رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله علم اخلاق

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله علم اخلاق دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

تعریف علم اخلاق ‏
علم در لغت، به معناى دانش و آگاهى است، در برابر جهل و نادانى. در اصطلاح، دو معناى متفاوت از یکدیگر دارد: .۱ علم تجربى. .۲ مطلق دانش: حقیقى، اعتبارى، عقلى، نقلى، شرعى، عرفى، فلسفى و تجربى.
در تعریف علم گفته‏اند:
«عبارت از مجموعه قواعد و قوانین کلى است که درباره موضوعى مشخص و ممتاز باشد»
این تعریف کلى، علوم گوناگون را در بر مى‏گیرد: طب، روان‏شناسى، فقه، اصول، اخلاق و... زیرا هر یک از اینها داراى قواعدى هستند و بر محورى خاص در گردش و به تحقیق و جست و جو روشمندانه و منسجم درباره موضوعى معین مى‏پردازند و هدف ویژه‏اى را پى‏گیرى مى‏کنند.
علم اخلاق نیز، جزو علومى است که موضوعى معین و هدف خاصى را مورد مطالعه قرار مى‏دهد، ولى بمانند دیگر علوم حوزوى: فقه، اصول، صرف نحو، مطرح نیست و روشنمندانه با آن برخورد نمى‏شود و بهاى لازم، به آن داده نمى‏شود، با این که علمى است مانند دیگر علوم و یکى از سه پایه اساسى معارف اسلامى: عقائد، احکام و اخلاق .
در این مقاله، بر آنیم از انگیزه‏هاى بى توجهى حوزه به علم اخلاق، ضرورت فراگیرى دانش اخلاق، تعریف و مرز آن با دیگر علوم سخن بگوییم.
# اخلاق جمع «خلق»و «خلق»، به معناى خویهاست. اصل آن رابه معناى تقدیر گرفته‏اند: سیرت و سجایاى انسان که حکایت از هیأت باطنى انسان دارد و با چشم بصیرت درک مى‏شود، همان گونه که خلق، هیأت و شکل ظاهرى و جسمى آدمى است که با چشم دیده مى‏شود. خلق و خوى، آن دسته از صفات را در برمى‏گیرد که در نفس راسخ باشند و زوال ناپذیر، به گونه‏اى که انسان بى درنگ، کار پسندیده و یا ناپسندى را انجام دهد:
«ملکة راسخة للنفس تصدربها عن النفس الافعال بسهولة من غیر حاجة الى فکر و روّیه»
ملکه‏اى است پایدار در نفس آدمى که سبب مى‏شود، کارها به آسانى انجام پذیرد بدون نیاز به اندیشه و نگرش .
# علم اخلاق، از راههاى آراسته شدن به خوییهاى نیک و دورى گزیدن از خوییهاى ناشایست را به ما نشان مى‏دهد:
«هو علم بالفضائل و کیفیته اقتنائها لتتحلّى النفس بها و بالرذائل و کیفیة توقّیها لتتخلى عنها»
آگاهى به ارزشها و شیوه به دست آوردن آن است براى زینت بخشیدن به نفس و آگاهى از خویهاى ناپسند و روش دورى از آن است براى تهى کردن نفس از آن.
این تعریف و مانند آن، در کتابهاى فلاسفه اسلامى، که از حکمت عملى سخن گفته‏اند، با اندک تفاوتى نقل شده و بر همین اساس، موضوع اصلى علم اخلاق، نفس انسانى است، که خویهاى نیک و بد را مى‏پذیرد. و سبب انجام کارهاى پسندیده و ناپسند مى‏گردد. «تهذیب اخلاق»، «تهذیب نفس» و «تزکیه نفس» بیان دیگرى است از علم اخلاق.
اما در تعریفهایى که دانشمندان امروز، از علم اخلاق ارائه مى‏دهند، تمام توجه به رفتار بایسته آدمى است.
ژکس، مى‏نویسد:
«علم اخلاق، عبارت است از: تحقیق در رفتار آدمى بدان گونه که باید باشد»
گاهى منظور از حکمت عملى، نفس خوى است و گاه علم به خوى و گاه اراده مى‏شود رفتارى که از خوى بر مى‏خیزد. پس مقصود از حکمت عملى که در برابر حکمت نظرى قرار دارد، علم به خوى است و آنچه از آن بر مى‏خیزد.
ملا صدرا، در این جا رفتار برخاسته از خویهاى نفسانى را جزو حکمت عملى، که اخلاقى است، مى‏داند و این بیان وى در ادامه تعریف خلق به ملکه و بیان بخشها و گونه‏هاى آن است.
با این حال، اساس تفکر و اندیشه اخلاقى غرب، مربوط به رفتار آدمى است و دیدگاههاى نظرى را در بحثهاى فلسفه اخلاق به میان مى‏آورند.
واژه علم اخلاق، در تفکر غرب، به سه معناى جداى از یکدیگر، امّا هماهنگ با یکدیگر و مربوط به رفتار انسان، به کار مى‏رود.
.۱ روش عام، یا راه زیستن.
.۲ مجموع قواعد رفتار یا قانونهاى اخلاق.
.۳ تحقیق در مورد راههاى زیستن و قواعد رفتار.
تحقیقاتى که دانشمندان غربى انجام داده‏اند، مربوط به رفتار و تأثیر عوامل گوناگون در آن مى‏شود. امّا دانشمندان اسلامى، روى تعدیل و برابر کردن غرایز کار کرده‏اند و مبارزه با نفس.
در هر دو دیدگاه، چگونه عمل کردن، به طور کامل، نادیده انگاشته نشده است.
گر چه اساس در تهذیب اخلاق همان تهذیب و تزکیه نفس است و کسى که بر نفس خویش مسلط باشد، در رویدادهاى وسوسه‏انگیز گرفتار مشکل نمى‏شود و نمى‏لغزد. ولى درمان مفاسد اخلاقى، در مواردى، نیاز به استفاده از تحقیقات جدید دارد.
اخلاق و روان شناسى‏
از آن جا که در علم اخلاق، از زیست شایسته و رفتار بایسته سخن مى‏رود، شاید تصور شود که اخلاق، با روان‏شناسى یکى هستند؛ چرا که هر دو علم، به کاوش در رفتار آدمى مى‏پردازند. ولى باید توجه داشت که این دو علم، دو حوزه کارى جداى از یکدیگر دارند. روان‏شناسى در رفتار موجود اشخاص تحقیق مى‏کندو اخلاق از رفتار بایسته سخن مى‏گوید.
اخلاق، از بایدها سخن مى‏گوید و روان‏شناسى هستها را پى‏گیرى مى‏کند.
روان‏شناسى از تیز هوشى، قدرت یادگیرى، استعداد هنرى و ذاتى فرد بحث مى‏کند که صفات«شخصیت» اوست، ولى اخلاق از ویژگیهاى خلق و خوى فرد سخن مى‏گوید.
روشن است که علم اخلاق. مى‏تواند در تحقیقات خود از روان‏شناسى بهره برد و به درمان افراد فساد بپردازد.
زمانى که شخصى حسد مى‏ورزد، یا خود بزرگ بین است و... تنها در چنگ خویهاى ناروا گرفتار نیامده، بلکه به بیمارى روانى نیز، دچار آمده است. بیمارى که بازتابهاى خاصى را در پى دارد.
غیبت، خویى است ضد اخلاقى و غیبت کننده، بیمار نیز هست. سلامتى روانى ندارد. او راکینه‏ها، عقده‏ها و ناکامیها به این سوى مى‏رانند:
«الغیبة جهد العاجز»
غیبت تلاش افراد ناتوان است‏
بنابراین پستى اخلاقى بیمارى روانى است که با کمک روان‏شناسى مى‏توان این رفتار ناشایست را درمان کرد و به انگیزه‏هاى آن پى برد. از این روى، بین علم اخلاق و روان‏شناسى پیوندى وجود دارد که در درمان اخلاق نا پسند و براى اصلاح افراد، مى‏توان از این دو دانش بهره برد.
روان شناسان جدید، از آن رو که در مطالعات خویش، روش علوم تجربى را به کار مى‏گیرد، آن بخشى از مسائل روانى را بررى مى‏کنند که امکان مشاهده و بررسى موضوعى آنها وجود دارد و از تحقیق در بسیارى از پدیده‏هاى روانى که در محدوده مشاهده و آزمون تجربى نمى‏گنجد، اجتناب مى‏کنند. از این روى، کار بررسى در مورد خود «نفس» را کنار گذاشته‏اند، چون روان در خور آزمایش نیست.
اینان، تحقیقات خود را متمرکز در رفتار آدمى کرده‏اند که در خور رؤیت و ارزیابى است. این، سبب شده که فقط به بعد حیوانى انسان توجه کنند و بعد معنوى وى رااز یاد ببرند وبه گفته علماى اخلاق، بعد «ملکى» انسان را، که انسانیت وى به آن است، فراموش کنند.
اخلاق و فقه‏
علم اخلاق، درباره نفس و رفتار برخاسته از آنها سخن مى‏گوید و علم فقه، به کارهاى مکلفان مى‏پردازد. بنابراین، این دو علم، به گونه‏اى اشتراک دارند.
در علم اخلاق، «رفتار» از آن جهت که بار ارزشى دارد و آشکار کننده سرشت فرد است، مورد بررسى قرار مى‏گیرد و اگر عملى، گاهى اتفاق بیفتد، از جهت علم اخلاق مورد توجه نیست. اما در فقه، رفتارى مورد توجه است که دستور بر انجام و بیا ترک آن رسیده باشد، حتى اگر عملى یک بار شخصى آن را انجام دهد، از جهت حقوقى و فقهى، به ارزیابى گذارده مى‏شود با این که مشترکاتى بین فقه و اخلاق وجود دارد، ولى هر یک از دو علم، از حیثیت و جهت یکسانى بحث نمى‏کنند. در فقه، بحث از افعال مکلفان است، از جهت تشخیص وظیفه و تعیین حدود و حقوق افراد؛ ولى دراخلاق، موضوع اصلى ارزشهاى اخلاقى و فضایل انسانى، مورد توجه است. آداب مستحبى از نظر فقهى، هیچ گونه الزامى ندارند، امّا همانها رادر رابطه بااصلاح و تهذیب نفس در نظر بگیریم، به گونه‏اى بایستگى در پى دارند؛ چرا که بار ارزشى دارند. ممکن است عملى از نظر حقوقى ممنوع نباشد، لیکن در چهار چوب علم اخلاق، ناپسند باشند. نیت بد در فقه و حقوق کیفرى ندارد، و لیک در اخلاق، نیت اصالت دارد و تفاوت کارهاى انسانها به نیتهاى آنان بستگى دارد. چه بسا، عملى روى مصالح اجتماعى یا نیازهاى فردى، صحیح و در فقه مباح باشد، امّا پیامدهاى ناگوار اخلاقى داشته باشد. گاهى انسان، ناگزیر است که دروغ بگوید و غیبت کند. این، بى گمان اثر روحى بدى روى شخص مى‏گذارد، هر چند در فقه رواست.
و از این روى، انسان اگر بتواند در موارد ضرورت نیز دروغ نگوید، بهتر است.
سفارش علماى اخلاق در عمل به تو ریه، براى پرهیز از آثار بد دروغ است. تجرّى اگر خلاف شرع هم نباشد، پیامدهاى ناگوارى در روح و روان آدمى به جاى مى‏گذارد.
برخى کارها که جنبه حقوقى دارند و انجام آن در روان انسان تأثیر مثبت یا منفى مى‏گذارند، عنوان اخلاقى و ارزشى نیز پیدا مى‏کنند و به گونه‏اى تلازم بین جنبه حقوقى و جنبه اخلاقى آن وجود دارد. در چنین مواردى براى از بین بردن بعد حقوقى موضوع، در آغاز بعد ارزشى و اخلاقى آن را دگر گون مى‏سازند. این مسأله، در موضوعات اجتماعى و اخلاق عمومى، بیشتر محسوس است.
غرب، که امروز گرفتار بحران اخلاقى شده، از آن جهت است که ارزشها را وارونه ساخته است.
غربیان، خدا و اخلاق را از انسانها گرفته‏اند و در نتیجه بعد حقوقى آن را نیز از بین برده‏اند. وقتى که حجاب ضد ارزش باشد، از جهت حقوقى، خود را موظف به بیرون راندن دانش‏آموزان با حجاب مى‏دانند.
زمانى که کارهاى ناساز با پاکدامنى، بار منفى خود را از دست مى‏دهد، مشکل حقوقى آنها نیز حل مى‏گردد.
از نظر متفکران غرب، اگر مقرراتى را مجلس با تشریفات خاصى تصویب کند و مراجع صلاحیت دار قضایى ضامن اجراى آن شوند، در آن گاه، افراد با قانون سرو کار دارند و مسأله حقوق مطرح مى‏شود. امّا اگر اصول غیر مدون وجود داشته باشد که جامعه آن را پذیرفته و یا رد کرده، جنبه اخلاقى پیدا مى‏کند. برابر این دیدگاه:
«اخلاق، مجموعه‏اى از قوانین غیر رسمى است. اصول کلى اخلاقى، چیزى جز قواعد پذیرفته شده رفتار اجتماعى و احکام ویژه اخلاقى نیز چیزى جز کار برد آن احکام در مواردى خاص نیستند. »
برابر این دیدگاه، اخلاق مقررات اجتماعى غیر رسمى است که شناسه خاصى در جامعه دارد و این، با آنچه در فقه و اخلاق اسلامى مطرح است، فاصله دارد.
حوزه و علم اخلاق‏
عالمان وارسته حوزه از دیرباز، رویکرد اساسى به تهذیب نفس و علم اخلاق داشتند.
آموزش اخلاقى، در کنار احکام و عقائد رکن مهمى از مباحث حوزه‏هاى علمیه بوده است. درسهاى اخلاق و نوشتن دستور العملهاى اخلاقى و کتابهاى اخلاقى رایج بوده است و به خاطر این اهتمام جدّى، انسانهاى وارسته‏اى تربیت شده‏اند که هر یک، اسوه‏اى بوده‏اند براى حوزویان و دیگر مردم.
امّا اکنون، بهاى لازم به اخلاق داده نمى‏شود و بسان دیگر علوم حوزوى به آن توجه نمى‏گردد. بحثها و درسها اخلاق، کم فروغ شده است و تحقیقات لازم و بایسته در این علم انجام نمى‏گیرد و ناهنجاریهایى که گاهى دیده مى‏شود، ریشه یابى نمى‏شوند گر چه ساعاتى در روزهاى پایانى هفته، براى درس اخلاق در نظر گرفته شده، اما برنامه ریزى دقیقى در این زمینه انجام نگرفته و متن خاصى براى آموزش علم اخلاق تدوین نشده است.
آموزش اخلاق، به استادان پرهیز گارى واگذار مى‏شود که با شیوه مورد پذیرش خود، به آموزش مسائل اخلاقى مى‏پردازند و کارى ندارند که این شیوه، چقدر کار آیى دارد و چقدر در نفوس تأثیر مى‏گذارد و سبب دگرگونى مى‏شود و...
البته، این درسها در مواردى کارساز و مفیدند؛ امّا بهره ورى از آنها براى همه کس میسور نیست و در همه جا کار آیى ندارد و طلبه را در گوناگون عرصه‏هاى زندگى به کار نمى‏آید، از این روى طلاب، گرایش جدّى براى حضور در این درسها، از خود نشان نمى‏دهند.
با این حال، کسى به فکر نیفتاده که درسهاى اخلاقى را از این حالت به در آورد و رونقى به آنها بخشد و روحى در آنها بدمد که در زندگى امروز، نفشى داشته باشند.

 

لزوم آموزش علم اخلاق‏
علم، ارزش ذاتى دارد و ملاک برترى است. علم، توانایى و محبوبیت مى‏آورد، پیروى مردم را در پى دارد، قدرت آفرین است، نفوذ بر مردم راسبب مى‏گردد و افراد را به جایگاه اجتماعى و سیاسى والا مى‏رساند.
صاحب دانش، چه در حوزه باشد و چه در دانشگاه، چه در بین روشنفکران باشد و چه در بین روحانیان، این ویژگیها را مى‏یابد.
حال، اگر این عالم خود ساخته نباشد و به تهذیب نفس نپرداخته باشد، چه خواهد کرد؟ آیا به جاى خدمت، خیانت نخواهد کرد؟ به جاى عدالت، ظلم نخواهد گستراند؟ به جاى تبیین حقایق دینى، به تحریف آنها دست نخواهد زد به جاى جذب مردم به دین، سبب دورى آنان از دین، نخواهد شد؟
آرى، اگر عالمى خود ساخته نباشد و وارد اجتماع شود، خطر ناک خواهد بود.
لغزش یک عالم انحراف گروه زیادى را در پى دارد. مذهبهاى انحرافى و مکتبهاى الحادى، همیشه از اندیشه عالمان ناپاکیزه نشأت گرفته است.
فراگیر دانش اخلاق در حوزه، فقط براى اصلاح و تهذیب افراد حوزوى یست، بلکه فراگیرى آن براى انجام رسالتى است که حوزویان در ارشاد و راهنمایى مردم دارند. عالم حوزوى وظیفه دارد با ناهنجاریهاى اخلاقى مبارزه کند و محیط سالم و متناسب با جامعه اسلامى به وجود آورد. و این، به طرح و برنامه و تدوین مسائل ناب اخلاقى و بررسى راههاى پیاده کردن و رواج دادن ارزشها، در بین روحانیان و مردم نیاز دارد.
انگیزه‏هاى بى توجهى به علم اخلاق‏
علم اخلاق، در فرهنگ اسلامى در بعد عملى از موفقیتهایى برخوردار بوده است و اساتید و معلمان اخلاق در تهذیب و تربیت شاگردان خویش، تلاش فراوانى داشته‏اند و انسانهاى والا و بزرگوارى پرورش داده‏اند، اما از بعد نظرى مباحث آن مستقلاً مورد توجه قرار نگرفته است. بى توجهى به علم اخلاق، انگیزه‏هاى گوناگونى مى‏تواند داشته باشد که به برخى از آنها اشاره مى‏شود:
.۱ از آن جا که در آیات و روایات، تأکید فراوان بر خو گرفتن به اخلاق حسنه شده و بسیار از اخلاق نیک و بد و خویهاى شایسته و ناشایسته سخن رفته، برخى بر این تصورند که با توجه به این آیات و روایات، نیازى به بررسى علمى اخلاق و روشمند ساختن آن نداریم.
در درس اخلاق، اگر آیات و روایاتى ارائه گردد و حکایتها و مثالهایى از سیره بزرگان، افزوده شود، کفایت مى‏کند.
همین شیوه را درباره افراد هم مى‏توان به کاربرد و با پند و اندرز آنان را تحت تأثیر قرار داد و با اخلاق اسلامى آشنا کرد.
این شیوه، به خاطر تأثیر نسبى که در نفوس داشته، سبب شده است که بحثهاى نظرى علم اخلاق، به بوته فراموشى نهاده شود.
این شیوه، گر چه ممکن است بر گروهى تأثیر نهد، ولى جانشین علم اخلاق نمى‏شود.
.۲ دانشمندان و فلاسفه اسلامى که درباره علم اخلاق آثارى از خود به جاى گذارده‏اند، مانند:
# ابن مسکویه رازى، نویسنده:«تهذیب الاخلاق و طهارةالاعراق».
# خواجه نصیر الدین طوسى نویسنده:«اخلاق ناصرى»
# نراقى نویسنده «جامع السعادات»
دیدگاههاى ارسطو را درباره علم اخلاق پذیرفته‏اند و علم اخلاق اسلامى رامساوى و همسو با اخلاق ارسطویى دانسته‏اند. این دیدگاه، در حوزه‏ها، پذیرفته شده؛از این روى اخلاق برنخاسته و نظر جدیدى عرضه نداشته است.
وقتى روى مسائل دانشى بحث نشود و مخالفان و موافقان دیدگاههاى خود را مطرح نکنند، کم کم آن دانش، از حوزه دانش بیرون مى‏رود و توجهى به آن نمى شود.
به نظر مى‏رسد در پذیرش اخلاق ارسطویى در حوزه اسلامى، عواملى چند، نقش داشته‏اند، از جمله:
# برابر بودن موارد اخلاق ارسطویى با آیات و روایات.
# نبوغ و سیطره عملى وى بر جهان اسلام.
# تصور اعتقاد وى به خدا، بسان عقیده و باور
.۳ از دیگر انگیزه‏هاى بى توجهى به علم اخلاق، الزامى نگرفتن آن است. اگر به فقه توجه مى‏شود و به آن بهاى فراوان داده مى‏شود، از آن روست که وظیفه مکلفان را مشخص مى‏سازد: چه چیز حلال و چه چیز حرام و چه چیز واجب و چه چیز غیر واجب است. حکم اخلاقى را جزو مستحباتى مى‏دانند که نگهداشت آن، به عهده مکلف است و کیفرى براى آن در نظر گرفته نشده، از این روى، به آن توجه نمى‏کنند.
گاهى آداب اجتماعى قومى، چنان قوى است که نه تنها حکم اخلاقى، بلکه احکام فقهى را نیز تحت تأثیر قرار مى‏دهد. گاهى نیز اصول مسلمى را به بهانه اخلاقى بودن، از الزام مى‏اندازند. اگر گفته شود عدل از اصول مهم اسلامى است که در تمام شؤون باید مورد توجه قرار گیرد و این اصل، بر همه اصول و قواعد، حاکمیت دارد؛ چرا که خداوند، خود، عادل است و نظام هستى را به عدل استوار ساخته:«بالعدل قامت السموات و الارض» و عدل جزو اصول مذهب شیعه است، مى‏گویند این اصل اخلاقى است؛ یعنى الزام آور نیست؛ اما دقت نمى‏کنند که بسیارى از مفاسد اخلاقى و کارهاى خلاف شرع که نهى از آن را لازم مى‏دانند، برخاسته از عدم تهذیب نفس و بى توجهى به تربیت و تهذیب اخلاق افراد است. آنان، نفش اساسى اخلاق در رفتار آدمى را نادید مى‏گیرند و با امر و نهى در صدد اصلاح افراد بر مى‏آیند و توجه ندارند که امر و نهى صرف، نه تنها نقش مثبتى در روحیه و اصلاح افراد ندارد، بلکه نوعى واکنش منفى و گاهى خطر ناک در درون آنان ایجاد مى‏کند و زمینه انحراف اشخاص را فراهم مى‏سازد.

 

خلاصه سخن‏
.۱ اخلاق از علوم اجتماعى و انسانى است و از چگونه بودن و چگونه زیستن انسان سخن مى‏گوید و بر تعدیل غرائز و تصحیح رفتار آدمى، پا مى‏فشرد .
.۲ تفاوت آنچه در تعریف علم اخلاق علمأ اسلامى ذکر کرده‏اند، با آنچه در منابع غربى آمده، در این است که دانشمندان اسلامى، بیشتر به تعدیل غرائز و تهذیب نفس و خویها توجه دارند و دانشمندان غربى، بیشتر، به رفتار آدمى نظر دارند که برخاسته از خویهاى اوست.
.۳ بحثهاى نظرى در اخلاق اسلامى، مورد بى مهرى قرار گرفته و آنچه مطرح بوده دیدگاه دانشمندان یونان است که امروز اشکالهاى فراوانى بر آن وارد شده است.
.۴ علم اخلاق، فقه و روان‏شناسى مشترکاتى دارند، ولى یکسان نیستند. هر یک سمت و سوى خاص خود را دارد.
.۵ نیاز حوزه به علم اخلاق، امرى انکارناپذیر است. حوزویان در راه تحقق رسالتى که در اصلاح جامعه به عهده دارند، ناچار از ارائه اخلاق علمى و روشى مؤثر در تصحیح رفتار انسانهایند.
.۶ بى توجهى به علم اخلاق، انگیزه‏هاى فراوانى دارد، از جمله بسیارى از اصحاب حوزه، بر این پندارند که اخلاق، یکسرى پند و اندرز هایى است که در آیات و روایات به آنها اشاره شده و نیازى به بررسى علمى نیست.
.۷ توجه علماى وارسته به تهذیب نفس به حوزه امرى مسلم و غیر قابل انکار است، اما روشى که آنان در حوزه به کار مى‏بردند عمومیت ندارد.
.۸ با توجه به این که چهار چوب خاصى براى علم اخلاق اسلامى به ما ارائه نشده و با توجه به رسالتى که حوزویان دارند، لازم است با استفاده از قرآن و حدیث و دیدگاههاى عالمان وارسته و بهره ورى از مطالعات روان‏شناسى و جامعه‏شناسى در پى ریزى اخلاق نظرى و عملى تلاش کرد و مردم را به اخلاق اسلامى آراست و خویها و رفتارهاى ناپسند را از جامعه زدود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع و معاخذ ناشر

 

فلسفه اخلاق لاریجانی

 

اخلاق و ادب اسلامی ابوالحسن مطلبى

 

سایت های مربوط به اخلاق محمد اسفندیارى

 

 

 

 

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   13 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله علم اخلاق
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد