این مطلب از مطالب آزاد موجود در اینترنت جمع آوری شده است و در مورد انقلاب از مهاجرت تا پیروزی و در 10 صفحه می باشد و در زیر قسمتی از متن آورده شده است :
هجرت امام به پاریس:
حجتالسلام سید محمود دعایی که سالها در عراق اقامت داشت و از جمله معتمدین و از نزدیکان امام محسوب میشد و در این زمان از طرف ایشان با مقامات عراقی در ارتباط بود، در مورد جریانهایی که منجر به عزیمت امام از عراق به فرانسه شد، میگوید:
«رژیم شاه بر مبنای قرارداد الجزیره، به عراقی ها فشار میآورد تا جلوی فعالیتهای مبارزاتی امام را بگیرند. عراقی ها هم روز به روز محدودیت را شدیدتر میکردند تا این که یک روز مرا خواستند و رسما پیامی برای امام به من دادند، مبنی بر این که ما در عین این که به شما احترام میگذاریم، ولی به خاطر روابط با شاه، محذوراتی داریم. از این روی از شما میخواهیم که رعایت شرایط ما را بنمایید و فعالیت ها به این صورت علنی نباشد. وقتی این پیام را برای امام بردم، امام فرمودند: این آغاز کار است. شما به بعثیها بگو من چنین چیزی را نمیپذیرم. من نمی توانم ساکت باشم و در ایران کسانی که به من اعتقاد دارند، مبارزه کنند و خون بدهند. اگر ایشان نمیخواهند من این جا باشم، میروم و جای دیگر حرفم را میزنم. عراقیها ابتدا نمیخواستند زیاد سختگیری کنند، لذا تنها بر این جهت اصرار داشتند که نوارهای امام از طریق عراق به ایران فرستاده نشود و اعلامیهها در عراق تکثیر نشود، اما فشار ساواک و مسؤولین دیپلیمات ایران به قدری قوی شده بود که عراقیها ناگزیر شدند جلو فعالیت ها را بگیرند. به همین منظور بیت حضرت امام را محاصره کردند و چند تن از دوستان امام را دستگیر کردند. امام به عنوان اعتراض به رژیم بعث به خاطر فشارها و اذیتها اعتصاب کردند و از منزل بیرون نمیآمدند. انعکاس این مسأله در خارج برای رژیم عراق، قابل تحمل نبود، لذا به ناچار از امام عذرخواهی کردند و به ظاهر حلقهی محاصره را برداشتند، ولی در واقع تحت عنوان این که از طرف ایران می خواهند به شما سوء قصد کنند و ما باید از شما حفاظت کنیم، مراقبت و کنترل بیت امام را شدید کردند که امام فرمودند: ایشان حفاظت نمی کنند، بلکه نظارت میکنند. تا این که یک روز از بغداد، من را خواستند و من رفتم. به من گفتند: مرکز عالی فرماندهی انقلاب تصمیم گرفته است نمایندهای رسمی برای مذاکره با آیتالله خمینی به نجف بفرستد، لذا وقت آن را تعیین کنید. من را خواستند و من رفتم. به من گفتند: مرکز عالی فرماندهی انقلاب تصمیم گرتفه است نمایندهای رسمی برای مذاکره با آیتالله خمینی به نجف بفرستد، لذا وقت آن را تعیین کنید. من پیام آنان را به امام عرض کردم. امام هم بعدازظهری را برای مذاکره تعیین کردند. در روز موعود سعدون شاکر که آن وقت رییس کل تشکیلات امنیت عراق بود، به اتفاق استاندار و رییس سازمان امنیت و رییس اوقاف نجف که فارسی میدانست، خدمت امام آمدند. ابتدا با اشاره به من، سؤال کردند که ایشان ازطرف شما نمایندگی دارد که برای ما پیام شما را میآورد یا خیر؟ امام فرمودند بله. سپس با احترام، ولی در عین حال جید گفت: مطابق تحولات جدید در رابطهی ما با ایران، قرار بر این است که به مخالفین یک دیگر اجازهی فعالیت ندهیم و ما به این تعهد پای بندیم، لذا از شما درخواست میکنیم به فعالیتهای علنی خود علیه شاه ایران خاتمه دهید. امام در پاسخ فرمودند: من دست از فعالیتهای خود برنمیدارم. من نمیتوانم مردم ستمدیدهی ایران را که زیر ستم شاه هستند. فراموش کنم. مجددا او یادآوری کرد، ما موظف هستیم به تعهدمان عمل کنیم و نگذاریم شما فعالیتی داشته باشید. امام فرمود: شما اگر ناگزیر هستید من از عراق خارج میشوم.»
در مورد این که چگونه پاریس به عنوان مقصد حضرت امام انتخاب شد، مرحوم حاج سید احمد خمینی اظهار میدارد که خود امام فرانسه را برای اقامت خود انتخاب کردند و دراین مورد با کسی مشورت ننمودند:
«برادران و خواهر
هجرت امام به پاریس:
حجتالسلام سید محمود دعایی که سالها در عراق اقامت داشت و از جمله معتمدین و از نزدیکان امام محسوب میشد و در این زمان از طرف ایشان با مقامات عراقی در ارتباط بود، در مورد جریانهایی که منجر به عزیمت امام از عراق به فرانسه شد، میگوید:
«رژیم شاه بر مبنای قرارداد الجزیره، به عراقی ها فشار میآورد تا جلوی فعالیتهای مبارزاتی امام را بگیرند. عراقی ها هم روز به روز محدودیت را شدیدتر میکردند تا این که یک روز مرا خواستند و رسما پیامی برای امام به من دادند، مبنی بر این که ما در عین این که به شما احترام میگذاریم، ولی به خاطر روابط با شاه، محذوراتی داریم. از این روی از شما میخواهیم که رعایت شرایط ما را بنمایید و فعالیت ها به این صورت علنی نباشد. وقتی این پیام را برای امام بردم، امام فرمودند: این آغاز کار است. شما به بعثیها بگو من چنین چیزی را نمیپذیرم. من نمی توانم ساکت باشم و در ایران کسانی که به من اعتقاد دارند، مبارزه کنند و خون بدهند. اگر ایشان نمیخواهند من این جا باشم، میروم و جای دیگر حرفم را میزنم. عراقیها ابتدا نمیخواستند زیاد سختگیری کنند، لذا تنها بر این جهت اصرار داشتند که نوارهای امام از طریق عراق به ایران فرستاده نشود و اعلامیهها در عراق تکثیر نشود، اما فشار ساواک و مسؤولین دیپلیمات ایران به قدری قوی شده بود که عراقیها ناگزیر شدند جلو فعالیت ها را بگیرند. به همین منظور بیت حضرت امام را محاصره کردند و چند تن از دوستان امام را دستگیر کردند. امام به عنوان اعتراض به رژیم بعث به خاطر فشارها و اذیتها اعتصاب کردند و از منزل بیرون نمیآمدند. انعکاس این مسأله در خارج برای رژیم عراق، قابل تحمل نبود، لذا به ناچار از امام عذرخواهی کردند و به ظاهر حلقهی محاصره را برداشتند، ولی در واقع تحت عنوان این که از طرف ایران می خواهند به شما سوء قصد کنند و ما باید از شما حفاظت کنیم، مراقبت و کنترل بیت امام را شدید کردند که امام فرمودند: ایشان حفاظت نمی کنند، بلکه نظارت میکنند. تا این که یک روز از بغداد، من را خواستند و من رفتم. به من گفتند: مرکز عالی فرماندهی انقلاب تصمیم گرفته است نمایندهای رسمی برای مذاکره با آیتالله خمینی به نجف بفرستد، لذا وقت آن را تعیین کنید. من را خواستند و من رفتم. به من گفتند: مرکز عالی فرماندهی انقلاب تصمیم گرتفه است نمایندهای رسمی برای مذاکره با آیتالله خمینی به نجف بفرستد، لذا وقت آن را تعیین کنید. من پیام آنان را به امام عرض کردم. امام هم بعدازظهری را برای مذاکره تعیین کردند. در روز موعود سعدون شاکر که آن وقت رییس کل تشکیلات امنیت عراق بود، به اتفاق استاندار و رییس سازمان امنیت و رییس اوقاف نجف که فارسی میدانست، خدمت امام آمدند. ابتدا با اشاره به من، سؤال کردند که ایشان ازطرف شما نمایندگی دارد که برای ما پیام شما را میآورد یا خیر؟ امام فرمودند بله. سپس با احترام، ولی در عین حال جید گفت: مطابق تحولات جدید در رابطهی ما با ایران، قرار بر این است که به مخالفین یک دیگر اجازهی فعالیت ندهیم و ما به این تعهد پای بندیم، لذا از شما درخواست میکنیم به فعالیتهای علنی خود علیه شاه ایران خاتمه دهید. امام در پاسخ فرمودند: من دست از فعالیتهای خود برنمیدارم. من نمیتوانم مردم ستمدیدهی ایران را که زیر ستم شاه هستند. فراموش کنم. مجددا او یادآوری کرد، ما موظف هستیم به تعهدمان عمل کنیم و نگذاریم شما فعالیتی داشته باشید. امام فرمود: شما اگر ناگزیر هستید من از عراق خارج میشوم.»
در مورد این که چگونه پاریس به عنوان مقصد حضرت امام انتخاب شد، مرحوم حاج سید احمد خمینی اظهار میدارد که خود امام فرانسه را برای اقامت خود انتخاب کردند و دراین مورد با کسی مشورت ننمودند:
«برادران و خواهر
انقلاب از مهاجرت تا پیروزی