خداى سبحان کمال محض و کمالآفرین است؛ هر چه از او ظهور کند کامل است. عالم و آدم از او ظهور کرده و هر دو از مظاهر کمال حقند، هم کمال نفسى دارند و هم از کمال نسبى برخوردارند : «ما ترى فى خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل ترى من فطور» (1) همه ذرات عالم هستى به سوى کمال در حرکتند و مسیر امر الهى را طى مىکنند، خداى سبحان به آسمانها و زمین فرمود: خواسته یا ناخواسته به سوى من بیایید، گفتند ما خواهانیم و با طوع و رغبت مىآییم: «فقال لها وللأرض اتیا طوعا أو کرها قالتا أتینا طائعین» (2) . انسان نیز تافتهاى جدا بافته از جهان خلقت نیست، از این رو سعى مىکند با رسیدن به کمال مطلوب خود را با سایر مخلوقات وفق دهد وبا مجموعه جهان آفرینش هماهنگ سازد، راه هماهنگ شدن با نظام پیوسته جهان، در سیر به سوى کمال مطلوب، کسب فضایل اخلاقى است. اخلاق این توانایى را دارد که انسان متخلق را در این مسیر با این مجموعه هماهنگ کند، انسان نیز به طور طبیعى پذیراى چنین هماهنگى است و در مسیر کمال مطلق در حرکت است.
کمال در چیست؟
صاحبان علوم گوناگون، تفسیرهاى متنوع و متفاوتى از کمال انسان دارند. هر کسى کمال را در رشته علمى خاص خود مىداند؛ ولى آخرین سخن را کمالآفرین جهان هستى، خداى سبحان، مىگوید و چه کسى راستگوتر از اوست؟:
«و من أصدق من الله قیلا» (3) .
در علوم اعتبارى و قراردادى، صاحبان علوم ادبى، کسى را که در علومادبىجامع باشد، «کامل» مىنامند. آنان به کسى که لغت شناس ماهرودرفن لغت سرآمد باشد، «لغوى» و به کسى که در علم «اعراب» سرآمدباشد «نحوى» و به کسى که در فن شعر و قافیه و وزن شناسى ماهر باشد، «عروضى» و به کسى که جامع بین این رشتهها شده «ادیب کامل» مىگویند.
در علوم استدلالى، به کسى که در هندسه، ریاضیات و علوم تجربى، طبیعى و منطق سرآمد و ماهر باشد و با جمع این سه رشته بتواند در معارف الهیه، حقایق را به خوبى استنباط کند، «فیلسوف کامل» و «حکیم» مىگویند؛ ولى در علوم حقیقى و نزد اهل معرفت، کمال به معناى دیگرى تفسیر شده است. مرحوم سید حیدر آملى، که از عرفاى بنام امامیه و از معتقدان به ولاى اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) است مىگوید: به کسى که در علم شریعت، سرآمد و در علم طریقت، داراى کارآیى لازم و در علم حقیقت، صاحب بصر باشد، «شیخ» مىگویند. بنابراین، شیخ، انسان کاملى است که داراى این ویژگیهاى یاد شده باشد.
البته هر کدام از این علوم، اصطلاح خاص خود را داراست؛ در روایات معصومین (علیهمالسلام) نیز آمده است که همه کمال، در امورى، مانند «تفقه در دین» است:
«الکمال کل الکمال التفقه فی الدین و..» . (4) .
تفقه در دین، عبارت از دین شناسى و دین باورى است. کسى که دین شناس نیست یا دین شناس است ولى دین باور نیست، فقیه نیست. «تفقه» در دین به معناى ماهر و ممحض بودن در دین است.
پایه علوم
دین، سلسلهاى از مسائل نظرى و مسائل عملى است و کسى متفقه در دین است که در آنها سر آمد باشد. دین، هم دستور علم و هم دستور استغفار مىدهد. ذات اقدس اله به پیغمبر مىفرماید : «قل رب زدنى علما» (5) یعنى، به خدا بگو که بر علم من بیفزا. نیز خداوند در قرآن، بیان مىکند که پیغمبر چه علمى را از خدا طلب کند.
همه علومى که در تأمین سعادت و رفع نیازهاى بشرى سهم مؤثرى دارند از یک نظر، صبغه اسلامى و دینى دارند؛ چون فراهم کردن و فراگیرى آنها و نیز استفاده از آنها در رفع نیاز جامعه اسلامى واجب عینى یا کفایى است و علوم از این جهت «اسلامى» مىشود (البته براى اسلامى بودن علوم انسانى در رتبه اول و علوم تجربى در رتبه دوم معناى دقیقى است که خارج از بحث کنونى است) ؛ ولى قرآن کریم، علمى را که اساس و پایه همه علوم است که اگر باشد، علوم دیگر فراهم و به جا مصرف مىشود و اگر نباشد، علوم دیگر یا تحصیل نمىشود یا اگر تحصیل شود، به جا صرف نمىشود، به پیغمبر آموخت و فرمود:
«فاعلم انه لا اله الا الله و استغفر لذنبک» (6)
و آن، علم «توحید» است.
اگر کسى بداند در کل جهان، خالق، مدبر و مربى عالم و آدم، خداست و همه کمالها و جمالها را او آفریده و زمام آنها به دست اوست، قهرا در فراگیرى کمال از خدا غفلت نمىکند و اگر کامل شد، در نشر آن هم براى رضا خدا مىکوشد و قصور و دریغى نمىورزد. این علم، علمى استدلالى است. عالم شدن به وحدانیت حق، کار آسانى نیست. ممکن است کسى بر اساس همان تفکر سنتى و عادى بگوید: «لا اله الا الله» اما، در برنامههاى عملى او توحید ظهور نکند .
نشانه توحید عملى
توحید در برنامههاى عملى آنگاه ظهور مىکند که انسان در آغاز و پایان هر کارى «خدا» بگوید:
«و قل رب أدخلنى مدخل صدق و أخرجنى مخرج صدق» (7) .
همان گونه که قبلا اشاره شد، این آیه، اختصاصى به ورود در دنیا یا برزخ یا قیامت و خروج از دنیا یا برزخ یا صحنه قیامت ندارد، بلکه موحد هر کارى را انجام مىدهد باید بتواند «نام خدا» را ببرد و این کار. قهرا واجب و یا مستحب است. به عبارت دیگر، کارى که انسان به نام خدا شروع مىکند، کار حرام و مکروه یا مشتبه و مشکوک نمىتواند باشد؛ زیرا چنین کارهایى هرگز مورد رضایت خداى سبحان نیست و با ذکر نام او نیز هیچ تناسبى ندارد.
این که گفتهاند: هر کارى را که انجام مىدهى نام خدا را ببر؛ یعنى کار باید به گونهاى باشد که انسان بتواند به نام خدا بگوید و این، بهترین برنامههاى توحیدى است که در همه شئون زندگى ما هست. انسان موحد، در همه امور چنین مىاندیشد. گاهى ممکن است انسان، در اوایل امر با حسن نیت، وارد کارى بشود و به نام خدا بگوید؛ ولى دراثناى عمل، جاذبههاى طبیعى، او را به سمت خود منحرف کند و او نتواند در پایان کار به نام خدا بگوید. آیه سوره «اسراء» مىگوید: در آغاز هر کارى که وارد مىشوید، به نام خدا بگویید و به همین صورت کار را ادامه دهید به گونهاى که وقتى از آن دست کشیدید نیز بتوانید به نام خدا بگویید با این ترتیب، سراسر آن کار واجب یا مستحب، مظهر توحید مىشود.
چنین انسانى اهل استغفار هم هست، یعنى از خدا طلب مغفرت مىکند که اگر غفلتى کرد یا قصورى ورزید و یا گاهى به برخى از گناهان صغیره مبتلا شد، خدا از او در گذرد و مىدانیم که استغفار براى نوع اولیا، جنبه دفعى دارد، یعنى آنان با این استغفار از خطر ارتکاب به گناه مىرهند، نه جنبه رفعى تا آنان با استغفار از خطر کیفر گناه ارتکاب شده نجات یابند.
انسان مهذب و منزه از غبار طبیعت، کامل است. و بهشت، «دارکمال» نامیده مىشود. اسلام نیز، کامل است و نقصى در آن نیست.
نعمت یاد آورى گناه
مشکل ما در نقص ونرسیدن به کمال، فراموشى است که از بدترین مصیبتهاى ماست. کار خوبى را که انجام مىدهیم، فراموش نمىکنیم. چون آن را بارها بازگو کرده و به آن علاقمندیم؛ ولى چون گناه مرتکب شده را پنهان مىکنیم، کم کم از یادمان مىرود. و در صدد جبران آن هم نیستیم؛ زیرا انسان آنگاه در صدد جبران نقص است که متذکر آن نقیصه باشد.
از این رو به ما گفتهاند: اگر کار خیرى کردید، آن را فراموش کنید و اگر از شما اشتباهى سر زد، به یاد آن باشید؛ زیرا تذکر خطا وسیله استغفار و سبب انفعال است ولى یاد آورى کار خیر، زمینه غرور را فراهم مىکند. گاهى انسان آن قدر کار خیر را بازگو مىکند که کار خیرش پژمرده مىشود.
در بعضى از روایات اهل بیت ( علیهم السلام) آمده است که اگر شما کار خیرى را انجام دادید، لازم نیست آن را براى کسى بازگو کنید؛ مثل اینکه، شما گلى را از بوستان بکنید و چند بار به آن دست بزنید. طبیعى است که پژمرده مىشود و عطر و زیبایى آن از بین مىرود. کار خیر نیز وقتى زیبا و معطر است که پنهان بماند یا اگر در شیشه عطرى را باز کنیم، عطر از آن مىپرد. ولى کار شر مثل بوى بد است، در شیشه آن را بر دارید بگذارید زود بویش برود، یعنى به یاد آن باشید. وقتى به یاد بودید با توبه آن را جبران مىکنید (8) .
غیر معصومین ( علیهم السلام) نوعا کم یا زیاد به گناه آلودهاند و فراموشى، آلودگى را مىافزاید. از این رو تذکر گناه، جزو بهترین نعمتهاست؛ زیرا انسان را به توبه وادار مىکند. به همین جهت به پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم دستور داده شده که: «فاعلم انه لا اله الا الله واستغفر لذنبک وللمؤمنین» (9) تا هشدارى باشد براى امت آن حضرت.
کمال در بینایى و دارایى
با این بیان، معلوم مىشود کمال، در بینایى و دارایى انسان است، انسان باید معارف الهى را به خوبى بفهمد و بر اساس آن عمل کند، یعنى آنچه را که یاد گرفته به عمل برساند. همان گونه که خوبیها با عبادتهاى خوب تلازم دارند، بدیها نیز با عبادتهاى ناقص متلازمند؛ یعنى، اگر کسى به بخشى از کارهاى خوب موفق شود، توفیق انجام نمازهاى خوب هم نصیب او مىگردد. و آن نمازهاى خوب، زمینه مىشود که بعد از نماز به کارهاى خوب دیگرى دسترسى پیدا کند؛ متقابلا اگر کسى تن به گناه بدهد، به عبادات خوب، موفق نمىشود عبادات او ناقص است و عبادات ناقص، توان ندارد او را از زشتیها باز دارد. چون نمازى که عمود دین و با روح است، انسان را از زشتى باز مىدارد. این خود نهى از منکرى است که ضامن اجرا دارد. اینکه خداوند در قرآن مىفرماید:
«ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر» (10)
یعنى، نماز واقعا انسان را در درون خود، حفظ مىکند و باز مىدارد. این نهى از منکر تشریعى نیست.
گاهى ممکن است ما به گناهى تن در دهیم و دیگرى ما را نهى از منکر کند؛ ولى سخن او در ما اثر نکند؛ اما اگر کسى از درون، ما را نهى از منکر کند، یقینا اثر دارد. نماز نهى از منکر از درون است و انسان را از زشتى باز مىدارد و اگر انسان از زشتى بازداشته شود، «کامل» مىشود.
جهاد اکبر و ریزش کوثر
از سخنان شیرین افلاطون این است که مىگوید:
من در علوم دیگر مىنوشیدم تا سیراب بشوم؛ ولى در علم الهى، سیراب شدهام بدون اینکه بنوشم.
در علوم دیگر، اگر انسان کتابى را مطالعه کند و با رنج و کوشش مطلبى را بفهمد، به همان نسبت لذت مىبرد. مانند کسى که با کندوکاو مقدارى آب، استخراج کرده ونوشیده و رفع عطش کرده و لذت برده است؛ اما در معارف حقه، کمال به گونهاى است که انسان بدون رنج کتاب، کتیبه، درس، الفاظ علوم حصولى ومفهوم ذهنى و... سیراب مىشود؛ مثل این که در بهشت اگر کسى بخواهد از کوثر استفاده کند، با رنج و تلاش همراه نیست. لذا مىگویند:
«دولت آن است که بى خون دل آید به کنار» .
رنجهاى ما محصول موقتى دارد؛ لطف آن است که از جاى دیگر، نصیب انسان شود و وقتى از جاى دیگر، نصیب وى مىشود که قلب منزه داشته باشد. مأموران الهى دائما فیض مىرسانند و قلب منزه و مهذب طلب مىکنند این ما هستیم که متأسفانه همواره سعى مىکنیم بارى بر دوشمان افزوده و با همین علوم حصولى و مدرسهاى خود را سرگرم کنیم! از این رو مشغول کند وکاو هستیم تا اندک آبى از زمین بجوشد؛ اما تلاش و کوشش نمىکنیم که کوثر علم الهى از بالا ریزش کند، و این با جهاد اکبر حاصل مىشود که بسیار سخت است، به این دلیل که ما در نمازى دو رکعتى، که حداکثر پنج دقیقه وقت لازم دارد، نمىتوانیم خود را حفظ کنیم!
دیو در خلوتگه دل!
ما مىخواهیم با خلوص و حضور باشیم و به آن علاقمندیم و دین نیز به آن دستورداده، پس کیست که حواس ما را به شرق و غرب و بالا و پایین، منحرف مىکند؟ معلوم مىشود ما امین نبوده و در نعمتهاى الهى امانت را رعایت نکرده و دشمن دین خود و خدا را که شیطان است به درون دل، راه دادهایم و او فکر ما را رهبرى مىکند! او در حال عادى کارى با ما ندارد کسى که مىخواهد یک ساعت در جایى بنشیند و فقط به در و دیوار نگاه کند، حواسش جمع است و نگاه مىکند، چون اتلاف عمر است و شیطان در حال اتلاف عمر، با تمرکز حواس انسان کارى ندارد.
نیز اگر کسى بخواهد به آهنگ حرامى گوش بدهد یا منظره حرامى را بنگرد، حواسش جمع است و با کمال حضور دل، آن آهنگ باطل را گوش مىدهد و آن منظره حرام را هم مىنگرد، چون او دل را به دست کسى داده که خواستهاش همین است؛ ولى اگر بخواهد مواعظ و معارف دینى را گوش بدهد یا قرآن و دعا بخواند تمرکز حواس ندارد، کلمات را بر زبان جارى مىکند؛ ولى معانى در دلش راه ندارد؛ زیرا صحنه دل را دیگرى گرفته، مانند مالباختهاى که دیگرى به خانه او آمده و غاصبانه آن را اشغال کرده است.
ذات اقدس اله مىفرماید:
«بل الإنسان على نفسه بصیرة و لو ألقى معاذیرة» (11)
انسان بر جان خود، «بصیره» است، یعنى خودش را مىشناسد (12) . هر کس وقتى به درون خود، سرى مىزند خود را خوب مىشناسد؛ اگر چه ممکن است بخواهد براى تبهکاریهاى خود توجیههاى ناروا کند و عذرهاى باطل بتراشد:
«و لو ألقى معاذیرة»
و این البته اختصاصى به قیامت ندارد. در دنیا هم ما خود را خوب مىشناسیم.
اگر بخواهیم کامل بشویم چارهاى جز تهذیب روح نیست و تهذیب روح راهندادن بیگانه به حریم دل است. وقتى هر گونه سخنى را مىگوییم، به هر جایى نگاه کرده، به هر چیزى گوش فرا مىدهیم، هر غذایى را خورده، و به مال هر کسى چشم طمع دوختهایم، بدانیم بیگانه را در دل خود جاى دادهایم. آنگاه که بیگانه در دل ما جاى کند، آن را تصاحب مىکند. به همین جهت، نمازى خوانده مىشود که از نظر فقهى و شریعت صحیح است اما از نظر کلامى، اخلاق و طریقت مقبول نیست. چون در بعضى روایات اهل بیت ( علیهم السلام) هم آمده است که: همان مقدارى از نماز مقبول است که انسان مىفهمد با خدا مناجات مىکند. آن نقاط روشنى که در نماز هست چند جملهاى است که انسان مىفهمد با چه کسى حرف مىزند، جملاتى که با خلوص، ادا مىشود (13) .
بنابراین، کمالى که فقه و دین آن را به رسمیت مىشناسد در تقرب به خدا و مظهریت انسان براى ذات اقدس اله است. چون هیچ نقصى در او نیست. و او هستى، علم، قدرت، حیات و کمال محض است و بنده خدا هر اندازه به او نزدیک شود از این اوصاف سهمى مىبرد و طرفى مىبندد و به همان اندازه، کامل مىشود و تنها مانع رفتن به سوى دوست، «غبار ره» است که با تهذیب، زدوده مىشود.
کمال در گرو احساس خطر
کسى که مىداند خطرى تهدیدش مىکند و او را در بین راه، گرسنه و تشنهمىگذارد، در فکر علاج خطر بر مىآید. جهنمىها در عین حال که غذاهاىفراوانى مىخورند و آبهاى فراوانى مىنوشند، همیشه گرسنه و تشنهاند؛ زیرا غذایشان «غسلین» و «ضریع» است:
«فلیس له الیوم هیهنا حمیم و لا طعام إلا من غسلین» (14)
و «غسلین» همان چرکابه است،
«لیس لهم طعام الا من ضریع» (15)
و «ضریع» یعنى تیغ. چون آنان، در دنیا به طور مرتب به اینو آن نیش مىزدند و خار راه بودند. زخم زبان و زبانه قلم، بدگویى و سلب حیثیت از این و آن در حقیقت، تیغى است که به جان دیگران فرو مىرود و همین تیغها در قیامت، ظهور مىکند و به بوته تیغ تبدیل مىشود که آن را به تیغ زن مىخورانند.
انسان در دنیا هر شبانه روز، دو یا سه وعده غذا مىخورد و سیر مىشود. مگر انسان طماع که شبانه روز غذا مىخورد، شب به امید صبح بر مىخیزد و صبح به امید شب مىکوشد؛ ولى هرگز سیر نمىشود. غذاى دوزخیان دایمى است و مدام باید غسلین وضریع بخورند. این گونه از پىآمدهاى تلخ، ناله و استغفار دارد و بدون آن، کمال ممکن نیست و سخن خدا هم سخنى مانند «سبعه معلقه» و دواوین شعراى جاهلى نیست تا از باب «أحسنه أکذبه» ، مبالغه و اغراق در آن راه داشته باشد، بلکه صدق محض است.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 22 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلودمقاله کمال انسان از نظر دین