بخش اول
جبران خلیل جبران(۱۸۸۳ میلادی - ۱۹۳۱ میلادی)(۱۲۶۲ ه.ش - ۱۳۱۰هـ.ش) زاده بشرّی لبنان از نویسندگان سرشناس لبنان و امریکا است.
تولد و دوران کودکی (1895-1883)
جبران در خانوادهای مسیحی مارونی (منسوب به مارون قدیس) که به خلیل جبران شهرت داشتند به دنیا آمد. مادرش زنی هنرمند بود که کامله نام داشت. در دوازده سالگی با مادر، برادر و دو خواهرش لبنان را ترک و به ایالات متحده امریکا رفت و در بوستون ساکن شد. وی در بوستون به مدرسه رفت، نظر به تقاضای مادرش به لبنان رفت و شامل مدرسه معروف «الحکمت» در بیروت گردید. خلیل جبران پس از پایان تحصیلاتش در لبنان به گردشگری پرداخت. وی تمام سرزمین مادری خویش را گشت و جنبههای فرهنگی زادگاهش را بازخوانی نمود.
در آن زمان، لبنان بخشی از سوریه ی بزرگ(شامل سوریه، لبنان و فلسطین) و یک ایالت تحت سلطه ی عثمانی بود، که به منطقه ی لبنان حکومت خود مختار داده بود. مردم لبنان، سال ها برای استقلال از حکومت عثمانی جنگیده بودند، و بنا بود خود جبران هم بعدها به این جنبش بپیوندد و یکی از اعضای فعال آن شود. منطقه ی لبنان، به خاطر دخالت های خارجی که به نفرت مذهبی میان مسیحیان، به ویژه فرقه ی مارونی و مسلمانان دامن می زد، منطقه ای پردردسر بود. بنا بود بعدها جبران فرقه های مذهبی گوناگون را با یکدیگر متحد کند و بدین وسیله کینه ها و نفرت های مذهبی را از بین ببرد. فرقه ی مارونی که در دوره ی اشتقاق در کلیسای بیزانسی در قرن پنجم پس از میلاد بنیان گزاری شده بود، گروهی از مسیحیان سوریه را در بر می گرفت که به پیروی از راهبی به نام مارون قدیس، فرقه و اصول فکری خود را شکل دادند.
وی در بوستون به مدرسه رفت، نظر به تقاضای مادرش به لبنان بازگشت و وارد مدرسه معروف «الحکمت» در بیروت گردید. خلیل جبران پس از پایان تحصیلاتش در لبنان به گردشگری پرداخت. وی تمام سرزمین مادری خویش را گشت و جنبههای فرهنگی زادگاهش را بازخوانی نمود.
خلیل جبران
مادر جبران کامله رحمه، سی ساله بود که جبران را از شوهر سومش خلیل جبران به دنیا آورد. شوهرش مردی بی مسئولیت بود و خانواده را به ورطه فقر کشاند. خانواده ی کاملیا سابقه ی مذهبی معتبری داشتند که اداه ی نیرومندی را در کاملیای تحصیل ناکرده رشد داده بود و بعدها به او کمک کرد به تنهایی خانواده اش را در آمریکا سرپرستی کند.
جبران خلیل یک برادر ناتنی به نام پیتر، شش سال بزرگتر از خودش، و دو خواهر کوچکتر به نامهای ماریانه و سلطانه داشت که در تمام عمرش به آنها وابسته بود. از آنجا که جبران در فقر بزرگ میشد، از تحصیلات رسمی بی بهره ماند و آموزشهایش محدود به ملاقاتهای منظم با یک کشیش روستایی بود که او را با اصول مذهب و انجیل و زبانهای سوری و عربی آشنا کرد. جبران هشت ساله بود که پدرش به علت عدم پرداخت مالیات به زندان افتاد و حکومت عثمانی تمام اموالشان را ضبط و خانواده را آواره کرد. سرانجام مادر جبران تصمیم گرفت با خانواده اش به امریکا کوچ کند. در ۲۵ ژوئن سال ۱۸۹۵، جبران در دوازده سالگی با مادر، برادر و دو خواهرش لبنان را ترک و به ایالات متحده آمریکا رفت و در بوستون ساکن شد. وی در بوستون به مدرسه رفت، در مدرسه، اشتباهی در ثبت نام، نام او را برای همیشه تغییر داد و به کهلیل جبران Kahlil Gibran تبدیل کرد که علی رغم تلاشهایش برای بازیابی نام کاملش، تا پایان عمرش بر جا ماند. جبران در سال ۱۸۹۶ با فرد هلند دی ملاقات کرد و از آن به بعد وارد مسیر هنر شد. دی جبران را با اساطیر یونان، ادبیات جهان، نوشتههای معاصر و عکاسی آشنا کرد.
جبران که در ناحیه ی سرسبز "البشری" رشد می کرد، کودکی منزوی و متفکر بود که از مشاهده ی آبشار های عظیم، صخره های نوک تیز، و سروهای فراوانِ پیرامونش لذت می برد و این زیبایی تأثیر نمادین و شگرفی بر نقاشی ها و نوشته های او داشت. از آن جا که در فقر بزرگ می شد، از تحصیلات رسمی بی بهره ماند، و آموزش هایش محدود به ملاقات های منظم با یک کشیش روستایی بود که او را با اصول مذهب و انجیل، و نیز با زبان های سوری و عربی آشنا کرد. آغاز به آموختن مقدمات الفبا و زبان به او کرد، و جهان تاریخ، علم و زبان را به روی او گشود.
در ده سالگی، جبران از صخره ای سقوط کرد و شانه ی چپش آسیب دید که تا پایان عمرش هم ضعیف ماند. خانواده اش، برای جا انداختن شانه اش، او را به یک صلیب بستند و تا چهل روز بسته نگه داشتند، و این حادثه ی نمادین که مصلوب شدن مسیح را به یاد می آورد، در ذهن جبران تأثیری عمیق گذاشت و برای همیشه در خاطره اش نقش بست.
دوران بزرگسالی
در آن روزگار لبنان زیر سلطه دولت عثمانی قرار داشت و جبران پس از گذراندن تحصیلات ابتدائی در بیروت در سن دوازده سالگی همراه مادر و برادر و دو خواهرش رهسپار امریکا شد. خلیل جبران در سال ۱۹۰۲ میلادی لبنان را به مقصد امریکا ترک نمود. او در بوستون در منزل کوچکی اقامت گزید. در این شهر نقاش صاحبنظر و پاکدامنی به نام « فرد هلند دی » نخستین بارقههای نبوغ جبران را دریافت و او را زیر بال و پر خود گرفت، همچنین دختر جوانی به نام « ژوزفین پی بادی» که ثروت سرشاری از ذوق و فرهنگ داشت دل به محبت این نوجوان بست و در رشد و کمال او بسیار موثر واقع شد. وی در امریکا به نگارگری پرداخت و در سال ۱۹۰۸ وارد فرهنگستان هنرهای عالی در پاریس شد و مدت سه سال زیر نظر تندیسگر معروف «اگوست رودن» درس خواند. رودن برای جبران آینده درخشان و تابناکی را پیشبینی نمود.
زنان دیگری نیز بعدها در زندگی جبران ظاهر شدند که از همه مهمتر خانم «مری هسکل» و «شارلوت تیلر » است. این دو زن اخیر بخصوص خانم هسکل شاید بیشترین تأثیر را در زندگی فرهنگی و هنری و حتی اقتصادی جبران داشتهاند. اما جبران پس از حدود سه سال اقامت در امریکا به شوق زادگاه و عشق به آشنایی با زبان و فرهنگ بومی خویش به وطن بازگشت.
خلیل جبران بعد از پایان تحصیلاتش در فرانسه دوباره وارد امریکا شد و تا مرگش در سال ۱۹۳۱ در آنجا کار و زندگی کرد.
بخش دوم
مهاجرت به آمریکا(1898ـ1895)
جبران هشت ساله بود که پدرش به علت عدم پرداخت مالیات به زندان افتاد و حکومت عثمانی تمامی اموال شان را ضبظ، و خانواده را آواره کرد. خانواده ی جبران کوشیدند مدتی نزد اقوام خود بمانند؛ با این وجود سرانجام مادر جبران تصمیم گرفت به امید ساختن زندگی بهتر، خانواده ی خود را به آمریکا کوچ دهد. پدر جبران در سال 1894 از زندان آزاد شد، اما به علت بی مسئولیتی در قبال خانواده، نتوانست درباره ی مهاجرت تصمیم بگیرد و در لبنان ماند.
اما بقیه ی اعضای خانواده، در 25 ژوئن سال 1895 به مقصد سواحل نیویورک در آمریکا، سوار بر کشتی شدند.
خانواده ی جبران در بوستون ساکن شدند که در آن در دوران، بعد از نیویورک، بزرگترین محل اقامت اتباع سوریه در ایالات متحده بود. کاملیا با فضای آن منطقه که از نظر فرهنگی با سایر مناطق آمریکا بسیار متفاوت بود، احساس آشنایی می کرد، و از شنیدن زبان آشنای عربی و دیدن لباس های عربی لذت می برد. کاملیا که اینک نان آور خانواده بود، با دست فروشی در خیابان های فقر زده ی جنوب بوستون آغاز کرد. در آن مان، دوره گردی مهم ترین منبع درآمد مهاجران سوریه بود که به خاطر رسوم عربی و عدم تطابق فرهنگی، تصویر منفی ای در جامعه ی آمریکا ایجاد کرده بودند و کمتر در مشاغل بهتر پذیرفته می شدند.
جبران که گرفتار دوره ی فقر دیگری شده بود، ناچار بود درد نخستین سال های زندگی اش را بار دیگر تجربه کند، . این رنج اثری پاک نشدنی بر زندگی اش گذاشت. با این حال، به خاطر وجود مؤسسه های خیریه در مناطق فقر زده ی مهاجر نشین، فرزندان مهاجران می توانستند در مدارس دولتی حضور یابند تا از خیابان ها دور شوند، جبران تنها عضو خانواده اش بود که تحیلات مدرسه ای یافت. خوهرانش به خاطر موانع سنتی خاورمیانه و نیز مشکلات مالی، اجازه نداشتند وارد مدرسه شوند. قرار بود بعدها، جبران به قهرمان مبارزه برای آزادی و تحصیل زنان تبدیل شود، و گرداگرد خود را پر از زنان بلند همت، اندیشمند و مستقل کند.
در مدرسه اشتباهی در ثبت نام، نام او را برای همیشه تغییر داد و به کَهلیل جبران تبدیل کرد که علی رغم تلاش هایش برای بازیابی نام کاملش، تا پایان عمرش بر جا باقی ماند. از آن جا که تحصیلات رسمی نداشت، او را در کلاس درجه بندی نشده ی ویژه ی فرزندان مهاجران قرار دادند که می بایست انگلیسی را از اول می آموختند.
با تلاش های سخت کاملیا، وضع مالی خانواده بهتر شد و سرانجام پیتر توانست یک خواربار فروشی تأسیس کند و هر دو خواهرش را در ان به کار گیرد. مشکلات مالی و دوری خانواده از موطن، همه را به هم نزدیک کرد. کاملیا هم از نظر مالی و هم از نظر عاطفی فرزندانش را حمایت می کرد، به ویژه به پسر درون گرای خود جبران می پرداخت و در پرورش دادن استعداد هی هنری او می کوشید. در این دوران سخت، گوشه گیری جبران از زندگی اجتماعی افزایش یافت و اندیشناکی ذاتی عمیق تر شد. کاملیا در غلبه بر انزوایش به او کمک می کرد. استقلال مادر به جبران اجازه می داد با زندگی اجتماعی بوستون در هم آمیزد و جهان پر رونق هنری و ادبی آن را کشف کند.
کنجکاوی جبران او را به سوی جنبه ی فرهنگی بوستون سوق داد و به جهان غنی تأتر، اپرا و نگارخانه های هنری بوستون کشانید. وی با طرح های هنری اش، توجه آموزگارانش را در مدرسه ی دولتی جلب کرد و آموزگارانش برای این پسرک سوریه ای، آینده ای هنری پیش بینی می کردند. با هنرمندی به نام فرد هُلندی دِی تماس گرفتند و او، جهان فرهنگ را بر جبران گشود و او را در آغاز جاده ی اشتهار هنری قرار داد.
جبران در سال 1896 با فرد هلند دی ملاقات کرد و از آن تاریخ، به خاطر رهایی دِی از قرار داد های سنتی هنری، توانست در جاده ی هنر پیش برود. دِی جبران را با اساطیر یونان، ادبیات جهان، نوشته های معاصر و عکاسی آشنا کرد که لبنانی کنجکاو را تا پایان عمر خود وادار به تلاش برای ابراز خویشتن کرد. مطالعات آزاد و شیوه ی اکتشاف هنری نامرسوم دِی جبران را تحت تأثیر گذاشت و بعد ها شیوه ی برداشت رها از بندی دِی را تحقق خویشتن و اصالت آثارش به کار برد. دِی تلاشی برای بالا بردن سطح تحصیلات جبران نکرد و به جای آن، همت خود را معطوف به افزایش اعتماد به نفس او کرد، که در اثر برخورد بد با مهاجران و فقر شدید، به شدت آسیب دیده بود. تعجبی نداشت که جبران، آموزنده ی سریعی از آب در آمد و هر آنچه را که از دِی می دید، می بلعید.
در یکی از نمایشگاه های هنری فرد هلند دِی، جبران طرحی از زنی به نام ژوزفین پیبادی کشید، شاعر و نویسنده ای گم نام، که بعد ها به یکی از تجربه های عشقی ناموفق جبران تبدیل شد؛ مدت ها بهد، جبران به او پیشنهاد ازدواج داد و ژوزفین پیشنهاد او را نپذیرفت، و این نخستین ضربه از سوی زنانی بود که جبران به آن ها مهر ورزید.
دِی که پیوسته جبران را تشویق می کرد به نقاشی و طراحی ادامه دهد، در انتشار تصاویر جبران بر روی جلد کتاب ها در سال 1898 بسیار مؤثر بود. در آن زمان، جبران آغاز به رشد دادن فن و شیوه ی خود در نقاشی کرد. اندک اندک وارد حلقه ی بوستونی ها شد و استعداد های هنری اش، سبب اشتهار او شدند. با این وجود، خانواده اش به این نتیجه رسیدند که موفقیت زود هنگام می تواند منجر به مشکلاتی در آینده شود، و با موافقت جبران، او را به لبنان فرستادند تا تحصیلات خود را به پایان برساند و عربی بیاموزد.
نویسندگی
در آن روزگار لبنان زیر سلطه دولت عثمانی قرار داشت و جبران پس از گذراندن تحصیلات ابتدائی در بیروت در سن دوازده سالگی همراه مادر و دیگر افراد خانواده رهسپار امریکا شد. خلیل جبران در سال ۱۹۰۲ میلادی لبنان را به مقصد امریکا ترک نمود. او در بوستون در منزل کوچکی اقامت گزید. در این شهر نقاش صاحبنظر و پاکدامنی به نام " فرد هلند دی " نخستین بارقههای نبوغ جبران را دریافت و او را زیر بال و پر خود گرفت، همچنین دختر جوانی به نام " ژوزفین پی بادی" که ثروت سرشاری از ذوق و فرهنگ داشت دل به محبت این نوجوان بست و در رشد و کمال او بسیار موثر واقع شد. وی در امریکا به نگارگری پرداخت و در سال ۱۹۰۸ وارد فرهنگستان هنرهای عالی در پاریس شد و مدت سه سال زیر نظر تندیسگر معروف «اگوست رودن» درس خواند. رودن برای جبران آینده درخشان و تابناکی را پیشبینی نمود.
زنان دیگری نیز بعدها در زندگی جبران ظاهر شدند که از همه مهمتر خانم "مری هسکل" و "شارلوت تیلر " است. این دو زن اخیر بخصوص خانم هسکل شاید بیشترین تأثیر را در زندگی فرهنگی و هنری و حتی اقتصادی جبران داشته اند. اما جبران پس از حدود سه سال اقامت در امریکا به شوق زادگاه و عشق به آشنایی با زبان و فرهنگ بومی خویش به وطن بازگشت.
خلیل جبران بعد از پایان تحصیلاتش در فرانسه دوباره وارد امریکا شد و تا مرگش در سال ۱۹۳۱ در آنجا کار و زندگی کرد.
جبران از همان ایام نوجوانی به میدان هنر و شعر و نویسندگی قدم نهاد. در پانزده سالگی مدیر مجله «الحقیقة» شد و در شانزده سالگی نخستین شعرش در روزنامهٔ جبل به طبع رسید و در هفده سالگی به طراحی چهرهٔ بزرگانی چون عطار و ابن سینا و ابن خلدون و برخی دیگر از حکما و نویسندگان پیشین دست زد و پس از پایان تحصیلات رسمی خود برای تکمیل هنر نقاشی به پاریس رفت و طی دو سال اقامت در فرانسه ضمن آشنایی با مکاتب گوناگون هنر نقاشی کتابی با عنوان الارواح المتمردة (روانهای سرکش) نوشت و در بیروت به طبع رساند .
در این حال اخبار ناگوار از مرگ خواهر و برادر جوان و بیماری مادر به او رسید و او علیرغم منع سیاسی به میهن بازگشت. پس از دو سال اقامت در وطن باز سفری به پاریس کرد تا از هنرمندان آن دیار بخصوص رودن، لطائف فنون صورتگری را بیاموزد. در این سفر جبران با بزرگانی چون روستاند، دبوسی و مترلینگ آشنا شد و از ذوق و اندیشهٔ آنان بهرههای فراوان برد. در آن روزگار دفتر نقاشی رودن کعبه آمال هنرجویان جهان بود و جبران مدتی در آن دفتر در کنار آموختن لطائف هنر نقاشی، شیوهٔ نگاه هنرمندانه را نیز از او بیاموخت و رودن چون شعر و نقاشی را در جبران به کمال یافت او را با ویلیام بلیک، شاعر و نقاش شهودی انگیس در قرن هجدهم بیشتر آشنا کرد. و معروف است که او را ویلیام بلیک قرن خواند. جبران وقتی اولین کتاب نقاشیهای بلیک را خرید چون درویشی که به گنج رسیده باشد. به چنان وجد و نشاط و شادی و مستی رسید که از بیخودی در پوست نمیگنجید، گوئی در غربتگاه این عالم دوستی دیرین و آشنایی محرم یافته است .
در سال 1910 جبران بار دیگر به امریکا رفت و در نیویورک در خیابان دهم دفتریتأسیس کرد که سالها مجمع نویسندگان و شاعران و هنرمندان عرب و دوستان و شیفتگانامریکایی او بود. بهترین و پختهترین آثار شعری و نقاشی او در این دوران بیست و یکساله اقامت در امریکا شکل گرفت و به صورت کتابها و نمایشگاههای متعدد به جهانیانعرضه شد و جبران را در زمانی کوتاه به اوج شهرت و محبوبیت رسانید
این کتاب که فریاد هم میهنان مظلوم او و در سطح وسیعتر فریاد همهٔ انسانهای مظلوم بود، دولت عثمانی را سخت مضطرب کرد. کشیشان بر کتابش تهمتهای ناروا نهادند و روزی در میدان عمومی شهر انبوهی از این کتاب را به آتش کشیدند و حکومت وقت بازگشت او را به وطن ممنوع کرد .
در این حال اخبار ناگوار از مرگ خواهر و برادر جوان و بیماری مادر به او رسید و او علیرغم منع سیاسی به میهن بازگشت. پس از دو سال اقامت در وطن باز سفری به پاریس کرد تا از هنرمندان آن دیار بخصوص رودن، لطائف فنون صورتگری را بیاموزد. در این سفر جبران با بزرگانی چون روستاند، دبوسی و مترلینگ آشنا شد و از ذوق و اندیشهٔ آنان بهرههای فراوان برد. در آن روزگار دفتر نقاشی رودن کعبه آمال هنرجویان جهان بود و جبران مدتی در آن دفتر در کنار آموختن لطائف هنر نقاشی، شیوهٔ نگاه هنرمندانه را نیز از او بیاموخت و رودن چون شعر و نقاشی را در جبران به کمال یافت او را با ویلیام بلیک، شاعر و نقاش شهودی انگیس در قرن هجدهم بیشتر آشنا کرد. و معروف است که او را ویلیام بلیک قرن خواند. جبران وقتی اولین کتاب نقاشیهای بلیک را خرید چون درویشی که به گنج رسیده باشد. به چنان وجد و نشاط و شادی و مستی رسید که از بیخودی در پوست نمیگنجید، گوئی در غربتگاه این عالم دوستی دیرین و آشنایی محرم یافتهاست .
در سال ۱۹۱۰ جبران بار دیگر به امریکا رفت و در نیویورک در خیابان دهم دفتری تأسیس کرد که سالها مجمع نویسندگان و شاعران و هنرمندان عرب و دوستان و شیفتگان امریکایی او بود. بهترین و پختهترین آثار شعری و نقاشی او در این دوران بیست و یک ساله اقامت در امریکا شکل گرفت و به صورت کتابها و نمایشگاههای متعدد به جهانیان عرضه شد و جبران را در زمانی کوتاه به اوج شهرت و محبوبیت رسانید .
از جبران مجموعا ۱۶ کتاب به زبانهای عربی و انگلیسی بر جا ماندهاست که نامهای آنها به ترتیب سال انتشار عبارتند از: ۱. موسیقی (۱۹۰۵م.) ۲. عروسان دشت (۱۹۰۶م.) ۳. ارواح سرکش (۱۹۰۸م.) ۴. خدایان زمین ۵. پیشتاز ۶. دیوانه ۷. سرگشته ۸. کاروان ها و توفان ها ۹. نامهها ۱۰. ماسه و کف ۱۱. بالهای شکسته ۱۲. اشک و لبخند ۱۳. نوگفته ها و نکته ها ۱۴. مسیح، فرزند انسان ۱۵. پیامبر ۱۶. بوستان پیامبر
تا چندین سال پیش،برخی از آثار جبران به صورت پراکنده به فارسی ترجمه شده بودند، به گونهای که بعضی از کتابهای او (مانند پیامبر) بیش از بیست ترجمهٔ فارسی دارد، اما برخی از کتابهایش به فارسی ترجمه نشده بود. از بهترین و پرفروش ترین ترجمههای «پیامبر» میتوان ترجمهٔ نجف دریابندری را نام برد.
چندی پیش، ترجمهٔ مجموعه کامل آثار جبران خلیل جبران به فارسی (۱۶ کتاب در ۱۲ مجلد) با ترجمهٔ مهدی سرحدی توسط نشر کلیدر منتشر شد.
در سال ۱۹۳۱ ندایی آسمانی جبران را به بازگشت فراخواند. سفینهای از عالم غیب در رسید و جان شیفته او را در ساحل فراق برگرفت و روانه دریای وصال کرد و جسم شریفش را نیز که تنگچشمان دور از مسیح شایسته دفن در جوار کلیسا نمیدیدند بنابر وصیت جبران سفینه دیگری به زادگاهش بازآورد و به خاک البشری محبوبش سپرد .
در این حال اخبار ناگوار از مرگ خواهر و برادر جوان و بیماری مادر به او رسید و او علیرغم منع سیاسی به میهن بازگشت. پس از دو سال اقامت در وطن باز سفری به پاریس کرد تا از هنرمندان آن دیار بخصوص رودن، لطائف فنون صورتگری را بیاموزد. در این سفر جبران با بزرگانی چون روستاند، دبوسی و مترلینگ آشنا شد و از ذوق و اندیشهٔ آنان بهرههای فراوان برد. در آن روزگار دفتر نقاشی رودن کعبه آمال هنرجویان جهان بود و جبران مدتی در آن دفتر در کنار آموختن لطائف هنر نقاشی، شیوهٔ نگاه هنرمندانه را نیز از او بیاموخت و رودن چون شعر و نقاشی را در جبران به کمال یافت او را با ویلیام بلیک، شاعر و نقاش شهودی انگیس در قرن هجدهم بیشتر آشنا کرد. و معروف است که او را ویلیام بلیک قرن خواند. جبران وقتی اولین کتاب نقاشیهای بلیک را خرید چون درویشی که به گنج رسیده باشد. به چنان وجد و نشاط و شادی و مستی رسید که از بیخودی در پوست نمیگنجید، گوئی در غربتگاه این عالم دوستی دیرین و آشنایی محرم یافتهاست.
در سال ۱۹۱۰ جبران بار دیگر به آمریکا رفت و در نیویورک در خیابان دهم دفتری تأسیس کرد که سالها مجمع نویسندگان و شاعران و هنرمندان عرب و دوستان و شیفتگان آمریکایی او بود. بهترین و پختهترین آثار شعری و نقاشی او در این دوران بیست و یک ساله اقامت در آمریکا شکل گرفت و به صورت کتابها و نمایشگاههای متعدد به جهانیان عرضه شد و جبران را در زمانی کوتاه به اوج شهرت و محبوبیت رسانید.
بخش سوم
بازگشت به لبنان(1902ـ1898)
جبران در سال 1898 وارد بیروت شد. هم در زبان انگلیسی و هم حتی در زبان عربی مشکل داشت؛ می توانست به خوبی عربی صحبت کند، اما نمی توانست به این زبان بنویسد یا بخواند. برای بهبود زبان عربی اش، تصمیم گرفت در مدرسه ای مارونی به نام "مدرسه الحکمه"ثبت نام کند که در کنار آموزش های مسیحی، برنامه ای ملی گرایانه نیز داشت. سرشت مصمم جبران مانع از آن می شد که به برنامه ی آموزشی کوته نظرانه ی مدرسه تن در دهد، او به برنامه ای منحصر به فرد در سطح دانشگاهی نیاز داشت تا با احتیاج های تحصیلی او را تطابق کند و رفتارهای ظغیانگر و فردگرایانه اش، او را در معرض اتهام به کفر قرار داد. با این حال، مدرسه برنامه ی تحصیلی او را مطابق با میل او تغییر داد. جبران تصمیم گرفت در کتاب مقدس به زبان عربی غرق شود، و شیفته ی سبک نگارش و محتوای آن شد، و این شیفتگی در آثار گوناگونی از او پدیدار شده است. رفتار بیگانه و فردگرایانه ی جبران، اعتماد به نفس و موهای بلند نامرسومش در دوران تحصیل، تأثیری شگرف بر آموزگاران و همکلاسی هایش گذاشت. معلم عربی اش در او ((قلبی عاشق اما مهار شده، روحی گستاخ، ذهنی عصیانگ، و نگاهی که هر آنچه را که می بیند، به سخره می گیرد)) یافته بود. در هر حال، فضای محدود و بسته ی مدرسه با روحیه ی جبران سازگار نبود. آشکارا وظایف مذهبی اش را انجام نمی داد، از کلاس ها می گریخت و روی کتاب هایش نقاشی می کرد. در مدرسه با یوسف حواییک آشنا شد و همراه با او، مجله ای به نام "المناره" منتشر کرد که حاوی نوشته های هر دو، و نقاشی های جبران بود.
همچنین دختر جوانی به نام «ژوزفین پی بادی» که ثروت سرشاری از ذوق و فرهنگ داشت دل به محبت این جوان بست و در رشد و کمال او بسیار موثر واقع شد. وی در آمریکا به نگارگری پرداخت و در سال ۱۹۰۸ وارد فرهنگستان هنرهای عالی در پاریس در فرانسه شد و مدت سه سال زیر نظر تندیسگر معروف «اگوست رودن» درس خواند. رودن برای جبران آینده درخشان و تابناکی را پیشبینی نمود. زنان دیگری نیز بعدها در زندگی جبران ظاهر شدند که از همه مهمتر خانم «مری هسکل» و «شارلوت تیلر» است. این دو زن اخیر بخصوص خانم هسکل شاید بیشترین تأثیر را در زندگی فرهنگی و هنری و حتی اقتصادی جبران داشتهاند. اما جبران پس از حدود سه سال اقامت در آمریکا به شوق زادگاه و عشق به آشنایی با زبان و فرهنگ بومی خویش به وطن بازگشت. جبران که به کمک فرد هلند دی کم کم وارد حلقه بوستونیها شده بود و شهرت کوچکی به هم زده بود، با نظر خانواده اش تصمیم گرفت به لبنان برگردد تا تحصیلاتش را به پایان برساند و عربی بیاموزد. جبران در سال ۱۸۹۸ وارد بیروت شد و به «مدرسه الحکمه» رفت.
در همان هنگام، ژوزفین پیبادی زیباروی بیست و چهار ساله ی بوستونی که در یکی از نمایشگاه های دِی توجه جبران را به خود جلب کرده بود، فریفته ی هنرمند جوان لبنانی شد که یکی از طرح هایش را به او تقدیم کرده بود، و در دوران اقامتش در لبنان، با او مکاتبه کرد. کمی بعد، رابطه ای عاطفی میان آن دو در گرفت که تا پایان دوستی شان ادامه یافت. چند سال بعد ژوزفین پیشنهاد ازدواج جبران را نپذیرفت و خود در سال 1906 ازدواج کرد.
جبران دانشگاه را در سال 1902 به پایان رساند. زبان های عربی و فرانسه را آموخته بود و در سرودن شعر به مهارت رسیده بود. در این هنگام، رابطه اش با پدرش قطع شد و ناچار شد به خانه ی پسر عمویش نقل مکان کند و زندگی محقر و فقیرانه ای را سر بگیرد که تا پایان عکر از یادآوری آن منزجر بود. فقر خلیل در لبنان با خبر شیوع بیماری در خانواده اش همراه شد. برادر ناتنی اش سل گرفته بود، خواهرش سلطانه مشکل روده ای داشت و مادرش دچار سرطان شده بود. با شنیدن خبر بیماری هولناک سلطانه، جبران در ماه مارس 1902 لبنان را ترک گفت.
جبران خلیل جبران در سال۱۸۸۳ در یک دهکده سرسبز کوهستانی به نام بشری در شمال لبنان به دنیا آمد. در سنین نوجوانی خانواده جبران به همراه بسیاری دیگر از خانواده های لبنانی به علت نبود کار و تنگنای اقتصادی لبنان آن دوره، به آمریکا مهاجرت کرد. او پس از چندسال به وطن بازمی گردد تا تحصیلاتش را به طور جدی تر ادامه دهد. در بهار سال۱۹۰۲ برای پیوستن به خانواده اش به آمریکا بازمی گردد. اولین نمایشگاه هنری اش در سال۱۹۰۴ برگزار می شود اما اتفاق مهم تر هنوز در راه است. او با زنی به نام «مری الیزابت هسکل» که ۱۰ سال از خودش بزرگتر است، آشنا می شود. زنی که بی تردید تأثیر ژرفی بر جبران می گذارد. رابطه ای که تا پایان عمر جبران یعنی سال۱۹۳۱ ادامه می یابد. هر چند مری هسکل به علت تفاوت سنی پیشنهاد ازدواج جبران را رد می کند و با مردی دیگر ازدواج می کند. نامه نگاری ها و روزنوشت های مری هسکل از دیدارهایش با جبران اینک مهم ترین منبع برای زندگی نامه نویسان وعلاقه مندان به زندگی جبران محسوب می شود. جبران با نگارش کتاب شعرگونه اش «پیامبر» به شهرت جهانی می رسد. کتاب دیگرش «دیوانه» نام دارد که این دو کتاب در ایران در یک مجلد به چاپ رسیده است. کتاب دیوانه به تبع نامش ترتیب و توالی خاصی برای خواندن ندارد. داستان های نغز و کوتاه این کتاب همواره تمی رازآلود و عرفان گونه دارد
مرگ در خانواده و بازگشت به ایالات متحده
جبران دانشگاه را در سال ۱۹۰۲ تمام کرد. زبانهای عربی و فرانسه را آموخته بود و در سرودن شعر به مهارت رسیده بود. در این هنگام رابطه اش با پدرش قطع شد و از او جدا شد و زندگی محقر و فقیرانهای را از سر گرفت. در همان هنگام شنید که برادر ناتنی اش سل گرفته، خواهرش سلطانه مشکل رودهای دارد و مادرش گرفتار سرطان است. با شنیدن خبر بیماری هولناک سلطانه، جبران در ماه مارس ۱۹۰۲ لبنان را ترک کرد. اما دیر رسید و سلطانه در چهارده سالگی در گذشته بود. در همان سال، پیتر به بیماری سل و مادرش به سرطان درگذشتند.
خلیل جبران بعد از پایان تحصیلاتش در فرانسه دوباره وارد آمریکا شد و تا مرگش در سال ۱۹۳۱ در آنجا کار و زندگی کرد.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 56 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود مقاله جبران خلیل جبران