بیماران مبتلا به اعتیاد اغلب برای درمانگران افرادی مشکل ساز و پردردسر هستند و رفتار آنها تاثیری منفی به جا می گذارد. این بیماران صرفن ظر از ماده ای که به آن معتادند، تعاملی همانند دیگر بیماران با پزشک ندارند و این مساله پیامدهای گاه نامساعدی را در جریان رفتار متقابل آنها و کادر درمانی به وجود می آورد. با این وجود، هرگاه دینامیسم موقعیت درمانی درک شود با اتخاذ روش های مناسب می توان به نتایج مثبتی دست یافت. هدف این مقاله برجسته کردن برخی جنبه های پویای روانی شایع در اعتیاد و ارایه پیشنهادهایی برای مقابله با آنها است. این به معنی ندیده گرفتن سایر روش های درمانی نیست بلکه هدف، اشاره به این مطلب است که توجه به عوامل روان پویانه می تواند راهگشای عملی برای درمانگر در جهت هدایت رضایت بخش تر ارتباط درمانی باشد.در سال های اخیر، حجم عظیمی از شواهد نشان دهنده این واقعیت بوده اند که اعتیاد یک اختلال زیستی، روانی و اجتماعی است که به درستی توسط سازمان بهداشت جهانی به عنوان یک بیماری در طبقه بندی بین المللی بیماری ها ( ICD ) شناسایی شده است. به عبارتی ما در حال شناسایی روندهای مختلف زیستی، روان شناختی و اجتماعی هستیم که در کشانده شدن قسمت قابل توجهی از افراد به سوی ماده مخدر دخالت داشته و منجر به آسیب های زیستی، روانی و اجتماعی می شوند. تصویری که ما در دست داریم، حاکی از آن است که اعتیاد یک اختلال پیچیده و چندعاملی است. در پیش گرفتن رفتاری سرزنش کننده با فرد معتاد تفاوتی با سرزنش کردن فردی که دچار فقر بوده و یا از خونریزی ناشی از زخم معده رنج می برد ندارد.یافتن راه درمانی مناسب برای افرادی که طیفی از رفتارهای مشکل ساز را نشان می دهند آسان نیست. اما همانند دیگر اختلالات مطرح شده در حوزه روان شناسی و روان پزشکی، ابتدا باید در جهت درک این رفتارها حرکت کرد. تنها در این صورت است که قادر به هدایت و مدیریت این رفتارها در جهتی خواهیم شد که برای فرد معتاد و همه افرادی که به او نزدیک هستند و قصد کمک به او را دارند سودمند باشد. به طور مثال بیماری که در اثر افراط در مصرف مواد دچار مسمومیت شده و به دنبال آسیب دیدن در یک سانحه به بیمارستان آورده شده، می تواند در دام یک پرستار یا پزشک کم تجربه گرفتار آمده که با لحنی سرزنش کننده با او سخن گفته و به بلایی که او بر سر خود آورده اشاره کند. گاهی بیمار چنین رفتاری را برنتابیده و با کادر درمانی به شکل کلامی و حتی بدنی درگیر می شود. او بیمارستان را ترک می کند و بیماری زمینه ای وی درمان نشده، باقی مانده و پرستار و پزشک از شر وی خلاص می شوند اما تجربه ای تلخ در وجودشان باقی می ماند که کار کردن با فردی مشابه را در آینده برایشان دشوار می کند. انسان ها به این نیاز دارند که احساس کنند افرادی آبرومند هستند. اگر ما چنین بپنداریم که به اندازه کافی خوب نیستیم به علت نداشتن پول، دوست، موفقیت های ورزشی یا علمی، قیافه مناسب، موقعیت در جامعه و به هر دلیل دیگر احساس ناشادی و افسردگی می کنیم. آنهایی که با معتادین برخورد داشته اند، می دانند که در میان این افراد اعتماد به نفس _ صرف نظر از ماده مصرفی پایین است و در نتیجه احساس خوبی نسبت به خود ندارند.سرزنش کردن دیگری، راه بسیار مناسبی برای کاهش دادن اعتماد به نفس او است و زمانی که عزت نفس ما مورد حمله قرار گرفت، تمایل به تلافی شکل می گیرد. یک فرد معتاد که اعتماد به نفسی پایین دارد به بیمارستان مراجعه می کند و در آن از سوی پرستار و پزشک که مراجع قدرت هستند تحقیر می شود. باتوجه به عزت نفس پایین وی که مورد حمله نیز قرار گرفته، رفتار پرخاشجویانه کلامی و یا بدنی او قابل درک است. اما بسیاری از پزشکان و پرستاران باتجربه به شکلی واقع گرایانه اما توام با احترام با بیمار سخن می گویند. همانند همتایان کم تجربه خود، آنها نیز شاید در بدو ورود فرد معتاد به بیمارستان چیزی برای عرضه فوری نداشته باشند، اما با درک ماهیت اعتیاد از بدل شدن وضعیت به چیزی که برای طرفین ناخوشایند است، جلوگیری می کنند.مثال بالا نشان می دهد که چگونه دانش ما در مورد برخی جنبه های روان شناختی اعتیاد می تواند در خدمت بیمار، خانواده، دوستان و درمان گران وی قرار گیرد.در مورد جنبه های شناختی رفتاری اعتیاد بسیار نوشته شده است. اینها افکار، عادات و باورهای هوشیارانه ای هستند که در فرد معتاد به تداوم مصرف ماده مخدر می انجامد. بسیار مفید است که از منظر شناختی رفتاری به دستگاه باورهای بیمار و پاسخ های خودکار او به یک وضعیت نگریسته تا به وی در جهت تعدیل آنها یاری رسانیم. اما در مورد روندهای نیمه هوشیاری که در همه وقت حضور داشته و تاثیرگذارند، اندک نوشته شده است. درمان اعتیاد به درستی بر رفتار جست و جوگرایانه فرد معتاد و مراحل هوشیارانه ای که درمانگر از آن استفاده کرده که بیمار را به شکلی آگاهانه به سمت ترک سوق دهد، متمرکز است. اما برای بیمارانی که تمایلی برای پیشرفت به سوی یک زندگی توام با آسایش نشان نمی دهند، مطالب زیادی برای یادگیری از طریق توجه به روندهای ناخودآگاه و روان پویانه وجود دارد.
بررسی
تاریخچه طبیعی اعتیاد نشان می دهد که این اختلال در طول یک دوره طولانی به وجود آمده و بهبودی اگر رخ دهد مسیری ناهموار و شکننده را طی می کند. بررسی های سبب شناسانه علتی را برای اعتیاد به دست نداده اند بلکه بر عوامل مستعد کننده تاکید داشته اند. شرقی ها تحت تاثیر الکل سرخ می شوند و این حالت که یک صفت وراثتی است آنها را در برابر اعتیاد به الکل در مقایسه با غربی ها حفاظت می کند. در زندگی افراد معتاد، تاریخچه بدرفتاری جنسی و بدنی به کرات دیده می شود (هرچند که قرارداشتن در معرض بدرفتاری جنسی و جسمی، احتمال ابتلا به اختلالات روان پزشکی متعددی را بالا می برد). با این وجود وقتی به معتادانی می نگریم که در مراحل اولیه ترک هستند، جنبه های روان شناختی و روان پویانه ویژه ای در آنها به چشم می خورد و این در زمانی است که بی انگیزه و مقاوم به درمان به نظر می رسند. رفتارهایی مانند فرار از مسوولیت، پرخاشگری و مشکلات بین فردی از این قبیل هستند. با طی دوره درمانی این حالات می توانند به مسوولیت پذیری، خودبسندگی و ارتقای روابط بین فردی بدل شوند. بیماری که در مرحله انکار مشکل خود است، در سازگاری با نیازهای زندگی دچار مشکل بوده و دارو برای وی به عنوان یک جایگزین مطرح می شود. با بهبودی، او به سازوکارهایی مجهز می شود که هر فرد سالمی در گذشتن از دوران کودکی و نوجوانی و رسیدن به مرحله بزرگ سالی به آنها دست می یابد. در واقع اعتیاد به هر نوع ماده ای _ شامل سیگار نوعی اختلال روان شناختی است که در آن فرد یا در کسب سازوکارهای روان شناختی بالغانه موفق نبوده (اعتیاد اولیه) و یا آن که تحت فشار شدید به سمت استفاده از سازوکارهای نابالغ و بچه گانه گذشته سوق داده می شود؛ سازوکار هایی که زمانی در کودکی سودمند بوده اند (اعتیاد ثانویه). در اعتیاد، مواد مخدر جایگزینی برای یک رفتار بالغانه هستند. برای روشن کردن این موضوع که اعتیاد یک اختلال روان شناختی است که در مسیر رشد و تکامل روانی فرد رخ می دهد، مروری کلی بر تغییرات تکاملی که فرد از بدو تولد طی می کند سودمند است. انسان از طریق گذشتن از دوران نوزادی و کودکی که در آن به طور کامل به والدین خود وابسته است به رشد بالغانه می رسد.
بیماران مبتلا به اعتیاد اغلب برای درمانگران افرادی مشکل ساز و پردردسر هستند و رفتار آنها تاثیری منفی به جا می گذارد. این بیماران صرفن ظر از ماده ای که به آن معتادند، تعاملی همانند دیگر بیماران با پزشک ندارند و این مساله پیامدهای گاه نامساعدی را در جریان رفتار متقابل آنها و کادر درمانی به وجود می آورد. با این وجود، هرگاه دینامیسم موقعیت درمانی درک شود با اتخاذ روش های مناسب می توان به نتایج مثبتی دست یافت....
دوره نوزادی
به هنگام تولد، نوزاد به شکلی کامل به والدین خود به منظور برآورده شدن نیازهای تغذیه ای، احساسی، گرمایی و بهداشتی خود وابسته است. او که هنوز به بسیاری از مهارت ها مانند تکلم، تحرک و توان به دست گرفتن اشیا دست نیافته است، تنها می تواند به شکلی غیرکلامی از طریق گریه کردن به برقراری ارتباط بپردازد. نوزاد نمی تواند به شکلی مستقیم در رفتار مراقبت کننده مادر خود تاثیر بگذارد و آن را هدایت کند، بنابراین مجبور است به طور کامل به مادر تکیه کند و منتظر بماند که مادر چه تفسیری از رفتار او به دست می دهد. او برای جلب توجه مادر به رفتار ها و ترفند هایی غیرمستقیم دست می زند. یکی از این ترفند ها گریه است که با ماهیت گوش خراشانه خود بالاخره والدین را متقاعد می کند که به او توجه کنند. در نتیجه می تواند در نیمه های شب مادر خود را در حالی که خسته بوده و یک ساعت پیش به وی شیر داده وادار کند که دوباره برخاسته و سینه خود را در دهانش بگذارد. او قادر است در هر ساعتی از شبانه روز مادر را فراخواند. فاصله ای میان احساس نیاز نوزاد و گریه ای که به منظور رسیدن به هدف انجام می شود وجود ندارد. بنابراین دوران نوزادی با نشان دادن رابطه غیر کلامی و رفتار های غیرمستقیم و توام با وابستگی به دیگران، عدم تحمل در به تاخیر انداختن ارضای نیاز ها و داشتن منبع کنترل خارج از وجود مشخص می شود. نوزادی که نیاز هایش برآورده نشود، تحریک پذیر و خشمگین می شود چرا که تنها به ارضای نیاز های خود می اندیشد و جایی برای نیاز ها و احساسات مادر در دنیای او وجود ندارد.
شامل 8 صفحه فایل word قابل ویرایش
دانلود مقاله روان شناسی اعتیاد