رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله طلاق و آثار

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله طلاق و آثار دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

مقدمه
یکی از بنیان‌های مستحکم در نظام جامعه بنیان خانواده است که در اسلام به لزوم این امر یعنی تشکیل خانواده تأکید و سفارش بسیار شده است. زندگی زناشویی در اسلام بر اساس مهربانی و دوستی بین زن و شوهر و فرزندان و هماهنگی آنان با جامعه استوار است. وظایف هر یک از اعضای خانواده در قبال یکدیگر و همچنین در چگونگی رفتار و برخوردها و گفتار با همدیگر سفارشات فراوانی شده است.
آری بنای اسلام در روابط خانوادگی بر پایه دوستی و تفاهم بنا شده، نه بر اساس دشمنی و نفرت از همدیگر، زیرا اگر دل‌ها از هم بریده شود و بین اعضای خانواده دوستی و تفاهم برقرار نباشد چه بسا ادامه زندگی در چنین خانواده‌ای نه به صلاح خود اعضای خانواده و نه به صلاح اعضای جامعه باشد، زیرا خواه ناخواه چنین خانواده‌ای علاوه بر اینکه در داخل خود دچار بحران و مشکل می شود، پیامدهای سویی نیز براجتماع اطراف خود بر جای می گذارد. قرآن کریم در چنین مواقع و شرایطی که راهی برای ادامه زندگی با قی نمی ماند،طلاق را به عنوان درمان و علاج کار پیشنهاد می‌کند.
در قرآن به همان اندازه که به ازدواج اهمیت داده و شرایط آن را بیان کرده، برای مواقع ایجاد اختلاف نیز راهکارهایی را برای حل اختلاف بین زن و شوهر بیان کرده است و در نهایت امر اگر نتیجه نداد راه طلاق و جدایی را بین زوجین قرار داده است.
عقد نکاح بر خلاف تصور عموم، با پیشنهاد(ایجاب) زن و قبول مرد منعقد می گردد؛ بدین صورت که ابتدا زوجه پیشنهاد ازدواج می دهد و می گوید:«خودم را به همسری دائمی تو در آوردم». و پس از آن مرد با قبول این پیشنهاد اعلام می نماید که وی را به زنی پذیرفته است؛ البته مشهور فقها معتقدند که تقدم ایجاب به قبول ضرورتی ندارد و با توجه به حیای زن بر اعلام اولیة پیشنهاد ازدواج به مرد، تقدم قبول مرد را بر ایجاب زن، موجب ورود خدشه ای به صحت عقد ندانسته اند.
بر خلاف نکاح که عقد است و با ایجاب زوجه و قبول زوج محقق می گردد، طلاق (با لفظ «طلّقت») نوعی ایقاع است که به صرف قصد انشاء و رضای زوج که یک طرف عقد نکاح است دارای اثر حقوقی می گردد. ایقاع عملی حقوقی است که با ارادة یک طرف واقع می شود و احتمال دارد برای انشا کننده، حقی به وجود آورد یا دینی بر عهدة او گذارد یا به رابطة حقوقی پیش از آن اعتبار بخشد یا آن را بگسلد
البته طلاق در اسلام و به تبع آن در حقوق ایران انواع و اقسامی دارد و بر هر یک از این انواع و اقسام شرایط خاصی مترتب است که در صورت رعایت این شرایط می توان گفت طلاق به نحو صحیح واقع شده و آثار حقوقی موجود در قوانین جاری کشور بر آن جاری است. در این تحقیق به اقتضای بحث به بیان طلاق و معنای آن، طلاق در اسلام و مقایسه آن با دیگر آیین ها، انواع طلاق، ایام عده و قابلیت رجوع یا غیر قابل رجوع بودن طلاق و آثار حقوقی حاکم بر صیغه طلاق خواهیم پرداخت.

 

 

 

 

 

معنی و مفهوم طلاق
در لغت عرب کلمه طلاق مصدر ثلاثی مجرد است از ریشه (طلق یطلق طلاقاً) و درمعانی متعددی استعمال میشود از جمله (طلق الشی فلانا) آن چیز را بدو داد.(طلق یده بخیر) دستش را به کار نیکی گشود، کار نیکی انجام داد.(طلق المراة من زوجها) آن زن از شوهرخود طلاق گرفت. و هنگامیکه عرب میگوید؛(ناقة طالق) یعنی شتر رها شده و منظور شتری است که بند آن پاره شده وهرکجا بخواهد می چرد.
طلاق از نظر لغوی بمعنی پاره کردن و از بین بردن قیدی وگشودن گره یی است و همچنین بمعنی، ترک کردن، رها کردن ،رها شدن از قید نکاح آمده است.

 

درزبان عرب(طلق) را به باب تفعیل می برند و معنای رهایی و (طلاق دادن) را منظور مینمایند.بدینلحاظطلاقبمعنیتطلیقاست،نام یکی از سوره ها نیز طلاق است که خداوند در قرآن کریم و در سوره طلاق و بقره کلمه طلاق را چندین مرتبه آورده است.

 

درلغتفارسیطلاق ریشه در ادبیات عرب دارد و در این امر می با یست به لغت عرب مراجعه کرد و سپس به بررسی آن در لغت فارسی پرداخت. اینکه ریشه لغوی آن در ادبیات عرب آورده شده، معانی طلاق در زبان فارسی نیز ،به دلیل ارتباط نزدیک معانی لغوی و اصطلاحی این لغت درفقه و حقوق همانندمعنایی است که در ادبیات عرب ملحوظ شده واستعمال میشود.

 

درکتب فارسی آمده است،طلاق مصدرلازمی به معنی جداشدن زن ازمرد،رهاشدن زن ازقید نکاح و فسخ کردن عقدنکاح ودرمعنای اسم مصدری یعنی جدایی زن ازمرد(طلاق دادن)مصدرمرکب استبه معنی رهاکردنزن.

 

طلاق در معنایی که در فقه اسلامی آمده است بر گرفته و مطابق با معنای لغوی آن است. بدین لحاظ نمیتوان در حکم تعریف ، معنای شرعی و اصطلاحی را بدون لحاظ قراردادن معنای مغوی مورد بررسی قرار داد. این امر در نظر فقها و حقوقدانان اسلامی موثر افتاده و آنان نیر دربیان معنای اصطلاحی و تعریف طلاق، متأثر از دو امرند، اولآ: معنای واژه (طلاق) در لغت و ادبیات عرب با معنایی که در شرع استعمال شده انطباق دارد.و ثانیاٌ: احکام طلاق در قرآن کریم و سنت نبوی تشریح گردیده، فلهذا فقها و حقوقدانان بدلیل تثبیت ماهیت و حقیقت معنای طلاق در لغت عرب وقرآن کریم و سنب نبوی، در مقام تعریف ، تقریباٌ یک معنای واحد را دست داده اندبنابراین باید بیان داشت که واژه طلاق در لغت به معنى بیزارى و جدایى کامل است. و در لغت عرب، واژه تطلیق بیشتر براى گسست پیوند زناشویى به کار مى رود. طلاق در اصطلاح این چنین تعریف شده است که: «و شرعا ازالة قید النکاح بصیغة طالق و شبهها» ترجمه: طلاق عبارت از زایل کردن قید ازدواج با لفظ مخصوص «انت طالق» و شبیه آن، مى باشد. طلاق انحلال عقد نکاح دائم است. توجه به این نکته لازم است که طلاق «ایقاع» مى باشد. و آن عبارت است از لفظى که بر انشاء مخصوص از سوى طرف واحد دلالت دارد. به عبارت دیگر، عقد نیازمند ایجاب و قبول است و ایقاع نیازى به قبول ندارد. در اصطلاح حقوقى طلاق عبارت است از: جدا شدن زن از مرد، به سبب انحلال نکاح دائم، با شرایط و تشریفاتى خاص از جانب مرد یا نماینده قانونى او، که با حکم دادگاه انجام مى شود. در اصطلاح حقوقى، طلاق این گونه تفسیر شده است: «طلاق ایقاعى است که به موجب آن، مرد به اذن یا حکم دادگاه زنى را که به طور دائم در قید زناشویى اوست، رها مى سازد». در شریعت نیز، گسست پیوند زناشویى به فسخ یا طلاق صورت مى گیرد.
تاریخچه طلاق
مطالعه و تحقیق پیرامون نهادهای اجتماعی مستلزم مطالعه عمیق در رشته های مانند تاریخ، مردم شناسی و باستانشناسی است تا سیر تطور این نهادها در بستر تاریخ خود را نمایان سازد، بنابرین مطالعه و بررسی این نهادها بدون یاری جستن از تحقیقات تاریخی، مردم شناسی غیر ممکن است. تقریباًجوامعومناطقجهانو در همه ادوار تاریخ خانواده یکی از مهمترین وارزنده ترین نهاد های اجتماعی شناخته شده است خانواده پایه اصلی و اولین نهادی است که انسان پس از تولد به عضویت آن رو می آید و مهمترین تکیه گاه و محور زندگی اجتماعی است، زیرا فرد در خانواده متولد میشود و در خانواده زندگی میکند و در موقع نیاز به خانواده روی می آورد.
در مباحث جامعه شناسی، خانواده از دو جهت مورد بررسی و مطالعه قرار می گیرد، یکی بعنوان گروه اجتماعی و دیگری بعنوان یک نهاد، هنگامیکه به خانواده مجموعۀ از افراد نگریسته شود یک گروه است و زمانیکه بعنوان مجموعۀ مقررات و شیوۀ خاصی از زندگی و رفتار جمعی از نظر گرفته شود یک نهاد محسوب میشود.
ذکر این نکته لازم است که طلاق حقیقت شرعیه نیست بدلیل اینکه قبل از تشریح و تنسیق آن توسط شرع مقدس اسلام این معنی در میان اعراب و در ادبیات عرب به کار رفته است. صاحب جواهر در اثر معروف خود آورده است:(و شرعاٌ ازالتهةقید النکاح بصیغة(طالق) و شبهها یعنی گسستن قید نکاح به لفظ طالق در شرح لمعه آمده است ( و هوازالةقیدا لنکاح بغیر عوض بصیغةطالق) یعنی ذایل کردن و از میان بردن قید نکاح بدن عوض بوسیله صیغه(طالق) و عفیف طباره در روح الدین الاسلامی میگوید: (طلاق در فقه و شریعت ) اسلامی عبارت است از گسیختن عقد نکاح و منحل شدن آن، در زمان حال یا آینده، بوسیله الفاظ و کلماتیکه در این معنی صریح هستند مانند اینکه شوهر به همسرش بگوند: توطالق هستی) بیشتر فقها در مقام تعریف اصطلاحی و شرعی طلاق گفته اند: (حل عقد النکاح بلفظ الطلاق و نحوه ) و یا (حل رابطه الزواج) یعنی جدا شدن و گسستن رابطه زوجیت است.بنابراین باید در جهت شناخت تاریخچه طلاق به دوران قبل از اسلام نیز مراجعه کرد و با کاربرد این کلمه و استفاده از آن در دوران باستان نیز آشنا شد.
در مباحث جامعه شناسی، خانواده از دو جهت مورد بررسی و مطالعه قرار می گیرد، یکی بعنوان گروه اجتماعی و دیگری بعنوان یک نهاد، هنگامیکه به خانواده مجموعۀ از افراد نگریسته شود یک گروه است و زمانیکه بعنوان مجموعۀ مقررات و شیوۀ خاصی از زندگی و رفتار جمعی از نظر گرفته شود یک نهاد محسوب میشود.

 

اگر تاریخچۀ نهاد خانواده را مورد بررسی قرار دهیم در می یابیم که تاریخچۀ طلاق به تاریخچۀ ازدواج بر می گردد. بشر بنابر گرایش و خواست طبیعی و غریزی خود ازدواج میکند و خانواده تشکیل میدهد و ممکن است بنابر دلایلی این رابطه زناشویی را پایان دهد و از ادامۀ زندگی مشترک خودداری کند. طلاق در جوامع ابتدایی وجود داشته و کیفیت آن دارای اختلافاتی بوده بناً بطور مجزا آورده میشود تا وضعیت طلاق در ادیان و ملل باستان مشخص گردد.

 

طلاق در ملل باستان
جوامع ابتدایی و عصر جاهلیت:طلاق در میان جوامع ابتدایی و عصر جاهلیت به اشکال مختلف و با حدود و قیودی پذیرفته شده است.آنچنانیکه طبق آثار و شواهد بجای مانده نظام طلاق در عراق قدیم و در عهد سومریان در وادی رافدین و رود نیل وجود داشته است.آمده است که طلاق در جاهلیت بسیار ساده و باالفاظ توهین آمیز صورت میگرفت مثل اینکه مرد به زن میگفت " انت فحلی کهذالبعیر" تو مثل این شتر آزاد و رها هستی، برخلاف این نوع طلاق آورده اند در عصر جاهلیت طلاق در مقطعی از تاریخ بدست زن بوده است به اینگونه که اگر بطرف شرق بود بطرف غرب قرار میداد، این وضعیت حاکی از این بود که زن مرد را طلاق داده و دیگر او را نمی خواهد و هنگامیکه زنی یا مردی مدتی را بسر می برد حق انتخاب و تداوم زوجیت با او بود و اگر نمی خواست با مرد همبستر شود شوهرش را ترک میکرد. درجاهلیت عرب طرق انقضاء زوجیت مختلف بود: مانند طلاق، خلع، ظهار، سبی، و انقضاء مدت در متعه که برخی از آنها را اسلام لغو و باطل قرار داد.

 

قانون حمورابی:در قانون حمورابی بنابر اهمیت ازدواج و جدایی زوجین، اسباب و طرق مختلفی برای طلاق پیش بینی شده است که مهمترین طرق جدایی زوجین در قانون حمورایی عبارتند ازطلاق، غیبت، حکمین و مصاهره . جدایی بواسطه طلاق چند حالت داشته است: تقصیر زوج، تقصیر زوجه، عقیم بودن و طلاق قبل از دخول. همچنین آمده است: مرد حق داشته درصورت بیماری زن، همسر دیگری برگزیند ولی نمیتوانست او را طلاق دهند و حق زن بوده که از مرد نفقه دریافت کند و نزد او بماند.

 

یونان و روم باستان: درآن دوران زوجیت باخرید و فروش بعمل می آمد وزن تنها به اندازه یک کالا ارزش داشت و مانند خرید و فروش معامله میشد و بغیر خانه داری تربیت کودکان از هرچیز دیگری ممنوع بود. مرد در فروش یاهبه یا وصیت کردن به زنش مختار بود. البته آمده است که در یونان و روم طلاق را می شناختند و حتی از آن سوء استفاده میکردند و از اهم اسباب طلاق خیانتزوجهوعقیمبودنزوجه را بر شمرده اند.

 

ایران باستان:در ایران باستان تعدد زوجات جایز بوده است وزنیکه ممتاز از دیگران بوده بعنوان رئیس یا زن اول قلمدادشده و دربعضی از ادیان مانند مزدک، ازدواج مابین محارم مجاز دانسته شده است. دراین دوران زن مورد ستم و تحقیر قرار میگرفت و مرد می توانست زن را مورد خرید و فروش قرار دهد و طلاق مختصراً بدست مرد انجام میشد.

 

طلاق در ادیان باستان
دین زردشت: در دین زردشت طلاق امر منفور است و بعنوان یک روش جهت قطع پیوند زوجیت پذیرفته شده است. صدور حکم طلاق و انحلال رابطه زوجیت منوط به رای قاضی است و تصمیم یکی از زوجین راساً موجب انحلال رابطه زناشویی نمشود دراین اسنا و در جریان اخذ حکم طلاق باید مدتی بعنوان دوران جدایی مشخص گردد که طی آن مدت زوجین، زندگی مشترک خود را تداوم بخشد.رجوع به قاضی جهت حکم طلاق و انحلال زوجیت برای هر یک از زن و مرد بستگی به احراز و اثبات شرایطی دارد از جمله:
1- هرگاه در اجرای مراسم زناشویی زن یا شوهر دیوانه بوده و یا اختلال مشاعر داشته، درصورتیکه طرف الجنون و اختلال مشاعر او آگاه نبوده است.
2- هرگاه بعد از مزوجت زن دریابد که شوهرعنین بوده و قبل از انقضاء قرارداد زوجیت پدید آمده باشد و زن از آن اطلاع نداشته باشد.
3- درصورتیکه شوهر در مدت سه سال از دادن مخارج و نفقه به زن امتناع ورزد.
4-اقدام به زنا از جانب زن یا شوهر و اثبات آن در دادگاه.
5- خروج از آئین زردشت.
6- غیابت بالاثر از پنج سال شوهر، و عدم وصول خبری از زنده بودن او.

 

دین یهود:دردین یهود نیز مرد میتواند حتی بدون دلیل زن را طلاق دهد اگرچه بامیل به زن زیباتر باشد و زن در مورد مطلقه کردن خویش هیج اختیاری ندارد و به هیچ عنوان نمیتواند تقاضای طلاق نماید حتی اگر مرد زنی کرده باشد. زمانیکه مرد قصد طلاق دادن خود را دارد طلاق نامۀ می نویسد و بدست زن میدهد و او را از خانه خارج میسازد، در این طلاق نامه تاریخ وقوع طلاق و سبب آن درج میگردد، ضمناً طی طلاقنامۀ مذکور به زن خود که مطلقه ساخته است اجازه میدهد که بعد از او شوهر دیگری اختیار نماید.
دین مسیح:پیروان حضرت عیسی (ع) در قرون اولیه که مسیحیت در میان مردم ترویج گردید- همانند مسامانان ملتی واحد و یکصدا بودند، سپس در دین مسیح تغیر تقسیماتی بوجود آمد. در خصوص مسئله طلاق، مسیحیان دارای رای واحدی نسیتند آنچنانیکه در انجیل "متی" آمده است: که از حضرت عیسی پرسیدند که آیا آنگونه که دردین حضرت موسی طلاق جایز است آیا در دین مسیحیت هم جایز است؟ حضرت عیسی فرمود: بدرستی که موسی بخاطر قساوت قلب شما اجازه داد تا زنهایتانرا طلاق دهید اما از اول چنین وضع نشده بود. من بشما میگویم هرکس همسرش را طلاق دهد مگر به سبب زنا، وزن او بادیگری ازدواج کند مرد زنا کرده است. لذا در انجیل "متی" طلاق در صورت زنا مجاز شمرده میشود بدین لحاظ فرق در توکس و پروستان با استنادیه انجیل متی طلاق را بطور کامل متردد نمی دانند درحالیکه در انجیل "لوقا" و "مرقس" طلاق بطور مطلق مطردد و محکوم شده است و بدین استناد کاتولیک های روم بطور مطلق طلاق راردمیکنند.
براساس دیدگاهی بر منع طلاق استوار است طلاق نه تنها امر جایز شمرده نمیشود بلکه حرام است. زیرا این نظریهبه این عقیده استوار است که زن و مرد یک تن بوده که از پدر و مادر خود جدا شده و به یکدیگر می پیوستند و هرگز نمی توانستند یکدیگر را رهاسازند بدین ترتیب در مسیحیت طلاق مجاز نیست و ازدواج بطلان ناپذیراست و فقط هنگام مرگ این پیمان باطل میگردد.
نظر اسلام پیرامون طلاق
مفهوم وتعریف طلاق دراسلام: واژه طلاق در لغت به معنى بیزارى و جدایى کامل است. و در لغت عرب، واژه تطلیق بیشتر براى گسست پیوند زناشویى به کار مى رود. طلاق در اصطلاح این چنین تعریف شده است که: «و شرعا ازالة قید النکاح بصیغة طالق و شبهها» ترجمه: طلاق عبارت از زایل کردن قید ازدواج با لفظ مخصوص «انت طالق» و شبیه آن، مى باشد. طلاق انحلال عقد نکاح دائم است. توجه به این نکته لازم است که طلاق «ایقاع» مى باشد. و آن عبارت است از لفظى که بر انشاء مخصوص از سوى طرف واحد دلالت دارد. به عبارت دیگر، عقد نیازمند ایجاب و قبول است و ایقاع نیازى به قبول ندارد. در اصطلاح حقوقى طلاق عبارت است از: جدا شدن زن از مرد، به سبب انحلال نکاح دائم، با شرایط و تشریفاتى خاص از جانب مرد یا نماینده قانونى او، که با حکم دادگاه انجام مى شود. در اصطلاح حقوقى، طلاق این گونه تفسیر شده است: «طلاق ایقاعى است که به موجب آن، مرد به اذن یا حکم دادگاه زنى را که به طور دائم در قید زناشویى اوست، رها مى سازد». در شریعت نیز، گسست پیوند زناشویى به فسخ یا طلاق صورت مى گیرد.

 


مبغوضیت طلاق در اسلام
در اسلام، پیوند زناشویى پیوند مقدسى است که براى آرامش روح و جسم بشر، لازم و ضرورى است. قرآن کریم در آیات بسیارى به ازدواج فرمان داده و پیامبر اسلام نیز بسیار بر آن تأکید کرده و مسلمانان را از این که به خاطر ترس از فقر و ندارى، تن به ازدواج ندهند، بر حذر مى دارند. همانگونه که در اسلام، ازدواج امرى مقدس و پسندیده مى باشد و براى ثبات آن تأکید فراوان شده است، طلاق امرى ناپسند و نامقدس است که براى جلوگیرى از آن از هر وسیله ممکن استفاده شده و از آن در کلمات شارع مقدس، به عنوان مبغوضترین حلالها و امرى که خشم خدا را به دنبال دارد، تعبیر شده است. طلاق از نظر اسلام، عملی ناپسند و مبغوض است تا حدی که آنرا زشت ترین مباح و " ابعض الحلال " خوانده است. امام صادق علیه السلامفرمودند: «ما من شى ء مما احله الله عزوجل ابغض الیه من الطلاق ...: هیچ چیز از آنچه خداوند متعال آن را حلال قرار داده است، نزد او منفورتر و ناپسندتر از طلاق نیست.» در سخنى دیگر فرموده است: در اسلام، هیچ چیز نزد خداوند، مبغوضتر و نکوهیده تر از خانه اى نیست که با جدایى و طلاق خراب شود. خداوند از کسانى که به طلاق روى مى آورند، بیزار است و هنگامى که طلاق رخ مى دهد، عرش خداوند به لرزه در مى آید. اسلام به عنوان یک دین همه بعدى و مترقى، طلاق را جایز شمرده است؛ اما آن را مبغوضترین حلال مى شمرد. در اینجا یک سؤال مهم پیش مى آید و آن این که اگر طلاق تا این اندازه مبغوض است، که خداوند مرد طلاق دهنده را دوست ندارد، پس چرا اسلام آن را تحریم نکرده است. به عبارت دیگر، آیا بهتر نبود که اسلام براى طلاق شرایطى قرار مى داد و تنها در صورت وجود آن شرایط، به مرد اجازه طلاق مى داد؟ و چون طلاق مشروط بود، قهراً جنبه قضایى پیدا مى کرد. اساساٌ معنى این جمله که «مبغوضترین حلالها نزد خدا طلاق است» چیست؟ اگر طلاق حلال است، نباید مبغوض باشد، و اگر مبغوض است، نباید حلال باشد. مبغوض بودن با حلال بودن ناسازگار است! اسلام از طرفى مرد طلاق دهنده را زیر نگاههاى خشم آلود قرار مى دهد و از او بیزارى دارد، از طرف دیگر وقتى که مرد مى خواهد زن را طلاق دهد، هیچ مانع قانونى در برابر او قرار نمى دهد، چرا؟ این پرسش بسیار بجاست و همه رازها در همین نکته نهفته است. راز اصلى مطلب این است که زوجیت و زندگى زناشویى، یک علقه طبیعى است نه قراردادى، و قوانین خاصى در طبیعت براى او وضع شده است. پیمان ازدواج، بر خلاف دیگر عقدهاى اجتماعى، بر اساس یک خواهش طبیعى از طرفین باید تنظیم شود. پیمانى که اساسش بر محبت و یگانگى است نه بر همکارى و رفاقت، قابل اجبار و الزام نیست. با زور و اجبار قانونى، مى توان دو نفر را ملزم ساخت که با یک دیگر همکارى کنند و پیمان همکارى خود را بر اساس عدالت محترم شمرده، سالیان دراز به همکارى خود ادامه دهند؛ اما ممکن نیست، با زور و اجبار قانونى، دو نفر را وادار کرد که یک دیگر را دوست داشته باشند. مکانیزم طبیعى ازدواج، که اسلام قوانین خود را بر اساس آن وضع کرده است، این است که زن در منظومه خانوادگى محبوب و محترم باشد. بنابراین اگر به عللى زن از این مقام خود سقوط کرد و شعله محبت مرد، نسبت به او خاموش و مرد نسبت به او بى علاقه شد، پایه و رکن اساسى خانوادگى خراب شده است؛ یعنى، یک اجتماع طبیعى، به حکم طبیعت از هم پاشیده است. اسلام به چنین وضعى با نظر تأسف مى نگرد؛ ولى پس از آن که مى بیند اساس طبیعى این ازدواج متلاشى شده است، نمى تواند از لحاظ قانونى، آن را یک امر باقى و زنده فرض کند. با این حال، اسلام کوششها و تدابیر خاصى به کار مى برد که زندگى خانوادگى از لحاظ طبیعى باقى بماند؛ یعنى، زن در مقام محبوبیت و مرد در مقام طلب و علاقه باقى بماند. توصیه هاى اسلام مبنى بر این که زن حتما باید خود را براى شوهر بیاراید و رغبتهاى او را اشباع کند و از آن طرف مرد به زن خود محبت و مهربانى کند، به او اظهار عشق و علاقه نماید، همه و همه براى این است که اجتماعات خانوادگى از خطرات از هم پاشیدگى مصون و محفوظ بماند. با این حال، گروهى از جامعه شناسان و حقوقدانان مى گویند: درست است که طلاق آثار نامطلوبى بر فرزندان و زن و شوهر دارد، اما خانواده اى که صحنه زد و خورد و اختلاف دائمى بین زن و شوهر است، براى آن خانواده جهنمى بیش نیست و براى کودکان ایشان هم، محیط نامناسبى است. بنابراین اگر زن و مرد به این نتیجه رسیدند که نمى توانند با هم زندگى کنند و زندگى زناشویى آرامى را ادامه دهند، باید از هم جدا شوند. این طرز فکر امروزه در بیشتر کشورهاى جهان پذیرفته شده است. استاد شهید مطهرى در این باره چنین مى فرماید: «اسلام مردانى را که مرتب زن مى گیرند و طلاق مى دهند را دشمن خدا مى داند و پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند جبرئیل آنقدر به من درباره زن سفارش و توصیه کرد که گمان کردم طلاق زن جز در وقتى که مرتکب فحشاء قطعى شده باشد سزاوار نیست و در روایت دیگر پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: «ازدواج کنید، طلاق ندهید، زیرا عرش الهى از طلاق به لرزه درمى آید» و در روایت دیگر پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: «ما احل الله شیئا ابغض الیه من الطلاق» خداوند چیزى را حلال نکرده که در عین حال آن را دشمن داشته باشد مانند طلاق.

 

آنچه در سیرت پیشوایان دین مشاهده مى شود این است که تا حدود امکان از طلاق پرهیز داشته اند ؛ لهذا طلاق از طرف آنها بسیار به ندرت صورت گرفته و هر وقت صورت گرفته دلیل معقول و منطقى داشته است. سؤالى که در این مرحله مطرح مى شود این است که معنى این جمله «مبغوض ترین حلالها در نزد خدا طلاق است»چیست؟ طلاق اگر حلال است، مبغوض نیست و اگر مبغوض است، حلال نیست؛ مبغوض بودن با حلال بودن سازگار نیست. راز اصلى مطلب این است که زوجیت و زندگانى زناشویى یک علقه طبیعى است نه قراردادى و قوانین خاص در طبیعت براى او وضع شده است. این پیمان با پیمان هاى دیگر اجتماعى تفاوت دارد زیرا آنها صرفا یک سلسله قراردادهاى اجتماعى هستند، طبیعت و غریزه در آنها دخالت ندارد و قانونى هم از نظر طبیعت و غریزه براى آنها وضع نشده است. بر خلاف پیمان ازدواج که بر اساس یک خواهش طبیعى از طرفین که به اصطلاح مکانیسم خاصى دارد و باید تنظیم شود سربه سر گذاشتن با طبیعت فایده ندارد، الکسیس کارل در مورد ازدواج و طلاق بیان می کند:» قوانین حیاتى و زیستى، مانند قوانین ستارگان سخت و بیرحم و غیر قابل مقاومت است. ازدواج، وحدت و اتصال است، و طلاق، جدایى و انفصال. وقتى که طبیعت قانون جفت جویى و اتصال زن و مرد را به این صورت وضع کرده است که از طرف یک نفر اقدام براى تصاحب است و از طرف نفر دیگر عقب نشینى براى دلبرى و فریبندگى، احساسات یک طرف را بر اساس در اختیار گرفتن طرف دیگر و احساسات آن طرف دیگر را بر اساس در اختیار گرفتن قلب او قرار داده است، وقتى که طبیعت، پایه ازدواج را بر محبت و رحمت و وحدت و همدلى قرارداده نه بر همکارى و رفاقت صرف، وقتى که طبیعت منظور خانوادگى را بر اساس مرکزیت جنس ظریفتر و گردش جنس خشن به گرد او قرار داده است، خواه ناخواه جدایى و انفصال و از هم پاشیدگى این کانون و متلاشى شدن این منظومه را نیز تابع مقررات خاصى قرار مى دهد و باید گفت این پیمان محبت و یگانگى قابل اجبار و الزام نیست. مکانیسم طبیعى ازدواج که اسلام قوانین خود را بر آن اساس وضع کرده است این است که زن در منظومه خانوادگى محبوب و محترم باشد. بنابراین اگر به عللى زن از این مقام خود سقوط کرد و شعله محبت مرد نسبت به او خاموش و مرد نسبت به او بى علاقه شد، پایه و رکن و اساس خانوادگى خراب شده؛ یعنى این اجتماع به حکم طبیعت از هم پاشیده است. اسلام به چنین وضعى با نظر تأسف مى نگرد، ولى پس از آنکه مى بیند اساس طبیعى این ازدواج متلاشى شده است، نمى تواند از لحاظ قانونى آن را یک امر باقى و زنده فرض کند. اسلام کوششها و تدابیر خاصى بکار مى برد که زندگى خانوادگى از لحاظ طبیعى باقى بماند، یعنى زن در مقام محبوبیت و مرد در مقام طلب باقى بماند. توصیه هاى اسلام بر اینکه زن حتماً خود را براى شوهر خود بیاراید، هنرهاى خود را در جلوه هاى تازه براى شوهر به ظهور برساند، رغبتهاى جنسى او را اشباع کند و... و از طرف دیگر به مرد توصیه کرده به زن خود محبت و مهربانى کند، به او اظهار عشق و علاقه نماید، محبت خود را کتمان نکند و همچنین تدابیر اسلام مبنى بر اینکه برخوردهاى زنان و مردان در خارج از کادر زناشویى لزوما و حتما باید پاک و بى آلایش باشد، همه و همه براى این است که اجتماعات خانوادگى از خطر از هم پاشیدگى مصون و محفوظ بمانند. بزرگترین اعجاز اسلام، تشخیص این مکانیسم است، علت اینکه دنیاى غرب نتوانسته بر مشکلات خانوادگى فائق آید و هر روز مشکلى بر مشکلات آن افزوده، عدم توجه به همین مکانیسم است. اما خوشبختانه تحقیقات علمى تدریجا آن را روشن مى کند. به طور قطع در میان زن و مرد باید صلح و سازش برقرار باشد؛ اما صلح و سازشى که در زندگى زناشویى باید حکمفرما باشد با صلح و سازشى که میان دو همکار، دو دوست مجاور و هم مرز باید برقرار باشد تفاوت بسیار دارد. صلح و سازش در زندگى نظیر صلح و سازشى است که میان پدران و مادران با فرزندان باید برقرار باشد که مساوى با گذشت و فداکارى، علاقمندى به سرنوشت یکدیگر و شکستن حصار دوگانگى، سعادت او را سعادت خود دانستن و بدبختى او را بدبختى خود دانستن و برخلاف صلح و سازش بین دو همکار و... است.»

 

مواردى که مبغوضیت طلاق را افزایش مى دهد
طلاق امرى منفور و مبغوض در نزد خداست؛ ولى مواردى وجود دارد که اگر در آن، طلاق صورت گیرد، مواجه با مبغوضیت و نفرت بیشتر خواهد شد. در ذیل نمونه هایى را بیان مى کنیم:

 

الف) طلاق زنى که گناهى را مرتکب نشده است.
ب) طلاق به خاطر این که همسر دیگرى انتخاب کند و هوس خود را اقناع نماید؛ به عبارت دیگر به خاطر تنوع طلبى و هوس بازى از همسرش جدا شود.
ج) طلاق همسر به خاطر ازدواج با فردى زیباتر.
د) طلاق زنى که در همه حال با شوهرش سازش داشته و با فقر و بدبختى او ساخته و شکوه اى نکرده است.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  51  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله طلاق و آثار
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد