رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله بهداشت روانی

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله بهداشت روانی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

مقدمه:
یافته‎های علمی گواه آنست که بهداشت روانی از جمله مهمترین نیازهای انسان امروزی است که برای تأمین آن لازم است فرد دقیقاً خود را بشن اسد، بتواند دیگران را درک کرده و روابط مؤثری با آنها ایجاد نماید. هیجانات منفی و استرس‎های روزمره خود را شناسایی کرده و آنها را تحت کنترل درآ‌ورد. به شیوه‎ای مؤثر مشکلات خود را حل کرده و تصمیمات مناسبی را اتخاذ کند. نسبت به اطلاعات عدیده‎ای که لحظه به لحظه با آنها مواجه می‎شود، پذیرندة صرف نباشد و دیگر اینکه کلیشه‎ای فکر نکند. لازمة برآورده شدن نیازهای اساسی فوق تسلط یافتن بر 6 مهارت مهم در زندگی است که این مهارتها عبارتند از:
1- مهارت خودآگاهی 2- مهارت کنترل خشم 3- مهارت مقابله با استرس 4- مهارت حل مسأله 5- مهارتهای ارتباطی 6- تفکر انتقادی
1- مهارت خودآگاهی:
خودآگاهی به این معنی است که افراد چگونه به خود نگاه کرده و بر اساس این نگاه چه احساسی پیدا می‎کنند. داشتن خودآگاهی قوی بسیار مهم است. افراد خودآگاه: افرادی محبوب، دارای دوستان زی اد از تجربه‎های درس می‎گیرند و افراد مسئولیت‎پذیری می‎باشند. نوع خودآگاهی ما پیش‎بینی کنندة احساس رضایت ما از خودمان و زندگی است و به نظر می‎رسد که احساس رضایت نیازی است که تقریباً تمام فعالیتهای ما معطوف به آن می‎باشد. اینکه مراقب سلامتی خودمان باشیم و با تغذیه، ورزش و نظافت، سلامت خود را تأمین کنیم. اینکه سعی کنیم شغلی را به دست آوریم که هم بدان علاقمند باشیم و هم بر آورندة نیازهای روزمره‎مان باشد، اینکه به دیگران کمک کنیم و ‎… نایل شدن به تک تک اینها منجر به ارضا شدن احساس رضایت ما خواهد شد. احساس راضی نبودن از خود نشانه‎ای است که به فرد هشدار می‎دهد که نیازمند تغییر است. اصلی‎ترین و اساسی‎ترین بخش این تغییر با کار بر روی خودآگاهی شکل می‎گیرد. خودآگاهی به ما امکان شناسایی هیجانات خوب و بد را داده و باعث می‎شود که بتوانیم در موقعیتهای مختلف به ارزیابی خود بپردازیم. ویژگیهای خود ارزشمندی و اعتماد به نفس دو ویژگی مهم هستند که اگر فرد به اندازة کافی به خود آگاهی بپردازد به آنها دست خواهد یافت. فلسفة مهارت خودآگاهی این نیست که چگونه بودن را برای فرد مشخص کند بلکه هدف اصلی اینست که فرد با تعمق به تمامی ویژگیهای خود نگریسته و خود تصمیم بگیرد که چگونه باشد و بهترین روش برای قوی کردن خودآگاهی آنست که یاد بگیریم از نقاط قوت و توانائی‎های خود استفاده کرده و نقاط ضعفمان را بهبود دهیم.
اجزاء خودآگاهی:
ویژگیهای کلی انسان، اجزاء تشکیل‎دهنده خودآگاهی اوست. قاعدتاً برای خودآگاه‎تر شدن لازم است که فرد بر ابعاد مختلف وجودی خود اشراف یابد. به همین خاطر ضروری است که فرد بداند خودآگاهی از چه اجزایی تشکیل شده است.
1- خودارزیابی صحیح: آگاهی روشن و واضح از نقاط قوت و ضعف، محدودیتها، توانایی‎ها، ناتوانایی‎ها و یادگیری از تجارب.
2- خودآگاهی هیجانی: آگاهی داشتن از احساسات و هیجانات خود در موقعیت‎های مختلف.
3- اعتما به نفس: تکیه فرد بر توانائی‎ها و نقاط قوت و تلاش دایمی برای تبدیل نقاط ضعف به قوت.
در مهارت خودآگاهی می‎توان دربارة ‌موضوعات مختلفی بحث کرد مانند: خودآگاهی جسمانی، خودارزیابی صحیح، اهمیت اطرافیان نزدیک در خودآگاهی و ‎…
الف) خودآگاهی جسمانی:
ما معمولاً نسبت به ویژگیهای جسمانی خود دارای حس هستیم. این امکان وجود دارد که دارای ویژگیهایی باشیم که مورد علاقه‎مان باشد مثل اینکه خودمان را فردی بلندقد، ورزشکار و ‎… بدانیم و این تصویر را دوست داشته باشیم و یا برعکس ممکن است که به ویژگیهای منفی جسمانی خود از قبیل چاق یا لاغر بودن علاقه‎ای نداشته باشیم. لازمة خودآگاهی امنیت که و یژگیهای خود را (چه جسمانی و چه روانی) شناخته و پس سعی کنیم با تکیه بر نقاط قوت، نقاط ضعف خود را یافته و آنها را تا حد ممکن بهبود دهیم و در صورتی که امکان دفع آنها وجود نداشته باشد آنها را بپذیریم ما انسانها اغلب اوقات همانگونه رفتار می‎کنیم که احساس می‎کنیم و اغلب اوقات همانگونه احساس می‎کنیم که فکر می‎کنیم، همه چیز بستگی به نگرش آدمی دارد. برداشت‎ها، طرز تلقی‎ها و باورهای انسان تعیین‎کنندة نوع برخورد او با جهان پیرامون خود است. نوع برخورد ما با جهان اطرافمان بستگی به این دارد که حوادث، رویدادها و حتی اطرافیان خود را چگونه تفسیر کنیم. افکار،‌ احساسات و رفتار با یکدیگر در ارتباط تعاملی هستند و هر یک بر دیگری تأثیر می‎گذارند ولی معمولاً این چرخه با نوع فکر کردن ما شروع می‎شود و همین موضوع اهمیت افکار را در شکل‎گیری احساسات و رفتار روشن می‎کند. بدین ترتیب هر گونه نقصی در شیوة فکر کردن فرد منجر به پیامدهای احساسی و رفتاری منفی خواهد شد. به عقیدة متخصصان هرگونه نگرش، فکر یا انتظاری که موجب تشدید شدن احساسات و رفتارهای منفی شود افکار ناکارآمد نامیده می‎شوند. توانایی تشخیص افکار ناکارآمد و خنثی کردن آنها مهارتی است که پیامدهای مثبت آن، کنترل کردن احساسات و رفتار است و یک شخص خودآگاه فردی است که به مقابله با فکرهای ناکارآمد برمی‎خیزد.
ب) خودارزیابی صحیح:
خودارزیابی صحیح بدان معناست که فرد خود را آنگونه که هست بشناسد. آنچه که طی خودارزیابی کشف خواهد شد مجموعه‎ای از توانائی‎ها، ناتوانائی‎ها، نقاط مثبت و منفی، ارزشها، پایبندی‎های اخلاقی و قطعاً حوزه‎های مهمتری نظیر معنویت و هدف از زندگی است. ما انسانها برای تأمین سلامت روانی، جسمانی و اجتماعی خود هیچ گریزی نداریم مگر اینکه ویژگیهای خود را به خوبی بشناسیم. قاعدتاً هر چه ویژگیهای منفی ما بیشتر باشد تأمین سلامت عمومی ما با تمام جنبه‎های روانشناختی، جسمانی و اجتماعی آن دشوارتر خواهد بود. بهتر است جهت خودارزیابی صحیح ویژگیهای خود را در 7 حیطه کشف کنیم: 1- ظاهر جسمانی 2- خصوصیات روانشناختی: نظیر: ویژگیهای ارتباطی با دوستان و خانواده، ویژگیهای شناختی و رفتاری در موقعیت‎های خشم برانگیز و استرس‎زا و ‎… 3- ارزیابی دیگران از شما 4- عملکرد در دانشگاه یا محیط کار 5- عملکرد در وظائف روزمره 6- عملکرد ذهنی 7- اعتقادات معنوی.
ج) اهمیت اطرافیان نزدیک در خودآگاهی:
ممکن است آنچه که ما در مورد خودمان فکر می‎کنیم با آنچه که دیگران در مورد ما فکر می‎کنند تفاوت داشته باشد. به عبارت دیگر امکان این خطا وجود دارد که ما چشم خود را بر ویژگیهای منفی خود ببندیم. ولی اگر بخواهیم خودآگاه‎تر شویم لازم است نقاط ضعف خویش را ببینیم و در این کار می‎توانیم با نظرخواهی از اطرافیان نزدیک سریعتر به اهداف خود برسیم.
2- مهارت کنترل خشم:
می‎دانیم که خشم و عصبانیت احساسی است که میزان آن از تحریک خفیف و احساس رنجش تا خمی شدید و جنون‎آور در نوسان است. خشم واکنشی طبیعی به ناکامی و بدرفتاری محسوب می‎شود و همة ما ناگزیریم در طول زندگی با موقعیتهایی روبرو شویم که ما را خشمگین می‎کند. ویژگی خشم این است که در عین حالی که جزئی از زندگی است می‎تواند ما را از رسیدن به هدفهایمان بازدارد.
علل خشم: اعتقاد بر اینست که ما معمولاً دیگران و یا محرکهای بیرونی خشمگین و عصبانی می‎شویم. ولی به نظر می‎رسد که حدفاصل بین محرک که ناخوشایند و بروز خشم و عصبانیت فیلترهایی وجود داشته باشد:
1- فیلترهای محیطی: محیطی که وقایع ناخوشایند یا محرکهای بیرونی خشم برانگیز در آن تجربه می‎شوند.
2- فیلترهای فرهنگی: عوامل فرهنگی متعددی در بروز عصبانیت نقش دارند. این عوامل از خرده فرهنگهای قومی تا فرهنگ محیط کاری که در آنجا کار می‎کنید در نوسان است.
3- فیلترهای هیجانی: وقتی که ما دارای احساسات مثبت یا منفی هستیم عکس‎العمل ما به موقعیتهای خشم‎برانگیز تفاوت خواهد داشت.
4- فیلترهای جسمانی: تحقیقات حاکی از آنست که افرادی که به دردهای مزمن دچار هستند نسبت به دیگران احساس ناراحتی و خشم بیشتری دارند.
5- نگرش و تفکر فرد: افکار مهمترین جزء روانی انسان محسوب می‎شود. به نظر می‎رسد که برغم اهمیت عوامل محیطی، فرهنگی، هیجانی و جسمانی در بروز خشم و عصبانیت، تغییر افکار نقش مهمی را در ایجاد حالات احساسی و هیجانی به عهده داشته باشند.
مهارتهای کنترل خشم:
- مرحلة اول: خودآگاهی هیجانی:
درست است که ما وقتی در یک موقعیت خشم‎برانگیز قرار می‎گیریم امکان دارد که عصبانی شویم، ولی اینکه آگاهی داشته باشیم که عصبانی هستیم نقش بسیار مهمی در کنترل کردن خشم ایفا می‎کند. این مرحله خودآگاهی هیجانی نامیده می‎شود و منظور اینست که فرد به احساسات و هیجانات خود در موقعیتهای مختلف آگاهی داشته باشد. طی این مرحله دو عمل مهم جهت کنترل خشم صورت می‎گیرد: اولاً با گفتار درمانی حالت هیجانی را در خود تشخیص می‎دهیم (من در حال حاضر عصبانی‎ام) با گفتن این جملات مانع از آن می‎شویم که خشم کنترل ما را به دست گیرد چرا که خشم دارای ویژگیهای فیزیولوژیکی و عصب‎شناختی بسیار دقیقی است که براحتی می‎تواند تفکر منطقی ما را تحت کنترل درآورد.
دومین عمل در این مرحله اینست که سعی کنیم به علت عصبانیت خود پی ببریم.

 


مرحلة دوم: خنثی کردن خشم:
برای خنثی کردن خشم از دو شیوة‌کلی استفاده می‎شود که عبارتند از:
الف) شیوه‎های بلندمدت: روشهایی هستند که در درازمدت باعث می‎شوند آستانة تحمل ما در موقعیت‎های خشم‎برانگیز افزایش یابد. این شیوه موجب می‎شود قبل از اینکه ما وارد موقعیتهای خشم‎برانگیز شویم با تمرین و ممارست بتوانیم مانع از این شویم که کنترل خش از دست ما خارج شود.
شیوه‎ها: 1- ورزشهای هوازی 2- آرمیدگی 3- پیش‎بینی 4- تخلیة احساسات منفی گذشته
ب) شیوه‎های کوتاه مدت: ویژگی اصلی روشهای درازمدت اینست که حتماً باید از قبل شروع شده باشند و یا از هم اکنون شروع شوند تا در آینده از مزایای آن استفاده کنیم. به علت اینکه بازدهی این روشها در درازمدت صورت می‏گیرد. ما برای مقابله با خشم به روشهایی احتیاج داریم که سریعتر به نتیجه برسد بنابراین از شیوه‎های کوتاه مدت که در زیر آمده استفاده می‎کنیم:
1) خودآگاهی هیجانی 2) تنفس عمیق 3) روشهای حواس پرتی: برخی از این روشها: شمردن اعداد ‎- به یاد آوردن شعر ‎- به یاد آوردن یک تصویر یا یک خاطرة خوشایند ‎- به یاد آوردن یک لطیفه ‎- فکر نکردن.
مرحلة سوم:‌ قاطعیت
افراد در مواجه با موقعیتهای خشم‎برانگیز عموماً به چهار شکل عکس‎العمل نشان می‎دهند:
1- افرادی که خشم خود را فرو می‎خورند و هیچ عکس‎العملی نشان نمی‎دهند. (منفعل)
2- افرادی که به صورت مشخص خشم خود را بروز می‎دهند. (پرخاشگر)
3- افرادی که به صورت نامشخص پرخاشگری می‎کنند،‌ کله‎شقی ‎- اشکال‎تراشی، مسامحه و پشت‎ گوش انداختن ویژگی آنهاست.
4- افرادی که بهترین و مناسب‎ترین برخورد را در مواجه با موقعیتهای خشم‎برانگیز نشان می‎هند. افراد قاطع کسانی هستند که دو مرحلة قبلی کنترل خشم را با موفقیت به پایان رسانده‎اند و در مرحلة سوم یعنی برخورد قاطعانه، با قاطعیت یعنی بدون احساس ترس و بدون پرخاشجویانه رفتار کردن با فرد مقابل که موجب خشم وی شده است گفتگو می‎کنند. قاطعیت این احساس را به ما می‎دهد که از کارایی و نظارت درونی لازم برخورداریم. چنین حسی به نوبة خود حس اعتماد به نفس و خودارزشمندی ما را در ارتباط انعطاف‎پذیرند و همیشه صرفاً به دنبال خواسته‎های خود نیستند.
متخصصان برای برخورد قاطعانه ده ویژگی را در نظر گرفته‎اند: 1) اظهار نمودن احساسات و هیجانات 2) احترام به حقوق دیگران 3) صداقت 4) مستقیم و محکم صحبت کردن 5) مساوات و سودرسانی 6) کلامی 7) غیرکلامی 8) تناسب با فرد و موقعیت 9) مسئولیت‎پذیری اجتماعی 10) آموخته شده (ارثی نیست).
بدین ترتیب فرد قاطع کسی است که توان اظهار احساسات و هیجانات منفی خود را فراگرفته است و بدین منظور به حقوق دیگران احترام گذاشته و با نهایت صداقت و مساوات به شکلی مستقیم و محکم، احساسات، حقوق، عقاید، خواسته‎ها و محدودیت‎های خود را با توجه به شیوه‎های ارسال پیام و با در نظر گرفتن فرد مقابل ابراز می‎کند.

 


3- مهارت حل مسئله و تصمیم‎گیری:
در زندگی ما انسان‎ها واقعیت‎های متعددی وجود دارند که چه بخواهیم و چه نخواهیم با آنها مواجه خواهیم شد. طی مباحث قبل به بررسی دقیق‎تر این واقعیت‎ها و نیز چگونگی رویارویی با آنها پرداختیم. از جمله واقعیت‎هایی که هر کدام از ما دائماً با آنها برخورد داشته و خواهیم داشت، مشکل و تصمیم‎گیری است.
حتماً شما اجزاء روانی انسان و مثلث آن را به خوبی به یاد دارید. مسایل با مشکلات و تصمیم‎گیری از جمله مواردی هستند که با مهم‎ترین بخش مثلث دستگاه روحی ‎- روانی انسان در ارتباط است. تفکر که کارکرد مغز ماست، موجب می‎شود که از عهده‎ی حل یک مسأله برآییم و یا تصمیمی اتخاذ کنیم. حال اگر روش حل مسأله و یا شیوه‎ی تصمیم‎گیری ما معیوب باشد، بدیهی است که دیگر اجزای روانی ما یعنی احساسات و رفتار نیز به شکلی ناکارآمد فعال خواهند شد.
موضوع مهم حل مسأله و تصمیم‎گیری مورد توجه بسیاری از محققان و پژوهشگران واقع شده است. یافته‎ها دال بر آن است که مهم نیست افراد در زندگی با مشکل، دردسر، گرفتاری،‌ انتخاب و ‎… روبرو نشوند، بلکه مهم آن است که در مواجه با اینگونه موقعیت‎ها بتوانند به شیوه‎‎ای صحیح عمل کنند. بعضی از افراد حتی قادر به برطرف کردن مسایل روزمره‎ی خود نیستند و در مقابل کوچکترین مسئله یا انتخاب، دچار پریشانی، دستپاچگی، آشفتگی و ناراحتی می‎شوند. در مقابل این گروه، افراد دیگری نیز وجود دارند که حل مسایل و مشکلات متنوع و مواجهه با موقعیت‎های تصمیم برانگیز نه تنها در درون آنها آشوب به وجود نمی‎آورد بلکه آنها را به این سطح از خودآگاهی می‎رساند که نقاط ضعف خود را بهبود دهند. عمده‎ترین علت موفقیت این افراد آن است که به هنگام روبرو شدن با مشکلات و گرفتن یک تصمیم از روشی منظم و مرحله به مرحله استفاده می‎کنند حال آنکه افراد گروه اول فاقد این توانمندی هستند.
مراحل مهارت حل مسئله و تصمیم‎گیری
مرحلة اول: خودآگاهی هیجانی، خودآگاهی هیجانی بدان معناست که ما، خودمان، آگاهانه بدانیم که دارای چه احساس و هیجانی هستیم. به کار بردن این جزء از خودآگاهی به شکل گفتار درونی باعث می‏شود که ذهن ما معطوف به مسأله یا تصمیم شود و بدین ترتیب آگاهی ما به وضعیت باعث می‎شود که تمرکز لازم جهت ادامه سایر مراحل این دو مهارت فراهم گردد. بنابراین آنچه که لازم است در این مرحله از مهارت تصمیم‎گیری انجام دهیم:
اولاً: آگاهی داشته باشیم که باید مشکلی را حل کنیم
دوماً: اینگونه گفتار درونی در ذهنمان فعال شود که مشکلات، واقعیات زندگی‎اند و بسیاری از مواقع راه‎حل دارند.
سوماً: با به کار انداختن گفتار درونی مثبت مانع از فعال شدن افکار ناکارآمد شویم.
مرحلة‌ دوم: تعریف دقیق مسأله یا تصمیم
مرحلة سوم: بارش فکری: آنچه که طی این مرحله صورت می‎گیرد اینست که ما ذهن خود را به اندیشیدن وامی‎داریم. هنگامی که مشکل یا تصمیم دقیقاً مشخص و معلوم گردید ما طی بارش فکری تا آنجا که ممکن است گزینه‎های زیادتری می‎یابیم. موضوع مهم در این مرحله کمیت راه‎حل‎ها و تصمیم‎هاست نه کیفیت آنها.
مرحلة چهارم: ارزیابی گزینه‎ها و انتخاب بهترین راه‎حلها
مرحلة ‌پنجم: اجرا و بازبینی راه‎حلها: بعد از انتخاب بهترین راه‎حل ما به اجرای راه‎حل مناسب می‎پردازیم. مرحلة اجرا نیز از اهمیت بالایی برخوردار است چرا که بعضاً هجوم افکار ناکارآمد در این مرحله موجب می‎شود تا با وجود دستیابی به راه‎حلهای مؤثر، موقعیت مشکل‎زا به خوبی دفع شود. آگاهی از این افکار ناکارآمد، به چالش کشیدن آنها و اتکاء بر توانایی‎ها و نقاط قوت، نقش بسیار مهمی در ناکارآمد کردن اینگونه موانع ایفا می‎کند.
4- مهارت مقابله با استرس:
ما در طول روز آنقدر دچار استرس می‎شویم که نیازی به به یاد آوردن اینگونه تجارب نداریم. استفاده از اتوبوس‎های شرکت واحد، یکی از شناخته شده‎ترین و شایع‎ترین موقعیت‎های استرس‎زایی است که کمتر کسی از ما است که دچار آن نشده باشد. یکی دیگر از تجارب مشترک استرس‎زا که قطعاً همه‎ی ما آن را پشت سر گذاشته‎ایم سد عظیم کنکور است و یک مثال مشترک دیگر که حتماً همگی ما در آینده‎ای نه چندان دور با آن مواجه می‎شویم مسأله یافتن شغل و به عبارت دیگر مشکل بیکاری است.
استرس یکی از زمینه‎های تحقیقی قدیمی است که سال‎هاست دانشمندان رشته‎های مختلف به بررسی آن پرداخته‎اند. شاید در نگاه اول استرس نتیجه عوامل ناخوشایند طلقی شود ولی طبق تعریف، استرس عبارتست از هر موقعیتی که فرد مجبور شود سازگاری معمول خود را تغییر دهد حال این موقعیت ممکن است «مشروط شدن تحصیلی» بوده و برای ما کاملاً ناخوشایند باشد و یا قبولی در امتحانات اعزام به خارج که احتمالاً برای بسیاری از ما، خوشایند محسوب می‎شود. این دو موقعیت، هر دو استرس‎زا هستند چرا که در هر دو موقعیت ما مجبوریم که شیوه‎ی همیشگی خود را تغییر دهیم: در اولی باید بیشتر درس بخوانیم تا اخراج نشویم و در دومی باید با آداب و سنن یک کشور خارجی، تنهایی و دور بودن از خانواده و ‎… به شیوه‎ای جدید کنار بیاییم.
تفاوت‎های فردی در مقابله با استرس:
به نظر می‎رسد که علت تفاوت افراد در مواجهه با موقعیت‎های استرس‎زا به دو مسأله برمی‎گردد. اولاً (همانطوری که در بحث کنترل خشم هم مطرح شد) اینکه ما به شکل‎های مختلف و گاهاً متفاوت به ارزیابی موقعیت‎های استرس‎زا می‎پردازیم و دوماً اینکه به تبع تفاوت در ارزیابی موقعیت‎ها، شیوه‎های مقابله و برخورد ما با اینگونه موقعیت‎ها هم متفاوت است.
در همین رابطه باید گفت که اکثر تعاریف استرس بر رابطه‎ی بین فرد و محیط تأکید می‎کنند و بدین ترتیب استرس را پیامد فرآیند ارزیابی فرد از محیط می‎دانند.
برای روشن شدن موضوع به موقعیت زیر توجه کنید.
سه نامه به دست سه دانشجو می‎رسد که از آنها خواسته شده است در یک تاریخ مقرر خود را به امور دانشجویی معرفی کنند:
1- بعد از اینکه محسن نامه را خواند به خود گفت: «این یعنی دردسر، حتماً خطایی از من سر زده و حتماً با مشکل مواجه می‎شوم.»
2- طاهره به خود گفت: «فردا معلوم خواهد شد که مشکلی به وجود آمده یا نه. ولی برای محکم‎کاری فردا با لباس مرتب‎تر و ظاهر آراسته‎تری به آنجا خواهم رفت.»
3- پرویز نیز چنین برداشتی داشت: «حتماً اشتباهی پیش آمده و به همین خاطر اصلاً لازم نیست که آنجا بروم و وقت خودم را به هدر بدهم.»
همانطوری که مشاهده گردید، عکس‎العمل این سه نفر در مواجه با یک موقعیت کاملاً متفاوت بود محسن از کاه، کوه ساخت، طاهره با واقع‎نگری سعی نمود که از بروز خطر احتمالی ممانعت کند و پرویز هم با کوچک‎نمایی سعی کرد که این واقعیت را اصلاً در نظر نگیرد.
به همین شکل که ارزیابی افراد از یک موقعیت یکسان، مختلف و متفاوت است، شیوه‎های مقابله‎ای آنها با یکدیگر فرق دارد و نتیجه‎ی کلی اینکه، چون ما ‎- آدمیان ‎- به شکل‎های مختلف، محیط خود را ارزیابی کرده و به دنبال آن به شیوه‎های مختلفی نیز عکس‎العمل نشان می‎دهیم. پس اثر ناشی از یک موقعیت استرس‎زا، کاملاً متفاوت خواهد بود.
شیوه‎های افراد در مقابله با استرس:
یافته‎ها دال بر آن است که دو شکل کلی مقابله با موقعیت‎های استرس‎زا وجود دارد: روش‎های مسأله محور و روش‎های هیجان‎حور. روش‎های نوع اول مستلزم درک و تعریف مشکل و یافتن راه‎حل‎های احتمالی آن است، حال آنکه مقابله‎ی هیجان ‎- محور مبتنی بر کنترل هیجان و احساسات به وجود آمده در خود فرد است.
یک فرد با تجربه به این سطح از توانایی رسیده است که می‎داند در مواجهه با چه موقعیت استرس‎زایی از چه شیوه‎ی مقابله‎ای استفاده کند. مثلاً وقتی که این فرد گرمای تابستان را نه در استخر بلکه در شلوغی اتوبوس شرکت واحد نوش جان می‎کند، پیش خود فکر می‎کند که حداکثر تا دو ساعت دیگر به مقصد خواهد رسید (مقابله هیجان ‎- محور) ولی اگر در طی هفته چند بار با تأخیر به مقصد برسد، یا سریع‎تر از مبدأ حرکت می‎کند، یا مسیر کم‎ ترافیک‎تری را پیدا می‎کند، یا از وسیله‎ی نقلیه‎ی سریع‎تری استفاده می‎کند و یا ‎… (مقابله‎ی مسأله ‎- محور). ولی متأسفانه کثرت استرس‎های روزمره و از آن مهم‎تر عدم آموزش صحیح باعق می‎شود که بسیاری از ما، قافیه را به موقعیت‎های استرس‎زا ببازیم. در بیشتر مواقع شاید مصلحت در آن باشد که این دو راهبرد را با هم تلفی کنیم: به منظور کسب آمادگی برای شرکت در مصاحبه‎ی استخدامی، می‎توانیم سؤالات احتمالی مصاحبه‎گر را پیش‎بینی کرده، لباس مناسب بپوشیم و خونسردی خود را حفظ کنیم.
اگر مایلید که درباره‎ی شیوه‎های افراد در مقابله با استرس اطلاعات بیشتری را کسب نمائید، شاید متن زیر بتواند اطلاعاتی به شما بدهد.
در ادبیات پژوهشی تحقیقات زیادی وجود دارند که به بررسی شیوه‎های مقابله‎ای پرداخته‎اند که یافته‎های برخی از آنها به حدی جالب است که به نظر می‎رسد با آگاهی به این یافته‎ها، بتوان به شیوه‎های مقابله‎ای کارآمدتری دست یافت.
در یکی از این تحقیقات از افراد سؤال شد که در موقعیت‎های استرس‎زایی نظیر از دست دادن یک عزیز، تعارض در روابط شخصی، تشویش‎های ناشی از عشق، بحران مالی، بیماری و ناکامی در پیشرفت تحصیلی که اخیراً تجربه کرده‎اند، از چه شیوه‎هایی استفاده نموده‎اند. آنهایی که خود را در رفع نگرانی و مشکلات موفق می‎دیدند عموماً این‎گونه مقابله کرده بودند: خونسردی خود را حفظ کرده بودند و تدابیری اندیشیده بودند تا در صورت بروز گرفتاری از آن به نفع خود استفاده کنند. کسانی که در مواجهه با این موقعیت‎ها،‌ ناموفق بودند، عموماً نحوه‎ی مقابله‎شان به این صورت بود که یا به صورت پرخاشگرانه برخورد کرده بودند یا مشکل را نادیده گرفته بودند.
در پژوهش دیگری نیز رابطه‎ی میان مقابله و حالات هیجانی بررسی شد. در این پژوهش از افراد خواسته شد که نشان دهند تا چه اندازه برای مقابله با موقعیت‎های استرس‎زا از شیوه‎های مقابله‎ای زیر استفاده کرده‎اند:
سرسختی: «سر حرفم ایستادم و برای آنچه می‎خواستم جنگیدم.»
در نظر نگرفتن: «طوری رفتار کردم که انگار اتفاقی نیفتاده است.»‌
خویشتن‎داری: ‌«سعی کردم احساساتم را توی خودم بریزم.»
استمداد از دیگران: «با کسی که می‎توانست در رفع مشکل کمک کند مشورت کردم.»
مسؤولیت‎پذیری: «خودم را ملامت یا سرزنش کردم.»
گریز و پرهیز: «آرزو کردم که ورق برگردد یا مشکل بنحوی فیصله یابد.»
برنامه‎ریزی برای حل مشکل: «می‎دانستم باید چه کار کنم، بنابراین به تلاش خود افزودم تا چاره‎ای بیابم.»
بازنگری مثبت: «به گونه‎ای مطلوب تغییر یافتم یا رشد کردم.»
علاوه بر این از شرکت‎کنندگان سؤال شد که در مقابله با وضعیت شاقی که پیش آمده بود کدام یک از حالت‎های عاطفی زیر را داشتند:
نگرانی ‎- ترس، اشمئزاز ‎- خشم، رضایت ‎- شادمانی.
بعد از ارزیابی میان پاسخ‎های مقابله و این حالت‎ها، پژوهشگران به این نتایج دست یافتند:
راه‎حل‎های برنامه‎ریزی شده، مؤثرترین روش مقابله بود، چرا که احساسات مثبتی را در پی داشت. سرسختی و در نظر نگرفتن، کم‎اثرترین شیوه‎های مقابله محسوب شد چرا که با احساس‎های ناخوشایند و منفی همراه بود. در مورد مشکلاتی که افراد در سنین جوانی با آنها روبرو می‎شوند، بازنگری مثبت، مؤثرترین شیوه‎ی مقابله‎ای به شمار می‎آمد. استمداد از دیگران در مورد سالمندان بالای 60 سال مفید بود. سایر پاسخ‎های مقابله الگوی مشخصی نداشت، ولی در مجموع مؤثر به نظر نیامدند.
مرور تحقیقات انجام شده در رابطه با کارآمدی ‎- ناکارآمدی شیوه‎های مقابله‎ای حاکی از آن است که مقابله‎کنندگان موفق کسانی‎اند که مسؤولیت یافتن راه حل مشکلات زندگی را خود، شخصاً به عهده می‎گیرند، با حس تبحر و تسلط، با موقعیت‎های استرس‎زا مقابله می‎کنند، هدفشان این است که وضعیت را ارزیابی کنند، از توصیه‎ها و حمایت‎های دیگران بهره‎مند شوند و برنامه‎ای برای اجرا تنظیم کنند که به نفع آنها باشد. مقابله‎کنندگان موفق، موقعیت‎های استرس‎زا و در کل مشکلات زندگی را فرص مغتنمی برای آموختن و رشد و تعالی خویش می‎دانند و با امیدواری، شکیبایی و شوخ‎طبعی به آن نگاه می‎کنند.
برعکس مقابله‎کنندگان ناموفق با انکار و اجتناب به مصاف مشکلات زندگی می‎روند. آنها یا از مشکلات می‎پرهیزند یا عجولانه، بی‎تأمل، بی‎هدف، و بی‎آنکه زحمتی بکشند به دنبال بهترین راه حل می‎گردند. مقابله‎کنندگان ناموفق، پرخاشگر یا افسرده و منفعل‎اند. آنها خویشتن یا دیگران را به خاطر مسایلی که پیش می‎آید ملامت می‎کنند و نمی‎دانند اگر با امیدواری و اعتماد به نفس و احساس تسلط به مشکلات نگاه کنند، چه رویکرد ارزشمند و کارسازی را به کار گرفته‎اند.
این واقعیتی است که همه‎ی ما برای حل مشکلات خود به دنبال روش‎هایی هستیم که به سرعت جواب داده و به تلاش و هزینه‎ی آنچنانی هم نیاز نداشته باشد. ولی باید این واقعیت را بپذیریم که مقابله‎ی موفقیت‎آمیز نیازمند کشف راه‎های مؤثر است.
ما قاعدتاً باید در موقعیت‎های استرس‎زایی که احساس کنیم می‎توانیم کاری انجام دهیم از شیوه‎ی مقابله‎ای مسأله ‎- محور استفاده کنیم و طبیعتاً هنگامی که مشکل ورای توانایی و اراده ماست، بیشتر به شیوه‎های هیجان ‎- محور متوسل شویم.
ولی در هر صورت می‎توان گفت هر شیوه‎ای که دارای ویژگی‎های زیر باشد، شیوة مقابله‎ای کارآمدی محسوب می‎شود:
1- کاهش آسیب ناشی از شرایط محیطی
2- تحمل آگاهانه حوادث یا واقعیت‎های منفی و تطابق خود با آن
3- تکیه بر گفتارهای درونی مثبت
4- حفظ تعادل احساسی و عاطفی
5- حفظ روابط رضایت بخش با دیگران
تأثیرات استرس بر انسان:
یافته‎ها دال بر این است که موقعیت‎های استرس‎زای مکرر و فقدان مهارت‎های مقابله‎ای کارآمد در این‎گونه موقعیت‎ها، احتمال بروز بیماری را در فرد افزایش می‎دهد. استرس به شکلی عمومی بر دستگاه‎های مختلف بدن اثر می‎گذارد تا فرد توان ارایه‎ی واکنش‎های جنگ یا گریز را داشته باشد. طی موقعیت‎های استرس‎زا تغییرات زیر مشاهده می‎شود:
1- ضربان قلب افزایش می‎یابد تا خون کافی به عضلات درگیر برسد.
2- فشار خون افزایش می‎یابد تا خون کافی به عضلات درگیر برسد.
3- تعداد تنفس افزایش می‎یابد تا اکسیژن مورد نیاز جهت سوخت و ساز عضلات فراهم گردد.
4- رگ‎ها در ناحیه اندام‎هایی مانند بازوها و ران گشاد می‎شوند تا خون بیشتری را به عضلات برسانند.
5- میزان قند خون جهت فعالیت بیشتر عضلات افزایش می‎یابد.
6- سوخت و ساز اسیدهای چرب به عنوان یک منبع انرژی در فعالیت‎های طولانی (مانند دویدن) افزایش می‎یابد.
7- انعقاد خون افزایش یافته و زمان لخته شدن در شرایط خونریزی کاهش می‎یابد.
8- توان کلی عضلات افزایش می‎یابد.
9- جریان خون‎رسانی به دستگاه گوارش کاهش می‎یابد.
با وجودی که تغییرات فوق در هنگام مواجهه با یک خطر واقعی نظیر حمله‎ی یک حیوان درنده سازگارانه و مؤثر عمل می‎کنند ولی در اکثر موقعیت‎های استرس‎زای زندگی روزمره نظیر قرار گرفتن در ترافیک سنگین فاقد کارآمدی‎اند. با این حال بدن انسان در تمامی موقعیت‎های استرس‎زا چه جسمانی و چه روان‎شناختی به یک شکل عمل می‎کند. البته لازم به ذکر است که استرس دارای اثرات فوری، میان مدت و بلندمدت است.

 

آثار استرس
جسمانی
افزایش میزان ضربان قلب، افزایش فشار خون
نفس نفس زدن
گیجی، احساس سوزش، تعریق، بی‎حسی
انقباض عضلانی، دردهای بدنی، سردرد، لرزش، میگرن
زخم معده، تهوع
عفونت‎های مکرر میکروبی
کاهش یا افزایش وزن
مشکلات دیداری
تغییر عادات ماهیانه
تکرر ادرار، احساس دفع، اسهال،‌ یبوست
بیماریهای روان‎تنی: آسم، جوشهای پوستی، سرطان، آرترئیت رماتوئید و ‎…
روان‎شناختی
الف‎- شناختی:
اشکال در تمرکز
ناتوانی در تصمیم‎گیری
اختلال حافظه ‎- فراموشی
افزایش افکار ناکارآمد
ب- رفتاری
اجتناب از موقعیتهای استرس‎زا
انزوای اجتماعی
سیگار کشیدن، مصرف دارو
مشکل در به خواب رفتن، زود از خواب بیدار شدن (بیدار شدن اول صبح)
افزایش پرخاشگری، عصبیت
سانحه‎پذیری
افزایش تمایلات وسواسی
تغییر در مصرف غذا
ج- هیجانی
افزایش اضطراب و ترس
به آسانی ناراحت شدن
احساس بی‎ارزشی و بی‎علاقگی
کاهش اعتماد به نفس
کاهش شوخ‎طبعی

 


استرس و بیماریهای روان تنی:
رابطه‎ی میان استرس و بیماری موضوع جدیدی نیست ولی بد نیست که در این رابطه به بیماری‎های روان تنی هم اشاره‎ای شود. این دسته از بیماری‎ها، امراضی هستند که دارای علل بیولوژیک مشخص نیستند. اعتقاد بر این است که استرس در افراد مستعد نقش مهمی در به وجود آمدن این بیماری‎ها دارد. زخم معده، آسم، آترئیت رماتوئید و سرطان از جمله شناخته‎ترین بیماری‎های روان تنی محسوب می‎شوند.
با آنکه فرض بر این است که استرس علت مستقیم این بیماری‎ها نیست، اما استرس سیستم‎های فیزیولوژیکی بدن را تضعیف کرده و در نتیجه بستر ابتلاء به اینگونه بیماری‎ها را فراهم می‎کند.
تأثیر استرس بر زندگی انسان:
واقعیت این است که استرس حکم نمک را دارد و به همین خاطر باید مراقب بود تا آش زندگی بی‎نمک و یا شور نشود! برای انجام هر کاری میزان معینی از اضطراب هم طبیعی و هم ضروری است. برای مثال اگر مجبور شوید که از عرض یک بزرگراه پرتردد عبور کنید، هم طبیعی و هم ضروری است که احساس کنید وضعیت اضطراری است. با این وجود فشار روانی بیش از حد یا خیلی کم، بر هر عملکردی، تأثیر منفی دارد.
یافته‎ها حاکی از آن بوده است که بین کیفیت کارکرد افراد و شدت یا سطح استرس وارد شده بر آنها ارتباط خاصی وجود دارد، بدین شکل که انسان در موقعیت‎هایی با حداقل و حداکثر استرس، ضعیف‎ترین کارکرد را دارد و بهترین کارکرد انسان در مواقعی است که شدت استرس بین حداقل و حداکثر باشد. بدین ترتیب ما در طی فعالیت‎های روزانه نیازمند سطح بهینه‎ای از فشار روانی هستیم. ولی جالب است که بدانیم خود ما تأثیر مهمی بر شدت استرس‎های روزمره‎مان داریم و خود ما هستیم که می‎توانیم شاخص‎های فیزیولوژیک استرس را تحمل کرده و به شیوه‎ای مثبت، سالم و چالشی در یک موقعیت فشارزا عمل کنیم.
ارتباط استرس و هیجان:
حتماً شما بحث مفصل و مطول هیجان و خصوصاً مهارت کنترل خشم را به یاد دارید. همانطوری که در آنجا به تفصیل اشاره شد،‌نقش هیجان‎ها در زندگی ما انسان‎ها بسیار پررنگ و اساسی است و به هیچ‎وجه امکان‎پذیر نیست که از کنار رود پرجوش و خروش هیجان، سهل‎انگارانه گذر کنیم. از آنجایی که کارکرد تاریخی هیجان این بوده است که منجر به حفظ بقاء انسان شود، نتیجتاً در همه‎ی فعالیت‎های او هم مداخله کرده است. به این معنی که کمتر فعالیتی است که هیجان در آن نقش نظارتی، عملیاتی و اجرایی خود را ایفاء نکند. بدین ترتیب باید گفت که ارتباط استرس و هیجان‎های ناخوشایند یک ارتباط دو طرفه است: استرس منجر به فعال شدن طیفی از هیجان‎های ناخوشایند می‎گردد و ممکن است هر کس یکی از آنها را نشان دهد.
علاوه بر اینکه استرس، ماهیتاً هیجان‎های ناخوشایند را به دنبال دارد، متوسل شدن به شیوه‎های ناکارآمد موجب خواهد شد که بر شدت هیجان‎های منفی افزوده شود و برعکس به کار بردن شیوه‎های کارآمد در مواجهه با موقعیت‎های استرس‎زا باعث خواهد شد که هیجان‎های ناخوشایند ضعیف شده و باعث شود که توان فرد در مقابله با وضعیت تنش‎زا افزایش یابد.
ارتباط مهارت کنترل خشم و مهارت مقابله با استرس
مهارت در هر فعالیتی یک فرآیند است و فرآیند، مسیری است که دارای مراحل مختلفی است. مهارت‎های زندگی هم از این قاعده مستثنی نیست. در کل اگر مقصد ما، عملکرد مطلوب‎تر در موقعیت‎های مختلف زندگی باشد، جاده مهارت‎های زندگی مسیری است که می‎تواند ما را به آن مقصد برساند.
وقتی که ما در مهارت کنترل هیجان‎های ناخوشایندی نظیر خشم، به اندازه‏‎ی کافی وقت صرف کرده باشیم، به راحتی از پس موقعیت‎های استرس‎زا برخواهیم آمد زیرا موقعیت استرس‎زا، ماشه‎ای است که اسلحه‎ی هیجان‎های ناخوشایند را به شلیک وامی‎دارد. تفاوتی که بین این‎ دو می‎توان در نظر گرفت این است که ما در موقعیت‎های خشم‎برانگیز معمولاً با فرد یا افرادی سر و کار داریم که موجبات خشم ما را فراهم کرده‎اند، ولی در موقعیت‎های استرس‎زا، ممکن است خود موقعیت، ماشه را بچکاند.
نتیجه این که بکارگیری مهارت کنترل هیجان‎های منفی می‎تواند به ما کمک کند که در موقعیت‎های استرس‎زا عملکرد مناسب‎تری را نشان دهیم. پس بدین‎ترتیب طبق مهارت کنترل خ شم، گام اول در مواجه با موقعیت‎های استرس‎زا این است که به احساسات خود آگاهی یافته و با کار بر روی افکار ناکارآمد مانع از این شویم که هیجان‎های ناخوشایند به وجود آمده، افکار و رفتار ما را تحت کنترل درآورند (خودآگاهی هیجانی). گام دوم، خنثی کردن هیجان‎های منفی ناشی از موقعیت‎های استرس‎زاست. قاعدتاً برای استفاده از روش‎های طولانی مدت خنثی کردن هیجان‎های منفی، لازم است که از گذشته شروع شده باشند تا بتوان از اثرات آنها در حین موقعیت استرس‎زا استفاده کرد. بدیهی است که استفاده از روش‎های کوتاه مدت در این‎گونه مواقع کاربرد روشنی دارد (خنثی کردن هیجان‎های منفی). در نهایت، گام سوم، قاطعیت است که احتمالاً می‎توان با استفاده از آن شرایط مناسب‎تری را برای خود به وجود آوریم.
لازم است که یک بار دیگر گفته شود که هر موقعیت استرس‎زایی به صورت بالقوه یک موقعیت هیجان برانگیز (هیجان ناخوشایند) است و برعکس هر موقعیت هیجان‎برانگیزی، خود یک موقعیت استرس‎زا است.
مراحل مهارت کنترل خشم را به یاد آورید. یکی از موقعیت‎های استرس‎زایی که اخیراً درگیر آن بوده‎اید را هم به خاطر آورید. آیا فکرمی‎کنید که اعمال کردن مهارت سه مرحله‎ای کنترل خشم (خودآگاهی هیجانی، خنثی کردن خشم، قاطعیت) می‎توانست به شما کمک کند که عملکرد مناسب‎تری داشته باشید؟
شخصیت‎های مقاوم:
یکی از کشفیات مهم در زمینه‎ی استرس، کشف شخصیت‎های مقاوم در موقعیت‎های استرس‎زاست. یافته‎ها حاکی از آن است که این افراد علی‎رغم اینکه در موقعیت‎های استرس‎زای عدیده‎ای قرار می‎گیرند، میزان کمی از انواع بیماری‎های مرتبط با استرس را نشان می‎دهند و علاوه بر آن، به ندرت مغلوب اینگونه موقعیت‎ها می‎شوند. رویکرد این افراد به مشکلات و فشارهای روزانه به دقت مورد بررسی قرار گرفته است و مشخص شده است که:
اولاً، افراد مقاوم در برابر فشار روانی بر موقعیت‎ها و رویدادهای زندگی خود، کنترل دارند. آنها بر این باورند که می‎توانند بر مسیر رویدادها تأثیر بگذارند. شاید جالب باشد که بدانیم اصل و اساس حس کنترل داشتن بر استرس‎های محیطی این است که اینگونه افراد به فشارهای روانی زندگی خود «آگاه‎تر» می‎باشند، ادراک صحیحتری دارند،‌ هم انتظارات خارجی را می‎شناسند و هم از خواسته‎های درونی خود،‌ آگاهند و نتیجتاً اینکه چنین افرادی طبیعتاً نسبت به محتویات زندگی، سازگارانه‎تر عمل می‎کنند. حال آنکه افرادی که فاقد این ویژگی هستند احتمالاً در اثنای موقعیت‎های استرس‎زا، آگاهی یا درک اندکی نسبت به موقعیت داشته، فاقد بینش‎اند و غالباً در بحبوهه‎ی مشکلات غرق شده و اصل موضوع را فراموش می‎کنند.
دوماً، این‎گونه افرادر در برا بر هر آنچه که انجام می‎دهند از امور شغلی تا خانواده و حتی سرگرمی یا فعالیت‎های اجتماعی احساس تعهد و مسؤولیت می‎کنند (اگر به یاد داشته باشید، در خودآگاهی بحث شد که مسؤولیت و هدفمندی از جمله ویژگی‎های یک فرد خودآگاه است). به این معنی که خود را متعهد می‎دانند تا از یک موقعیت استرس‎زا، موقعیتی به وجود آورند که منجر به رشد و بالندگی آنها شود.
سوماً اینکه این‎گونه افراد از توان مبارزه‎طلبی بالایی برخوردارند. تفکر مبارزه‎طلبی بر این باور متکی است که تغییر و ثبات، مسیر طبیعی زندگی است. بر هم خوردن روال همیشگی، به دلیل وقوع رویدادهای فشارزای زندگی نزد این افراد دور از انتظار و پیش‎بینی نیست و آنها را تهدیدی علیه امنیت می‎نماید.

 

 

 

5- تفکر انتقادی:
تعریف تفکر انتقادی:
با کمال تعجب تحقیقات نشان می‎دهد که «‌افراد ماهر در تفکر انتقادی زنان و مردان 30 تا 35 ساله‎ای هستند که اکثراً در رشته‎های علوم پایه مشغول به تحصیل بوده و فرزند اول خانواده می‎باشند!»
اگر شما با شنیدن یا خواندن عبارت فوق، هیچ شبه‎ای در ذهنتان ایجاد نشود، مشخصاً‌ فردی هستید که نمی‎تواند به صورت انتقادی بیندیشد.
یکی از بزرگترین نواقص سیستم آموزشی ما در همه‎ی سطوح این است که دانش‎آموز یا دانشجو، فقط به آموختن گمارده می‎شود و به نقد و نقادی آنها، اهمیتی داده نمی‎شود. حال آنکه ما در برهه‎ای از تاریخ به سر می‎بریم که به آن عصر «انفجار اطلاعات»‌ گفته شده است: اینترنت، گستردگی رسانه‎های جمعی و فنآوری اطلاعات، همگی موضوعاتی هستند که ما را دائماً در معرض اطلاعات قرار می‎دهند و قاعدتاً اگر ما فاقد توانایی تشخیص اطلاعات کارآمد باشیم با مشکلات عدیده‎ای روبه‎رو خواهیم شد. به عبارت دیگر سیل اطلاعاتی که در جریان است به هیچ عنوان تعیین‎کننده‎ی صحت و سقم آنها نیست و تمایز این‎دو به مهارتی برمی‎گردد که می‎توان آن را فرا گرفت.
تفکر انتقادی یک فرآیند شناختی فعال، هدفمند و سازمان یافته است که با استفاده از آن فرد به بررسی اطلاعات موجود می‎پردازد که این اطلاعات طیفی از موضوعات را دربرمی‎گیرد و از افکار و عقاید خود و دیگران گرفته تا مقاله‎ای را که در یک روزنامه خوانده یا فیلمی را که دیده، دربرمی‎گیرد.
در واقع تفکر خلاق، و تفکر انتقادی دو روی یک سکه‎اند چرا که در اولی فرد سعی می‎کند راه‎حل‎ها، ایده‎ها، مفاهیم یا پدیده‎های هنری را ارایه نماید که بی‎نظیر و بدیع باشند. حال آنکه در تفکر انتقادی تلاش فرد در این است که نقاط قوت و ضعف ایده‎ها، ‌راه‎حل‎ها، مفاهیم و ‎… را روشن نماید.
ریشة تفکر انتقادی به عنوان یک مهارت،‌ مفهوم «شک‎گرایی» در علم است. شک‎گرایی نقطة تعادل بین بدبینی و طرد سریع هر ادعا در ابتدا و زودباوری و پذیرش هر ادعا بدون ارزیابی دقیق است. شک‎گرائی مفهوم مهمی در علم است چرا که تمامی یا فته‎های علمی را نه باید به سرعت رد کرد و نه بالعکس، به سرعت پذیرفت. بلکه لازم است ادعاهای علمی، ابتدا از فیلتر ارزیابی گذر کنند تا صحت و سقم آنها روشن شود. شک‎گرایی نه تنها برای دانشمندان بسیار باارزش است، بلکه در زندگی روزمره افراد دیگر نیز کارکرد دارد. شک‎گرایی پایة تفکر انتقادی است و تفکر انتقادی ارزیابی دقیق اطلاعات محیط اطراف است.
کلمه‎ی ‎Critical از واژة ‎Critic به معنی سؤال کردن، معنی دادن و تحلیل کردن گرفته شده و در واقع نیز با استفاده از همین سه فرایند است که افراد، افکار خود و دیگران را بررسی کرده و براساس آن، خود اطلاعات را پذیرفته یا نفی می‎کنند.

 

محققین با ارزیابی عملکرد افراد نقاد، چهار ویژگی را در آنها تشخیص داده‎اند که عبارتند از:
اجزاء تفکر انتقادی:
1- تفکر فعال
تفکر انتقادی مستلزم استفاده فعال از هوشمندی، دانش و توانایی‎ها برایمقابله‎ی مؤثر با موقعیت‎های زندگی است. در تفکر فعال، وقتی فرد با یک موقعیت تصمیم‎گیری و انتخاب مواجه می‎شود، فعالانه به جمع‏آوری اطلاعات می‎پردازد، احتمالات مختلف را بررسی می‎کند، با افراد با تجربه و متخصص مشورت می‎کند و سپس درباره‎ی تمامی این موارد به تفکر انتقادی می‎پردازد. بنابراین در تفکر فعال،‌ فرد به جای بی‎حرکت و ساکن ماندن، وارد فعالیت‎ها می‎شود و به جای اینکه به او بگویند چطور فکر کرده یا چگونه عمل کند، خودش شروع به تحلیل موقعیت گروه کرده و ویژگی‎های مثبت یا منفی آن را آشکار می‎کند.
در واقع نقش این مرحله در تفکر انتقادی همچون نقش خودآگاهی هیجانی در مهارت کنترل خشم، استرس و حل مسأله است که فرد را آماده‎ی تحلیل یک موقعیت و نتیجتاً پذیرفتن یا نپذیرفتن آن می‎کند.
مطالعه‎ی عمومی، نقش مهمی در تفکر فعال دارد چرا که با مطالعه کردن، فرد به اطلاعات مختلفی دست می‎یابد. لازمه تفکر فعال این است که فرد اطلاعات خود را فعال کند.
2- تفکیک واقعیت، غیرواقعیت و عقیده
واقعیت عبارتست از موضوعی که توسط افراد مختلف، در مکان‎های مختلف تجربه شده و بدین ترتیب صحت آن به اثبات رسیده است. حال آنکه برعکس، غیرواقعیت موضوعی است که صحیح نبودن آن ثابت شده است. عقیده یا نظر نیز موضوعی است که به گمان فردی که آن را مطرح می‎کند صحیح است ولی امکان دارد که واقعاً اینگونه نباشد. به عبارت دیگر ممکن است عقیده امری واقعی و یا غیرواقعی باشد:
آیا می‎توانید پنج واقعیت و پنج عقیده را بیان کنید؟
3- بررسی اعتبار یک موضوع با استفاده از سؤال کردن
یکی از ابعاد مهم تفکر انتقادی بررسی دقیق موقعیت‎ها با پرسیدن سؤالات مناسب و مربوط است. در حقیقت توانایی پرسیدن سؤالات مناسب یکی از قدرتمندترین ابزارهای تفکر است که غالباً استفاده چندانی از آن نمی‎شود. افراد توانمند در تفکر انتقادی سعی می‎کنند که همچون افراد خلاق، سؤالات متعددی را طرح نمایند. سؤال کردن نه تنها موجب تفکیک واقعیت، غیرواقعیت و عقیده می‎گردد بلکه اعتبار یک ادعا را نیز روشن می‎کند. قاعدتاً لازم است که در مواجهه با موقعیت‎های مختلف اولین سؤالی که به ذهن ما خطور می‎کند این باشد که: «چه اندازه این موضوع دارای اعتبار است؟»
طبیعتاً ما پیش از قبول یک موضوع نیاز به شواهد و دلایل داریم. فرد ماهر در تفکر انتقادی سعی می‎کند که با طرح سؤالات مناسب اعتبار موضوع را بررسی کند.
فراموش نشود که یکی از ویژگی‎های مهم افراد دارای سلامت روان این است که همواره در حال فرضیه آزمایی‎اند بدین معنی که در جهت تأثیر یا رد یک فرضیه، شروع به جمع‎آوری اطلاعات می‎کنند. سؤال کردن توانایی است که به ما کمک می‎کند اطلاعات مورد نیاز خود را تهیه کنیم.
دوستتان به شما می‎گوید که

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله بهداشت روانی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد