزدیک و دوستانه و روحیه همکارى باید بین مدیر وکارکنان وجود داشته باشد.این نهضت توانست گام بلندى در جهت افزایش تولید و کارآیى در کارخانهها و سازمانها بردارد.
- روانشناسى صنعتى (1913 م.)در کتاب مشهورى که مانستربرگ در سال 1913 منتشر ساخت، آورده بود که بعضى از کارکنان براى برخى کارها مناسبتر از دیگرانند. او آزمونهایى طراحى کرد تا تفاوت استعدادها و توانایىهاى افراد را بسنجد. او به این پرسش پاسخ داد که چگونه مىتوان افراد را براى مشاغلى که بانیرو، استعداد و توانایىهاى بالفعل و بالقوه آنان مطابقت داشته باشد، انتخاب کرد. وى بر خلاف تیلور، که مهندس بود، روان شناس بود و اصرار داشت از رشته خود در صنعت استفادهکند. تیلور کار گروهى را مفید نمىدانست و معتقد بود که هرگاه کارکنان به طور گروهى کار مىکنند، کارآیى آنان به سطح کارآیى ضعیفترین گروه تنزل پیدا مىکند؛ ولى مانستربرگ کار گروهى و وجود روابط اجتماعى در محیط کار را مفید مىدانست.
- متخصصان امور نیروى انسانىدر پى تحولات ناشى از انقلاب صنعتى، نهضت کارگرى، نهضت مدیریت علمى و روانشناسى صنعتى، مدیریت منابع انسانى، خود را به عنوان یک وظیفه تخصصى نمایاند.پیدایش پنج وظیفه تخصصى، که در زیر خواهد آمد، زمینهساز ظهور این مدیریت بود(سال 1912 م.):1. انتخاب و استخدام شایستهترینها2. رعایت مسائل رفاهى کارکنان3. قیمتگذارى کار4. ایمنى کار5. مسائل آموزشى و بهداشتى
- مکتب روابط انسانى(1923 م.)دو محقق به نامهاى بوش و بارکر در سال 1923 تحقیقاتى انجام داده و نتیجه گرفتند که افزایش نور باعث افزایش تولید مىشود؛ ولى با کاهش آن، تولید کاهش نیافت. از این رو، پیشنهاد کردند که از دانشمندان علوم اجتماعى نیز در این زمینه استفاده شود.
تحقیق دیگرى توسط التون مایو، در سال 1930 نشان داد که میزان تولید، تابع همکارىهاى گروهى است. ایجاد روحیه همکارى و شور و اشتیاق در کارکنان، به علت علاقه و توجه سرپرستان کارخانه، به جاى روابط خشک معمول در آن زمان، همچنین اعتبار دادن به نظریات آنان و دخالت دادنشان در تصمیمگیرىها،از جمله عوامل مهمى بودند که در ایجاد انگیزه و روحیه قوى در
مدیریت 20 ص