ر چند دهه اخیر سردمداران جهان غرب برای رشد تمدن مادی و به انزوا کشاندن مذهب در غرب، تلاش همهجانبه و شدیدی را آغاز نمودند، که تمام تلاش ایشان به سمت حاکم نمودن ارزشهای مادی به جای ارزشهای الهی سوق داشت. تأملی مختصر در تاریخ اجتماعی و سیاسی غرب و یا نوشتهها و سخنان متفکران فعلی آنها برای اثبات این مطلب کافی است.
آمریکاییها در دو دهة اخیر برای یافتن راههای عملی رهبری جهان، مؤسسات و افراد زیادی را به خدمت گرفتند، به خصوص پس از فروپاشی شوروی در 1990، که وظیفه این مؤسسات و بنیادها برای به عینیت رساندن رهبری مطلق آمریکا سنگینتر گشت.
بنیاد هریتیج (1)، از مؤسسات بسیار مهمی است که پروژههای فراوانی را در این زمینه به انجام رسانده است. یکی از مهمترین این پروژهها، پروژهای است با نام “تعهدی برای رهبری” که از آن به عنوان انجیل دولت آمریکا یاد میشود. مهمترین ویژگی این پروژه آن است که هر چند سال یکبار تجدیدنظر و تکمیل میشود تا طبق شرایط جدید، راهکارهای تازه و عملیتر را برای رسیدن به هدف نهایی یعنی رهبری جهان ارائه دهد که یکی از قدمهای مهمی که در این راه برداشته است، بیان ضعفها و مشکلات پایهای و اصلی آمریکا و راهکارهای اصلاح آنهاست.
یکی از فصلهای مهم این پروژه که دربارة مسائلی مذهبی در آمریکاست و “پاتریک فاگان” (2) و “جوزف لاکنت” (3) مدیریت این بخش را بر عهده دارند، مورد نظر ماست.
تأکید اولیة طراحان این پروژه بر وضعیت وخیم مذهبی در آمریکا در چند دهة اخیر و مخالفت نهادهای دولتی با رشد مذهب میباشد که به نظر طراحان، این وضعیت نابهنجار بازتابهای فراوانی در چند سال اخیر داشته و تغییرات عمیقی در میان مردم به وجود آورده و کار دولتمردان را دشوارتر ساخته است.
آنها ابتدا تأکید میکنند: “تجربیاتی که از سال 1960 آغاز شده و به دنبال به انزوا کشاندن مذهب بوده است، و این تجربه نتوانسته آن مدینة فاضلة موعود را به ارمغان بیاورد و تزریق دلارهای فراوان به جامعه و تولید صدها برنامه اجتماعی نتوانسته جلوی از هم پاشیدگی خانوادهها و نابودی فضایل آموزشی را بگیرد.”
در ادامه، مطالب مهمی را در مورد رابطه خصومتآمیز مؤسسات و شرکتهای مختلف در گذشته با دین و مذهب ذکر میکنند: “برخی از مؤسسات سعی میکنند اهمیت مذهب و دعا را کتمان کنند و علت موفقیت خود را بیاعتمادی به مسائل الهی عنوان میکنند. مهمتر از آن در 50 سال گذشته تصمیمات دادگاههای آمریکا نسبت به مذهب، کاملاً خشونتآمیز و تهاجمی بوده است و احکام دادگاهها بیان میکند که شرکت مؤسسات مذهبی در برنامههای دولتی، زمانی قانونی است که هدف آن برنامه سکولار باشد و دین را تأیید یا رد نکند. طبق این تصمیمات، گروههای مذهبی از شرکت در برنامههای بازپروری معتادان، تأمین مسکن برای افراد فقیر و بازپروری زندانیان محروم گشتهاند، گروههای آموزش انجیل برخلاف گروههای پیشاهنگی و کلوپهای بازی، اجازه ملاقات با دانشآموزان را در ساعات درسی نداشتهاند و دولت اجازه کمک مالی به مدارس مذهبی را نداشته است. بیمارستانهای مذهبی نه تنها حق دریافت پول از دولت را ندارند، بلکه اجازه شرکت در برنامههای مراقبت پزشکی را نیز نخواهند داشت. در بسیاری از کالجها مربیان و اساتید هیچ جایگاهی برای مذهب در آموزش قائل نبودهاند.”
به طور عمومی نویسندگان این طرح تأکید میکنند که این مخالفتها به خاطر وجود “اصلاحیه اول” قانون اساسی آمریکاست که بیان میکند: “کنگره نباید قانونی را تصویب کند که مربوط به تأسیس یک مذهب به طور رسمی شود یا انجام دادن آزاد اعمال مذهبی را منع کند”، و در نتیجه هرگونه کمک مؤسسات مذهبی به عنوان کمک به یک دین خاص تلقی میشود و از آن جلوگیری به عمل میآید و به همین دلیل است که “ویلیام سیمون” از اعضای هیأت امنای بنیاد “هریتیج” تأکید میکند که “به مرور زمان با استناد به این قانون سعی کردهاند که آزادی از مذهب را به جای آزادی مذهبی تبلیغ کنند و آن را در سطح جامعه به عینیت برسانند و به مروز زمان معنای آزادی برای مذهب از بین رفته است.” او خود ادامه میدهد: “علاوه بر استناداتی که مخالفان مذهبی به این قانون میکنند سه عامل دیگر نیز باعث رشد و ترویج بیدینی گشته است که عبارتند از “ظهور و توسعه پلورالیسم و تکثرگرائی”، “توسعه قدرت دولت و محوریت دولت فدرال (که باعث به حاشیه رانده شدن مذهب گشته است) و “رشد گروهها و مؤسساتی که به طور وسیع جداسازی مطلق دین و دولت را ترویج میکنند.” (4)
این مخالفت با حضور مذهب در صحنه اجتماع و سیاست ریشه تاریخی و عمیقی در غرب دارد. این مخالفتها در گذشته به صورتی کاملاً آشکار و صریح، حتی در میان تودة مردم نیز وجود داشته است. به عنوان مثال همانطور که “ویلیام سیمون” در سخنرانی خود با عنوان “چرا آمریکا به مذهب نیاز دارد” بیان کرده است، شعار انقلابیون جمهوریخواه فرانسه این بود که: “بیایید آخرین شاه را با رودة آخرین کشیش خفه کنیم” (5) و در بسیاری از کتب نظریهپردازان غربی، مانند “مادیسون” تأکید شده است که “سیلابهای خون به نام دینهای رسمی در دنیای قدیم جاری شدهاند و اکنون راه علاج آن جدای دین از دولت است.”
وضعیت فعلی مذهب در آمریکا
جهان غرب، با وجود تلاشهای فراوانی که در راستای حاکمیت ارزشهای مادی انجام داده است، در حال حاضر با دو بحران اصلی و محوری، درگیری جدی دارد که نحوه رفتار آن با این دو بحران، کیفیت ادامه حیات جهان غرب را تعیین میکند. رشد گرایش عمومی به مذهب و اعتقاد نظریهپردازان به کارکرد اجتماعی دین در کنار تلاش آنان بر استمرار قوانین سکولار غربی، که یک پارادوکس عملی میباشد، دو بحران اصلی است که بررسی آنها به علت ارتباط مستقیم مذهب، ما را در شناخت وضعیت مذهبی جهان غرب در سالهای اخیر یاری مینماید.
1) رشد گرایش عمومی به مذهب
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، اقبال عمومی جهان به مسائل اعتقادی و الهی رشد چشمگیری یافت و در این امر و حرکت مهم جهانی، اراده مادیگرایانه متولیان تمدن غرب بیاثر بوده است. این احیای مجدد دینداری در عالم، بزرگترین چالش را برای جهان مادی به وجود آورد که با عقبنشینی آنها نیز همراه بود.
بسیاری از نظریهپردازان آمریکایی و از جمله مهمترین آنها یعنی طراحان پروژه مذکور معتقدند در چند سال اخیر در سراسر آمریکا رویکرد دوبارهای به مذهب در بین عموم مردم بوجود آمده است. آنها در ادامه پروژه خود آوردهاند که “شکست راهحلهای لیبرال و سکولار کاملاً واضح میباشد و به این خاطر بسیاری از مردم به سمت کمک به مؤسسات مذهبی روی آوردهاند. به خصوص در جولای 1999، مؤسسه گالوپ (که یکی از مؤسسات معروف آمارسنجی در آمریکاست) در گزارشی آورده است که در نتیجه تیراندازیهای اخیر در مدارس دولتی، افراد زیادی درخواست بازگشت به ارزشهای سنتی خانوادگی مانند نیایش در کلاسهای مدارس را دارند و همان مؤسسه در یک نظرسنجی که به کمک شبکه “” و روزنامة “یو.اس.ای.تودی” انجام داده است، تأکید میکند که 70% مردم آمریکا طرفدار نیایش در مدارس هستند.”
در ادامه پروژه به آمارهای مهمی که توسط مؤسسات نظرسنجی آمریکا مخصوصاً مؤسسه گالوپ تهیه شده است، استناد میکنند و آوردهاند: “92% مردم آمریکا اعتقاد به خداوند یکتا و قدرتمند دارند، 88% اعتقاد به معجزه، 85% اعتقاد به بهشت و 72% اعتقاد به جهنم دارند. حدود 100 میلیون انسان بالغ آمریکایی قسمتی از عید پاک سال 1999 را در کلیسا گذراندند، 61% از افراد بین 18 تا 29 سال گفتهاند که عضو یک کلیسا یا کنیسه هستند و این میزان برای سنین بین 30 تا 49 سال به 66% و افراد بالای 50 سال به 76% میرسد.”
2) پارادوکس عملی جهان غرب: اعتقاد به مخالفت عملی با کارکرد اجتماعی دین
گذشته از بحران رشد معنویت که به طور فزاینده و از منبعی خارج از مرزهای جغرافیایی تمدن غرب، آنها را تهدید میکند، تمدن غرب از درون نیز با چالش مهمی درگیر است و آن مواجه شدن با یک پارادوکس عملی در نحوه رفتار در برابر رابطه دین و مسائل اجتماعی میباشد، که خود این امر به تنهائی حیات تمدن الحادی را با تهدید جدی مواجه ساخته است. به طور کلی در حال حاضر نظریهپردازان و عامه مردم را در غرب در نسبت به جایگاه دین در عرصه اجتماعی میتوان به دو گروه تقسیم کرد:
اول: گروههای بسیاری از طبقه متفکران و عامه مردم در کشورهای غربی که اعتقاد راسخی به کارکرد اجتماعی دین پیدا کردهاند و برای به عینیت رساندن آن تلاش مینمایند.
دسته یکم: که شامل اکثریت مردم و محققان غربی است نسبت به تأثیر جدی و بیبدیل دین بر ثبات اجتماعی و مسائل اخلاقی اجتماعی تأکید میکنند. به عنوان مثال، طراحان پروژه بیناد “هریتیج” تأکید میکنند: “تحقیقات علوم اجتماعی ثابت کرده است که عبادت منظم مذهبی، زندگی خانوادگی و ازدواج را مستحکمتر میسازد. در تحقیق مهمی که در دهه اخیر، اساتید چندین دانشگاه غربی انجام دادهاند، آورده شده که علت اصلی اعمال جنسی نامشروع در دوران بلوغ، نبود رفتارها و اعمال مذهبی است نه پویایی یا عدم پویایی خانواده. محققین نتیجهگیری کردهاند که پویایی خانواده نیز به وجود باورهای مذهبی بستگی دارد. کمتر از 10% از دانشآموزانی که الکل مصرف میکنند، گفتهاند که در فعالیتهای مذهبی شرکت دارند. این تأثیر گرایش به مذهب در تمایل بیشتر به کار و موفقیت شغلی و کم شدن اعتیاد اثر چشمگیری داشته است. طبق آماری که در دهة اخیر گرفته شده است، اغلب زندانیان، کسانی هستند که به کلیسا نمیروند و در فعالیتهای مذهبی شرکت نمیکنند.”
این نوع گرایش نسبت به تأثیر مذهب در مسائل فردی در بین عموم مردم آمریکا در حال گسترش است و این تأثیر مثبت را نظریهپردازان آمریکایی نیز مجبور هستند با صداقت یا از روی نفاق به آن معترف باشند. از این جهت است که بنیاد “هریتیج” در گزارش دیگری به نام “تأثیر اعمال مذهبی بر ثبات اجتماعی” تأکید میکند که “شرکت در مراسم مذهبی باعث امیدواری به آینده و تمایل به کنترل آینده خواهد شد و مهمتر از آن عزت نفس به طور مشخص به تصویر فرد از خداوند ارتباط دارد و آنهایی که عزت نفس بالایی دارند به خداوند عشق میورزند.
“کارل جانگ”، یکی از پیشگامان روانشناسی و روانپزشکی مدرن میگوید: “ در بین همه بیماران من در نیمه دوم عمرم، هیچ کس نبود که مشکل خود را نداشتن دیدگاه مذهبی نداند. همه آنان تا وقتی دیدگاه مذهبی خود را به دست نمیآوردند، بهبود نمییافتند.”
“پاتریک فاگان” و “جوزف لاکنت” در طرح مذکور تأکید میکنند که: “در حال حاضر، پلیس به کشیش کلیسای محل به عنوان چشم و گوش خود در محل نگاه میکند. یک گروه از کلیساهای شهری به رهبری عالیجناب “ایگن ریورز” برای حل مسأله خشونت جوانان، با پلیس و قضات شروع به همکاری کردهاند. پس از 2 سال، “نیویورک” و “نیوزویک” نوشتند که حتی مورد یک مورد قتل و جنایت در میان آن جوانان گزارش نشده است. یکی از مأموران سابق پلیس بوستون گفت: ما نمیتوانیم بدون کشیشها در بوستون کار مؤثری انجام دهیم. گروههای مختلف کشیشان که در بیش از 1600 زندان آمریکا در ترویج مسائل مذهبی در زندان فعال هستند، امیدهای زیادی را در اصلاح زندانیان بوجود آوردهاند، به نحوی که از 60 زندانی که چندین زندان آمریکا دوره 18 ماهه آموزش مذهبی را گذارنده بودند، فقط 5 نفر پس از آزادی به زندان بازگشتند”.
دسته دوم: کسانی هستند که گرایش به مذهب را تضمینکننده حفظ آزادی و دموکراسی میدانند که اینان در بسیاری از موارد حرف خود را به دولتمردان اولیه آمریکا مستند میسازند. مثلاً “ماریان ویلیامسون” (6) که از نویسندگان و سخنرانان معروف آمریکایی در مسائل فلسفی و اعتقادی است در مصاحبهای که در مورد کتاب اخیرش به نام “التیام دادن آمریکا” انجام داده است، میگوید: “ما شاهد ناهنجاریهای وحشتناک اجتماعی هستیم که از جایگزینی پول به جای محبت به وجود آمدهاند. ما در 30 سال گذشته با کمکهای دولتی خود شرکتهای بزرگ را پروتمند و میلیونها آمریکایی را فقیر کردهایم، بیش از 22% بودجه فدرال را صرف امور نظامی و 5% را صرف امور آموزشی میکنیم، وضعیت مدارس دولتی به قدری خراب است که بیش از صد میلیارد دلار برای اصلاح کمی و کیفی آن نیاز داریم … متأسفانه دموکراسی در حال حاضر در این کشور تبدیل به سلطنتطلبی شده است و با وسایل ابزاری که درست کردهاند تمام سعی خود را برای سرگرم کردن و فروبردن ما در بیخبری به کار بردهاند. ما در مرز نابودی به سمت مصرفگرایی و بیخبری از سیاست هستیم. از بین 163 کشور دارای دموکراسی، آمریکا از نظر مشارکت مردم رتبهای در حدود صدوچهلم را دارد چرا که در آخرین انتخابات کنگره تنها 40% مردم شرکت کردهاند.”
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 31 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلودمقاله تحلیلی از وضعیت مذهب در آمریکا