لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه139
نگاهی به ( چه باید کرد ؟) م.چشمه
شرایط پر التهاب کنونی جامعه ایران افراد بسیاری را به صحنه حضور کشانده است . همه با سعی در پاسخ ((چه باید کرد؟)) مطالب وراهکارهایی را پیشنهاد می نمایند . سنجه ی این ((چه باید کرد ها ))در حوزه نقدی اگاهانه وصادق شاید راه گشای حل بسیار از گره هایی باشد که تاریخ تلنباری دیرینه ای دارند .
یکی از آخرین این ((چه باید کردها؟)) نوشته م .چشمه است که در سایت اخبار روز انعکاس یافته است . مواضع نویسنده درمسائلی که بدان پرداخته است قابل توجه وتاملند . اشاره ای هرچند کوتاه به برخی نکات این نوشته شاید خالی از لطف نباشد .
1ـ نویسنده محترم به درستی پس از احصائ شرایط کنونی نتیجه می گیرد که درشرایط کنونی آنچه که امروز میتوان بعنوان یک اقدام عملی و عاجل پیشنهاد نمود، ایجاد جبهه واحدی است که کلیه نیروهای ترقی خواه را با مرام های متفاوت بدور یک رشته مبارزات عملی ، و در این مرحله مسالمت آمیز، بمنظور سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی در درون خود گرد آورد. ایشان نیروهای شرکت کننده در این جبهه واحد را سه طیف و یا نحله فکری مهم که میبایست در این جبهه شرکت داشته باشند عبارت می دانند از: یکم ، جریانات چپ. دوم ، جریانات مذهبی آزادیخواه ، از جمله بدنه اصلی جبهه دوم خرداد و نیروهای ملی- مذهبی و سوم ، جریانات جمهوریخواه ملی و طرفداران مشروطه سلطنتی.
حال ببینیم نظر ایشان در مورد سه نیروی تشکیل دهند جبهه واحد چیست ؟ نیروهای چپ طیف وسیعی را در داخل و خارج تشکیل میدهند. اشکالات و انحرافات سیاسی این طیف را میتوان چنین خلاصه کرد: جناحهائی از چپها بخاطر جزم اندیشی و عدم استقلال فکری ، در گذشته همواره بصورت آلت دست سیاست خارجی ابر قدرت سابق در آمده بودند و در اوایل انقلاب اسلامی نیز خمینی و رژیم او را "ضد امپریالیست" و مترقی ارزیابی نموده، در صدد سازش و همکاری با او بر آمدند؛ و البته بخاطر این اشتباه بهای سنگینی نیز پرداختند یعنی این طیف ول معطلند والبته چند سطر پیش تر هم ایشان حکمشان را درمورد برخی از این طیف چنین فورموله کرده اند در مورد ایران معاصر، بدلایلی که بحث آن از حوصله این مقاله خارج است سازمانهای مترقی ، تجدد گرا، منسجم و گسترده وجود نداشته و کماکان وجود ندارند. دو سازمان سیاسی مهم یعنی حزب توده و سازمان مجاهدین خلق که هر یک دردورانهای گذشته شانس نزدیک شدن به چنین تشکیلانی را داشتند، بخاطر مشی سیاسی نادرست و انحرافات عمیق رهبری ، یکی عملا متلاشی و دیگری با طرح ادعاهای باورنکردنی و مضحک خود را از بدنه جنبش آزادیخواهانه جدا کرده است.نویسنده محترم درحالیکه حزب توده ایران را عملا متلاشی می نامد وتلاشی ان راهم ناشی از مشی سیاسی نادرست وانحرافات عمیق رهبری می شمارد تاوان پرداختی راهم که بالغ بر ده هزار زندانی وبیش از سیصد اعدامی است به گردن رهبری ومشی نادرست می اندازد . شگفتا از این تحلیل .!نویسنده محترم شعاری راکه بعنوان اخرین دستاورد یافته هایش در تغییرات اجتماعی موثر می داند اگاهانه ویا نا اگاهانه فراموش می کند که طرح این شعار متعلق به حزب توده ایران انهم نه امسال وپارسال وبعد از دوم خرداد بلکه بیش از یازده سال قبل است . شعارجبهه واحد ضد دیکتاتوری برای طرد رژیم ولایت فقیه همانیست که از ابتدا هم با مخالفت ومقاومت های بسیار همراه بود ولی گذشت زمان حقانیت ودرستی ان را برهمگان اشکار کرده است . بگذریم !
طرح یک سئوال بد نیست ایا به زعم اقای نویسنده همه گروه هایی که در تور سرکوب وقهر رژیم گرفتار شدند همانند حزب توده ایران دارای مشی نادرست وانحرافات عمیق در رهبری بودند ؟
دیگر انکه نقش نیروی سرکوبگر در این میان چه بوده است ؟ ایا فقط برای اینکه مشی نادرست این نیروهارا اصلاح کند به سرکوب وانهدام انها دست زده است ؟ ایا شما روش بهتری برای دفاع از دیکتاتوری عریان قهروسرکوب وجنایت سراغ دارید ؟ به راستی که خود سردمداران رژیم هم چنین بی پروا قادر به دفاع از عملکرد خود نیستند و حتی اقایان
محترم اصلاح طلب هم علیرغم گذشت پنج سال از دوم خرداد جسارت نزدیکی به تاریخ وشرایط حاکم بر سرکوب هارا نداشته اند وبه عنوان سال های مقدس ترجیح داده اند سکوت نمایند .
حزب توده ایران در انقلاب 57 از موضع تعمیق انقلاب وفرارویاندن انقلاب سیاسی به انقلاب اجتماعی تعریف مشخصی از جبهه خلق داشت وبر اساس همین تعریف سیاست های ویژه ای را هم تدوین وبه اجرای انها می پرداخت .حزب توده ایران هیچگاه از تمامیت رژیم دفاع نمی کرد ودرست در همان زمان وشرایط پس از پیروزی انقلاب با صداقت تمام به طرح نظر گاه های خویش می پرداخت وسهم عمده واساسی در افشالیبرال ها، بورژوای بازاروهمپالگیهایش از قبیل احمد توکلی ها وعسگر اولادی ها داشت . تمام مواضع حزب توده ایران گویای واضح جهت گیری طبقاتی وانقلابی حزب بود . حزب در همان زمان از کسانی حمایت وپشتیبانی میکرد که امروز از خواب جستگانی که صابون دیدن واقعیت های اجتماعی به دور از اراده گرایی به تنشان خورده است پس از گذشت بیست سال از انها حمایت وانهارا رکنی از جبهه واحد ضد استبدادی معرفی می کنند . حمایت حزب توده ایران از انان زمانی بود که هنوز دستی الوده به جنایات رژیم نداشتند واز موضع دموکرات های انقلابی خواهان تعمیق انقلاب وحفظ دستاوردهای ان در مقابل یورش بورژوازی بازار بودند . وامروز نیز درگیرند وشاید یاداوری این نکته خالی از لطف نباشد که در فردای پیروزی اقای خاتمی هم حزب توده ایران صریحا اعلام کرد که هرگونه تغییرات واصلاح بنیادی در چهارچوب رژیم ولایت فقیه انجام گرفتنی نیست .
واما طیف دیگر از نگاه اقاویا خانم چشمه طیف اصلاح طلب که کماکان خود را دوم خردادی مینامد، آشکارا تمایلات متفاوتی را نشان میدهد، و در گذشته و حال نظرات منسجم و پایداری نداشته است. جناح راست آن یعنی مجمع روحانیون مبارز برهبری خاتمی و کروبی امروز عملا در اردوگاه خامنه ای-رفسنجانی خیمه زده است. جناح دیگری از آنان یعنی کارگزاران و برخی روشنفکران از جمله آقای شمس الواعظین، کماکان دل در گرو آقای رفسنجانی و "مدل چینی" او دارند. اما جناحهای میانه رو و چپ اصلاح طلبان چندی است با طرفداری از تز سکولاریسم و یا بزعم آنان سکولاریزاسیون و فاصله گرفتن از مواضع و عملکرد ارتجاعی و خونبار خود در اوایل انقلاب، اکنون کاندیدای بالقوه مهمی برای شرکت در این جبهه وا حد میباشند. وجالب انکه در سطر های قبل از این طیف چنین یاد شده است: خاتمی و سایر رهبران دوم خردادی در دوران پنج سال گذشته با پی بردن باینکه هر گونه اصلاحات بنیادی رژیم اسلامی را با خطر فروپاشی روبرو میکند و در نتیجه خود آنانرا نیز با خطر روبرو میکند، در عمل به وعده های خود به مردم پشت کردند و با استفاده از شیوه های "گفتار درمانی " در صدد آرام کردن مردم و منحرف کردن اذهان آنان از توجه به ارکان و مبانی استبدادی و مرتجعانه رژیم ولایت فقیه بر آمدند. آقای خاتمی که اکنون مدتهاست نقش بیمقدار مشاطه گری مافیای حاکم را بازی میکند، از همان آغاز در میان نا باوری عمومی از جلادی مانند لاجوردی با حرارت تقدیر کرد، تغییر قانون اساسی را خائنانه خواند، از پیگیری قتلهای زنجیره باز ایستاد و در سرکوب جنبش دانشجوئی با جناح تمامیت خواه هم نوائی کرد، در مقابل "حکم حکومتی " بستن مطبوعات و قلع و قمع روزنامه نگاران عکس العملی نشان نداد، و بالاخره با مشاهده کلیه تباهیها و جنایات جناح طالبانی حتی با نادیده گرفتن قانون اساسی خود رژیم در مقابل جامعه سکوت نمود؛ سکوتی مرگبار که در فرهنگ ما به علامت رضایت شناخته شده است.راستی ایا این چنین طیفی قابلیت حداقل ریسک را برای مشارکت در سر نگونی رژیم ولایت فقیه دارد .؟
واما طیف سوم : طیف طرفداران سلطنت در ایران عمدتا به دو جناح تقسیم میشوند. یکم، جناحی که آرزوی بازگشت به "دوران طلائی " گذشته و استقرار سلطنت استبدادی را در سر میپروراند. پایگاه اجتماعی اینان اساسا ثروتمندان و برخی از بوروکراتهای رژیم گذشته میباشد. دوم ، جناحی که خود را مشروطه خواه میداند و باطنا به این نتیجه رسیده است که سلطنت استبدادی پهلوی زمینه ساز و عامل اصلی روی کار آمدن رژیم ملایان است؛ لیکن هنوز شهامت انتقاد از خود و انتقاد صریح از استبداد سلطنتی را نداشته است. این جناح خواهان تعیین رژیم آینده ایران توسط یک رفراندوم است، و اعلام میکند که نتیجه این رفراندوم هر چه باشد بدان گردن خواهد نهاد. طرح چنین موضعی در صورتی که جنبه تبلیغاتی نداشته باشد البته مثبت است. آقای رضا پهلوی در واقع فعلا مابین این دو جناح قرار گرفته است و سعی بر آن
دارد که هر دو جناح را راضی نگاه دارد. ایشان دائما عنوان میکنند که نبایست به گذشته بازگشت. اما از آنجا که گذشته چراغ راه آینده است ، موضع گیری ایشان بر علیه سیاستهای استبدادی هر دو پادشاه پهلوی بدون شک با استقبال قشر روشنفکر و سایر مبارزین روبرو خواهد شد و به تشکیل جبهه واحد ضد استبداد ملایان کمک شایانی خواهد نمود. این انتقاد البته به معنای نفی پاره ای از دست آوردهای اقتصادی- اجتماعی دوران پهلوی از قبیل ایجاد دانشگا، اصلاحات ارضی ، پیشرفت در زمینه حقوق زنان و غیره نیست.اقای چشمه درگیر تناقضات بیشماریست . دلش ! میخواهد همه باهم رژیم را سرنگون کنند حال چه فرقی می کند که کی باشد . اقای چشمه فراموش کرده اند که مردم ایران یکبار با مشت ودندان رژیم اقتدارگرا وتوتالیتر وتمامیت خواه پهلوی را به زانو دراورده وبه زباله دان تاریخ انداخته اند . وامروز هم در مبارزه پیشاروی به باز تولید شرایط نا معاصری که دران به سر می برند چه از نوع سلطنتی وچه از نوع اسلامی ان تمایلی ندارند . گذشت 24سال از تجربه عظیم انقلاب وبازشناخت نیروهای درگیر در معادلات قدرت این همه سالها نتایج مبارکی به بار اورده است که فقط کمی تیز هوشی ودل سپردگی به ازادی وعدالت اجتماعی می تواند عینیت این نتایج را در روند مبارزه روزمره اشکار سازد !.
تناقض اصلی در تحلیل م. چشمه عدم باور به این نکته باریکتر ازموست که انحصار طلبی ، تمامیت خواهی واستبداد نه ناشی از تمایلات ذهنی افراد درگیر معادله قدرت بل نتیجه محتوم وضعیت طبقاتی ای است که دران به سر می برند .
اما درمورد اجرای جبهه واحد ضد استبداد مذهبی ( که اگر مثلا استبداد غیر مذهبی بود حرفی نیست ؟) م . چشمه پیشنهاد می کنند که : نگارنده معتقد است که در شرایط حساس کنونی ، کلیه مبارزین و سازمانهای سیاسی، بویژه آنان که در این زمینه تجربه دارند، میبایست در جهت پاسخگوئی ب
تحقیق در مورد زاویه انحراف از راه توده