در قرن 20 سه نهضت یا انقلاب فکری اساسی رخ داد که چهره علم روانشناسی را دگرگون کرد یکی پیکو آنالیز و دیگری رفتار گرایی و سومی انسان گرایی پیکو آنالیز انسان مخلوق غرایز و کش مکش های درونی است . از نظر رفتار گرایی محیط انسان را می سازد البته طبیعت انسان در اصل خوب و قابل احترام است و در صورتی که محیط به انها اجازه دهد به شکوفایی و براوردن استعداد و گنجایش های درون گرایش دارد . و اما ابراهام مزلو را می توان یکی از موسسین و شاید پرنفوذترین روانشناس انسانگرا در زمان معاصر دانست . او در سال 1908 در امریکا به دنیا امد و در سال 1980 فوت کرد . [1]
او بدع نوع روانشناسی است که سر و کارش با برترین و والاترین آرمانها و استعدادهای ذاتی انسانهاست و در راستای کشف ابعاد حیرت برانگیز درون پرغوغای ادمی همواره به کارست .
انچه مزلو را به درکی نوین از انسان راهبر شد ، پدیده هایی به غایت عاطفی بود :
عشق ، احترام و حسن قبول مسئولیت علاقه ی سرشار از احترام و عاطفه اش به استادانی چون اردشیر فروم کارن هورنای ماکس و رتمالیر او را بر ان داشت تا در ارزوی رسیدن به جو پر جان انان به اوج شکوهمندی که انسان بر عروجش تواناست دست یابد .
روانشناسی کل گرا – انسانگری مزلو بی انکه ما را در هزار توهای ضمیر ناخود اگاه مان سرگردان سازد راه عروج راه فرار وی از مرز های محدود من و راه رهیافت به اوج های پر خلسه ی عرفانی را به ما می نمایاند . [2]
مازلو عقیده دارد که نیازها سلسله مراتبی دارد که بشرح زیر می باشد :
1- نیازهای فیزیولوژی – گرسنگی ، تشنگی ، جنسی
2- نیازهای ایمنی
3- نیاز به دیگران داشتن
4- نیاز به احترام مقام و موقعیت
5- خود شکوفایی
مازلو عقیده دارد که در تکامل شخصیت فرد ابتدا باید نیازهای پائینتر کاروا بشود تا نیازهای عالی تر پیدا شود و ممکن ای ناکامی در ارضای نیاز یک طبقه در شخصیت فرد اثر بگذارد و شخصیت هر فرد را رفتارهای اجتماعی او ریبری می کند.
نقطه نظرات مزلو درباره نیازهای انسان
نیازهای اولیه
نیازهای جسمانی:
نیازهایی که معمولا به مشابه نقطه شروعی برای تئوری انگیزش اختیار می شوند اصطلاحا سائق های جسمانی ( فیزیولوژیک ) نامیده می شوند . و دو موضوع باعث تجدید نظر ما می گردد 1- توسعه مفهوم ( تعادل حیاتی و 2- فهم این مسئله که اشتها ( ترجیحا انتخاب غذا ) نشانه کمبودها یا احتیاجات بدن است .
تعادلی حیاتی بر کوشش و تلاش غیر ارادی بدن جهت حفظ تعادل بهنجار و ثابت خون دلالت دارد . کانن این فرایند را برای اب موجود در خون نمک موجود قند موجود پروتئین موجود چربی موجود کلسیم موجود اکسیژن موجود و غیره توضیح داده است و این فهرست می تواند ادامه یابد و مواد مصرفی هورمون ها ویتامین و غیره را شامل گردد.
و پس نیاز فیزیولوژیک مثل مزه ها و بو ها جزو تعادل حیاتی نمی باشد و نیز می توانند هدف رفتار انگیزشی قرار گیرند و پرنیاز فیزیولوژیک و رفتار فوری می تواند به مثابه کانالی برای انواع دیگر نیازها عمل کند . و اینها بطور نسبی از یکدیگر قابل تفکیک اند . و این نیازها نیزومندترین نیازها هستند و اگر تمام نیازها ارضا نشده باشند نیازهای جسمانی بر ارگانیسم چیره می شوند .
و نیازهای دیگر ممکن است به سادگی معدوم یا به پشت صحنه رانده شوند . و اگر فرد گرسنه باشد برای او فقط محرا مهم است نه چیز دیگر یک صفت خیره دیگر ارگانیسم انسان هنگامیکه تحت سلطه یک نیاز مشخص قرار می گیرد این است که کل فلسفه زندگی او میل به دگرگونی پیدا می کند . برای انسانی که بشدت گرسنه است جامعه ارمانی او جایی است که در ان غذا یافت شود و هر چیز دیگر برای او بی اهمیت است چنین مواردی حقیقت دارند ولی عمومیت ندارند اما هنگامیکه نان فراوان است و شکم انسان سیر چه امیالی خواهد داشت ؟
به یکباره نیازهای دیگر و والاتر پدیدار می شوند و اینها بیشتر از گرسنگی های جسمانی بر ارگانیسم تسلط می یابند و هنگامیکه این نیازها به نوبه خود ارضا دشند دوباره نیازهای تازه تر پدیدار می وشند در واقع نیازهای اولیه انسان به اعتبار زور آوری نسبی شان در یک سلسله مراتب سازمان می یابند و یک نیاز ارضا شده دیگر یک نیاز نیست تنها نیازهای ارضا نشده هستند که بر ارگانیسم سلط می شوند و رفتار را سازمان می دهند . اگر گرسنگی ارضا شود در تکاپوی انسان نقش بی اهمیت پیدا می کند . و فردی که یک نیاز او همواره ارضا شده ای برای تحمل محرومیت به بهترین وجه ممکن مجهز تر از دیگران ای .
دانلود پروژه ی آبراهام مزلو درباره نیازهای انسان