مبانی نظری و پیشینه با موضوع هیجان به صورت word
هیجان
ملاحظات فلسفی درباره هیجان وشناخت درفرهنگ غرب،سابقه ای دوهزارساله دارد (مایر[1]،2001). ازلحاظ تاریخی،هیجان همیشه از جایگاهی درپس شناخت برخوداربوده است. بسیاری از فلاسفه و روان شناسان،هیجان وشناخت را دارای اهداف متضادی تلقی می کردند (برای مثال،شافر[2]،گیل مر[3]،شوئن [4]،1940؛ به نقل از سالووی [5]و همکاران،2000) و به اعتقادآنها هیجان ذهن ما را با اطلاعات غلط تیره می سازد، در صورتی که شناخت اطلاعات صحیح را برای ما به ارمغان می اورد، در نتیجه آنها به شناخت مباهات می کردند و به هیجان به عنوان یک عنصر مخرب طبیعت انسان می نگریستند.این دیدگاه سنتی که احساس دشمن خرد است علت بی توجهی به هیجان ها در روان شناسی بود. برای مثال به اعتقاد افلاطون، عاطفه ساختار ابتدایی و جنبه حیوانی طبیعت انسان است و با استدلال درتعارض قرار می گیرد (سیاروچی[6]،فورگاس[7] و مایر،2001). درعصر رواقیون نیز این اعتقاد وجود داشت که هیجان بیماری روح است. روان شناسی معاصر ازاین دیدگاه که استدلال بر هیجان برتری دارد دوری جست و بر نقش کارکردی هیجان ها تاکید ورزید. این تعییر دیدگاه از فلسفه هیوم [8] (1739) و مشاهدات کردار شناسی[9] داروین[10] نشات گرفت. هیوم معتقد بود که تکانهای هیجانی کلیه اعمال انسان را برمی انگیزاند. فروید[11] (1923) نیز بر تقدم نهاد[12]، جایگاه هیجانی خود و انرژی روانی تاکید واعتقاد داشت که سایرجنبه های خود از مشقات آن هستند. فروید، استدلال رادر خدمت هیجان می دانست. داروین نسبت به ماهیت انطباقی هیجان وتظاهر هیجانی چشم انداز تازه ای گشود و اهداف کارکردی هیجان را مورد توجه قرار دارد (سالووی و همکاران،2000). از سال های 1980 به بعد که محققان به کارکردهای هیجان و پیوند بین هوش وهیجان پرداختند (جردن[13] و همکاران ،2002). اخیرا بر کارکردهای انطباقی هیجان ها تاکید بسیار شده است. در واقع هیجان ها نوعی سازگاری با مسایل محیط کنونی انسان هستند (کلتنر وگراس[14]،1999 ). هیجان ها، فرد را برای ایجاد پاسخ های سریع حرکتی آماده می سازند و به وی کمک میکنند تا با یک رویکرد شناختی مناسب، سازگاری سودمندی را از خود بروز دهد و نیز به طور انعطاف پذیر، رفتارهای اجتماعی پیچیده را نمایان سازد. اگر چه هیجان ها ممکن است در رفتار انطباقی دخیل باشند ولی پاسخ دهی هیجانی بهینه، وقتی حاصل می شود که افراد بدانند هیجاناتشانن را چگونه تنظیم، تجربه و ابراز نمایند ، ونیز یاد بگیرد چگونه و چه وقت برای شکل دهی هیجان مورد نیاز اقدام کنند(سالووی،2002). آدولفر و داماسیو[15] (2001) بر این اعتقادند که پردازش عاطفی ، شکل پیچیده تر و عالی ترپردازش اطلاعات شناختی می باشد و کسب شناختهای عالی تر، مستلزم راهنمایی فراهم شده از طریق پردازش عاطفی می باشد(امام زاده ،1384).
[1] Mayer
[2]Schaffer,D.R
[3]Gilmer,N
[4]Schocn,M
[5] Salovey
[6]Ciarrochi.j
[7]Forgas.j.p
[8]Hume.D
[9]Ethological
[10]Darwin,C
[11]Freud,Z
[12]Id
[13] Jordan
[14]Gross
[15]Adolphs&Damasi
مبانی نظری و پیشینه با موضوع هیجان