دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
موضوع اصلی پژوهش حاضر، ارزش فرزند از دیدگاه زوجین جوان می باشد که با دسته بندی عوامل بر مبانی فوائد و هزینه های ناشی از داشتن فرزند و برحسب تأثیر عوامل مختلف اقتصادی، اجتماعی، جمعیتی و روانی به ارزش گذاری می پردازد و رابطة عوامل فوق و ارزش فرزند را بر باروری مورد بررسی قرار می دهد.
یافته های این بررسی نشان می دهد که در جامعه مورد مطالعه نحوه ارزش گذاری فرزند از دیدگاه مرد و زن متفاوت است. توجه زنان به محدودیتها و فرصتهای از دست رفته و فوائد عاطفی ناشی از داشتن فرزند بیش از مردان بوده و از نظر آنان اجتناب از تک فرزندی و ماندگاری فرزند حائز اهمیت است و این اهمیت بیش از مردان بوده و از نظر آنان اجتناب از تک فرزندی و ماندگاری فرزند بیش از مردان اهمیت داشته است.
با افزایش عواملی چون سن ازدواج، میزان تحصیلات و درآمد خانواده، فوائد ناشی از داشتن فرزند کاهش می یابد. گرایش به تأمین رفاه مادی و توجه به کیفیت و سطح زندگی فرزند، هزینه های ناشی از داشتن فرزند را افزایش می دهد. نحوة ارزش گذاری فرزند و ویژگیهای اقتصادی، اجتماعی و روانی افراد با تعداد فرزندان مورد تقاضا رابطه معناداری دارند.
واژگان کلیدی
ارزش فرزند، فوائد عاطفی، کسب هویت، تکامل و توسعه خود، فرصت های از دست رفته
روند رشد جمعیت در قرن بیستم، خصوصاً در کشورهای در حال توسعه چون ایران، موجب مشکلات و نارسائیهای فراوانی گردیده است. یکی از عوامل اساسی در رشد جمعیت میزان باروری است که در سه دهه اخیر این میزان در کشور ما متغیر بوده است:
ـ کاهش میزان باروری بعد از یک دورة طولانی باروری در سالهای قبل از انقلاب اسلامی
ـ افزایش سریع میزان باروری در دهة اول بعد از انقلاب اسلامی
ـ کاهش تدریجی میزان باروری بعد از دهة اول بعد از انقلاب اسلامی
بی تردید عوامل زیادی در تغییرات میزان باروری مؤثر بوده که یکی از این عوامل ارزش فرزند در نزد والدین می باشد. به بیان دیگر نحوة ارزش گذاری فرزند که خود ناشی از ساخت جامعه، خانواده و ویژگیهای روانی ـ اجتماعی زوجین بوده در میزان باروری مؤثر است. بنابراین توجه به علل تغییر میزان باروری در سطح خرد جهت اجرای موفقیت آمیز سیاستهای تنظیم خانواده اهمیت خاصی می یابد. خصوصاً آنکه تقریباً اکثر مطالعات قبلی در مورد علل باروری مربوط به متغیرهای در سطح کلان بوده و به انگیزه ها، ارزشها و آرزوهای والدین در مورد فرزند که به تصمیم گیری آنان در رفتار باروری اثر می گذارد، کمتر توجّه شده است. مطالعه حاضر سعی می کند رفتار باروری را در سطح خرد (خانواده) مورد بررسی قرار دهد تا عوامل مؤثر بر ارزش فرزند شناخته شوند و آنگاه به توصیف و تبیین انگیزه هایی بپردازد که افراد جامعه را جهت فرزند آوری یا کنترل موالید ملزم می کند.
مبانی نظری
فرزند آوری یک ضرورت اجتماعی و بیولوژیکی است. گونه های انسانی از طریق فرزندان مذهب، ملیت، ارزشها و سنت هایشان را تداوم می بخشند و با انتقال آنها به فرزندانشان میراث فرهنگی و ژنتیکی خود را حفظ می کنند. بنابراین نقطه اوج ارزش فرزند بقاء نسل و استمرار بشریت است به همین جهت جامعه اهمیت خاصی برای فرزند آوری و پرورش آنها قائل است و تشویق و تنبیه های کافی در جهت تنظیم این وظیفه برای والدین به وجود می آورد (آقاجانیان،1364: 2-1). در سطح خانواده نیز داشتن فرزند دارای اهمیت می باشد زیرا فرزندان ارزشهای مختلفی برای والدین فراهم می نمایند که این ارزشها تحت تأثیر عوامل مختلفی از جمله شرایط اقتصادی ـ اجتماعی والدین و جامعه آنها ابعاد گوناگونی خواهد داشت. در زمینه ارزش فرزند با توجه به اهمیت و گستردگی ابعاد آن در سطح جامعه و خانواده نظریات متفاوتی ارائه شده است:
در تئوریهای جامعه شناختی، ارزش فرزند برحسب خصوصیات جامعه و نهادهای موجود در آن توضیح داده می شود. این نهادها شیوه زندگی و مقررات و ضوابط حاکم بر رفتار انسان را در تمامی زمینه های حیاتی و از جمله ارزش فرزند مشخص می کنند. به زعم جامعه شناسان نگرش و رفتار انسان با معیارهایی که در جامعه مشاهده می شود، همنوایی دارد. از اینرو ساختار اقتصادی ـ اجتماعی و فرهنگی جامعه تا حدود بسیاری تعیین کننده ارزش فرزند است (عزیز خانی، 1376: 47).
در تئوریهای اقتصادی رفتار باروری خانواده ها متأثر از رفتار اقتصادی ایشان است. همانگونه که خانواده ها در زمینه اقتصادی در مورد گزینش یک کالا تصمیم می گیرند به همان نحو با توجه به میزان درآمد و هزینه های فرزند در مورد داشتن فرزند تصمیم می گیرند (بهند ، 1988: 282). از نظر لیبنشتاین منفعت یا عدم منفعت اقتصادی عاملی جهت تصمیم گیری والدین در مورد فرزند می باشد. از نظر وی سه نوع منفعت و دو نوع هزینه در مورد فرزندان وجود دارد:
الف) منافع فرزند
ـ کالا بودن فرزند به عنوان یک منبع لذت برای والدین
ـ نیروی کار قلمداد شدن فرزند
ـ تأمین و نگهداری والدین در سنین کهولت یا وضعیت های دیگری مثل بیماری یا از کارافتادگی
ب) هزینه های فرزند
1ـ هزینه های مستقیم: هزینه های نگهداری و مراقبت های مختلف از فرزند تا زمانی که به مرحله منفعت اقتصادی برسند.
2ـ هزینه های غیرمستقیم: مربوط به فرصت هایی ست که به خاطر پرورش فرزند از دست می رود (فرزادسیر، 1371 : 32).
مایکل تودارو اشاره دارد که فرزندان در جوامع سنتی دارای منافع بسیاری جهت والدین خود هستند از جمله:
ـ فرزندان بیشتر به مثابه قدرت افزونتر برای سرپرست خانوار هستند.
ـ فرزندان از لحاظ کار در مزرعه، تولید محصولات، حمل و نقل ظروف آب و سوخت و انتقال پیامها و نگهداری از فرزندان کوچکتر و مراقبت از گلّه اهمیت دارند.
ـ فرزندان از والدین خود در سنین پیری و ناتوانی سرپرستی می کنند (تودارو، 1370: 77).
کالدول با ارائه «نظریه جریان ثروت بین نسلی» معتقد است که منافع اقتصادی ناشی از فرزند در جوامع سنتی و توسعه یافته متفاوت است. از نظر وی در جوامع سنتی جریان ثروت از فرزند به سوی والدین است. به بیان دیگر این فرزندان هستند که به والدین خود منفعت می رسانند و به همین دلیل در این جوامع فرزند اهمیت دارد در صورتی که در جوامع توسعه یافته به سبب عمومیت یافتن آموزش، ممنوعیت اشتغال فرزندان خردسال، عدم وابستگی والدین در سنین پیری به فرزند به دلیل وجود مقررات تأمین اجتماعی، بیمه، بازنشستگی و... منافع کمتری از سوی فرزندان به والدین انتقال می یابد در نتیجه فرزندان به عنوان عنصر اقتصادی اهمیت خود را از دست می دهند و از آن طرف هزینه های نگهداری فرزند افزایش می یابد (محمودیان، 1378).
تئوری پردازان اقتصادی ـ اجتماعی معتقدند که تنها عوامل اقتصادی نمی توانند تعیین کننده ارزش فرزند و رفتار باروری باشند بلکه عوامل دیگری از جمله عوامل اجتماعی نیز مؤثرند. به نظر ایسترلین علاوه بر درآمد و هزینه های فرزند، منافع اجتماعی، سلیقه ها و علائق خانواده، تقاضا برای فرزند را تحت تأثیر قرار می دهد (بهند، 1988: 4-282). دومونت معتقد است که اگر ارزش فرزند موجب ارتقاء منزلت اجتماعی والدین شود، فرزند ارزشمند شده و میل به داشتن آن افزایش می یابد(بهند، 1988: 276). فاوست معتقد است که نوسازی محیط (در اثر تحصیلات، وسایل ارتباط جمعی و ...) موجب نوساختن گرایشها و ارزشهای فرد شده و رفتار و شیوة زندگی وی را تغییر می دهد. در نتیجه خانواده گرایی تضعیف گشته و میل به زندگی مرفه تر، حفظ سلامت جسمانی و روانی افزایش می یابد. از این رو نزد چنین والدینی به دلیل فشارهای مادی، روانی و جسمانی که فرزند در زندگی ایجاد می نماید، ارزش فرزند کاهش می یابد (گرف ، 1979: 122-119).
در تئوریهای روان شناختی، احساسات روانی تعیین کننده ارزش فرزند هستند. لوئیز و مارتین هافمن معتقدند که فرزند با حضور خود وضعیت بزرگسالان به خصوص زنان، را تأیید نموده و به آنان هویت اجتماعی بخشیده و موجب پیوند آنان با جامعه می شوند. از نظر آنان فرزندان علاوه بر کسب اعتبار والدین موجب نجات آنان از تنهایی، ایجاد سرور و نشاط در زندگی، رشد شایستگی و صلاحیت و کسب شخصیت آنان می شوند (رئیسی به نقل از هافمن، 1973: 62-46). فرید من و دیگران معتقدند که فرزند وابستگی زوجین را نسبت به هم افزایش داده و موجب کاهش عدم اطمینان در زندگی زناشویی می شود. از نظر آنان داشتن فرزند انگیزة لازم را برای موفقیت در زندگی ایجاب می نماید (فریدمن و دیگران، 1994: 394).
با توجه به اینکه هریک از تئوریهای مطرح شده جنبه ای از ارزش فرزند را مدنظر قرار داده و به تنهایی قادر به تبیین جامع آن نیستند، در این پژوهش از ترکیب دیدگاههای مطرح شده یک مدل تحقیقی شکل گرفت تا با استفاده از آن جوانب متفاوت ارزش فرزند و رابطة آن با باروری مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد.
شامل 23 صفحه فایل word قابل ویرایش