رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

رزفایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود تحقیق نظریه فطرت در قرآن

اختصاصی از رزفایل دانلود تحقیق نظریه فطرت در قرآن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق نظریه فطرت در قرآن


دانلود تحقیق نظریه فطرت در قرآن

دسته بندی : علوم انسانی _ معارف اسلامی ، مذهبی ، دینی ، تحقیق

فرمت فایل:  Image result for word ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ

حجم فایل:  (در قسمت پایین صفحه درج شده )

فروشگاه کتاب : مرجع فایل 

 


 قسمتی از محتوای متن ...

نظریه فطرت در قرآن یکى از مباحثى که در قرآن و سنت‏با اهمیت ویژه‏اى مطرح گردیده بحث فطرت است. فطرتمندى انسان، فطرى بودن دین، فطرت پسندى، حسن عدل و قبح ظلم، معلوم بودن فجور و تقوا به الهام فطرى، اعتراف رسمى انسان به ربوبیت الهى در عالم ذر و عهد و پیمان خداوند با او در عدم تبعیت از شیطان، از جمله مسائلى است که آیات قرآن و روایات ائمه معصومین‏علیهم‏السلام بر آن دلالت صریح دارند. اما مهم آن است که اگر چه در پاره‏اى آیات، انسان فطرتمند معرفى شده و بحث از الهام فطرى فجور و تقوا به انسان به میان آمده است ولى در بعضى آیات دیگر، خلقت طبیعى انسان به عنوان موجودى ظلوم، جهول، هلوع، کفار و طغیانگر مطرح شده است. اگر در پاره‏اى از آیات، دین امرى فطرى معرفى گردیده و یا اقامه عدل هدف رسالت پیامبران بیان شده است (که به دنبال فطرى بودن دین، عدالتخواهى و اقامه قسط و عدل نیز فطرى خواهد بود) اما در پاره‏اى دیگر از آیات، سبب تشریع دین، بروز اختلاف اولیه بین انسانها و نیاز اضطرارى آنها به دین و قوانین لازم براى رفع اختلافات بیان گردیده است و از آن استنباط مى‏شود که دین مولودى اجتماعى است که انسانها به حکم اضطرار و به منظور رفع اختلاف به آن پناه برده‏اند و نه به حکم فطرت. و این البته با نظریه برخى از جامعه‏شناسان نزدیکى زیاد دارد.  و نیز اگر در برخى آیات سخن از اعتراف رسمى انسان به ربوبیت الهى و عهد و پیمان خداوند با او در عدم تبعیت از شیطان به میان آمده است در برخى دیگر از آیات خالى بودن ذهن انسان در بدو تولد از هر گونه شناخت و معلومى مطرح شده است و این نیز با نظریه‏هاى برخى از روانشناسان قرابت دارد. در این مقاله برآنیم تا ضمن بحث از معناى لغوى فطرت با توجه به وزن و صیغه آن در کلام عرب، کاربرد و مشتقات آن در قرآن، و تفاوت آن با طبیعت و غریزه، به تبیین بینش خاص قرآن در مورد فطرت و پیآمدهاى اجتماعى آن بپردازیم و مى‏کوشیم تا با بهره‏جویى و استمداد از نظریه بدیع علامه طباطبائى در تفسیر المیزان، که کمتر به آن توجه شده و یا متاسفانه مورد بى‏مهرى واقع گردیده است‏به زدودن پاره‏اى از ابهامات بپردازیم. معنى لغوى فطرت واژه «فطرة‏» بر وزن «فعلة‏» دلالت‏بر نوع دارد مانند جلسة یعنى نوع خاصى از نشستن، مثلا اگر بگوییم: جلست جلسة زید یعنى مثل زید و به نوع نشستن وى نشستم. بنابر این واژه «فطرة‏» از ماده «فطر» به معنى نوعى خاص از آفرینش است‏یعنى خلقت و آفرینشى بى‏سابقه که از آن به ابداع تعبیر مى‏شود. راغب اصفهانى در مفردات در مورد معنى فطرت چنین مى‏گوید: «و خداوند خلق را فطر نموده است و این فطر یعنى ایجاد کردن شى‏ء به شکلى بدیع و تازه بر کیفیتى که فعلى از افعال از آن صادر گردد». (1) ابن اثیر نیز در نهایه، در توضیح ماده «فطر» در حدیث نبوى، «کل مولود یولد على الفطرة‏» (2) مى‏گوید: «فطر به معنى ابتدا و اختراع است و فطرة حالت آن ابتداء و اختراع را بیان مى‏کند مانند جلسة و رکبة یعنى نوعى خاص از نش

تعداد صفحات : 19 صفحه

  متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.

پس از پرداخت، لینک دانلود را دریافت می کنید و ۱ لینک هم برای ایمیل شما به صورت اتوماتیک ارسال خواهد شد.

 
« پشتیبانی فروشگاه مرجع فایل این امکان را برای شما فراهم میکند تا فایل خود را با خیال راحت و آسوده دانلود نمایید »
/images/spilit.png
 

دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق نظریه فطرت در قرآن

دانلود مقاله کامل درباره نظریه فطرت در قرآن

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله کامل درباره نظریه فطرت در قرآن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله کامل درباره نظریه فطرت در قرآن


دانلود مقاله کامل درباره نظریه فطرت در قرآن

 

 

 

 

 

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه :19

 

بخشی از متن مقاله

نظریه فطرت در قرآن

یکى از مباحثى که در قرآن و سنت‏با اهمیت ویژه‏اى مطرح گردیده بحث فطرت است. فطرتمندى انسان، فطرى بودن دین، فطرت پسندى، حسن عدل و قبح ظلم، معلوم بودن فجور و تقوا به الهام فطرى، اعتراف رسمى انسان به ربوبیت الهى در عالم ذر و عهد و پیمان خداوند با او در عدم تبعیت از شیطان، از جمله مسائلى است که آیات قرآن و روایات ائمه معصومین‏علیهم‏السلام بر آن دلالت صریح دارند.

اما مهم آن است که اگر چه در پاره‏اى آیات، انسان فطرتمند معرفى شده و بحث از الهام فطرى فجور و تقوا به انسان به میان آمده است ولى در بعضى آیات دیگر، خلقت طبیعى انسان به عنوان موجودى ظلوم، جهول، هلوع، کفار و طغیانگر مطرح شده است.

اگر در پاره‏اى از آیات، دین امرى فطرى معرفى گردیده و یا اقامه عدل هدف رسالت پیامبران بیان شده است (که به دنبال فطرى بودن دین، عدالتخواهى و اقامه قسط و عدل نیز فطرى خواهد بود) اما در پاره‏اى دیگر از آیات، سبب تشریع دین، بروز اختلاف اولیه بین انسانها و نیاز اضطرارى آنها به دین و قوانین لازم براى رفع اختلافات بیان گردیده است و از آن استنباط مى‏شود که دین مولودى اجتماعى است که انسانها به حکم اضطرار و به منظور رفع اختلاف به آن پناه برده‏اند و نه به حکم فطرت. و این البته با نظریه برخى از جامعه‏شناسان نزدیکى زیاد دارد.

 و نیز اگر در برخى آیات سخن از اعتراف رسمى انسان به ربوبیت الهى و عهد و پیمان خداوند با او در عدم تبعیت از شیطان به میان آمده است در برخى دیگر از آیات خالى بودن ذهن انسان در بدو تولد از هر گونه شناخت و معلومى مطرح شده است و این نیز با نظریه‏هاى برخى از روانشناسان قرابت دارد.

در این مقاله برآنیم تا ضمن بحث از معناى لغوى فطرت با توجه به وزن و صیغه آن در کلام عرب، کاربرد و مشتقات آن در قرآن، و تفاوت آن با طبیعت و غریزه، به تبیین بینش خاص قرآن در مورد فطرت و پیآمدهاى اجتماعى آن بپردازیم و مى‏کوشیم تا با بهره‏جویى و استمداد از نظریه بدیع علامه طباطبائى در تفسیر المیزان، که کمتر به آن توجه شده و یا متاسفانه مورد بى‏مهرى واقع گردیده است‏به زدودن پاره‏اى از ابهامات بپردازیم.

معنى لغوى فطرت

واژه «فطرة‏» بر وزن «فعلة‏» دلالت‏بر نوع دارد مانند جلسة یعنى نوع خاصى از نشستن، مثلا اگر بگوییم: جلست جلسة زید یعنى مثل زید و به نوع نشستن وى نشستم. بنابر این واژه «فطرة‏» از ماده «فطر» به معنى نوعى خاص از آفرینش است‏یعنى خلقت و آفرینشى بى‏سابقه که از آن به ابداع تعبیر مى‏شود.

راغب اصفهانى در مفردات در مورد معنى فطرت چنین مى‏گوید: «و خداوند خلق را فطر نموده است و این فطر یعنى ایجاد کردن شى‏ء به شکلى بدیع و تازه بر کیفیتى که فعلى از افعال از آن صادر گردد». (1)

ابن اثیر نیز در نهایه، در توضیح ماده «فطر» در حدیث نبوى، «کل مولود یولد على الفطرة‏» (2) مى‏گوید: «فطر به معنى ابتدا و اختراع است و فطرة حالت آن ابتداء و اختراع را بیان مى‏کند مانند جلسة و رکبة یعنى نوعى خاص از نشستن و سوار شدن و معنى حدیث این است که: هر فردى بر نوعى خاص از صفات جبلى و طبیعى متولد مى‏شود به طورى که آماده پذیرش دین الهى مى‏گردد و اگر او را با همان صفات واگذارند پیوسته بر آن صفات استمرار دارد و از آنها مفارقت نمى‏کند و همانا علت عدول انسانها از آن، آفتى از آفات بشرى یا تقلیدى است که از غیر در آنها اثر مى‏گذارد...» (3)

بیان این مقاله درباره فطرت با تعبیر راغب به «و ابداعه على هیئة مترتبة لفعل من الافعال‏» و نیز با تعبیر ابن اثیر به «انه یولد على نوع من الجبلة والطبع المتهیئ بقبول الدین‏» هماهنگ است.

استعمال واژه فطرت و مشتقاتش در قرآن‏در قرآن مجید واژه‏هاى «فطره‏» (4) ، «فطرکم‏»، (5) «فطرنا»، (6) «فطرنى‏»، (7) «فطرهن‏»، (8) «فطور»، (9) «فطر»، (10) «منفطربه‏» (11) . انفطرت، (12) و «فاطر» (13) به کار رفته است که همه جا به معنى ابداع و آفرینش بدون سابقه است.

طبیعت، غریزه، فطرت

«طبیعت‏» یعنى سرشتى که اشیاى مادى بر آن آفریده شده‏اند، بیشتر در مورد موجودات بیجان به کار مى‏رود و اگر در مورد جاندارها به کار رود به آن جنبه‏هایى از جانداران که با بیجانها مشترکند اطلاق مى‏شود.

«غریزه‏» بیشتر در مورد حیوانات به کار مى‏رود و اگر در مورد انسان به کار رود به جنبه‏هاى حیوانى موجود در انسان اطلاق مى‏شود و عبارت از نوعى حالت تسخیرى و غیر آگاهانه یا نیمه آگاهانه از ناحیه خلقت است که بر خود محورى و یا بقاى نوع استوار است و به عضوى مادى از بدن انسان مربوط مى‏شود مانند غریزه گرسنگى که با سیستم عصبى هیپوتالاموس و یا غریزه تشنگى که با سیستم عصبى هیپوتالاموس و غده هیپوفیز ارتباط دارد و این دو از نوع گرایشهاى فیزیولوژیک به شمار مى‏روند که براى ادامه حیات حیوان ضروراند. و نیز مانند غریزه جنسى که از نوع گرایشهاى لازم براى بقاى نسل است و ارضا نشدن آن حیات موجود زنده را به خطر نمى‏اندازد بلکه بقاى نوع را به خطر مى‏اندازد.

«فطرت‏» در مورد انسان و خصلتهاى فرا حیوانى او به کار مى‏رود، در حد حالتى آگاهانه و حاوى نوعى قداست است. همچون غریزه و طبیعت‏سیرى تدریجى و ساختارى ثابت دارد اما مرحله‏اى تکاملى است که پس از فعلیت‏یافتن طبیعت و غریزه و نیز پس از شکوفایى حس و خیال یعنى همراه با پیدایش عقل تکون مى‏یابد و در پرتو آنها، گرایشهاى غریزى نیز مى‏توانند از نوعى قداست‏برخوردار شوند.

فطریات در انسان به ترتیب در سه ناحیه دانش، ارزش و گرایش شکوفا مى‏شوند و فعلیت مى‏یابند. در زمینه دانش، گزاره‏ها به شکل توصیفى و خبرى بیان مى‏شوند. در زمینه ارزش، گزاره‏هاى حاکى از آنها شکلى دستورى دارند. گرایشها نیز پاره‏اى حالات نفسانى‏اند که پس از شکوفایى ارزشها در انسان پدید مى‏آیند و موجب جهتگیرى وى به سوى هدفى والا و مقدس مى‏شوند. فعلیت ارزشها و گزاره‏هاى آنها منوط به فعلیت عقل نظرى و استمداد عقل عملى از آن است تا آنجا که اگر عقل نظرى در انسان شکوفا نشود و از مرتبه عقل بالقوه به مرتبه عقل بالفعل نرسد امکان فعلیت و جولان عقل عملى نخواهد بود. (14)

در این جا به این اجمال بسنده مى‏کنیم و به بررسى دو دسته آیات در این باره مى‏پردازیم: دسته اول آیاتى که معنایى سلبى از فطرت ارائه مى‏دهند و دسته دوم آیاتى که معنایى ایجابى دارند.

آیات دسته اول

آیه 78 سوره نحل به خالى بودن لوح نفس از کلیه معلومات در آغاز تولد و پیدایش تدریجى معلومات پس از آن از طریق حواس و فکر مى‏پردازد: «والله اخرجکم من بطون امهاتکم لاتعلمون شیئا وجعل لکم السمع والابصار والافئدة لعلکم تشکرون‏» چنان که در تفسیر المیزان (15) ذیل آیه فوق آمده است‏سیاق آیه، و اشاره آن به مبادى علم حصولى یعنى حس و فکر و نیز پیدایش تدریجى معلومات در آنها، دلالت‏بر این معنى دارد که آنچه در این آیه از انسان در بدو تولد نفى شده است علم حصولى است. بنابراین، انسان در آغاز به هیچ چیزى که مبدا آن حس یا عقل باشد علم حصولى ندارد.

بدین ترتیب بنا به تصریح کلام وحى، هیچ گزاره‏اى اعم از گزاره‏هاى بدیهى و فطرى، یا غیر بدیهى و نیز اعم از این که متعلق شناخت آن عالم طبیعت، ماوراى طبیعت، انسان یا ذات احدیت و... باشد در آغاز تولد براى انسان به علم حصولى معلوم نخواهد بود.

و اگر چنین باشد که کودک در بدو تولد واجد هیچ تصور و تصدیقى نباشد در این صورت نه فقط دانش بلکه ارزشها و گرایشهاى انسانى نیز از طفل در آغاز پیدایش نفى مى‏شود زیرا ارزش، به عنوان ارزش فطرى و نه به عنوان غریزه و میل ناآگاهانه حیوانى، در انسان پس از علم وى به ارزشمندى آن حاصل مى‏شود و با نفى هر نوع علم و آگاهى، ارزشها نیز منتفى مى‏شوند. همین‏طور است گرایشهاى فطرى; زیرا هر گرایشى اعم از فطرى یا غیر فطرى پس از علم نفس به غایت آن و ارزشمندى آن غایت، براى انسان حاصل مى‏شود. بر این اساس نفس انسانى در آغاز پیدایش، هیچ تصور یا تصدیق فطرى و نیز هیچ ارزش یا گرایش فطرى را واجد نیست. تنها چیزى که انسان در آغاز و نیز به هنگام کهنسالى یعنى پس از ضعف قوا و از دست دادن معلوماتش واجد مى‏شود علم حضورى نفس به خودش است.

متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.

/images/spilit.png

دانلود فایل 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره نظریه فطرت در قرآن

دانلود مقاله جایگاه معاد

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله جایگاه معاد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله جایگاه معاد


دانلود مقاله جایگاه معاد

لینک و پرداخت دانلود * پایین مطلب *

 

فرمت فایل : word ( قابل ویرایش )

 

تعداد صفحه : 18

 

 

 فهرست:

جایگاه معاد

ریشه‏ ها و زمینه‏ هاى فطرى

هدایت صحیح ریشه‏ها

پاسخ خداوند توسّط پیامبران

راههاى اثبات معاد

مقدمه:

معاد، در عقل و فطرت هر انسانى جایگاه قابل توجّهى دارد، زیرا کیست که نپرسد و یا نخواهد بداند که آینده انسان و جهان چه مى‏شود؟ پایان عمر و تلاش ما به کجا مى‏رسد؟ نتیجه و هدف از زندگى چیست ؟ آرى این سؤالها براى همه مطرح است.
در پاسخ به این سؤال‏ها دو جواب داریم:
الف: تمام ادیان الهى با استدلالى که در آینده بیان خواهیم کرد، آینده جهان و انسان و نتیجه کارها و تلاش او را بسیار روشن وامیدوار کننده و روح بخش مى‏دانند.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله جایگاه معاد

دانلود مقاله تعریف فطرت

اختصاصی از رزفایل دانلود مقاله تعریف فطرت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

کسانی که به زبان عربی آشنا هستند می‏دانند که وزن " فعلة " دلالت بر
نوع یعنی گونه می‏کند . " جلسة " یعنی نشستن ، و " جلسة " یعنی نوع‏
خاصی از نشستن . " جلست جلسة زید " یعنی نشستم به گونه نشستن زید ،
همانگونه که زید می‏نشیند نشستم . ابن مالک در " الفیه " می‏گوید: و فعلة لمره کجلسة و فعلة لهیئة کجلسة چنانکه گفتیم در قرآن ، لغت " فطرت " در مورد انسان و رابطه او با دین آمده است : « فطره الله التی فطر الناس علیها »یعنی آن گونه خاص‏
از آفرینش که ما به انسان داده‏ایم ، یعنی انسان به گونه‏ای خاص آفریده‏
شده است . این کلمه‏ای که امروز می‏گویند " ویژگیهای انسان " ، اگر ما
برای انسان یک سلسله ویژگیها در اصل خلقت قائل باشیم ، مفهوم فطرت را
می‏دهد . فطرت انسان یعنی ویژگیهایی در اصل خلقت و آفرینش انسان .
سخن ابن اثیر
یکی از کتب معتبری که در لغات حدیث نوشته شده است کتابی است به‏
نام النهایة از ابن اثیر که تا حد زیادی معروف است و چون می‏خواهیم از
مدارک معتبر شاهد آورده باشیم از این کتاب نقل می‏کنیم:
(1) همچنان که در لغات قرآن " مفردات " راغب کتاب‏ بسیار نفیسی است . راغب لغات قرآن را خیلی خوب ریشه شکافی کرده است‏ و ابن اثیر لغات حدیث را ابن اثیر در النهایه به مناسبت ، آن حدیث معروف را نقل می‏کند که (( کل مولود یولد علی الفطره ))...
( 2 ) (هر مولودی بر فطرت اسلامیه متولد می‏شود لکن پدران او )یعنی عوامل خارجی او را منحرف می‏کنند ، یهودی یا نصرانی یا مجوسی‏اش می‏کنند ، که درباره این حدیث بعد بحث می‏کنیم . چون‏ این حدیث را نقل کرده ، کلمه " فطرت " را معنی کرده است الفطر : الابتداء والاختراع . " فطر " یعنی ابتدا و اختراع ، یعنی خلقت ابتدایی‏
مقصود از خلقت ابتدایی که ابداع هم احیانا به آن می‏گویند خلقت غیر
تقلیدی است . کار خدا فطر است ، اختراع است ولی کار بشر معمولا تقلید
است ، حتی در اختراعی هم که بشر می‏کند عناصر تقلید وجود دارد ، یعنی چه‏ ؟
کارهای بشر تقلید از طبیعت است ، یعنی قبلا طبیعتی وجود دارد و بشر آن‏
را الگو قرار می‏دهد و بر اساس آن نقاشی می‏کند ، صناعی می‏کند ، مجسمه‏
سازی می‏کند . بشر احیانا اختراع و ابتکار هم می‏کند و قدرت بر اختراع و
ابتکار هم دارد ، ولی مایه‏های اصلی اختراع و ابتکار بشر باز خود طبیعت است یعنی از طبیعت الگو می‏گیرد)در معارف اسلامی در نهج البلاغه و غیر آن روی این قضیه زیاد تکیه شده است‏ و قهرا همینطور هم است ) اما خدا کار خودش را از یک صنع دیگری‏ تقلید نکرده ، چون هر چه هست صنع اوست و مقدم بر صنع او چیزی نیست (
پس کلمه " فطر " مساوی با ابتداء و اختراع است ، یعنی عملی که از
روی چیز دیگری تقلید نشده است بعد می‏گوید : والفطره : الحالة منه کالجلسة والرکبة فطرت یعنی حالت‏ خاص و نوع خاصی از آفرینش ، مثل لغت " جلسة " و " رکبة " که به‏ معنی نوع خاصی نشستن و نوع خاصی ایستادن است .والمعنی انه یولد
علی نوع من الجبلة والطبع المتهیی لقبول الدین فلو ترک علیها لاستمر علی‏
لزومها . یعنی انسان به نوعی از جبلت و سرشت و طبیعت آفریده شده است‏
که برای پذیرش دین آمادگی دارد و اگر به حال خود و به حال طبیعی رها شود
همان راه را انتخاب می‏کند مگر اینکه عوامل خارجی و قسری او را از راهش‏
منحرف کرده باشد. بعد ابن اثیر می‏گوید در حدیث ، لغت " فطرت " مکرر آمده است . مثلا در حدیثی از پیغمبر اکرم که ابن اثیر ابتدای حدیث را نیاورده آمده است‏
((علی غیر فطره محمد )) یعنی (( علی غیر دین محمد ))یعنی در
اینجا به جای کلمه ((دین))خود کلمه (( فطرت )) آمده است .
همچنین ازعلی علیه‌السلام نقل می‏کند : ((و جبار القلوب علی فطراتها))
خدای متعال که دلها را آفریده است جبار دلها بر اساس فطرتهای این‏
دلهاست . در اینجا " فطرت " جمع بسته شده است : فطرات ( فطرتها)
از اینجا ما یک نشانه پیدا می‏کنیم که آنچه که از نظر معارف اسلامی ،
فطری انسان است یک چیز نیست بلکه انسان فطریاتی دارد . ابن اثیر گفته‏
است : علی فطراتها ای علی خلقها (نهایه ابن اثیر ، ج / 3 ص . 457)
سخن ابن عباس
حدیث عجیبی از ابن عباس نقل می‏کند که من همین حدیث را قرینه می‏گیرم‏
بر اینکه لغت " فطرت " از لغاتی است که قرآن برای اول بار به کار
برده است . ابن عباس که پسر عموی پیغمبر و مردی قرشی و عالم است او
یک عجمی نبوده که بگوییم از لغت عرب ناآگاه بوده است می‏گوید من معنی‏
کلمه " فطرت را که در قرآن آمده است آن وقتی فهمیدم که با یک‏
اعرابی بادیه نشین روبرو شدم که این کلمه را در موردی به کار برد . وقتی این کلمه را در آن مورد به کار برد مفهوم آیه برای من روشن شد . می‏گوید: (ما کنت ادری ما فاطر السموات والارض حتی احتکم الی اعرابیان فی بئر) لغت " فاطر " را که در قرآن آمده است درست نفهمیده بودم تا اینکه دونفر اعرابی ( عرب بادیه نشین ) آمدند که درباره یک چاه آب با یکدیگر اختلاف داشتند یکی از آنها گفت : انا فطرتها . می‏خواست بگوید چاه مال من است . مقصودش این بود
که من ابتداء آن را حفر کردم.می‏دانید وقتی چاه را می‏کنند(پس از
مدتی آب ، خود را پایین می‏کشد لذا دو مرتبه آن را حفر می‏کنند و چند
متر پایین‏تر می‏روند ) می‏خواست بگوید من صاحب اولش هستم ، یعنی آن کسی‏
که اول بار این چاه را حفر کرد من بودم . ابن عباس می‏گوید از اینجا
فهمیدم که لغت " فطرت " در قرآن چه معنایی می‏دهد : یک خلقت صددرصد
ابتدایی در انسان که حتی درغیر انسان هم سابقه ندارد
در موارد دیگری هم که لغت فطر در زبان عربی به کار برده شده است‏
مفهوم ابتدایی بودن و سابقه نداشتن در آن هست . مثلا عرب می‏گوید:
فطر ناب البعیر فطرا " اذا شق اللحم و طلع . وقتی که دندان شتر در
می‏آید و برای اولین بار گوشت را می‏شکافد این ابتدای طلوعش را با " فطر
بیان می‏کنند . همچنین اولین شیری را که از پستان حیوان گرفته می‏شود به‏
اعتبار اینکه برای اولین بار گرفته شده است " فطر " می‏گویند.
راغب اصفهانی هم این لغت را در همین حدودی که ابن اثیر در النهایه‏
شکافته است ، شکافته و چون تقریبا تکرار می‏شود دیگر آنها را ذکر نمی‏کنم‏
کلام مرحوم شیخ عباس قمی
مرحوم شیخ عباس قمی - رضوان الله علیه - در کتاب سفینة البحار
از مطرزی که یکی دیگر از لغویون است نقل می‏کند که گفته است فطرت یعنی خلقت . آنگاه حدیث (( کل مولود یولد علی الفطره ))را از غوالی اللئالی نقل می‏کند و بعد حدیثی از امام صادق علیه‌السلام نقل می‏کند
که به یک مناسبتی لغت " فطره " را به کار برده‏اند ولی در غیر مورد
فطرتی که ما می‏گوییم . ابی بصیر می‏گوید که روزی خدمت امام صادق علیه‌السلام
بودیم ، گوشت شتری آوردند و خوردیم ، بعد مقداری شیر آوردند و ایشان از
آن شیر آشامیدند و به من گفتند که تو هم بیاشام و من نیز آشامیدم و گفتم‏ :
ایش ؟ این چیست ؟ ( دیدم یک مزه خاصی می‏دهد ) ( قال انها الفطره)
فرمود این " فطره " است ( 1 ) ( کفک شیر تازه در وقت دوشیدن ) . پس‏
باز همان مفهوم ابتدائیت در این لغت هست . از لغت فطرت
می‏گذریم.
• کلمه " فطرت "
• آیا انسان به طور کلی یک سلسله فطریات دارد؟
• آیا دین فطری است؟
• بیشتر بدانید :
بحث فطرت از یک طرف یک بحث فلسفی‏ است و از طرف دیگر یک بحث اسلامی.
موضوعات مهم فلسفه این سه موضوع است : خدا ، جهان ،انسان . این بحث ، بحثی است مربوط به " انسان " و می‏توان گفت از یک‏ نظر و از یک شاخه مربوط است به انسان و خدا ، یک سر مسأله انسان است‏ و سر دیگر آن ، خدا
در منابع اسلامی ، یعنی در قرآن و سنت ، روی اصل‏ فطرت تکیه فراوان شده است . اینکه قرآن برای انسان قائل به فطرت است یک‏ نوع بینش خاص درباره انسان است بطوری که می توان گفت فطرت،خاستگاه ایدئولوژی اسلامی است.
و بنا بر نظر بسیاری از متفکرین اسلامی فطرت زیربنای تربیت نیز میباشد.
کلمه " فطرت "
کلمه " فطرت " چه کلمه‏ای است و آیا قبل از قرآن کسی این کلمه را در مورد انسان استعمال کرده است ، یا از جمله چیزهایی است که برای اولین‏ بار قرآن آن را در مورد انسان به کار برده است ؟ ظاهرا این کلمه قبل از قرآن سابقه‏ای ندارد و برای اولین بار قرآن این لغت را در مورد انسان به‏ کار برده است که قرائنش را بعد عرض می‏کنم.ما ابتدا باید ببینیم که خود لغت " فطرت " چه لغتی است و دقیقا ریشه این لغت را به دست آوریم . تا بتوانیم تعریف فطرت را ارائه دهیم.

 

 

 

ماده فَطَرَ (ف ط ر) مکرر در قرآن آمده است:
(فَطَرَهُنَّ انبیا /56
فاطِرِالسَّمواتِ و الاَرضِ
انعام /14، (و در پنج آیه دیگر)
اِذا السّماءُ انفَطَرَت انفطار/ 1
مُنفَطِرٌبِه مزمل/ 18 )
در همه جا در مفهوم این کلمه، ابداع و خلق ـ و بلکه خلق به همان معنای ابداع ـ هست. «ابداع» به یک معنا یعنی آفرینش بدون سابقه. لغت «فِطرَت» با این صیغه ـ یعنی بر وزن «فِعلَه» ـ فقط در یک آیه آمده است که در مورد انسان و دین است که فطرت الله است.
فَاَقِم وَجهَکَ لِلدّینِ حَنیفاً فِطرَتِ الله الَّتی فَطَر النّاسَ عَلَیها لا تَبدیلَ لِخَلقِ اللهِ. روم/ 30
آیا انسان به طور کلی یک سلسله فطریات دارد؟
مسأله دیگری که باید در اینجا بحث کنیم این است که آیا انسان به طور کلی یک سلسله فطریات که آن را تعریف خواهیم کرد دارد یا ندارد و فاقد هر گونه فطرت است ؟
ابتدا باید بدانیم طبیعت و غریزه و فطرت بایکدیکر تفاوت دارند.
اولا از نظر اسلام انسان دارای معلومات فطری است .
و ثانیا یک سلسله گرایشهای فطری دارد.
مهمترین گرایشهای فطری عبارتند از:
1-حس حقیقت جویی و کاوش
2-حس خیرخواهی و فضیلت
3-حس خلاقیت و ابداع
4-حس زیبایی دوستی و جمال‌خواهی
5-حس عشق و پرستش
آیا دین فطری است؟
بحث سوم ما درباره خصوص دین خواهد بود که آیا دین ، فطری است و یا فطری نیست ؟
قرآن صریحا فرموده است که دین فطری است . ما باید یک‏ بحث علمی روی انسان و روی دین بکنیم و ببینیم آیا اساسا دین فطری است و یا فطری نیست ؟
فطرت و هدایت 1
........ مسئله احتیاج انسان به هدایت بخاطر این بیماری است که در هر سه بخش فطریاتش بدان گرفتار می شود . بعضی می گویند اگر اسلام فطری است، پس معنی هدایت کردن و فرستادن دین و برنامه برای انسان چیست؟ اگر فطری باشد انسان خودش در آن راه حرکت می کند، دیگر چه نیازی به هدایت دین است ؟
حیوانات و حتی غیر حیوانات و تمام موجودات را که مطابق فطرتشان ادامه حیات می دهند . یک اتم برای ادامه دوره عمر خود فقط به مقتضای فطرت خداداش حرکت می کند . این واقعیت تمام هستی است . پس انسان چرا چنین نیست؟
مسئله انسان، آن امتیازی است که به سبب اندیشه و آگاهی اش در امور اختیاری دارد . زیرا انسان در امور غیر اختیاری، تمام وجودش مانند همه موجودات، تسبیح کننده و سجده کننده خداوند متعال است ( نحل آیه ۴۹) . بخواهد یا نخواهد، تسلیم است . تک تک سلولهای بدنش ، تار و پود وجودش، صدها هزار جزء از اجزای تارهای مویش، با صدها هزار حالت گوناگون و عجیب و غریب همه مطیع خداوند است . چه دوست داشته باشد یا نداشته باشد ، تمام وجودش فرمانبردار خداوند است و با فطرت الهی به وجودش ادامه می دهد .
اما مسئله انسان این است که در میان این مجموعه از جبر و در میان این مجموعه فطرت الهی برای تمام ذرات وجود ، مختصر اختیاری دارد که اگر نسبت آنرا با مجموعه اموری که در آن اختیار ندارد، بسنجیم ، قطره در برابر دریا هم نیست .
ای انسان! بیندیش که در وجود تو چند سلول وجود دارد؟ این سلولها چند وظیفه گوناگون دارند؟ به چند نوع تقسیم می شوند؟ همه اینها مطابق فرمان خدایشان حرکت می کنند . حالا مختصر اختیاری به تو داده شده ، آیا باید اینقدر بی ظرفیت باشی که از اختیارت سوء استفاده کنی؟ از راهی که خالقت به تو نشان داده منحرف شوی؟

 

ضرورتی ندارد که خداوند برای بخش غیر اختیاری وجودمان و بقیه هستی ( که به طریق فطری راه را به آنها نشان داده) مجدداً برنامه و هدایت بفرستد . ولی برای بخش اختیاری وجود انسان، دین می فرستد . به وی می فهماند که راه خیر کدام است و راه شر کدام . انسان هم قدرت این را دارد که تبعیت کند یا منحرف شود .( بقره آیه ۲۵۶ و کهف آیه ۲۹)
برای بخش غیر اختیاری ، آموزش و تفهیم لازم نیست زیرا خودشان می دانند که چه راهی را بروند . در همان وقتی که خوبیده ای و هیچ اراده و اختیاری نداری ، در یک ثانیه میلیاردها کار در وجود تو انجام می شود، چه بدانی و چه ندانی .
از تو هم اجازه نمی گیرند . تنها در بخش کوچکی به تو اختیار داده شده و برای همین قسمت هم هدایت الهی به تو می فهماند که چه کاری خوب است و چه کاری بد . به تو تفهیم می کند که اگر این راه را بروی هم به نفع دنیای خودت و دیگران است و هم به نفع آخرتت . حایتت آلوده نمی شود و وقتی مرگ تو فرا رسید ، مرحله بعدی حیاتت ضایع نمی شود . ولی اگر راه دیگری را گرفتی، هم برای دنیای خودت و هم برای دنیای دیگران ضرر دارد . بعد از مردن هم حیاتت از مسیر اصلی خودش منحرف شده، گرفتار بدبختی و رسوایی و سرافکندگی می شوی . چون به تو اختیار داده ، هدایت هم می فرستد تا اینها را به تو بفهماند .
هدایت دین برای این است که او را به براه فطرتش باز گرداند . هدایت دین برای این است که وقتی فطرت غریزه اش منحرف شد ، به او می گوید : به راه اصلیت بازگرد . غریزه خدادادیت می داند که چه چیزی مفید و لازم است ، پس بع اقتضای آن عمل کن و زندگی خود را تباه مکن . یا اگر از فطرت شعور و احساس و اخلاقیات منحرف شد، به موجودی خوار و پست و سازشکار و دروغگو و فاسد تبدیل می شود . در بخش فکر و اندیشه هم انسان فطرتش را آشفته می سازد و از راه اصلیش منحرف می کند . هدایت دین برای این است که او را دعوت کند تا به راه فطرتش باز گردد .
دین مجموعه هدایتهایی است که با فطرت اسان سازگار است و همه بخشها و اجزای مختلف جسم و روح انسان توانایی تطبیق کامل با آن را دارند .

فطرت و هدایت 2
با اینکه قرآن از لحاظ سرشت و فطرت همه انسانها را به طور عمومی مسلمان می داند و می فرماید : روی خود را خالصانه متوجه دین کن . این سرشتی است که خداوند مردمان را برآن سرشته است . نباید سرشت خدا را تغییر داد . این است دین و آیین محکم و استوار ، ولی اکثر مردم نمی دانند ( روم آیه ۳۰ ) یا می فرماید : هنگامی را که پروردگارت فرزندان آدم را از پشت(نسل) آدمیزادگان پدیدار کرد و ایشان را بر خودشان گواه گرفته است که آیا من پروردگار شما نیستم ؟ آنان گفته اند : آری گواهی می دهیم . تا در روز قیامت نگویید ما از این غافل و بی خبر بودیم .(اعراف آیه ۱۷۲)
اما با نگاهی به انسانها می بینیم که تعداد زیادی از فرزندان آدم از راه فطرتشان منحرف شده اند و فطرت مسلمانشان نمی تواند آنان را دوباره به سوی اسلام باز آورد . راستی اینان چرا به سبب فطرتشان به راه خدا باز نمی گردند و نقش هدایت در این میان چیست ؟
فطرت یعنی موجودیت هر چیزی بدانگونه که هست ، موجودیتی که به سبب مجموع آن ، از چیزهای دیگر جدا می شود .
تمام خصوصیات ویژه هر موجودی، فطرت مخصوص آن موجود را تشکیل می دهد بطوری که مجموع آن خصوصیات در موجود دیگری یافت نمی شود . موجودات به سبب بعضی از ویژگیها از هم جدا می شوند و فطرت هر شیئی مجموعه صفاتی است که او را از بقیه مشخص می سازد . ممکن است بعضی از اجزای تشکیل دهنده فطرت یک شیء در چیزهای دیگر موجود باشد، اما مجموع آن اجزاء بصورت یکجا فقط در آن شیء وجود دارد . بدینوسیله روشن می شود که فطرت تنها مربوط یه انسان نیست . هر موجودی ( جاندار یا بیجان ) فطرت دارد و همین فطرتهای گوناگون است که موجب تفاوت و جدایی اشیاء از همدیگر میشود .
حال نگاهی به فطرت انسان بیندازیم . بنا بسه آن تعریف کلی، روشن است که فطرت انسان مجموعه صفات و و یژگیهایی است که انسان را از بقیه موجودات جدا می کند . سه دسته کلی از اجزای تشکیل دهنده فطرت انسان عبارتند از :
الف) غرائز ب) احساس و شعور یا همان اخلاقیات ج) قدرت تجزیه و تحلیل و بررسی ( فکر و اندیشه )
غرائز یعنی مجموعه ای نیرو در وجود انسان که اصول آن در باقی جانداران هم ( با مقداری تفاوت ) وجود دارد . مجموعه نیروهایی در وجود انسان که او را برای تأ مین چیزهای مورد نیاز حیاتش ، تشویق می کند، غرائز نامیده می شود.
مثلاً غریزه دفاع از نفس ، غریزه خوردن و آشامیدن ، غریزه جنسی و ......
ساده ترین غریزه ، غریزه احتیاج به غزاست زیرا اصل آن میان انسان و بقیه جانداران شناخته شده مشترک است .

 

فطری بودن این غریزه بدین معناست که به سبب تربیت یا آموزش و تفهیم یا رفاقت و از این قبیل موارد ، پیدا نشده بلکه حالتی لازم و همراه با خلق و آفرینش انسان است . دلیل اینکه " فطری" است ، همین نکته است . غریزه خوردن انسان را به تأمین و خوردن خوراکیهایی که جسمش به آنها محتاج است، وادار می کند . خوردنیهایی که برای او ضروری است ، مفید است و با وجودش سازگاری دارد .
آیا سیگار، مشروبات الکلی، مواد مخدر یا قرصهای روان گردان مانند اکستازی از نیازمندیهای جسم انسان است ؟ بدیهی است که اینها هیچ کدام از نیازهای جسم انسان نیستند ولی با این حال می بینیم که انسان طوری تغییر می کند که مانند تلاش و حرص برای استفاده از خوردنیهای مفید ، برای خوردن و نوشیدن این چیزهای مضر هم تلاش می کند و بیشتر حریص می شود. علت چیست؟
علت این است که براستی انسان موجودی عجیب است و با وجود اینکه قسمتی از فطرتش عبارتست از نیروی فکر و اندیشه و عملاً می بینیم که تفاوت انسان با جانداران چقدر زیاد است، اما با وجود همین نیرو ( با همین نیرویی که موجب امتیازش شده ) از تمام حیوانات پست تر می شود . سرّ نیاز به هدایت هم همین است .
جانداران دیگر به اقتضای غریزه تلاش می کنند آنچه را که جسمشان به آن نیازمند است و حیاتشان ادامه می یابد ، بدست آورند و بخورند و می بینیم که در اجابت خواست غریزه شان خلاف نمی کنند .
اما انسان با وجود اینکه هیچ احتیاجی به سیگار و مشروب و ..... ندارد و غریزه ان چیزها را درخواست نمی کند ، باز هم به این چیزها علاقه مند شده و مصرف می کند . درست مانند تلاش برای رفع نیازهای واقعیش ، برای اینها هم تلاش میکند بطوری که مانند یک "غریزه ثانوی" می شود .
ب) مجموعه شعور و احساسات انسان یا نیروهایی که ریشه و بنیاد اخلاقیات انسان را تشکیل می دهد بخش دوم فطریات انسان را تشکیل می دهد.
در این قسمت هم می بینیم که انسان گاهی از راه فطرت منحرف می شود . اقتضای فطرتش چیزی است و اخلاق و رفتارش چیزی دیگر . فطرتش شجاعت را می طلبد . می گوید شجاعت خوب است و ترسویی بد . سخاوت خوب است و بخل ناپسند . صداقت پسندیده است و دروغگویی و فریبکاری زشت و ناپسند . بهمین ترتیب دیگر خصال و اخلاقیات خوب و بد را به انسان می شناسد . اینها برای او بسیار آشکار است بی آنکه آموزشی در کار باشد . از دوران کودکی و خردسالی ، از زمانی که می تواند تشخیص بدهد . اینها برایش آشکار است . اخلاقیات مهم یعنی اصول اخلاق را می فهمد و آنها را فطرتاً دوست دارد . بدون تعلیم فلان کار رابد می داند و آنرا انجام نمی دهد . راست می گوید و دروغ را بد می شمارد . با وجود اینها می بینیم که به خلاف مقتضای فطرتش و بر خلاف فطریات اخلاقیش، دروغ می گوید . چه اندازه صداقت برایش لذت دارد، بهمان اندازه و حتی بیشتر از دروغ لذت می برد . ترسو و ذلیل شده ( در برابر قدرت و حکومت یا پول و ...) و خواری و بی شخصیتی را تحمل می کند . بخل می ورزد و ..... . این چیز عجیبی است در انسان . با اینکه فطرت اقتضایی دارد اما در جهت عکس آن عمل می کند .
ج) بخش سوم فطریات انسان قدرت تفکر و اندیشه انسان است و اصل آن بدون پرورش و آموزش در انسان موجود است . ( حالت شکوفا شده اش را نمی گویم . شکوفا ساختن آن تزکیه و تعلیم می خواهد . اگر اصل چیزی در وجود انسان نباشد شکوفا ساختن هم دیگر معنی ندارد)

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 22   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله تعریف فطرت