فرمت : word
تعداد صفحه : 35
قابلیت کپی : دارد
فونت : B nazanin
در صورت وجود هرگونه سوال یا ابهام با آدرس ایمیل زیر در تماس باشید: mataleb.mofid@gmail.com یا پیام خود را به شماره ی 09016353821 ارسال فرمایید.
پایان نامه علل فرار دختران
فرمت : word
تعداد صفحه : 35
قابلیت کپی : دارد
فونت : B nazanin
در صورت وجود هرگونه سوال یا ابهام با آدرس ایمیل زیر در تماس باشید: mataleb.mofid@gmail.com یا پیام خود را به شماره ی 09016353821 ارسال فرمایید.
پدیده مهاجرت نخبگان «فرار مغزها» امروزه، یکی از مسائل مهم و بحث انگیزی می باشد که هم برای کشور مهاجر فرست و هم برای کشور مهاجر پذیر از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
ادبیات جدید این پدیده بعد از جنگ جهانی دوم در سال 1945 شکل گرفت، که همزمان بود با بازسازی ویرانه های ناشی از جنگ و شروع انقلاب صنعتی در اروپا.
این دو حادثه تاریخی اهمیت فرار مغزها را دو چندان کرد و به آن سرعت بیشتری بخشید، چون کشورهای اروپایی برای بازسازی ویرانه های ناشی از جنگ نیاز به افراد متخصص و کارآمد داشتند و در نتیجه خیل عظیم متخصصان، مهندسان و اندیشمندان و دیگر افرادی را که از آنها به عنوان نخبه یاد می شود، کشورهای خود را ترک کرده و به سوی کشورهای اروپایی و آمریکا سرازیر شدند تا از شرایط نامطلوب کشورهای کمتر توسعه یافته ی و خود به شرایط مطلوب در کشورهای توسعه یافته دست یابند.
اصطلاح فرار مغزها «Brain Drain» علاوه بر مهاجرت نخبگان و متخصصان، تداعی گر نوعی اجبار در مهاجرت این قشر نیز هست. زیرا Drain به معنی خشک شدن زمین نشانه حالتی از جبر طبیعی است که مهاجرت را برای بقاء و زندگی «در اینجا استمرار حیات علمی و تخصصی را ناگزیر می سازد»[1]
پدیده فرار مغزها نیز باعث بیرون رفتن مغزها یا متفکران از یک سرزمین می شود. مغزهایی که آن سرزمین به این مغزها نیاز دارد و با بیرون رفتن این مغزها، این کشورها متضرر می گردند و این مهاجرت ها برای این کشورها بحران هایی را بوجود می آورد، زیرا کشورهای مهاجر فرستِ توسعه نیافته نه توانایی جذب متخصصان و نخبگان دیگر کشورها را دارند و نه توانایی حفظ نخبگان خود را، از طرفی سرمایه های انسانی را که سالیان سال به نتیجه رسانده و موقع استفاده از آنها می باشد، سرزمین خود را ترک کرده و کشور خود را با بحران کمبود نیروی کارآمد انسانی مواجه می سازند، در صورتی که در سوی دیگر این مسئله کشورهای توسعه یافته هستند که با هزینه اندکی این مهاجرین را جذب می کنند و امکان توسعه اقتصادی و صنعتی خود را بیشتر می کنند.
پدیده مهاجرت نخبگان از ایران نیز مانند دیگر کشورها از اهمیت ویژه ای برخوردار است. زیرا مهاجرت نخبگان از ایران در بین کشورهای خاورمیانه رده خاص و بالایی را به خود اختصاص داده است.
آمارهای رسمی و غیر رسمی ارائه شده در خصوص وسعت و دامنه پدیده فرار مغزها از ایران گویای این واقعیت است که امروزه خروج نیروی انسانی متخصص و برخوردار از سرمایه انسانی بالا و بسیار کارآمدی همچون اساتید دانشگاهها، پزشکان، پژوهشگران، مهندسان و .... به صورت یک معضل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی در کشور خود را نشان داده و نگرانی هایی را بوجود آورده است. هر چند آمار رسمی از فرار مغزها توسط مراکز رسمی و معتبری ارائه نشده است ولی برخی از گزارش ها نشان می دهند که به طور متوسط روزانه 5/2 نفر از افراد متخصص و نخبه علمی کشور، به خارج می روند و کشور را ترک می کنند.[2]
گرایش به مهاجرت نخبگان علمی ایران در طی سالهای 1350 تا 1370 پدیده ای است که از جهات گوناگون قابل بررسی و تحقیق است. نخست آنکه در طی این دو دهه ما با دو تحول بزرگ در ایران روبرو هستیم. یکی مسائل و عواملی که باعث وقوع انقلاب اسلامی در ایران شد و دیگری مسائلی که باعث شروع جنگ 8 ساله گردید.
این دو واقعه در تسریع مهاجرت نخبگان تاثیر فراوانی داشت و نخبگان زیادی در طی این دو دهه به علل گوناگون که شامل احساس ناامنی در جامعه به علت وقایع انقلاب و مسائل مربوط به آن و دیگری عواملی که موجب شروع جنگ 8 ساله، که پیامد آن ناامنی در کشور و مهیا نبودن شرایط لازم برای تحقیق و پژوهش در این سالها می باشد.
از عوامل مهم در وقوع انقلاب می توان به ناامنی در جامعه، تظاهرات و اعتصابات، تعطیلی مدارس و دانشگاهها، جو اختناق و پلیسی در آن دوره، سانسور شدید در روزنامه و وسایل ارتباط جمعی و از سوی دیگر بالا رفتن درآمد نفت بطور بی سابقه، سفرهای اقتصادی گروههای مختلف اقتصادی به ایران از ژاپن، اروپا و آمریکا، سیاست دروازه های باز برای جبران کمبود مایحتاج و اقلام مورد نیاز، برقراری دادگاههای نظامی در جهت محکومیت جوانان مبارز و انقلابی، برخوردهای داخلی گروههای مسلح و انشعاب و تغییر مواضع به سازمان امنیت و ..... همه از مسائلی بود که در مهاجرت نخبگان از ایران به خارج تاثیر فراوانی داشت.[3]
اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی و روی کار آمدن این نظام جدید نیز به همراه خود مسائلی را به همراه داشت که مهاجرت نخبگان را تسریع بخشید.
شکست نظام پادشاهی و افراد وابسته به آن در این دوره شرایطی را فراهم آورد که آنان نتوانند در این فضا بمانند و ایران را ترک کردند.
ناآرامیها و ناامنی های موجود در دوران حکومت جمهوری اسلامی در سالهای 58 به بعد که شامل درگیریهای کردستان و آمل و ... می باشد جو ناامنی را در جامعه ایجاد کرد و به دنبال آن وقوع جنگ تحمیلی که هم ریشه خارجی داشت و هم ریشه داخلی که به مدت 8 سال از ایران کشوری جنگ زده به ارمغان آورد، بهترین و مناسب ترین فرصت را برای نخبگان فراهم کرد تا در تعطیلی دانشگاهها و وقوع انقلاب فرهنگی در دانشگاهها و وقوع جنگ ایران را ترک کنند و در فضای آرام و به دور از جنگ و هیاهو به تحصیل و یا ادامه آن و یا دیدن تخصصهای مربوط که در ایران نبود و یا امکانات لازم را نداشت، ایران را ترک کرده و به دنبال علم و دانش باشند.
این مقاله به صورت ورد (docx ) می باشد و تعداد صفحات آن 127صفحه آماده پرینت می باشد
چیزی که این مقالات را متمایز کرده است آماده پرینت بودن مقالات می باشد تا خریدار از خرید خود راضی باشد
مقالات را با ورژن office2010 به بالا بازکنید .
طرح مسئله :
از ممیزههای انسان از دیگر موجودات قدرت تفکر، هوشمندی، کنجکاوی و چراجویی و علتیابی بوده و هست و انسان که در اجتماع متأثر از اجتماع و مؤثر بر اجتماع است ناگزیر از شناخت اجتماع، پدیدهها و رویدادهای اجتماعی است.
اجتماع انسانی و جهان مداوم در حال شدن است و در این شدن باید تصمیم به تکامل خویش گیرد و این تکامل حاصل نمیشود مگر با انباشت اطلاعات و تحقیق، رد و ابطال، نقد و انتقاد، عبرتگیری و جستجوگری، تلاش و تلاش.
به گفته کارل ریموند پوپر متدولوژیست علم «راز پیشرفت دمکراسیهای غربی نه در ثروت و منابع طبیعی، بلکه در سابقة وجود اندیشة آزادی و انتقاد باید جست»! مهمترین راز دمکراسی نقد است، پس آنچه برای پیشرفت و حرکت به جلو لازم است نقد دائم و تحلیل و بررسی است.
آنچه که روشن است حرکت جریان اصلاحطلبی و تغییر خواهی در ایران است. حرکتی که از انقلاب مشروطه آغاز شده و ادامه دارد. اما مفهوم اصلاحطلبی را باید فراتر از نام یک جریان و یا گروه سیاسی حاضر دانست چرا که
ایران امروز در عرصه سیاست، اقتصاد، فرهنگ، امنیت در داخل و خارج خواستار تغییر است و لازمه تغییر حرکت و اصلاح است. البته منظور ما در این مقاله از اصلاحطلبی و اصلاحات معنای عام و گستردة آن نیست بلکه جریانیست که پس از دوم خرداد 1376 نمود یافت و بدین نام خوانده شد.جامعه و کشوری که عزم بر پیشرفت، تغییر و قدرتمندی و افزایش منزلت دارد با باید دائماً نظر بر گذشته، حال و آینده داشته باشد. گذشته را حال و آینده، حال را گذشته و آینده و آینده را گذشته و حال بداند اما آنچه در ید اراده و عمل ماست حال است اما حالی که تا چند لحظه قبل آینده و تا لحظاتی دیگر گذشته خواهد بود. آنچه آینده را روشن خواهد ساخت عزم و اراده امروز ماست. بر خودباوری و تلاش و تصمیم بر تکامل و پیشرفت. بر این اساس «سیاستهای دولت (احزاب، گروهها و جنبشها) باید همچون فرضیاتی تلقی شوند که باید مدام در معرض حک و اصلاح قرار گیرند. سیاستگذاری (عمل سیاسی) ذاتاً متضمن متبعات پیشبینی نشده است، و هر چه پیش اندیشی و بحث و انتقاد دربارة آن بیشتر باشد امکان توفیق آن بیشتر است. انتقاد احتمال حذف خطا را افزایش میدهد. در سیاستگذاری حسن نیت کفایت نمیکند و تصمیمات سیاسی باید دائماً آزمایش شوند نه به این منظور که موارد موفقیت آنها معلوم گردد، بلکه قصد مشخص شدن نارساییها و معایب آنها.
برعکس، سیاستمداران معمولاً بر شواهد موفقیت سیاستهای خود تأکید میکنند راز تجسس در خطاهای ناشی از تصمیمات خود پرهیز میکنند و این مهمترین سبب رکود و شکست است». و درست به همین دلیل باید رویدادها، پدیدهها، شکستها و پیروزیها و موفقیت و ناکامیهای اجتماعی و سیاسی و... را مورد کنکاش، علتیابی و آسیبشناسی قرار دارد. بله باید علتیابی کرد و سبب رکود و شکست را یافت و آن را اصلاح ساخت. این مسایل قابل تعمیم به حزب، جریان یا... سیاسی نیز میباشد چرا که این تشکلها دائماً در رقابت سیاسی، مایل به جلوه و بزرگنمایی و نمودن موفقیتها و سرپوش و توجیه شکستها و معایب و بدعملکردیهایند.
بحث و بررسی، تحقیق و تحلیل درباره علل شکست جبهه دوم خرداد که جبهه اصلاحات نیز نامیده میشود و دلایل شکست این جبهه در انتخابات ریاست جمهوری دورة نهم در خرداد 1384 از مباحثی است که در نشستها، سخنرانیها، گزارشها و مصاحبهها هر کس از منظری به آن اشاراتی داشته است اما این رویداد به طور علمی، دقیق و همهسویه مورد مطالعه و کنکاش قرار نگرفته است، ابتدا این مقاله بر آن نیست که به تمامی عوامل دخیل در موضوع بپردازد بلکه سعی بر آن است که یکی از دلایل مطرحه را مورد کنکاش و دستیابی قرار دهد. «برای ملتها، به ویژه ملتهای کهنی چون ایران نقاط عطف تاریخی کم نبوده و نیست. این نقاط عطف تاریخی- سیاسی گاه با دستاوردهای خویش عمل شادیها و پایکوبیها و گاه با نتایج منفی خود موجب سرشکستگی و دلمردگیها بوده است»!
تحلیل محتوا :دوم خرداد 1376 سرآغاز جریان ملی و مهمی بود که درسهای بسیاری به ملت و دولتمردان ما آموخت و میآموزد. در انتخابات دوم خرداد 1376 شاهد مشارکت عمومی و استقبال گستردة مردم در مبارزه انتخاباتی و در پای صندوقهای رأی بودیم، به صورتی که اگر به بررسی مشارکت مردمی در انتخاباتهای ریاست جمهوری از آغاز انقلاب اسلامی ایران بنگریم مشاهده میشود که در انتخابات دورة اول 67 درصد، دومین انتخابات 64 درصد، سومین انتخابات 74 درصد، انتخابات چهارم و پنجم 54 درصد و انتخابات ششم 50 درصد میرسد. از انتخابات سوم به بعد شاهد سیر نزولی و افول مشارکت مردم در انتخابات هستیم اما به یکباره در انتخاب 1376 دوره هفتم، شاهد افزایش شرکت در انتخابات تا 76 درصد بودیم. این روند استقبال عمومی در سه انتخابات بعدی مجلس ششم، شوراهای اسلامی شهر و روستا دورة اول و ریاست جمهوری هشتم همچنان ادامه مییابد. که این پدیدة افزایش استقبال و مشارکت عمومی به صورت انفجاری جای بسی علتیابی و موشکافی دارد. اما بعد از انتخابات ریاست جمهوری دورة هشتم استقبال و مشارکت رو به کاستی مینهد و شاهد افول در شاخصهای مشارکت مردم هستیم، این روند در انتخابات دورة دوم شوراهای اسلامی شهر و روستا و مجلس هفتم ادامه مییابد.
انتخابات دوم خرداد 1376 که به لحظهای تاریخی تعبیر و تفسیر شد و به عنوان نقطه عطفی در تاریخ ایران شمارده میشود در سالهای حول و حوش 1376 که مردم در پی فشارهای اقتصادی و سیاسی داخلی و خارجی در حالی که نرخ تورم اعداد بالایی را نشان میداد، فضای سیاسی بسته مینمود، بسیاری از سفارتخانههای دول خارجی بسته شده بودند و ارتش در آمادهباش به سر میبرد. به دنبال فضای جدیدی جهت تنفس و حیات میگشتند که با گفتمانی جدید و بدیع توسط فردی با خلق و خوی و رفتاری جدید و مطلوب مواجه شدند و گم گشته خود را یافتند. این فرهنگ که در طول تاریخ در پی حل مسایل و مشکلات به دنبال منجر و قهرمان میگردد آنچه را که میجست یافت. جامعه در آن زمان هم گفتمان را پسندید و هم راوی گفتمان را.
جنبش اصلاحات از سال 1376 در همه عرصههای فرهنگی، سیاسی، امنیتی و اقتصادی و اجتماعی نقشآفرینی کرده و میکند و سید محمد خاتمی در این میان نقش بسیار مهمی را بازی کرد و میکند.
این لحظه تاریخی به تعبیر عدهای از صاحبنظران که توسط گروهی به خاتمیم نام گرفت به یک جریان تبدیل شد که در ابتدا دوم خرداد و سپس اصلاحات نام گرفت. اما این جنبش اجتماعی پر انرژی کمکم رکود مییابد تا در انتخابات نهم کرسی ریاست جمهوری را از دست میدهد.
این مقاله بر آن است که ؟؟ باشد برای کسانی که علل افول و شکست خویش را در عامل بیرونی جستجو میکنند؟ البته بر آن نیست که بر وجود عوامل بیرونی خط بطلان بکشد بلکه میخواهد آن را از عوامل فرعی نسبت به این فرضیه مطرح سازد.
سؤال اصلی این پژوهش این است که علل شکست اصلاحطلبان در انتخابات نهم ریاست جمهوری چه بود؟
گروهی از صاحبنظران به دنبال عوامل بیرونیاند و علتهایی را چون نبود نهادهای مقدم جامعه مدنی، عملکرد و تخریب رقبا با امکاناتی که در اختیار اصلاحطلبان نبود، فرهنگ سیاسی جامعه، تغییرات شتابزده اجتماعی (توسعه سیاسی شتابان) و گروهی به عوامل درونی اشاره دارند به مانند اشتباه در معرض کاندیدای مناسب، ناهمگونی گروههای متشکل اصلاحطلبان بد عملکردی مجلس ششم و دولت اصلاحات و...
عدهای از صاحبنظران مطمئناً با لفظ اصلاحطلبان در انتخابات نهم مخالفت خواهند کرد اما نکته اینجاست که این مسئله به معنای شکست اصلاحات و یا مرگ اصلاحات نیست. باید قبل از شروع بحث برای روشن شدن بهتر موضوع کمی شرح و تفصیل و توضیح را تحمل کنید. انتخاب «به عنوان ابزار اصلی دمکراسی» در کشورهایی مانند ایران پس از آغاز جنبش اصلاحطلبی ایران با انتخابات متولد شده و پس از آن نیز تاکتیکهای اصلاحطلبان معطوف به انتخابات بوده است. پس از دوم خرداد اصلاحطلبان پوزسیون را پوزسیون جملگی توافق داشتند که گام بعدی اصلاحات، اصلاحطلب کردن نهاد قانونگذاری است تا با هم کاسه شدن دولت و مجلس توان ایشان برای هل دادن حکومت به سوی اصلاح افزایش یابد تاکتیک یکسان اصلاحطلبان که البته همراهی و پشتیبانی جامعه را نیز به همراه داشت، باعث پیروزی اصلاحطلبان «پوزسیون» در انتخابات مجلس ششم شد ولی به دلایلی که احتیاج به آسیبشناسیای عمیق دارد، همراهی مجلس و دولت باعث پیشبرد اصلاحات نشد و حتی به رکود آن نیز انجامید.
اصلاحطلبان در ادامه باز از تاکتیکی انتخاباتی استفاده کردند و آن تحریم و عدم شرکت در انتخابات بود. به هر حال با صرف نظر از جزئیات میبینیم که انتخابات به عنوان یک حربه و تاکتیک مؤثر در دست اصلاحطلبان نمود یافته است پس بیراه و نادرست نخواهد بود اگر نتیجة به دست آمده در انتخابات را ترازوی پیروزی موفقیت و ناکامی بدانیم.
البته به صرف استفاده از شاخص نتیجه میتوان به این نتیجه رسید که اصلاحطلبان در انتخابات نهم ناکام بودهاند چرا که نامزد معرفی شده آنان انتخاب نشد. پس تا به اینجای کار به این نتیجه میرسیم که یکی تاکتیک مهم اصلاحطلبان حضور در انتخابات بوده است و تاکتیک تحریم و شرکت در انتخابات نمیتواند مطرح باشد چرا که اصلاحطلبان در این انتخابات به طور مشخص سه کاندیدا معرفی کردند. اما بحث اینجاست که اگر از لحاظ وزن و موقعیت اصلاحطلبان به لحاظ تعداد آرایی که از جامعه دریافت نمودند بررسی شود مشاهده میگردد که کمتر از رقیب خود نبودند.
با نگاهی به تعداد آرای کسب شده توسط کاندیداهای اصلاحطلب، محافظهکار و اصولگرا به این نکته خواهیم رسید که اگر معین و کروبی و مهرعلیزاده را کاندیدهای مشخص اصلاحطلبان در نظر بگیریم و از آرای جذب شده توسط اصولگرایانی که شعار و ژست اصلاحطلبانه داشتند و تعداد آرایی از اصلاحطلبان که توسط آنان جذب شد چشم بپوشیم نتیجه خواهیم گرفت که تعداد آرای اصلاحطلبان به لحاظ تعداد و کمیت بیشتر بوده است که وزن و موقعیت اصلاحطلبان را در انتخابات تا حدودی بیان میکند. حال اگر تاکتیک اصلاحطلبان شرکت و حضور در انتخابات بوده است و هدف پیروزی در آن بوده است و از لحاظ وزن و موقعیت و تعداد آرا نیز برتری داشتهاند پس چرا در نتیجه نهایی شکست را متحمل شدند؟
این مسئله جوابی ندارد به جز شکسته شدن و پخش شدن آراء اصلاحطلبان بین نامزدهای اصلاحطلب و غیراصلاحطلب. درست است دیگر از آن فاصلة زیاد بین آراء رئیس جمهور خاتمی و رقیبانش خبری نیست اما به دست آوردن نتیجه دور از ذهن نمینماید. اما چرا آراء اصلاحطلبان توسط خودشان شکسته میشود؟ ای بسی بحث و موشکافی دارد.
جنبش اصلاحی دوم خرداد در راستای شکاف به وجود آمده بین مردم و طیف گستردهای از جامعه که خواستار رفرم و تجدیدنظر و تغییر در رفتار، سیاستها و نقشها و روشهای اجتماعی و حکومتی بودند با طیفی از حاکمان مستقر در نظام که به محافظهکاری گراییده بودند شکل گرفت. این شکاف را میتوان به شکاف سنت و مدرنیته نیز تعبیر کرد. گروههای اصلاحطلب در مؤلفة خواستار تغییر، اصلاح و رفرم بودن اشتراک مساعی و هدف داشتند. پس در انتخابات 76 در حول کاندیدایی با ؟؟ گفتمان، اصلاح محور، قانون مدار، مداراطلب و تجدیدنظرطلب گرد آمدند. اما این جریان بود که از سالها قبل ره میپیمود اما در 76 و در خاتمی نمود یافت. اما پس گروهها در راستایی شکاف تغییرطلبی و محافظهکاری خواستار حفظ وضع موجود شکل گرفت اما اصلاحات جریانی نبود که توسط فرد، تشکل و یا گروه واحدی شکل یافته باشد بلکه متشکل از گروههای متفاوت و متنوعی بودکه بر سر هدفی استراتژیک به اجماع رسیده بودند و این گروهها و تشکلها در جامعهای مانند ایران که احزاب به دلیل عدم قوام جامعه مدنی مشکل و ثبات و جایگاه نیافتهاند کار ویژه احزاب را به عهده میگیرند پس سهمخواهی و شرکت در قدرت نیز از کار ویژه و خواستههای آنان محسوب میشود. پس نامعقول، غیرمنطقی و دور از ذهن نخواهد بود که پس از ائتلاف استراتژیک و دستیابی به هدف در راستای دستیابی به همین کار ویژه، سهم خواهی از قدرت را در سرلوحة کار قرار دهند و به ؟؟ مشیها و اهداف ثانویه خود بازگردند.
اگر به بازشناسی گروهها، تشکلها و احزاب تشکیلدهنده و امضاء کننده منشور اصلاحات دقیق شویم، پی خواهیم برد که برخی از این گروهها با یکدیگر بسیار متفاوت مینمایند. ما سعی بر آن داریم به تقسیمبندی این گروهها دست بزنیم تا کار تحلیل راحتتر شود. در طیف جبهه اصلاحات که به راستی میتوان آن را یک طیف نامید. در این طیف گرایشهای مذهبی، گرایشهای فرصتطلب، اصلاحطلب میانهرو، اصلاحطلبان تندرو، گرایش اقتصادی را میتوان مشاهده نمود.
با دقت در آموزهها، اهداف، روشها و منشهای این گروهها نوعی ناهمگونی مشاهده میشود که نوعی آنومی را در بطن خود به همراه دارد. اما اینکه چگونه است که اینان در یکجا جمع آمدهاند و یا کی و کجا این آنومی روی مینماید مسئلهساز است. در تاریخ ایران و دیگر نقاط جهان نیز مشاهده شده است و میشود که در برههای از زمان ائتلافی جهت رسیدن به هدفی که برای تمامی گروهها و جریانها اهمیت دارد شکل میگیرد چرا که خود به تنهایی و مستقلاً قادر به دستیابی به این هدف نیستند و اینکه رسیدن به این هدف در اولویت و زیربنایی انجام و ادامه فعالیتهای دیگر است. پس از آنجا که رسیدن به این هدف زمینهساز، فضاساز و بستر دیگر اهداف قرار میگیرد پس ائتلاف در آن تحمل و لازم مینماید. اما آنچه در طول تاریخ ایران مشاهده شده است این است که در این پدیده چند برابر سرعت همگرایی پس از امهاء هدف واگرایی آغاز میشود. دوم خرداد که به یک جنبش اجتماعی تعبیر شد و جنبشهای اصلاحی مدل کوچکشدهای هستند از انقلابات که در پی حل و فیصله مشکلات و مسایل به صورت مسالمتآمیز و با مدارا و روشهای قانونی هستند در انقلاب 57 نیز شاهد بودیم که گروهها و احزاب و آحاد ملت با مرام، منش و مسلکهای با روشها و اهداف و استراتژیها و تاکتیکهای متفاوت در پی یک هدف و آن هم سرنگونی رژیم شاد و اشتراک نظر دارند پس با هم متحد میشوند و با اینکه اختلافات عقیدتی، سیاسی و منش و روشی بسیاری دارند اما آنها را به نفع هدف بزرگتر و حیاتیتر کنار میگذارند اما پس از دستیابی به هدف چه اتفاقی رخ مینماید به سرعتی خیرهکننده روند واگرایی آغاز میشود و چرا که اینجاست که گروهها باید به عقاید، وامها و اهداف از پیش تعیین شده خود بازگردند. این بازگشت سبب رو نمودن اختلافات و ناهمگونیهای عقیدتی، سیاسی و... میشود و این اختلافات روز به روز شدیدتر ؟؟ برخوردها سبب برخوردهای بیشتر و کدورت و جبههگراییها شده و باعث ؟؟، دستهبندی و واگرایی میشود. جنبش دوم خرداد نیز از این رهگذر مستثنی نمیباشد.
اصلاحطلبان در مسایل خرد، تضادها و تفاوتها و سهمخواهی از قدرت در مقابل هم صفآرایی کردند و مسایل کلان و اهداف بلندمدت و استراتژیک و حیاتی را به فراموشی سپردند. با انتقادات شدید و ناعادلانه، گاهی تخریب یکدیگر، عیبجویی، انرژی خود را به هدف دادند این مسئله در حالی اتفاق میافتد که گروههای مخالف و رقیب اصلاحات با تمام توان به مقابله، طراحی و سیاستبازی و به طور کل استفاده از تمام امکانات جهت ناکارآمد و ناصالح بودن اصلاحاتیها همت گماشته بودند.
ما به این جهت مزاحم شما شدیم تا از نظرات شما در یک تحقیق دانشگاهی استفاده نماییم. هرگونه اطلاعات این پاسخنامه کاملاً محرمانه و به صورت امانت نزد ایشان محفوظ خواهد ماند. از حوصله و دقتی که در تکمیل نمودن پرسشنامه به خرج میدهید پیشاپیش از شما سپاسگذاریم. از آنجا که دستیابی به اطلاعات درست مستلزم همکاری صادقانه شماست لذا خواهشمندیم با دقت سؤالات را مطالعه و به آنها پاسخ دهید. در صورتی که تمایل به پاسخ دادن به سؤالاتی ندارید آن را سفید بگذارید. در سؤالاتی که در کنار آنها ستاره (٭) زده شده میتوانید به 2 گزینه علامت بزنید.
1. نظر شما دربارة اولویت اساسی اکثریت جامعه ایران در سالهای 84-80 چیست؟
1) دمکراسی 2) رفع بیکاری
3) مبارزه با مواد مخدر و اعتیاد 4) مشکلات اقتصادی، فشار اقتصادی و رفع آن
5) بیبند و باری اجتماعی (اخلاقی 6) دفاع از حقوق فلسطین
2. ریشه مشکلات و موانع توسعه در ایران را چه میدانید؟
1) نقص دمکراسی£ 2) نقص ساختار نظام سیاسی£
3) فشار عوامل و موانع از طریق نظام بینالملل£ 4) عدم توانایی داخلی £
5) نقص در نظام اقتصادی و سیاسی£ 6) اشتباهات در سیاستگذاریها به وسیله دولت£
3. نظر شما دربارة رابطة ایران با کشورهای دیگر و نظام بین الملل چیست؟
1) در عین حفظ ارزشها و آرمانها باید به گفتگو و تعامل با جهان بپردازیم£
2) باید ارزشها و اهداف خود را تعدیل کرده و به تعامل بیشتری با نظام بینالملل بپردازیم£
3) ارزشها، اهداف و آرمانها جهتدهندة گونه رابطه، تعامل و یا تقابل با نظام بینالملل است£
4) ما باید در جهت تغییر نظام بینالملل گام برداریم چرا که ناعادلانه است و تا اینگونه است نباید با آن سازش نماییم£
5) ما قادر به تغییر در نظام بینالملل نیستیم پس بهتر است خود را با آن تطبیق دهیم£
4. تغییرات و اصلاحات در قانون مطبوعات را تا چه حد لازم میدانید؟
1) باید مورد تجدیدنظر کامل قرار گیرد£
2) در پارهای از بندها نیاز به تغییرات و به روز شدن دارد£
3) قانون مطبوعات سبب محدودیت در قلم مطبوعات شده و باید کاملاً ملغی و بازنویسی شود£
4) اصلاً نباید تغییر کند£
5) کاستیهایی دارد و باید در تکمیل آن بندهایی به آن افزود£
5. تا چه حد باید تغییرات فرهنگی در جامعه توسط دولت کنترل شود؟
1) نیاز به کنترل و جهتدهی ندارد زیرا جامعه خود دارای سیستم خودکنترلی است£
2) دخالت دولت برای کنترل و جهتدهی بسیار لازم است£
3) دولت در صورت لزوم و در پارهای از مسایل اساسیتر باید وارد عمل شود£
4) دولت از هر طریق و شیوهای باید جامعه و تغییرات اجتماعی را تحت کنترل درآورد£
5) دولت نه به هر طریق و شیوه بلکه به طور نامحسوس، منطقی و علمی باید با مسائل اجتماعی برخورد کند£
6. انتقاد گروههای اصلاحطلب از یکدیگر را چگونه ارزیابی میکنید؟
1) بسیار کم £ 2) کم £ 3) معقولانه و متناسب£
4) زیاد£ 5) بسیار زیاد£ 6) درحد غیرمعقولانه، مواجهه و تخریب£
7. به عنوان یک فعال سیاسی در جبهه اصلاحات مشکلات بین گروههای اصلاحطلب بیشتر چگونه حل میشود؟
1) مشکل چندانی بین گروههای اصلاحطلب وجود نداشت£
2) مشکلات درون گروهی (جبهه) حل و فصل میشد£
3) برخی مشکلات اصلاً قابل حل نبود£
4) مشکلات به بیرون گروه (جبهه) در درون جامعه و رسانهها انعکاس پیدا میکرد£
5) توسط کدخدامنشی و توسل به رهبران اصلاحطلب حل میشد£
6) توسط بحثها و مجادلههای عقلی و منطقی بین خودگروهها فیصله پیدا میکرد£
8. از بین گزینههای زیر به کدامیک بیشتر متمایلید؟
1) در ایران تغییرات و اصلاحات باید صورت گیرد و اولویت با اصلاحات از بالاست£
2) نیازی به تغییرات جدی و اساسی نمیبینیم£
3) تغییرات در تمام وجوه (سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و نظامی) باید صورت گیرد اما اولویت با اصلاحات و تغییرات فرهنگی و فردی و اصلاحات از پایین است£
4) به تغییرات اقتصادی بدون تغییر سیاسی و فرهنگی قائلم£
5) تغییرات و اصلاحات باید در تمام جوانب و وجوه و به صورت همزمان و یکباره صورت گیرد£
6) تغییرات در تمام جوانب و وجوه به صورت همزمان اما تدریجی و آرام باید صورت گیرد£
7) اولویت اصلی و اساسی در تغییرات و اصلاحات، سیاسی است£
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 20 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
بیان مساله
همه روزه شاهد درج عکسهایی از کودکان و نوجوانان در جراید رسمی کشور هستیم که بدون اطلاع والدین، خانه و کاشانة خود را ترک نموده و به دیگر سخن اقدام به فرار از خانه نمودهاند و چشمان مضطرب خانوادهای را بیصبرانه در انتظار بازگشت خویش به دور انداختهاند. البته این تنها بخش کوچکی از جامعه آشنا با مطبوعات را شامل شده که دسترسی به جراید داشته و با درج آگهی در آن، ملتمسانه مردم را در یافتن فرزند خویش به استمداد طلبیدهاند در صورتیکه بسیاری از خانوادههای بحران زده آشنایی چندانی با جراید نداشته تا بنابر دلایلی! «بالاخص در ترس از آبرو» از درج آگهی در مطبوعات خودداری نمودهاند. بعلاوه هیچ آمار دقیقی از تعداد فراریان از منزل در ایران وجود ندارد و مسئولین اداره آگاهی نیز از ارئه آمار به دلایل مختلف طفره رفتهاند. همچنین مشخص نیست از میان فراریان نوجوانان، چه تعدادی دوباره پس از برخورد با مشکلات خود به منزل مراجعت میکنند؟ یا آنکه بوسیلة نیروهای انتظامی دستگیر شده و به والدین تحویل میگردند؟ یا با در پیش گرفتن کاری شرافتمندانه مستقل از والدین خانواده به زندگی خود ادامه میدهند؟ وتعداد زیادی نیز پس از ارتکاب جرمی دستگیر شده و پس از تشکیل پرونده تحویل کانون اصلاح و تربیت گردیده تا اقدامات تعلیمی و تربیتی لازم در مورد آنان صورت گیرد و این تنها قسمتی است که در صورت همکاری مقامات زیربط در آگاهی آمار دقیقی دارد که متأسفانه ارائه نگردیده است.
مقدمه پژوهش :
یکی از نماد های مهم اجتماعی که به لحاظ اهمیت نقش و کارکردهای مختلف مورد توجه علمای مذهبی ، اخلاقی و صاحبنظران تعلیم و تربیت ، جامعه شناسی و روانشناسی قرار گرفته است . نهاد خانواده می باشد نهادی که بر اثر ازدواج یک زن و مرد پدید می آید و وجود فرزندان آن را تکمیل می کند .
خانواده عبارت است از کوچکترین مسئله اجتماعی که از زن و مرد و فرزندان آنها تشکیل میشود . خانواده هسته کوچکی از اجتماع در همه جوامع بشری بوده و در انتقال مواریث اجتماعی تاثیر زیادی داشته است .
خانواده اولین پایگاه انتقال عناصر فرهنگی به نسل جدید است و عاملی موثر در رشد و شکوفایی استعداد های آدمی و گسترش فرهنگ بشری به شمار می رود .
در فرآیند زندگی مواردی است که فرد باید از بین چند راه یک راه را انتخاب نماید گزینش یک راه از بین چند راه چنانچه با مطالعه و بصیرت انجام نگیرد ، ممکن استا نتایج مطلوبی در بر نداشته باشد. لذا کمک گرفتن از مشاور در انتخاب مناسب می تواند در توفیقات بعدی اثرات مفیدی داشته باشد .
عدم تعادل جنسی ، فشارهای اقتصادی و معیشتی تامین یک زندگی خانوادگی ، شرایط فرهنگی جامعه و سنت هایی که کاکرد مطلوب خود را از دست داده و بلکه کارکرد منفی پیدا کرده اند و امکان ازدواج درست و تشکیل زندگی خانوادگی پ=ایدار را برای خیل عظیمی از جوانان کشور دشوار کرده است . و بالاخره گروهی نیز با هنجار شکنی و بی وفایی ، ازدواج نا خواسته و نا مطلوب را در ظاهر ادامه می دهند اما با نوعی طلاق عاطفی ، دل گروهی دیگری دارند و آشیانه ای دیگر بنا می کنند .
نظریه ها :
1 – از نظر دورکیم علل و عوامل اصلی مربوط به ازدواج جوانان افزایش سطح توقعات و انتظارات جوانان ازدواج می باشد . { بررسی تطبیقی تغییرات ازدواج – مهدوی ص 46 }
2 – کنیزی : معتقد است در ساخت اجتماعی امریکا و انگلیس در واقع999999 هیچ چیز به اندازه مذهب بر الگوهای کنونی رفتار زوجیت موثر است . { جامعه شناسی خانواده – ساروخانی ص 46 )
3 – به عقیده لوگال تا پیش از ازدواج ، مذهب بر رفتار جوانان موثر است لیکن پس از زناشویی نا باوریهای دینی یکی از طرفین دشواری های فراوانی برای آنها فراهم می کند .
4 – به عقیده هالینگشد یکی از مهمترین عواملی که هنگام انتخاب همسر بر تصمیم فرد و جامعه اثر می گذارد اعتقاد دینی است . { ساروخانی ص 65 }
5 – بوساروبل معتقد است زناشویی میان زن و مردی که مذاهب مختلف دارند به دشواریهای شخصی و خانوادگی گوناگون می انجامد . { ساروخانی ص64 }
6 – آلن ژایرار معتقد است آگاهیهای جمعیت شناسانه درباره سن همسران به هنگام زناشویی آموزنده است و می دانیم که بیشتر اوقات ، افرادی با هم پیوند زناشویی می بندند که از لحاظ سنی به هم نردیک باشند . { ساروخانی ص 49 }
7 – کرونولد می گوید نظریه همجواری می پذیرد که ازدواج در میان اشخاصی که از نظر مکان به یکدیگر نزدیک هستند به مقیاس گسترده تری انجام می شود تا ازدواجی که کعلول تصادف باشد { ساروخانی ص 46 }
8 – لسلی : تحقیقات جامعه شناسان امریکایی نشان داده است که بیش از نیمی از ازدواجهایی که در شهر ها انجام شده بین کسانی بوده که در همسایگی و نزدیکی یکدیگر زندگی می کنند . { مهدوی ص 38 }
9 – نوک ورسی : اگر دو شریک ازدواج ، همسن باشند از نو ساختن سر نوشت بر مبنای خاطره مشترک پیوسته ، آسانتر انجام می گیرد . { مهدوی ص 41 }
10 – هر چه ارتباط اجتماعی اعضا به یکدیگر نزدیک تر باشد کنش متقابل بین آنها متواتر تر است { مهدوی ص 41 }