تعداد صفحات : 27 صفحه -
قالب بندی : word
تأثیرآموزه های تربیت دینی برفرهنگ وتمدن ایران
چکیده :
حس مذهبی یکی از احساسات فطری بشر است که در طول تاریخ به شکلهای مختلفی بروز یافته است. زمانی بشر با پرستش بتها, این حس را ارضا نموده و زمانی نیز به چندگانه پرستی و یگانه پرستی رو آورده است, و در هر مورد آثار فرهنگی و تمدنی متأثر از آموزه های دینی از خود به یادگارگذاشته است. تأثیری که آموزههای دینی برنخبگان وتودة مردم میگذارد، میتواند تمام انرژیها و فعالیتها را در جهت انقلابها, اصلاح تمدنها و فرهنگها به کارگیرد وآثار عظیمی را از خود به یادگار بگذارد , تا آن جا که برخی معتقدند تمدن بشری بدون وجودکلیسا و عبادتگاهها ممکن نبوده و نیست.
** دانشجوی دکترای فلسفة تعلیم و تربیت
در ایران نیز به دلیل وضعیت سیاسی, اقتصادی و جغرافیایی خاص, آموزههای دینی در همة دورانها علاوه برحفظ اساس کشور, تمدن ساز بوده و هرگاه آموزهها به انحراف کشیده شده, یا خاصیت خود را از دست داده است, تحــول آفرینی وحرکت ازفرهنگ گرفته شده, جامعه با نوعـــــی بی هـــویتی و بی فرهنگی رو به رو شده و رو به اضمحلال گذاشته است. نویسندگان در این مقاله با هدف بیان تاثیرآموزه های مذهبی در همة دوره های تاریخی بر فرهنگ وتمدن ایرانی با روش تحلیلی به بحث پرداختهاند و در پایان به این نتیجه رسیدهاند که دین و فرهنگ به عنوان دو مقولة در هم تنیده منسجم, آموزههایی میآفرینندکه میتواند در نقش روح فرهنگی, تحول آفرینی, بالندگی و رشد فرهنگ و تمدن را به دنبال داشته باشد.
مقدمه :
در ایران به دلیل وضعیت مذهبی و سیاسی خاص ، آموزههای دینی در هر زمان بر فرهنگ و تمدن مؤثر بوده, نقش اساسی را ایفا نموده است؛ به طوری که هر گاه جدایی و شکاف بین آموزهها و فرهنگ به وجود آمده، فرهنگ هویت خود را از دست داده, دچار یک نوع سقوط و سر در گمی شده است. برای روشن شدن نقش آموزههای دینی بر فرهنگ و تمدن, بهتر است ابتدا مفهوم هر یک را مشخص نماییم:
دین: به معنای کیش وآیین است و در اصطلاح به راه و رسم و برنامهای گفته میشود که توسط شخصی به نام پیامبر برای هدایت بشرآورده شده است. دین یک نهضت همه جانبه و به سوی تکامل است که کارکردهای زیادی دارد. برخی از آنها عبارتند از :
الف) اصلاح فکروعقیده : هیچ فردی یافت نمیشود که تهی از افکار و اندیشهها باشد، اما ممکن است برخی از افکار او نادرست باشد. دین افکار و عقاید بشر را اصلاح می نماید و به سؤالات اساسی او نظیر (( ازکجا آمده ام؟ برای چه آمده ام؟ به کجاخواهم رفت؟)) پاسخ می دهد .
ب) پرورش اصول اخلاقی: اصولاً مذهب پشتوانة اخلاق است و بدون ضمانت مذهب, اخلاق یک حسابگری تنها بیش نیست و چون بدون دین احساس تکلیف از میان میرود (دورانت[1] , 1379, ص444 ), کارآمدی اخلاق نیز از بین می رود.
ج) اصلاح روابط افراد اجتماع : دین پشتوانة اصول اجتماعی نیز هست. اصول اجتماعی در افراد مذهبی به صورت یک تکلیف مقدس در می آید . وبه قول هوفدینگ[2] دین حافظ ارزشها و روابط اجتماعی است ( دورانت , 1379, ص 444 ).
د) حذف هرگونه تبعیض های ناروا: افراد مذهبی همة انسانها را مخلوق خدا می دانند و به عدالت اعتقاد دارند و برآن پافشاری می کنند ( سبحانی , 1372, ص 14) و با هر گونه تبعیض به مبارزه برمیخیزند.
تمدن: ترکیبی از امنیت, فرهنگ، نظم وآزادی است که امنیت و نظم را از راه اخلاق, قانون و اقتصاد تأمین میکند و فرهنگ را از راه تسهیلاتی که برای رشد علم, آداب و رسوم و هنر لازم است فراهم می نماید. ناگفته نماند که تمدن امر پیچیده و ناپایداری است که به عوامل گوناگونی وابسته است و هر یک از این عوامل می تواند مایة عظمت یا انحطاط کشور شود ( دورانت , 1379, ص298). برخی از این عوامل عبارتند از : 1-پیش بینی و احتیاط در امور اقتصادی؛ 2- سازمان سیاسی؛ 3- سنن اخلاقی؛ 4- کوشش درراه معرفت وبسط هنر( ویل دورانت, به نقل ازولایتی , 1378, ص75) .
به عبارت دیگر, تمدن پدیدهای درهم تنیده است که جمیع رویدادهای اقتصادی, اجتماعی, سیاسی, هنری, ادبیات و علم را درخود گردآورده است (هنری لوکاس، به نقل ازولایتی ,1378, ص75) و این که تمدن چگونه به وجود می آید, بعضی آن را محصول نبوغ اقلیت مبتکر و نوآور می دانند و میگویند تمدنها را اقلیتها و اشخاص هوشمند و برجسته پدید آوردهاند و بقیه ازآن اقلیت تبعیت کردهاند (توین بی, به نقل ازولایتی , 1378, ص75).
فرهنگ: فرهنگ ریشه در توسعه و انتقال اعتقادات بشردارد ( بودن 1 ودیگران, 1989) و به معنای روش سازمان یافته زندگی است که شامل ارزشها, هنجارها و مؤسسات و نهادها میشود و بنا به تعریقی دیگر: فرهنگ مجموعهای از آداب و سنتهای فردی و اجتماعی است که با توجه به شرایط اجتماعی و مقتضیات محیطی شکل گرفته و معنا پیدا میکند ( ولایتی , 1378, ص74). بعضی فرهنگ را همان تمدن میدانند و معتقدند که این دو, رابطة مفهومی تنگاتنگی دارند که در عین حال میتوان معانی متفاوتی را از این دو واژه استخراج نمود:
1- مترادف بودن فرهنگ باتمدن : در سنت انگلیسی – فرانسوی مفهوم فرهنگ اغلب مترادف با تمدن به کار میرود (کرامبی , 1367, ص 10) و از نظرآنان فرهنگ یا تمدن کلیت در هم بافتهای است که شامل : دانش , دین , هنر, قانون , اخلاقیات , آداب , رسوم وهرگونه توانایی وعادتی که آدمی به عنوان عضوی ازجامعــــــــه به دست میآورد، میشود (آشوری, 1357, ص 39).
2- گسترش معنای تمدن به گونهای که شامل فرهنگ نیز بشود (گاستون ,1371, ص). در مورد تمدن میتوانیم بین صورت خارجی و روح درونی آن تمایز قایل شویم (فوکوتساوا, 1364, ص 23) یعنی روح درونی در حدی است که فرهنگ را نیز در بر می گیرد.
3-گسترش فرهنگ به گونه ای که شامل تمدن بشود (آشوری , 1357): در این حالت فرهنگ شامل تمامی کارهای اجتماعی به گسترده ترین معنای آن مانند زبان, زناشویی, نظام مالکیت, ادب وآداب صناعات و هنراست (باتامور,1370, ص 79 ) که تمدن را نیز شامل میشود.
4-تفکیک بین فرهنگ وتمدن : دوتفاوت عمده بین این دو وجود دارد: فرهنگ جنبة ذهنی، معنوی و فردی دارد و تمدن جنبة عملی، عینی واجتماعی. فرهنگ وسیعتر، قدیمـیتر و تمدن جوانتــر و محدودتر است (اسلامی , 1345, ص79 ؛ باتامور,1370, ص 79 ).
ظاهراً چنین به نظر میرسد که این دو مفهوم تعریف واحدی که مورد قبول همگان یا لااقل محققان علوم اجتماعـی باشد ندارند, اما در یک توافق جمعی میتوان گفت که منظور از تمدن یک مجموعه (نظام) فرهنگی است که از خصایص فرهنگی عمده و مشابه چند جامعه خاص تشکیل شده است؛ مثلاسرمایه داری غربی را میتوان به عنوان یک تمدن توصیف کرد, زیرا شکلهای خاص علم, فنآوری, مذهب, هنر و دیگر خصایص آن را باید در چند جامعة متفاوت پیدا کرد (باتامور ,1370, ص137). در این تلقی فرهنگ بیشتر ویژگیهای قومی را متبلور میسازد, ولی تمدن بر فرهنگهایی اطلاق میشود که فراتر از هویتهای جمعی شکل گرفته است .
در ارتباط دین با تمدن و فرهنگ می توان گفت که دین در ساخت تمــــدن و فرهنگ مـــؤثراست و آنها را شکل میدهد و گاهی نیز از آنها شکل میپذیرد. با یک نگاه کـــــوتاه میتوان دید که پیدایش مدارس و آمــوزشگاههای دینی قدرتهای بزرگی بودهاند,که توانستهاند برفکر, تمدن و فرهنگ ملل اثرات قابل ملاحظه ای داشته باشند و از آنها نیز تاثیر بپذیرند.
به عقیدة بنیامین کید[3] (( برای رهایی دادن مردم ازتوحش , دین ضروری است؛ چه تمام تمدن برپایه ضمانتهای فوق طبیعی که دین به اخلاق داده بناشده)) و تارد[4] زندگی شریف و احترام آمــیز بعضی از بی دینان را مــــدیون تاثیر و نفوذ مداوم تربیت دینی اطرافیان آنها می داند (دورانــت, 1379, ص444). پلوتارک[5] میگوید: «بنای یک شهر روی زمین آسانتر است از بنای دولتی بدون دین. و ناپلئون نیز میگوید: اگردستگاه پاپ نبود, مجبور بودم آن را بسازم» ( دورانت , 1379, ص 445).
دانلود تحقیق تأثیرآموزه های تربیت دینی برفرهنگ وتمدن ایران